نویسنده

مادر ماه
پژوهشـى در زنـدگـى و شخصیت ام البنیـن(س)
در استقبـال از 4 شعبـان, سـالـروز ولادت حضـرت ابوالفضل(ع)

ناهید طیبى

آفرینـش هماره در دامان مادران مـى شکفـد و در دستان تربیت آنان به رشـد و بالندگـى مـى رسـد. و ایـن برق مهر و عاطفه است که در نگـاه به انتظار نشسته آنان نمایان است. شجـاعت, ادب, ایثـار و هزاران صفت نیک که در رگهاى کـودکان جارى است سـرچشمه در وجـود نیکـو مادرانى دارد که خـوبیهاى هستى قسمتى از ارث آنان است. و همیشه تاریخ, مادران برجسته, ایـن بهشتیان زمینى, مادر خـوبیها و جـوانمردیها و رشادتها بـوده اند. با نگاهـى, هر چند گذرا, به کتاب قطور تاریخ, برگهاى زرینى خواهیـم یافت که به دست تـواناى بزرگ مردان بشـریت نگاشته شـده است. دقت در ایـن سطـور ما را به حقیقتـى ژرف مـى رساند و آن اینکه ایـن سطـور نگاشته شده در پـى سـرمشقـى است که مـادران بـراى فـرزنـدان خـویـش نـوشته انـــد.

سرمشقى از صفات والاى انسانى
از میان جوانمردان جاودانه تاریخ, عباس بـن على(ع), تندیس ادب و شجاعت, درخششى دارد به وسعت تمامى هستى و ایـن درخشندگى نخواهد بـود مگر از پشت چهره مهربان و برجسته مادرى به نام ام البنیـن. اینک بـر آن شـدیـم تا ام البنیـن, مادر فضیلتها را که به عبـاس جاودانگـى بخشید شناخته و از زندگانى درسآمـوز وى تـوشه هایى از آزادگـى و ادب و شجـاعت و بصیـرت و ... بـر گیـریم. زندگانى فاطمه کلابیه معروف به ام البنیـن را شاید بتوان در ابعاد زیـر مـورد پژوهـش و بـررسـى قرار داد:
الف) ام البنیـن در آینه خانـدانـى پاک[ تبار تابناک]
ب) تـولـد بـانـوى خجسته عرب[ تـولـدى نـورانـى]
ج) ویژگیهاى والا و صفـات آسمـانـى ام البنیـن[ سینـاى صفـات]
د) ازدواج دختـر شجاعت با على(ع), امیر مومنان[ پیـوند آسمانى]
ه) ام البنین و تربیت فرزندانى شایسته و جــاودانه[ بــر کرانـه تعلیم و تربیت]
و) ابعادسیاسى,اجتماعى زندگانى ام البنین[جلوه هاى سیاسى,اجتماعى]
ز) پـایـان یک زنـدگـى پـاک و درسآمـوز[ غروب غمبار]

تبار تابناک
ام البنیـن دختر ((حرام بن خالد بن ربیعه بن الـوحید بن کعب بـن عامر بن کلاب)) است و مادر بزرگـوار او ((ثمامه)) دختـر سهیل بـن عامـر بن مالک بن جعفر بـن کلاب(1) بوده و پدر و مادرش از خاندان بنى کلاب, هستنـد و داراى خـوبیها و صفات خـانـوادگـى مشتـرک مـى بـاشنـد.
ابـوالفرج در کتاب مقاتل نام یازده تـن از مادران ام البنیـن را ذکر مـى کند که همگـى داراى نسب پاک و ویژگیهایـى شناخته شده در عرب مى باشند. مورخان در مـورد شرافت نسب ام البنیـن مـى نـویسند:
((تاریخ پـدران و داییهاى ام البنیـن را به ما مـى شناسانـد و ما دانستیـم که آنـان از سـوارکـاران شجاع عرب در جـاهلیت بـوده و شرافت و آقایى (سیادت) آنها به حدى بـوده است که حتـى پادشاهان نیز به آن اذعان داشته اند.))(2) ابوالمحل حرام بـن خالد از ((آل وحیـد)) است و از سـادات و اشـراف عرب و در خـانـدان او مـردان بزرگى مى زیسته اند که هر یک در بزرگـى و شرافت به گـونه اى مشهور گشته اند و ما جهت اختصار به برخى از ویژگیهاى آنان مى پردازیـم.
جد دوم (مادرى) فاطمه, ام البنیـن, ابوبرإ عامر بـن مالک است که در عرب معروف است به ((ملاعب الاسنه)) یعنـى بـازىکننـده بـــــا نیزه ها, زیرا شجاعت و دلاورى او به حدى بـود که جنگ برایـش بازى بـا نیزه ها بـود. عقیل به بـرادر بزرگـوارش علـى(ع) مـى گـویـد: ((ابـوبرإ عامر بـن مالک جـد دوم فاطمه در شجاعت در میان قبایل بـى نظیر بـوده و کسـى را شجاعتر از او جز حضرتت نمى شناسـم و از ایـن رو او را ((ملاعب الاسنه)) مـى خـواننـد.))(3) مـورخـان او را جنگاورى تـوانا و اسب سـوارى بى نظیر و در حفظ عهد و پیمان کـوشا مى دانند.
((عامر)) بـرادرى به نام ((طفیل)) داشت که از جمله شجاعان عصـر خـود بـود و تمام جنگجـویان به قـدرت بازو و مهارت وى در شمشیر زدن اعتـراف مـى کـردنـد. او عمـوى مـادر ام البنیـن بود.
یکـى دیگر از چهره هاى برجسته خاندان خجسته تاریخ, ((لبید)) پسر سهیل بـن عامر است که از شاعران برجسته عرب بـوده و در عرصه شعر و ادب کـم نظیر مـى باشد; او دایـى ام البنیـن است. ((لبید)) براى نعمان بـن منذر, پـادشاه حیـره, شعر زیبـایـى را در شإن شجـاعت قبیله بنى کلاب و خاندان خـود, بنـى عامر, مـى سراید که در عرب هیچ کـس وى را انکـار نکـرد و ایـن نمـایانگـر شناخت مـردم نسبت به ویژگیهاى والاى ایـن خـانـدان است. او چنیـن مـى خـواند:
یا واهب الخیر الجزیل من سعه
نحن بنو ام البنین الاربعه
و نحن خیر عامر بن صعصعه
المطعمون الجفنه المدعدعه(4)
((اى بخشنده خیر فراوان! ما فرزندان مادر چهار پسریـم و از نسل خـوب صعصعه هستیـم که در جنگ, با ضربات شکننده, جمجمه دشمـن را در هـم مى شکنیـم.)) در مـورد نسب مادرى ابـوالفضل العباس(ع) در کتب تاریخـى مطالب زیادى هست که صاحب کتاب بطل العلقمى در حدود 95 صفحه از ایـن خاندان سخـن مى گوید و از خصلتهاى پسندیده آنان با دقت و ظرافت تمام مى نویسد.
شاید بتـوان با یک جمله تصویرى از خاندان ((ام البنیـن)) ترسیـم کرد و آن اینکه پـدران و مادران و خانـدان ام البنیـن در شجاعت, کرم, اخلاق, هنر و وجاهت اجتماعى و بزرگوارى پس از قریـش, سرآمد قبایل گوناگون عرب بوده اند.
گفتنـى است که آشنایـى بـا اخلاق و خصلتهاى یک خـانـواده و حتـى خـانـدان, مـا را در شنـاخت ویژگیهاى فـردى افـراد و خــویها و خصلتهاى آنان یارى مـى کنـد زیرا قانـون وراثت از جمله قـوانیـن علمى است که با گذشت زمان بیـش از پیـش اثبات شـده و مـى شـود و آثـار آن بـراى غیـر عالمـان نیز مشهود و هـویداست.
اسلام بیـش از هر آییـن دیگـرى به قانـون وراثت و ژنتیک احتـرام گذاشته و مـا به وضـوح در معارف و مبـانـى اسلامــى اهمیت آن را مى بینیم.
به عنـوان نمونه, پیامبر بزرگ اسلام, ایـن سفیر سعادت, در مـورد انتخاب همسر مى فرماید:
((علیکـم بذات الـدیـن))(5) بر شما باد که همسر دینـدار انتخاب کنید. و نیز مـى فرمایـد: ((اذا جإکـم مـن تـرضـون خلقه و دینه فزوجـوه و ...))(6) با کسانـى ازدواج کن
eد که اخلاق و دیـن آنان پسنـدیـده باشـد و ...)) ایـن دو نکته مـورد نظر پیامبر گرامـى اسلام(ص) در مـورد شخص و شخصیت همسـر است که متـدیـن و خـوش اخلاق باشد. آنگاه که رسـول خدا(ص) به افقى دورتر مى نگرد به امت خـود چنین مى فرماید:
((تزوجـوا فـى الحجـر الصـالح فـان العرق دسـاس)).(7) در دامان (خـانـواده) صـالح و شـایسته ازدواج کنیـد زیــــرا عرق (ژنها) تإثیرگذار هستند.
اثرگذارى ژنها در فرزندان چنان زیاد است که رسول خـوبیها, حضرت محمد صلـى الله علیه و آله, به جـوانان امر مى کند که براى ایجاد نسل خوب, به خانواده همسر آینده تـوجه داشته باشند. و با عبارت اندیشمنـدانه خـود در زمانـى که هیچ گـونه آزمایشگاه ((ژنتیک)) وجـود نـداشت مـى فرماید: ((فان الابنإ تشبه الاخـوال))(8) همانا فرزندان از داییها شکل مى گیرند و همـواره مردم را نهى مى کرد از ازدواج با دختران خـوب و زیبایى که در دامان خانواده هاى پلید و ناصالح رشد کرده اند. (خضرإالدمـن) اکنـون که تا حـدى به اهمیت خانـواده و خاندان در شکل گیرى شخصیتها پـى بردیم و دانستیـم که اصل پاک و ریشه پـاک, به یقیـن میـوه اى طاهـر خـواهـد داد ارزش ((علـم انساب)) بر ما مشخص مى شـود و به عظمت جمله عقیل آنجا که به على(ع) مى گوید:
((تزوج ام البنیـن الکلابیه فـانه لیـس فـى العرب اشجع مـــــــن آبائها))(9) ((با ام البنیـن کلابیه ازدواج کـن زیـرا شجاعتـر از پـدران و اجـداد وى در عرب نیست)) واقف مـى شـویم.

