امام خمینى ، و گستره آزادى زن

نویسنده


امام خمینى, و گستره آزادى زن

مهدى مهریزى

مسإله ((آزادى زنان)) بسان بسیارى از مفاهیـم اجتماعى و سیاسى جـدیـد چندپهلـو و لغزنـده است, چرا که مـى تـوان آن را بر بستر فـرهنگ و انـدیشه هـاى گـونـاگـون ارایه و نتـایج متفـاوت از آن بـرگـرفت. به تعبیـر دیگـر, آزادى زنـان مـاننــد اصل آزادى از منظرهاى گوناگـون بـدان نگریسته مـى شـود و صف بندیهاى ویژه اى را ایجاد مى کند.

ممکـن است آزادى زن در معناى اباحـى گرى و ابتذال به کار گـرفته شـود. چنـانچه ممکـن است آن را به معنـى رهایـى از قیـد و بنـد سنتهاى قـومـى و مردسالارانه به کار گرفت, یعنى زن انسانى مستقل است که مـى تـوانـد خـود انتخـاب گـر بـاشـد.
در ایـن نـوشتار, آزادى زن به معناى دوم از دیدگاه امام خمینـى مـورد بررسـى قرار مـى گیرد. بـدان معنا که در منظومه فکرى امام آزادى زن چگـونه است؟ زنـان در اشتغال, تحصیل, ورزش, هنـــــر, مسـافـرت, مشارکت سیاسـى و حضـور در مـراکز قـدرت تـا چه میزان مستقل اند؟ در انتخاب سلـوک شخصـى و خانـوادگى, منشهاى رفتارى و ... تا کجا مى تـوانند روى پاى خود بایستند؟ میزان وابستگى زنان به مـردان به طـور عام و شـوهـران و پـدران چه اندازه است؟

اینها پرسشهایى است که تلاش مى شود جـواب آن را از اندیشه و تفکر امام بـرگیریم. باید بیفزاییـم که امام هـر کجا سخـن گـویـد یا بنـویسد از مـوضع فقیه و اسلام شناسـى باید بدان نظر کرد و نباید تنها آراى او را از لابه لاى کتب فقهى جستجـو کرد.

براى دستیابى به مقصود, ایـن نوشتار در دو بخـش تنظیـم مى گردد, یکـى استخـراج و ارایه دیـدگـاههاى امـام در مقـوله آزادى زن و دیگرى تحلیل فقهى و دینى آن. امید است در ایـن سالـى که به یاد او و در جهت احیاى نام و اندیشه اش سامان دهـى شده ایـن قلـم هـم خـدمتـى گـرچه انـدک ارایه داده بـاشـد.

امام خمینى و آزادى زنان
در لابه لاى گفته ها و نـوشته هـاى امـام در دوران مبـارزه و دو دهه اول انقلاب به مـواردى بسیار برمـى خـوریـم که در بحث آزادى زنان رهگشا و بستر تحقیق و پژوهـش مى تـواند قرار گیرد. برخى از ایـن گفته و نـوشته ها به آزادى زن به صـورت کلى اختصاص دارد و برخـى دیگر به بیان مصادیق و عرصه هاى آزادى مـى پـردازد, اینک ایـن دو گـونه سخـن و کلام به صـورت مجزا نقل مـى گـردد:

الف.
1ـ در خصـوص زنان, اسلام هیچ گاه مخـالف آزادى آنها نبـوده است; به عکـس اسلام با مفهوم زن شىء شده و به عنـوان شىء مخالفت کرده است و شـرافت و حیثیت وى به وى بـاز داده است, زن مسـاوى مــرد است, زن ماننـد مـرد آزاد است که سـرنـوشت و فعالیتهاى خـود را انتخاب کنـد, اما رژیـم شاه که با غرق کـردن آنها در امـور خلاف اخلاق مى کـوشد تا مانع آن شـود که زنان آزاد باشند و اسلام شدیدا معتـرض به ایـن امـر ا ست. ایـن رژیـم آزادى زن را البته نظیـر آزادى مرد از میان برده و پایمال ساخته است, زنان ماننـد مردان زندانهاى ایران را پـر کرده انـد و در اینجاست که آزادى آنها در معرض تهدید و خطر قرار گرفته است. ما مى خـواهیـم که زنان را از فسـادى که آنها را تهدیـد مـى کنـد آزاد سـازیم.(1)

2ـ تبلیغات سوء شاه و کسانى که با پـول شاه خریده شده اند, چنان مـوضـوع آزادى زن را براى مردم مشتبه کرده اند که خیال مـى کننـد اسلام آمده است که فقط زن را خانه نشیـن کند. چرا با درس خـواندن زن مخالف باشیـم؟ چـرا با کار کـردن او مخالف بـاشیـم؟ چـرا زن نتـواند کارهاى دولتى انجام دهد؟ چرا با مسافرت کردن زن مخالفت کنیـم, زن چـون مـرد در تمام اینها آزاد است; زن هـرگز با مـرد فرقى ندارد. (2)

3ـ زنان در جامعه اسلامـى آزادنـد و از رفتـن آنان به دانشگاه و ادارات و مجلسیـن به هیچ وجه جلـوگیـرى نمـى شـود, از چیــرى که جلـوگیرى مى شـود, فساد اخلاقى است که زن و مرد نسبت به آن مساوى هستنـد و بـراى هـر دو حـرام است.(3)

4ـ در نظام اسلامـى, زن همـان حقـوقـى را دارد که مـرد دارد, حق تحصیل, حق کـار, حق مالکیت, حق رإى دادن, حق رإى گـرفتـن, در تمام جهاتـى که مرد حق دارد, زن هـم حق دارد لیکـن هـم در مـرد مواردى است که چیزهایى به دلیل پیدایـش مفاسد بر او حرام است و هـم در زن مـواردى هست که به دلیل آنکه مفسـده مـىآفرینـد حرام است.(4)

5ـ زن باید در مقـدرات اساسـى مملکت دخالت کند. شما همان گـونه که در نهضتها نقش اساسى داشته اید و سهیم بوده اید, هم اکنون هـم باز باید در پیروزى سهیـم باشید و فـراموش نکنیـد که هـر مـوقع اقتضـا کنـد, نهضت کنیـد و قیـام کنیـد.(5)

