نویسنده

 

سیماى فاطمه زهرا(س)
در شعر معاصر فارسى
نرگس گنجى

مقدمه:
شعر اهل بیت در مسیر تاریخ
ایران تنها کشـورى است که مذهب تشیع از قرنها پیـش در آن رسمیت دارد و همه یا بسیارى از ابعاد حیات فکـرى فـرهنگـى مردم را به نوعى تحت تإثیر قرار داده است. یکى از بارزترین نشانه هاى ایـن تإثیر عشق و علاقه عمومى به اهل بیت پیامبر(ع) و تجلى ایـن محبت و عشق در ((شعر)) ـ یعنـى روشـن تـریـن جلـوه گاه عواطف و افکـار ملتهاى خاورمیانه ـ است.
سرودن سـوگها و ستایشها (مرثیه, مدیحه, و منقبت) از شیـوه هایـى است که شـاعران مسلمـان و شیعى ـ به طـور سنتـى ـ بــراى اظهار عقاید و علایق خـود به اهل بیت به کار مـى بسته اند. در ایـن میان, انتظار مـى رود که حضرت فاطمه زهرا(س) به عنـوان نزدیکتریـن فرد به پیامبـر اسلام(ص) و تنها یادگـار او و محـور اهل بیت و مصـداق آیات کریمه اى از قرآن, جایگاه ویژه اى داشته باشد. مـى دانیـم که شعر عربـى از قرن اول هجرى براى تبلیغ عقایـد شیعى و ترویج اهل وصـایت و امامت و دفـاع از آنها و افشـاى بـدعت و انحـرافـى که تاریخ اسلام را از مسیـر رشـد صحیح خارج کـرد, به کار رفته است. (1) لکـن در شعر فارسى اینچنین نیست. زیرا تاریخ ادب اهل بیت در ایـن زبان, بـا تکـامل ادب فـارسـى از یک سـو و وضعیت سیاسـى و اعتقادى ایرانیان از سوى دیگر ارتباط دارد. با گسترش دیـن اسلام در ایران و تکامل فارسى درى نخستیـن آثار شعر اهل بیت در منظومه بلند پدر شعر ایران ـ فردوسى طـوسـى ـ در قرن چهارم آشکار شد و هـم او در ابیاتى از حماسه خود زبان به ستایش و اظهار ارادت به پیامبر(ص) و امام على(ع) گشـود. پـس از آن نیز تا قرن هشتـم در مقایسه با قرون اخیر و رسمیت یافتـن مذهب تشیع در ایران, حضـور شعر اهل بیت در گستـره ادب چنـدان چشمگیـر نیست. شایـد سبب ایـن کاستى, کـم اطلاعى ادیبان متقدم از حقایق دهه هاى نخست تاریخ اسلام و اهمیت آنها باشـد. هر چه هست, نخستیـن سروده ها در باره دختـر پیامبر(ص) با اشعار ناصرخسرو قبادیانـى, سنایى غزنـوى, قـوامـى رازى و ... آغاز مى شود.(2) اشعار فاطمى ایـن مرحله داراى ویژگى ارزشمنـدى است و آن اینکه بیان حقایق تاریخـى و عقاید دینـى در آن فـراوان و تصنعات و تکلفـات ادبـى در آن کمتـر است.

با رسمیت یافتـن مذهب تشیع, دیرى نمـى پاید که رواج زبان بازیهاى شاعرانه و تکلفات سخنوران, مـوجب ظهور برخى سروده هاى نامإنـوس با دل و زبان مـردم و مناسب به به و چه چه شنیـدن در محفل ادبا و خـواص شـد, بیهوده نیست که اندک اندک اشعار و نـوحه هاى عامیانه در میان تـوده هاى مردم رسوخ یافت و تعزیه و روضه ها از آن پر شد و پایه بسیارى از برداشتهاى غلط و عوامانه در باره معصومیـن(ع) از جمله صدیقه کبرا(س) گردید.(3) نمـونه اى از ایـن لفظپردازیها را در شاعر قرن هشتـم هجرى, خـواجـوى کرمانى مى تـوان دید که در مدح حضرت زهرا مى گوید:
عروس نه تتق و لاله برگ هفت چمن
تذرو هشت گلستان و شمع شش منظر
ز نـام او شـده نـامـى سه فـرع و چـار اصـول
به یمـن او شـده سـامـى دو کـاخ و پنج قمر
کمینه سورى بیت العروس اوساره
کمینه جاریه خانه دار او هاجر
به مطبخـش فلک دودخـورده را در پیش
ز مه طبقچه سیـم و ز مهر هـاون ازهـر(4)
گـرچه نمـى تـوان بـراى خلاقیت شعرى و رعایت منـــاسبتهاى لفظى و معنایـى محـدودیتـى قایل شـد, ولـى چه تـوان کرد که ایـن گـونه جمال گرایى, سرانجام به ضد جمال تبدیل شده و به اسلـوبـى تکرارى بدل گشته است. چنان که حسینعلـى خان سلطانى ـ همچـون برخـى دیگر از شاعران قـرون متإخـر در مـدح آن حضـرت ـ چنیـن سـروده است:
صدف یازده گهر که از او
گشت قدر نه آسمان والا
چار عنصر بدو گرفت قوام
هشت کوکب بدو فزود ضیا
هشت خلد از وجود مسعودش
جست زیب و طـراز و فر و بها...(5)
ناگفته نمانـد که مغلق گویى و ساده گـویـى در تاریخ شعر اصـولا دو جـریان مـوازى هستنـد. و در کنار ایـن دست اشعار لفظپـردازانه, برخى شعرها عالى تریـن مفاهیـم لطیف را به زبانى رسا و روشـن در گوش جان مردمان روزگار زمزمه کرده اند. از نمونه چنیـن شعرهایى, شعر ((قـدسـى)) (از شاعران قرن یازدهـم) است که سادگـى, طـراوت خاصـى دارد, چنان که گـویـى شاعر معاصر به تازگـى آن را سـروده است:
... اى که تو بر آل کسا محورى
بر سر زنهاى جهان افسرى ...
جام حیا مست ز صهباى توست
واژه اى از دفتر معناى توست
صبر و رضا طفل دبستان توست
ریزه خور سفره احسان توست ...
گشت نهان بر همه کس تربتت
تا بشناسند غم غربتت ...(6)

