امام خمینى ، اصول و روشهاى تعلیم و تربیت


 

امام خمینى,
اصول و روشهاى تعلیم و تربیت
سید مهدى موسوى کاشمرى

تعلیـم و تربیت از مهمتـریـن امـورى است که در ساحت حیات بشـرى مطرح بـوده و هست زیرا آفریدگار هستـى, تکامل بشر را در اختیار خود او نهاده و راههاى کمال را از طـریق عقل و پیامبـران خـود, به او نشان داده است و همان گونه که رسـولان خـویـش را حجت قرار داده, دستاوردهاى عقلانـى و محصـولات اندیشه صحیح را نیز معتبر و قابل اعتماد دانسته است.
امام کاظم علیه السلام به هشام بـن حکـم فرمـود: ((... ان لله على الناس حجتیـن, حجه ظاهره و حجه باطنه, فاما الظاهـره فالـرسل و الانبیـإ و الائمه و امـا البـاطنه فـالعقـول)).
خـداونـد ـ بـراى فهم وظایف و حقایق ـ دو طـریق قرار داده است; یکـى ظاهر و دیگرى پنهان است. رسـولان و پیامبـران و امامان حجت ظاهـرنـد, و عقلها و انـدیشه هـاى سـالـم مـردم, حجت بـاطنــــى الهى انـد.(1) انسانیت در گذار زمان, وارث معارف و محصـولات فکرى پیشینیان مى شـود و زمان به زمان بر اندوخته هایـش افزوده مى گردد و انبـوهى از فرآورده هاى علـوم و فنون و معارف فرا راه او قرار مـى گیـرد. و ایـن وظیفه هـر نسلـى را نسبت به نسل پـس از خـود, سنگین تر و حساس تر مى کند.

فـریضه اى که بـر عهده مـردم هــــر دوره نسبت به دوره بعد است, انتقـال صحیح و همـراه بـا امـانت دانشهاى بشـرى و تعلیمــــات پیامبـران است, تا ایـن سلسله همچنان پـایـدار مانـده و فـرهنگ انسانى رو به کمال مى رود.
به شهادت تاریخ, هـر زمان که بـر اثـر وقـوع جنگهاى فـراگیـر و متعدد, مردم یک عصر به درستى نتـوانستند به تربیت و تعلیـم نسل پـس از خـود بپردازند, بشریت به همیـن اندازه دچار خسران شـد و قافله حرکت تکاملى انسانى به رکـود گرفتار آمد. ایـن نوشتار که به اختصار به موضوع ((تعلیـم و تربیت و مرور بر دیدگاههاى حضرت امام خمینى)) پرداخته, بحث خـود را بر دو محـور قرار داده است, نخست به برخى اصول تربیت و تعلیـم مى پردازد و آن گاه به روشهاى تـربیتـى اشـاره اى کـوتـاه خـواهـد داشت.

بخش اول
اصول تعلیم و تربیت
مقصود از اصـول, مسایل و مـوضـوعاتـى است که تـوجه بدان در اصل تربیت و تعلیم ضرور است و به فراموشى سپردن آن, ایـن کار را یا دچـار انحـراف سـاخته و یا آن را به رکـود و نقصان مـى کشـانـد.

1ـ اخلاص
از عوامل بسیار مهم و مـوثر در سازندگى خـود و نیز دیگران اخلاص و پاک کردن نیت از هر انگیزه اى جز رضاى الهى و خـدمت به بندگان خداست. تربیت سازنده روح آدمـى است و باید متناسب با ساختمانـى باشـد که در آن به کار مـى رود. نفـس انسانـى اگر بخـواهـد درست ساخته شـود بایـد پذیراى مصالحـى باشـد که در ساخت و ساز آن به کار مـى رود. و چـون روح پاک و فطرت الهى و دست نخـورده بشـر از دروغ و باطل گریزان است, تا در آنچه به او ارائه مـى شـود صدق و راستـى نبینـد, تسلیـم نشـده و آن را نمـى پذیـرد.
لذا تنها عمل و تربیتـى در ایـن کار مـوثر و سازنـده است که با نیت صادق و به قصد تربیت و خدمت صورت پذیرد و در غیر ایـن صورت نه در جهت اصلاح نفـس کارآیـى داشته و نه در تربیت دیگران نقشـى دارد.
و بر همیـن اساس تمامـى پیامبران الهى در دعوت خـود همـواره به مردم مى گفتند:
((ما إسئلکم علیه من إجر ان إجرى الا على رب العالمین)). مـن در قبال دعوت و پیام رسانى خود هیچ مزدى از شما نمى طلبـم, پاداش مـن بر پروردگار جهانیان است.(2) البته در خصـوص تعلیـم, ممکـن است شخصى بـى قصد اخلاص نیز, معلـومات و اندوخته هاى ذهنى خـود را به دیگران منتقل سازد, ولى ایـن کار در تربیت و تهذیب نفـس غیر ممکـن است, گـرچه در مـورد آمـوزش نیز اگـر نیت صادق همـراه آن باشد, عمق, بالندگى و فهم را هـم به دانـشآموز, خـواهد بخشید و علم را بارور خواهد ساخت.
در حدیثى امام صادق(ع) فرمودند: ((مـن تعلـم لله عز و جل و عمل لله و علـم لله دعى فى ملکوت السماوات عظیما)). هر کـس بابى از دانـش را براى خـدا فرا گیرد و براى او به آن عمل کنـد و آن را به جهت کسب رضـاى الهى به دیگـران نیز بیـامـوزانـد, در ملکـوت آسمانها به عنـوان شخصـى بزرگ خـوانده مـى شـود.(3) امام خمینـى مى فرماید:
((اى عزیز, علاج کل العلاج, در ایـن است که انسـان که مـى خـواهـد علمـش الهى باشد, وارد هر علمى که شد مجاهده کند و با هر ریاضت و جدیتـى که شده, قصد خـود را تلخیص کند. سرمایه نجات و سرچشمه فیـوضـات تخلیص نیت و نیت خـالص است)).(4)