6ـ زنان در انتخاب فعالیت و سـرنـوشت و همچنیـن پـوشـش خـود با رعایت مـوازینى آزادند و تجربه کنونى فعالیتهاى ضد رژیـم, نشان داده است که زنان بیش از پیـش آزادى خـود را در پـوششى که اسلام مى گوید یافته اند.(6)

7ـ در اسلام زن بایـد حجـاب داشته بـاشـد ولـى لازم نیست که چادر باشد بلکه زن مى تـواند هر لباسى را که حجابـش را به وجـود آورد اختیار کند.(7)

8ـ زنان در جامعه اسلامـى آزادنـد و از رفتـن آنان به دانشگاه و ادارات و مجلسیـن به هیچ وجه جلـوگیـرى نمـى شـــود, از چیزى که جلـوگیرى مى شـود, فساد اخلاقى است که زن و مرد نسبت به آن مساوى هستنـد و بـراى هـر دو حـرام است.(8)

9ـ زن و مـرد همه آزادند در اینکه دانشگاه بـرونـد, آزادنـد در اینکه ـ عرض مـى کنـم ـ رإى بـدهنـد, رإى بگیـرند.(9)

10ـ اسلام بـا آزادى زن نه تنها مـوافق است, بلکه خـود پایه گذار آزادى زن در تمـام ابعاد وجـودى زن است.(10)

11ـ ( در پاسخ به سوال خبرنگار آلمانى فرمود:) ایـن حرفهایى که راجع به زنان و یا مسـایل دیگـر شنیـده ایـد, اینها همه تبلیغات شـاه و اشخـاص مغرض است, زنها آزاد هستنـد و در تحصیل هـم آزاد هستنـد, در کـارهـاى دیگـر هـم آزادنـد همـان طـور که مـردهــا آزادند.(11)

12ـ (در جمع گروهى از خـواهران معلـم و محصلیـن مشهد فرمودند:)
ایـن آزادى که الان براى ملت ما هست, براى زن, براى مـرد, بـراى نـویسنده ها, براى چیزها, ایـن آزادى, آزادى است در کلیه امـورى که ایـن امـور به نفع خـود شما هست. شما آزادید بـرویـد بیـرون مطالب خـودتان را بگـویید, انتقاد از دولت بکنید, انتقاد از هر کـس که پـایـش را کج گذاشت بکنیـد. هیچ کسـى نیست که به شمـــا بگوید چرا؟

بروید در جهادسازنـدگـى, با ملت خـودتان بروید و همراهـى کنید. آزادید, مى روید مـى کنید, تمام چیزهایـى که در رشد انسان در رشد خـواهرها و برادرها و ایـن کـودکهاى عزیز دخالت دارد اینها همه آزاد هستند.(12) در ایـن دوازده بندى که از سخنان امام نقل شـد و نمـونه هایـش بسیار است علاوه بر تإکیـد بر اصل آزادى زنان از محـورهـا و مصـادیق آزادى به ایـن شـرح یـاد شـده است:

یک.آزادى تحصیل
دو. آزادى شرکت در امور سیاسى
سه.آزادى اشتغال و فعالیتهاى اقتصادى
چهار. آزادى سفر
پنج. آزادى در نـوع پـوشـش بـا حفظ حـدود حجـاب
طـرح مسـإله آزادى زنان از یک انسـان شنـاسـى ویژه بـرمـى خیزد. در ایـن انسان شناسى زن و مرد از هویت انسانى مستقل برخـوردارند و هیچ یک نسبت به دیگرى اصل نیست. ایـن معنا از متون مسلم دینى بویژه قرآن کریـم استخراج مى شود و به راحتى قابل اثبات است. در اینجا از شرح ایـن مسإله صرف نظر مى کنیـم و تنها به شرح مبانى دینى پنج محـور یادشده مى پردازیـم, ضمـن آنکه به جهت طولانى شدن مقاله محـورهاى چهارم و پنجـم یعنـى آزادى شعر و آزادى در نـوع پـوشـش را به فـرصتـى دیگـر وا مـى گذاریــم.

یک. آزادى تحصیل
یکى از ارزشمندتریـن ویژگیهاى انسانى, توان و استعداد او براى کسب آگاهى و معرفت است. آگاهى از خـویشتـن, از جهاتـى که در آن زندگى مى کند, از اسرار و رمـوز نهفته در هستى و ... ایـن آگاهى را انسان از طریق حـواس, تعقل و کشف و شهود مى تـواند کسب کند و به میزان آن بـراى خـویشتـن کمال وجـودى به دست آورد. در شریعت اسلامـى ایـن کمال از صنفـى دریغ نشـده بلکه انسانیت بـا تمامـى اصنـافـش به دانـش طلبـى دعوت شـده است.
خداوند آنجا که دانشیان را مى ستاید و جاهلان را نکوهـش مى کند به صورت عام سخن گفته است:
یرفع الله الذین آمنـوا و الذیـن اوتـوا العلـم درجات.(13) خدا رتبه کسانى از شما را که گرویده و کسانـى که دانشمندنـد بر حسب درجات بلند گرداند.
قل هل یستـوى الذیـن یعلمـون و الذیـن لا یعلمـون.(14)بگـو: آیا کسانـى که مـى دانند و کسانـى که نمـى داننـد یکساننـد؟! همچنیـن خداوند یکـى از اهداف پیامبران را تعلیـم انسانها دانسته بـدون آنکه آن را مختص صنفى سازد:
کما ارسلنا فیکـم رسـولا منکـم یتلـو علیکـم آیاتنا و یزکیکـم و یعلمکم الکتاب و الحکمه و یعلمکـم ما لـم تکـونوا تعلمـون.(15) همان گـونه که در میان شما پیامبرانى از شما فرستادیـم آیات ما را بـر شما تلاوت مـى کننـد, شمـا را تزکیه کـرده و کتـاب و حکمت مىآموزند و به شما مىآمـوزنـد آنچه نمـى تـوانستید یاد بگیریـد.
به جز ایـن در کلام پیشوایان و سیره زندگى آنان, تشـویق و ترغیب به دانش طلبى بسیار دیده مى شود.
اگر از تعبیرهایى عام چـون; طلب العلم فریضه على کل مسلـم.(16)
دانـش انـدوزى بـر هـر مسلمـانـى واجب است.
لیت السیـاط علـى روس اصحـابـى حتـى یتفقهوا فـــــــى الحلال و الحرام.(17) کاش تازیانه بر سر یاران مـن بود تا حلال و حرام را بفهمند.
بگذریـم, سخنانى در خصوص دانـش جـویى زنان, از آن بزرگواران نقل شده است:
طلب العلم فریضه على کل مسلـم و مسلمه.(18) آموختـن دانش بر هر مرد و زن مسلمان واجب است.
پیامبر(ص) فرمود: اضربوا النسإ على تعلیـم الخیر.(19) زنان را در آمـوزش خیـر و نیکـى, تنبیه کنیـد.
پیامبر(ص) فرمود: نعم النسإ نسإ الانصار لـم یمنعهن الحیإ ان یتفقهن فى الدیـن.(20) زنان انصار, خوب زنانى هستند, حیا و شرم مانع فقهآموزى آنان نیست. از اینها که بگذریـم شـواهد بسیار بر رواج علـم و دانـش در میان زنان در عصـر رسـول خـدا مـى بینیـم:

الف ـ پرسش زنان از پیامبر(ص)
تاریخ صدر اسلام نمونه هایى بسیار از علـمآموزى و دانش طلبى زنان در ذهـن خـود نهفته دارد. زینب عطاره که به خرید و فروش لـوازم آرایـش زنان, اشتغال دارد, نزد پیامبر آمد و از چگونگى آفرینـش جهان پـرسیـد. رسـول خـدا نیز پاسخ وى را به شـرح باز گفت و از ابتداى خلقت برایش سخـن گفت.(21) اسمإ دختر عمیس وقتى از هجرت حبشه بازگشت نزد زنان رسـول خدا رفت و از آنان پرسید آیا قرآنى در باره زنان نازل شـده است؟ چـون پاسخ منفـى شنیـد نزد پیامبر آمد و گفت زنان در خسران و زیانند رسـول خدا فرمـود: چرا؟ گفت:
زیـرا آیه اى در بـاره زنان نازل نشـده, آنگـاه آیه 35 از سـوره احزاب فرود آمد.(22)

ب ـ پرسش زنان از صحابه

نمـونه اى از تاریخ صـدر اسلام براى گـواهـى کافـى است. عبـدالله بـن مسعود گوید: چرا کسانى را که خداوند در قرآن لعنت کرده, لعن نکنـم, یعنى زنان خال کـوبنده (واشمه) و زنانى که نزد آنان براى خال کـوبى (مستـوشمه) مى روند و آرایشگرانى که مـوى برخى زنان را به سر بعضـى دیگر وصل مى کنند (واصله) و کسانى که نزد آنها براى این کار مى روند (مستوصله)! زنى این سخـن را شنید, تمام قرآن را قرائت کـرد و ایـن گفته ابـن مسعود را در قـرآن نیافت. روز بعد, نزد او آمـد و گفت: شب گذشته تمام قرآن را خـوانـدم و آنچه تـو گفتى در قرآن نبود.
ابـن مسعود گفت: مگـر خـداونـد نفـرمـوده است:
ما آتاکم الـرسـول فخذوه و ما نهاکـم عنه فانتهوا؟(23) آنچه را پیامبر آورد بگیرید و از آنچه بازداشت, بپرهیزید. و رسـول خـدا فرمـود: خـداوند زنهاى واشمه و مستـوشمه را لعنت کرده است.(24)

ج ـ پرسش صحابه از زنان
پرسشهایـى که صحابه از فاطمه(س) دختر پیامبر(ص) و عایشه داشتند کم نیست. روزى ابـن مسعود نزد فـاطمه(س) آمـد و گفت: آیا پیامبـر چیزى از دانش نزد شما گذارده است؟
فاطمه(س) به کنیزش گفت: برگه هایـى را که از پـدرم بر جاى مانده بیاور.(25)
همچنیـن پرسـش صحابه از عایشه بسیار بـود و نقـدهاى او نیز بـر صحابه بسیار است.
زرکشـى در کتـاب ((الاجـابه لایـراد مـا استـدرکته عایشه علــــى الصحـابه)) 90 روایت را ذکـر مـى کنــد که عایشه در آنها به نقل صحابه خرده گرفت و روایت آنان را تصحیح کرد. ایـن دو نمونه, از موارد بسیار است.