دشـوارى سـرودن در شـإن والاى حضـرت زهـرا(س)
البته نبـایـد فـرامـوش کنیـم که سـرودن در شـإن والاى حضـــرت سیـده النسإ که انسانى عدیـم النظیر و زنـى همطراز انبیاست کارى است دشـوار و تـوفیقـى است که باید خـود آن حضـرت عطا فرمایـد.
چه بسا سخنـى که به قصـد قـربت و به نیت ستایـش گفته شـود و در باره سایر اولیا و ائمه(ع) گفتنـش خالى از اشکال باشد ولـى اگر در باره حضرت زهراى مرضیه(س) گویند, استخفاف به شإن او محسـوب گردد. (مانند وصف جمالات ظاهرى و مانند آن). تإثیر ایـن دشوارى را در محدودیت قلمرو سخنـوران و تکرار شدن مضامیـن شعراى متقدم ـ از گذشته تـا امـروز ـ نمـى تـوان نـادیـده گـرفت.
نکته آنجاست که تکـرار این گـونه مضامیـن در شعر دوره هاى مختلف نه بر شناخت شیعه و سایر مسلمانان از آن حضرت چیزى مـى افزاید و نه بابـى از آگاهى بر غیر مسلمانان که اصـولا با درک اوصافـى از ایـن دست ـ آنهم بـا ایـن اشارات اجمالـى شاعران ـ بیگانه انـد:
عصمت کبـرا, علت غایـى خلقت, بضعه طه, ام ابیها, شفیعه محشـــر, انسیه حـورإ, ام الائمه, کفـو حیدر, مادر دو عیسـى و دو مریـم و ... آیا وقت آن نرسیده است که سخـن سخنـوران متعهد و دینـدار راهـى براى افزایـش شناخت مسلمانان و تاباندن انوار فاطمه زهرا(س) بر دل و جـان مشتـاقـان حقیقت و مستعدان هـدایت بگشـایـد.

چهار نگرش کلى
به نظر مى رسـد اگـر ((شعرهاى فارسـى فاطمـى)) را ـ که تا کنـون سروده شده است ـ از لحاظ جهت گیرى و زاویه نگرش دسته بندى کنیـم, نقاط ضعف و قـوت و زمینه هاى خالـى و نیازمند خلاقیت بیشتر تا حد بسیارى روشـن و مشخص گردد, عمده ایـن گونه اشعار ـ اعم از قدیم و جـدیـد ـ از نظر نگـرش و فضاى حاکـم بـر آنها قابل تقسیـم به انواع چهارگانه است:
1ـ روایى و تاریخى
2ـ فلسفى و کلامى
3ـ تخیلى و شاعرانه
4ـ عاطفى و شخصى
بـدون شک بسیارى از سـروده ها دو, سه و یا هـر چهار جنبه را بهم آمیخته دارنـد و تعداد اشعارى که تنها یکـى از جهات را لحـــاظ کرده باشـد, فراوان نیست. پرسـش آن است که چرا اصـولا ایـن چهار نگرش نمـود بیشتـرى یافته است؟ آیا شاعران راههاى دیگـرى بـراى شناختـن و شناساندن آن وجـود شریف نداشتند که غالب آنان خود را در سنتهاى ادبـى گذشتگان ـ و مدایح و مراثـى و مناقب ـ زندانـى کرده اند؟
اکنون با ذکر نمونه هایى ـ با اولـویت دادن به شعر معاصران ـ به بررسى این نگرشها مى پردازیم.