2ـ تقدم تزکیه بر تعلیم
مقصـود از ایـن عنوان تقدم زمانى نیست, زیرا اینکه ابتدا انسان بایـد خـود را بسازد و سپـس به یادگیرى و تعلـم بپردازد, سخنـى قابل ذکر و در خور توجهى نیست زیرا علـم راهنماى عمل است, و تا انسان راههاى خـودسازى را نداند چه گـونه مى تـواند به ایـن امر بپردازد و به فرمـوده علـى(ع): ((العامل بغیر علـم کالسائر فـى غیر الطریق لا یزیده کثره السیر الا بعدا)) کسـى که بـدون علـم و دانـش به دنبال عمل باشد, مانند کسـى است که بیراهه مـى رود, هر چه در آن بیشتـر حـرکت کنـد, از مقصـد دورتـر مـى شود.(5)

بلکه مقصـود, تقدم در اهمیت و شرافت است. و ایـن بدان خاطر است که علـم مقدمه عمل است. اگر دانش کسب شود ولى تهذیب و تربیت به دنبال آن نباشـد, ایـن دانـش, در مـوارد بسیارى به زیان فـرد و جامعه مـى انجامد, در حالـى که چنان چه شخصـى عالـم نبـود, گرچه چنیـن کسى در تربیت و تهذیب دچار مشکل است, ولى اگر ضررى داشته بـاشـد, متـوجه خـود او است و لطمه اى به اجتمـاع نمـى زند.
امام خمینى در ایـن باره مى فرمایند: ((... کوشـش کنید که همدوش با درس خـواندن و تعلیـم, تربیت باشـد. که آن مقـدم است به حسب رتبه, بـر تعلیـم و تلاوت آیات و تعلیـم کتاب و حکمت)).(6) بـاز مى گـوینـد: ((آن عالمـى که تزکیه نشـده است خطرش بسیار زیادتـر است. جاهل اگر فاسد هم باشد خودش فاسد است, اما اگر عالـم فاسد بـاشـد, عالـم را فـاسـد مـى کنـد, کشـور را به فسـاد مـى کشــد. تزکیه قبل از تعلیـم و تعلـم است)).(7) ایـن اصل از اصول مهم و داراى آثار زیادى است و خود منشإ اصل دیگرى در ایـن باب است و آن گزینـش دانشها و علـوم نـافع است که هـم اکنـــــــون به آن مى پردازیم.

3ـ محـوریت علـوم سـودمنـد و درجه بندى آنها
به طـور کلى علـوم مفید بر دو دسته اند. بخشـى از آنها عهده دار اصلاح درونى و معنوى انسان است و بخـش دیگر زندگى بیرونى و مادى او را به سامان مى رساند. علـومـى نیز هستنـد که براى هیچ یک از ایـن دو بعد, سـودى ندارد و حتـى برخى مضر و مخرب نیز مى باشند.
و لذا با تـوجه به کثرت رشته هاى مختلف دانشها و محـدودیت عمر و دوران زندگـى, نظام تعلیـم و تربیت بایـد به درجه بنـدى آنها بر اساس تقدم تزکیه بر تعلیـم بپردازد, ابتدا آن علـومـى را که در ساخت و ساز درونى و معنـوى بشر دخالت دارند اولـویت دهد و سپـس فنـون و دانشهایى که در پیشبرد زندگى مادى مردم و ایجاد تـوسعه و رفاه آنان نقش دارد, در ایـن نظام جاى دهد و علوم غیر مفید و مضر را از آن حذف کند.
امام خمینى در ایـن باره مى فرمایند: ((انسان عاقل, پس از اینکه فهمید با ایـن عمرهاى کوتاه و وقت کـم و موانع و حـوادث بسیار, نمى تـواند جامع جمیع علوم و حائز همه فضایل شـود, باید فکر کند که در علـوم کـدام یک به حـال او نـافعتـر است و خـود را به آن مشغول کنـد و تکمیل آن نمـاید)).(8)

4ـ تقدم اصلاح خود بر دیگران
همچنان که در اصل اخلاص گفتیم, تإثیر سخـن و تربیت وقتى است که تربیت پذیر, مربى را در کار خـود صادق بداند و در غیر ایـن صورت تربیت محقق نمى شـود. بر همیـن اساس, اصل دیگرى شکل مى گیرد و آن لزوم اصلاح نفـس و خـودپـردازى پیـش از پـرداختـن به دیگــران و مربى گرى است. رفتار شخص مربـى باید شاهد صدق گفتار او باشد, تا متـربـى او را فردى صادق بیابـد و آمـوزه هاى او را با جان و دل بپذیرد. و گرنه خواهد گفت, اگر ایـن سخنان درست باشد و باید آن را پیاده کرد, چرا خـود او اینچنیـن نمـى کنـد و طـور دیگرى عمل مى کند.
قرآن کریـم مى فرماید: ((یا ایها الذیـن آمنوا لـم تقـولون ما لا تفعلون کبر مقتا عنـد الله إن تقـولوا ما لا تفعلـون)). اى اهل ایمان! چرا سخنى نمـى گـویید که بدان پایبند نیستید. گفتار بدون عمل نزد خـداونـد مـورد دشمنـى بزرگـى است)).(9)
در حدیثى امام صادق(ع) فرمودند: ((کونوا دعاه الناس بإعمالکـم و لا تکـونوا دعاه بإلسنتکـم)). با اعمال خـود مردم را به سـوى خـوبیها بخـوانیـد و دعوت گـر زبانـى مبـاشیـد.(10) امام خمینـى مى فرمایند: ((هر کـس از خـودش باید شروع کند و عقاید و اعمالـش را تطبیق با اسلام بـدهـد و بعد از اینکه خـودش را اصلاح کرد, آن وقت دنبال ایـن باشد که دیگران را اصلاح کند و خصـوصا شما که در دبیـرستـانها هستیـد و همه آنها که سـر و کـارشـان بـا بچه ها و نوباوگان و جوانان است)).(11)
و نیز مـى گـویند: ((... هر اصلاحـى, نقطه اولـش خـود انسان است. چنانچه خـود انسان تـربیت نشـود نمـى تـوانـد دیگـران را تـربیت کند)).(12)