د ـ پرسش زنان از زنان
زنان در عصر پیامبر از همسران رسـول خدا و دختر وى پرسـش بسیار داشتنـد. زنـى نزد فاطمه(س) دختـر پیامبـر(ص) آمـد و گفت: مادر ناتوانى دارم و برخى مسایل نماز برایـش مشتبه شده, مرا نزد شما فرستاد تا مسإله اش را بپرسـم. حضرت فاطمه جواب داد. او دوباره سـوال کرد و جـواب شنید و چند بار تکرار شد تا زن خجل شـد.(26) زنـى دیگر آمـد و گفت: شـوهرم فرستاده که از شما بپرسـم آیا از شیعیان شما هستـم؟ حضرت در پاسخ فرمـود: اگر به اوامر و نـواهى ما عمل مى کنى, از شیعیان هستى و گرنه, خیر.(27) ایـن نهضت علمى در میان زنان, تحـولـى در فرهنگ جزیره العرب و سرزمینهاى اسلامـى ایجـاد کـرد, در جـامعه اى که مـردان نیز از نعمت علـم و کتـابت محـروم بـودنـد, زنـان و مـردانـى فـرزانه رشـد یـافتنـد.
در پرتو ایـن نهضت, زنان در عرصه هاى دانش روزگار خویش صاحب نقش شـدنـد. آثـار علمـى که تـوسط بـانـوان پـدیـد آمـده کـم نیست.
در حـوزه نقل و روایت حدیث زنان نقشى ویژه داشتند. کتبى مانند:
مسند فاطمه, مسند عایشه, موسـوعه امهات المومنیـن, جامع مسانید النسـإ از ایـن امـر پـرده بـرمى دارد.
دکتر صالح یـوسف معتـوق, تلاشهاى زنان را در روایت حـدیث در قرن هشتـم هجرى در یک جلد کتاب نشان داده است.(28) و نیز به عنـوان نمـونه مى تـوان از کتاب خانـم دکتر ناجیه عبدالله ابراهیـم نام برد که با عنوان ((الجهود العلمیه للمرإه خلال القرنیـن الخامس و السادس الهجـرییـن)) تلاشهاى علمـى زنان مسلمان در بغداد قـرن پنجـم و ششـم را نشان داده است.(29) همچنیـن استاد احمـد محمـد عیسـى جایگاه علمى زنان مسلمان را در قرنهاى میانه تاریخ اسلامى در یک مقاله کـوتاه آشکار ساخته است.(30) تنها در کشـور ایـران در فاصله سالهاى 1300 تا 1374 تعداد 3847 کتـاب تـوسط بـانـوان تـرجمه و تإلیف شـده است.(31) در دوره هاى مختلف اسلامـى زنانـى بزرگ بر کرسـى تـدریـس نشستنـد و فرزانگانـى در مکتب آنان تلمذ کردند.
زینب دختر محمد بـن عثمان دمشقى جلسه درس داشت که کمتر از پنجاه نفر در درسـش شرکت نمـى کردند و ابـن حجر یکـى از آنان بـود.(32) ابـن عساکر (499 ـ 571 ق) نزد بیـش از هشتاد زن کسب دانـش حـدیث کرد.(33) سخاوى نویسنده کتاب ((الضـوء اللامع)) از پنجاه زن درس آمـوخت.(34) در حـوزه هاى شیعى نیز ایـن امر متـداول بـوده است.
و در عصر حاضر نیز بانو امیـن اصفهانى یکى از آن صاحبان دانش و کرسـى تـدریـس بـود که عالمانى چـون علامه امینـى نـویسنده کتاب الغدیر و آیت الله مرعشـى نجفـى از او اجازه روایت داشتنـد.(35) با این همه شواهد و قراین نقلى و تاریخى, جاى این سخـن نیست که محدودیتى در دانـش اندوزى زنان وجود دارد و اگر در حدیث و روایت هـم منعى باشد بر فرض درستـى, معنایى خاص دارد و قابل تعمیـم و تـوسعه نیست; چنان که عالمان مسلمان چه شیعه و چه سنـى به ایـن گـونه از احادیث عمل نکرده انـد, و این نشان از ایـن دارد که یا در درستـى آن تـردیـد داشته و یا از آن معناى خاص فهمیـده انـد.
البته ایـن نکته جـاى انکـار نیست که در بـرخـى جـوامع اسلامــى محدودیتهایى در علـمآموزى زن وجود داشته است ولى ایـن را نباید به فرهنگ اسلامى منسـوب کـرد. فـرهنگ اسلامـى آن بـود که از آیات قرآنى و روایات پیامبر و سیره آن بزرگوار آوردیم. بلکه ایـن را بـایـد فـرهنگ التقـاطـى مسلمیـن نام نهاد.
بـدان معنا که تإثیـر فرهنگهاى بیگانه بـر فرهنگ اسلام, فـرهنگ جـدیدى به نام فرهنگ مسلمین پـدیـد آورده است, ایـن فرهنگ قابل دفـاع نیست بلکه مسلمـانـان بـایـد در پـالایـش آن بکـوشند.
همچنیـن نباید قصـور و کـوتاهـى زنان را در امر دانـش اندوزى به حساب دین و شریعت گذارد.
حاصل آنکه, شـریعت اسلامـى زنان و مردان را یکسان به دانـش دعوت کـرد و مـانعى در راه کمـال خـواهـى آنـان قـرار نداده است.
و امام خمینـى نیز با همیـن آمـوزه از آزادى تحصیل زنان و شرکت آنان در دانشگاهها سخـن مـى رانـد و همیـن امر سبب شـد که اقبال بانوان به تحصیل تا آنجا به پیش رود که امروزه بیـش از نیمى از پذیـرفته شـدگـان در دانشگـاهها را زنـان تشکیل مـى دهند.

دو. آزادى شرکت در امور سیاسى

مشارکت سیاسـى زنان از متـون دینى و تاریخ صدر اسلام به وضـوح و روشنى قابل تإیید و اثبات است. قرآن کریـم بارزتریـن نمـودهاى فعل سیاسـى را بـراى زنان اثبات مـى کند. در اینجا به ذکـر چنـد شاهد و گواه بسنده مى شود.

1ـ بیعت
قرآن کریـم بیعت با حکـومت را که بارزتریـن فعل سیاسى در جامعه مى باشد براى زنان مى پذیرد:
یا ایها النبـى اذا جإک المـومنات یبایعنک علـى إن لا یشـرکـن بالله شیئا و لا یشرقـن و لا یزنین و لا یقتلـن اولادهن و لا یإتین ببهتـان یفتـرینه بیـن ایـدیهن و ارجلهن و لا یعصینک فــى معروف فبایعهن و استغفرلهن الله ان الله غفـور رحیـم.(36) اى پیامبـر چـون زنان باایمان نزد تو آینـد که[ با ایـن شـرط] با تـو بیعت کننـد که چیزى را با خـدا شـریک نسازنـد, و دزدى نکننـد, و زنا نکنند, و فرزندان خـود را نکشند, و بچه هاى حرامزاده پیـش دست و پاى خـود را با بهتان[ و حیله] به شوهر نبندند, و در[ کار] نیک از تـو نافرمانـى نکنند, با آنان بیعت کـن و از خـدا براى آنان آمـرزش بخـواه, زیـرا خـداونـد آمـرزنـده مهربان است.
تاریخ صدر اسلام نیز نشان دهنده تحقق ایـن عمل سیاسى از سوى زنان است. در بیعت ((عقبه ثانیه)) که گروهـى از مردمان مدینه پـس از انجام اعمال حج با رسـول الله بیعت کردنـد دو زن به نام ام عماره و اسمإ حضـور دارنـد.(37) به جز اینها زنان دیگـرى نیز در مکه با پیامبر بیعت کردنـد.(38) ابـن سعد در کتاب طبقات, صفحاتـى را به چگـونگـى بیعت زنان با پیامبر و محتـواى بیعتها اختصاص داده است.(39) در فصلـى دیگر از ایـن کتاب نام هفتاد زن را برمى شمرد که در بیعتها شـرکت داشتنـد.(40) در ایـن بیعتها چنانچه از آیه قـرآن نیز استفاده مـى شـود زنان بـر دو امر بیعت کـردنـد; یکـى دیندارى و پذیرفتـن اسلام و دیگرى پیشوایى پیامبر به عنوان رییس حکـومت. محمدعلـى قطب کتابـى را به بیعت زنان با پیامبر اختصاص داده است.(41)