تولدى نورانى
در کتب تاریخى نوشته اند:
حرام بـن خالد به همراه جمعى از ((بنى کلاب)) به سفر رفته بود. در یکى از شبها به خواب فرو رفته و در عالـم رویا دید که در زمیـن سرسبزى نشسته است و مرواریـدهاى درخشانـى از اطراف بـر جماعت و بـر دستـان او مـى ریزد و او از زیبـایـى آنها متعجب مـى شود.
سپـس مردى را مى بیند که به سـوى او مـىآید ـ از طرف بلنـدى ـ و هنگامى که به او مى رسد سلام مى کند و حرام او را جـواب مى دهد. آن مرد به او مى گوید:
((ایـن مروارید را به چه قیمت مـى فروشـى؟)) حرام نگاه کرد و آن در زیبـا را در دستـان خـود دیـد; رو به مـرد کرده و گفت:
((مـن قیمت ایـن در را نمى دانـم که به شما بگویم, شما آن را به چه قیمت خریدارى؟ ))
مرد گفت: مـن نیز نمى دانـم قیمت او را ولـى ایـن هدیه اى است که یکـى از پادشاهان عطا کرده است. و من ضامـن هستـم بـراى تـو به چیزى که از درهـم و دینار بالاتر است.)) حرام گفت: آن چیز چیست؟
مرد گفت: تضمیـن مى کنم که او شرافت و سیادت ابدى دارد و بهره و بزرگى از او است.
حـرام گفت: آیـا ایـن را بـرایـم ضمـانت مـى کنى. و مرد پاسخ داد: آرى.
و حـرام در پایان به مرد گفت: و تـو اکنـون واسطه در ایـن امـر مى شوى. و مرد نیز گفت: و من واسطه مـى شـوم; او را به مـن اعطإ کرده اند و من به تو عطا مى کنم.
وقتـى حرام از خواب بیدار شد رویاى خـود را براى بنـى کلاب گفت و خواستار تعبیر آن شد.
یکى از خاندان وى گفت:
((اگر رویاى صادقه باشد دخترى روزى تـو خـواهـد شـد که یکـى از بزرگان او را عقد خـواهد کرد و به سبب ایـن دختر مجد و شرافت و آقایـى نصیب تـو خـواهـد شـد.)) و هنگامـى که او از سفر برگشت, ثمامه بنت سهیل, همسـر باوفاى او, حـامله بـود و هنگام بـازگشت همسرش از سفر وضع حمل کرده و دختـرى چـونان مرواریـد درخشان به دنیا آورد. حرام پـس از آگاه شـدن از تـولد دخترش به خـود گفت:
((قد صـدقت الرویا)) و از ایـن بشارت شاد و مسرور شـد.(10) نام او را ((فاطمه)) نهاد, و به رسـم عرب کنیه اى براى وى برگزیدنـد که ((ام البنیـن)) بـود. گفتنى است اگر چه خواب همواره حجت نیست ولى مى تـواند راهنما و دلیل خـوبى باشد و در تاریخ مى بینیـم که بسیارى از انبیإ و اولیإ خـدا در زنـدگانـى خویـش خـوابهایـى مـى دیـدنـد که در مسیـر زنـدگـى بـا آنها راهنمایـى مـى شـدنـد. خواب حضرت یـوسف(ع) در کـودکـى و خـواب عبدالمطلب براى قربانـى فرزند خود و خـواب پیامبر(ص) در جنگها و نمونه هاى فراوان دیگرى وجـود دارد که در قرآن یا کتب روایى یافت مـى شـوند که نباید به آنان با دیده حقارت نگریست.
به هـر حـال پـس از ایـن رویاى صـادقه فاطمه, مادر فضلیتها, به دنیا آمـد و دوران کودکـى را چـونان دیگر کـودکان گذرانـد و در دامان مادرى مهربان و پاک و پـدرى شجاع که داراى سجایاى اخلاقـى فراوان بودند رشد کرد. مورخان در مورد مادر بزرگوار فاطمه ایـن گونه مى نویسند:
و کانت ثمـامه ادیبه کـامله عاقله فـادبت ابنتها بآداب العرب و علمتها بما ینبغى ان تعلمها مـن آداب المنزل و تـإدیه الحقـوق الزوجیه و غیر ذلک مما تحتاجه فـى حیاتها العامه.(11) ((ثمامه, مادر ام البنیـن, بانـویى ادیب و کامل و عاقل بـود. آداب عرب را به دخترش آموخت و هر آنچه مـورد نیاز یک دختر است در زنـدگانـى از مسایل مربـوط به خانه دارى و اداى حقـوق (دیگران) و همسردارى و غیره را به او یاد داد.)) لازم به ذکر است که شایستگـى تعلیـم و باور حقیقتها در وجود ام البنیـن بوده است که بذر تعلیم مادر, در سـرزمیـن افکـار و انـدیشه او شکـوفـا شـده است.
و ایـن گـونه پاک بانـوى بنى کلاب به رشد و پـویایى جسمى و روانى رسیـد به گـونه اى که در عرب ضرب المثل بـود و نه تنها در حسـن و جمال و عفاف که در علـم و ادب و اخلاق مورد نظر اهل دقت و بینـش بوده است.

