جلوه هاى خوشبختى در سیره و سخن حضرت فاطمه س و امام خمینى

نویسنده


جلوه هاى خوشبختى در سیره و سخن حضرت فاطمه(س) و امام خمینى

احمد لقمانى

نسیم سخن
((خوشبختى)) واژه اى زریـن, زیبا و دلپذیر است که در هر فرهنگ و تمدنى, آرمانـى ارزشمند و محبـوب شمرده مـى شـود. نگاه افراد به آفـرینـش و دیـدگـاه انسـانها به هستـى, مبنـاى تفسیـر سعادت و خـوشبختى است. آنان که زندگى را دامنه اى سرسبز و باصفا و ساحلى دلپسند و زیبا مى دانند که باید در آن خوب نوشید و خوب پـوشید و خوب گردید, خـوشبختى را در جلوه هایى همچـون جمال و زیبایى, مال و دارایى, قدرت و تـوانایى, رفاه و تـنآسایى و یا مقام اجتماعى خلاصه مـى کننـد و کسانـى که آفرینـش را آمـوزشگاهـى شایسته براى آمـوزه هاى آسمانـى نگریسته و هماننـد معبـرى حساس و سرنـوشت ساز مى بینند که فرصت یک بار حضـور در آن فراهـم مى شـود و در پـى آن ابدیت و جاودانگـى نهفته است نگاهـى فراتر از رخسارهاى ظاهرى و جلـوه هاى فـریبا و زیبا دارند. اینان هـوشمنـدانه و عاشقانه به جهان اطـراف مـى نگـرنـد, هستـى را هـدفمنـد دانسته, انسانها را ارزشمند دیـده و خـود را وظیفه منـد در تمامـى عرصه ها و صحنه ها, شادیها و شیونها مى بینند.
خـوشبختـى در نگاه اینان رویایـى دست نیافتنى, ارمغانى آسمانـى, شـانسـى بـى معیار و بـى ضـابطه نیست بلکه دستآورد تحصیل و تلاش و محصـول رنج و زحمتهاى طاقت فـرسا خـواهـد بـود که سـالیان بسیار مراقبت و دقت مـى طلبد. نگاه ناب و اندیشه روشـن و حقیقـى افراد به خوشبختـى و سعادت تبلـور سه پـدیده تإثیرگذار خـواهد بـود:

1ـ نگـرش اصـولـى و درست به حیـات و هستــى
2ـ آمـوزه هـاى روشنگـر و حقیقتآفـریـن فکـرى فـرهنگـى
3ـ سیره و سخـن پیشـوایان و الگـوهاى پاک و وارسته گـرچه معارف فرهنگـى و آمـوزه هاى دینـى, پـدیدآورنـده نگاه درست به هستـى و ارمغانآور الگـوهاى آسمانـى است امـا استعداد انسـانها و ظرفیت افراد در بهره گیرى از هـر یک, بسان مشعلهاى شعله ور و فـروزانـى است که گروههاى مختلف را به سرمنزل مقصـود که همان سعادت حقیقى و خـوشبختـى واقعى است, هـدایت مـى کند.
... ایـن نوشتار که پدیده سوم یعنى سیره و سخـن اسوه هاى آسمانى را فـرا روى خـود دارد و بـر آن است, همگام و همراه زمان یعنـى میلاد تابناک دخت آفتاب, حضرت زهرا(ع) و یکصـدمیـن میلاد مبارک و خجسته فرزند فرزانه و بـرومنـد آن بانـو; حضـرت امام خمینـى به بررسى خوشبختى و سعادت بپردازد, نخستیـن افتخار خود را دستیابى به ((زلال عصمت فـاطمـى)) و ((مهتـاب عدالت مـوسـوى)) مـى دانـد; هـدیه اى الهى که آرامـش خاطـر و آسایـش وجـود تمامـى پیـروان و شیفتگان را در دورى از خطا و عصیان فراهـم مـى سازد و راه روشنى فـرا روى تمـامـى علاقه منـدان مـى گشـاید.
بى گمان دستیابـى به تمامـى معیارها و پرداختـن به همه شیـوه هاى خوشبختى و سعادت در این فرصت اندک میسر نخواهد بـود. از ایـن رو به محورهاى بنیادین پرداخته و ضمـن اشاره به پاره اى از سخنان و صفات, تحقیق افزونتر و نگاه ژرفتـر را به خـواننـدگان گرانمایه وامى گذاریـم تا ایـن نوشتار اندک به دفترهایى از معرفت, دانایى و بینـایـى بیشتـر تـوسعه یـابـد. ان شإالله

1ـ شوق بندگى; عشق عبودیت
کیمیائیست عجب بندگى پیر مغان

خاک او گشتم و چندیـن درجاتـم دادند(1) حضـور آگاهانه انسان در فضاى بیکران معنویت و دلدادگى درونى به خضـوع و خشـوع در برابر پروردگار مهربان, شـوق بندگى و عشق عبـودیت است; شیـوه اى که در آن تجارتـى جارى براى بهشت و بهشتیان به چشـم نمى خـورد و طریقه زبونان و ترسویان به خاطر دورى از آتـش دوزخ وجود ندارد, بلکه; شناخت, معرفت, شـوق و عشق است که چـون کیمیایـى وجـود انسان را یکسره طلاى ناب و زریـن خالص در روشنى معنویات و دلدادگى مى کند; حقیقتى که خداوند, خـود اینچنیـن ترسیـم نمود که: و رضـوان مـن الله اکبـر;(2) بهشت رضـایت الهى بـا عظمت تر است.
زهراى مرضیه(س) بر اساس چنین باورى عشق خود را به عبـودیت ایـن گـونه بیان مـى کرد: رضیت بما رضـى الله و رسـوله;(3) خرسندم به آنچه خـدا و پیـامآور او بـراى مـن مـى پسنـدند.
و در سخنى دیگر رضایت خویـش را از مرز توحید و نبـوت به ولایت و امامت توسعه بخشیده مى فرماید:
رضیت بالله ربا و بک یا ابتاه نبیا و بابـن عمى بعلا و ولیا;(4) خشنودم که
خداوند پروردگار من است و تـو اى پدر پیامبر مـن و پسر عمـویـم على شوهر و امام من است.
تابندگى ایـن عشق بدانجا انجامید که چـون روزى رسول اکرم(ص) از دختر عزیز خود پرسید:
فاطمه جان! اکنـون فرشته وحـى در کنار مـن است و از طرف خـداوند پیام آورده است تا هرچه بخواهى تحقق پذیرد, حال, چه درخـواستـى و حـاجتـى دارى؟ حضـرت(س) پاسخ داد:
((شغلنـى عن مسإلته لذه خـدمته, لاحاجه لى غیر النظر الـى وجهه الکریـم));(5) لذتى که از خدمت حضرت حق مى برم مرا از هر خواهشى باز داشته است: حاجتى جز ایـن ندارم که پیـوسته ناظر جمال زیبا و والاى خداوند باشـم. و در زمانـى دیگر که فرشته وحـى از شهادت عزیز دلبند فاطمه, امام حسیـن(ع) در کربلا خبر داد و رسـول خـدا چنین سخـن تلخ را براى دخترش بازگو کرد, فاطمه زهرا(ع) تنها از محل قتل فـرزنـدش پـرسـش کرد و پـس از شنیـدن نام کربلا, جمله اى سـراسـر عشق و تسلیـم به پـروردگـار خـود, عرض کرد که:
یا ابه! سلمت و رضیت و تـوکلت علـى الله;(6) اى پـدر در برابـر خواسته هاى خدا تسلیـم و راضى ام و به خدا توکل کرده ام گویى ایـن شناخت و شیفتگى از اوان کـودکـى, چـون گـوهرى گرانبها در بلـور وجـود آن حضرت قرار داشته است, زیرا روزى که حضرت خـدیجه(ع) از دنیا رفت, زهراى عزیز پـدر را بغل کرده, به دور او مـى چرخیـد و مـى پـرسیـد: ابه! ایـن امـى؟(7) پـدرجـان! مـادرم کجاست؟
جبرئیل فرمود: اى رسـول خدا! سلام ما را به فاطمه برسان و به او اطلاع بـده که مادرش خـدیجه در خانه هاى بهشتـى با آسیه و مـریـم زندگـى مى کند. وقتـى ایـن بشارت را حضرت زهرا(ع) شنید, فرمـود: ان الله هـو السلام و منه السلام و الیه السلام;(8) بدرستى که خدا حقیقت سلام است و اوست سلام و سلام به سوى اوست.
آرى, تابندگى ما در بندگى ماست و بندگى ما رمز آزادگـى, رهایـى و وارستگى مان خواهد بود:
تـو بـدرى و خـورشیـد تـو را بنـده شده است
تا بنده تو شدست, تابنده شدست
ز آن روزى که از شعاع نور رخ تو
خـورشیـد منیـر و مـاه تـابنـده شدست(9)