5ـ تقویت فهم و رشد عقلانى
بـاز از اصـول مهم در امـر تعلیـم و تـربیت کمال دادن به فهم و نیروى تعقل دانـشآموز و تربیت جـو است. نظام آمـوزشـى نبایـد به صـورتى عمل کند که فقط انبـوهى از اطلاعات را در زمینه هاى مختلف به دانـشآموز منتقل کند و یا مربى تنها به یاد دادن موضـوعات و مطالب تربیتى و اخلاقى اکتفا کند, بىآنکه به متعلـم و یا متربـى فـرصت تفکـر و تعمق در آن مسایل علمـى و یا تطبیق آن آمـوزه هاى اخلاقى با حالات روحـى و صفات درونى خـود بدهد. در عرصه تعلیـم و تربیت, آن نظامـى مـوفق و کامرواست که حاصل آن تـولید اندیشه و فـرآورده هاى تازه و جـدیـد در صحنه هاى مختلف فکـر و عملـى بشـر گردد, و راه رشـد و حرکت به پیـش نیز همین است و رسیدن به ایـن هـدف نیز, تنها از ایـن مسیر قابل دستیابـى است و گـرنه داشتـن انبـوهـى از اطلاعات در سینه, بـدون قــدرت تجزیه و تحلیل و کشف مجهولات از راه معلـومات انباشته, گرچه مفید است ولى کافى نیست. بسیارنـد عالمـانـى که در زمینه هاى گـوناگـون, آگـاهیهاى زیادى دارنـد, ولـى دانـش آنها منحصـر است به آنچه خـوانـده و تعلیـم دیده انـد, در حالـى که از درک بسیارى از مسایل حیاتـى و لازم در سلـوک اجتماعى و غیر آن عاجزند و خیلـى ابتدایـى و بسیط به نظر مـى رسند. سر این امر در روایات ما بیان شـده است و آن ایـن است که اینان علم را با فهم همراه نکـرده انـد و تعلـم را با تعمق و تفکر درنیافته اند. در حدیثى امیر مومنان فرمـودند: ((... إلا لا خیر فى علـم لیـس فیه تفهم ...)) توجه داشته باشید دانشى که از بینـش بى بهره باشد, خیرى در آن نیست.(13) قرآن کریـم در بسیارى از آیات خـود, مردم را دعوت به تـدبـر, تفکر و تعقل کرده(14) و چنیـن چیزى غیـر از تعلـم و فـراگیرى است.
امام خمینى در این زمینه مى گویند: ((فطرت انسانى ایـن طـور است که مطلبى را همیـن طورى قبول نمى کند, تا هرچه گفتند فورى قبـول کند, ایـن طور نیست بلکه اگر مطلبى به او تبلیغ کردند یا مطلبى را گفتند ایـن دلیل مى خواهد, که به چه دلیل شما یک همچـو مطلبى را مثلا مى گویید ...)).(15)

بخش دوم
روشهاى تربیت
در ایـن بخـش, به طور اجمال ابتدا به روشهاى خودسازى و سپـس به روشهاى دیگـرسازى خـواهیـم پـرداخت و آنگاه به شیـوه هاى مشتـرک اشاره مى کنیم.

فصل اول: روشهاى خودپردازى
1ـ تفکر
اساسى تریـن عنصر در تربیت انسانى تفکر است و بىآن هر عمل و حتى عبادت, فاقـد خاصیت و اثر سازندگـى خـواهد بـود. در حـدیثـى به روایت امـام صـادق(ع), امیـر مـومنـان(ع) فـرمـودند:
((إلا لا خیـر فـى عباده لیـس فیها تفکـر ...)) آگاه بـاشیـد که عبـادتـى که در آن تفکـر نبـاشـد خیـرى نـدارد.(16) امـام راحل مـى فرمایند: ((در شب, خلـوت هست و شما فارغ هستید. فکر کنید که آیا قلب شما یک قلب نورانى متـوجه به نور است یا یک قلب ظلمانى متـوجه به آمال شیطـانـى؟))(17) تفکـر میـدانهاى مختلف دارد که صحنه جـولان فکـر است و هـر کـدام شخص را با بخشـى از واقعیات و حقایق عالـم هستـى آشنا مى کند که به برخى از آن اشاره مى کنیـم.

