امام, کودکان, نگاهى دوباره
زینب سیدمیرزایىسخـن از بزرگ مـردى است که دنیایـى را مبتلاى عشق خـود کـرد و دل جمـاعتـى را از عظمت نگـاه و کـردارش به لـرزه درآورد. سخـن از دریاى بیکرانى است که مـوجهاى شـورآفرینـش, احساسـى روحانـى را مهمان دلها مى کرد و تبسـم بهاریش دل را مسافر دیار دوست مى کرد. سخـن از باغبانى است که طراوت را به باغ آورد و باران عطوفت را نثار گلها کـرد. آن پیر مهربانـى که به حضـور خزان و پژمـردگـى گلها راضى نشد و غنچه ها را امیدهاى آینده بهار خـواند. گفتار و کردار حضـرت امام خمینـى همچـون سیره اهل بیت(ع) ماننـد ستاره اى فروزان است که اهل بصیرت با تمسک به آن راه خـود را مى یابند. و مـا در آینه انـدیشه او به کـودکـان مـى نگـریم.
کـودکـان ایـن غنچه هایـى که بـا دست ما رشـد مـى کننـد و پـرورش مى یابند, سعادت و شقاوت آنها بسته به آمـوزشـى است که ما اعمال مى کنیم.
در ایـن نوشتار به تماشاى گلهاى بهشت و هدیه هاى زیباى الهى, از منظر آن پیـر فـرزانه مـى نشینیـم و بـاغبـانـــى گلها را از او مىآموزیـم. همان گـونه که درس زندگى را از ((اهل بیت آفتاب(ع))) آموختیم.
کـودکى, دنیایى پررمز و راز است. باید با ایـن دنیاى اسرارآمیز آشنـا شـد و دانست که چگـونه مـى شـود غنچه هـا را پـــرورش داد. ایـن مهم را با مرورى بر معارف و ارشادات دینـى و از چشـم انداز اندیشه امام خمینـى مـى نگریـم. باشـد که نفـس قـدسـى آن ابرمرد تاریخ, یارى و همراهیمان نماید.
دنیاى کودکى:
دنیـاى کـودک اسـرارآمیز است. پـر از تخیلات زیبـا و رویـاهــاى کـودکانه; او در عالـم زیباى خـود, تا آسمانها سفر مـى کنـد. در میان ستارگان قصـرى بلـوریـن بـراى خـود مـى سازد و یا از اعماق دریاها بهتـریـن مـرواریـدها را پیـدا مـى کنـد و بـراى آنها که دوستشان دارد مىآورد.
کودک, دلى بى کینه دارد و قلبى عطـوف. چون آینه شفاف است و چـون چشمه زلال. و ایـن مـا و محیط هستیـم که یا دل او را شفـاف تـر و چشمه وجـودش را زلالتر مى نماییـم و یا باعث کدورت و آلـودگـى آن مـى شـویـم. ایـن بسته به همتـى است که در تـربیت آنـان به کـار مى بریم.
وجـود آماده کـودکـان چـون زمینـى مستعد است بـراى اینکه گلهاى فضیلت و اخلاق شایسته در آن بـرویـد یا خارها و علف هرزه رذیلت.
حضرت امام خمینى کـودکان را لایق رسیدن به مقام انسانى مـى دانند و تربیت را مهمتریـن عامل دستیابـى به سعادت مى شمارند و اعتقاد دارند اگر تـربیت صحیح نباشـد, کـودکان, بیراهه مـى رونـد و راه حیـوانیت را مـى پیماینـد: ((ایـن بچه ها لایق هستنـد که یک انسان شـونـد... و قـابل ایـن هستنـد که یک شیطـان بشـوند...
تـربیت است که ایـن طفل را یا به راه انسانیت وا مـى دارد یا به راه حیوانیت. ))(1)
تربیت:
تعریفها و برداشتهاى گوناگـونـى در ایـن زمینه شـده است, که در ایـن مقام به بـررسـى هر یک از آنها مـى پردازیـم. حضرت امام در تعریفهایى که از تربیت دارند, با الهام از وحـى و ولایت بهتریـن و اساسـى تریـن آنها را تربیت قرآنـى و پـرورش انسان مـى داننـد. تربیتـى که مبتنـى بر بـرنامه هاى کامل و همه جانبه اسلامـى و با هـدف پرورش انسان باشـد. از ایـن رو مـى فرماینـد: ((تربیت بایـد قرآنى باشد)); یعنى:
((هدایت و اداره جریان ارتقایـى و تکاملـى بشر و ایجاد هیإتـى تازه در فرد به منظور فراهـم آوردن زمینه جهت رشـد و تکامل همه جانبه انسان)) در سایه مذهب. و ایـن نگـرش کامل تر و دقیقتـر از بینشى است که برخى روانشناسان و حتـى جامعه شناسان در باره ایـن مـوضـوع دارنـد. روانشناسان تربیت را مراقبت دایمـى از حیات در حال رشـد و ایجاد تغییر در فرد به منظور یافتـن قدرت درک مسایل و ایجاد زمینه جهت استقلال فکرى مـى داننـد. و جامعه شناسان تربیت را پرورش عضـوى مفید براى جامعه مـى دانند. با جمع بنـدى ایـن دو نظریه که تربیت هم عضـوى مفید براى جامعه مى سازد و هـم از حیات دایمى در حال رشد یعنى زندگانى انسان مراقبت مـى کند و قدرت درک آدمى را بالا مى برد, به تعریف استاد شهید آیت الله مرتضـى مطهرى, تـوجه مى کنیـم که مـى فرماینـد: ((تـربیت عبارت است از به فعلیت درآوردن استعدادهـاى درونـى که در شـىء هست.))(2)
اگر توجه کنیم, مى بینیم تربیت هـم استعدادهاى درونى مادى را به فعلیت مى رساند و هـم قدرت و استعداد روحانى انسان را به تکاپـو و تکامل وا مى دارد, چون معتقدیـم فطرت اولیه انسانها پاک است و ایـن محیط و اوضاع و افـراد هستنـد که فطـرت را آلـوده یا کامل مى سازند. آن گاه درمـى یابیـم تعریف حضرت امام از تربیت, بینشـى کامل و دقیق و همه جـانبه است, چـون هـم تـربیت مادى را در نظر دارند و هـم تربیت روحانى را, و اصل را بر روحانـى بـودن تربیت قرار مى دهند: ((اسلام انسان را تربیت مـى کنـد, به همه ابعادى که انسان دارد.))(3) یکـى از هدفهاى تربیت تـوجه دادن و آگاه کردن انسان است. تإثیر ایـن آگاهى در مثبت و منفى بـودن عواملى است که در شکل گیـرى شخصیت و تـربیت یـافتـن فـرد نقـش دارند.
عوامل موثر در تربیت کودک:
الف) وراثت
از مهمتـرین عاملها وراثت است. ازایـن رو است که حضـرت امام بـر مراقبتهاى ویژه قبل از تـولد کـودک و حتـى از زمانـى که زوجیـن تصمیـم به ازدواج مـى گیرند, تإکید فراوانى کرده اند. زن و مردى که همشإن باشند و تفاهـم اخلاقـى داشته باشنـد, مـى تـواننـد در محیطـى بهتـر و آمـاده تـر به پـرورش انسـان بپـردازند.
