فاطمه(س), به روایت معصومان(ع)
عبدالرحمن انصارى((مـن راجع به حضرت صدیقه سلام الله علیها خودم را قاصر مى دانـم ذکرى بکنـم.)) زنى که در حجره اى کـوچک و خانه اى محقر انسانهایى تـربیت کرد که نـورشان از بسیط خاک تا آن سـوى افلاک و از عالـم ملک تا آن سـوى ملکـوت اعلى مى درخشد. صلوات و سلام خداوند تعالى بـر ایـن حجـره محقـرى که جلـوه گاه نـور عظمت الهى و پـرورشگاه زبـدگـان اولاد آدم است.))(صحیفه نـــور, ج 19, ص 278 و ج 16, ص 125.) اظهار عجز حضـرت امام خمینـى از وصف و شـرح شخصیت بانـوى بزرگ آفرینـش, حضرت صـدیقه طاهره(س) نشان از معرفت عمیق و بالاى آن بزرگـوار نسبت به آن وجـود مقدس دارد. و ایـن خـود مى تـواند انگیزه اى باشـد که وصف صدیقه کبرا(س) را به عرشیان بسپاریـم که به تعبیر امام, زبدگان اولاد آدمند و نـورشان از بسیط خاک تا آن سوى افلاک و از عالـم ملک تا آن سـوى ملکـوت اعلى مى درخشد. ایـن است که فاطمه(س) را به روایت معصـومان(ع) مى خـوانیـم, اما تنها مـرورى انـدک و نه بیشتـر. معصـوم در فـرهنگ شیعه جایگاه خاصـى دارد, که درک حقیقت و شناخت جنبه هاى مختلف آن بـراى بیشتر مردم مشکل بلکه غیر مقـدور است. براى آشنایـى با عظمت و جایگاه رفیع بانـوى بزرگ اسلام حضرت فاطمه(س) بایـد به سـراغ معصـومان(ع) که همعرض و همانند اویند برویم, تا شاید بتوانیـم با تـوان محـدود خـود به گـوشه اى از عظمت دخت گرامى پیامبر اسلام(ص) پـى ببریـم.
کلمات و سخنان معصـومان(ع) در بـاره کـرامت و عظمت و مقام والاى آن بزرگ بانوى اسلام بسیار است که در نـوشته بخشى اندک از آن را بیان مى کنیم.
یکم:
فاطمه از نگاه پیامبر(ص)
پیامبر گرامـى اسلام در مـوارد گوناگـون و به مناسبتهاى مختلف و تعبیـرات متفاوت در بـاره مقام و عظمت فاطمه(س) سخـن گفته است. رسول خدا که خود مربى آن حضرت بـوده و در پرورش جنبه هاى وجـودى فاطمه زهرا(س) بزرگتـریـن نقـش را داشته است, بهتـر از هـر کـس مى تواند در باره او و ویژگیهاى والایش سخـن بگوید. در ایـن قسمت به چنـد گفتار از پیامبـر(ص) در باره فاطمه(س) بسنـده مـى شـود.
فاطمه محور حق و باطل است
در روایات مختلف و به مناسبتهاى گوناگـون از پیامبر(ص) نقل شده است: ((ان الله لیغضب لغضب فاطمه و یرضـى لرضاها(1); خداوند به هنگام خشمگین شدن فاطمه خشمگیـن مـى شـود; و هنگام خـوشنـودى او خـوشنود مى گردد)). و در برخى روایات چنیـن نقل شده است: ((انها بضعه منى یوذینى ما آذاها(2); او پاره تـن من است. هر چه او را آزرده نمـایـد, مـرا آزرده کـرده است)).
و در بعضـى نقلها اضافه شـده است: ((... و یسرنـى ما سـرها(3); آنچه او را شـاد نمـایـد, مـرا شـاد مـى گـردانـد)).
روایات با ایـن مفاهیـم و راویانـى که آنها را نقل کرده اند, به انـدازه اى زیاد است که در تـواتـر آن هیچ گـونه تـردیـدى نیست.
رسیدن انسان به مقامـى که محـور خشـم و رضایت خـدا گردد, ممکـن نیست مگـر بـراى انسـانـى که دو ویژگـى مهم را دارا بـاشـد:
اول: آگـاهـى و شنـاخت دقیق و کـامل نسبت به تمـام احکــــام و دستورهاى الهى; باید علـم و دانش فرد آنچنان گسترده باشد تا به چنین مرتبتـى نایل آید. بدیهى است چنیـن دانشـى نشإت گرفته از علـم الهى است, که هیچ گـونه خطا و اشتباهـى در آن راه نـدارد.
دوم: انطباق کردار و گفتار و اندیشه بر اساس آن آگاهـى گسترده.
فاطمه زهرا چـون داراى ایـن دو ویژگى بود, جز آنچه را حق بـود, اراده نمـى کـرد و انجـام نمـى داد, و هـر آنچه را که مذمـــوم و ناخـوشاینـد مى دانست, از آن اجتناب مـى ورزید. او هرچه را خیر و صلاح و سعادت فرد و جامعه و مورد خـواست خدا بـود, انجام مى داد. از ایـن رو هرچه او مى خواست و انجام مى داد, حق و حکم الله بود و هرچه را ناپسند مى شمرد, باطل و مخالف دستـور خدا محسـوب مـى شد. بر ایـن اساس او محور حق و باطل بـود. افراد خداپرست و حقیقت جو مـى تـوانستند رضایت و خوشنودى خدا را, از رضایت و خـوشنـودى آن حضرت و همچنیـن غضب و خشم خدا را, از غضب و خشم آن حضرت به دست آورند. او هماننـد قرآن که فارق حق و باطل و میزان سنجـش اعمال است, حق و باطل را با کارهایـى که مـى خـواست و انجام مـى داد یا نمى خـواست و ترک مى کرد, از یکدیگر جدا مـى نمـود. از ایـن گـونه روایات که با تإکیـد ذکـر شـده, عصمت آن حضـرت(س) قابل اثبـات است.
همگان در جستجوى خوشنودى او
کسب رضایت و خـوشنـودى فاطمه(س) آنچنان مـورد تـوجه مسلمانان و شخصیتهاى سیاسـى و اجتمـاعى بـود که همگـان در تکـاپـو بـودنـد خـوشنـودى او را به دست آورنـد. افـرادى که احسـاس مـى کـردنــد فاطمه(س) از آنها خشمگیـن و ناراضـى است, تإسف مـى خـوردند. در حالات عمر بن عبدالعزیز نـوشته اند: روزى ((عبـدالله بـن حسـن)) که نـوجـوانـى بـود, بر وى وارد شد. عمر بـن عبدالعزیز از جاى خـود برخاست و به سـوى او شتافت و نیاز او را بـرآورد. آنگاه با دست خـود, سینه او را آنچنان فشرد که احساس درد نمـود و به وى گفت:
ایـن عمل را انجام دادم تا یادت باشد از مـن شفاعت کنى. بعد از آنکه ((عبدالله)) بیرون رفت, نزدیکان عمـر بـن عبـدالعزیز او را سرزنش کردند, که چرا نسبت به آن نوجوان اینچنیـن با محبت رفتار کرد. وى گفت: افراد موثق برایـم نقل کرده اند آنچنان که گویا از زبان رسـول خدا شنیده ام که مـى فرمـود: فاطمه پاره تـن مـن است.