الف ـ نفس
از شریفتریـن مخلوقات الهى که به فرموده قرآن کریـم در ((احسـن تقـویم)) جاى گرفته(18) و به ((تکریـم)) الهى مفتخر شـده(19) و به روح خدایى نسبت یافته(20) نفـس انسانى است. ایـن گوهر نفیـس خـود اقیانوس بى کرانى است از آیات و نشانه هاى حق که تـوجه بدان و انـدیشه در آن, به میدان دید آدمى آنچنان وسعت مـى دهد, که او را از فنـاى عالـم خـاک رهـایـى داده و به بقـاى حق پیـونــــد مى بخشد.(21)
امام خمینـى مـى نـویسنـد: ((اى برادر راه حقیقت, از خـواب غفلت بیدار شو و چشـم دل و دیده قلبت را باز کـن و کتاب نفـس خود را قـرائت نمـا, که از بـراى گـواهـى کـافـى خـواهـد بــود)).(22)
ب ـ حالات مـردم از عرصه هاى جـولان انـدیشه, حالات مختلف و جـوانب گوناگـون زندگى مردم در هر دوره اى است تا سالک از ایـن طریق به کشف رموز مـوفقیت و یا شکست گروههاى مردمى پـى برد و از آن درس بگیرد. امام خمینـى مـى فرمایند: ((فرزندم, کر و فر دنیا و نشیب و فراز آن به سرعت مى گذرد و همه زیر چرخهاى زمان خرد مى شویـم و مـن آنچه ملاحظه کـردم و مطالعه در حـال قشـرهاى مختلف, به ایـن نتیجه رسیده ام که قشرهاى قـدرتمند و ثروتمنـد, رنجهاى درونـى و روانى و روحـى شان از سایر اقشار بیشتر و آمال و آرزوهایى که به آن نـرسیـده انـد, بسیـار رنجآورتـر و جگـرخـراش تــر است)).(23)

ج ـ مرگ
پایان زنـدگـى بشـر از دردناکترین و در عین حال درس آمـوزتـریـن حوادث حیات او شمرده مى شود. اگر ایـن حادثه بس بزرگ, مایه عبرت بشـر شـود, همین جان کاه ترین واقعه مـى تـوانـد به شیرین تـریـن و راحت بخـش ترین لحظه هاى عمر تبـدیل گردد. امام راحل در ایـن باره مـى گـویند: ((فکر ایـن مطلب را بکنید که قضیه نزدیک شدن به مرگ است و هیچ کـس هـم سند به شما نداده است که صـد و بیست سال عمر کنید. صد و بیست ساله نداریم, ممکـن است بیست و پنج ساله انسان بمیرد .... باید فکـر کنید در ایـن مطالب تإمل کنیـد, مـراقبه کنید)).(24)

د ـ تاریخ
از منابع مهم فکـر انسانـى تـاریخ و حـالات گذشتگان است. امیـر مـومنان(ع) در سفارشهاى خـود به فرزندش امام مجتبـى(ع) بر نقـش تاریخ در پندآمـوزى و کشف حقایق تإکیـد کـرده و مـى فـرماینـد: ((... فرزندم, گرچه مـن بسان پیشینیان عمر نکردم ولـى در کارها و اخبارشان نگریستـم به صـورتـى که مثل یکى از آنان شدم و چنان شـد که گـوئیا با اول تا آخرشان به سر برده و زندگـى کردم, پـس کردار خـوب آنان را از بد آن تمیز داده و پـى بردم .. .)).(25) امام خمینى در این مورد مى گویند: ((مگر مـن و شما چند سال دیگر هستیـم؟ مگر شماها چقدر مى خـواهید عمر بکنید؟ مگر شما هر مقامى پیدا بکنیـد از مقام رضاخان و محمـدرضاخان بیشتر مـى شـود؟ عبرت بگیرید! عبرت بگیرید از ایـن حـوادث تاریخ! تاریخ, معلـم انسان است. تعلیـم بگیـریـد از ایـن حـوادثـى که در دنیـــــــا واقع مى شود)).(26)

هـ ـ طبیعت
همان گـونه که در نفـس انسانـى دریایـى از معارف و حقایق نهفته است, طبیعت نیز بـا وجـود رمـوز و اسـرار بـى پـایـان خــود, از وسیعتـریـن صحنه هاى جـولان انـدیشه و فکر بشرى است و قرآن کریـم انسانها را بـدیـن کار اساسـى فرا خـوانـده و نتیجه طبیعى تفکر صحیح در ایـن بـاره را, شناخت حق و خضـوع در بـرابـر آن دانسته است.(27)
امـام خمینـى در ایـن زمینه مـى فـرمـاینـد:
((اگـر تـدبـر در آفـرینـش آسمانها و زمیـن نمـوده و به صفتهاى فـرشتگـان آسمانـى و زمینـى و صفها و طـوایف سپـاهیان ((الله)) ایمـان آورى, حقیقت نفـوذ مشیت الهى و حمیت آن و بسط احـاطه آن براى تو مکشوف مى شود)).(28)

2ـ مشـارطه, مـراقبه, محـاسبه, مـواخذه
از شیـوه هاى بسیار مهم در باب خـودپـردازى و از دستـورالعملهاى جدى مربیان و پیشـوایان تربیت و سلـوک معنوى, براى اهل آن ایـن است که انسان سالک, باید ابتـداى هر روز با خـود شرط کند که به وظایف خـود عمل کرده و از گناه, دورى گزیند, سپـس در طـول روز, از حالات و اعمال خـود کشیک و مراقبت بـرد و در آخـر آن روز, از خود محاسبه و بازرسـى به عمل آورد و آنگاه اگر تخلفى کرد, خـود را مواخذه و تنبیه کند.(29)
امـام کـاظم(ع) در اهمیت محـاسبه مـى فـرمـایند:
((لیـس منا مـن یـم یحاسب نفسه فى کل یوم)). کسى که هر روز, از خـود حسـابـرسـى نکنـد, از مـا نیست.(30)
امام خمینى مى فرمایند: ((میزانى که خدا قرار داده بفهمیـم, ولى ما خداست یا ولى ما طاغوت است. ما داریم خدمت به شیطان مى کنیـم یا خدمت به خدا مى کنیم. ما که داریم درس مـى خـوانیـم, براى خدا درس مى خـوانیـم یا براى هـواهاى نفسانیه که همان شیطان است ... ما که داریم در اداره کار مى کنیم براى خدا کار مى کنیـم یا براى هـواهاى نفسانـى که همان شیطان و طاغوت است؟ ایـن محکـى است که خدا قرار داده است)).(31)