حضرت امام, اسلام را دین انسان پرور مى دانند و از دستـورهاى ایـن دین آسمانـى در باره وظایف والدیـن قبل از ازدواج و اینکه مکتب انسان ساز اسلام در باره انتخاب همسـر و اخلاق همسـران و خانـواده آنها داراى دستـور و برنامه است, سخـن به میان مىآورند و از زن و مرد به عنـوان مبدإ پیدایـش یک انسان یاد مى کنند. همه اینها مبین ایـن امر مهم است که شالوده شخصیت کودک قبل از تشکیل نطفه بنـا مـى شـود و در مـراحل بعدى به تکـامل مـى رسـد.
از ایـن رو است که مال حلال یا حـرام در دخل و خـرج زنـدگـانـى و چگـونگـى افکار و اعتقادات, فقط بـراى ثـواب یا عذاب فردى مطرح نمى شـود, بلکه تإثیر مستقیمـى در شکل گیـرى و رشـد شخصیت کـودک دارد.
حساسیت و اهتمام حضرت امام را به ایـن امر, در جریان خواستگارى و ازدواج آن بزرگوار مى تـوان یافت. ایشان با دقت تمام و گزینشى صحیح, نه بر پایه احساسات و عواطف زودگذر و نه بـر اساس تعصبات قـومى و فامیلى, بلکه با ذهنیتـى عقلانى و منطقى همسر خـویـش را بـرمـى گزیننـد.(4) در اینجا اشاره اى به بیانات گـوهربار آن پیر فرزانه مى کنیم:
((شما ملاحظه کنید در عالـم یک همچـو مکتبى پیدا مى کنید که براى درست کـردن یک انسـان از قبل از اینکه پـدر و مــــادرش ازدواج بکنند, فعالیت کند, دستـور بدهد؟ تمام مکاتبى که در عالـم هست, به ایـن آدمى که حالا دارد راه مـى رود او به رشد رسیده, با آنها کار دارد. اسلام قبل از اینکه ازدواج بشـود بیـن دو نفـر, به او مى گوید: چه جور آدمى انتخاب کـن; به او مى گوید: چه جـور شـوهرى انتخاب کـن چه جورش را آنجا مى گوید. چرا؟ براى اینکه ایـن شوهر و زن مبدإ یک فرد است یا فردها. اسلام مى خـواهد ایـن فرد را که به جامعه مى خـواهد تحویل بدهد, صالح تحـویل بدهد. قبل از اینکه اینها ازدواج کننـد, زن چه جور باید باشـد, شـوهر چه جـور باید باشد, اخلاقـش چه باشـد, اعمالـش چه باشـد, او اخلاقـش چه باشـد, اعمـالـش, در چه خـانـواده اى تـربیت شـده بـاشـد.))(5)
امـام در جـاى دیگـر مستقیمـا به اصل وراثت تـوجه دارنـــــد و مى فرمایند:
((اگر پدر و مادر یکى از طرفشان مثلا اخلاقـش فاسد باشد, اعمالـش اعمال غیر انسانى باشد, ایـن بچه هایى که پیدا مى شـود, به واسطه وراثتـى که هست, در کار اینها همه بـراو تـإثیـر دارنـد.))(6)
ب) خانواده و مادر
منش و روش اطرافیان به خصوص والدیـن, حال و هواى محیط و ارزشها و ضد ارزشهایى که کـودک در اطراف خـود مـى بیند, مانند برگه هایى از کتاب زنـدگانـى است که او با آن آشنا مـى شـود و از آن الگـو مـى پذیرد, تا مانند آن را انجام دهد. به تعبیرى اولیـن مدرسه و محل تربیت کودک دامـن مادر و آغوش پدر است. ذهـن کـودک از تمام گفته ها و رفتارهاى والدیـن و اطرافیان تصویر برمى دارد و دیده ها و شنیده هاى دوران کـودکى برنامه زندگانى فرداى او خـواهد بـود. گاهـى طفل از دیدن یک کار درست یا نادرست, یا از شنیدن یک سخـن روا یا ناروا متإثر مى گردد و در روانـش ریشه مـى دواند و آن را تا پایان عمر فراموش نمى کند و نتایج خـوب و بد آن در تمام طـول زندگى به گـونه هاى مختلف آشکار مى شـود و گاهى آن رفتار و کردار مسیر زندگى کـودک را عوض مى کند. لذا حضرت امام خطاب به پدران و مادران و مربیان مى فرمایند:
((شمـاها در تحصیل کـوشـش کنیـد که بـراى فضایل اخلاقـى, فضـایل اعمالـى مجهز شـویـد. شما براى آتیه مملکت ما جـوانان نیرومنـد تربیت کنید. دامان شما یک مـدرسه اى است که در آن بایـد جـوانان بزرگ تـربیت بشـود. شما فضـایل تحصیل کنیـد تـا کـودکان شما در دامان شما به فضیلت برسند.))(7)
حضـور شخصى و معنوى مادر در خانـواده, از عوامل تإثیرگذار در تـربیت است. حضـرت امام دامان مادران را مـدرسه اى مـى داننـد که باید در آن جـوانان بزرگ تربیت شـونـد. و بر حضـور شخصـى زن در خانه براى اعمال تربیت صحیح تإکیـد دارنـد. و با همه اهتمامـى که به قضیه دارنـد, مخـالف حضـور اجتماعى مادران نیستنـد, امـا اصـرار دارنـد فـرزنـدان در دامان مـادران خـود تـربیت شـونـد. اثرگذارى برخـوردها و رفتارهاى مادر, در انتقال فرهنگـى صحیح و شایسته به کودک شایان توجه است:
((آن قـدرى که بچه از مادر چیز مى شنـود, از پـدر نمـى شنـود. آن قـدرى که اخلاق مـادر در بچه کـوچک نـورس تـإثیـر دارد و به او منتقل مـى شـود, از دیگـران عملـى نیست. مـادرهـا مبـدإ خیـرات هستند.))(8)
و در بخشى دیگر مى فرمایند:
((در دامـن مادر, بچه ها بهتر تربیت مى شوند, تا در پیش استادان. علاقه اى که بچه به مادر دارد, به هیچ کـس ندارد و آن چیزى که در بچگـى از مادر مى شنـود, در قلبـش نقـش مى بندد و تا آخر همراهـش است. مادرها بـایـد تـوجه به ایـن معنا کننـد که بچه ها را خـوب تربیت کنند; پاک تربیت کنند.
دامنهایشـان یک مـدرسه علمـى و ایمـانـى بـاشــد.))(9)
در خـاطـره اى خـانـم فـاطمه طبـاطبـایـى بیـان مـى کند:
((حضرت امام به تربیت کـودکان خیلـى اهمیت مى دادند. گاهى ما به شـوخـى مى گفتیـم: چرا زن باید همیشه در خانه بماند؟ مـى گفتنـد: خانه را دست کم نگیرید. تربیت بچه ها کـم نیست. اگر کسى بتـواند یک نفر را تربیت کند, خدمت بزرگى به جامعه کرده است.)) و خانـم عاطفه اشراقى, نوه حضرت امام, بیان مى کند: ((مـن در کـودکى پدر خـود را از دست داده ام و خاطره زیادى از ایشان در ذهـن نـدارم, اما امام همیشه به مادرم تـوصیه مى کردند که بهتریـن عبادت براى مادر نگهدارى از فرزنـدان و تـربیت آنان است. چنان که مادرم در اوایل انقلاب خـواسته بـودند که در کارهاى اجتماعى شـرکت کننـد, ولـى به دلیل کـوچک بـودن بچه ها امام از ایشان خـواستنـد که به تربیت فرزندان بپردازند.))