صفت نخست رسول اکرم(ص) که پیـش از رسالت او به چشـم مى خورد ـ و حتـى زمینه ساز بعثت او گشته است ـ عبـودیت و بندگـى است, که هر روز ما بدان اشاره مى کنیم و مـى گـوییـم: اشهد ان محمدا عبـده و رسوله (شهادت مـى دهـم که محمد(ص) عبـد خـداوند و رسـول اوست) و برترین کنیه و صفت سیدالشهدا(ع) نیز ایـن امتیاز چشمگیر او است که ((ابا عبدالله)) است یعنى:
پدر عبـودیت و بندگـى امام حسیـن(ع) است.(10) و امام خمینـى که پـور شایسته ایـن پدر و آن جد و مادر است بدان مرحله از کمال و تابندگى رسید که در حریـم زندگى و تکالیف و وظایف, هیچ استقلالى براى خود قایل نبـود و تنها بالندگى و تسلیـم به درگاه حضرت حق و رضـایت خـداونـد را یگـانه هـدف خـود مى دانست.
آنگاه که پس از پیروزى انقلاب در 22 بهمـن 1357 به شهر مقدس قـم رجعت نمـود, به یکـى از نزدیکـان و دوستـان فـرمود:
((مى خواهم یک شب با هـم به یخچال قاضى ـ منزل سابق خـودم ـ سرى بزنیم و یک بار دیگـر آنجا را ببینیـم.)) پـس از چنـدیـن شب که فرصت فراهـم شد و حضرت امام وارد گردید, نگاهـى به اطراف حیاط, اتاقها و بام خانه کرد, و به همراه خـود فرمـود: یادتان هست در قضایاى کشتار مدرسه فیضیه و حوادث آن روز در ایـن منزل چه خبرى بود؟
ـ آرى, اتاقها پـر از جمعیت, حیاط و پشت بام لبـریز از مـردم و کوچه هاى اطراف نیز گروه گروه علاقه مندان به شما ایستاده بـودند.
امـام فـرمـود: یـادتـان هست مـردم چه شعارى مـى دادند؟
ـ بله; همه یک صـدا فـریـاد مـى زدنـد: یـا مـرگ یـا خمینـى.
امام ادامه فرمـود: خاطرتان هست که خبـر قتل و کشتار طلاب به ما رسید و شما نزد مـن آمـدید و گفتید: آقا اوضاع ایـن گـونه است, وضعیت نهضت چه مـى شـود؟ ـ آرى, بـدرستـى به خـاطـر دارم.
امـام پـرسیـدنـد: یـادتـان هست مـن چه جـوابى دادم؟
ـ خیـر, ایـن نکته را به خـاطـر نـدارم.
امام فـرمـود: مـن آن روز رو به شما کـردم و اشـاره به جمعیت و شعارهاى آنان نمـودم و گفتـم: ناراحت نباش, مردم با ما هستنـد. این جمله را که گفتم خداوند یک سیلى محکمى به صورت مـن زد و 15 سال تبعید شدم که چرا نگفتم:
خـدا با ماست و گفتـم مـردم بـا ما هستنـد!!(11) چنیـن تـوجه و هوشیارى عمیق مـوجب گردید که چـون خبرنگار از امام در هـواپیما پـرسید: حضرت آیت الله! اکنـون که پـس از سالها تبعیـد, به سـوى ایـران در پـرواز هستیـد و ساعتـى دیگـر در تهران و بیـن مـردم خواهید بود, چه احساسى دارید؟
امـام فـرمـود: هیچ!! گـرچه ایـن ((هیچ)), همه چیز بــــــود و دایره المعارفى عظیم از معرفت, تسلیـم و بندگى در آن مـوج مى زد. بـدیـن خاطر در سالهاى بعد که مردم مشتاق و ارادتمند با مشتهاى آهنیـن و فریادهاى خالصانه مى گفتند: ما همه سرباز توییم خمینى; گوش به فرمان تـوییـم خمینى, امام مى فرمود: ((ما همه سرباز خدا هستیم; هر چه هست اوست و ما در برابر او هیچ هستیم.)) به یقیـن تا آن عزیز سفر کرده به ایـن مرحله از بندگى و تسلیـم نمى رسید; چنیـن انقلاب ستـرگ و حمـاسه بزرگـى به دست او انجـام نمـى شــد, حادثه اى که تمامـى اندیشمندان جهان شبه معجزه تفسیـر کـردنـد و کارى خدایـى دانستند و بدون تردید چنیـن بود, زیرا ((العبـودیه جـوهره کنهها الـربوبیه));(12) حقیقت عبـودیت و بنـدگـى, انجام کـارهـاى خـدایـى به دست انسـان خـواهـد بـود.