نگرش روایى و تاریخى
مراد از ایـن گـونه نگرش, شعرهایـى است که بر مبناى ذکر مقاطعى از زندگـى آن حضرت مانند ازدواج ایشان, غصب شدن فدک و شهادت او و یا بـر مبناى جـایگاه صـدیقه کبـرا در خانـدان عصمت و آیات و احـادیثـى که در شـإنـش آمـده است, شکل گـرفته اند.
از نمونه خوب ایـن گونه شعرها در قدیـم, قصیده ابـن حسام خـوسفى (شـاعر قـرن نهم) است تحت عنـوان ((مهمـانـى کـردن فـاطمه جناب پیـامبـر را)) که بـا ایـن بیت آغاز مـى شود:
از بـر اطراف باغ, از چمـن گل عذار مجمره پـرعود کرد, بـوى خـوش نـوبهار(7) یا قصیده ((مروج الاسلام کرمانى)) که ابیاتى از آن را مى خوانیم:
اى در درج حیا و آیت عظمى
بضعه خیر الورى و مریم کبرى
ام کتاب, ام فضل, ام علومى
((ام ابیها))ت خـوانـده خـواجه ((اسرى))
تا آنجا که مى گوید:
آه که در مدت قلیل چه آمد
بـر سـرت از مـردمـان بـى سـر و بـى پا(8)
از ایـن دست سـروده ها, اگـر شاعران قادر باشنـد از ظواهر امـور بگذرند و رابطه حـوادث را با یکـدیگـر در گذشته و آینـده تحلیل کنند و در عیـن حال از لطافت خاص بیان شعرى دور نیفتنـد, بایـد گفت که به شإنـى عالـى در شعر دست یافته انـد. مثنـویهاى احمـد عزیزى در کتاب لاله هاى زهرایى حرکتى است در ایـن سو و نیز قصیده زیباى ((فریـد)) شاعر متعهد معاصـر با مطلع ((روزى که دفـن کرد على بـى صدا ترا)) ضمـن اشاره به مرحله تاریخـى حیات آن حضرت به تحلیلـى منطقـى و در عیـن حـال شـاعرانه دست یــــافته است. به سـروده هاى هر دو شاعر در ایـن نـوشتار اشارتهاى دیگرى خـواهیـم کـرد. آرى ثبت حـوادث, کار مـورخ است و تحلیل آن, کـار متفکـر.

نگرش فلسفى و کلامى
اشعارى را که عمـدتا به نقـش زهراى مـرضیه(س) در عالـم هستـى و مقام معنـوى و روحانى و عرفانى اش مى پردازد, مى تـوان داراى جهتى فلسفـى و کلامـى دانست. از ایـن دست اشعار از دیـربـاز تا کنـون گفته اند و مـى گـویند. بسیارى از ایـن نـوع سروده ها تکرار سخنان شعراى متقدم و بخشـى نیز مبتنى بر نکات ظریف و تازه اى است. یکى از بهترین ایـن گـونه اشعار مثنوى ((محمد فکـورصفا)) (متخلص به فکـور) است که تفسیرى از ((مناقب منسـوب به ابـن عربى)) مى باشد. مثلا در تفسیر صفتـى از صفات آن حضـرت (جـواد العالـم العقلیه), گوید:
عقل گل, اول ظهور بارى است
وان ظهور انـدر مـوالـى جـارى است ...
چون که ظرف جان زهرا کامل است
عقل کل را در پذیرش شامل است
حضرتش مشکات نور عقل شد
تـا که نـور او به عالـم نقل شد ...
در لباس زن هویدا شد ولى
یـازده انـوار از او شـد منجلى ...(9)
ابیاتـى که جنبه فلسفـى دارنـد غالبـا در مقـدمه قصـایـد قـرار گرفته اند; چنان که شاعر معاصر محمدعلـى صاعد در مقـدمه قصیده اى در ستـایـش حضـرت زهـرا(س) آورده است:

کیست وجودش ز بعد خالق اکبر
فوق وجود و ز حد وصف فراتر؟
کیست که باشد وجود, ذیل وجودش
هست عرض, هـر چه هست و اوست چـو جـوهـر(10)
شعرى با ایـن گـونه مضـامیـن بـا همه ارجمنـدى, در نهایت ((شعر خـواص)) است و از نظر ارتبـاط بـا عمـوم, محـدودیتهایــى دارد.

اگر صبغه اصلى شعرها جنبه هاى عقلى و فلسفى باشد ایـن خطر وجـود دارد که شعراى متعهد و تـوانا و اندیشه گرا مهجـور واقع شـوند و تـوده هاى مردم به ادبیات به ظاهر مذهبـى ولـى عامه پسند و مبتذل روى آورنـد; چه, در ایـن گـونه شعرها ایجازى هست که راه را بـر تفاسیر و شـرح مطالب و استـدلالهاى روشـن مـى بنـدد و اگر شعر به عرصه احتجاجات منطقـى و فلسفـى گردید به نظم خشک تبدیل مى شـود.