2ـ هجرت

هجرت یکى دیگر از حرکتهاى اجتماعى و سیاسـى است که در صدر اسلام دو بـار اتفـاق افتـاد. زنـان مسلمـان در هـر دو مهاجـرت شـرکت داشتند, ایـن مهاجرتها داراى ابعاد سیاسى بسیار بـود. از یک سو طرد و نفـى نظام حاکـم بر جامعه را نشان مى داد, و از سـوى دیگر ابلاغ پیام آییـن جـدیـد را به همراه داشت و از طرف سـوم تـدبیر سیاسى بود براى ماندگارى و پایدارى مکتب نوظهور, بدیـن معنا که اگر مشرکان مسلمانان را در مکه نابـود ساختند, پیروان آییـن نو در مکانـى دیگر به حمایت و حراست آن بپـردازنـد. قرآن کریـم در آیـات متعددى از مهاجـرت زنـان مسلمـانـان سخن گفته است:
اولا هجـرت را بـر زنـان و مـردان به طـور مسـاوى واجب مـى کنـد:

ان الذیـن توفاهم الملائکه ظالمى انفسهم قالوا فیم کنتـم قالوا:
کنـا مستضعفیـن فـى الارض. قـالـوا: الـم تکـــن ارض الله واسعه فتهاجزوا فیها فـاولئک مـإواهـم جهنـم و سـإت مصیـــــرا. الا المستضعفین مـن الرجال و النسإ و الولدان لا یستطیعون حیله و لا یهتدون سبیلا.(42)
کسانى که بر خویشتـن ستمکار بـوده اند,[ وقتى] فرشتگان جانشان را مى گیرند, مـى گـوینـد: ((در چه[ حال] بـودید؟ پاسخ مى دهند: ((ما در زمیـن از مستضعفان بـودیـم)) مـى گـوینـد:
((مگر زمیـن خـدا وسیع نبـود تا در آن مهاجرت کنید؟)) پـس آنان پایگاهشان دوزخ است,[ دوزخ] بـد سرانجامـى است. مگر آن مردان و زنان و کـودکان فرودستـى که چاره جـویى نتـوانند و راهى نیابند.
چنان که روشـن است تمام کسانـى که از هجرت سر باز زنند در دوزخ جاى مى گیرند مگر مردان و زنان ناتـوان و کـودکان. پـس باید همه مسلمانان چه مرد و چه زن هجرت کنند تا دیـن خـدا محفـوظ بماند.
ثانیا, از هجرت زنان به مـدینه به همراه پیامبر(ص) به طـور خاص یاد مى کند:
یا ایها النبـى انا احللنا لک ازواجک اللاتى آتیت اجـورهـن و ما ملکت یمینک ممـا افـإ الله علیک و بنـات عمک و بنـات عمـاتک و بنات خالک و بنات خالاتک اللاتـى هاجـرن معک.(43) اى پیامبـر! ما بـراى تـو آن همسـرانـى که مهرشـان را داده اى حلال کـردیـــم, و [کنیزانى] را که خدا از غنیمت جنگى در اختیار تـو قرار داده, و دختـر عمـویت و دختـران عمه هایت و دختـران دایـى تـو و دختـران خـاله هـایت که بـا تـو مهاجـرت کـرده اند.
یکى از زنانى که در مهاجرت شرکت داشت اسمإ همسر زبیر بـود. او مـى گـوید در ایـن مهاجرت فرزندم عبدالله را حامله بـودم و زمان باردارى به پایان رسیده بـود. به سـوى مدینه آمدم و در قبا وضع کردم.(44) ثالثا, در آیه اى دیگر آزمـودن زنان مهاجـر را تبییـن کرده است:
یا ایها الذیـن آمنوا اذا جإکـم المـومنات مهاجرات فامتحنوهـن الله اعلـم بایمانهن فان علمتمـوهـن مـومنات فلا تـرجعوهـن الـى الکفار لاهـن حل لهم و لا هـم یحلـون لهن.(45) اى کسانى که ایمان آورده ایـد,چـون زنان بـاایمـان مهاجـر نزد شمـا آینـد آنـان را بیازماییـد. خـدا به ایمان آنان داناتر است پـس اگر آنان را به ایمـان تشخیص دادیـد, دیگـر ایشـان را به سـوى کـافـران بـــاز نگردانید: نه آن زنان بر ایشان حلالنـد و نه آن[ مردان] بر ایـن زنان حلال.
در پیمان صلح حدیبیه مقرر بـود که مسلمانان اگر به مدینه آمدند برگردانده شـوند. اما خداوند ایـن آیه را فرو فرستاد و زنان را از آن پیمان مستثنـى کرد. ابـن عباس گفته است آزمـون زنان مهاجر این چنیـن بـود که اعتـراف مـى کردنـد: ((از جهت کینه شـوهر, یا تمایل به سرزمیـن جـدید و دستیابـى به دنیا هجرت نکردم بلکه به جهت علاقه به خـدا و پیامبر هجرت نمـودم.))(46) دمیمه دختر بشر, سبیعه دختر حارث, بـروغ دختـر عقبه, عبـده دختـر عبـدالعزیز از زنـانـى بـودنـد که مهاجـرت کـردنـد و آزمـوده شـدند.

3ـ امـر به معروف و نهى از منکـر یـا نظارت عمـومـى
فـرمـان به خـوبیها و بـازداشتـن از بـدیها و نظارت و کنتــرل کارگزاران سیاسـى یکـى از تکالیف اجتماعى اسلام است که هر مرد و زن بالغ بدان موظف است. در قرآن کریـم یازده آیه پیرامـون ایـن فریضه و قانون نازل شده است.
در یکـى از ایـن آیات امر به معروف و نهى از منکر به عنـوان یک نـوع ولایت اجتماعى که مـومنان بر یکدیگر دارند معرفـى شده است.
در همین آیه تصریح شـده که ایـن وظیفه مشترک زنان و مردان است:

و المومنـون و المـومنات بعضهم اولیإ بعض یإمـرون بالمعروف و ینهون عن المنکر و یقیمون الصلاه و یوتـون الزکاه و یطیعون الله و رسوله اولئک سیرحمهم الله ان الله عزیز حکیـم.(47) و مردان و زنان باایمان, برخى بر برخـى ولایت دارند به کارهاى پسنـدیده وا مى دارند و از کارهاى ناپسند باز مـى دارنـد, و نمازشان را بـرپا مى کنند و زکات مـى دهند, و از خـدا و پیامبرش فـرمان مـى بـرنـد, آنانند که خدا به زودى مشمـول رحمتشان قرار خـواهد داد که خـدا عزیز و حکیم است.
ایـن آیه نشان مى دهد که جامعه اسلامى از هویتى واحد برخـوردارند و مـرد بـودن و زن بـودن ایـن هـویت را بـر هـم نمـى زند.
این مجموعه با هویت واحد بر یکدیگر ولایت دارند, از ایـن رو باید متصـدى ایـن فـریضه و تکلیف الهى شـوند.