2ـ معرفت و اطـاعت پیـامبـر(ص) و امام(ع)
فاطمه زهرا(ع) دومیـن محـور خوشبختى خـود را شناخت درست و عمیق پیامبـر(ص) و امام خـود; علـى(ع) و در پـى آن اطاعت همه جانبه و تمام عیار مـى دانست. از ایـن رو در راه رضایت آنان سعى فـراوانـى مى نمود و رسول خدا(ص) و امام على(ع) نیز با سخنان خویـش, رضایت خـود را از آن حضـرت اعلام مـى کـردند.
روزى که فاطمه(ع) دستبند, گـوشـواره و حتـى پرده در خانه را به خاطر نیاز مسلمانان, جمع کرده, خـدمت پیامبـر اکرم(ص) فرستاد و پیغام داد:
تقرإ علیک ابنتک السلام و تقـول اجعل هذا فـى سبیل الله;(13) یا رسول الله! دخترت بر تو سلام مى فرستد و مى گوید ایـن زیورآلات اندک را نیز در راه خدا انفاق کـن. پیامبر(ص) پـس از مشاهده بخشـش و ایثار زهراى عزیز سه بار فرمـود: فداها ابـوها;(14) پـدرش فداى او باد.
در جنگ خندق که مـدینه در محاصـره قرار داشت هر کـس به انـدازه تـوان خـویـش جنگ را پشتیبانـى مـى کرد. حضـرت فاطمه(ع) نیز نان مـى پخت و بخشـى از نیازمنـدیهاى مجاهـدان را تـإمیـن مـى کـرد.
در یکـى از روزها که براى فرزنـدان خـویـش نان تازه آماده کرده بـود, نـاگـاه به یـاد گـرسنگـى رسـول خـدا(ص) افتـاد و زحمـات طاقت فرساى پـدر در خط مقـدم برابر دیـدگانـش ترسیـم شـد ـ گرچه مقدار نان جبهه را فراهـم کرده و به آنان رسانده بـود ـ اما با این حال نتوانست یاد رسول خدا را فراموش کند, از ایـن رو به نزد پیامبـر(ص) رفت و عرض کـرد: قـرصا خبزته و لـم تطب نفسـى, حتـى إتیتک بهذه الکسـره;(15) قـرص نـانـى که مـى بینیـد بـراى غذاى فرزندانـم آماده کرده ام, اما دلـم آرام نگرفت, ناچار خـدمت شما آوردم.
رسول خدا از دختر عزیز خود تشکر کرد و فرمود: این اولیـن غذایى است که پـس از سه روز پـدرت بر دهان مـى گذارد.(16) در ماجرایـى دیگـر نیز فـاطمه(ع), چـون به غذاى بهشتـى نگـریست فـرمود:
و الله لاوثـرن بها رسول الله علـى نفسـى و غیرى;(17) سـوگنـد به خـداونـد; ایثار کـرده و پیامبر را بر خـود و بـر دیگران مقـدم مى دارم. فاطمه(س) در باره امام خود نیز ایـن گونه ارادت, عشق و ایثار داشت و بـر آن بود هماره پیـروى مطیع بـوده, همگان را به کسب ارزشها و فضایل على(ع) تشـویق نماید. روزى رسـول خدا(ص) در یکـى از جلسات دوستانه و صمیمى به ارزشهاى على(ع) پرداخته, شدت محبت و علاقه قلبى خود را براى دختر بزرگـوار خـویـش بیان نمود. فاطمه(س) در حالـى که به عظمت و قداست امام خـود اعتراف مى کرد, فرمود:
((پـدرجان! سـوگند به خـدایـى که تـو را به رسالت انتخاب کرد و براى هدایت انسانها برگزیـد, تـو را هـدایت و امت اسلامـى را به وسیله تـو هدایت نمود, تا زنده ام همواره به ارزشهاى على اعتراف خواهم داشت)).(18) ایـن باور فروزنده و سعادت بخش, چنان تإثیرى داشت که, فاطمه زهرا(س) را بر آن نمـود تا خـوشبختـى و رستگارى تمامى انسانها را در محبت, دوستـى و پیروى تمام عیار از علـى(ع) دانسته و بفرماید: ((ان السعید, کل السعید, حق السعیـد مـن احب علیا فى حیاته و بعد مـوته)).(19) همانا خـوشبختى و سعادت, همه نیکبختیها و حقـانیت رستگـارى در کسـى است که علـى را در دوران زنـدگـى و پـس از مـرگ, دوست داشته بـاشـد.
امام خمینى که از زمزم معرفت و کـوثر ارادت رسـول خدا(ص) و اهل بیت عزیز آن حضرت, جرعه هاى بسیارى نـوشیـده بـود, شناخت عمیق و ژرفى نسبت به ایـن خاندان داشت و در اطاعت کامل از آنان لحظه اى و ذره اى کوتاهى نمى کرد.
نوروز سال 1366 که همزمان با میلاد امیر مومنان(ع) و بعثت رسـول اکرم(ص) بـود, در فرازى از سخنان آسمانـى حضرت امام ایـن معارف ناب را مى بینیم:
((این سال نـو بین دو عیـد بزرگ واقع شـده است; بیـن سیزدهـم و مبعث. مبعث که مال بعثت ولى الله الاعظم ولـى مطلق بالاصاله است و مـولـود که باز عید ولـى الله بالتبع است و ایـن دو بزرگـوار در عوالم غیب با هـم بودند, متحد بـودند و در شهادت در ایـن عالـم یکـى مظهر آن غیب مطلق است در بعثت و یکـى مظهر آن غیب مطلق در امامت. امامت و بعثت دو امر هستند که اینها به ظهور آن معنـویت بزرگ عام است و آن ولایت است ... ایـن دو بزرگوار همان طـورى که در عالـم غیب و غیب غیب با هم بودند و متحد بودند در ایـن دنیا هـم که آمـدند برادرى داشتند و یک بـودند)).(20) فصلـى دیگر از دایره المعارف, شناخت و بصیرت حضـرت امام را که نسبت به اهل بیت عصمت و طهارت(ع) مى گشاییـم, در واژه هایى درسآمـوز در باره حضرت زهرا(ع) مى بینیـم که فرموده اند[)) :حضرت زهرا(س]( زنى[ است] که در حجره اى کـوچک و خانه اى محقر, انسانهایى تربیت کرد که نورشان از بسیط خاک تا آن سـوى افلاک و از عالـم ملک تا آن سـوى ملکـوت اعلا مـى درخشد(21) ...; زنـى که تمام خاصه هاى انبیا در اوست(22) ...; تمـام هـویت انسـانـى در او جلـوه گـر است.(23) اگـر شمــا پذیرفتید که روز بیستـم جمادى الثانیه که روز تولد حضرت زهراست ... روز زن باشد, ایـن به عهده شما خیلى مسایل را مىآورد .. ., به عهده شما مسـایل بزرگـى از قبیل مجاهـده, که حضـرت مجـاهـده داشته است, مخاطبه با حکـومتهاى وقت داشته است, محاکمه مـى کرده است حکـومتهاى وقت را; شما باید اقتدا به او کنید, زهد و تقـوا و همه چیزهایـى که داشته است و عفافـى که او داشته است... آنها را تبعیت کنید.))(24) چنیـن شناخت ارزشمنـد و گرانبهایـى مـوجب صـدور اطلاعیه علیه حـرکت ضـد فـرهنگـى استعمار پیر انگلستان در پشتیبانى از سلمان رشدى گردید که در آن به صراحت حکـم ارتداد و اعدام وى بیان شـده است و همچنیـن در نـامه اى نسبت به فـردى که فاطمه زهرا(ع) را الگـوى امروز زنان نمى دانست, موضع گیرى صریح و شفافى فرمود. و ایـن برخـورد غیرتمندانه امام, درسى براى همیشه ما خواهد بـود که نسبت به نوشته ها و گفته هاى اطراف خود بى تفاوت و یـا سـاده لـوح نبـوده, غیـرت دینـى و حسـاسیت بیشتـرى داشته بـاشیـم.(25)

3ـ غیـرت دینـى نسبت به ارزشهاى الهى
فاطمه زهرا(ع) رانخستین شهید در راه دفاع ازولایت وامامت مى دانند و غیرت دینى آن پاک بانـو را در عرصه هاى مختلف جامعه در دفاع از امامت در جلـوه هاى مختلف ترسیـم مـى نماینـد. بیان ارزشها و ضـد ارزشها در منطق و استدلال محکـم خـود, آشکارسازى بى منطقى دشمـن, گستـرش محکمه غاصبـان به اجتماعات مسلمـانـان و انتخـاب افکـار عمـومـى براى قضاوت, بهره گیرى از شیـوه هاى بـرخـورد فرهنگـى در رویارویـى با دشمـن و سرانجام اعتصاب سخـن و استمرار مبارزه تا شهادت و پـس از آن تـا قیـامت, مـراحل مختلف حضـور جــــــدى و تإثیرگذار آن حضرت در جامعه و مبارزه با ضد ارزشها و بـدعتهاى جاهلى بود.
بـى گمان شخص علـى(ع) و جلـوه هاى مادى فدک نمـى تـوانست انگیزه اى اینچنیـن در مبارزه اى فراگیر و همه جانبه بـراى آن بانـو فراهـم آورد, بلکه شخصیت حضـرت علـى(ع) که ((امـامت و ولایت)) آن امـام بـود و تبلـور وجـودى فدک که پشتیبانى از صراط مستقیـم هدایت و حفظ حدود الهى در آن وجود داشت, زمینه ساز مبارزه آن حضرت بـود. ایـن ویژگى با تمامى ابعاد معرفتى و شناختـى در وجـود فرزند آن بانـو نمـایان بـود. جملات زیبـا و هـمآهنگ آغاز وصیتنـامه الهى سیاسـى امام, سخنان کـوبنده و آتشیـن آن حضرت در برابر گروههاى منحرف سیاسـى که هر روز با طرح ماجرایى سعى در تضعیف حدود الهى و ارزشهاى دینـى داشتنـد, حساسیت چشمگیـر ایشان در انجام تکلیف شـرعى, معرفـى اسلام ناب محمـدى(ص) و افشاى اسلام آمریکایـى(26), نمـونه هـایـى انـدک از بیکـران ایـن صفت آسمـانى است.
براستى چه سعادت و نیکبختى برتر از ایـن ویژگى مى تـوان یافت که در جمله آخرین وصیتنامه ثمره چنین صفتـى ایـن گـونه آشکار شـود که:
((با دلـى آرام و قلبـى مطمئن و روحـى شاد و ضمیرى امیـدوار به فضل خدا از خدمت خـواهران و برادران مرخص و به سوى جایگاه ابدى سفر مى کنـم.))(27) امام نمـى تـوانست خـود را تنها نظاره گر ساکت صحنه هاى ذلت و خـوارى مسلمـانـان ببینـد: ((هیهات که خمینـى در برابر تجاوز دیوسیرتان و مشرکان و کافران به حریم قرآن کریـم و عترت رسـول خـدا و امت محمد(ص) و پیروان ابراهیـم حنیف, ساکت و آرام بمانـد و یا نظاره گـر صحنه هاى ذلت و حقارت مسلمانان باشـد ... پیـش مـن مکان معینـى مطـرح نیست, عمل به تکلیف الهى مطـرح است, مصالح عالیه اسلام و مسلمیـن مطرح است ... اگر مـن یک وقتى دیـدم که مصلحت اسلام اقتضا مى کنـد که یک حرفـى بزنم, مـى زنـم و دنبالش راه مى افتـم و از هیچ چیز نمى ترسـم ـ بحمدالله تعالى ـ; و الله تـا حـالا نتـرسیـده ام. ))(28)