3ـ خود را به جاى دیگرى گذاشتن
انسان چـون به خود علاقه دارد و از حب ذات برخـوردار است, بـراى سنجـش نوع رفتار خود در برابر دیگران, اگر خـود را به جاى آنها فـرض کنـد و آنان را در جاى خـویـش بـا همان رفتار قـرار دهـد, براحتى قادر است تا به قضاوتى درست و واقعى در ایـن خصـوص برسد و به تصحیح نـوع بـرخـورد و کـردار خـود بپردازد.
معلى بـن خنیـس مى گـوید: از امام صادق(ع) در باره حق مسلمانى بر مسلمـان دیگـر پـرسیـدم ... حضـرت فـرمـودند:
((آسان ترین آنها ایـن است که آنچه را براى خـودت مـى پسندى براى دیگران نیز همان را بخواهى و آنچه را بر خـویـش نمى پذیرى, نسبت به آنان نیز مکـروه بـدارى)).(32) امام خمینـى بـا استفـاده از همیـن روش در جمع نمـاینـدگـان خبـرگـان رهبـرى مـى گـویند:
((اگر گفتند اصل جمهورى اسلامـى بـد است, ریشه اش شیطانـى است که در قلب انسان هست خـودش هـم نمى فهمد, خیال مى کند براى خدا دارد جمهورى اسلامـى را تضعیف مـى کنـد و ایـن اشتبـاهـى است که انسان دارد, مگـر اینکه انسـان واقعا مـراقب خـودش بـاشـد. محـاسبه و مجاهده کند تا بتـواند تشخیص بـدهد که مـن ایـن حرف را مـى زنـم چنانچه خودم به جاى آنها بـودم همه چیز را خـوب مى دانستـم. پـس ریشه اش نفسانى است)).(33)

4ـ استفاده از انتقاد دیگران
و ایـن خـود باز از راههاى موثر و بسیار مفید در شناسایى معایب نفـس و اقـدام در جهت اصلاح آنهاست. زیرا انسان به جهت اینکه به خود خوشبیـن بـوده و از روى علاقه به حالات و صفات خـود مـى نگرد, بسیارى از عیـوب اخلاقـى او از دید او پنهان است, ولى دیگران که اعمال و رفتار او را برکنار از ایـن گـونه علایق مـى نگرند, بهتر از خـود او به این جهات پـى برده و درک مـى کننـد, و ایـن شیـوه بسیار خـوبـى براى معرفت ناهنجاریها و اخلاق ناپسند روح انسانـى است.
امام صادق(ع) مـى فرماینـد: ((احب اخـوانـى الى مـن إهـدى الـى عیوبى)), بهترین و محبـوبتریـن دوستان مـن, کسانى اند که عیبهاى مرا به من بازگو مى کنند)).(34)

فصل دوم: روشهاى دیگرسازى
1ـ بیان
استفـاده از بیان, به عنـوان مهمتـریـن ابزار انتقـال افکـار و مقاصد به دیگران, نقـش عمده اى در تربیت و اصلاح دیگران دارد. که در صـورت ارشـاد و نصیحت و نیز امـر به معروف و نهى از منکــر, عملـى مى شـود. امام خمینـى مـى فرمایند: ((با بیان و نطق است که مى توانیم دیـن را به مردم بیاموزیم و مصداق ((و یعلمون الناس)) شویم)).(35)
و نیز مـى فرمایند: ((ما لسانمان باید لسان نصیحت باشـد و انسان مـى بینـد که گاهـى وقتها لسانها لسان نصیحت نیست, قلمها قلمهاى نصیحت نیست)).(36) البته بایـد تـوجه داشت که در مـورد تإثیـر سخـن همراه بودن آن با نرمى و لطافت و نیز گیرایى و جاذب بـودن آن, از اهمیت بسیارى برخـوردار است که عدم تـوجه به آن در خیلى از مـوارد, نتیجه معکـوس داده و مـى دهـد.

2ـ ارج نهادن به ارزشها
نظام تعلیـم و تـربیت همچنان که بـایـد به اصل آمـوزش و پـرورش بپـردازد, لازم است در سطح خـرد و کلان, جـایگـاه و مکــانت رفیع ارزشها و فضایل انسانـى و اخلاقـى را پاسـدارى کـرده و ارج نهد. اگر چنیـن نشـود انگیزه حـرکت و تلاش در بسیارى از مردم, بـویژه جوانان به خاموشى مى گراید.
قطعا نبـایستـى در یک جـامعه دینـى و قـرآنـى, انسـان بـدکار و نیکوکار, مومن و منافق مجاهد متعهد و بى تفاوت کارشکـن, دانشمند خـدمتگزار و جاهل و یا عالـم خائن, یکسان و مساوى باشند. چنیـن امرى هم با تعلیمات قرآنـى فاصله دارد(37) و هـم در حرکت جامعه به سـوى کمـال, کنـدى و اخلال ایجـاد مـى کند.
امیر مـومنان(ع) در نامه خـود به مالک اشتر مـى فرماینـد: ((و لا یکونـن المحسـن و المسیى عندک بمنزله سـوإ فان فى ذالک تزهیدا لاهل الاحسان فـى الاحسان و تـدریبـا لاهل الاسـائه فـى الاسـائه)) و نیکوکاران و بدکاران در نظرت یکسان نباشند زیرا چنیـن برخوردى, صـاحبـان رفتـار نیک را به راهشـان بـى میل کـرده و گناهکاران و مجرمان را نسبت به شیـوه خـود پایدارتر و جرىتر مـى کنـد)).(38) امام خمینى که خـود تربیت یافته مکتب نبـوى(ص) و تجسـم ارزشهاى اسلامى و انسانى بـود, با اصرار و پافشارى بـى مانندى به تمجید و تحکیـم ایـن گـونه ارزشهاى پـایـدار و رفیع معنـوى و انسـانــى مـى پـرداختنـد, که نقل آن از حـوصله ایـن اشـاره بیـــرون است.
بـراى نمـونه, ایشـان در تثبیت بـرتـرى مـومنـان و بسیجیان بـر کاخ نشینان مـى فرمایند: ((... اینجا نه کرملین قابل ایـن است که ذکـرى ازش بشـود, نه کاخ سیاه! اینجـا کشـور رسـول الله(ص) است. اینجا کشـور امام صادق(ع) است. اینجا پاسدارهاى ما شرافت دارند بـر کاخ نشینها! اینجـا بسیجیهاى ما و امت ما شـرافت دارنـد بـر تمام کاخ نشینهاى عالـم و همه کسـانـى که ادعاى پـوچ خـودشان را مـى کننـد و گمـان مـى کننـد که بـایـد عالـم پیـش آنها خــــاضع باشند)).(39)

