امام خمینى ، نگاهى کوتاه از بیرون

نویسنده


امام خمینى, نگاهى کوتاه از بیرون

سوسن صفاوردى

بى تردید حجـم مطالبـى که در باره امام و انقلاب اسلامى, تا کنـون در بیرون مرزها در رسانه ها انتشار یافته, در مجموع اگر بیـش از گفته ها و نـوشته هاى داخل کشـور نباشـد, اما چنان گسترده است که دسترسـى به بخـش کمى از آن نیز امرى آسان نیست. تحـولى که امام خمینـى در بسیارى از مردمان دیگر کشـورها ایجاد کرد و نقشـى که در ایـن خصـوص آفرید, تاکنون بارها در رسانه هاى داخلى مطرح شده است. آنچه مى خوانید نمونه هاى دیگرى از داورى کسانى است که خـود مستقیما تحت تإثیر حـرکت و شخصیت امام قـرار گـرفته و در ایـن باره سخـن گفته انـد. پـرواضح است اینها نمـونه هایـى تنها بسیار محدود از ایـن دست مـى باشد.,
آلمان غربـى اوایل سال 1980 میلادى روز جمعه است و مطابق هر جمعه دیگـر در سالـن غذاخـورى دانشگاه Menza)))) مشغول آماده کردن میز کتاب هستـم. چنـدتا از برادرها مشغول پخش اعلامیه هایى جهت روشـن شدن افکار عمومى در خصوص مسایل انقلاب و امام خمینـى هستند. انقلاب اسلامـى و رهبریت آن به واسطه سیل اخبار دروغ و منفـى, آماج حملات رسانه هاى عمـومـى و بـالطبع مـردم است و دانشجـویان مسلمان خارج از کشـور سعى مـى کننـد بـا برپایى میز کتاب در دانشگاهها و نشستهاى دانشجـویى تا حدودى از این حملات بکاهند.
کتابهاى ترجمه شده به زبان آلمانى را طورى روى میز قرار مى دهـم که تـوجه دانشجویان را جلب کند. عده اى نزدیک مىآیند, کتابها را یکى یکى نگاه مى کنند, نگاهى به مـن مى اندازند و به عکسى که پشت سر مـن قرار دارد. یکى از آنها با نگاهى توإم با خشـم مى پرسد:
ـ شما طرفـدار خمینـى هستیـد؟! جـواب مـى دهم: اگر شما هـم چهره واقعى او را بشناسید, بـدون تإثیرات تبلیغات منفـى, طرفدار او خواهید شد.
ـ خمینـى یک دیکتـاتـور است! ایـن همه آدم کشـى بـراى چــى است؟
ـ او کسـى را نمـى کشـد. ما فقط متهمیـن به قتل هزار هزار جـوان بـى گناه ایرانـى را محاکمه مـى کنیـم که به خاطر آزادى و استقلال کشـورشان به دست جنایتکاران به خاک و خـون کشیـده شـده انـد. در اینجا هـم یک نفـر قاتل را مى گیرند, محاکمه مـى کننـد و بـرایـش مجازات تعییـن مى کنند. در آمریکا هم که قاتلان را اعدام مى کنند, چرا به آنان معترض نمى شوید؟! در ایـن لحظه همسرم نزدیک مى شود و رشته سخـن را به دست مى گیرد. دانشجوى آلمانى به شدت تحت تإثیر اخبار دروغیـن قرار دارد و شدیدا به عکس امام معترض است. همسرم او را به آرامى به کنار مى کشد و شروع مـى کند به تـوضیح وقایع و چگـونگـى شـروع انقلاب و تبییـن شخصیت امـام.