نگرش تخییلى و شاعرانه
در ایـن گونه شعرها که داراى نگرش تخییلى به قضایا هستند, تخیل هنرى و مفاهیـم فاقـد مصادیق خارجـى بر سایر جنبه ها غلبه دارد. نمونه مبالغهآمیز ایـن گونه اشعار مدیحه سنجر کاشانى است که به جاى آنکه خـواننـده شعر به اعجـاب در بـرابـر صفات عالیه حضـرت فاطمه(س) برسد, در برابر نازک خیالى و مضمـون یابـى شاعر شگفت زده مى شود:
هم خضر آب داشت, هم اسکندر آینه
مثل تـویـى که دید در آب و در آینه؟
از بیـم چشـم زخـم فلک ز آفتـاب و ماه
حـاضـر کنـد به بزم تـو بـا مجمر آینه
عکـس تـرا که شعله صف سـرکـش آمده است
در بر اگر کشد نکند باور آینه

تا آنجا که گوید:

تقلید وضع ساره خیرالنسا نمود
زان رو نکـرد بـر سـر و بـر, زیور آینه
بانوى عرش حجله وفا و خاتون خلد زاد
آن کز حیـا نخـواسته از شـوهر آینه ...(11)

همیـن نازک اندیشـى در شعر ((خسرو احتشامى)) شاعر نـوجـوى معاصر یافت مـى شود بـىآنکه کلیت شعر, وقف خیالآفرینـى شـود و به ایـن نکته در اواخـر نـوشتـار به روشنـى مـى پـردازیم:

تا رخصت حضور نیابد, شب طلوع
مهتـاب از ادب نتـراود به روزنش ...
تا کعبه راز سنگ کرامت نیفکند
از چشـم روزگـار نهان است مـدفنش(12)
ایـن گـونه سخنان از مصادیق ((یجوز للشاعر ما لا یجـوز لغیـره)) هستنـد. بارى, بایـد پذیـرفت که شعر را عالمـى دیگـر است و شعر خالى از خیال لطفـى ندارد. لکـن گستره پرواز خیال در شعر متعهد تا جایـى است که از هدف دور نیفتیـم. نباید فرامـوش کرد که هدف اصلـى شعر دینى, بـویژه شعر اهل بیت, بیان حقیقت, ترویج ارزشهاى توحیدى, و گسترش فضیلت است.

نگرش عاطفى و شخصى:
آن دسته از اشعارى که بیان عواطف دینـى و احساس ارادت به آستان مقـدس فـاطمه مطهر(س) در آنها غلبه دارد, مـى تـوانـد به عنـوان سروده هاى عاطفى قلمداد شـود. در نخستیـن سده هاى ظهور شعر شیعى, بیان اعتقادات دینـى و ثبت حقایق تـاریخ اسلام بـر سایـر جنبه ها غلبه دارد, الا اینکه پـایان بـرخـى از شعرهـا بـا طلب شفـاعت و دادخـواهـى سـامـان مـى یابـد که بعدى عاطفـى به شعرها مـى دهـد.
حساب سـروده هایـى را که در باره شهادت و مظلـومیت آن حضرت است, بایـد جـدا کرد زیرا تإثیر واقعه در بسیارى از مـوارد بیـش از تـإثیـر زبـان شعر است بـویژه آنکه شاعران بـراى ایجاد انگیزش عاطفـى در مـردم عمـدا ـ یا سهوا ـ از باطـن حـوادث گذشته و به پـوسته آن ـ با تفصیل و رنگ و لعاب ـ مـى پردازنـد و گاه شعر را از لطافت هنرى و محتواى تـوحیدى ـ هر دو ـ خالـى مـى کنند. ایـن گـونه اشعار عوامانه ضربات مهمى بر فرهنگ عمـومـى دینـداران در گذشته وارد کـرده است که هنـوز آثـار آن بـاقى است.
مـرحـوم صغیر اصفهانـى که از شاعران پیـش کسـوت معاصـر در اشعار مذهبـى است, گاه به شعرى فلسفى و تجریدى (بیشتر در مدایح) و گاه به نـوحه خـوانى که با شعر عامیانه مذهبى فاصله بسیار اندک دارد روى مـىآورد و در آن گـونه اشعارى که به ((زبـان حــال)) معروف شـده انـد به منـاسبت ایـام شهادت حضـرت زهـرا مـى سـرایـد:
اگر رنجیده اى از من پسرعم
خلافى دیده اى از من پسرعم
حلالم کن به جان نور عینم
یتیم بینواى من حسینم ...
شب هر جمعه آیى بر مزارم
به خـاطـر آورى احوال زارم ...(13)
پـرسـش آن است که آیـا تنها یک فصل از حیـات آن حضـرت (یعنـــى مظلـومیت و شهادت) است که بایـد در مخاطبـان شعر فاطمـى انگیزش ایجاد کنـد یا تـوفیق حقیقـى شاعر متعهد به آن است که تـوده هاى مردم را به کشف شیـوه اى ((شناختـى ـ عاطفـى)) که بهتـریـن نـوع پیـوند با پیشـوایان دینـى در ابعاد اعتقادى, اخلاقـى, سیاسـى و اجتماعى است, رهنمون شود؟

بـدیهى است که غرض از ایـن مبحث انکار اهمیت عنصر عاطفه در شعر نیست بلکه اصـولا هدف, تقـویت عنصر عاطفه در مسیر صحیح است زیرا اساس خلاقیت و تإثیر و تإثـر شاعر و مخاطبانـش به همیـن عنصـر بستگى دارد.