هرچه سبب شادى او شـود, مـرا شاد مـى گـردانـد. سپـس ادامه داد:
مى دانم اگر فاطمه(س) زنده بود, از این رفتارى که مـن با فرزندش کردم, خوشنود مى شد.
آنگاه از وى سـوال شـد: چـرا سینه او را فشـردى و آنچنان با او سخـن گفتى؟ گفت: همه بنى هاشـم تـوان شفاعت از دیگران را دارند.
مـن هـم امید دارم وى با به خاطر داشتـن ایـن رفتارم, مرا مورد شفاعت قرار دهـد.(4) در نقل دیگرى از امام باقـر(ع) روایت شـده است: چـون حکـومت به عمر بـن عبدالعزیز رسید, عطایاى فراوانى به ما مى داد. برادرانـش بر او وارد شده و اعتراض کردند که بنى امیه از اینکه شمـا فـرزنـدان فـاطمه(س) را بـر آنها مقـدم مـى دارى, ناخوشنودند. گفت:
چون شنیده ام ـ و برایم مهم نیست که شنیده باشم یا نشنیده باشـم ـ رسـول خدا فرمـود: فاطمه پاره تـن مـن است. هرچه او را مسرور کند, مرا مسـرور مـى گـردانـد و هرچه او را بیازارد, مـرا آزرده مى کند, از ایـن رو مـن خوشنودى رسول خدا را مى جویـم و از خشـم و ناراحتـى او پرهیز مى نمایـم.(5) نمـونه دیگر در ایـن باره, تلاش خلیفه اول و دوم است که در صـدد جلب رضایت آن حضرت برآمـدند که جریان آن معروف است.
علامه امینـى بعد از آنکه ایـن روایت را بـا اختلاف در الفاظ نقل مى کند و بیـش از پنجاه مدرک از کتب اهل سنت مىآورد, مـى نـویسد: ایـن عبارات, مطلق و بدون قید است و تمام عوامل خوشنودى و خشـم آن حضـرت را در بـر مـى گیـرنـد; حتـى کارهاى مبـاح را نیز شامل مـى شـود, همان طـور که قسطلانى و حمزاوى در ((شرح بخارى)) همیـن معنا را فهمیده انـد. و ایـن معنا کاشف از آن است که آن حضرت جز از آنچه خوشنودى خدا را در بر داشت, خـوشنـود نمـى شد و همچنیـن هرچه مـوجب خشـم الهى مى شد, او را نیز خشمگیـن مى ساخت; حتى اگر از کار مباحى خـوشنـود مى شد یا به خشـم مىآمد, حتما دلیلى شرعى در آن بـوده و در هیچ یک از موارد خشنودى و خشـم آن حضرت, جنبه شخصى و خودخـواهى و هوى و هـوس وجـود نداشت, و ایـن معناى عصمت است.(6)
او بهترین زنان جهان است
پیامبر گرامى اسلام در مناسبتهاى بسیار فرمود: فاطمه(س) بهتریـن زنان جهان است. روزى على و فاطمه و حسـن و حسین در محضر پیامبر بـودند. رسول خدا گفت: پروردگارا! تو خود مى دانى اینان اهل بیت و گرامـى تریـن انسانها نزد مـن هستند. پـس دوست بدار کسانـى که اینها را دوست مـى دارند. و دشمن بدار کسانـى که اینان را دشمـن مـى دارند .. . و کمک کـن کسانـى را که به اینها کمک مـى کننـد و آنان را از هر ناپاکـى, پاک گـردان و آنان را از هـر گناهـى در امان بـدار و به روح القدس آنان را تإیید گردان! آنگاه فرمـود: یا على! تـو امام امت و جانشیـن مـن هستى, که مومنان را به سوى بهشت مى کشانى و گـویا مى بینـم دخترم فاطمه در حالى که بر اسبـى از نـور سـوار است و فـرشتگـان زیادى اطـراف اوینـد, وارد صحنه قیامت مى شود, و زنان مومـن امتـم را به بهشت سوق مى دهد. پـس هر زنى که در شبانه روز نماز بخـواند و روزه به جا آورد و حج کند و زکات مالـش را بپردازد و از شوهرش اطاعت کند و بعد از مـن ولایت على را پذیرا باشد, با شفاعت دخترم فاطمه وارد بهشت مى شـود. او سرور زنان جهان است. سوال شد: آیا او سرور زنان ایـن جهان است؟ فرمود: مریم دختر عمران, سرور زنان ایـن جهان است. دخترم فاطمه سرور زنان تمام عالـم, از اولین و آخـریـن خـواهـد بـود. او در محراب عبادت مى ایستد, در حالـى که هفتاد هزار فرشته مقرب به وى سلام مـى کنند, و همان طـور که فرشتگان مریـم را مـورد خطاب قرار مى دادند, او را نیز مـورد خطاب قرار داده و مـى گـویند: ان الله اصطفاک و طهرک و اصطفاک علـى نسإ العالمیـن(7); همانا خـداوند تـو را بـرگزید و پاکیزه گـردانیـد و در میان زنان جهان تـو را بـرتـرى داد.(8) ((سیـده النسإ)) بـودن آن حضـرت چنان مشهور و معروف بـود که هیچ مسلمانـى تـوانایـى انکـار آن را نـداشت; از ایـن رو امامان معصـوم(ع) و پیروان آنها, در مـوارد گوناگـون از ایـن مـوضـوع بهره مـى جستند و از آن براى اثبات حقانیت علـى(ع) استفاده مـى کردند و مخالفان هـم تـوانایى انکار آن را نداشتند.
آیه تطهیر در باره فاطمه است
انس بـن مالک نقل مى کند: پیامبر گرامى اسلام, مدت شـش ماه, در آن هنگام که براى اقامه نماز صبح از خانه خارج مى شد, چـون به خانه فاطمه مى رسید, مى فرمـود: اى اهل بیت پیامبر! نماز, و آنگاه آیه ((انمـا یـریـد الله لیذهب عنکـم الـرجـس اهل البیت و یطهرکــم تطهیرا))(9) را قرائت مى کرد.
سمهودى از عالمان اهل سنت نقل مـى کند بیشتر مفسران عقیده دارند ایـن آیه در بـاره علـى و فاطمه و حسـن و حسیـن نازل شـده است. نامبرده مى گوید: ذکر ضمیر مذکر در ((عنکم و کـم)) شاهد آن است.