4ـ دانـش و دانـایـى; بینـش و بینـایـى
دانش, مشعل دیدن است و بینـش روشنگر خـوب دیدن, درست دیدن و به جا دیـدن. فاطمه زهرا(ع), افزون بـر آگاهـى بیکـران و پـرعظمت, بینایى دقیق و ژرفى داشت. به گـونه اى که وراى حـوادث و عقبه هاى ماجراها را به خوبى مى شناخت و با چنیـن شناختى موضع گیرى صحیح و شایسته اى مـى نمـود. نگـرش بنیادیـن آن بـانـو به ارزش دانـش به گـونه اى بـود که روایات پیامبر اکرم(ص) را مـى نـوشت, با حساسیت چشمگیرى از آنان حفاظت مـى کرد و هر یک را در محل خاصـى, تدویـن مى نمود.
روزى یکى از شیفتگان اهل بیت(ع) از آن حضرت روایتى را درخـواست کرد. فاطمه(ع) رو به کنیز خـود کرد و فرمود: یا جاریه! هات تلک الحریره.
اى کنیز! آن روایت را که در پارچه حریرى بسته شده بـود, بیاور. اندکـى بعد او آمـد و اظهار نـومیدى از دست یافتـن به حـدیث را نمود. حضرت با ناراحتى فرمود:
((ویحک! اطلبیها فـانها تعدل عنـدى حسنا و حسینا))(29) واى بـر تو, جستجو کـن و آن را بیاب, زیرا ارزش این حدیث نزد مـن برابر بـا ارزش معنـوى حسـن و حسیـن است!! آگـاهـى فـاطمه(ع) از شعاع هـدایتآفریـن علـم و دانـش, شیـوه اى ارزشمنـد در پاسخگـویـى به پـرسشهاى علمـى اطـرافیـان به او داده بـود به گـونه اى که بــا بردبارى و شکیبایى خاصى, سـوالات افراد را مى شنید و پاسخ مناسبى مى فرمود, گرچه بارها همان سـوال را تکرار کنند و همیـن پاسخ را بخـواهند. ماجراى بانـویى که پرسشهاى پى در پى از حضرت نمـود و از بـرخـورد مهربانانه و صمیمانه زهـراى مـرضیه(ع) اظهار خجالت کرد, نمـونه اى از شناخت واقعى حضرت نسبت به قـداست علـم و ارزش دانـش است, زیـرا آن حضـرت در پـاسخ سـوال کننـده فـرمود:
((باز هـم بیا و آنچه سـوال دارى بپـرس; آیا اگـر کسـى را روزى اجیر کنند تا بار سنگینـى به بام بالا ببرد و در مقابل صـد هزار دنیار طلا مزد بگیرد, چنیـن کارى بـراى او دشـوار است؟)) ـ خیر, دختر رسـول خـدا! حضرت ادامه داد: ((مـن هر پـرسشـى را که پاسخ مـى دهـم, بیـش از فاصله بیـن زمیـن و عرش گـوهـر و لولـو پاداش مـى گیرم, پـس سزاوارتر است که بر مـن سنگین نیاید.))(30) چنیـن شناخت حقیقـى و اندیشمنـدانه در باره جایگاه دانـش و بینشـى به عنوان یکى از محـورهاى سعادت و خوشبختى در نگاه امام خمینى نیز به چشم مى خورد. چنیـن باورى او را سرآمد مراجع و پیشوایان دینى در عصر خـود نمود, به گونه اى که با استفاده بهنگام و اصـولى از آمـوزه هاى دینى و بصیرت آسمانـى و خدادادى خـود تـوانست نهضتـى عظیـم بیافریند و همراه با پرورش یافتگان حـوزه درسى خویـش, اوج حماسه و عظمت را در انقلاب ایجاد نمایـد. گاه که فرصت گفتگـو با جوانان ایران زمیـن فراهم مى شد, از سرعشق و اخلاص توصیه مى فرمود:
((مـن در اینجا به جـوانان عزیز کشـورمان, به ایـن سـرمایه ها و ذخیره هاى عظیـم الهى و به ایـن گلهاى معطر و نوشکفته جهان اسلام سفارش مى کنم که قدر و قیمت لحظات شیریـن زندگى خود را بدانید و خـودتان را براى یک مبارزه علمى و عملى بزرگ تا رسیدن به اهداف عالـى انقلاب اسلامـى آمـاده کنیـد و مـن به همه مسـوولیـــــن و دست انـدرکاران سفارش مـى کنـم که به هـر شکل ممکـن وسایل ارتقإ اخلاقى و اعتقادى و علمى و هنرى جـوانان را فراهـم سازید و آنان را تـا مـرز رسیـدن به بهتـریـن ارزشها و نـوآوریها همـراهـــى کنید.))(31) آگاهـى حضـرت امام از معارف دینـى و دیـدگاه معارف نسبت به دانـش و دانایـى, سخنـان او را بسـان گنجینه اى پـرنـور ساخته بـود, به گونه اى که چون از ((آموزش و پرورش)) سخـن مى گفت بـا نگـاهـى همه جـانبه به تمامـى ابعاد و زوایاى آن لب به سخـن مى گشود و مى فرمود:
((مسإله آموزش و مسإله تعلیـم و تربیت علمى, یک مطلبى است که در قرآن کریـم, در احادیث اولیإ خدا از رسـول اکرم(ص) تا سایر ائمه هـدى, همه جا ذکر از ایـن قضیه بـوده است و تجلیل از مقام علمـا به معنـاى وسیع و وادار کـردن به اینکه بـایـد علـــم را بیامـوزنـد, اگرچه در چیـن باشـد و ایـن یک مثل است یعنـى اگـر چنانچه علـم را هـم از یک کشورهایى که دور افتاده اند و از اسلام هـم اطلاعى ندارنـد, لکـن از علمشان استفاده باید کرد. و از مهد تا لحـد, از وقت تـولـد تا آخر که باز ایـن یک تإکیـدى است بر اینکه مسإله تعلیم و تعلـم انحصار به یک سـن خاصى ندارد و هیچ کـس مستغنى از آن نخواهد بـود. علـم یک حقیقت غیر متناهى است و انسان اگـر در تمام عمـر هـم تحصیل علـم را بکنـد, باز به آخـر نـرسانـده است و لهذا سزاوار است که انسان در تمام مـراحل عمـر مشغول تحصیل علم باشد.))(32)