یکى دو نفر دیگر, دو تا کتاب مى خرند و دور مـن خلوت مى شـود. از دور همسرم را نگاه مى کنـم که چگونه با آرامش با دانشجوى آلمانى مشغول صحبت است. پسرک گاهـى صـدایـش بلند مـى شـد و مجـددا آرام مى گرفت. با خـود فکر مى کنـم در هر صورت مشتاق دانستـن است, چرا که مى تـوانست همانند خیلـى هاى دیگر نگاه چپـى به ما بیاندازد و برود. در همیـن افکار هستـم که احساس مى کنم کسى به طرفم مىآید. صورتش به طرف مـن است و نگاهش بر روى عکس امام, لباس بلند مشکى او تـوجه ام را جلب مـى کند. او یک پـدر روحانـى است. در یک لحظه نگاهمان در هم گره مى خورد. نمى دانـم چه مى خواهد و چه عکس العملى بایستى نشان بدهـم. با خـودم فکر مى کنـم شاید براى دیدن کتابها آمده است. همان طور نشسته نگاهـش مى کنـم. حالا دیگر کاملا به میز نزدیک شـده است. هـر دو بـا هـم سلام مـى کنیـم و بعد بـا لبخنـد مى پرسد:
((مـى تـوانـم با شما صحبت کنـم, یا بایستـى بـا مـردانتان حـرف بزنم؟)) با خودم فکر مى کنـم تبلیغات چه کار که نمى کند و از خدا صبر مى خواهم که پاسخگوى سوالاتـش باشـم. با لبخند جـواب مى دهـم:
البته که مـى تـوانید با مـن صحبت کنیـد. ایـن تفکـر شما فقط در نتیجه تبلیغات منفـى است و اسلام در ایـن باره محدودیتـى ندارد. فقط شـرایطـى را بـراى سلامتـى جـامعه مطـرح کرده است.
مى گوید: مى دانم. تبلیغات علیه شما بسیار است و یافتـن حقیقت با وجـود سیل تبلیغات منفـى کـار آسـانى نیست.
و بعد ادامه مى دهد: مدتها بـود فکر مـى کردم چرا ایـن همه تبلیغ منفى علیه یک فرد, یک ملت و یک کشور وجـود دارد؟ به محض پیروزى انقلاب تنها اخبار وحشتناک حاکى از قتل و خشـونت از ایران شنیده مى شد و مـن با خـود فکر مى کردم چطـور مـى شـود که همه چیز در یک کشـور اینقدر بد باشد. فکر مى کردم چرا ایـن همه از خمینى نوشته مى شـود و آن هـم همیشه منفى. به نظرم عاقلانه نمى رسید. از طرفـى مى دانـم هر گاه نشریات در خصـوص مسایل انقلابى با یک کشـور و یا یک رهبر حالت تهاجمى به خـود بگیرند, بایستى به مـواضع آنان شک کرد.)) آن کشیش آلمانى حرف مى زد و مـن مبهوت و دقیق او را نگاه مى کـردم مبادا کلامـى از دستـم خارج شـود. و او ادامه داد: ((در نتیجه سعى کردم خـودم حقیقت را کشف کنـم.)) با هیجان پـرسیـدم: خوب چکار کردید؟
کار آسانى نبـود. ابتدا بایستـى تمامـى منابع را در ایـن زمینه جمعآورى مى کردم و چون قصد داشتـم نظریات کلیه گروهها را بدانم, شـروع به جمعآورى اطلاعات کـردم. کلیه روزنـامه هـــــا و مجلات و اعلامیه هایـى را که از سـوى گـروههاى مختلف وجـود داشت, جمعآورى کردم. گروههاى مخالف ماننـد مجاهـدیـن, فـداییان, سلطنت طلبها و طرفـداران, از طریق سفارتخانه و کتب مـوجـود و همچنیـن نشـریات خـودمـان. پـس از جمعآورى اطلاعات, مـى بـایستــى آنها را به دقت مطالعه مى کردم. لذا مدت 4 ماه تمام, خودم را در خانه حبـس کردم و شب و روز به مطالعه پرداختـم.)) خطوط چهره اش حالتى مهربان به خود مى گیرد و مى پرسد:
((مى دانید به چه نتیجه اى رسیدم؟)) با خودم فکر مى کنـم نکند مرا دست مـى انـدازد. آهسته و هیجـان زده مـى پـرســم: به چه نتیجه اى؟ و او ادامه مى دهد:
((شما راه سخت و پرمشقتى را شروع کرده اید, زیرا هـم شرق را نفى مى کنید و هـم غرب را. تا به حال روال به ایـن صورت بوده است که تنها کشـورهایى مـى تـوانستند دوام بیاورند که یا متمایل به غرب باشند و یا متمایل به شرق. بدون تعظیم در مقابل یکى از ایـن دو ابرقدرت, کشورى نمى تـوانسته مقاومت کند. اما شما رهبرى مردى را به همـراه داریـد که بحق بزرگ مـرد تـاریخ عصـر ما است. مـن بـا مطالعات همه جانبه و چهار ماهه خـویـش به ایـن نتیجه رسیـدم که خمینى منجـى بشریت است و اگر براى انسان ایـن عصر نجاتـى باشد, از طریق او امکان پذیر خـواهـد بـود. بـراى همین ایـن همه اخبار منفى راجع به او وجـود دارد, چرا که او همه قدرتهاى دنیا را رد مـى کنـد و شعارش نه شـرق است نه غرب.