سیناى صفات
صفـات آسمانـى و ویژگیهاى والاى انسـانهاى پـاک, همـواره چـونان فانـوسـى فـرا راه پـوینـدگان راه معرفت و کمال است که با ایـن روشنگـرى, راه هـدایت از کـوره راههاى ضلالت و جهالت بـاز شناخته مى شود. در سایه شناخت ایـن صفات نورانى و الگوگیرى از شخصیتهاى الهى است که مـى تـوان خـدایـى زیست و جـاودانه مـانـد. از جمله چهره هاى بـرجسته اى که تاریخ به ما معرفـى مـى کنـد فاطمه کلابیه, ام البنیـن, است که فقیه فرزانه و عالم بزرگ, شهید ثانى در باره او مى گوید:
و کانت ام البنیـن مـن النسـإ الفاضلات العارفـات بحق اهل البیت مخلصه فى ولائهم ممحضه فى مـودتهم و لها عندهـم الجاه الـوجیه و المحل الرفیع. ((ام البنیـن از بانوان بامعرفت و بافضیلت بوده و نسبت به حق اهل بیت شنـاخت کـامل داشته و در ولایت و محبت آنــان مخلص و پا برجا بـود. و او نزد اهل بیت منزلت بالا و وجاهت خاصـى داشته است.)) اینک برخـى از صفات آسمانى ایـن پاک بانـوى عرب را به گـونه اى گذرا و کـوتـاه بـررسـى مـى کنیـم.

ولایت, کیمیایى بى همتا
ارادت و عشق به اهل بیت(ع) و معرفت به آنـان اکسیـرى است که مـس وجـود آدمیان را طلا مى کند و اساس هستـى بر ولایت آنان بنیان شده است. عالـم رجالـى, مامقانـى در کتاب خـود, تنقیح المقال, ولایت فـاطمه کلابیه را ایـن چنیـن به تصـویـر مـى کشـد:
فـان علقتها بـالحسیـن(ع) لیـس الا لامـامته.(12) ((همـانـا علاقه ام البنین به حسیـن بـن علـى(ع) به خاطـر امامت حضـرت است.)) (نه آنکه چـون او را در دامان خویـش پرورانده است.) زیباتریـن چهره عشق به ولایت و رهبـرى در زنـدگانـى فاطمه زهـرا(س) وجـود داشت; دفاع از ولایت و مبارزه براى حمایت از مقام والاى امام علـى(ع) و گویى فاطمه دوم, ام البنیـن, استمرار آن چهره درخشان تاریخ بود. در جـاى دیگـر ((مـامقـانـى)) مـى نـویسـد:
((اینکه او به شرط سلامت حسیـن(ع), مرگ چهار فرزند خـویـش را بر خـود آسان مـى گرفت نشان درجه عالـى ایمان او است. مـن او را از نیکـان به حسـاب مـىآورم.))(13) عشق و ارادت ام البنیـن نسبت به مقـام والاى امـامت و ولایت چنـان بـود که بعد از واقعه کــربلا و شهادت چهار فرزند بـرومنـد و دلاور او بشیر, سفیر خـون و شهادت, به مدینه بازگشت و ام البنیـن را ملاقات کرد. در حالى که مى خواست خبـر شهادت فـرزنـدانـش را به وى دهـد ام البنین گفت:
اخبرنـى عن ابـى عبدالله الحسین(ع) ((مرا از حسیـن(ع) خبر ده.)) بشیر خبـر شهادت یکایک فـرزنـدانـش را به وى داد و او باز همان جمله را تکرار کرده و از امام و رهبر خـویـش مى پرسید و سپـس با دلـى مـالامـال از عشق به ولایت و امـامت گفت: اولادى و مـــن تحت الخضـرإ کلهم فـدإ لابـى عبـدالله الحسیـن(ع).
((فـرزنـدانـم و آنچه زیـر آسمان است جملگـى فـداى اباعبـدالله الحسیـن(ع).)) و آنگاه که خبر شهادت امام, مقتدا و رهبر خـویـش را شنیـد نـاله اى سـر داد و بـا سـوز فراوان گفت:
قد قطعت نیاط قلبـى.(14) ((آه که بندهاى (رگهاى) قلبـم را پاره پاره کردى.)) به واقع آنگاه که مادرى, فرزندان خـود را فـدایـى ولایت و شریعت بداند حق است که جاودانه شـود و براى همیشه تاریخ اسوه اى براى اهل ولایت باشد.
و چه زیباست شکفتـن غنچه هایـى چـون عباس و بـرادرانـش در دامـن تربیت مادرى این چنیـن. به گونه اى که مورخان مى نویسند: در کربلا زمـانـى که شمـر ـ لعنه الله علیه ـ بـراى عبـاس و بـرادرانـــش امان نامه مىآورد عباس مى گوید:
((بریده باد دستت اى شمر و خدا لعنت کند تـو را! آیا مـى خـواهى ما در امان باشیم و مولا و امام خود را تنها گذاریم.)) ایـن کلام ثمره تربیت ولایى ام البنیـن بـود; همان که على(ع) در آینه آینده مى دید.