4ـ حکومت ملکه سبا (بلقیس)
داستان ملکه سبا و پادشاهى او در قرآن کریـم به خـوبى یاد شده و مـورد نقد و ذم قرار نگرفته است. از سـوى دیگر آیات قرآنى وى را فـردى اهل رإى و نظر و نیز شـور و مشـورت و حق طلب معرفــى مـى کنـد چـرا که وقتـى نامه سلیمان به او رسیـد با درایت به حل مشکل پرداخت و به سلیمان گروید:
انـى وجـدت امـرإه تملکهم و اوتیت مـــــــن کل شئى و لها عرش عظیـم.(48) مـن[ آنجا] زنى را یافتـم که بر آنها سلطنت مى کرد و از هـر چیزى به او داده شـده بـود و تختـى بزرگ داشت.
قالت یا ایها الملا انى القى الى کتاب کریـم.(49) ملکه سبا گفت:
((اى سران[ کشـور] نامه اى ارجمند براى مـن آمده است.)) قالت یا ایها الملا افتـونى فى امرى ما کنت قاطعه امرا حتـى تشهدون.(50)
گفت: ((اى سران[ کشـور] در کارم به مـن نظر دهید که بى حضور شما [تا بحال] کارى را فیصله نداده ام.)) قالت رب انـى ظلمت نفسـى و اسلمت مع سلیمـان لله رب العالمیـن.([ (51ملکه] گفت:
((پروردگارا, مـن به خود ستم کردم و[ اینک] با سلیمان در برابر خدا, پروردگار جهانیان, تسلیـم شدم.)) ابـن خلدون بلقیس را طراح و سازنده سد مإرب مى داند و او را داراى کشـورى آباد دانسته که میوه هایى در آن یافت مى شد که در جمله عالـم نبـود.(52) برخى از نـویسنـدگـان چنیـن اظهار نظر کـرده اند:
مـن در باب آنچه بیهقـى نقل کرده تردید مـى کردم اگر به چشـم در روزگار خـودمان نمـى دیدم که زنانى مثل خانـم گاندى, دختر نهرو, هفتصد میلیـون آدم را اداره کرد, و مشتـى فقیر را که از گرسنگى در کنار خیابان جان مـى دادند, در اثر انقلاب سبز, به جایى رساند که خـود صادرکننده گندم شدند.(53) بسیارى از صاحب نظران به ایـن قصه تمسک جسته و تصـدى زن را در بـالاتـریـن منـاصب سیـاسـى روا دانسته اند.(54)

5ـ جهاد
مشارکت زنان در جهاد در تـاریخ صـدر اسلام و پـس از آن بـر کسـى پـوشیـده نیست. زنـان در جبهه هـاى نبـرد به یـارى رزمنـدگـــان مى شتافتند. غذا مـى پختنـد, مـریضان را مـداوا مـى کـردنـد و ... 1ـ عن انـس لما کان یـوم احد کانت عائشه و ام سلمه تنقزان القرب و تفـرغانه فـى افـواه القـوم.(55) عایشه و ام سلمه در زمان جنگ احـد, مشکهاى آب را به سـرعت جـابه جـا مـى کـردنـد و به تشنگـان مى رساندند.
2ـ عن ام عطیه: غزوت مع رسـول الله(ص) سبع غزوات اخلفهم فــــى رحالهم و اطبح لهم الطعام.(56) ام عطیه گـویـد در هفت جنگ همراه رسـول خـدا بـودم و در خیمه گـاه مـى مانـدم و غذا طبخ مـى کـردم. 3ـ عن حفصه بنت سیریـن عن امرإه مـن الانصار, ان زوج اختها غزا مع النبـى(ص) اثنتـى عشـره غزوه فکـانت اختها معه فـى ست غزوات قالت: فکنا نقـوم على المرضـى.(57) حفصه دختر سیریـن از زنى از انصار نقل مـى کنـد که شـوهـرخـواهـرش, دوازده مـرتبه در جنگهاى پیامبر شرکت کرد و خواهرش در شـش جنگ شرکت جست. او مى گفت ما از مجروحین مراقبت مى کردیم.
4ـ عن ربیع بنت معوذ: ... کنـا نغزو مع النبـى(ص) ... و نـــرد الجرحـى و القتلى الى المدینه.(58) ربیع دختر معوذ مى گـوید ...
در جنگهاى پیامبر شرکت مـى جستیـم و شهدا و مجروحان را به مدینه بازمى گرداندیم.
5ـ عن انـس ... کان رسـول الله(ص) یغزو بـام سلیـم و نسـوه مـن الانصار اذا غزا یداویـن الجرحى.(59) انس گوید: پیامبر در جنگها ام سلیـم و زنانى از انصار را با خـود همراه مـى کرد براى مداواى مجروحان.
در جنگ احـد که مسلمانان صحنه نبـرد را تـرک کردنـد ام عماره با سلاح از پیامبر محافظت مى کرد.
کان عمر بـن الخطاب یقول: سمعت رسـول الله(ص) یقـول یوم احد: ما التفت یمینا و لا شمالا الا و انا ارى ام عماره تقـاتل دونـى.(60) عمر بـن خطاب مـى گفت: در روز جنگ احد از رسـول خدا شنیدم: به هر سو برمى گشتـم ام عماره را مى دیدم که از مـن دفاع مى کرد. در نبرد حنیـن ام سلیـم خنجرى به دست گرفت, رسول خدا از او سوال کرد چرا خنجر به دست گرفته اى:
قالت: اتخذته ان دنا منـى احد مـن المشرکیـن بقرت به بطنه فجعل رسـول الله یضحک. (61) گفت: بـراى آن است که اگر مشـرکان نزدیک شدند, شکمشان را چاک دهـم. رسول خدا از ایـن سخـن خنده اش گرفت.