خمینى مرد خدا است. مـن یک کشیش هستم و شاید خیلى چیزها را صلاح نباشد بگویـم, ولى خواستـم شما بدانید راهى باارزش, اما پرمشقت را شروع کرده اید. شما را آسوده نخواهند گذاشت. سستى به خـودتان راه ندهید. با رهبرتان باشید و مقاوم! پیروزى از آن شما خـواهد بود. مـن برایتان دعا مى کنـم.)) مشتهایش را به علامت مقاومت گره کرد و در حالى که ادامه مى داد خمینى مرد بزرگـى است و تنها راه نجات بشـر امـروز, با خـداحافظى به سـرعت دور شـد. مات و مبهوت مانده بودم. ابتدا فکر کردم در عالـم رویا بـوده و تمامـى ایـن چیزها را خواب دیده ام. با دیـدن کشیـش که از در سالـن غذاخـورى بیـرون مـى رفت, متـوجه شدم همه چیز حقیقت داشته است.
فـریـاد زدم: پـدر شمـا کجـا زنـدگـى مـى کنیـد؟
ـ همین اطراف.
ـ اما ...
ـ فـرامـوش نکنیـد چه گفتـم! مقـاوم بـاشیـد! مقـــــــاوم ... به سـرعت به طـرف بـرادرها مـى دوم. بـرویـد دنبالـش. آدرسـش را بگیرید. آنها فکر مى کنند او تعرضـى به مـن داشته است. مى گـویـم بعدا تـوضیح مى دهـم. سریعا به دنبالـش مـى روند, اما از او اثرى نمى یابند. و امروز که در آستانه صدمین سال تولد ایـن ناجى الهى انسـان قـرن بیستـم از زنجیـرهاى زنـدگـى مادى و مصـرفـى قـرار گرفته ایـم, به یاد کلمات روحانى آن کشیش آلمانى افتادم. براستى که همه چیز را درست دیـده بـود. درگیـریهاى خیابانـى و هیاهـوى منافقیـن منجـر به جمع میز کتـابهاى بچه هاى مسلمان از سـالنهاى دانشگاه شد و روزهاى سختى به واسطه حملات مسلحانه منافقیـن, جنگ تحمیلـى و جنگ مطبـوعات در خارج و داخل, در صفحات تـاریخ انقلاب اسلامى حک شد. اما بزرگـى و صلابت روح و پیام نشإت گرفته از کلام معصـومیـن امـام چنـان بـود که از پـس ابـرهاى سیاه مشکلات, نیز مى تـوانست بر دل تمامى آنان که قلبهایشان مهر نشده بـود, بتابد و آنان را هدایت کند. همیـن پیام الهى بـود که در گـوشه و کنار جهان بـر دل آزادگان نقـش بست و امام را پایه گذار انقلاب جهانـى کرد.
و بحق لمس کردیـم نجاتى را که آن کشیش براى نسل امروز به واسطه امام بشـارت داد. بـرادر آلمانـى که نـوزده سال پیـش در سـالـن غذاخورى بر ما خرده گرفت که چرا عکس امام را به دیوار زده ایـم, 2 سال بعد از آن اولیـن دیدار, عکـس بزرگ امام خمینى را در روز تظاهرات قدس با خـود حمل مى کرد و با مهارت خاص به پرسـش مردمـى که به دور ما حلقه مى زدنـد, جـواب مـى داد و چنان در راه عشق به امـام و اسلام و انقلاب اسلامـى قـدم بـرداشت که به ســرعت به جمع ((السابقون)) پیوست.