دوم:
فاطمه(س) در نگاه على(ع)
حضـرت علـى(ع) که خـود از نظر کمالات و فضایل در مـرحله اى قـرار داشت که به تعبیر قرآن ((نفـس)) پیامبر(ص) است و فضایل و منزلت فاطمه را از نزدیک مشاهـده کرده بـود, در مـوارد زیادى در باره مرتبت و جایگاه رفیع همسرش فاطمه(س) سخـن گفته است که به برخـى از آنها اشاره مى شـود: 2در اطاعت الهى, مددکار خـوبى بـود2 هدف مهم انبیا و پیشـوایان معصوم, دعوت مردم به پیروى از دستـورهاى الهى بـود, چـون تنها راه سعادت و خـوشبختـى انسـانها را در آن مـى دانستنـد. بـر ایـن اساس بیـش از دیگران و در مرتبه اى بسیار عالـى, خـود را مـوظف مـى دانستند در ایـن مسیر گام بـردارنـد و دستـورهاى خـدا را آن طـور که او خـواسته, به نحـو احسـن انجام دهنـد. به عبارت دیگر: براى آنان مهمتریـن مسإله پیروى شایسته از احکام الهى بـود; از این رو اگر فردى را مى یافتند که در ایـن راستا به آنها کمک کنـد, او را همکار خـوبـى براى رسیدن به هدف به حساب مىآوردند. شاید بتـوان ادعا نمـود اگر کمالـى بالاتر از این در زندگـى مشترک ایـن دو انسان بزرگ یافت مى شد, علـى(ع) در پاسخ پیامبر که پرسید: همسرت را چگـونه یافتى؟ نمى گفت: بهتریـن یاور در راه اطاعت از خداوند.
قابل توجه است پیامبر(ص) سپـس از فاطمه(س) راجع به على پرسید و آن حضرت پاسخ داد: او را بهتریـن شوهر یافتـم. آنگاه پیامبر در حق آنها دعا کرد و در ضمـن دعا عرض کرد: پروردگارا! به فرزندان ایـن دو بـرکت ده و آنان را از پیشـوایان جامعه قرار ده, تا به فرمان تو, مردم را به اطاعت و پیروى از تـو رهنمـون شـوند!(10)
مصیبت فقدان پیامبر(ص) تکرار شد
هنگام ارتحال بانـوى بزرگ اسلام حضرت فاطمه وصایاى خـود را براى همسرش بازگو کرد و گفت: اى پسرعم! مرا در دوران زندگـى دروغگـو و خائن نیافتى. همچنین در ایـن مدت هرگز با تو مخالفت نورزیدم.
شنیدن ایـن سخنان براى على(ع) بسیار سخت و توان فرسا بود. او که بارها به داشتـن همچون همسرى مباهات مى کرد, اکنون مشاهده مى کند بهتریـن یاور و تسلى دهنده و مددکارش را در زمانى که سخت به او نیازمنـد است, از دست مـى دهـد. احساس درد و رنج از جـدایـى, از سخنانـى که علـى(ع) در پاسخ همسرش مـى گـوید, به خـوبـى فهمیـده مى شـود: پناه به خـدا! تـو داناتر و پـرهیزکارتر و گرامـى تـر و نیکـوکارتر از آنى که مـن به جهت مخالفت کردنت با خـود, تـو را مورد نکوهش قرار دهـم. دورى از تو و احساس فقدانت, بر مـن گران خـواهد بـود, ولـى گریزى از آن نیست. به خـدا سـوگند! با رفتنت مصیبت رسـول خـدا را بر مـن تازه نمـودى. یقینا مصیبت تـو بزرگ است! آنگـاه فـرمـود: انا لله و انا الیه راجعون از ایـن مصیبت بزرگ و دردنـاک و تـإثـرآور و حزن انگیز! مصیبتـى که هیچ چیز و هیچ کـس نمى تواند به انسان دلـدارى دهـد و هیچ چیز نمـى تـوانـد جایگزیـن آن شـود. آنگاه ساعتى با هـم گریستند و سپـس امام, سر مبارک فاطمه را به سینه چسباند و گفت: هرچه مى خواهى, وصیت کـن. یقینا به عهد خـود وفا کرده, هرچه فرمان دهـى, انجام مـى دهـم و فرمان تو را بر نظر و خواست خویـش مقدم مى دارم. سپس حضرت فاطمه وصایاى خود را ذکر کرد.(11) دقت در ایـن کلمات در لحظات جدایى, شـدت علاقه و احتـرام علـى(ع) به همسـرش را مـى رسـانـد. در نگاه على(ع), فاطمه(س) از نظر آگاهى به دستـورهاى الهى و خداترسى در مرحله اى است که تصـور مخالفت با همسـر گرامیـش امکان پذیر نیست.
شکیبایى من پایان یافت
على(ع) بعد از دفـن همسر گرامیش, در حالى که حزن و اندوه, تمام وجـود او را فرا گرفته بـود, به قبر پیامبـر(ص) خطاب کرد و عرض داشت: خدا چنیـن خـواست که او زودتر از دیگران به تـو بپیوندد. پـس از او شکیبایـى مـن به پایان رسیـده و خـویشتـن دارى از دست رفته, اما آنچنان که در جدایـى تـو صبر کردم, در مرگ دخترت نیز جز صبر چاره اى نـدارم. شکیبایـى بـر مصیبت سنت است. اى پیامبـر خـدا! تو بر روى سینه مـن جان دادى! تـو را به دست خـود به خاک سپردم. قرآن خبر داده است پایان زندگـى همه بازگشت به سـوى خدا است.
اکنـون امانت به صاحبـش رسیـد. زهـرا از دست مـن رفت و نزد تـو آرمیـد. اى پیامبـر خـدا! پـس از او آسمان و زمیـن در نظرم زشت مى نماید و هیچ گاه اندوه دلـم نمى گشاید. چشمانـم بى خـواب, و دل از سوز غم کباب است, تا خداوند مرا در جـوار تـو ساکـن گرداند. مرگ زهرا ضربتى بـود که دل را خسته و غصه ام را پیوسته گردانید, و چه زود جمع ما را به پریشانـى کشانید. شکایت خـود را به خـدا مى برم و دخترت را به تو مى سپارم! خواهد گفت که امتت پـس از تـو با وى چه ستمها کردند! آنچه خواهى, از او بجـو و هرچه خـواهـى, بدو بگـو! تا سر دل بر تـو گشاید و خونـى که خـورده است, بیرون آید و خـدا بهتریـن داور است. میان او و ستمکاران داورى نمایـد ... سپس ادامه داد:
اگـر بیـم چیرگـى ستمکاران نبـود, براى همیشه اینجا (کنار قبـر زهرا) مى ماندم و در ایـن مصیبت بزرگ چـون مادر فرزند مرده جـوى اشک از دیدگانـم مى راندم. خدا گواه است که دخترت پنهانى به خاک مـى رود. هنـوز چنـد روزى از مرگ تو نگذشته و نام تـو از زبانها نرفته, حق او را بردند و میراث او را خوردند. درد دل با تـو در میان مى گذارم و دل را به یاد تو خوش مى دارم که درود خدا بر تـو باد و سلام و رضـوان خدا بر فاطمه!(12) عظمت مقام حضرت فاطمه(س) از ایـن سوز و گداز و سخنان جانسـوز على(ع) خطاب به پیامبر خدا و بعد از دفـن فـاطمه, بخـوبـى آشکـار مـى گـردد.