ایـن امر چنان واضح و آشکار است که در کتب حدیث و سیره بابهایى بدان اختصاص داده شده است: در صحیح بخارى و صحیح مسلـم بابى با عنـوان ((غزو النسإ مع الـرجال)), ((نبـرد زنان همراه مردان)) به چشم مى خورد.

6ـ سیره زنان بزرگ تاریخ اسلام
سیـره بانـوان بزرگ صـدر اسلام همچـون حضـرت فاطمه(س), زینب(س), ام سلمه و برخـى از همسران پیامبر(ص) گـواهـى است بر حضـور جـدى آنان در فعالیتهاى سیاسـى و اجتماعى.(62) برخـى مدعى شده اند از سـوى ائمه زنـانـى بزرگ چـون زینب(س) و حکیمه خـاتـون و ... به منصبهاى سیاسـى گماشته شـده انـد.(63) در دوره هاى بعد نیز برخـى ادعا کـرده انـد زنـان مسلمـان بـر مسنـد حکـومت و پـادشـاهـــى نشسته انـد.(64) قـابل تـوجه است در کلمات امام خمینـى جلـوه هاى فعالیت سیاسـى نیز به طـور خاصى قید شده است مانند: رإى دادن, رإى گرفتـن, حضـور در مجلـس, انتقاد از حکـومت و همه اینها در نصـوص دینـى و تـاریخ مـورد امضاى پیشـوایان دینـى قـرار دارد.

سه. آزادى اشتغال و فعالیتهاى اقتصـادى
اشتغال و فعالیت اقتصـادى زنـان نیز از منظر دیـن امــرى روا و جایز است. البته اهمیت اول از خانـواده است ولـى هیچ گاه وظایف خـانـواده بـا تمـامیت و کلیت اشتغال و فعالیت اقتصـادى تزاحـم ندارد. در اینجا برخى شواهد دینى را بر ایـن آزادى برمى شمریـم.

1ـ قرآن کریـم کسب و تلاش اقتصادى زنان و مردان را تإییـد کرده و مـالکیت آنـان را بـر آن مـرتب ساخته است.
للرجال نصیب مما اکتسبـوا و للنسإ نصیب مما اکتسبـن.(65) براى مـردان از آنچه[ به اختیار] کسب کـرده انـد بهره اى است, و بـراى زنـان[ نیز] از آنچه[ به اختیـار] کسب کـرده انـــد بهره اى است. در ایـن آیه هـم کسب و هـم مالکیت زن و مـرد تقـریـر شـده است.
تفکیک زن و مـرد بـراى زدودن ذهنیت غلط انحصـار مالکیت و کسب و تلاش اقتصادى به مردان است.
بـایـد تـوجه داشت که قــرینه اى در آیه نیست که آن را مختص کسب اعمال معنـوى و اخلاقـى سازد. بـر همیـن اساس بـرخـى مفسـران سه احتمال در ایـن آیه بیان کـرده انـد: اجـر و پاداش اعمال, کسب و فعالیت اقتصادى, میراث.(66) و بـرخـى دیگر دو احتمال گفته انـد:
اجر و پاداش عمل و میراث.(67)
2ـ قـرآن کریـم از دختـران شعیب در حال انجام فعالیت اقتصادى ـ اجتماعى یاد مى کنـد و حیاى آنان را در حیـن عمل باز مـى گـویـد. ارتباط زنان و مردان به وضـوح در ایـن آیات مشاهـده مـى گردد: و لما ورد مإ مدین وجد علیه امه من الناس یسقون و وجد مـن دونهم امرإتیـن تذودان قال ما خطبکما قالتا لا نسقى حتـى یصدر الرعإ و ابونا شیخ کبیر فسقى لهما ثـم تولى الى الظل فقال رب انى لما انزلت الى مـن خیر فقیر فجإته احدیهما تمشـى على استحیإ قالت ان ابـى یـدعوک لیجزیک اجـر ما سقیت لنا فلمـا جـإه و قص علیه القصص قال لا تخف نجوت مـن القوم الظالمیـن قالت احدیهما یا ابت استإجره ان خیر مـن استإجرت القـوى الامیـن.(68) و چـون به آب مدیـن رسید, گروهـى از مردم را بر آن یافت که[ دامهاى خـود را] آب مى دادند, و پشت سرشان دو زن را یافت که[ گـوسفندان خـود را] دور مـى کـردنـد[ .مـوسـى] گفت: ((منظورتان از ایـن کار چیست؟)) گفتند[)) :ما به گـوسفندان خـود] آب نمى دهیـم تا شبانان[ همگـى گوسفندانشان را] برگردانند, و پدر ما پیرى سالخورده است.)) پـس براى آن دو,[ گـوسفندان را] آب داد, آن گاه به سـوى سایه برگشت و گفت: ((پـروردگارا, مـن به هـر خیـرى که سـویـم بفـرستـى سخت نیازمنـدم.)) پـس یکـى از آن دو زن ـ در حـالـى که به آزرم گام برمى داشت ـ نزد وى آمد[ و] گفت: ((پدرم تو را مى طلبد تا تـو را به پـاداش آب دادن[ گـوسفنـدان] بـراى مـا, مزد دهـد.)) و چـون [مـوسـى] نزد او آمـد و سرگذشت[ خـود را بـر او حکایت کرد, وى] گفت: ((متـرس که از گروه ستمگران نجات یافتـى.)) یکـى از آن دو دختر گفت: ((اى پدر, او را استخدام کـن, چرا که بهترین کسى است که استخدام مى کنى: هم نیرومند[ و هـم] در خور اعتماد است.)) در ایـن آیات, شبانـى دختران شعیب, ارتباط و سخـن گفتـن با مردان, بینش اجتماعى و شناخت افراد, حیا و آزرم, به خوبى تبییـن شده و مـورد تـإییـد خـداونـد قـرار گرفته است.
3ـ اشتغال زنان در عصر پیامبر به شکلى گسترده به چشـم مى خـورد.
در تمـامـى شغلهاى رایج آن زمـان زنـان حضـور داشتند.
زینب عطاره, شغلش فروش لوازم آرایش به زنان بود.(69) همیـن شغل را ملیکه دختـر اقـرع ثقفیه(70) و اسمـإ دختـر مخـربه(71) نیز داشتند.
زینب دختر جحـش به صنایع دستـى مشغول بـود.(72) پیرزنـى در عهد خلیفه دوم شیرفروشـى مـى کرد و عمر به او برخـورد و او را نصیحت کرد.(73) خـوات دختـر جبیر روغن مـى فروخت.(74) زنانـى بسیار به امر شبانى و چوپانى مشغول بـودند, چون سلامه, ام هانى و ...(75).
خانمـى به نام زینب پزشک قبیله بنـى اود بـود و مریضان را مداوا مـى کـرد.(76) و زنانى چـون قیله مادر بنـى نمار به تجارت اشتغال داشت.(77) تا اینجا پاره اى از مبانى دیـدگاههاى امام خمینـى در حـوزه آزادى زن برشمردیـم. امیـد است تإثیر آرإ و انـدیشه هاى والاى وى بیـش از گذشته در سعادت و رشـد جـامعه انسـانـى بـویژه بانوان, تإثیر گذارد.