و کـم نبـودند و نیستند انسانهایى که حتى از طریق تبلیغات منفى به امام خمینـى و انقلاب اسلامـى اتصال پیدا کرده و راهشان تغییر کرد. سیل دانشجـویان مشتاق طرفدار, کنجکاوان بى طرف و گاه مخالف براى دیدن امام در ((نـوفل لـوشاتـو فرانسه)) مصـداقـى بر آیات الهى بـود که آنان که ایمان و تـوکل خالص داشته باشند, خـداوند مهرشان را بر دلهاى دیگر انسانها مى نشاند. هر کـس با او برخورد مى کرد, مجذوب اعمال او مى شد و توازن بیـن کلام و عملـش تحولى در انسانهاى جستجوگر و آزادیخـواه به وجـود مـىآورد. در ایـن باره یکـى از دانشجـویـان چنیـن تعریف مـى کـرد:
تـا قبل از دیـدن آقـا در فـرانسه بـا دیـن و ایمان سـر و کارى نداشتـم. هنگامى که خبر ورود ایشان به فرانسه پخش شد, عده اى از دانشجویان از اتریـش با افکار مختلف عازم فرانسه شدند و یکى از آنها پرسید که آیا دوست دارم همراهشان بروم یا نه؟ ابتدا جـواب دادم: نه. و بعد از کمـى فکـر کـردن دوبـاره بـا آن دوست تمـاس گرفتـم و اعلام آمادگـى کردم. به محض ورود به محل اقامت ((آقا)) در ((نوفل لوشاتو)) متـوجه شدیـم دانشجویان دیگرى نیز از سراسر اروپا بـراى دیـدار و صحبت با ایشان به آنجا آمـده انـد. به محض دیـدن آقا, ابهت و صلابت ایشان لرزه اى بـر اندامـم انـداخت. سعى مـى کردم بیـش از احساساتـم عقل را به کار گیرم. در مدت یک هفته همه مى پرسیدند و بحث مـى کردند و مـن تنها رفتار آقا را زیر نظر گرفته بودم. مى خواستـم ببینم مردى که با کلام و گفتارش ایـن همه سر و صـدا در جهان به راه انداخته, در عمل چگـونه است. عجبا که اولین انسانى بـود که رفتار, گفتار و عملـش را یکى دیدم. همیـن امر را به هنگام جهانـى شـدنـش دیدم. درست به خاطر دارم یک روز ایشان براى گرفتـن وضو به دستشویى رفتند و در کمال تعجب مدت 20 دقیقه در دستشـویـى بـودند, به طـورى که همه نگران شـدند نکنـد اتفاقـى براى ایشان افتاده باشـد. چند نفر به طرف در دستشـویـى رفتند. در همین حیـن امام از دستشـویـى خارج شدند, در حالـى که شلوار و آستینهایشان را بالا زده بـودند. ایشان دستشویى را تمیز کرده بودند! همگى از خجالت سر به زیر انداختیم. ایـن همه تواضع و فروتنى غیر قابل تصور بود. کافى بـود ایشان اشاره اى مى کردند, حداقل صد نفر براى این کار داوطلب مـى شدند. اما همیـن عملکردها بـود که هر کـس با ایشان ملاقات مى کـرد, شیفته مـى شـد و متحـول.