گامهاى تربیت عملى:
از روزهاى آغازیـن زندگـى و از بدو تـولد تربیت آغاز مـى شـود و اولیـن گـامها در ایـن مسیـر بـرداشته مـى شـود.
1) برداشتن کام نوزاد
درست از زمانـى که بچه شروع به تغذیه مـى کند, مستحب است کام او با تربت امام حسین(ع) یا یکى از ائمه معصوم برداشته شـود. ایـن به معناى آن است که القاى تـولى و وجـود روحیه معنوى, همراه با غذاى کـودک صـورت پذیـرد. ایـن اولیـن گـام تربیت است.
2) گفتن اذان و اقامه
برخلاف پنداشت برخى از افراد, کـودک از همان ابتدا متـوجه اوضاع و احـوال است و از صـداها تإثیر مـى پذیرد. چه خـوب است اولیـن آوایى که مى شنود, آهنگ ملکـوت باشد و کلامى گوش او را بنوازد که خط مشى سعادتـش را ترسیـم کند. از ایـن رو است که در رهنمـودهاى دینى بر گفتـن اذان و اقامه در گوش کودک تإکید بسیار شده است.
کـودکى که شهادت به وحدانیت خدا و رسالت پیامبر و امامت امامان را مى شنـود و با آهنگ وحـى آشنا است, کمتر در معرض آلـودگیها و انحـرافات قرار مـى گیرد. او از روحـى لطیف تر و دلـى آرامتـر در بـرابـر فـرامیـن الهى بـرخـوردار است.
از امام صادق(ع) نقل شد که پیامبر فرمود: ((مـن ولد له مـولـود فلیـوذن فى اذنه الیمنـى باذان الصلـوه ولیقـم فـى اذنه الیسرى فانها عصمه مـن الشیطان الرجیـم و الافراع له(10); کسى که داراى فرزندى شد, باید در گوش راست او اذان نماز و در گوش چپـش اقامه بگـویـد. اذان و اقامه مانعى در بـرابـر شیطان است.)) در رساله عملیه امام خمینـى نیز به ایـن امر مهم اشاره شده است. آنجا که در مسإله 916 مى فرمایند:
((مستحب است در روز اولـى که بچه به دنیا مـىآیـد, یـا پیـش از آنکه بنـد نافـش بیفتـد, در گـوش راست او اذان, و در گـوش چپـش اقامه بگویند.))
3) نام نیک
از گامهاى تـربیت و از جمله حقـوقـى که فرزنـد بـر پـدر و مادر دارد, انتخـاب نام بامعنا, زیبـا و نیک است. نام در همه مـراحل زنـدگى همراه انسان است و شخصیت خانـوادگـى او را نشان مـى دهد. خجسته است نام کـودک از اسامى شخصیتهاى نمونه و مفاهیـم عمیق و پرمعنا انتخاب شـود. اگر نام شخصیتهاى مذهبى و الگوهاى موفق را بر کـودک بنهند, خاطرات موفقیتها, رشادتها و درسهاى عملى زندگى آنها همـواره در خاطر فرد تداعى مى شـود و کـودک به احترام نامى که دارد, مورد تکریـم قرار مى گیرد. یکى از یاران حضرت امام نقل مـى کند: ((در زمستان سال 63 خداوند فرزند دخترى به اینجانب عطا فرمـود. چند روز بعد از تـولد, مادرش او را به بیت معظم له آورد و ... (امام) با تبسـم و نشاط کـم سابقه اذن دخول دادند, قبل از آنکه سخنى بگویم, فرمودند:
بچه خـودتان است؟ عرض کردم: بله! بلافاصله دو دستشان را به علامت تحـویل کـودک جلـو آوردند و همزمان پرسیدنـد: دختر است یا پسر؟ عرض کردم: دختر است. او را در آغوش گرفتنـد و صورت به صـورت او گذاشتند و پیشانى او را بـوسیدند و در ایـن حال فرمـودند: دختر خیلى خوب است. دختر خیلى خـوب است. دختـر خیلـى خـوب است! و در مورد اسمـش فرمودند: فاطمه خیلى خوب است. فاطمه خیلى خـوب است. فاطمه خیلـى خـوب است.)) بار دیگر که یار امام, صاحب فرزند پسر مى شـود, امام در مـورد نام او مى فرماید: ((از على بهتر چى؟ على باشـد.))(11) رفتار و کـردار حضـرت امام, آدمـى را به یاد سیره اهل بیت مـى انـدازد. شیـوه بـرخـورد آن بزرگـوار در ابعاد مختلف زنـدگـانـى پـرتـوى از نـور درخشـان آن اختـران تـابنــاک است.
سکـونى مى گوید: ((دخلت على ابى عبدالله و انا مغموم مکروب. فقال لى: یا سکونى! ما غمک؟ فقلت ولدت لى ابنه. فقال یا سکـونى علـى الارض ثقلها و علـى الله رزقها, تعیـش فـى غیر اجلک و تإکل مـن غیـر رزقک فسـرى و الله عنـى فقال: ما سمیتها؟ قلت فاطمه. قال: آه آه آه ثـم وضع یـده علـى جبهته الـى ان قال: اما اذا سمیتها فاطمه فلا تسبها و لا تلعنها و لا تضربها(12); در حالـى که غمگیـن و محزون بودم, به خدمت امام صادق(ع) رسیدم. امام از مـن پرسید: اى سکـونـى! چـرا انـدوهگینـى؟ عرض کـردم: صاحب دختـرى شـده ام.
امام فرمود: اى سکونى! سنگینى اش بر زمیـن است و روزیـش بر خدا; عمـرش از تـو جـدا و روزى که مـى خـورد, غیـر از روزى تــو است.
[سکـونى گـوید]: به خدا سـوگند حزن و اندوه از مـن رخت بر بست.
سپـس امـام فـرمـود: او را چه نـامیـده اى؟ عرض کـردم: فــاطمه.
حضرت فرمـود: آه, آه, آه. آن گاه دست خـود را بر پیشانـى نهاد. سپـس فرمـود: حال که او را فاطمه نامیـدى, هرگز دشنامـش مـده و نفرینـش مکـن و او را مزن.)) نکته اى که در موارد فـوق مورد نظر است و باید به آن تـوجه داشت, ایـن است که فرزند موهبت گرانقدر الهى است و نبایـد پسر یا دختر بـودن او در اعمال تربیت صحیح و تـوجه و محبت والدیـن تإثیر بگذارد. مهم چگونگى تربیتى است که انجام مى گیرد. هر چه روان شناسى کودک را بهتر بدانیـم, سریعتر و آسـانتـر به اهـداف تـربیت دست خـواهیـم یـافت.
مراحل رشد
بنا به تقسیـم بنـدى که در روایتـى از پیامبـر گرامـى اسلام حضرت محمد(ص) آمده است, مراحل رشـد به سه دوران تقسیـم مـى شـود: هفت سال اول, دوران سیـادت, هفت سـال دوم, دوران آمـوزش و هفت سـال سـوم, دوره وزارت.(13) در دوران سیـادت کـودک بـایـد تـدابیـرى انـدیشیـد که با دوره هاى بعدى متفاوت است و آن گـونه که از نام آن پیدا است, مرحله آقایى و سیادت کـودک است. این زمان بهتریـن و مناسبتـریـن وقت اثرگذارى در عقل و انـدیشه و روح انسان است.