مبـاهـات علـى(ع) به همسـرى فـاطمه(س)
حضرت علـى(ع) در مـوارد گوناگـونـى بـراى اثبات حقانیت خـود به داشتـن همسـرى چـون فـاطمه(س) استنـاد مـى کرد; از جمله:
1ـ در جریان سقیفه على(ع) ضمـن برشمردن فضایل و کمالات خـویـش و اینکه او بایـد بعد از پیامبر رهبـرى و هـدایت جامعه اسلامـى را عهده دار شود به ابـوبکر فرمود: تو را به خدا سوگند مى دهـم! آیا آن کسـى که رسـول خدا او را براى همسرى دخترش برگزید و فرمـود:
خـداوند او را به همسرى تو (علـى) در آورد, مـن هستـم یا تـو؟! ابوبکر پاسخ داد: تو هستى.(13)
2ـ در جریان شوراى شـش نفره که به توصیه خلیفه دوم براى انتخاب جانشیـن وى تشکیل شده بـود و حضرت علـى(ع) یکـى از آنان محسـوب مـى شـد, حضرت خطاب به سایر اعضا فرمـود: شما را به خـدا سـوگند مى دهم! آیا در بیـن شما به جز مـن کسى هست که همسرش بانوى زنان جهان بـاشـد؟ همگـى پـاسخ دادنـد: نه.(14)
3ـ معاویه به علـى(ع) نامه اى مـى نـویسد و براى خـود افتخارها و امتیازهاى علـى(ع) را مـدعى مـى شـود. علـى(ع) در پاسخ, ضمـن رد امتیازهاى بـى اسـاس معاویه, به فضیلتها و امتیازهاى خـود اشاره کرده, مى فرماید: نمى بینى مردمـى از مهاجران را در راه خدا شهید نمودند که همگان از فضیلتى برخوردار بـودند, تا آنکه شهید ما ـ حمزه ـ شـربت شهادت نـوشید و به سیدالشهدا ملقب گردیـد, و چـون رسـول خـدا(ص) بر او نماز خـوانـد, به گفتـن هفتاد تکبیر او را مخصـوص گرداند؟! نمى بینى مردمانى در راه خدا دست خـود را دادند و ذخیرتى از فضیلت براى خود نهادند, و چـون یکى از ما را ضربتى رسید و دست وى جدا گردید (جعفر بـن ابى طالب), طیارش خـواندند که در بهشت به سـر بـرد و ذوالجناحیـن که با دو بال پـرد؟! و اگـر نبـود که خدا خـود ستـودن را نهى کرد, گـوینده (علـى) فضیلتهاى فـراوانـى بـرمـى شمرد که دلهاى مـومنان با آن آشناست و در گـوش شنـونـدگان خـوشآواست ... آنگاه فرمـود: پیامبـر(ص) از میان ما بـرخاست, و دروغزن ـ ابـوجهل ـ از شماست. اسـدالله از ما است و ((اسـد الاحلاف))(15) از شماست. دو سید جـوانان اهل بهشت از ماست و ((صبیه النار))(16) از شمـاست, کـودکـانـى که نصیب آنان آتـش گـردیـد. بهتـریـن زنان جهان از ماست و ((حمـاله الحطب))(17) ـ آنکه هیزم کشـد براى دوزخیان از شماست. ایـن فضیلتها از ماست و آن فضیلتها از شماست ...(18)
4ـ علـى(ع) در ضمـن پاسخ نامه دیگـر خـود به معاویه که فضایل و افتخـارهـاى خـود را مطـرح کـرده بـود, به کـاتب خـود فـرمـود:
بنویـس: محمد پیامبر, برادر و همتاى مـن و حمزه سیدالشهدا عموى من و جعفر که شبانه روز با فرشتگان در پـرواز است, بـرادر مـن و دختر پیامبر(ص) همسر من است که گوشت او با خـون و گـوشت مـن در هـم آمیخته است. نـوادگان حضرت احمـد, فرزندان مـن از فاطمه(س) هستند. کدام یک از شما سهم و بهره اى چون مـن دارا هستید؟! چـون نامه حضرت به معاویه رسید و از مضمـون آن آگاه شد, دستـور داد, آن را از اهالى شام پنهان بـدارند, تا آنها متـوجه حقانیت علـى نشـونـد.(19) در شعرى که منسـوب به آن حضـرت است, مـى فـرمایـد:
مـن به فاطمه و فرزندانـش مباهات مـى کنـم! آن گاه به رسـول خدا افتخـار مـى کنـم در آن هنگـام که فـاطمه را به همسـرى مـــن در آورد!(20) 5ـ هجرى از عمـویـش نقل مى کند که از على(ع) شنیدم که فرمـود: سخنى بر زبان جارى مـى کنـم که هر کـس بعد از مـن آن را تکرار کند, بسیار درغگو است. مـن بنده خدا و برادر رسـول خدا و وارث پیامبـر رحمت مـى باشـم و سرور زنان امت را به همسـرى خـود برگزیـدم و مـن بهتریـن اوصیا مـى باشـم.(21) شخصیت بزرگـى چـون علـى(ع) به همسرى بانوى بانـوان افتخار مى کند و همسرى با او را بـراى خـود فضیلت و ملاک بـرتـرى بـر دیگـران و شایستگـى پذیـرش مسـوولیتهاى سنگینـى چـون رهبـرى جهان اسلام مـى دانـد.
سوم:
فاطمه(س) از منظر خویش
بانوى بزرگ اسلام در موارد چندى در باره خـود سخـن گفته است. از جمله حضـرت در ضمـن خطبه مفصلـى که بعد از غصب فـدک در مسجـــد پیـامبـر(ص) ایـراد مـى کنـد, مـى فـرمـاید:
آنچه در آغاز مى گویم, در آخر هـم همان را مى گویم. آنچه مى گویـم خطـا و اشتبـاه نیست و کلام مشـوش و عمل بـى ربط از مـن ســــــر نمى زند.(22) حضرت در ایـن جملات کوتاه به مخاطبان اطمینان مى دهد سخنان و گفتـار ایشان منطقـى و داراى اسـاس و حقیقت است; یعنـى تصور نکنید الان که از خصـم دفاع مى کنم, از مسیر حق دور مى شوم و به نفع خود سخنانى مى گویم.
راوى مى گـوید: خدمت حضرت فاطمه رسیدم. فرمود: چه شد که صبح زود به اینجا آمـدى؟ عرض کـردم: براى کسب بـرکت, که از فضل و دانـش شما خیرى به دست آورم. فرمود: پدرم به مـن خبر داد که هر کس بر او و بر مـن مـدت سه ر وز سلام دهد, خـداوند بهشت را بر وى واجب مى گرداند. عرض کردم: در دوران حیات شما؟ فرمـود: بلى و حتى بعد از موت ما.(23)
چهارم:
فاطمه(س) در نگاه امام حسن(ع)
امام حسـن(ع) در موارد متعددى راجع به مادر گرامیـش, سخـن گفته است; از جمله, نقل شـده است: مـادرم را دیـدم که در شب جمعه در محراب عبادت ایستاده و پیـوسته تا هنگامـى که خـورشید پهنه افق را فرا گرفته بود, مشغول رکـوع و سجـود بـود; و شنیـدم که براى مردان و زنان باایمان دعا مى کرد و اسامى یکایک آنها را مـى بـرد و براى خویشتـن چیزى از خدا نخـواست. عرض کردم: مادر! چرا همان گـونه که براى دیگران دعا مى کنى, براى خـود دعا نمى کنى؟ فرمود:
فـرزنـدم! اول همسـایه, بعد از آن خـانه(24)
پنجم:
فاطمه(س) از نگاه امام حسین(ع)
امام حسیـن(ع) در مـوارد متعددى از مـادرش فـاطمه به عظمت یـاد کرده و از اینکه مادرى چـون فاطمه دارد, مباهات مـى کند و آن را از امتیازات و برترى خـود بر دیگران به حساب مـىآورد. در جریان عاشـورا ایـن مـوضـوع بخـوبـى مشـاهـده مـى شود.