دشمنان کـور دل به واسطه اخبـار دروغیـن سعى در پـوشانـدن چهره حقیقـى امام و انقلاب داشتند, اما نمـى دانستند حتـى همیـن اخبار دروغ, اگر خـدا اراده کنـد, انسانهاى تشنه حقیقت را به سـرچشمه روشنایى خواهد کشاند. مـن نیز پـس از ملاقات با امام به شکر خدا چنان متحـول شدم که بکلى افق دیگرى در زندگى ام به وجـود آمد.)) در همیـن بـاره پـاى صحبت خـواهـر ((هاجـر سینسـواتSinsuat) (( hagar) از شهر مینداناوMindano) ) در جنـوب فیلیپیـن مى نشینـم. ایشـان فـارغ التحصیل رشته پـرستـارى است و کلام را چنیـــن آغاز مى کند:
((اخبار در مـورد امام خمینى و انقلاب اسلامـى بسیار زیاد بـود و مـا هیچ نمـى دانستیـم واقعیت چیست. مـرتب صحبت از حـــــرکتهاى انقلابیـون, اعدامها و بـرگشت ایران به 1400 سال قبل بـود. درست به خـاطـر دارم ایـران, اولیـن سال پیـروزى انقلاب خـود را جشـن مـى گرفت که عکـس امام خمینى در فرانسه زیر درخت که در حال نماز بـودند, بر صحنه تلویزیون ظاهر شد. خضوع ایشان در نماز و حالتى که در آن هنگام داشتند, مرا چنان مجذوب کرد که تصمیم گرفتـم در مـورد افکار ایـن مرد به مطالعه بپردازم. مى خـواستـم بدانـم چه تفکـرى قادر است به انسان چنیـن حالتـى ببخشـد. به ایـن تـرتیب مطالعه در خصـوص افکار و شخصیت ایشـان و انقلاب اسلامـى را شـروع کردم. هرچه بیشتر مى خواندم, بیشتر مجذوب مـى شـدم. با خـودم فکر مى کردم ایـن چه انسانى است که قادر به اینهمه تحـولات و تغییرات در انسانهاى دیگر شـده است و ایـن یکـى از مسایلـى بـود که مرا خیلـى تحت تإثیر قرار داد, و همیـن باعث آشنایى و علاقه مـن به انقلاب اسلامـى و امام خمینى و در نتیجه مسلمان شدنـم شد. به نظر مـن امام خمینـى سنت پیامبـر(ص) را دوباره احیا کـرد و درست در زمانى که انـواع مختلف اسلام از قبیل اسلام آمریکایى, اسلام عربـى و غیره وجود داشت, امام خمینى اسلام راستیـن و واقعى را که همان اسلام پیـامبـر(ص) بـود, به مسلمـانـان و جهانیـان شنـاسـانــد.
حرکت او حرکتى تـوحیدى بود و ایـن یکى دیگر از علتهایى بـود که مـرا به سـوى اسلام جلب کـرد. امـام خمینـى بـا احیاى مجـدد سنت پیامبر و مبارزه علیه حکمرانان و جنایات مستکبران, اسلام حقیقـى را به ما نشان داد و معنـى واقعى ((لا اله الا الله)) را در جهان مادى امروز به نمایش گذاشت. ایشان منطق حق و حقیقت را جایگزیـن منطق مستکبران قرار دادند و مـوفق شدند تـوکل به خـداى یکتا را جایگزیـن تـإثیـرات قـدرت مادى و نظامـى کننـد. ایشان هماننـد رهبـران حـرکتهاى دیگر و دولتهاى دیگر یک فرصت طلبoppotunist) ) نبـود و قدرت خـویـش را با خضوع کامل در راه حل مشکلات مستضعفان به کار گـرفت و به عمـوم مردم جهان و کسانـى که تمایل به آزادى خویـش از دست باندهاى اسارت انسان را داشتند, یاد داد چگونه با سلاح توکل و پایـدارى مـى تـوانند خـود را از بنـدهاى اسارت آزاد کرده و مـوفق باشند. امام خمینى نشان داد کسانـى که در راه خدا هستند و براى رضاى او کار مـى کنند, همیشه پیروز هستند; چه زنده باشند و چه در راه مبارزه با پلیدیها کشته شـونـد, همیشه پیروز خـواهنـد بود. )) ـ به نظر شما رمز جهانـى بـودن رهبریت و حرکت امام خمینى در چه بود؟
((قبل از هر چیز عنایت الهى به جهانى شدن نهضت امام خمینـى کمک کرد. حرکت امام خمینى یک حرکت کاملا انسان دوستانه بـود. پیام او براى عمـوم انسانهایـى بـود که اعتقاد به زندگـى بر اساس عقل و منطق داشتند. پیام امام خطاب به تمام انسانهایى بـود که در زیر ستم مستکبران بـودند و مى بایست خـود را از ستـم رها کنند. نداى او همان نـدایـى بـود که از آدم تا محمـد(ص) بشـر را به هـدایت مى خـواند و مرکز ثقل حرکت او کرامت و ارزش انسان بـود. پیامهاى او همان چیزى بـود که حضرت علـى(ع) مـى گفتند که یک انسان نباید زیر یـوغ یک انسان دیگر باشد, از آنجایـى که خداوند او را آزاد آفریده است. و تمامى اینها نکاتى بودند که به نظر مـن ایشان را به یک رهبر جهانى و انقلاب اسلامى را به یک انقلاب عالـم گیر تبدیل کرد.