3ـ محبت
شـایـد بتـوان گفت, هیچ روشـى در تـربیت همتـــــاى محبت نیست. اظهار دوستـى مـوجب مـى شـود تا متربى به دلسـوزى و صداقت مربـى معتقـد شـود و به او و تعلیماتـش اعتماد کنـد و ایـن خـود پایه نخستیـن تـإثیـرگذارى در امـر تـربیت است. یکـى از یاران امام مى گـوید: ((شب تـولد حضرت مسیح, امام پیامـى براى مسیحیان جهان دادنـد که خبـرگزاریها پخـش کـردنـد و در کنار ایـن پیام به ما دستـور دادند که این هدایایـى که از ایران آوردنـد بیـن اهالـى نوفل لـوشاتـو تقسیم کنید. ما آنها را همراه یک شاخه گل تقسیـم کردیم. مـن یادم هست در یکى از خانه هایى که هدیه بردم خانمى در را باز کـرد, هـدیه امام را دادم. چنان هیجان زده شـد که قطـرات اشک از چهره اش فرو ریخت)).(40)

4ـ تکریم شخصیت
از عوامل مهم مـوفقیت انسـان, اعتماد به نفـس است. شخصـى که به قدر خویـش آشنا و به ارزش وجـودى خود آگاه باشد, هیچگاه تـن به پستـى و دنـائت نمـى دهـد. احتـرام به شخصیت افـراد و گــروههاى اجتمـاعى در تقـویت ایـن احسـاس, نقـش مهمى دارد.
گذشته از اینکه در قدمهاى اول و مراحل اولى حرکت به سـوى کمالات و تربیت انسانى, که انگیزه هاى معنـوى و الهى در انسان ضعیف اند, تشویق و تکریم بهتریـن عامل در جهت ایجاد حرکت و تلاش, براى کسب این مقامات است.
امام خمینى ضمـن سخنانـى مـى فرماینـد: ((... نظیر مجاهدان ایـن زمان, نظیر جوانهاى ایـن زمان از اول تاریخ تا حالا نبـوده است, اگـر بـوده اند, کـم بـوده اند)).(41) و کیست که نـدانـد آن قائد عظیـم الشإن با همیـن ابزار موفق شد, تا اعتماد و محبت مستحکـم امت را به سـوى خـود جلب کند و شخصیت دینى و انسانى آنها را به آنان بشناساند و آن گاه افکار ناب عرفانى و تربیتى خویـش را در کام تشنگان حقیقت بـریزد و آنها را از کـوثـر زلال معارف قرآنـى خود سیراب کند!

فصل سوم: روشهاى مشترک
در ایـن بخش به برخى روشهاى مشترک که در دو میدان تربیت به کار مى روند اشاره مى کنیم.

1ـ مبانى اعتقادى
مهمترین عامل مـوفقیت هر مکتب تربیتـى, ضمانت اجراى قـوانیـن و دستـورات آن مکتب است. هیچ امـرى به انـدازه تـوجه به اعتقادات مذهبـى قـدرت و میدان عمل ندارد, زیرا تنها ایـن انگیزه است که مى تـواند شخص را در پى گیرى و حرکت به سـوى کمال حقیقى, تا سرحد ایثـار و شهادت نیز به پیـش بـرد. ایـن عامل همچنـــــان که در خـودپـردازى تإثیرى بـى بـدیل دارد در امر دیگـرسازى نیز بسیار موثر است.
امـام خمینـى بـا استفـاده از ایـن روش مـى فـرمـایند:
((... شما اگر احتمال بـدهید که در مسیرى درنده اى وجـود دارد و ممکـن است اذیتـى به شما برساند یا شخص مسلحـى ایستاده که شاید متعرض شما گردد, از پیمودن آن راه خوددارى ورزیده تـوقف مى کنید و در مقام تحقیق و صحت و سقـم آن برمىآیید. آیا ممکـن است کسـى وجـود جهنـم و خلود در نار را احتمال دهـد مع الـوصف مـرتکب خلاف شود؟)).(42)
عالـم بزرگـوار شیخ مفید از امام صادق علیه السلام نقل مى کند, ((و کان رسـول الله صلـى الله علیه و آله ... یذکر الساعه و قیامها کإنه منذر جیـش ...)) رسـول خدا(ص) هر گاه از قیامت و برپایـى آن سخـن مى گفت, مانند فرماندهى که لشکرش را از هجـوم دشمـن خبر مى دهد, بدان هشدار مى داد.(43)