1ـ در روز عاشورا بعد از شهادت على اصغر, امام حسیـن(ع) بر مرکب خویـش سـوار شد و براى جنگ و جهاد حرکت کرد و اشعارى خـواند که مضمونش چنین بود:
... عمر سعد با لشکرى سنگیـن براى ظلم و ستـم به سوى مـن آمده, نه. به جهت کار ناشایستـى که از من سر زده باشـد. تنها جرم مـن آن است که به روشنایـى خـورشیـد و ماه (پیامبـر و علـى) افتخار مـى کردم. به علـى برتر که پـس از پیامبر قرار داشت و به پیامبر قرشى از طرف پدر و مادر. بهتریـن مخلـوقات, پدرم بـود و بعد از آن مـادرم. پـس مـن فـرزنـد بهتـریـن انسـانها هستم.
آن گـاه صفـات و خـدمات پـدرش را بیان مـى کنـد و مـى فـرمـایـد: پدرم همانند ماه. بنابرایـن مـن ستاره اى هستم نشإت گرفته از دو ماه.(25)
2ـ در شب عاشـورا آن گاه که امام حسیـن(ع) اشعارى در بـى وفایـى دنیا خـوانـد و حضـرت زینب(س) احساس کرد فردا بـرادرش به شهادت مـى رسـد, با ناراحتى خـدمت بـرادر رسیـد و اظهار ناراحتـى کرد. امام(ع) او را تسلـى داده, سفارش به صبـر کرد. زینب(س) از شـدت نـاراحتـى بـى هـوش شـد. امـام(ع) ضمـن سخنـانـى فـرمـــود: ...
پدرم از من بهتر بود; از دنیا رفت. مادرم از مـن بهتر بـود; از دنیا رفت. برادرم از مـن بهتر بـود; از دنیا رفت. همه بایـد از دنیا بروند ... .(26)
3ـ در روز عاشـورا در آن هنگام که لشکر دشمـن او را احاطه کرده بـود, ضمـن خطبه مفصلـى فرمـود: مرا بیـن کشته شـدن و ذلت مخیر کرده اند, و مـن هرگز تـن به پستى و ذلت نمى دهم. خدا و رسول مرا از چنین کارى باز مـى دارند. همچنیـن نیاکان پاک و دامنهاى مطهر و پاکیزه اجازه چنین پذیرشـى را به مـن نمـى دهنـد.(27) در ایـن جملات کـوتاه, امام حسیـن(ع) یکـى دلایل پایمـردى و ایستادگـى در برابـر دشمـن و ایثار و فـداکارى در راه خـدا را تربیت شـدن در دامـن انسانهاى پاکى چون فاطمه مى داند و این فداکارى بى نظیر را نتیجه تـربیت صحیح و ارزشمنـد او و نیـاکـانـش مـى داند.
4ـ فرزند امام حسن, حسـن مثنى خدمت عمویش امام حسین(ع) مى رسد و مـى گـوید: یکـى از دخترانت, فاطمه یا سکینه را به همسرى مـن در آور. امام حسیـن مى فرماید: فاطمه را براى تو اختیار مى کنم, چون شباهت بیشتـرى به مادرم دارد. در دیانت, تمام شب را بیـدار است و روز را روزه مـى گیـرد و در جمـال و زیبـایـى شبیه حـورالعیـن است.(28) 5ـ امام حسیـن(ع) نقل مى کند: آن زمان که رسـول خدا در خـانه ((ام سلمه)) بـود, صـرصائیل (یکـى از فـرشتگان الهى) نزد پیامبر آمـد و عرض کـرد: نـور را به عقـد نـور در آور. پیامبـر فرمـود: چه کسى را براى چه کسـى؟ گفت: دخترت فاطمه را براى على ابـن ابى طالب. سپـس پیامبر در حضـور جبرئیل و مکائیل و صرصائیل, فـاطمه را به عقـد على(ع) درآورد.(29)
ششم:
فاطمه(س) در نگاه امام سجاد(ع)
امام سجـاد(ع) نیز در مـواردى از عظمت و مـرتبت فـاطمه(س) سخـن گفته است; از جمله:
فراگیرى دعاى فاطمه
امام سجاد(ع) مـى فرماید: در روز عاشـورا, پدرم مرا در حالـى که خـون از بدنـش مى جـوشید, به سینه چسبانید و فرمود: پسرم! دعایى را که مادرم فاطمه زهرا به مـن آمـوخته است و او خـود از رسـول خـدا فـرا گرفته و پیامبـر آن را از جبـرئیل فـرا گـرفته که به هنگام گرفتارى و نیاز شـدیـد و مشکلـى که براى وى پیـش مـىآمـد بخواند, از من فرا گیر و بخوان:
((بحق یـس و القران الحکیـم و بحق طه و القـرآن العظیـم یا مـن یقدر على حوائج السائلیـن, یا مـن یعلـم ما فى الضمیر, یا منفس عن المکروبین یا مفرج عن المغمـومیـن, یا رام الشیخ الکبیر, یا رازق الطفل الصغیر, یا مـن لا یحتاج الى التفسیر صلى على محمد و آل محمد)).(30)
شفاعت فاطمه برآورده مى شود
امام سجاد(ع) مـى فرماید: آن گاه که قیامت فرا رسـد, منادى, ندا در دهد: در ایـن روز, ترس و اندوهى به خـود راه ندهید. هنگامـى که چنین اعلام شـود, تمام مردم سرها را بلند مـى کننـد و از ایـن عفـو عمومى خـوشحال مى شوند و وقتى گفته شـود: کسانى که به آیات ما ایمان آوردنـد و مسلمـان شـدنـد,(31) به جز مسلمـانـانـى که دوستـدار اهل بیت هستند, همگـى سـرها را بزیر اندازنـد. آن گاه اعلام مى شـود: ایـن است فاطمه دخت محمد. او و همراهانـش به سـوى بهشت مى روند: سپـس خداوند فرشته, خدمت وى مى فرستـد و مـى گـوید: حاجتت را از مـن بخواه! فاطمه(س) عرضه مى دارد: پروردگارا, حاجت مـن آن است که مرا و کسانـى که فرزندان مرا یارى کردنـد, مـورد عفو قرار دهى.(32)
هفتم:
فاطمه(س) در نگاه امام باقر(ع)
از امام باقر(ع) در باره مقام و عظمت حضـرت فاطمه(ع) روایاتـى بسیار نقل شده است از جمله این سخـن امام صادق(ع) نقل مى کند که جابـر به امام باقر(ع) عرض کرد: اى فـرزنـد رسـول خـدا! مـن به فدایت گردم! در باره فضیلت جده ات فاطمه(س) حدیثى برایم نقل کـن که هـر گاه آن را بـراى شیعیان نقل کنـم, خـوشحال شـونـد. امام باقر(ع) فرمود: پدرم از جدم و او از رسـول خدا نقل مى کند: چـون روز قیامت فرا مـى رسد, براى پیامبران و انبیاى الهى, منبرهایـى از نـور نصب مـى کننـد که منبـر مـن از همه بـالاتـر است. آن گاه خداوند فرمان مى دهد: اى محمد! سخنرانى کـن. مـن هم چنان سخنانى مـى گـویـم که هیچ کدام از پیامبران همانند آن را نشنیده باشند. آن گاه براى اوصیا منبرهایى از نـور نصب مى کنند و براى وصى مـن علـى در وسط آن منبرها, منبرى نصب مى شـود که از همه آنها بالاتر است. سپس خداوند فرمان مى دهد:
اى على! خطبه بخـوان و علـى سخنانـى بیان مـى کند که هیچ کـس از اوصیا هماننـد آن را نشنیـده بـاشنـد. آن گـاه بـراى فـرزنـدان پیامبران منبرهایى نصب مى شـود و براى دو فرزندم (حسـن و حسیـن) منبرى از نـور نصب مى شود و به آنها گفته مى شـود: سخـن بگـویید. آنان چنان سخنانـى بر زبان جارى کنند که هیچ کـدام از فرزنـدان پیـامبـران, همـاننـد آن را نشنیـده بـاشند.