مادر محبتها
مهر و محبت از صفات ویژه مادران است و هماره بـراى تفسیـر واژه عاطفه از خـداونـدگار محبتها, مادر, استفـاده مـى شـود. آنچه در زندگانـى ام البنیـن با نام مهر و عاطفه جلـوه مـى کنـد تنها مهر مادرى نیست که ایـن مهر در سینه هـر مادرى نسبت به فـرزنـدان و دلبنـدانـش شعله مـى کشـد. مـورخـان مـى نـویسند:
((آن گاه که فاطمه کلابیه, ام البنین, نزد امیـرالمـومنیـن آمـد, حسن و حسین(ع) مریض بودند; او با مهربانى با آنان سخـن مى گفت و از صمیـم قلب آنان را پرستارى مى کرد و درست همانند مادرى حقیقى با آنها برخورد مى کرد.
آنـان نیز او را بسیار دوست مـى داشتنـد و زینب(س) پـس از واقعه کربلا به دیدار او آمده و او را تسلى مى داد اگر چه خود بیشتریـن مصیبت را دیده بـود و در اعیاد نیز به دیدن او مـىآمـدنـد همان گـونه که اگـر مـادرشـان, حضـرت زهـرا(س) بـود, به دیــــدن وى مـى رفتند.))(15) علاقه به فرزندانـى که از آن او نبـود, به خاطر مقام و عظمت مادر و پدرشان, و همچنیـن پرستارى از آنان و ترجیح آنها بـر فـرزنـدان خـود از صفـات خـاص ام البنیـن بود.
یکـى از نتیجه هـاى عاطفه و محبت, حـس وفــادارى به عزیزان است.
انسانهایى که سراسر سرزمیـن وجـودشان و قلبشان را محبت پر کرده است همـواره نسبت به بستگان خـود وفادار مـى مانند و در زنـدگـى ام البنیـن ایـن وفـادار در سخنان او پـس از شهادت مـولاى متقیان علـى(ع) مشهود است. آنگـاه که ((امـامه)) یکـى از همســـران آن حضـرت(ع) تـوسط ((مغیـره بـن نـوفل))که یکـى از مشاهیـر عرب است خـواستگارى مى شود با ام البنیـن در مورد ازدواج مشورت مى کند, او در جواب مى گوید:
((سزاوار نیست پـس از علـى, ما در خانه دیگـرى باشیـم و با مرد دیگر پیمان همسرى بندیـم.))(16) این سخـن ام البنیـن نه تنها در امامه که در لیلـى تمیمیه و اسمإ بنت عمیـس نیز اثر گذاشت و تا پایان عمر هر چهار همسر على بـن ابى طالب(ع) ازدواج مجدد نکردند.
در پـاره اى از کتب نیز داریـم که فـاطمه کلابیه پــس از ورود به خانه على(ع) از او درخـواست نمـود که او را ((فاطمه)) صدا نکند زیرا ممکـن است فرزندان زهراى مرضیه(س) با این نام, بیش از پیش به یاد مادر بزرگـوار خـود افتاده و غم و حزن وجـودشان را فـرا گیرد.

در آینه هنر
از دیگر صفات والاى ام البنیـن فصاحت و بلاغت اوست که نمـود آن در اشعار زیبا و جـاودانه وى متجلـى است. شعر تصـویـر زیبـایـى از احساس آدمـى است که بـراى بیان آن و انتقال به دیگران سراینـده بـایـد در افق وسیعى از هستـى قـرار گیـرد و خـود را از زنجیـر تعلقات برهاند. در خاندان بنى کلاب شاعران برجسته اى وجـود داشتند که عرب همـواره به اشعار آنان استناد مـى کرد آنان در اوج فصاحت و بلاغت قـرار داشتنـد و دقت بادیه نشینان در استفاده از واژه هاى اصیل و دقیق و در عیـن حـال لطیف نیز زبـانزد عام وخـــاص است.
ام البنیـن در ایـن خانـواده ها و در بـادیه, آنجـا که نهایتـى و دیـوارى براى زندانـى کردن احساسات نیست زندگـى کرد و با شعر و ادب و فصـاحت بیـان و صـراحت لهجه به رشـد و بـالنـدگـى رسیـد.
از جمله اشعار جـاودانه وى که مـورد تجلیل و تحسیـن بزرگان ادب قرار گرفته است شعر جانسـوز وى پـس از شهادت پسرش که پدر فضایل بود مى باشد:
لا تدعونى ویک ام البنین
تذکرینى بلیوث العرین
کانت بنون لى ادعى بهم
و الیوم اصبحت و لا من بنین
اربعه مثل نسور الربى
قد واصلوا الموت بقطع الوتین
((مـرا ام البنیـن نخـوانید که به یاد شیـران دلاور مـى افکنیـدم. مرا فرزندانـى بـود که به نام آنها خـوانده مـى شـدم ولـى امروز فرزندى ندارم. چهار فرزند داشتـم همچون بازهاى شکارى و همگى به شهادت رسیدند.))
مورخان مى نویسند:
ام البنیـن آنچنان جانسوز براى شهادت فرزندان و بویژه براى امام حسین(ع) نوحه و گریه مى کرد که حتى دشمـن اهل بیت, مروان بـن حکم, نیز از شنیدن مراثـى وى گریه مى کرد. از دیگر اشعار وى در مـورد عبـاس, تنـدیـس بزرگ شجـاعت, است که مـى گـوید:
یـا مـن راى العبـاس کـر علـى جمـاهیـر النقد
و وراه مـن ابنـإ حیـدر کل لیث ذى لبد
نبئت ان ابنـى اصیب بـراسه مقطـوع ید
ویلـى علـى شبلـى امـال بـراسه ضـرب العمل
لـو کـان سیفک فـى یـدیک لمـا دنـامنه احد(17)
((اى کسـى که عباس را دیدى که بر دشمـن حمله مـى کرد و فرزنـدان حیدر پشت سر او بودند.
مـى گـویند دست فرزندم قطع شـده و بر سرش عمـود فروده آمده. اگر شمشیـرت را در دست داشتـى کسـى به تـو نزدیک نمـى شد.))