پى نوشت :

1ـ صحیفه نور, ج3, ص44.
2ـ همان, ج4, ص103.
3ـ همان, ص39.
4ـ همان, ص34.
5ـ همان, ج5, ص221.
6ـ همان, ج2, ص59.
7ـ همان, ج4, ص103.
8ـ همان, ج4, ص39.
9ـ همان, ص59.
10ـ همان, ص142.
11ـ همان, ج3, ص143.
12ـ همان, ج9, ص233.
13ـ سوره مجادله, آیه 11.
14ـ سوره زمر, آیه 9.
15ـ سوره بقره, آیه 151.
16ـ الکافى, ج1, ص30, ح1.
17ـ بحارالانوار, ج1, ص213, ح12.
18ـ همان, ص177, ح54.
19ـ همان, ج103, ص249, ح39.
20ـ المـرإه فـى القرآن و السنه, ص39.
21ـ التوحید, ص276.
22ـ میزان الحکمه, ج9, ص94 ـ 95.
23ـ سوره حشر, آیه 7.
24ـ مجمع البیان, ج2, ص298.
25ـ دائره المعارف الاسلامیه الشیعیه, ج1, ص10.
26ـ مستـدرک الـوسایل, ج17, ص317, ح22 (آل البیت).
27ـ تفسیر الامام العسکرى, ص308.
28ـ جهود المرإه فـى روایه الحـدیث, دکتـر صالح یـوسف معتـوق.
29ـ رجـوع شـود به مجله آینه پژوهـش, ش45, ص45 ـ 46.
30ـ مجله رسـاله الاسلام, س3, ش1, ص_ 78 83.
31ـ رجـوع شـود به: مجله گفتگو, ش9, ص;134 کتابنامه زن ـ فهرست کتـابهاى تـإلیف و تـرجمه شـده تـوسط بـانـوان ـ 1358 ــ 1374 دانشگاه الزهـرإ; کتابشناسـى آثار مذهبـى زنان ایرانـى, مجیـد فرخ زادى.
32ـ رساله الاسلام, س3, ش1, ص81.
33ـ همان, ص82.
34ـ همان, ص83.
35ـ بـانـوى مجتهد ایـرانـى, ص113 ـ 116.
36ـ سوره ممتحنه, آیه 12.
37ـ فتح البارى, ج11, ص220.
38ـ الطبقات الکبرى, ج8, ص10.
39ـ همان, ص14 ـ 15.
40ـ همان, ص222 ـ 273.
41ـ بیعه النبـى للنسـإ, محمـد على قطب.
42ـ سوره نسإ, آیه 97 ـ 98.
43ـ سوره احزاب, آیه 50.
44ـ صحیح البخارى, ج8, ص249, کتاب المناقب, باب هجـره النبـى و
اصحابه الى المدینه.
45ـ سوره ممتحنه, آیه 10.
46ـ فتح البارى, ج11, ص345.
47ـ سوره توبه, آیه 71.
48ـ سوره نمل, آیه 23.
49ـ همان, آیه 29.
50ـ همان, آیه 32.
51ـ همان, آیه 44.
52ـ جـامع المقـدمـات, ج2, ص923 ـ 922.
53ـ همان, ج2, ص911.
54ـ رجـوع شـود به: مجله فـرزانه, ش1, ص;9 مجله پیــام زن, ش3, ص;14 المـراه و العمل السیـاسـى رویه اسلامیه, ص;120 مجله البعث الاسلامـى, مجلـد 34, ش3, مقاله: شرعیه قیاده المرإه للحکـم فـى الدول الاسلامیه)).
55ـ صحیح البخـارى, ج6, ص418, کتـاب الجهاد, بـاب غزو النسا, و
قتالهن مع الرجال.
56ـ صحیح مسلـم, ج5, ص199, کتاب الجهاد, بـاب: النسإ الغازیات یرضخ لهن و لایسهم.
57ـ صحیح البخارى, ج3, ص122, کتاب العیدبـن, باب: اذا لـم یکـن لها جلباب فى العید.
58ـ همان, ج6, ص420, کتـاب الجهاد, بـاب: رد النسـإ القتلـى و الجرحى.
59ـ صحیح مسلـم, ج5, ص196, کتـاب الجهاد, بـاب: غزو النسـإ مع الرجال.
60ـ الطبقات الکبرى, ج8, ص415.
61ـ صحیح مسلـم, ج5, ص196, کتـاب الجهاد, بـاب: غزو النسـإ مع الرجال.
62ـ مجله پیام زن, ش3, ص15.
63ـ زن و پیـامآورى, مـرتضـى فهیم کرمانى, ص205 ــ 243.
64ـ جـامع المقـدمـات, ج2, ص960 ـ 961 و ص972 و ص993.
65ـ سوره نسإ, آیه32.
66ـ التحـریـر و التنـویر, ج5, ص32.
67ـ التفسیـر المنیـر, ج5, ص45 ـ 46.
68ـ سوره قصص, آیه 23 ـ 26.
69ـ التوحید, ص276.
70ـ اسدالغابه, ج5, ص548.
71ـ همان, ص452.
72ـ همـان, ص;565 نثـر الدر, ج1, ص157.
73ـ تـاریخ دمشق (تـراجـم النسـإ), ص537.
74ـ نثر الدر, ج2, ص132.
75ـ اسـدالغابه, ج5, ص;477 المعجـم الکبیر, ج24, ص427.
76ـ المفصل فـى تاریخ العرب قبل الاسلام, ج4, ص620.
77ـ اسـدالغابه, ج5, ص;535 طبقـات ابن سعد, ج8, ص311.