آن گـاه جبـرئیل نـدا مـى دهـد: فـاطمه دختـر محمـد کجاست؟
خدیجه دختر خـویلد کجاست؟ مریـم دختر عمران, آسیه دختر مزاحـم, ام کلثـوم مـادر یحیـى کجـاینـد؟ آنـان از جـاى بـرمـى خیزنـــد.
سپـس خـداونـد از اهل محشـر مـى پـرسـد: امروز عظمت از آن کیست؟
محمد و على و حسـن و حسین مى گویند: از خداى یکتاى قهار. آن گاه خداوند مى فرماید: اى اهل محشر! مـن کرامت را براى محمد و على و حسـن و حسین و فاطمه قـرار دادم. سـرها را پاییـن بینـدازیـد و چشمها را فرو بنـدید, چـون فاطمه مـى خـواهد به بهشت برود. سپـس جبرئیل ناقه اى از ناقه هاى بهشتـى مـىآورد و حضـرت فاطمه بـر آن سـوار مى شـود و در حالى که فرشتگان زیادى او را احاطه کرده اند, وى را به بهشت مىآورند. فاطمه هنگامى که به نزدیک بهشت مـى رسد, درنگ مى نماید. خـداونـد مـى فرمایـد: درنگ شما براى چیست؟ فرمان دادم که شما را به بهشت ببرند. فاطمه عرضه مـى دارد: پروردگارا! دوست دارم در چنیـن روزى مقامـم شناخته شـود. خداوند مى فرماید: اى دختر حبیبـم! برگرد و نظر افکـن و هر کـس را که دوستى تو یا دوستى یک از فرزندان تو در دلـش باشد, او را گرفته و وارد بهشت کن.
سپـس امام باقر(ع) فرمـود: به خـدا سـوگند! اى جابر! در آن روز فاطمه شیعیان و دوستانـش را همانند پرنده اى که دانه خـوب را از دانه بد جدا مى کند, از بیـن جمعیت جدا مى کند. هنگامى که شیعیان آن حضرت همراهـش به نزدیک بهشت رسیدند, آنان نیز درنگ مـى کنند. خداوند مى فرماید: اى دوستان مـن! درنگ شما براى چیست, در حالـى که فـاطمه در بـاره شمـا شفـاعت کرده است؟
آنان پاسخ مـى دهنـد: دوست داریـم در چنیـن روزى منزلت ما روشـن شـود. خداوند مى فرماید: دوستان مـن! نظر افکنید و هر کـس که به جهت محبت فاطمه شما را دوست مـى دارد یا شما را مهمانـى کرده یا به شما لباس داده یا شـربت آبـى به شما داده یا در غیاب شما از شمـا دفـاع کـرده, بـرگیـریـد و همـراه خـود به بهشت ببـریـد.
سپـس امام باقر(ع) فرمـود: اى جابر! در آن روز باقـى نمـى مانند مگـر افراد شک کننـده یا کافـر یا منافق (و بقیه از بـرکت وجـود فاطمه به بهشت مى روند)!(33)
هشتم:
فاطمه(س) در نگاه امام صادق(ع)
از امـام صـادق(ع) در مقـام و مـرتبت و عظمت مـادرش فــاطمه(س) روایات زیادى نقل شـده که دو نمـونه ذکر مـى شـود: معرفت او بـر همگان لازم است مرحوم مجلسى در ضمـن روایتى از امام صادق(ع) نقل مـى کنـد: فاطمه صـدیقه کبـرا است. محـور حـرکت انسانهاى گذشته, معرفت و شناخت حضرت فاطمه(س) بـوده است.(34); یعنى اساس و حرکت انسـانهاى گذشته, پیامبـران و اوصیاى آنها, معرفت و شناخت مقام و منزلت آن حضرت بوده است و همه آنها مـوظف بـودنـد به فضیلت و ارزشهاى والاى دخت گرامـى رسـول خـدا(ص) اعتراف نمـوده, محبت آن حضـرت را دارا باشنـد. سیـدهاشـم بحـرانـى روایت دیگرى از امام صادق(ع) نقل مـى کند: نبـوت هیچ پیامبرى تکمیل نشد مگر اینکه به فضیلت آن حضـرت اقـرار نمـوده, محبت او را دارا باشـد.(35) او, لیله القـدر است امام صادق(ع) در ذیل آیه شـریفه ((انا انزلناه فـى لیله القـدر)) مـى فرماید: منظور از ((لیله)) فاطمه و منظور از ((قدر)) خداوند است. هر کـس فاطمه را آن گونه که سزاوار است بشنـاسـد, ((لیله القـدر)) را درک کرده است. (36)
نهم:
فاطمه(س) در نگاه امام کاظم(ع)
نام فـاطمه بـرکت دارد سلیمان جعفـر مـى گـویـد: ا حضـرت مـوسـى بـن جعفر(ع) شنیدم: در خانه اى که اسم محمد یا على یا حسن, حسین, جعفر, عبدالله و از زنان, اسـم فاطمه باشد, فقر و تنگدستى وارد نخـواهد شد.(37) او, صدیقه است از حضرت موسى بـن جعفر(ع) نقل شده است: همـانـا فـاطمه, صـدیقه و شهیده است.(38)
دهم:
فاطمه(س) در نگاه امام رضا(ع)
از حضرت علـى بـن مـوسـى الرضا(ع), روایات متعددى در باره مقام و جـایگـاه رفیع حضـرت فـاطمه(س) نقل شده است.