از نظر مذهبى نیز بذر هویت دینى و معنوى انسان در کـودکى کاشته مى شود, اما القاى مفاهیـم اخلاقى و مذهبى و فرهنگى ـ با توجه به حساسیت ایـن دوران ـ نباید با شیـوه هاى مستقیـم و خشک آمـوزشـى صـورت پذیرد, بلکه باید در قالبى شیریـن و با محتـوایى کودکانه انجام گیرد. ایـن موقعیت زمانى نیست که کودک را وادار به انجام اصـول تربیتى کنند, بلکه باید با شیوه غیر مستقیـم و جذاب وضعى را ایجـاد کـرد تـا عملا از آمـوزشها تصـویـربـردارى کند.
در سیـره عملـى حضـرت امـام ایـن نکته به وضـوح دیـده مـى شـود. همسـر بزرگـوار ایشان بیان مـى کننـد: ((روحیه امام و حـرکتها و صحبتهایشان بر بچه ها بسیار اثر مـى گذاشت; به خصـوص دیانت ایشان بسیار مـوثر بـود. بچه هاى من خیلـى متدینند و مـن از ایـن بابت شاکر به درگاه خدایم و مى دانـم که همه اینها اثر وجود آقا است.
برخـورد و رفتار و دیانت و تقـواى ایشان بـر مـن نیز اثر داشته است, اما از نظر اخلاقـى بـر بچه هایـم بیشتر اثر گذاشته انـد ... .(14))) خانـم صدیقه مصطفـوى, فرزند امام مى گـوید: ((مـن از نه سالگـى ایشان را تشخیص دادم. یادم است از بچگـى خیلـى کـم خـواب بـودم. چندیـن بار وسط شب بیدار مـى شـدم و مکرر نماز شب آقا را مى دیدم. خیلى از شبها مهتاب بود و مـن در مهتاب اشک چشم آقا را مى دیدم و ایـن براى مـن خیلى عجیب بود.(15))) فرزند دیگر امام, خانـم فریده مصطفـوى در باره عدم سختگیرى امام در وظایف شرعى ـ قبل از سن تکلیف ـ مى گوید:
((تا مکلف نبـودیـم, هیچ تکلیفـى بـر ما بار نمـى کردنـد.(16))) سختگیریهاى قبل از بلوغ باعث خـواهد شد در کـودک نسبت به مسایل تربیتـى دلزدگـى و گاه تنفر ایجاد شـود. البته ایـن بـدان معنا نیست که هیچ تلاشى در آگاهى دادن به فرزند نشـود, زیرا در موارد مختلفـى که از زندگى ایشان بیان مى شـود, حتـى در سخنرانیهاى آن بزرگـوار, به تربیت قبل از بلوغ و تمریـن در عبادات تإکید شده است:
((بچه ها از هفت سالگـى نماز بخـواننـد. بچه ها را وادار به نماز کـن, تا وقتى نه ساله شدند, عادت کرده باشند.(17))) کـودک باید در هفت سال اول زندگـى از آزادى کامل و منطقـى برخـوردار باشد. او را بایـد از دور مـراقبت نمود. ایـن دوره از زمان مـوقعیتـى نیست که والـدیـن از او تـوقع رفتار بزرگ منشانه داشته بـاشنـد, بلکه دورانـى است که نه تنها باید او بچگـى کنـد, بلکه گاه لازم است بزرگترها نیز خـود را تا حد کـودکـى تنزل دهند و با بیان و رفتـار کـودکـانه بـا او بـرخـورد کنند.
البته بایـد در نظر داشت آزادى که به کـودک داده مـى شـود, کاملا منطقـى و بر پایه اصـول باشد و از او شخصیتـى لـوس و جمع گریز و متـوقع ساخته نشـود. 2بازى, ویژگى دوره کودکى2 یکى از خصوصیاتى که در دوره سیـادت کـودکـى بیشتـر به چشـم مـى خـورد و از اهمیت ویژه اى برخـوردار است, بازى کودک است. به دوران قبل از دبستان, دوره بازى گفته اند و روانشناسان عقیده دارنـد: بازى تفکر کـودک است. او در این موقعیت, کارى جز بازى نـدارد و ایـن امـر مـوجب مـى شود پرنشاط و پـرانرژى شود و فکر و استعداد او شکـوفا شـود. کـودک, در بازى به آرزوهایـش دست مـى یابـد. قـدرت استـدلال پیدا مى کنـد و نیروى تحلیلـش تقـویت مـى گردد. بزرگتـرها نبایـد بازى کودکان را بى اهمیت بشمارند و آن را تحقیر کنند, بلکه خـود آنها نیز باید در بازى کـودکان مشارکت داشته باشند. بازى با فرزندان فرصتى است که والدیـن در خلال آن میزان هـوش و استعداد کـودک را مى سنجند.
برادر حضرت امام, مرحـوم آیت الله پسنـدیده گفته است: ((امام در تمام امور حتـى در بازیهاى کـودکانه و امـور تفریحى و ورزشى از تمام همسالانـش بـرتر و از همه جلـوتـر بـودنـد.(18))) و مرحـوم حاج سیـداحمـد خمینـى فرزند بـرومنـد آن بزرگـوار نقل کرده است: [))امام] در پرش طـول و ارتفاع, خـود در کودکى تمریـن داشتند و دو دست و یک پاى ایشان در اثر همیـن ورزشها شکسته بود. بیـش از ده جـاى سـر ایشـان و چنـد جـاى پیشـانـى ایشـان نیز شکستگـــى داشت.(19))) یکـى از نزدیکان حضرت امام نقل مى کند که آن فرزانه روزگار در زمان کـودکـى فـرزنـدانشان بـا تمام کارهاى مهمـى که داشتند, یک ساعت با آنها بازى مـى کردنـد و در برنامه ریزى امـور خـود به ایـن امـر تـوجه و عنایت داشتنـد. و حتـى از همان زمان کـودکـى به هنگام تفریح و بازى, برنامه اى دیگر پیاده نمى کردند. (20))) به بیان خانـم طباطبایـى: ((امام علاقه زیادى به کـودکان داشتند. ایشان همیشه نصیحت مـى کردنـد که تا پیـش از مکلف شـدن, بچه ها را راحت بگذاریـم تا بازى کنند. یک روز علـى ساعت و عینک آقا را برداشته بـود. به على گفتنـد: علـى جان! عینک چشمهایت را اذیت مـى کنـد. زنجیر ساعت هـم خـداىناکرده ممکـن است به صـورتت بخـورد. صـورتت مثل گل است. ممکـن است اتفاقى برایت بیفتد. على عینک و سـاعت را به امام داد و گفت:
خـوب بیایید یک بازى دیگر بکنیـم. مـن مـى شوم آقا, شما بشـویـد على کـوچـولـو. فرمـودند: باشـد. علـى گفت: خـوب بچه که جاى آقا نمى نشیند. امام کمـى خـودشان را کنار کشیـدنـد. علـى کنار امام نشست و گفت: بچه که نبـایـد دست به سـاعت و عینک بزنـد. آقـــا خندیـدند و ساعت و عینک را به علـى دادنـد و گفتنـد: بگیـر تـو بردى.)) ایـن نمونه هاى زیبا ما را به یاد رفتار پیامبر اکرم(ص) مـى اندازد. آن بزرگـوار با تمام عظمت و اقتدارشان, زمانى که به کـودکان مى رسید, لبخند آسمانـى را نثار آنان مـى نمـود و سلام را هـدیه آنـان مـى کـرد و بـا آنها به بـازى مـى پـرداخت.