2ـ عمل
از عناصر سازنده روح آدمى نوع عمل است. و تإثیر مستقیـم آن در تـربیت قـابل انکار نیست. و لذا قـرآن کـریـم در جاى جـاى آیات نورانى خـود, از عمل صالح و تشویق مومنان به سوى آن سخـن رانده و اهمیت فـراوان و نقـش بـى همتـاى آن را در اصلاح نفـس انسانـى, گـوشزد فرموده است. عمل صالح, همچنان که در امر خـودسازى بسیار مـوثـر است, در دیگـرسـازى نیز اهمیت زیادى دارد.
امام صادق(ع) مـى فرماینـد: ((ان العالم اذا لـم یعمل بعلمه زلت موعظته عن القلـوب کما یزل المطر عن الصفا)). هر گاه شخص عالـم به مقتضاى دانـش خود عمل نکند, اثر موعظه اش همچـون آب باران بر روى سنگ صاف, از قلبهاى مردم محـو خواهد شد.(44) امام خمینى در این باره مى گویند: ((... اگر عالمى منحرف شد ممکـن است امتى را منحـرف ساخته به عقـوبت بکشد و اگـر عالمـى مهذب باشـد, اخلاق و آداب اسلامـى را رعایت کند, جامعه را مهذب و هـدایت مـى کنـد. در بعضـى شهرستانها که تابستان به آنجا مى رفتـم, مى دیدم اهالـى آن بسیار مودب به آداب شرع بودند, نکته اش ایـن بود که عالم صالح و پرهیزکارى داشتند. اگر عالـم با ورع و درستکارى در یک جامعه یا شهر و استانـى زندگـى کنـد, همان وجـود او باعث تهذیب و هـدایت مـردم آن سـامـان مـى گـردد, اگـر چه لفظا تبلیغ و ارشـاد نکنـد ...)).(45)

3ـ عمل به ضد
از روشهایـى که عالمـان تـربیت و اخلاق در ایـن راستـا تـــوصیه مى کنند, آن است که شخصى که در صدد اصلاح خوى زشتى در وجود خویـش است, باید خـود را ملزم کند که براى مدتى همـواره بر ضد مقتضاى آن عمل کند و ایـن شیـوه به تدریج به تضعیف و نهایتا به علاج آن خوى بد خـواهد انجامید. همان گونه که در باره اصلاح معایب اخلاقى متربـى نیز, ایـن روش مـورد تإکیـد و سفارش آنهاست. مثلا بـراى مقابله با صفت تکبر در انسان متکبر, که مى خـواهد سایر افراد در برابر او خضـوع و کوچکى کنند, رفتار و برخـوردى متکبرانه مناسب است و نیز محبت کـردن به شخص حسـود و کسـى که بنـاى دشمنـى بـا انسان مى گذارد و امثال آن که نتیجه مثبت و قطعى آن بسیار روشـن است.

4ـ مطایبه و تفریح
به بار نشستـن داده هاى تربیتـى به نفـس, آمادگـى آن را مى طلبد. روح خسته و رنجـور از پذیـرش تعلیمات اخلاقـى ابا دارد و لذا در روایات تـوصیه شده است مومـن قسمتى از وقت شبانه روزى خود را به تفریحات سالم بپردازد. (46)
علـى علیه السلام نیز در یکـى از سخنان حکمتآمیز خـود بـدیـن امر توصیه فرموده اند. (47)
امام خمینـى در ایـن باره مـى گـویند: ((اگر تفریح نداشته باشید نمـى تـوانیـد خـوب تحصیل کنیـد.))(48)
امام وقتـى با کـودکان و نـوجـوانان به سر مـى بردند, از راههاى غیر مستقیـم و یا با سـرگرمیها در بالا بـردن آگاهیهاى آنها تلاش مـى کـردند, گاهى بـرایشان شعرهاى آمـوزنده مـى خـواندنـد. گاهـى حکایتهاى مناسب بـرایشان مـى گفتنـد. حتـى گاهـى با آنها مشاعره مـى کـردنـد. خلاصه, مطـالب لازم را از ایـن طــــــــریق به آنها مى فهماندند.))(49)

5ـ رفق و مدارا
از اهداف تربیتـى اسلام آن است که تربیت دینى و اخلاق پسندیده با جان انسان عجیـن شـود و از سطح بگذرد و تـا اعماق وجـودش نفـوذ کند. در چنیـن صـورتى است که شخص تربیت شده, در هر موقعیت زمانى و مکانى قرار گیرد, رنگ نباخته و راه خویـش را گـم نمى کند و به مقتضـاى طبیعت سـاخته شـده خـود عمل مـى کند.

و ایـن مطلوب وقتى حاصل مى شود, که شخص سالک با خـود مدارا کرده و برنامه اى فـوق طاقت خود بر خـویـش تحمیل نکنـد و ایـن امر در روایات مـورد تإکید واقع شده است. (50) ولى رفق و مدارا, نسبت به دیگرسازى و سامان دادن وضعیت روحـى و اخلاقى مردم از ظرافت و حساسیت بیشترى برخوردار است.
امام خمینى در ایـن خصوص مى فرمایند: ((هـم اصلاح کنیم خودمان را که خداى نخواسته تخلف نکنیم و هـم توجه کنیـم به اینکه اگر یکى تخلف کـرد جلـویـش را بگیـریـم, نه بـا داد و دعوا, گفتـن بــا ملایمت.))(51) قرآن کریـم در بیان دستـور الهى به حضرت مـوسـى و هارون علیهماالسلام مبنـى بـر دعوت فـرعون به سـوى یکتـاپـرستـى مـى فرماید: ((و قولا له قـولا لینا)) با او با مـدارا و زبان نرم سخن بگویید.(52)