اگر علـى(ع) نبـود, همسرى براى فاطمه(س) یافت نمـى شد حضرت امام رضا(ع) از پدران بزرگـوار خـود از علـى(ع) نقل مى کند که پیامبر به مـن فـرمود: اى علـى! عده اى از بزرگان قـریـش, مرا در مـورد ازدواج فاطمه, سرزنـش کرده و گفتند: فاطمه را از تـو خواستگارى کردیم و موافقت ننمودى و او را به على دادى; به آنها گفتـم: به خدا سوگند! مـن از پیش خود در ایـن باره مخالفت نکردم و به نظر شخصـى او را به ازدواج علـى در نیاوردم, بلکه خداوند با ازدواج شما مخالفت و با ازدواج على موافقت فرمـود. جبرئیل بر مـن نازل شده و گفت: اى محمد! خداوند عز و جل مـى فرماید: اگر علـى(ع) را نمـىآفریـدم, براى دخترت فاطمه همتا و همسرى در روى زمیـن یافت نمى شد. (39)
برترى فاطمه(س) بر همگان
همسرى با فاطمه زهرا(س) آنچنان سبب کمال و بـرترى و مباهات است که امام رضا(ع) از پدر و اجداد گرامیـش نقل مى کند که پیامبر به علـى(ع) فرمـود: سه فضیلت به تـو داده شد که به مـن داده نشـده است. على(ع) عرض کرد: چه چیزهایى به مـن داده شده است؟ فرمـود: تو پدرزنى همچون من دارى, که مـن چنین پدرزنى ندارم; همسرى چون فاطمه به تو داده شده, که به من داده نشده است; حسـن و حسین به تـو داده شده, که به مـن داده نشـده است.(40) بـدیهى است همسان بـودن زن و شـوهر از جهت دانـش و معرفت و آگاهى و کمالات و اخلاق سبب مى شود زندگى در مسیرى سازنده و انسان ساز باشد و زن و شـوهر بتـوانند از عمر خـود حداکثر استفاده را ببرند و در راه ساختـن جـامعه و تـربیت انسـانهاى شـایسته بهتـریـن تـوفیقات را داشته باشند; همان طور که آن دو بزرگوار چنیـن بـودند و تـوانستند در ساختـن جامعه و تحـولات اساسى آن مهمتریـن نقـش را ایفا نمایند.
یازدهم:
فاطمه(س) از منظر امام جواد(ع)
از آن حضرت در باره حضـرت زهـرا(س) روایاتـى نقل شـده که به دو مورد بسنـده مـى شـود: طـواف براى فاطمه برتریـن عمل است مـوسـى بـن قاسـم گوید: به حضرت جواد عرض کردم: تصمیـم گرفته بودم براى شما و پـدر بزرگـوارت طـواف کنـم. گفتنـد که به نیابت جانشینان نمى شود طواف کرد. فرمود: هر قدر که مى توانى طواف کـن, چون ایـن کـار جـایز است. سه سـال بعد خـدمت آن حضـرت رسیــدم و راجع به طـوافهایى که براى معصـومان انجام داده بـودم, تـوضیحاتى دادم. سپـس عرض کردم: گاهى از طرف مادرت حضرت فاطمه نیز طـواف کردم و گاهى هـم نکردم. فرمـود: آن را زیاد کـن, زیرا که برتریـن چیزى است که بدان عمل مى کنى.(41)
تاثر حضرت از آزردن فاطمه(س)
زکریا بـنآدم نقل مـى کنـد: در محضـر امام رضا(ع) بـودم که امام جـواد در حالـى که بیـش از چهار سال از عمرش نگذشته بـود, وارد شد. وقتى نشست, دستش را روى زمیـن قرار داد و سر به آسمان بلند نمـود و مـدتـى طـولانـى به فکـر فرو رفت. امام رضا(ع) فـرمـود:
جـانـم فـدایت! چـرا اینچنیـن در انـدیشه اى؟ پـاسخ داد: به جهت ستمهایـى که نسبت به مـادرم فـاطمه انجـام دادند.(42)
دوازدهم:
فاطمه(س) به روایت امام هادى(ع)
آن حضـرت در وجه نامگذارى حضـرت صـدیقه طاهـره به ((فاطمه)) از رسـول خـدا نقل مـى کنـد: دختـرم فاطمه را بـدان جهت ((فـاطمه)) نامیدند که خـداوند عز و جل او و دوستانـش را از آتـش جهنـم به دور نگه مى دارد.(43)
سیزدهم:
فاطمه(س) در نگاه امام عسکرى(ع)
از امام حسـن عسکـرى(ع) نیز روایاتـى در بـاره حضـرت فـاطمه(س) رسیده است.
بهشت درخشان از نور زهرا است
امام حسـن عسکرى(ع) از پدران بزرگـوارش از على(ع) نقل مى کند که پیامبر(ص) فرمـود: آن هنگام که خـداونـد آدم و حـوا را آفریـد, آنـان در بهشت به خـود مبـاهـات مـى کـردنـد. آدم به حــوا گفت:
خداوند هیچ مخلـوقى بهتر از ما نیافریده است. خداوند به جبرئیل فرمـود: این دو بنـده ام را به فردوس بریـن ببر! زمانـى که وارد فـردوس شـدنـد, چشمانشان به بانـویـى افتاد که جامه اى زیبـا از جامه هاى بهشتـى در بر داشت و تاجـى نـورانـى بر سر گذاشته و دو گوشواره درخشان به گوشـش آویخته بود و بهشت از پرتو نور چهره اش درخشان بـود. حضرت آدم به به جبرئیل گفت: حبیبـم جبـرئیل! ایـن بانـو که از زیبایـى چهره اش بهشت نـورانـى گشته, کیست؟ گفت: او فاطمه دختر محمد, پیامبرى که از نسل, تـو است که در آخر الزمان خـواهـد آمـد. گفت: ایـن تاجـى که بر سر دارد, چیست؟ پاسخ داد:
شوهرش على بـن ابى طالب است. گفت: این دو گوشواره که بر دو گوش او است, چیست؟ پاسخ داد: دو فرزندش حسـن و حسین مى باشند. آدم گفت:
حبیبـم! آیـا اینـان پیـش از مـن آفـریـده شـده اند؟
گفت: بلـى, اینان در علـم مکنـون خداوند چهار هزار سال پیـش از آنکه تـو آفـریـده شـوى, وجـود داشتنـد.(44)
مزد حمایت از حق
امام حسـن عسکرى(ع) مى فرماید: روزى بیـن زن مـومـن و زن کافرى, مشاجره اى بر مطلبى دینى پیـش آمد. آنان موضـوع را در محضر حضرت فاطمه(س) مطرح کردنـد. آن حضـرت, زن مـومنه را براى پیروزى بـر حریف, راهنمایى نمود و آن زن پیروز شد و از ایـن پیروزى بسیارى شـادمـان گـردیـد. حضـرت فـاطمه(س) به وى فـرمود:
بـدان که شادى فرشتگان به واسطه پیروزى تـو بر او بیـش از شادى خـودت مـى باشـد, و اندوه شیطان و پیروانـش بیـش از اندوه آن زن است. خـداوند به فرشتگان فرمـود: به جهت راهنمایـى فاطمه از آن زن مومنه, هزار هزار درجه در بهشت برین بیـش از آنچه براى ایـن زن تعیین شـده, بـراى فاطمه منظور داریـد و ایـن را سنتـى قرار دهیـد که هر کـس به کمک یاران حق بشتابـد و راه پیروزى آنان را همـوار سازد, هزار هزار مـرتبه بیـش از پـاداش مقـرر به او عطا شود.(45)
پاداش عالمان
از آن حضرت نقل شده است: زنـى خـدمت حضرت زهرا شرفیاب شده, عرض مى کند: مادر ناتـوانى دارم که نسبت به مسایل نماز شبهاتى دارد. مـرا فـرستـاده است که از شمـا بپـرسـم.