در کتاب جـوامع الحکایات عوفـى نقل شده است: ((روزى پیامبر براى شرکت در نماز عازم مسجـد بـودند. در راه کـودکانـى را که مشغول بازى بـودند دیدند. آنها با دیدن پیامبر دست از بازى کشیدنـد و به سـوى ایشان شتافتنـد. پیامبـر با مهربانـى از آنان استقبـال کرد.
کودکان از سر و کـول پیامبر بالا مـى رفتند و با هلهله و شادى به او مى گفتند:
((کـن جملى[ شتر من باش]!.))پیامبر هم با آنها همبازى شد. وقتى خـواست از آنها جـدا شـود, هشت عدد گـردو به آنها داد و سپـــس کـودکان از آن بزرگـوار جدا شدند.)) حضرت على(ع) از پیامبر نقل مى کنند: ((مـن کان له ولد صبا));(21) هر که کـودکـى دارد, باید در تـربیت او خـود را تـا حـد کـودکـى بـرسـاند.
و زمانـى که سـرى به کـوچه هاى بنـى هاشـم در آن دوردستهاى تاریخ مـى زنیـم و به خـانه اى مـى رسیـم که قطعه اى از بهشت است, صــداى بـــانـــویـى آسمــــانـى را مـــى شنـویـم کـــــه بـا کــودک خـردسال خـود بازى مـى کنـد و یک دنیا درس در بازى او بـا کـودک نهفته است. او در حـالـى که فـرزنـد کـوچکـش را بـالا و پـاییـن مى اندازد و با او بازى مى کند, ایـن شعر را برایـش زمزمه مى کند:
اشبه اباک یا حسن
و اخلع عن الحق الرسن
و اعبد الها ذامنن
و لا توال ذالاحن(22)
اى کودک خردسالم, حسـن! مانند پدرت باش و از گردن حق ریسمان را بـردار! خـداى یگـانه را بپـرست و از فـرومایگـان حمـایت نکـن. کودک از یک طرف به سبب ضعفى که در خود حـس مى کند و قدرتى که در بزرگسـالان مـى بینـد و به علت عشقـى که به تکامل دارد, کـارهـاى بزرگتـرها را تقلیـد مـى کنـد. مـوقعى که پـدر و مادر, در بـازى کـودکانه شـرکت مـى کننـد و آنان را در کارهاى کـودکـان مسـاعدت مى نمایند, جان طفل از مسرت و شادى لبریز مى شـود و احساس مـى کند کارهاى کـودکـانه او آنقـدر ارزنـده است که پـدر و مادر بـا او همکارى مى کنند.
مشارکت والـدیـن در بازى اگـرچه وقت آنان را مـى گیرد, اما آثار بسیار نیکویى بر جاى مى گذارد.
یکـى دیگر از نـوه هاى امام خمینـى مـى گـویـد: ((وقتـى امام راه مى رفت, من از دور او را هل مى دادم. امام هم از شیطونى مـن خوشش مىآمد.))(23)
نکات قابل توجه درتربیت قرآنى
با تـوجه به ایـن بیان ارزشمند حضرت امام که فرمود: تربیت باید قـرآنـى بـاشـد, شکل و چگـونگـى پـرورش مشخص مـى شـود.
اینکه تربیتـى بر پایه اصـول دینـى و نگرشهاى مذهبـى باشد و از همان ابتدا کـودک را در مسیر خداخـواهى, خدادوستـى و خدامحـورى بپروراند, و کودک بیاموزد جز راه دیـن مسیر دیگرى سعادتبخـش او نخـواهـد بـود, قله هـاى کمـال را فتح خـواهـد نمـود.
پـدر و مادر و محیط و مـدرسه هستند که به تناسب فطرت کـودک, او را به سوى خدا یا غیر خدا سـوق مى دهند, و همیـن در اثبات اهمیت تربیت قرآنى کافى است.
تربیت دینـى با تمام اهمیتـى که دارد, بسیار ظریف و پیچیده است و کـوچکتریـن نـدانـم کارى, اهـداف تربیت الهى را به صـورت کامل بـرآورده نمـى سازد. از آنجا که به تعبیر حضـرت امام: اسلام دیـن انسان سازى است, دیـن چـون دانشگاهـى است که فارع التحصیلان آن به تمام معنا مدرک ((انسانیت)) را مـى گیرند; پـس باید در ایـن امر توجه وافرى شود که کوچکتریـن اشتباه, زیانهاى جبران ناپذیرى هـم براى فرد و هـم بـراى جامعه خـواهـد داشت. در ایـن مقام به ذکر نکـات دقیق در تـربیت قـرآنـى مـى پـردازیم.
الف ـ همسانى والدین
اگر پـدر و مادر, در اعتقادات همسان نباشند, هر یک الگـویـى به کـودک ارائه مى دهنـد و او را دچار سردرگمـى و سـرانجام انحـراف مـى کنند. اختلاف فکر, روح کـودک را ویران و روان او را نامتعادل مـى کند, و کسـى که از روحیه اى طبیعى و متعادل برخـوردار نباشد, مسلما از آنچه به عنوان ارزش به او معرفى مى شود, خـواه مثبت یا منفى مى گریزد.
همسر حضرت امام مى گوید: ((به طـور کلى بچه هاى مـن اخلاق و ایمان را از امام دارند, اما تسلیـم بودن و سازگار بودن با همسرانشان در زندگى را از من دارند.))(24)
ب ـ رفق و مدارا:
هـدف تـربیت مذهبـى, سـاخته شـدن است, نه سـرکـوب کردن.
رسول گرانقدر اسلام در ایـن باره گفتار دلنشینى دارند که درخـور تـوجه است: ((ان هذا الدین متیـن فاوغلـوا فیه برفق و لا تکرهوا عباده الله الـى عباد الله(25); دین مبین اسلام دینى متیـن است; پـس دیگران را با رفق و مـدارا جذب اسلام کنید و پرستـش خـدا را بـراى بنـدگـان خـدا زشت جلـوه نـدهیـد)).
متإسفانه برخى از والدیـن با تعصب و بدون فکر و توجه, نه تنها در کودکان خـود نسبت به امور مذهبى رغبت و شـوق ایجاد نمى کنند, بلکه آنان را از این ارزشها گریزان مـى سازند. مسلما ایـن گـونه رفتارها, نه فقط سازنده نیست, بلکه سـوزنـده هـم خـواهد بـود و عواقب شـومـى در بـر خـواهـد داشت که گـاه, جبـران ناپذیـر است.