پیوند آسمانى
پاره اى از مورخان بر ایـن باور هستند که پـس از مرگ دخت آفتاب, حضـرت فاطمه(س), علـى بـن ابـى طالب ـ علیه السلام ـ بـا ((امامه)) دختـر زینب, دختـر رسـول گـرامـى اسلام, ازدواج کـرده و یکـى از وصیتهاى حضـرت زهـرا, یگـانه در آفـرینـش, ازدواج علـى(ع) بــا ((امامه)) دختر خـواهرش بـوده است و برخـى دیگر معتقد هستند که حضرت علـى(ع) پـس از شهادت حضـرت فاطمه(س) با ام البنیـن ازدواج کرده است.
به نظر مـى رسـد با تـوجه به اینکه ابـوالفضل(ع) هنگام شهادت 34 سال داشت و طبق نقل مـورخـان ((در سـال 26 هجـرى قمـرى به دنیا آمـده است))(18) و فاصله تـولـد عباس بـن علـى بـا شهادت فـاطمه زهرا(س) در سال 11 هجرى, حـدود 15 سال مـى باشـد; اولیـن ازدواج على بـن ابى طالب(ع) پس از فاطمه زهرا(س) با امامه بوده است و پس از وى بـا ام البنیـن ازدواج کرده است.
به هر حال بنا به سفارش دختـر گـرامـى پیامبـر اسلام و با وجـود فاصله زیاد بین تـولـد اولیـن فـرزنـد ام البنیـن و شهادت حضـرت زهرا(س) مى تـوان ام البنین را سومیـن همسر على(ع) به شمار آورد.
در ازدواج فاطمه کلابیه با ام البنیـن دو نکته مهم وجـود دارد که پرداختـن به آنها براى نسل امروز مى تواند پیامآور سعادت و سلامت خانوادگى و اجتماعى باشد.
نکته اول چگـونگـى انتخاب ام البنیـن است که به زبانهاى مختلف و در مـوارد گوناگـون نویسنـدگان و محققان و سخنـوران از آن سخـن گفته اند و ما آن را از زاویه اى دیگر مـورد بررسى قرار مى دهیـم.
گفته شده است که عقیل بـن ابـى طالب داناى به علـم إنساب بـود و پیشینه اخلاقى و اجتماعى و سیاسـى گذشتگان را در سینه خـود نگاه مـى داشت. ((علـم إنساب)) از علـومـى است که در زمان جاهلیت به اوج خود رسیده بود و عالم به ایـن علـم نزد مردم احترام و عظمت خاصى داشت.
آنگاه که مـولاى متقیان, علـى بـن ابـى طالب(ع), تصمیـم به انتخاب همسرى شایسته گرفت نزد برادر خـود, عقیل, رفته و براى ایـن امر مهم از وى کمک خواست تا با استفاده از دانـش خود, همسرى شجاع و مهربـان و صـالح به او معرفـى کنـد[ .بحث در مـورد اینکه چــرا على(ع) که خود ((باب علـم النبى)) بود از عقیل یارى مى خواست از حـوصله مقاله ما خارج است و با رجـوع به کتابهایـى چـون قهرمان علقمه و العباس و ... مـى تـوان دلیل آن را یافت]. سخـن حکیمانه علـى(ع) به عقیل داراى نکـات بسیار مهم تـربیتـى و اخلاقـى است. حضرت چنین مى فرماید:
انظر لى امرإه ولدتها الفحوله مـن العرب لاتزوجها فتلد لى غلاما فارسا.(19) ((براى من همسرى را انتخاب کـن که از نسل دلیرمردان عرب باشـد تا با او ازدواج کنـم و او برایـم فرزندى اسب سـوار و شجاع به دنیا آورد.)) على(ع), ایـن تندیس علـم و فقاهت, پیش از آنکه همسرى براى خویـش بخـواهند مادرى برگزیده با نسب پاک براى فرزندان خـویـش مى طلبد. افق فکرى علـى(ع) آنچنان بالاست که براى پـایه گذارى نسل پـاک فـردا, امـروز بـا
e صیـرت و بینــش ژرف به خصلتهاى مادر آینده فرزندان مى نگرد. براستـى اگر مادرى, ((مادر فضیلتها)) نباشـد که فرزندش ((ابوالفضل)) نخـواهد بـود. گفتنـى است که مورخان مى نویسند:
زهیر بـن قیـن در روز عاشـورا, پرچـم بزرگ را به دست عباس داد و گفت: ((اى پسر على! مى خواهم حدیثى را براى تو نقل کنم (و همیـن حـدیث عقیل و انتخـاب مـادرش را نقل کرد) و به او گفت:
و قـد ادخـرک ابـوک لمثل هذا الیوم.
((همانا پـدرت تـو را بـراى چنیـن روزى ذخیره کرده بـود.))(20) عقیل در پـاسخ مـولا و بـرادر خـویش گفت:
تزوج ام البنیـن الکلابیه فانه لیـس فـى العرب اشجع مـن ابـائها.
((با ام البنین کلابیه ازدواج کـن. همانا در عرب شجاعتر از پدران او نیست.)) با ایـن وصف ام البنیـن از خانـواده اى پاک بـا نسبـى معروف و برجسته و خلق و خـوى شایسته به على(ع) معرفـى مى شـود و او نیز پذیراى ایـن سخـن مـى باشد و امر خـواستگارى را به برادر خویش عقیل مى سپارد.
عقیل به امر علـى(ع) نزد حرام بـن خالـد مـى رود و حرام که بسیار میهمان دوست بـود پذیرایى کاملـى از او کرده و با احترام فراوان به او خیـرمقـدم گفته و در مقـابل وى قـربـانـى کرد.
سنت و رسـم عرب ایـن بـود که تـا سه روز از میهمـان پذیـرایــى مى کردند و روز سوم حاجت او را مى پرسیدند و از علت آمدنـش سـوال مى کردند و خانـواده ام البنیـن که خارج از مدینه زندگـى مى کردند نیز چنیـن رسمـى را به جاى آوردنـد. روز چهارم با ادب و احترام از علت ورود وى جـویـا شـدند و عقیل گفت:
به خـواستگارى دخترت فاطمه آمـده ام, بـراى پیشـواى دیـن و بزرگ اوصیـا و امیـر مـومنـان علـى بـن ابـى طـالب. پـدر فــاطمه گفت:
به به چه نسب شریفـى و چه خاندان با مجد و عظمتـى! اما اى عقیل کسى چـون امیرالمومنیـن باید همسرى با معرفت و خوش اخلاق با آداب و منـش شهرى بگیرد و ما ((بادیه نشیـن)) هستیـم و با ((شهرى))ها فرق مى کنیم.
عقیل گفت: اى حرام! برادرم به همه آنچه تـو مى گـویى آگاه است و بـا ایـن اوصـاف به ازدواج بـا وى تمایل دارد.
حـرام, پـدر دانـا و صـادق فاطمه, گفت:
اذا تمهل حتى اسإل عنها و إمها هل تصلح لامیرالمـومنیـن ام لا؟ فان النسإ اعلـم ببناتهن مـن الـرجـال فـى الاخلاق و الاداب.(21)
((پس مهلت بده تا از دخترم و مادرش بپرسم که آیا امیرالمومنیـن را مـى پذیرنـد یا نه؟ زیرا زنان نسبت به اخلاق و آداب دخترانشان از مـردان دانـاتـر و آگـاهتـر هستند.))
آنچه در جریان صحبت عقیل و حرام بـن خالد مورد نظر است و الگـوى خـانـواده هـاى امـروز مـى تـوانـد بـاشـد, مـوارد زیر است:
الف) اکرام و احترام به میهمان حتـى اگر ناشناس بـوده و هـدفـش نیز ناشناخته باشد.
ب) احتـرام متقـابل میهمان نسبت به میزبـان و حفظ آداب و رسـوم آنان چنان که عقیل انجام داد.
ج) صـداقت خـانـواده عروس در بیان حقـایق اگـر چه به نفع آنـان نباشد.
د) صـراحت بیان خـانـواده دامـاد و عدم تـوجه به معیارهاى غیـر منطقـى چـون ثـروت و مقـام و شهرى بودن و ...
ه) تـوجه پـدران به نظر مـادرها در امـر ازدواج دختـرهایشـان.
و) تـوجه و اهمیت دادن به نظر دختر براى انتخاب همسر آینـده اش.
ز) در نظر گـرفتـن نکات خاص روانشناسـى اگـر چه سطحـى باشـد در مسایل خانواده و مراعات ادب.
سخنان ایـن دو بزرگـوار, عقیل و حرام, به پایان رسید و حرام به سوى دختر بافضیلت خود, ام البنیـن آمد براى شنیدن پاسخ نهایى از وى.