حضـرت پاسخ او را داد: مجـددا سـوال دیگـرى مطـرح کـرد که پاسخ شنید. باز هـم سوالى دیگر تا به ده سـوال رسید و پاسخ گرفت. زن از سوالهاى بسیار شرمنده شده, گفت: پیش از ایـن شما را به زحمت نمـى انـدازم! حضـرت فـرمـود: هـرچه مـى خـواهـى, سـوال کن.
سپـس براى تقویت روحیه وى فرمود: اگر به کسى کارى واگذار کنند, مثلا بار سنگینـى را به او بـدهند که به ارتفاع بلندى حمل کند و در برابر صـد هزار دینار مزد بـدهند, آیا احساس خستگـى مـى کند؟
زن پاسخ داد: خیر. حضرت فرمود: مـن در مقابل هر پرسشى که جـواب مـى گـویـم, پاداشـى به مراتب بیشتر از ایـن از خـداونـد دریافت مـى کنـم. پـس سزاوارتر است از جـواب پـرسشها خسته نشـوم. آنگاه فرمود: از پدرم(ص) شنیدم که فرمـود: در روز قیامت عالمان شیعه, در پیشگاه خداوند حاضر مى شـوند و به اندازه دانششان و کوششى که در راه ارشاد بندگان خدا نمـوده اند, به آنان مقام و مرتبه داده مى شـود; به طورى که به برخى از آنان یک میلیون نور مى دهند.(46)
چهاردهم:
فاطمه(س) در نگاه حضرت مهدى(عج)
عده اى از شیعیان در باره جانشینـى حضـرت امام حسـن عسکرى(ع) با یکـدیگر اختلاف داشتنـد. در ایـن باره خـدمت حضـرت بقیه الله(عج) نـامه اى نـوشتنـد و جـریـان اختلاف را ذکـر کـردند.
حضرت ضمـن پاسخ به نامه آنها فرمود: و فى ابنه رسـول الله(ص) لى اسوه حسنه(47); دختر رسـول خدا (فاطمه) براى مـن سرمشق و الگوى نیکویى است.
حضـرت حجت بـن الحسـن العسکـرى(عج) که جهان را بـا ظهور و احکام نورانى خـود متحـول مى کند و آنچنان حکـومتى در روى زمیـن تشکیل مـى دهـد که تا به حال ایجاد نشـده است و عدالت را در تمام کـره زمیـن حاکـم مى گرداند, فاطمه(س) را الگو و اسوه خود در رفتار و برنامه حکومتى خود مى داند.
آنچه گذشت جلـوه اى از سخـن معصـومان علیهم السلام در باره عظمت و جایگاه رفیع فاطمه زهرا(س) بـود. به امیـد آنکه مـورد عنایت آن حضرت واقع شـود و در جهان ابدى, ما را مشمول شفاعت خـویـش قرار دهد.
پى نوشت :
1ـ بحار, ج43, ص54.
2ـ اعلام الـورى, فضل بـن حسـن طبرسى, تحقیق موسسه آل البیت قـم, چاپ اول, 1417, ج1, ص294.
3ـ بحـار, ج43, ص;26 عوالـم العلوم, 1/11, ص148.
4ـ عوالـم العلـوم, ج1/11, ص;146 فضــائل اهل بیت, سمهودى, ج1, ص265 ـ 266.
5ـ عوالـم العلـوم, ج1/11, ص147. # 6ـ الغدیـر, ج7, ص235 ـ 236.
7ـ آل عمران, 42. # 8ـ بحـار, 43, ص24, حـدیث ;20 منـاقب ابـن شهر آشـوب, ج3, ص360, موسسه انتشاراتى علامه, قم.
9ـ احزاب, 23.
10ـ بحار, ج43, ص117.
11ـ فـاطمه الزهـرا مـن المهد الـى اللحـد, ص609 ـــ ;610 روضه الواعظین, ص151.
12ـ زنـدگانـى فاطمه زهرا, سیدجعفر شهیـدى, ص159 ـ 160, کافـى, ج1, ص;459 مناقب, ج30, ص364.
13ـ بحار, ج29, ص11.
14ـ احتجاج, ج1, ص321.
15ـ برخـى گـویند: منظور از ((اسدالاحلاف)) ابـوسفیان است و بعضى گفته اند: مقصـود ((عتبه بـن ربیعه)) است و عده اى گـوینـد: منظور ((اسد بـن عبدالعزى)) پدر خـویلد است که با بنو عبـد مناف, بنـو زهره, بنو اسـد, بنو تمیـم و بنـو حارث فهد, هـم سـوگند شدند تا ریاست کعبه را از بنـو عبدالدار بگیرند. نهج البلاغه, ترجمه دکتر شهیدى, ص519 ـ 520.
16ـ اشاره است به سخـن رسـول خدا بعد از جنگ بدر که چـون فرمان قتل ((عقبه بـن ابى معیط)) را داد, عقبه گفت: من للصبیه یا محمد; چه کسى براى کودکان خـواهد ماند؟ رسول خدا فرمود: النار. همان, ص520.
17ـ ام جمیل, خـواهر ابوسفیان و زن ابـولهب و عمه معاویه که یکى از سـوره هاى قـرآن علیه او و همسـرش نازل گردیـد و هر دو بشـدت مورد نکوهش قرار گرفتند.
18ـ نهج البلاغه, نامه 28.
19ـ الغدیر, ج2, ص26 25.
20ـ دیـوان امام علـى بـن ابـى طالب, محمد عبـدالرحمـن عوض, ص65.
21ـ اعلام الورى, ج1, ص298.
22ـ احتجاج طبرسى, ج1, ص259.
23ـ منـاقب ابـن شهر آشـوب, ج3, ص365 ـ 366.
24ـ بحـار, ج43, ص81 ـ 82, حـدیث3.
25ـ همان, ج45, ص47 ـ 48.
26ـ همان, ص2 ـ 3.
27ـ همان, ص9.
28ـ اسعاف الـراغبیـن, حـاشیه نـورالابصـار شبلنجى, ص202.
29ـ بحار, ج43, ص123, حدیث31.
30ـ همان, ج92, ص196.
31ـ زخرف, 69.
32ـ عوالـم العلـوم, 1780/2/11 ـ 1779.
33ـ بحـار, ج43, ص;64 عوالم, ج2, ص116.
34ـ همان, ج43, ص105.
35ـ مـدینه المعاجز, به نقل: فاطمه الزهرإ بهجه قلب المصطفـى, ص86.
36ـ بحار, ج43, ص65, حدیث 580.
37ـ سفینه البحار, ج4, ص295.
38ـ مرآه العقول, ج5, ص315.
39ـ بحار, ج43, ص;92 مسنـد الامام الـرضا, ج1, ص141, حـدیث 177.
40ـ مسنـد الـرضـا, ج1, ص119, حـدیث 81.
41ـ کافى, ج4, ص314, حدیث 2.
42ـ عوالـم العلـوم, ج11, ص;583 بحـار, ج50, ص59.
43ـ همان, ص74.
44ـ لسان المیزان, ج3, ص346.
45ـ بحار, ج2, ص8, حدیث15.
46ـ همان, ص3, حدیث3.
47ـ همان, ج53, ص180.