5ـ تهذیب نفـس و رهـایـى از اسـارتهاى دنیوى
غبارروبى ضریح وجـود از دلبستگیهاى پـوچ و بـى محتـوا; پاک کردن آینه نفـس از وابستگیهاى بـى انتها و ریزش زلال عشق و معرفت بــر صفحه دل و انـدیشه و آفـرینـش نـورانیت و شفافیت در رواق عقل و دیـده; تهذیب نفـس نـام دارد, ارمغان هـدایتـى که رســولان الهى نخستیـن وظیفه خـود را در انجام آن بیان کـرده انـد و تمامـى ما دیـن باوران, باید بدان پرداخته و همگام با دانـش به پرورش روحى خود همت گماریم. شایان تـوجه است که ((تعلیـم مقدمه تهذیب است, گـرچه تهذیب مقـدم بـر تعلیـم خـواهـد بـود)).(33) بـى شک هر چه زنجیـرهاى وابستگـى به تعلقات خـودى, مادیات و هـواها و هـوسها کمتر باشد, قدرت پرواز بیشتر خواهد بود و ایـن رمز سعادت و راز خـوشبختـى حقیقـى در گذر زنـدگـى است. حقیقتـى که فـاطمه زهـرا علیهاالسلام در سخنـى کـوتـاه به بلنـداى عظمت آن اشـاره کـرد و فرمود:
از دنیـاى شمـا سه چیز نزد مـن سعادت و محبوب است:
((تلاوه کتـاب الله و النظر فـى وجه رسـول الله و الانفاق فـى سبیل الله));(34) تلاوت صحیفه سعادت, قرآن کریـم; نگاه به چهره رسـول خـدا; انفـاق در راه خـداونـد. و چنیـن راحتـى روح و رهایـى از وابستگیهاى پـوچ در جمله دیگـر آن پاک بانـو ایـن گـونه به چشـم مى خورد که:
انـى لااحب الـدنیا;(35) مـن دنیاى[ دنیاپرستان] را دوست ندارم. فرزنـد شایسته فاطمه علیهاالسلام, حضرت امام خمینـى نیز از اوان نوجـوانى تا آخرین لحظه حیات هیچ گاه از ایـن مهم غافل نبـود و هماره خـود و دیگـران را به تهذیب نفـس, سیـر و سلـوک, پاکسازى درون از عقده ها و تیرگیها دعوت مـى کـرد و همیشه آیه ((قـد افلح مـن تزکى)) (رستگار و سعادتمند شد کسـى که خـود را تزکیه و پاک نمـود), را تلاوت مـى نمـود. گـاه مـى فـرمود:
((مـن امیـدوارم که ایران با ایـن راهـى که پیـش گرفته است فقط ملاحظات صـورى را نکنـد و ملاحظه جهات معنـوى را هـم بکنـد, تمام مسایل براى معنـویات است. پیغمبـرها هـم که آمـدنـد و احکام را منتشر کردند براى ایـن است که تزکیه بکنند مردم را; ((یزکیهم و یعلمهم الکتاب)) ... سیـر الـى الله بـدهنـد ... بایـد از جهاد اکبر هم غافل نباشیم, از جهاد با نفس هـم غافل نباشیم که مبدإ همه امور است ... آن چیزى که اساس است سیر الى الله است, تـوجه به خـداست ... همه زحمات انبیا از آدم تا خاتـم براى ایـن معنا هست که سیر الى الله باشد, شکستـن بت نفس که بالاتریـن بتهاست و ـ شکستن ـ دنبال او شکستـن بتهاى دیگر.))(36) روزى با هشدار به ایـن نکته که ((علم انسان را تهذیب نمى کند; گاهى علـم انسان را به جهنـم مـى فـرستـد)) نکته هاى بسیار ارزشمنـدى فـرمـودنـد که:
((دردها دوا نمـى شـود, الا با اینکه ایـن خصیصه شیطانـى از بیـن برود; کسـى درد خـودش را شخصا دوا کنـد, باید ایـن خصیصه را از بیـن ببـرد, بـایـد ریـاضت بکشـد و خـودش را بزرگ حسـاب نکنـد.
نگوید من عالمم. نگوید من خودم مقدس هستم, نگوید مـن ثروتمندم, نگـویـد مـن زاهـدم ... هـر یک از اینها ... حجاب است; ...
اگر بخـواهد کسى تهذیب بشود, با علم, تهذیب نمى شود. علـم انسان را تهذیب نمى کند, گاهى علـم انسان را به جهنـم مـى فرستد; گاهـى علم توحید انسان را به جهنم مى فرستد; گاهى علـم عرفان انسان را به جهنم مى فرستد ; گاهـى علـم فقه انسان را به جهنـم مـى فرستد; گاهى علم اخلاق انسان را به جهنم مى فرستد; با علـم درست نمى شود, ((تزکیه)) مـى خـواهـد ـ یزکیهم ـ تزکیه مقـدم است بــــــر همه چیز.))(37) 62. آراستگـى به اخلاق و رفتار شایسته2 الف) مـراقبت از گوهر وجـود2 گـوهرهاى گـرانبها و سنگهاى قیمتـى چنان عظمت و ارزشى دارند که گاه حسرت یک نگاه بر دل شیفتگان خـود مى نهند چه رسد به آنکه در دست آنان قرار گیرند و مورد معامله واقع شـوند. بانـوان ما نیز ایـن گـونه, بلکه برتر و والاترند; هر چه از نظر اصـالت, ارزش و قـداست اوج بیشتـرى داشته بـاشنـد, پنهان تــر و پوشیده تر بـوده, از تیر نگاه و زهر سخنان بیگانگان مصون خواهند بـود. ایـن حقیقت گـرانبها در گفتـار و رفتـار فـاطمه زهـرا ــ علیهاالسلام ـ مـوج مـى زد. روزى که رسـول خـدا(ص) همراه با مردى نابینا راهـى خانه دخت عزیز خـود شـد. چـون آن مـرد اجازه ورود خـواست, حضرت زهرا ـ علیهاالسلام ـ برخاسته, از او فاصله گرفت و خود را پوشانید.
پیامبر اکرم(ص) که شاهد رفتار عفیفانه دلبند خـود بـود فرمـود:
دخترم! این مرد نابیناست.
و فاطمه پاسخ داد: ان لم یکـن یرانى فانى اراه و هو یشم الریح. اگـر او مـرا نمى بینـد, مـن وى را مـى بینـم; او بـو را استشمام مـى کنـد. رسـول خـدا(ص) پـس از شنیـدن سخنان فاطمه(ع) فـرمـود:
((شهادت مـى دهـم که تـو پاره تـن منى)).(38) روزى دیگر در پاسخ پرسـش پدر که سـوال کرد چه چیزى براى زنان نیکـو و شایسته است؟
عرض کرد: آنچه براى زنان نیکـوست آن است که ـ ((بدون ضرورت)) ـ مردان نامحرم را نبینند و نامحـرمان نیز او را ننگرنـد.(39) ب) خوشرویى ومهربانى انسان رهین احسان است و بهترین احسان, نیکى به شخصیت افراد در برخوردهاى اولیه و نشستهاى گوناگـون خـواهـد بـود; شیـوه اى شایسته در جلب دل و دیـده همگان و روشـى پرجاذبه براى تمامى افراد بویژه دیـن باوران و خداجویان. زهراى مرضیه(س) بـا تـوجه به ابعاد ارزشـى ایـن صفت فـرمود:
((بشر فى وجه المـومـن یوجب لصاحبه الجنه و بشر فى وجه المعاند المعادى یقـى صاحبه عذاب النار)).(40) پاداش خـوشرویى در برابر مومن بهشت است و خـوشرویى با دشمـن انسانهاى ستیزه جـو انسان را از عذاب آتـش باز مى دارد. و در سخنى دیگر معیار سنجـش ارزشمندى انسـانها را در دیـدگـاه خـود, ایـن گـونه تـوصیف فـرمود:

خیارکم الینکـم مناکبه و اکرمهم لنسائهم;(41) بهتریـن شما کسـى است که در برخورد با مردم نرم تر و مهربانتر است و ارزشمندتریـن افـراد کسـى است که با همسـر و زنان خانـواده مهربان و بخشنـده باشد.
ج) ساده زیستى سلمان فارسى مى گـوید: روزى حضرت فاطمه(ع) را دیدم که چادرى وصله دار و ساده بـر سر دارد. در شگفت مانـدم و گفتـم:
عجبـا! دختـران پـادشاه ایـران و قیصـر روم بـر کـرسیهاى طلایـى مى نشینند و پارچه هاى زربفت به تـن مـى کنند. وه ایـن دختر رسـول خـداست که نه چادرهاى گـران قیمت بـر سـر دارد نه لباسهاى زیبا! فاطمه پاسخ داد:

((اى سلمان! خـداونـد بزرگ, لبـاسهاى زینتـى و تختهاى طلایـى را بـراى ما در روز قیامت ذخیره کـرده است.))(42) د) اخلاص و ایثار جاودانگـى و ابـدیت در گفتار, پنـدار و رفتار, بـرتـریـن نشانه سعادت و خـوشبختـى است و ایـن امتیـاز چشمگیـر و درخشــــان در ((اخلاص)) نهفته است; صفتـى که با آن رنگ خدایى به تمامى کارهاى ما زده مى شـود و براى همیشه آبشارى ریزان از رحمت و مغفرت الهى پدیدار خواهد شد.

نگاه ژرف و همه سویه فاطمه(ع) به اخلاص, سبب بیان ایـن گفتار از آن حضرت گردید که:
((مـن اصعد الـى الله خـالص عبــــادته اهبط الله عز و جل افضل مصلحته));(43) کسـى که عبـادتهاى خـالصـانه خـود را به ســــوى پروردگار بفرستد, خداوند بزرگ, برتریـن مصلحت او را به سـوى وى فرو خواهد فرستاد.
در کنار اخلاص, ایثار یا بـرتـرى دادن به دیگـران از حق خـود در سلسله صفـات زهـراى مـرضیه علیهاالسلام مطـرح است که در زنـدگـى امروز و فرداى همگان ـ بـویژه بانوان جوان ـ نقشى فراوان خواهد داشت. سختى زندگى, دشـوارى فقر و سنگلاخهاى اجتماعى گاه همسر را به درخـواستهاى بیرون از طاقت مادى یا روحى از شوهر دعوت مى کند که پاره اى از آنها با تـوجه به زندگانى دوستان و همسالان خـواهد بـود. در ایـن لغزشگاه پرخطر, آنچه سکان زندگـى را از دست همسر فداکار و شکیبا خارج نمـى سازد, ایثارگرى او خـواهد بـود و ایـن ویژگـى برگرفته از بصیرت و بینـش هر یک از افراد خانـواده است. در یکى از روزها, صبحگاهان امام على(ع) فرمـود: آیا غذایى دارى تا از گرسنگى بیرون آیم؟

حضرت جـواب داد: نه. به خدایى که پدرم را به نبـوت و شما را به امـامت بـرگزیـد, سـوگنـد; دو روز است که در منزل غذاى کـافــى نداریـم, آنچه بود به شما و فرزندانـم ((حسـن و حسیـن)) دادم و خـود از غذاى موجـود استفاده نکردم. امام با تإسف فرمـود: چرا به مـن اطلاع نـدادى تـا به دنبـال تهیه غذا بـروم؟ فــــــاطمه علیهاالسلام عرض کرد:
اى اباالحسـن! من از پروردگار خود حیإ مى کنم که چیزى را که تو بر آن توان و قدرت ندارى از تـو درخـواست نمایـم.(44) با نگاهى به صحیفه نـور و تإملـى در مجمـوعه آثارى که در باره روش حضرت امام در زندگى نگاشته شده است, به خوبى حضور چنیـن صفات تابناک را در ((سخـن و سیره)) رهبر کبیر انقلاب مى تـوان حـس نمود. عشق, ارادت و مهربانى او به مردم عزیز ایران به گونه اى بـود که خـود مى فرمود:
((مـن با مردم ایران بـرادر هستـم و خـود را خادم و سرباز آنان مى دانـم ... اگر به مـن بگـویند خدمتگزار, بهتر از ایـن است که بگـوینـد رهبر ... در اسلام و پیـش مـن رهبرى مطرح نیست, برادرى مطـرح است ... مـن دعاگـوى همه شما هستـم و خـدمتگزار همه ملت. خمینى دست یکایک شما را مى بـوسد و به یکایک شما احترام مى گذارد و یکایک شما را رهبر خـودش مى داند که بارها گفته ام, مـن با شما یکى هستـم)).(45) افزون بر زندگى ساده و نشست و برخاستهاى بدون تشـریفات امام که چشـم تمامـى دوستـان و دشمنان را خیـره ساخته بـود, سخنان آن عزیز سفرکرده نیز ره توشه ارزشمندى براى سعادت و خوشبختى ما خواهد بود:

((معنویات اساس اسلام است. سعى کنید معنـویات را زیاد کنید و از تشـریفات, تـا آنجا که مقـدور است بکاهیـد ... خـود را به ساده زیستـن عادت دهیـد; و از تعلق قلب به مال و منال و جـاه و مقام بپرهیزید. صبر کلید ابـواب سعادات و سرمنشإ نجات از مهالک است ... با زندگى اشرافى و مصرفـى نمى تـوان ارزشهاى انسانح ـ اسلامى را حفظ کرد ... مقصـد هر چه بزرگتر باشـد, رنج در راه آن هر چه زیاد باشـد بایـد انسان تحمل کنـد.))(46) ارزش و عظمت ((اخلاص)) را از زبان امام مـى شنـویـم تا بهتـریـن استفاده را از لحظه هاى زنـدگـى خـود در کسب سعادت و نیکبختـى نمـاییم:
((قلب را به خلوص نیت و صدق باطـن مزین نماییم و صفا دهیم, هیچ عبادتـى بـى نیت خالصه, مقبـول درگاه حق تعالـى نیست, هیچ چیز در عبـادات به اهمیت نیت و تخلیص آن, نیست. خـودتان را متصل کنیـد به آن دریاى لایزال و کارهایتان را کارهاى الهى کنیـد, تـوجه به احکام خـداى تبارک و تعالـى داشته باشید. کمال و حسـن اعمال به نیات و اقبـال قلب و حفظ حـدود است.))(47) ((کـوشـش کنیـد قصـد خـودتان را خالص کنید براى خـدا; که چه کشته بشـوید و چه بکشید شما اهل نجات هستیـد.))(48) و چه زیبا سـروده است امام خمینـى:

گـر تـو آدم زاده هستـى ((علـم الاسمـا)) چه شد؟
((قـاب قـوسیـن))ات کجـا رفته است ((او ادنـى)) چه شد؟
بـر فـراز دار فـریاد انا الحق مـى زنـى مـدعى حق طلب ((انیت)) و ((انا)) چه شد؟
صوفى صافى اگر هستى بکـن این خرقه را دم زدن از خویشتـن با بوق و با کرنا چه شد؟
زهد مفروش اى قلندر آبروى خود مریز زاهد ار هستى, تو پـس اقبال بر دنیا چه شد؟
این عبادتها که ما کردیـم, خـوبـش کاسبى است دعوى اخلاص با ایـن خودپرستیها چه شد؟
مرشد از دعوت به سوى خویشتـن بردار دست ((لا اله))ات را شنیدستم ولى ((الا)) چه شد؟(49)