و مـن فکر مى کنـم مسـوولیت ما به عنـوان انسانهایى که به واسطه امام خمینى حیات مجدد پیدا کرده ایـم, ادامه راه او و حفظ انقلاب و ارزشهاى انقلاب است که در رإس آن حمـایت از ولایت قـــــــرار دارد.)) ـ و مصداق جهانى بـودن رهبرى امام خمینى را که برخاسته از مکتب پـرفیض اهل بیت(ع) بـود, در انسـانهایـى دیـدیــم که از نژادهـا, ملیتها, مکـاتب و راههاى مختلف, پیـام امــام را لبیک گفتنـد و به جمع عاشقـان الـى الله گـرویـدند.
خـواهر مسلمانـى از کشـور اتریـش که مایل به درج نامـش در مجله نمـى باشـد و معتقد است تنها پیام او براى کسانـى که طالب شنیدن حق باشند, بایستى کافى باشد, نقـش الگـویى امام خمینى در زندگى خـودش را چنیـن تـوصیف مـى کند: ((با پیروزى انقلاب و آمـدن امام خمینـى از تبعید به ایران, تمام جهان دچار تحـول شد و به واسطه امیـد و اعتماد به نفسـى که مستضعفان در ایران به دست آوردنـد, مـوفق شـدند خـود را از زیر ستـم ((شاه آمریکایـى)) نجات دهند.
تـوازن در کلام و عمل امـام الگـوى یک مسلمـان واقعى را تـرسیـم مى کـرد و ایـن همان پیامى است که به نام پیام انقلاب اسلامـى مهر خورده است, یعنى چگونه بودن یک مسلمان. و ایـن پیامها از مرزها عبـور کردند و در قلبهاى انسانها نفوذ کردند. خلوص در قلب, تلاش مـداوم جهت دستیابـى به قـرب الهى و شجاعت و بـى باکـى در مقابل دشمنان و ستمگران, صفاتـى بـودند که ابرقدرتها در مقابل آن هیچ سلاحى نداشتند. و اینها دقیقا صفاتـى هستند که امام را براى مـن یک الگو قرار داد و همیـن صفات نیز هستند که اسلام را در جایگاه مذهبى قرار مى دهد که بیشتریـن رشد را دارا مى باشد. و جهانى شدن رهبریت امام را مى توان در مقایسه با زندگـى رهبران کاتـولیکهاى جهان روشـن کـرد. مسافـرتهاى تجملـى, به نمایـش گذاشتـن خـود و فرستادن مبلغان به کشـورهاى جهان سـوم براى رشد جامعه مسیحیـون را در نظر بگیریم; مى بینیـم على رغم تمامى ایـن کارها رشد جمعیت کاتولیکها, سیر نزولى داشته است, خصوصا به ایـن علت که تـوازنى بیـن پیامها و اعمال پاپ وجود ندارد و هنوز که هنوز است از رنج و ستمى که بـر مستضعفین مـى رود, هیچ چیز کاسته نشـده است. ایـن مقایسه علل گذشتـن پیام و کلام امام از مـرزها مـى باشـد و اینکه چگـونه امام خمینى به یک رهبر جهانى تبدیل شدند.)) ـ حسـن ختام ایـن نگاه کوتاه را تـوضیحات خـواهر عزیزمان خانـم بابائیان از کشـور ژاپـن در باره صفاتـى دیگر از امام خمینـى که در زنـدگـى ایشان موثر بوده است, قرار مى دهیـم. شایان ذکر است ایشان ساکـن ایـران هستنـد و مـادر شهیـد و مـدرس زبـان ژاپنـى در دانشگـاه تهرانند.