خانـم زهرا مصطفـوى در خاطره اى نقل مى کند: ((حضرت امام همـواره سعى داشتند کلام حق را با ملاطفت و شیرینـى قریـن سازند. هرگز در ایـن خصـوص به عتاب متـوسل نمى شدند و عبادت خدا و انجام واجبات را در نظر دیگران سنگیـن و طاقت فرسا جلـوه گر نمـى ساختند. همسرم به جهت عادات خانـوادگى دخترم را از خـواب صبحگاهى بیدار مى کرد و به نماز وا مـى داشت. امام وقتـى از ایـن ماجرا خبردار شـدند, برایش پیغام فرستادند که: چهره شیریـن اسلام را به مذاق بچه تلخ نکـن! ایـن کلام آنچنان مـوثـر افتاد و اثـر عمیق بـر روح و جان دخترم گذاشت که بعد از آن خـودش سفارش کرد که هنگام اقامه نماز صبح به مـوقع بیـدارش کنیـم.(26))) و فـرزنـد دیگـر آن فـرزانه روزگار, در باره آسان جلـوه دادن مفاهیـم دینى مـى گـوید: به ما نمـى گفتنـد که: بـایـد نمـاز بخـوانید.
خودشان از نیـم ساعت به ظهر وضو مى گرفتند و مشغول نماز خـواندن مـى شـدنـد و مـا هـم داخل حیـاط مشغول بـازى کـردن بـودیم.
یک مرتبه هـم نیامدند صدا کنند که: دخترها! بایستید براى نماز. بیایید مـن ایستاده ام, پشت سـر مـن, یا خودتان نماز بخـوانیـد. ایشان تمام سال, اول اذان نماز مى خـواندند, ولـى یک بار هـم به ما نگفتند که: الان دست از کارتان بردارید, مـوقع اذان است. دست از بازیتان بردارید و بایستیـد براى نماز. ولـى مـى گفتنـد: شما باید در طول ایـن ساعت نماز بخوانید. واى به حال کسى که در طول ایـن ساعت نماز نخواند! آن وقت اگر نماز را نخـوانـد, بایـد از خانه بیرون برود. صبح هـم کسـى را از خـواب بیدار نمـى کردنـد و مى گفتند: خودتان اگر بیدار مـى شوید, بلند شـوید نماز بخـوانید. اگـر بیـدار نشـدیـد, مقیـد بـاشیـد که ظهر, قبل از نماز ظهر و عصـرتـان نمـاز صبحتـان را قضـا کنید.
زمستان هـم که بلند مى شدیم, مى رفتیم سر حـوض وضـو بگیریـم, اگر مثلا کمى آب گرم داشتند, مـى گفتنـد: بیایید با ایـن آب گرم وضـو بگیرید. از ایـن جهت هـم, الحمدلله, اثر مطلـوبى در فرزندانشان باقى گذاشتند.
ایشان مقید بـودنـد که ما از بچگـى حجاب شرعى مان را حفظ کنیـم. انجـام هیچ گـونه گنـاهـى از جمله غیبت, دروغ, بـى احتـرامـى به بزرگتر و توهین به مسلمان را نداشتیم. خصوصا در مورد توهیـن به مسلمان حساسیت زیادى داشتنـد. در اثر همیـن رفتار امام بـود که حتى به ذهنمان خطـور نمى کرد که به یکدیگر دروغ بگوییـم یا غیبت یکدیگر را کنیم)).
ج ـ محبت
مهر و محبت, عشق و علاقه فـرد را امیـدوار, مصمـم و هـدفمنــــد مى سازد. دعوت کـودکان به رعایت موازیـن اخلاقى و آداب اجتماعى و امـور مذهبـى همراه با ابراز محبت در آنان شـوق و انگیزه ایجاد مـى کنـد و محرک موثـرى بـراى واداشتـن او به امـور مطلـوب است.
اگـر به جاى صادر کـردن دستـورهاى پى در پـى همـراه با تحقیر و تـوبیخ, در کودکان خـود انگیزه پرستـش به وجـود آوریـم و نتیجه تعبـد و خداگرایـى را در قالبهاى شیریـن مثل شعر و داستان بیان کنیم, اگر خوبى فضایل را تبییـن نماییـم و از عاقبت رذایل سخـن بگـوییـم, اگر قبل از بیان عذاب و خشـم خـدا, لطف و مهربانـى و بخشنـدگـى پروردگار را به یاد کـودک آوریـم, مسلما هـدف, یعنـى انگیزه حاصل خـواهد شـد و او با میل فراوان در سایه سار معنـویت خواهد نشست و از میـوه هاى لذت بخـش ایمان بهره منـد خـواهـد شـد.
یکى از بستگان حضرت امام مى گـوید: ((حضرت امام عقیده داشتند که خواب تکلیف ندارد, و از ایـن رو بچه ها را که خـواب بـودند, براى نماز بیدار نمى کردند, و از طرفـى تحمل نمى کردند که ببینند کسـى بیـدار است و نمـازش را نمـى خـواند)).(27)
دـ تشویق
یکـى از مصـادیق مهرورزى تشـویق صحیح و بجـا مـى بـاشد.
تشـویق بجا وسیله اى اساسى براى ایجاد انگیزه و رغبت براى انجام کارهاى نیک و عادات پسنـدیـده و تنبیه عاملـى براى جلـوگیرى از کارهاى زشت و عادتهاى نکوهیده است. وجـود هر دو در تربیت ضرورى است. در حقیقت ((تشـویق)) مانند واکسـن عمل مـى کند و ((تنبیه)) به منزله درمان است. یکى از راههاى محبت به کـودکان ایجاد شـوق در آنان براى انجام اعمال است. تشویق مانند نسیـم بهارى است که شکوفه هاى استعداد را در وجـود کودک شکوفا مى سازد و اصل اساسى و مهم تربیت اسلامى را تشکیل مـى دهـد. چه بسا افرادى که یک تشـویق بجا و شایسته تغییرى بـس شگفت در زندگى آنان پدید آورده و مسیر زنـدگـى آنها را از شقـاوت به سـوى سعادت سوق داده است.
در بـاره چگـونگـى تشـویق آن را به دو صـورت بیـان کـرده انــد: تشـویق مادى و معنـوى. هـر کـدام از آن دو, به تناسب عمل کـودک اعتقادات دینى او را رشـد مـى دهـد. اصـولا تربیت دینـى فرزنـد در دوران قبل از دبستان, منـوط به ایجاد انـس نسبت به مسایل دینـى است, که تشویق موثرتریـن راه ایجاد انس مى باشد. در زمینه عطوفت و مهرورزى به کـودکان احادیث بسیارى ذکر شده که به برخـى اشاره مى کنیم:
امام صادق(ع) مـى فرماید: ((لیرحـم الوالد لشده حبه لـولده(28); خـداوند به پـدر, به علت علاقه شـدیدش به فرزند, لطف مـى کنـد)).
پیامبر گرانقدر اسلام(ص) مى فرماید: ((نظر الـوالد الـى ولده حبا له عباده;(29) نگاه علاقه منـدانه پـدر به فـرزنـد, عبادت است)).
فرمایـش فوق نشانگر لطف و مرحمت خداوند به کسى است که به گلهاى بهشتـى و نعمتهاى آسمانى محبت کند و به وسیله عطـوفت, کـودک را به سیـر راههاى معنـوى سـوق دهـد. یکـى از مـوارد تشـویق نگـاه مهرانگیز به فرزنـدان است. مـورد دیگر بـوسیدن کـودکان است. دل پـاک طفل آینه اى شفـاف است که اظهار محبت پـدر و مـادر بخصــوص بـوسیـدن او آینه روح وى را جلا مـى دهـد.