رویایى راستین
در بـرخـى از منابع آورده انـد: در روز خـواستگارى ام البنیـن در حالى که مادرش مـوهاى او را شانه مى کرد خـوابى را که شب گذشته دیده بود براى مادر تعریف مـى کرد و خـواستار تعبیر آن بـود; او گفت:
((در خـواب دیدم که در باغ پردرختـى که میـوه هاى فراوان داشت و جـویها و نهرها جریان داشتند و ماه و ستارگان مى درخشیدند نشسته بـودم و در باره عظمت آفـرینـش و مخلـوقات خـدا فکـر مـى کـردم.
در مـورد آسمان که بدون ستـون در بالا قرار گرفته است و روشنایى ماه و ستـارگان در ایـن افکار بـودم که ناگهان ماه از دل آسمان ناپدید شد و در دامن مـن قرار گرفت در حالى که نورى از آن تلالو مى کرد که چشمها را خیره مى کرد. در حالـى که تعجب مـى کردم دیـدم سه ستاره نورانـى نیز در دامنـم هست که نـورشان چشـم مـرا فـرا گرفته است و در حیرت و تعجب فرو رفتـم. سپس هاتفى مرا خطاب کرد که صـدایـش را مـى شنیـدم ولـى او را نمـى دیدم گفت:
بشراک فاطمه بساده الغرر
ثلاثه انجم و الزاهر القمر
ابوهم سید فى الخلق قاطبه
بعد الرسول کذا قد جإ فى الخبر
((فـاطمه مژده بـاد تـو را به نـور سیادت, به مـاه و سه ستـاره نورانى و درخشنده.
پـدر آنها آقا و سیـد همه انسانهاست بعد از پیامبر آن گـونه که در خبر آمده است. پـس از خـواب بیدار شدم در حالـى که مى ترسیدم اى مادر تإویل آن چیست؟!))
مادر گفت: رویاى تو صادقه است اى دختـرکـم. به زودى تـو ازدواج مـى کنى با مرد جلیل القدرى که شإن والایى دارد و در خاندان خـود مـورد اطاعت است. از او چهار فرزنـد به دنیا مـىآورى که اولیـن آنها چهره اش مثل مـاه است و سه تـاى دیگـر چـونـان ستـارگـــان درخشانند. (22) پیـش از ایـن در مورد خوابها و رویاهاى صادقه و اثر آنها در زندگانـى انسانها صحبت کردیـم. اکنـون با تـوجه به خواب حرام بـن خالد قبل از تـولد فرزندش ((ام البنیـن)) و نیز با نظر به صداقت اعراب بادیه نشیـن و بـویژه خاندان و خانواده او و همچنیـن خوابـى که قبل از ازدواج تـوسط خـود فاطمه نقل مـى شـود درمى یابیـم که ازدواج على(ع) و فاطمه کلابیه ازدواج آسمانى بوده و خـداونـد براى پرورش مرواریدى چـون عباس(ع) صـدف پاک و مطهرى چـون ام البنیـن را که میزبان شایسته اى بـود قرار داده است و از میـان زنـان عرب او را بـرگزیده است.
گفتنى است که شیخ عبدالعظیـم ربیعى در دیوان شعر خـود در مرثیه عباس بـن على(ع) قصیده اى سروده است که در حاشیه آن اشاره به این رویـا کـرده و در مضمـون شعر, ایـن رویـا را وارد کـــرده است.
عقیل با اجازه از ام البنین عقـد بین ایـن دو بزرگـوار را اجـرا کـرد بـا مهریه اى که سنت رسـول الله(ص) بـود و بـراى دختــران و همسران خود معیـن کرده بود و آن 500 درهـم بـود در حالى که پدر او مـى گفت: ((او هدیه اى است از سوى ما به پسرعمـوى رسـول خدا و ما طمع به مال و ثروت او ندوخته ایـم.))(23) و ایـن گـونه پیوند خجسته و مبـارک بیـن سیـد اوصیإ و مادر شجاعتها بـرقـرار شـد.