6ـ تکرار و تلقین
از روشهاى معمول در شیوه تربیتى حضرت امام تلقیـن و تکرار است, همچنان که خـود مى فرمود: ((حظ عقل همان اعتقاد جازم برهانى است و این حاصل برهان اگر با مجاهدت و تلقیـن به قلب نرسد, فایده و اثرش ناچیز است)).(53) قرآن که بزرگتریـن کتاب تعلیـم و تـربیت است بـویژه در مسایل اخلاقـى به طـور آشکار, از ایـن ابزار بهره مى گیرد. و از این طریق ایـن دست از موضـوعات را به قلب مـومنان وارد مى سازد. امام راحل در ایـن باره مى گـویند: ((یکى از امورى که در اخلاق تـوجه به آن مهم است, اینکه مسـایل تکـرار بشـود, و ایـن تکـرار و تذکـر هـم در خـود انسان و هـم دیگـران تـإثیـر مى کند.)) ایـن بود نمونه هایى از روشهاى تربیت که در هر بخـش در حـد ایـن نـوشتـار کـوتـاه بـدان پـرداختیم.
در ایـن مجال سخـن از امام امت و آن فرزانه مربى روزگار فراوان است. کلمـات و سخنـانـش که بـرگـرفته از کتـاب و سنت معصـومـان علیهم السلام است, قرآن انقلاب است و اقیانوس معرفت, و ایـن گـونه ساحل پیماییها جز برگرفتـن و چشیـدن قطره اى از آن بـى کران دریا, چیز دیگرى نیست. امید آنکه خداوند منان بر ما منت نهد و تـوفیق ادامه راهـش دهد و میراث گرانبهایش را که در انقلاب و ولایت فقیه متبلـور است, تا ظهور مبارک حضـرت مهدى عجل الله تعالـى فـرجه, همچنان نگه دارد.

پى نوشت :
1ـ تحف العقـول, انتشـارات بصیـرتـى قم, ص288.
2ـ سـوره شعرا, آیـات 180 164, 145, 127, 109.
3ـ بحارالانوار, ج2, ص206.
4ـ چهل حدیث, ص394.
5ـ صحیفه نور, ج13, ص267.
6ـ همان, ج12, ص213.
7ـ چهل حدیث, ص396.
8ـ سوره صف, آیات 3 ـ 2.
9ـ سفینه البحار, ج2, ص278.
10ـ صحیفه نـور, ج15, ص152 ـ 151.
11ـ نقطه عطف, ص81.
12ـ اصـول کـافى, دار الکتب الاسلامیه, ج1, ص36.
13ـ سـوره هاى اعراف, آیه ;176 یونـس, آیه ;24 ص, آیه ;29 بقره, آیه 73 و غیر آن.
14ـ صحیفه نور, ج3, ص3.
15ـ اصول کافى, ج1, ص36.
16ـ سرى فیشهاى ((روشهاى تـربیتـى)), مـوسسه تنظیـم و نشر آثار امام خمینى, ص1054.
17ـ سوره تین, آیه 4.
18ـ سوره اسرإ, آیه 70.
19ـ سـوره هـاى حجـر, آیه ;29 سجده, آیه ;9 ص, آیه72.
20ـ سوره فصلت, آیه 53.
21ـ شرح دعاى سحر, ص270.
22ـ سـرى فیشهاى ((روشهاى تـربیتـى)), ص1186.
23ـ همان, ص1184.
24ـ نهج البلاغه فیض الاسلام, ص913, نـامه 31.
25ـ سـرى فیشهاى ((روشهاى تـربیتى)), ص1181.
26ـ سوره آل عمران, آیه 191.
27ـ شرح دعاى سحر, ص187.
28ـ رک: به رساله ((سیـر و سلوک)) منسـوب به بحـرالعلـوم, ص3 ـ 142 و غیر آن.
29ـ اصول کافى, ج2, ص453.
30ـ سرى فیشهاى تربیتـى, مـوسسه نشر و تنظیـم آثار امام خمینى, ص1054.
31ـ وسائل الشیعه, ج8, ص545.
32ـ کوثر, ج2, ص7 ـ 636.
33ـ تحف العقـول, انتشـارات بصیـرتـى قم, ص273.
34ـ ولایت فقیه, ص196.
35ـ صحیفه نور, ج2, ص37.
36ـ ن,ک, به سـوره هاى حجـرات, آیه ;13 زمـر, آیه ;9 نسـإ, آیه 95.
37ـ نهج البلاغه, تحقیق صبحـى صـالح, ص430.
38ـ صحیفه نور, ج20, ص50 ـ 49.
39ـ مجمـوعه مقالات کنگره بررسى اندیشه و آثار تربیتى حضرت امام خمینـى, 12 ـ 11 خـرداد 1373, ص201.
40ـ صحیفه نور, ج17, ص112.
41ـ جهاد اکبر, ص45.
42ـ امـالـى شیخ مفیـد, مجلس 24, ص123.
43ـ اصـول کـافـى, ج1, ص35 ـ بـاب استعمـال العلم.
44ـ جهاد اکبر, ص238.
45ـ ارشـاد القلـوب, انتشـارات اعلمـى بیـروت, ص74.
46ــ نهج البلاغه, فیض الاسلام, ص1127, حکمت89.
47ـ حضرت امام اسوه تعلیـم و تربیت, نقل از مجموعه مقالات کنگره بـررسـى انـدیشه و آثـار تـربیتـى امـام خمینــــى, ص392, 394.
48ـ همان.
49ـ اصـول کـافـى, ج2, ص71, بـاب الاقتصـاد فـى العباده.
50ـ صحیفه نور, ج8, ص49.
51ـ سوره طه, آیه44.
52ـ نقطه عطف, ص24 ـ 25.
53ـ صحیفه نور, ج17, ص40.