نوازش والدیـن به کـودک جرإت و جسارت مى بخشد و اعتماد به نفـس آنها را تقویت مى کند.
مفضل بن عمر گوید:
خـدمت امام مـوسـى کاظم ـ علیه السلام ـ رسیدم. دیدم فرزندش علـى بـن مـوسى را روى زانـویـش نشانده و او را مى بـوسید و زبانـش را مى مکید و بر شانه اش مى گذاشت و در بغل مى گرفت و مـى گفت: پدرم به فدایت! چه بـوى خوش و اخلاق پاک و چه فضل آشکارى دارى!(30) حضرت امام بچه ها را خیلى دوست داشتند. نوه هاى آقا همه شلوغ بـودند و امام به دختر خـود که از شیطنت بچه گله مى کرد, مـى گفتند: ((مـن حاضرم که تـو ثوابى را که از تحمل شیطنت حسیـن مى برى, با ثـواب تمـام عبـادات خـود عوض کنـم)).(31) و در جـاى دیگـرى در بـاره کـودکـانـى که به حسینیه جمـاران مـىآمـدنـد, فـرمود:
((مـن به حسینیه که مـى روم, اگـر بچه باشـد, حـواسـم دنبـال او مى رود.
اینقدر مـن دوست دارم این بچه ها را. بعضى وقتها که صحبت مى کنم, مى بینـم که بچه اى گریه مى کند یا دست تکان مى دهد و اشاره به مـن مى کنـد, حـواسـم پیـش او مـى رود)). (32) در خاطره اى که یکـى از نوه هاى ایشان ذکر مـى کنند, تشـویق مادى و معنـوى هر دو به چشـم مـى خـورد. او مـى گـویـد: ((وقتـى بچه بـودم, یک بار امام مشغول خواندن نماز بودند و مـن هم رفتـم پشت سر ایشان ایستادم و همان کارهایـى را که ایشان مـى کردند, تکرار کردم. امام چند جلد کتاب کودکان که همان دور و بر بـود, برداشتند و به مـن دادند. بعدها هر وقت به اتاق ایشان مى رفتـم, یا امام قدم مى زدند و مـن ایشان را مى دیدم, اول از مـن سوال مى کردند: نمازت را خوانده اى یا نه؟ اگر نمازم را خـوانده بـودم, مـى گفتنـد: آفـریـن, و اگـر هنـوز نخوانده بـودم, مى گفتند: بخـوان, و نصیحتـم مى کردند و مى گفتند: نمازت را اول وقت بخوان.))(33)
هـ ـ تمرین و ایجاد عادت
حضرت امام عقیده داشتنـد پیـش از رسیدن سـن تکلیف بایـد کارهاى خـوب و بـد و مسـایل شـرعى را به بچه ها گفت.
امام صادق(ع) در زمینه چگـونگى آموزش دینى در باره کـودکان قبل از دبستان مى فرمایند: ((وقتى کودک به سـن سه سالگى رسید, از او بخـواهید هفت بار ((لا اله الا الله)) بگـوید. سپـس او را به حال خود واگذارید, تا به سـن سه سال و هفت ماه و بیست روز برسد. به او آموزش دهید که هفت بار ((محمد رسـول الله)) بگـوید و سپـس تا چهار سالگـى او را آزاد بگذارید و آن هنگام از وى بخـواهید هفت مـرتبه ((صلـى الله علیه و آله)) بگـویـد و تا پنج سالگـى درنگ کنید. در ایـن سال اگر کـودک دست چپ و راست خـود را تشخیص داد, او را رو به قبله قرار دهید و سجـده را به او بیامـوزید. وقتـى هفت سال او تمام شد, به او بگویید: دست و صورت خـود را بشوید و به تـدریج وضـو گرفتـن را به او بیامـوزید. سپـس بگـوییـد نماز بخـوانـد. آنگاه کـودک را به حال خـود واگذاریـد, تا نه سال او تمام شـود. در ایـن هنگام وضو گرفتـن صحیح را به او بیاموزید و او را به نمـاز خـوانـدن وادارید.(34)))
به روشنـى از فـرمایـش گرانمایه اهل بیت(ع) و سیره حضـرت امام مشخص مـى شـود: دوران سیـادت, دوران تنبیه نیست و فقط بـایـد به تشویق ـ آن هـم به انـدازه و بجا ـ پـرداخته شـود. اما از دوره آموزش ـ مخصوصا بعد از سـن تکلیف ـ اگر کودک زیر بار آموزشها و اعمال دینـى نرفت, با او باید به سان بیمار رفتار کرد و درد او را دوا نمـود که یکــــى از راهها تنبیه است. البته نسخه تنبیه زمانـى پیچیـده مـى شـود که داروهاى دیگر اثربخـش نباشـد و تنها تنبیه سودمند و موثر باشد.
شایان ذکـر است اگر از ایـن دارو خـودسـرانه و بیـش از انـدازه استفاده شود, نه تنها موثر واقع نمى شود, بلکه مهلک خواهد بـود.
تنبیه هـم مانند تشـویق به دو گـونه مادى و معنـوى یا به تعبیر بهتر عاطفـى و جسمى صـورت مـى گیرد. تا جایـى که یک قهر کـوتاه, بـى اعتنایى مـوقت و سر تکان دادن معترضانه کار را پیـش مـى برد, جـایـى بـراى تنبیه بـدنـى بـاقـى نمـى مـاند.
و علت تنبیه باید بیان شـود و سبب عقـوبتى که کـودک از عمل زشت خـود مى بیند, تشریح گردد. همچنیـن تنبیه باید به تناسب عملى که طفل انجام داده, صـورت پذیرد. روایات شریفه, تنبیه بدنـى را در صورتى تجـویز مى کند که جنبه هدایتى و تربیتى داشته باشد. تنبیه همراه با تحقیر, با روح محبت و مهربانـى ـ که اسلام مـروج آن در تـربیت اسلامـى و روابط اجتمـاعى است ـ منـافـات دارد. رفتـــار توبیخآمیز و ملالت بار کودک را به رنج و تشویـش مى افکند, زیرا او شخصیت خـود را متزلزل مى یابد. امام کاظم(ع) فرمود: ((لا تضربه و اهجره و لا تطل; او را نزن, بلکه با او قهر کـن و این قهر تو طول نکشد.(35)))
کـودکانـى که دائما تنبیه و تحقیـر مـى شـونـد, اغلب دچـار شکست روحى مى شـوند و اعتماد به نفـس خود را از دست مى دهند و خـود را پست و حقیر مـى شمارند و جرإت دست زدن به هیچ کارى را ندارنـد. حتى در تنبیه بدنى, آن هـم در موارد خاص, حد و مرزى تعییـن شده است که بیشتر از آن مـوجب قهر الهى خـواهد شد. یکـى از فرزندان حضـرت امام در ایـن زمینه به نکات زیبـا و درخـور تـوجه اشـاره مى کند: ((مـن از بچگى خیلى ساکت بـودم. خانـم مى گفتند: در تمام دوران زنـدگـى ات یک مرتبه پـدرت تـو را دعوا نکـرد. فقط یک بار انگشتت را توى ماست زدى, آقا یک قلم در دستش بود و با ایـن قلم فقط روى دست تو زد. براى تـو کافى بـود و دیگر هیچ وقت دستت را تـوى ماست نمى کردى)).(36) و خانـم فریده مصطفـوى مـى گـوید: روش تربیتـى امام خیلى قاطعانه بـود. مثلا اگر روزى از روى بچگـى یا شیطنت, کارى برخلاف میلشان انجام مى دادیـم, شیـوه تربیتشان ایـن گونه نبود که صدایمان کنند و بگویند: مـن به شما نگفتم این کار را نکنید؟ چرا کردیـد؟ و ما را تنبیه کننـد و ما بگـوییـم: آقا ببخشیـد. ایشان مقیـد بـودنـد که ما از مغازه چیزى نخـریـم, با اینکه ما بچه بودیـم. (بعد از رسیدن به سـن تکلیف) مـن یک دختر ده یازده ساله بودم. رفته بـودم زیر گذر کاغذ بخـرم. همان طـور که تند مىآمدم و صـورتـم را خیلـى خـوب نگرفته بـودم, دیدم آقا دارند مىآیند و مرا دیدند. چون هم صورتـم تقریبا باز بود و هـم تند مـىآمدم ـ البته مکلف بـودم ـ با ایشان روبه رو شدم. دو روز در منزل پنهان شدم. ایشان مى دانستند براى چه رو نشان نمـى دهـم. به همیـن دلیل اصلا به روى خـود نیاوردنـد. براى اینکه قبح قضیه از بیـن نـرود و ایـن وحشت بـراى مـا بـاقـى بمـاند)).