7. تعهد نسبت به همسـر و مسـوولیت در بـرابـر فـرزندان
غوغاى زندگـى, دل مشغولیهاى شغلى و سرگرمیهاى فامیلـى گاه هر یک از ما را از تعهد خـود نسبت به همسر و فرزندان غافل مـى سازد به گونه اى که ایـن مهم گاه در رتبه هاى کمترى از ارزش قرار مى گیرد. در حالى که آموزه هاى دینى و پیشـوایان مذهبى, اهمیت والایى براى خانـواده, همسـر و فرزنـدان قایل شـده و در مرتبه اى چـون اطاعت خداوند, به آن اهمیت داده اند.
سراسر زندگانى فاطمه زهرا(ع) و امیر مـومنان على ـ علیه السلام ـ بیانگر این توجه و اهمیت است; زهراى مرضیه که دخت والاى نخستیـن شخصیت آفرینـش محسـوب مى شد, خـود را همدل و همکار همسر در امور خانه مـى دانست به گـونه اى که گاه دستـان آن حضـرت از سختـى کار پینه مى بست.(50) در کسب رضایت شـوى عزیز خود بیشتریـن تلاش خـود را مى نمود و با تقسیـم کارهاى منزل با همسر, هماره در سامان دهى امور و فراهـم ساختـن زندگى کـوشا بـود. گاه که احتمال ناراحتى على(ع) را از سخـن خـود در باره دشـوارى زندگى و نبـود امکانات رفاهى مى داد, مـى فرمـود: استغفرالله و لا اعود ابدا;(51) به خدا پنـاه مـى بـرم و دیگـر چنیـن سخنـى نخـواهم گفت.
سخـن اعجاب انگیز و حیـرت افزاى آن پاک بانـو پـس از تحمل دردها و مصایب دشمنان و در پى درخـواست امیر مومنان(ع) براى ملاقات آنان در لحظات آخریـن عمر حضرت, نشان از اطاعت بى چون و چرا و احترام چشمگیر به خواسته همسر بـود. سخنى که سراسر ادب, عشق و خضوع در برابر على(ع) بود که فرمود:
یا على! البیت بیتک و الحره زوجتک, افعل ما تشإ;(52) اى علـى! خانه خانه توست و مـن همسر تو هستـم; هر آنچه تصمیم دارى انجام بده, مـن اطاعت مى کنـم. به راستى چه خـوشبختى و سعادتى برتر از یکدلى و یکرنگى زن و شوهر مى تـوان یافت؟ و آیااگر پیـش از آنکه همسر محسوب شوند, دوست صمیمى و یار وفادار بـوده و در سختیها و شیرینیهاى زندگـى همـدل و همراز باشند, شهد شادى و شادمانـى در کام هر یک وجود نخواهد داشت؟
بى جهت نبـود که چون رسول خدا(ص) در باره على(ع) از فاطمه پرسـش کرد, آن بانو فرمود:
یـا ابه! خیـر زوج;(53) پـدر جـان! علـى بهتـریـن همسر است.