پیـوستـن شعر انقلاب به کـاروان شعر عاطفـى
تکرار و تقلید, کلى گـویى, استفاده زیاد از بیان خبرى و تقریرى, بازیهاى لفظى و افـراط در رعایت مـوازین سخنـورى, از مهمتـریـن مـوانع تـإثیـرگذارى عاطفـى در شعر هستنـد. یکـى از مهمتـریـن مـوفقیتهاى شعر فاطمى در دهه هاى اخیر فائق آمدن برخى از شاعران بـر ایـن مـوانع است. شاعران امـروز شیـوه هاى مختلفـى را بـراى انگیزش عاطفى در شعرهاى خـود تجربه مى کنند. گاه بیان یک واقعیت از ابعاد و زوایاى گـوناگـون و با استفاده از استعارات لطیف را راهـى بـراى نفـوذ در دلها قرار مـى دهند. در ترجیع بنـد طـولانـى محمدعلـى مجاهدى (متخلص به پروانه) ـ در باره هجـوم به خانه آن حضرت پـس از رحلت پدر بزرگـوارش ـ تلاش براى دست یافتـن به بیان لطیف و شـاعرانه حقـایق به وضـوح دیـده مـى شـود:
سوخت بال کبوتران حرم
کار این شعله ها به لانه کشید
دامن گل که سوخت از آتش
شعله سـر از دل جـوانه کشید ...(14)

گامهایى در مسیر بازآفرینى
حرکت فکرى و فرهنگـى انقلاب اسلامى که سالهاى چندى قبل از پیروزى انقلاب اسلامى آغاز به رشد کرد ـ و تا کنـون ادامه دارد ـ درى از نـور به سـوى عمـوم حق جـویان بـویژه شـاعران متعهد گشـوده است. انتشار و فروش گسترده آثار اندیشمنـدانـى که در آثارشان, بـراى شناسـانـدن سیماى تـابناک حضـرت زهـرا(س) از جنبه هاى اجتمـاعى, تاریخـى و تـربیتـى به مردم بـویژه نسل جـوان کـوشـش کرده انـد, نشـان دهنـده عشق و علاقه مـردم و جـوانـان به آن حضـرت و هــــم بشـارت دهنـده رشـد فکـرى و فـرهنگـى در قلمـرو شناخت معصـومیـن است.(15) بیهوده نیست که بسیـارى از شـــاعران انقلاب در دو دهه اخیر سعى در درکـى شهودى و احساس مستقل و زبانـى فارغ از تکرار و تقلید ـ در زمینه پیـوندشناختى و عاطفى ـ با ((بانـوى آب)) و ((آفتـاب)) و ((بـى نشانه اى که نشـانه خـداست)) داشته انـد. گـاه مضـامیـن مکـرر را بـا زبـان مستقل یا اوزان لطیف, نـو و احیـا کـرده انـد و به بعدى آشنـا بـا ذهـن مـردم از زاویه اى جـدیـــد نگریسته اند و گاه اصـولا به تجارب نو در حـوزه فکرى و عاطفى دست یـافته انـد. بـراى نمـونه به ایـن ابیـات بنگـرید:
تـو ستـاره اى و تـو اختـرى; مه و مهر و زهـره و مشترى
نکننـد بـا تـو بـرابـرى; تـو یگـانه دخت پیمبرى
تـو همـاى اوج سعادتـى, تـو سپهر عصمت و عفتى
تـو قـریـن مهر ولایتـى, بخـدا که ((همسـر)) حیـدرى
به حسـن (ستـاره روشنت) که حسین (آن گل گلشنت)
به خـدا رسیـده ز دامنت; بخـدا تـو معنـى ((مـادر))ى!(16)

صیغه خطاب همراه با موسیقى پرشور و شوق انگیز کهنگى هاى ایـن شعر را به تازگى بدل کرده است.
در برخى از شعرها, نگاه شاعر در جستجـوى زاویه اى نـو براى بیان مطالب است. شعر ((سـراى فاطمه)), سـروده حمیـد سبزوارى, در اصل شعرى ملهم از سخنـان امـام خمینـى و دکتـر شـریعتى است.