یکـى دیگر از فرزندان ایشان نقل مـى کنـد: ((روزى امام به خاطـر تنبیه مـى خـواستند آهسته شاخه اى را که از درخت افتاده بـود, به دیـوار بزنند, تا حالت ترس در مـن ایجاد شـود, ولـى اشتباها به پایـم خورد و کبود شد. وقتى امام از ایـن قضیه باخبر شدند, دیه آن را پرداختند و با عطـوفت و مهربانى خـواستند که دیگر آن کار را انجام ندهم)).
حضـرت امام علاقه بسیارى به کـودکـان داشتنـد و آنها را به دلیل اینکه به فطرت نزدیکترند, مـورد تـوجه و عنایت قرار مـى دادنـد. خانـم فاطمه طباطبایـى در ایـن زمینه مـى گـوید: ((علاقه امام به کسانى زیادتر بود که به خدا نزدیکتر بـودند. مثلا بچه ها را خیلى دوست داشتند. وقتـى علـى را مـى بـوسیـدند, مـى گفتنـد: ایـن بچه جدیدالعهد ملکوتى است, این بچه به مبدإ نزدیکتر است, ایـن بچه پاکیزه تر است)).
و خـود ایشان به نقل از حضرت امام مى گوید: ((امام علاقه خاصى به فـرزندان شاهـد داشتند. اگر آنها را در تلـویزیـون مـى دیـدنـد, مـى گفتند: خـوشا به حال پـدرانشان که ره صـد ساله را یک شبه طـى کردنـد! معلـوم نیست ما چطـور خـواهیـم مرد.)) امام در یکـى از سخنرانیهاى خـود در باره نقـش کـودکان از همان نوزادى تا مراحل دیگر در پیروزى انقلاب اسلامى مـى فرماینـد: ((بحمـدالله در ایران در ایـن سنوات اخیر یک نهضتى الهى پیدا شد که ... بچه هاى صغیرش با پیرمردهاى کبیر با هـم بـودند. نهضتى که بچه ها پستانک را در دهان مى گذاشتند, وقتـى بیرون مىآوردند, مـى گفتنـد: مرگ بر شاه! باز پستانک را به دهان مـى گذاشتنـد. از بچه هایـى که اول صحبت و حرف زدنشان است تا پیرمردهایـى که آخر عهدشان به حیات است, همه با هم بودند و همه با هـم طرد کردند ایـن طاغوت را)).(37) و در پیام دیگرى خطاب به کودکان و نوجوانان مى فرمایند: ((شما هـم در این نهضت تظاهرات کردید, فریاد زدید, سهیـم هستید در ایـن نهضت مقدس ... کودکان عزیز با ضعف بنیه اى که دارند و با اینکه کـوچک هستند, ضعیف هستند, معذلک در این نهضت ها شرکت کرده اند, در ایـن نهضت پا به پاى بزرگسالان, در ایـن نهضت شرکت کرده اند ... عواطف مـا نسبت به شمـاهـا بیشتـر بـایـد بـاشـد)).
حمـد و سپاس شایسته پـروردگار متعال است که به ما تـوفیق عنایت فرمود در آینه وجود امام به کودکان بنگریـم و در زلال اندیشه او تـربیت اسلامـى را به تماشا بنشینیم و آمـوختیـم که اگر حـدود و شرایط و ضـوابط در تربیت کودکان مراعات نشـود و با شیوه هاى خشک و دلسرد کننده بخـواهیم به پرورش فرزندان بپردازیـم, هدف اصلـى که تربیت انسان است, حاصل نخـواهد شـد و فرزنـدان از مفاهیـم و ارزشهاى دینى و اخلاقى گریزان خـواهند شد و در نهایت به ستیز با آن خـواهنـد پـرداخت.(38) به امیـد آنکه کـودکانـى در جامعه ما پـرورش یابنـد که: معطـر به شمیم دیانت, دلباخته حـریـم ولایت و پیـروز و مـوفق در عرصه سیـاست بـاشند.
پى نوشت:
1ـ صحیفه نور, ج 14, ص 31.
2ـ تعلیم و تربیت در اسلام, ص56.
3ـ صحیفه نور, ج5, ص107.
4ـ مجله پیام زن, شماره 23, بهمـن مـاه 1372, گفتگـو بـا همسـر حضرت امام.
5ـ صحیفه نور, ج4, ص 124.
6ـ همان, ص346.
7ـ همان, ص 538.
8ـ همان, ص204.
9ـ پا به پاى آفتاب, ج1.
10ـ مستدرک الوسائل, ج4, ص62..
11ـ محمـدحسـن رحیمیان, در سایه آفتاب, ص126 ـ 129, با انـدکـى تلخیص.
12ـ وسائل الشیعه, ج15, ص200.
13ـ همان, ص195.
14ـ پا به پاى آفتاب, ج1, ص55.
15ـ همان, ص87.
16ـ همان, ج1, ص100.
17ـ همـان, صحبتهاى حضـرت امـام, به نقل از همسـرشان.
18ـ همـان, به نقل از مـرحـوم آیت الله پسنـدیده.
19ـ همان, ص81.
20ـ همان, ج2.
21ـ وسائل الشیعه, ج15, ص203.
22ـ منـاقب ابـن شهر آشوب, ج2, ص389.
23ـ پا به پاى آفتاب, ج1.
24ـ همان, ص56.
25ـ کافى, ج2, ص86.
26ـ پا به پاى آفتاب, ج1, ص123.
27ـ پا به پاى آفتاب, ج1.
28ـ کنزالعمال, ج19, ص58.
29ـ همان, ص584.
30ـ بحارالانوار, ج49, ص20.
31ـ پا به پاى آفتاب, ج1.
32ـ همان.
33ـ همان, ص228.
34ـ وسائل الشیعه, حدیث 27620.
35ـ بجـارالانوار, ج 101, ص 99, ح 74.
36ـ پا به پاى آفتا, ج 1, ص91.
37ـ صحیفه نور, ج 5, ص 173.
38ـ همان, ج 5, ص 265.