بر کرانه تعلیم و تربیت
با تـوجه به معارف و مبانى اسلامى درمى یابیـم که امر مقدس تربیت براى زنان به عنوان یک امتیاز مهم مطرح شده است. خداوند اولیـن مربى بشر است که ((رب العالمین)) از نامهاى او است و ایـن لباس فـاخـر تنها بـر قـامت زنـان پـاک و مهربـان شـایسته است.
وظیفه حقیقـى و واقعى زن, تربیت زنان و مردانـى است که سازنـده جـوامع بشرى هستند. در این راستا ((ام البنیـن)) یکى از مربیان تاریخ قلمـداد مـى شـود که تا هستـى بر جاست و تا صفات عباس بـر زبـانهاست سخـن از ام البنیـن نیز هست. آنگاه که کتاب زنـدگانـى عباس بـن على(ع) را ورق مى زنیـم و ویژگیهاى والا و فضیلتهاى بالاى وى را مى بینیـم و صفاتى چون ادب, شجاعت, آزادگى, وفادرى و اخلاص و ایمان و بصیرت که همه و همه به گونه اى در وجود مادر او بـوده است و ظهور و بروز ایـن صفات در فرزند متجلى مى شود را مى یابیم, به عظمت مسإله تـربیت و پـرورش معنـوى و اخلاقـى فـرزنـدان پـى مى بریم.
به نظر مى رسد پاره اى از صفات در وجود ابـوالفضل درخشـش فراوانى داشته است; از جمله ادب او که در مـورد پـدر بزگـوارش, علــــى بـن ابى طالب(ع), و برادران عزیز و گرامى اش حسـن(ع) و حسین(ع) به وضوح دیده مى شد.
مورخان مى گویند: عباس بـن على هر گاه حسین(ع) را مورد خطاب قرار مـى داد از واژه ((یا مـولاى)) و ((یا سیـدى)) استفاده مـى کـرد و کمتر اتفاق مـى افتاد که او را با لفظ برادر صدا کند. اگر چه هر دو از یک پدر بـودند اما تـواضع و ادب او نسبت به حسنیـن(ع) به علت نگرش عمیق او به عظمت حضرت زهرا(س) بـوده است و ایـن درسـى است که از کـودکـى آنگـاه که سـر بـر دامـن معلـم اولیـن خـود, ام البنین, مى نهاد آموخت.
آرى, درس ادب, ولایت, عشق به همنـوع و آشنایى با دردهاى زمان از جمله درسهایى بـود که چهار پسر ام البنیـن در مکتب مادر آموختند و همـواره به آنها پـاىبنـد بـوده و بـا آنها جـاودانه شـدنـد.
اعتقادات و باورهاى دینى عباس(ع) گویى با خـونى که در رگهاى او بود عجیـن شده بـود. به گـونه اى که نـوشته شـده است: در اولیـن روزهایى که عباس(ع) زبان گشوده بـود و الفاظ را از پدر مىآموخت امام امیرالمومنیـن على(ع) به او فرمـود: بگـو یک. و عباس گفت: یک. حضرت فرمود: بگو دو.
عباس گفت: شرم مى کنـم با زبانى که خدا را به یگانگـى خـوانده ام دو بگـویـم.(24) ایـن نهایت عظمت ایـن کــــودک است که به واقع خداباور و دین باور است و کـودکى با ایـن سـن کـم باید در دامان مادرى معتقـد و دین باور پرورش یافته باشـد که چنیـن شیـوا پاسخ پـدر را گـویـد. و چه زیبـاست که در بـاره او گفته شود:
ایمان و وفا سایه بالاى تو بود
ایثار على نقش به سیماى تو بود
گر لب نزدى به آب دریا عباس
دریـاى ادب میـان لبهاى تـو بود(25)
ایـن پاک بانوى قبیله بنى کلاب که اکنـون به واسطه پیـوند آسمانـى خویـش با على بـن ابى طالب(ع) از خاندان بنى هاشـم محسوب مى شود در خانه علـى(ع) زیست و چهار پسـر به نامهاى عباس, جعفـر, عثمان و عبـدالله به دنیـا آورد که به نقل همه مـورخـان در کـربلا شهیـد شـدنـد. در کتب تـاریخـى در شمـارش شهداى کـربلا نـوشته اند:
((اولاد امیـرالمـومنیـن(ع) ... و العبـاس و جعفـر و عثمـــان و عبـدالله (یا عبیدالله) الشهدإ مع اخیهم الحسیـن(ع) بطف کربلا, امهم ام البنیـن بنت حـرام بـن خـالد)).(26)
((از فرزندان امیرالمومنیـن(ع) (پـس از ذکر تعدادى از فرزندان) عباس و جعفر و عثمان و عبدالله است که با برادرشان حسیـن(ع) در سرزمین کربلا به شهادت رسیـدنـد. مادر آنها ام البنیـن دختر حرام بـن خالـد است.)) براستـى پرورش فرزندانـى چنیـن شجاع که در راه شـریعت و ولایت از جـان گذشته و به تمامـى تعلقـات و وابستگیهاى خاص دوره جوانى و نوجوانى پشت پا زده و در راه دیـن و رهبر فدا شـونـد کـارى بـس عظیـم و ستـودنـى است.
ام البنیـن, مادر چهار شهید در یک جبهه, الگو و اسوه اى است براى مادران شهداى کـربلاى ایران. اگـر نبـود صبر و بـردبارى و بصیرت این زن در تاریخ اسلام, به یقیـن دفتـر صبـر و استقامت بـى سرمشق مـى مانـد و مادران شهیـدان در ایـران بـاافتخار و سـربلنـدى از جـوانـان به خـاک خفته خـویـش چنیـن صبـورانه سخـن نمـى گفتنـد.

جلوه هاى سیاسى, اجتماعى
یکـى از ابعاد شخصیتـى انسانهاى برجسته آشنایى و بصیرت نسبت به زمان خود است که امروزه از آن با واژه سیاسى بـودن و سیاست یاد مى شـود. در هر زمانى, مظاهر ظلـم و فساد به گونه اى ظهور کرده و در مقـابل آنـان مـردان و زنـان خـدایـى و صـالح به مبــــارزه بـرخاسته انـد. اما مبـارزه چهره هاى گـوناگـون دارد; گاه به شکل مبارزه نظامى است و حضـور فیزیکى در جبهه ها بر ضد باطل و کفر و گاه به گونه ارشادى و کلامى است و لباس تبلیغ به تـن دارد و گاه بـا جلـوه هـاى هنـرى خـود را نشـان مـى دهـد.
مبارزه زمانى با فریاد صـورت مى گیرد و گاه با سکـوت; همانگـونه که سکوت على(ع) و صلح امام حسـن(ع) در مبارزه علیه ستـم تفاوتى با فریاد حسین(ع) نداشت.
جلـوه هـاى دیگـر مبارزه که به نـام مبـارزه منفـى است تـإثیـر فـراوانـى در تاریخ دارد. مـواردى چـون مخفـى بـودن قبـر حضـرت زهرا(س), صحبت نکردن با بنیانگذاران ظلـم و بیداد, اذان نگفتـن بلال حبشى پـس از واقعه سقیفه و اذان گفتـن وى با درخـواست حضرت زهرا(س), اشکهایـى که در بیت الاحزان بر زمیـن ریخته شد و ... که همه و همه نـوعى مبـارزه علیه حکـومت وقت بود.
ام البنیـن از افرادى بـود که با تـوجه به شجاعت و شهامت فراوان به علت تإثیـر عمیق و ژرف مبارزه کلامـى بـراى مخالفت با عاملان واقعه کربلا از سخنرانى و مرثیه خـوانى و اشعار جانسوزى که از آن صحبت شـد, استفـاده کـرد. مـورخـان مـى نـویسند:
((پـس از شهادت عبـاس, ام البنیـن هـر روز به همـراه عبیـدالله, فـرزند عباس, به بقیع مى رفت و نـوحه مى خـوانـد و گریه مـى کرد و مردم اجتماع کرده و همراه با او مـى گریستند. ))(27) آنچه گفتنى است بصیرت و بینـش ژرف ام البنیـن است. او مى توانست در منزل خود براى فرزندانـش عزادارى کند ولـى به بقیع مـى رفت تا عزادارى وى وسیله اى براى شناسانـدن چهره پلید یزیـدیان و مظلـومیت حسینیان باشد. به همراه بردن فرزند عباس نیز هـم نکته هاى تربیتى داشت و هم سیاسى و اجتماعى.
سخـن از امامت و رهبرى و لزوم اطاعت از رهبرى در سخنان او کاملا مشهود است و بینـش سیـاسـى وى را به مـا مـى نمـایـاند.
از دیگر صفات ایـن پاک بانوى خاندان ولایت, علـم سرشار وى است که در کلام او و فـرزنـد بزرگـوارش عباس نمایان است. او از محـدثات شیعه است و فرزندان خـود را با علـم و دانایى تربیت کرد. اگرچه آنان فرزندان ((باب علـم نبـى)) بـودند اما از دانـش مادرى هـم بى بهره نبـودند چنانکه حضرت على(ع) در مـورد عباس مى فرماید: ان ولدى العباس زق العلم زقا.
((همانا فرزندم عباس در کودکى علـم آموخت و به سان نوزاد کبوتر که از مادرش آب و غذا مـى گیرد از مـن معارف را فرا گرفت)).(28) در مـورد اعتقـادات و بـاورهـاى دینـى عبـاس در کتب مـربـوط به زندگانى حضرت, مطالب فراوانـى نـوشته شده است که جملگـى نشانگر روح بلنـد و دانش و بینـش مادر وى مـى باشـد. اخلاص, ادب, شجاعت, معرفت و صفات دیگر ام البنیـن نمایانگر شخصیت والاى او است که ما جهت رعایت اختصـار از شـرح آنها خـوددارى مـى کنیم.