که آثار و سخنان آنان بالاتریـن تإثیر را در شکل دهـى فرهنگ شعر فاطمى پس از انقلاب داشته است:

حجـره, گلیـن است و کوچک است و عجب آنک
هست جهانى, چو جاى فاطمه دارد
و:
رشحه ایمان تراود از در و بامش
خـانه علـم است و بـاب علـم در آن است(17)
بر ایـن گونه شعرها مى توان ((راز شب)) سروده شادروان شهریار را نیز افزود.(18)

شعرى فاخر و چندبعدى
بخـش دیگرى از شعرها که بدون شک قسمتـى از ادبیات انقلاب اسلامى در شمار مـىآیند, داراى افکار نـو, لطف عواطف, تازگـى اسلـوب و قدرت اثرگذارى ویژه اى هستند. بر اینها باید در آمیختـن هر چهار بعد (که پیشتر به بررسى آن پرداختیـم) افزوده شود. قصیده شیواى خسـرو احتشـامـى که به آن اشـارت رفت از ایـن دست است:
روز نخست چـون گل ایـن بـوستان شکفت
عطـر عفیف عشق فـرو ریخت بـر تنـش ...
هم باشدش بهار رسالت در آستین
هم مى چکد گلاب ولایت ز دامنش
مرد آفرین زنى که خلیلانه مى شکست
بتخانه خلاف خلافت ز شیونش
از سدره نیز در شب معراج مى گذشت
حـرمت اگـر نبـود عنـانگیـر تـوسنش(19)
همچنیـن است سروده قادر طهماسبى (فرید) که در روشـن بینى تاریخى و نگرش عاشقانه به دیـن لطفى بیـش از دهها غزل به قصیده اش داده است:
ناموس دردهاى على بودى و چو اشک
پنهان نمود غیرت شیر خدا ترا
دفـن شبـانه تـو که بـا خـواهـش تـو بود
فـریـاد روشنـى است ز چنـدیـن جفـا ترا ...
یک عمـر در گلـوى تـو بغض استخوان شکست
در سـایه داشت گـرچه علـى چـون همـا ترا ...
دادنـد در بهاى فـدک آخـر ـ اى دریغ ـ
گلخـانه اى به گستـره کـربلا ترا ...(20)

شعر جوشان ((احمد عزیزى))
در همیـن زمینه در کلیت خـود به همیـن شعر متکـامل و چنـد بعدى مى پیوندد. او گرچه بیشتر در مجموعه هاى خـود از ((ضریح گمشده گل یاس)) سخـن رانده بود, در ((لاله هاى زهرایى)) اسـم و مسماى دفتر خـود را یکسـره نثـار شعر فـاطمـى کرد:
حضرت زهرا دلش از یاس بود
قطره هاى اشکش از الماس بود
داغ عطر یاس زهرا زیر ماه
مـى چکـانیـد اشک حیـدر را به چاه ...
گریه آرى, گریه چون ابر چمن
بر کبود یاس و سرخ نسترن ...
این دل یاس است و روح یاسمین
این امانت را امین باش اى زمین
نیمه شب دزدانه باید زیر خاک
ریخت بر روى گل خورشید, خاک
مدفن این ناله غیر از چاه نیست
جز تـو کـس از قبـر او آگاه نیست(21)

غزلـواره هـاى کـوتـاه ((فاطمه راکعى)):
اى بى نشانه اى که خدا را نشانه اى
هـر جـا نشـان تـوست ولـى بـى نشانه اى ...
تصویر شاعرانه در خود گریستن
راز بلنـد سـوختـن عارفانه اى ...(22)

و شـاعر جـوان فـاطمه سـالارونـد بـا چنین مطلعى:

خـم کـرد پشت زمیـن را نـاگـاه داغ گرانت
هفت آسمـان گـریه کـردنـد بـر تـربت بـى نشانت(23)

برخـى از ویژگیهاى کلـى ایـن پـدیده نـو در شعر فاطمـى را دارا هستند.

ظهور شعر شهودى
تجلى بدیع شعر فاطمى در ادبیات انقلابـى, سروده هاى نـوینى هستند که نوعى ((ایمان تازه کردن)) هم در عرصه فکر و هـم در عرصه هنر محسـوب مى شوند. از ایـن گونه شعرها مى تـوان به شعر شهودى تعبیر کرد. نوسروده ((پناه)) اثر على مـوسـوىگرمارودى را در سال 1348 مـى تـوان گـام نخست در مسیـر ایـن شعر دانست که به نظر مـى رسـد گامهاى پس از آن در شعر فاطمى پس از انقلاب برداشته شد. در ایـن شعر گرمارودى با دیدن کـودکـى گمشـده و پریشان که مادر خـود را مى طلبد, خویـش را در قالب همان کودک گمشده مى بیند که در جستجوى ((مـادر مهربـان همه عالـم)) است: اینک منم:
آن طفل دور مانده گم گشته
آن خردسال کودک سرگشته
اى مادر عزیز همه عالم
کو مهر بار دامن پاکت؟ کو؟(24)
در شعر شهودى گرچه صنعتگـرى و فخامت دسته پیشیـن شعرها به چشـم نمـىآیـد ولـى استقلال تجـربه ها و ذاتـى بـودن شعر آن را ممتـاز مـى سازد. شعر بلنـد بـانـوى ما, اثـر ((طاهـره صفارزاده)) شعرى متکـامل و چنـدبعدى از ایـن نوع است:
کسى نمى داند
صاحب عزا
بانوى ما
در بین ماست
بانوى زخم دیده
زخم دل رسول
زخم دل امام
زخـم شهادت فـرزنـدان/ زخـم زمـانه حق نـاشناس ...
بانو به صدر مصطبه عشق آمده
در بین ماست
آن عطـر را دوبـاره مـى شنـوم/ سـرم به عاطفه رویـا بـرمـى گـردد سـرم به دامـن بـا تـو بـرمـى گردد ...(25)

غزلـواره علیـرضـا قزوه را بـا ایـن مطلع:
تا که نامت بر زبان آمـد زبان آتـش گرفت سـوختـم چنـدان که مغز استخـوان آتـش گـرفت(26) نیز قـابل اتصـــال به شعر شهودى است.