و در روز حـادثه تلخ و غمبـار که همسـر او را به سـوى مسجــــد مـى بردنـد و حضرت تهدید به نفریـن کرد و روانه مرقـد رسـول الله گردید, چـون پیام علـى(ع) را در منصرف شدن نسبت به تصمیـم خـود شنید فرمود:
على جان! جانـم فداى جان تو و جان و روح مـن سپر بلاهاى جان تو, یا ابالحسـن همواره همراه با تو خـواهـم بـود اگر تـو در خیر و نیکى به سر مى برى با تـو خـواهـم زیست و یا اگر در سختى و بلاها گرفتار شدى باز هم با تو خـواهـم بـود.(54) تـوجه به فرزندان و استفاده از نکات تربیتى اخلاقى در سنیـن مختلف کـودکان, نکته هاى درسآمـوز شیـوه فـاطمه علیهاالسلام است. گـاه حسـن و حسیــــــن علیهماالسلام را به پدر مـى سپرد تا محبت و علاقه پدرى در عمق جان کـودکان راه یابد و خـود به کارهاى خانه مى پرداخت(55), گاهى به الگوپذیرى کودکان و نوجوانان تـوجه مى نمود و فرزندان خود را به شباهت به پدر و جد عزیز; رسـول خدا دعوت مـى کرد(56) و زمانى به شکـوفایـى استعدادهاى درونـى فرزنـدان و ایجاد رقابت بـراى کسب مـوفقیت و بـرتـرى بهتـر در مسـابقه خـوشنـویسـى و خطـاطـــــى مـى پـرداخت.(57) و در تمامـى ایـن مـراحل جـرعه هاى معرفت, محبت الهى, عشق و اشتیاق بندگى را در وجـود کـودکان ریزان مى ساخت تا در آینده زندگى هیچ گاه از دشـوارى مراحل اطاعت و سختـى حـوادث هراسان نشـده, رضایت خـداونـد را برابر دل و دیده داشته و تنها به او فکر کنند و از او مـدد بجـویند. حضرت امام خمینـى نیز به پیروى از فاطمه زهرا علیهاالسلام به خانـواده و فـرزنـدان اهمیت فراوانى مى داد. او بر ایـن باور بـود که: ((اسلام به زنان آزادى داده است[ و زنان] حق تحصیل, حق کـار, حق مالکیت, حق رإى دادن و حق رإى گـرفتـن دارنـد. آنچه اسلام بـا آن مخالف است و آن را حـرام مـى دانـد فساد است, چه از طرف زن باشـد, چه از طـرف مرد, فرقى نمى کند, ما مى خـواهیـم زنان را از فسادى که آنها را تهدید مـى کنـد آزاد سـازیـم و زن و مـرد حیثیت انسـانـى شـان محفـــوظ باشد.))(58) گاه که سخـن از مقام مادر مـى شد, با عظمتـى چشمگیر مى فرمود:
((هیچ شغلـى به شرافت مادرى نیست, خدمت مادر به جامعه از خـدمت معلـم بـالاتـر است و از خـدمت همه کـس بـالاتـر است.
دامـن مادر بزرگتریـن مدرسه اى است که بچه در آنجا تربیت مى شود.
رحمت خـداوند بر مادرانـى که جـوانان نیرومند خـود را به میدان دفـاع از حق فـرستـاده و به شهادت ارجمنـد آنـان افتخـــــــار مى کنند)).(59) چنین بینش روشـن و آسمانى موجب شده بود که اهمیت خانواده و مسوولیت تربیت فرزندان, ارزش خـود را در نظر امام از دست ندهد و در هر دوره اى هماننـد, تحصیل, تـدریـس, مرجعیت و یا رهبـرى لحظه اى از ایـن وظیفه مهم غافل نشـود.
احترام خاص به همسـر, تـربیت فرزنـدان در ادب فراوان در برابـر مادر و مـواظبت از او در تمامى مراحل زندگى, نامه هاى معظم له به مرحـوم حاجآقا مصطفى در تـوجه و مراقبت از مادر به هنگام تبعید حضـرت امـام در تـرکیه, سفـارشهاى بسیـار آن عزیز به مـرحـــوم حاج احمـدآقا در باره مادر, همه و همه بیانگـر بـاور ایـن حقیقت تـوسط حضـرت امـام است که بنیـان سعادت و نیکبختـى زنـدگـى بـر احترام, تـوجه و مـواظبت همسران در برابر یکدیگر است, گرچه مرد یا زن شغلهاى متفاوت و فراوانى داشته باشند و یا در جامعه نقـش بسیار بزرگ و عظیم ایفا کنند. از این رو تا روزهاى آخریـن زندگى هیچ گاه امام پیـش از همسر بـر سفره غذا ننشست و تا خانـم حاضر نمى شـد شـروع به خـوردن غذا نمـى کرد.(60) از سـوى دیگر خشـونت, تندروى و تنگ نظرى مقـدس مآبانه در باره فرزندان خـود نداشته, در امـورى که مرز ارزشهاى الهى و حدود خداوند شکسته نمى شد, دختران و پسران را راحت مى گذارد.
انتخاب رنگ لباسها, نوع پـوشـش در خانه و چگـونگى غذا و نشست و بـرخاستها از جمله مـواردى است که فرزندان آزاد بـودنـد اما در مواردى چـون صحبت با نامحرم, حفظ پـوشـش, سخـن در باره دیگران, رفت و آمـد با بیگانگان, تـوجه به شخصیت افـراد, دقت در قـداست احکام و احترام به بزرگتـران, حساسیت و تـوجه خاصـى تـوسط امام دیده مـى شـد. آنچه در باره خـواستگاران دختران مـورد نظر ایشان بوده, نخست ((اصالت مذهبـى و پایبنـدى دینـى)) آنان بـوده است, سپـس اختیار کامل به خانـم و دختر خـود داده تا آزادانه تصمیـم بگیرند.
آنگاه که سخـن از نـوع فعالیت افراد خانه مطرح مى شده, ایشان به پسران ـ تنها ـ تـوصیه به فراگیرى علـوم حـوزوى و ورود در لباس مقـدس روحانیت مـى کـرد و هیچ گاه از تحصیل و مقـدار آن در باره دختران محدودیتى قایل نبود.
شیوه برخـوردهاى حضرت امام به گونه اى بـود که هر یک از فرزندان گمان مـى کرده است او را بیشتر از دیگران دوست دارنـد ولـى نـوع محبت, اظهار علاقه و مقـدار صمیمیت ایشـان بـا دختـران بیــش از پسران بـوده است که ایـن خـود یادآور اخلاق محمـدى(ص) است. امید آنکه همـراه با آگاهـى کامل از مبانـى مکتب, بصیـرت و روشنگـرى واقعى نیز نصیب خود سازیـم و سعادت و خـوشبختـى حقیقى و جاودان را به دست آوریم.
ان شإالله
پى نوشت :
1ـ حافظ, شرح جنون, ص440.
2ـ سوره توبه, آیه 72.
3ـ احقـاق الحق, ج5, ص;373 مختصـر تاریخ دمشق, ج17, ص133.
4ـ بحـارالانـوار, ج43, ص;149 منـاقب ابـن شهر آشـوب, ج3, ص344.
5ـ نهج الحیاه, ص99.
6ـ تفسیـر فـرات کـوفـى, ص;55 بحـارالانوار, ج44, ص264.
7ـ بحـارالانـوار, ج16, ص1.
8ـ کتاب عوالم, ج11, ص;579بحارالانوار,ج16, ص1 و ج43, ص27 و 28.
9ـ حافظ; شرح جنون, ص440.
10ـ رک: شفإالصـدور فـى شـرح زیاره العاشـور, میرزا ابـوالفضل تهرانى.
11ـ حجت الاسلام و المسلمیـن حسیـن انصـاریـان (نقل از یکــــى از همـراهـان و اعضـاى دفتـر امـام در قـم).
12ـ آیت بصیـرت, آیت الله حاجآقا رضا بهإالـدینـى, ص159 و 160.
13ـ بحارالانوار, ج43, ص83.
14ـ عوالـم, ج11, ص;586 امالـى صـدوق, ص;141 بحارالانـوار, ج43,
ص20 و 83 و ج70, ص86.
15ـ نهج الحیاه, ص80.
16ـ احقاق الحق, ج10, ص;285 ینابیع المـوده, ص;199 عیـون اخبـار الرضا(ع), ج2, ص40.
17ـ تفسیـر بـرهـان, ج1, ص;281 کتـاب عوالـم, ج11, ص164 و 208.
18ـ بحـارالانـوار, ج43, ص;38 مناقب ابـن شهر آشـوب, ج3, ص330 و ج2, ص94.
19ـ ینـابیع المـوده, ص;213 منـاقب خـوارزمـى, ص47.
20ـ صحیفه نور, ج20, ص76.
21ـ همان, ج16, ص125.
22ـ همان, ج6, ص185.
23ـ همان, ص194.
24ـ همان, ج19, ص279.
25ـ بـراى آشنایـى بیشتـر با شناخت و ارادت حضـرت امام نسبت به حضرت مهدى(ع) و دیگر امامان مراجعه کنیـد به مفتاح صحیفه نـور, صفحات: 108, 114, 124 و 128.
26ـ رک: مفتـاح صحیفه نـور, صفحـات 139, 108, 107 و 244.
27ـ صحیفه نور, ج21, ص204.
28ـ کلمات قصـار (پنـدهـا و حکمتها) امـام خمینـى, ص231, 228 و 229.
29ـ مستـدرک الـوسـائل, ج12, ص;81 کتـاب عوالــــم, ج11, ص620.
30ـ بحـارالانـوار, ج2, ص;3 محجه البیضـإ, ج1, ص30.
31ـ صحیفه نـــور, ج20, ص241 و ;242 رک: ج22, ص346 و ;380 ج21, ص25, 38, 68, 178 و 194.
32ـ همان, ج17, ص;17 رک: مفتاح صحیفه نـور, ص199, بـراى مراجعه به 16 جلـد از صحیفه نـور در بـاره علـم در دیـدگـاه امــــام.
33ـ حضرت آیت الله جوادى آملى.
34ـ رک: وقـایع الایـام خیـابـانـى, جلـد صیـام, ص295.
35ـ الغدیـر, ج2, ص;318 نزهه المجـالس, ج2, ص226.
36ـ صحیفه نور, ج19, ص55.
37ـ همان, ص91 و ;92 بـراى آگاهـى بیشتر مراجعه کنیـد به مفتاح صحیفه نـور, ص141 و 142 (تهذیب نفس).
38ـ مستدرک الـوسائل, ج14, ص;289 بحارالانوار, ج43, ص91 و ج101, ص38.
39ـ مکـارم الاخلاق, ص;267 احقاق الحق, ج10, ص223 و 257.
40ـ کتـاب عوالـم, ج11, ص;628 بحـارالانـوار, ج72, ص401.
41ـ نهج الحیاه, ص157.
42ـ بحارالانوار, ج8, ص303.
43ـ مجمـوعه ورام, ج2, ص;108 کتـاب عوالم, ج11, ص;623 بحارالانوار, ج67, ص249.
44ـ ریاحیـن الشریعه, ج1, ص;193 فضایل الخمسه, ج2, ص;147 امالى شیخ طوسى, ج2, ص228.
45ـ کلمـات قصـار حضـرت امام, ص227 و 228.
46ـ همان, ص73 و 74, رک: مفتاح صحیفه نـور, 100 (مجمـوعه سخنان حضرت امام در باره اخلاق).
47ـ همـان, ص71 و ;72 رک: صحیفه نـــور, ج12, ص125 و ;188 ج16,
ص130 و 131 و ج19, ص256.
48ـ همان.
49ـ حضـرت امـام خمینـى; آینه آفتاب, ص49.
50ـ نهج الحیاه, ح92.
51ـ همان, ح2 و 3.
52ـ همان.
53ـ شرح نهج البلاغه ابـن ابـى الحدید, ج3, ص;257 المراجعات, ص303.
54ـ کوکب الدرى, ج1, ص196.
55ـ نهج الحیـاه, ص358 (حـدیث 93, 102) و ص362 (حـدیث 45).
56ـ همان.
57ـ همان.
58ـ کلمـات قصـار حضـرت امـام, ص210 و 212.
59ـ همان.
60ـ نگاه کنیـد به پا به پاى آفتاب, جلـد اول, خاطـرات همسـر و فرزندان حضرت امام در باره رفتار معظم له با خانـواده. و صحیفه نور, ج22 و در سایه آفتاب.