غروب غمبار
اگر بخواهیم چشـم اندازى از زندگانى سراسر ایثار و از خودگذشتگى ام البنیـن, مادر شجاعت, را در بـرابـر آینـدگان بگشاییـم بایـد بگوییم که:
ام البنیـن آسمانـى زندگـى کرد و در دامان حقیقتها پرورش یافت و در بوستان زندگى خویش گلهایى را پرورش داد و سپـس با دست خویـش و از اعمـاق قلب مطهرش به امـام زمـان خـود, حسیـن(ع) فـرزنــد پاک بانوى آفرینش, تقدیم کرد.
رسـالت واقعى انسـانهاى والا فـدا شـدن و فـدا کـردن داشته هــاى ارزشمند خـود در راه معبـود است. همه چیز را از خـدا دیدن و از خـدا دانستـن و به او پیـوستـن شعار آزادانـدیشهاى مسلمان است. ام البنیـن پـس از واقعه عاشـورا(61 ه.ق) در مـدت 9 ســــال به افشاگـرى ظلـم بیـدادگـران زمان خـویـش مشغول بـود و در سال 70 ه.ق(29) دار فانـى را وداع گفت و به دست پـروردگان خـود و همسر بزرگوارش پیوست.
زندگانى ایـن بانـوى حرم علـى بـن ابـى طالب(ع) آینه اى است براى هـدایت بشـر امـروز و به ویژه درسـى بـراى زنـان بـرجسته است و مى تـوان دوره هاى زیر را در زندگى سراسر عشق و مبارزه او مشاهده کرد:
1) دوران قبل از ازدواج بـا روحیات پـاک و صـادقـانه که رویـاى صادقه او نتیجه این طهارت بود.
2) زنـدگانـى در خانه ولایت و به جاى گذاشتـن خاطـره هاى خـوش در اذهان فرزندان همسر
3) تربیت فرزنـدانـى شجاع و دلاور و شیفته دانایى و تربیت ولایـى جـوانان خود که 34 سال ایـن دوره به طول انجامید و انجام وظایف مادرى به بهترین صورت.
4) ایثار در جایگاه ((همسـر شهیـد)) و صبر و بـردبارى در فـراق همسـر بـاوفـاى خـود که 20 سـال به طـول انجـامید.
5) نگهدارى از یتیمان و بازمانـدگان واقعه کربلا و بیدادگریها و مبـارزات سیـاسـى که ایـن دوره 9 سـال به طـول انجـامید.
آخر سخـن اینکه ایـن بانوى کریمه و بزرگـوار, مادر چهار شهید و همسـر شهیـد, بـرگ زرینـى از کتـاب تـاریخ را بـر جـاى گذاشت و جـاودانه شـد. امیـد آنکه بـا پـویـش راه کمال و الگـوگیـرى از بزرگانى این چنیـن, نام ما نیز در زمره شیفتگان ولایت ثبت شـود. قبـر مطهر او در قبـرستـان بقیع(30), بقعه اى از آسمـــان است و مردان و زنان دیـن باور به زیارت او مى روند تا جرعه اى از دریاى بیکران مجد و عظمت او را جـویا شـوند و کـویر تفتیده خـویـش را حیات بخشند.
پى نوشت :
1ـ عبـدالـرزاق المقـرم, قمـر بنـى هـاشـم, ص9 بـا ترجمه.
2ـ همان, ص10.
3ـ مـامقـانـى, تنقیح المقـال, ج3, ص70 بـا تـرجمه.
4ـ دکتـر احمـد بهشتـى, قهرمـان علقمه, ص32 و بطل العلقمــــى, عبدالواحد مظفر, ج1, ص167.
5ـ شیخ حـر عاملـى, وسایل الشیعه, ج14, ص31.
6ـ همان, ص51.
7ـ علـى اکبـر مظاهـرى, جـوانـان و انتخـاب همسـر, ص116.
8ـ همان.
9ـ مقـرم, قمـر بنـى هـاشـم, ص26 بـا ترجمه.
10ـ محمدعلى الناصرى, مـولـد العباس بـن علـى(ع), ص26 با ترجمه.
11ـ همان, ص28.
12ـ مـامقـانـى, تنقیح المقـال, ج3, ص70 بـا ترجمه.
13ـ همان.
14ـ ذبیح الله محلاتـى, ریـاحیـن الشـریعه, ج3, ص294.
15ـ مقـرم, قمـر بنـى هـاشـم, ص16 و قهرمان علقمه, ص38.
16ـ علامه مجلسـى, بحـارالانوار, ج42, ص93.
17ـ احمـد بهشتـى, قهرمان علقمه, ص40, به نقل از انیـس الشیعه.
18ـ همان.
19ـ مقرم, قمر بنى هاشم, ص51.
20ـ الکبریت الاحمر, ج3, ص144.
21ـ محمـدعلـى النـاصـرى, مـولـد عبـاس بـن على(ع), ص36.
22ـ همان, ص38 ـ 36.
23ـ همان, ص39.
24ـ احمـد لقمـانـى, سپهسالار عشق, ص23.
25ـ سیـدرضـا مـویـد خـراسـانـى, از آینه ایثار, ص63.
26ـ علامه مجلسـى, بحـارالانـوار, ج42, ص89.
27ـ ذبیح الله محلاتـى, ریـاحیـن الشریعه, ج3, ص294.
28ـ احمـد لقمـانـى, سپهسالار عشق, ص23.
29ـ دکتـر نهلاغروى نـایینـى, محـدثات شیعه, ص25.
30ـ عبدالحسیـن مومنى, زندگانى قمر بنى هاشم باب الحوائج, ص137.