((امام خمینى ویژگیهاى زیادى داشتند که هر کس فراخور حال خویـش از آنها متإثر مـى شد. اما ویژگیهایـى که در زندگـى مـن تإثیر بسزایى داشتند, یکى شجاعت ایشان بـود. مـن از موضعگیریهاى امام خمینى در برابر ابرقدرتها و حکـومت پهلوى آموختـم که بایستى در برابر ظلـم و بى عدالتیها همانند حضرت فاطمه(س) و زینب(س) مقاوم بـوده و با شجاعت با آنها مبارزه کنـم و تنها از خـدا بتـرسـم. یعنى از اعمال خـویـش در برابر دادگاه عدل الهى بترسـم. ویژگـى دوم, صبـر و بـردبـارى و شکیبـایـى امـام بـود.
اینکه همه چیز از خدا است و حتى اگر با بزرگتریـن مصیبت روبه رو شـویم, تـوکل کرده و آن را مصلحت خدا بـدانیـم; ایـن دو ویژگـى ایشان درسهاى زیادى به مـن آمـوختند و زندگى مرا متحـول کردند.
امام خمینـى فقط یک رهبر مذهبـى نبـودنـد. به طـور مثال رهبران مذهبـى همان طـور که از نام آنها مشخص است, تنها در زمینه مذهب فعالیت داشته و محور رهبرى آنها محـور مذهبى است. اما با تـوجه به عدم جدایى دیـن و سیاست در مذهب اسلام و حکـومت اسلامـى, امام چه از نظر مذهبـى و چه به لحـاظ بینـش سیـاسـى, قـــــاطعیت در تصمیـم گیرى و کلیه امور اجتماعى جامع الشرایط بـودند و به همیـن سبب نیز از سـوى گروههاى مختلف مورد حمایت قرار گرفتند و رهبرى را در تمـامـى امـور به دست داشتند.
و امروز بعد از ایشان بایستـى فرامـوش نکنیـم که حکـومت اسلامـى ایران بر مبناى حکـومت الهى پایه ریزى شده است. همان طـور که در زمان پیغمبر چنیـن حکومتـى تشکیل شد. آن روز نیز حکـومت اسلامـى مبناى اصلـى اش ولایت بـود و حکـومت اسلامـى منهاى ولایت, حکـومتـى خواهد شد که منجر به تفرقه و از هـم گسستگى جامعه خـواهد شد; از ایـن رو لذا بایستـى از همان زمان پیامبر درس بگیریـم که حکـومت اسلامـى تنها در سایه نظارت و سـرپـرستـى ولـى فقیه به اتحـاد و یکپارچگى دست پیدا خواهد کرد.
انقلاب اسلامى ایران, انقلابى براى گرفتـن حق مظلومان از زورگویان بـود و بـراى حمـایت از مستضعفـان. بنـابـرایـــن طبیعى است که زورگـویان همیشه در حال تـوطئه علیه انقلاب بـاشنـد, تا از ایـن طـریق مخـالفت و نارضایتـى خـودشان را به نمایـش بگذارنـد. ملت ایران باید بـداند که حفظ و پاسدارى و تداوم انقلاب تنها در گرو حمایت بـى دریغ از ولایت امکان پذیر خـواهد بـود و ایـن رمز اصلـى وحـدت و جلـوگیرى از تفرقه است. حمایت زهرا(س) تا آخریـن لحظات زندگـى از ولایت علـى(ع), درسـى براى آیندگان بـود و ما بایستـى ایشان را الگوى خویش قرار دهیـم. همچنیـن تإکید امام خمینى بر ایـن امر که ((اتحاد رمز پیروزى است)) نبایستى مـورد غفلت قرار گیرد. و ما بایستـى امروز با هـوشیارى کامل پاسدار ایـن نظام و جایگـاه ولایت بـوده و بـا حمایت همه جـانبه تـوطئه هاى دشمنان را خنثى کنیم.))