منظومه زیباى ((بانـوى آب)) از ((بهمـن صالحـى)) یکـى دیگـر از نمـونه هـاى ایـن شعر نـوخـاسته و بلکه از پیشکسـوتــان آن است:
بانوى آب
چون هاله اى ز عاطفه ماه
با جامه اى ز نور
در قصر آفرینش کامل
خـورشیـدوار, ایستـاده به درگاه ...(27)

ختم سخن و ثمره این مقال
دیدیـم که شعر فاطمـى معاصر با رسیدن انـدیشه دینـى به تحـولـى چشمگیر, مرحله اى نـو و ممتاز را آغاز کرده است و نیز دیدیـم که در ایـن مرحله با وجـود تفاوتهاى سبکـى و زبانى, شاعران از نظر قـوت عاطفه و استقلال انـدیشه نقـاط مشتـرک دارند.
همچنیـن جنبه هاى گوناگـون روایـى و تاریخـى و فلسفى و عاطفـى و تخییلـى را به یکدیگر آمیخته اند. لکـن به خلاف فقر عاطفه در شعر متقـدمیـن, بـویژه از نـوع مـدیحه, جنبه عاطفـى غالبا بـر سایر ویژگیها پیشـى مـى گیرد. به قـول ادیب گرانمایه شهید احمد زارعى ((جمعا مى تـوان گفت شاعران انقلاب اسلامـى, بیـش از اینکه مکتبـى بسرایند انقلابـى سروده اند و بیـش از آنکه به کل هستى بنگرند به یکـى دو گـوشه مهم از آن بسنده کرده اند. باید تمامى ابعاد مکتب را ... وارد گستره زیبا و جاویـد شعر کرد. ))(28) در میان چهار نگرشـى که در شعر قـدیـم و معاصر پیـوسته جریان داشته است, جاى خالـى دو جریان بسیار اساسـى احساس مـى شـود; دو جریانى که لازمه ادبیات متناسب با انقلاب اسلامى است. آن دو, یکـى ((نگرش اخلاقـى, تربیتـى)) در شعر فاطمى است و دیگرى نگرش ((سیاسـى ـ اجتماعى)) در طول تاریخ اهل بیت.
نه تنها در شعر متعلق به صـدیقه کبـرا(س) بلکه اصـولا در تمامـى شعر اهل بیت به ایـن جنبه ها یا التفاتـى نشده است و یا به نگاهى گذرا و اشارتـى شتابان بسنـده کـرده انـد. اى کاش انـدیشه و شعر ارزشمنـد عالـم دلسـوخته و فـرزانه دردآشناى جهان شـرق ـ اقبال لاهـورى ـ در شعر دینـى شناخته شـده و سـرمشق شاعران رسالتمـدار قرار مـى گرفت. شعرى که خالـى از تکلف و پـر از اندیشه هاى بلنـد است. از این رو دوست مى داریـم که آن را حسـن ختامى بر ایـن مقال قرار دهیم آنجا که مى گوید:
مریم از یک نسبت عیسى عزیز
از سه نسبت حضرت زهرا عزیز
و بـا شـرح زیبـاى آن سه نسبت به جنبه هـاى اخلاقـى و الهى شخصیت زهراى مرضیه(س) را در کمال سادگـى براى مخاطبان ملمـوس مى سازد:
مزرع تسلیم را حاصل بتول
مادران را اسوه کامل بتول
بهر محتاجى دلش آن گونه سوخت
با یهودى چادر خود را فروخت
آن ادب پرورده صبر و رضا
آسیاگردان و لب قرآن سرا ..
آن گاه در کمال لطف و ادب زن مسلمان را مـورد خطاب قرار مى دهد:
طینت پاک تو ما را رحمت است
قوت دین و اساس ملت است
هوشیار از دستبرد روزگار
گیر فرزندان خود را در کنار
فطرت تو جذبه ها دارد بلند
چشم هوش از اسوه زهرا مبند(29)
در میان آن همه شعر, ندیدم که کسى ایـن گونه پیـش از زمان باشد و ایـن گـونه ـ به جاى طرح تجریدى و یک جانبه حقیقت فاطمـى, آن حضرت را اسـوه زنان (آن هـم در عصر تنازع فرهنگى) در هوشیارى و هدایت نسلها معرفى کند. جاى خالى شعرهایى با ایـن همه هـوشیارى و دقت انـدیشه همچنـان احسـاس مـى شود.

شعرى به پیشتازان اندیشه تـوحیـدى تإسـى کنـد و سرمشق و اسـوه حقیقت جویان گردد.
اهم مراجع:
1ـ احمدى بیرجندى ـ احمـد, مناقب فاطمـى, انتشارات آستان قـدس, سال 1375.
2ـ جهاد دانشگاهـى دانشگـاه اصفهان, شکـوفه هاى فـریاد (جنگ ش), 1364.
3ـ خمینـى, امام روح الله, جـایگاه زن در انـدیشه امام خمینـى, مـوسسه تنظیـم و نشـر آثـار امام, 75.
4ـ راکعى, فاطمه, آواز گلسنگ, اطلاعات, 73.
5ـ زارعى شهیـد احمـد, مقاله میراث فرهنگـى, شعر فارسى, بررسـى ادبیات انقلاب اسلامى, سمت, 73.
6ـ شاهـرخـى, محمـود ( و مشفق کاشانـى), آینه عصمت, اسـوه, 72.
7ـ شـریعتـى, علـى, زن (مجمـوعه آثـار 21), چـاپخش, 75.
8ـ شهیدى, سیـدجعفر, زنـدگانـى فاطمه زهرا(س), دفتـر نشر فرهنگ اسلامى, چاپ بیست و نهم, 77.
9ـ صاعد, محمـدعلى, تجلـى در منـى, انتشارات صغیـر اصفهان, 75.
10ـ صفـارزاده, طـاهـره, دیـدار صبح, نـوید, 64.
11ـ طهمـاسبـى (فـریـد), قـادر, عشق بـى غروب, حـوزه هنـرى, 75.
12ـ عزیزى, احمـد, تـرانه هـاى ایلیـاتى, کیهان, 72.
13ـ عزیزى, احمـد, کفشهاى مکـاشفه, نشـر شقایق, 67.
14ـ عزیزى, احمـد, لاله هـاى زهـرایى, معارف, 73.
15ـ قزوه, علیـرضـا, شبلـى و آتـش, اهل قلم, 74.
16ـ گنجى, نرگس, تابـش زهرا(س) در آینه شعر عربى (مقاله), مجله پیام زن, ش68, آبان 76.
17ـ مـوسـوى گـرمارودى, علـى, در سایه سار نخل ولایت, دفتـر نشـر فرهنگ اسلامى, 1357.
18ـ وحیدى, سیمیندخت, (گردآورنده), شعر جـوان, نشر حدیث, 1375.

پى نوشت :
1ـ رجـوع شـود به مقاله ((تابـش زهرا(س) در آینه شعر عربى)) از همیـن نگـارنـده, مجله پیـام زن, شماره 68.
2ـ در ایـن بـاره به کتابهاى حماسه حسینـى, شهیـد مطهرى, فاطمه فـاطمه است و نیـایـش, دکتـر شـریعتـى, مـراجعه شود.
3ـ رجـوع شود به زندگانى فاطمه زهرا, دکتر شهیدى, ص211 و صفحات پس از آن.
4ـ زنـدگـانـى فـاطمه زهرا(س), ص223.
5ـ مناقب فاطمى, ص70 ـ 71.
6ـ همان, ص23.
7ـ زنـدگـانـى فـاطمه زهرا(س), ص231.
8ـ مناقب فاطمى, ص107 ـ 108.
9ـ آینه عصمت, ص92.
10ـ تجلى در منى.
11ـ آینه عصمت, ص50 ـ 51.
12ـ شکوفه هاى فریاد.
13ـ آینه عصمت, ص487 ـ 488.
14ـ همان, ص181.
15ـ در ایـن زمینه مـى تـوان از کتاب بانوى نمـونه اسلام, نـوشته آیت الله ابراهیـم امینى, فاطمه فاطمه است, دکتر على شریعتـى, و زنـدگانـى فاطمه زهرا(س), دکتر سیدجعفر شهیـدى, را نام برد; هر سه کتاب از پرفروش تریـن کتابهاى دو دهه اخیر هستنـد. براى مثال کتاب دکتـر شهیـدى تنها در سال 66 سه بار و مجمـوعا در 18 هزار نسخه منتشر شده است.
16ـ شکوفه هاى فریاد.
17ـ آینه عصمت, ص146 ـ 147 و 21.
18ـ همان.
19ـ شکوفه هاى فریاد.
20ـ عشق بى غروب, ص5 و 6.
21ـ کفشهاى مکاشفه, ص375 و 376.
22ـ آواز گلسنگ, ص67 ـ 68.
23ـ شعر جوان, ص104.
24ـ در سـایه سـار نخل ولایت, ص39 ـ 42.
25ـ دیدار صبح, ص104 تا 118.
26ـ شبلى و آتش, ص29.
27ـ آینه عصمت, ص79 تا 81.
28ـ بررسى ادبیات انقلاب اسلامى, (مجمـوعه مقالات سمینار), ص294 ـ 295.
29ـ منـاقب فـاطمـى, ص40 ـ 41.