نویسنده

 

قاهان, زمردى در دل کویر
مریم بصیرى

 

 

هرچه از دود و ماشیـن و آهـن شهر دورتر مـى شـویـم روستاها چـون گنجینه اى پنهان در دل کـوه و دشت خـودنمایـى مـى کنند و جـوانان روستـا مـاننـد گهرهایـى فـرامـوش شـده و غبـار گـرفته در میان روستاهاى سر راه مى درخشند و به ماشینهاى رهگذر مـى نگرند و شاید به مـاشیـن جهاد سـازنـدگـى که از وسط روستـایشـان مى گذرد.
ضرورت اشتغال و آمـوزش زنان روستایـى و عشایرى و رسیدگـى بیشتر به مشکلات آنها, مـوجب تـإسیـس دفتـر امـور زنـــان وزارت جهاد سازندگـى در سال 1375 شد. به دنبال برپایـى ایـن دفتر, واحدهاى تابع دفتر امـور زنان در استانها راه اندازى گردید که هـم اکنـون ایـن دفتر با سه اداره فرهنگى اجتماعى, آمـوزشى و ترویج, تعاون و اشتغال, فعالیتهاى مـربـوط به زنـان را پیگیـرى مـى کند.
یکى از اهداف آموزشهاى عمـومى ایـن دفتر, ارتقا وضعیت بهداشت و بهبـود نحـوه زیست در روستـا مـى بـاشـد و از آن جـایـى که زنان روستایـى نقـش عمده اى در فعالیتهاى شیردوشـى و تهیه فرآورده هاى لبنى و دامى ایفا مى کنند, لذا آمـوزشهاى ویژه اى از قبیل بهداشت بیماریهاى مشتـرک انسـان و دام به همیـن منظور ارائه مـى گـردد.
آمـوزشهاى مختلف فنى و حرفه اى و ترویجـى جهت کسب مهارت شغلـى و بالا بردن درآمـد زنان از دیگر فعالیتهاى این دفتر است, همچنیـن ایجاد کلاسهاى آمـوزشـى قالى بافى, زنبـوردارى, تبدیل فرآورده هاى دامـى, بیماریهاى مشترک انسان و دام, کمکهاى اولیه, تغذیه مادر و کـودک, تنظیـم خـانـواده, بهداشت و حفظ محیط زیست, گلــدوزى, خیـاطـى, قلاب بـافـى, سـوزن دوزى و گلسـازى از جمله تلاشهاى ایــن تلاشگران است.
علاوه بـر آمـوزشهاى غیـر رسمـى, ایجـاد شـاخه هاى کـار دانـش در دبیرستانهاى دخترانه روستایـى از دیگـر اقـدامات ایـن دفتـر با همکارى اداره کل آمـوزش و پرورش مـى باشـد. همچنیـن کتابخانه هاى روستایـى جهاد سازندگى از مراکز بسیار مهم فرهنگـى در هر روستا مـى باشنـد و در حال حاضر 9 کتابخانه روستایـى در سطح استان قـم تإسیس شده است.
در ایـن میان ((قاهان)) یکـى از آن روستـاهایـى است که از طـرف جهاد سازنـدگـى استـان قـم و بـا همت آقاى سجادى, مسـوول اداره ترویج, به عنـوان روستایـى نمـونه در امر کتاب و کتابخـوانـى و مسایل فرهنگـى به ما معرفـى مـى شـود و همیـن بهانه اى است تا با هماهنگـى جهاد پاى ما را به قاهان که در 70 کیلـومتـرى قـم است بکشاند. البته این مسافت در ماشیـن پرسرعت جهاد به چشـم نمىآید و آقـاى محمـود ملک مکـان راننـده وظیفه شناس جهاد چنان پـرقـدرت مـى تازد تـا هـرچه زودتـر ما را از میان جـاده هاى پـرپیچ و خـم روستایى, به قاهان برساند.
بعد از پشت سر گذاشتن چندیـن آبادى و گذشتـن از خشکیهاى بسیار, قـاهـان, چـون زمـردى سبز در افق نگـاهمـان قـد مـى کشد. سرسبزى روستا و تعداد کـم دام و طیـور در سـر راهمان بیانگر آن است که اهالـى قـاهـان بیشتـر به کـار بـاغدارى و پـرورش میـوه مشغولند و کمتر به دامپرورى مى پردازند. از میان کـوچه هاى خاکـى روستا به طرف کتابخانه و خانه ترویج قاهان پیش مى رویم و ماشیـن درست جلـوى یک عمارت تـازه ساز و زیبـا تـوقف مـى کنـد. اول فکـر مى کنیـم نکند آنجا کتابخانه باشد ولى خیلى زود با تـوجه به شکل و فرم معمارى متـوجه مى شویـم که آنجا باید مسجد یا حسینیه باشد و حدسمان درست از آب در مـىآید و کتابخانه جایى نیست جز اتاقـى در جلـوى حسینیه در آن طرف کـوچه و چند پله و ایـوانـى باریک و ردیف گلـدانهاست که ما را به طرف در ورودى کتابخانه مـى کشانـد.
هنـوز کسـى نیامـده و کتـابخانه در سکـوت سحـرگاهـى چه عارفانه پذیـراى مهمـانان صبحگـاهـى خـویـش است و قفسه هاى پـر کتـاب چه صمیمانه دور تا دور اتاق صف مى کشند و به جهادگران ایـن آشنایان همیشگى مى نگرند.
چندیـن میز و صنـدلـى در میان کتابخانه نیز منتظر پذیـرایـى از فـرهنگ دوستان سحـرخیز هستنـد تـا دمـى آنـان را دور از کـارهاى روزانه در دل خود جاى دهنـد و لذت کتابخـوانـى را در جانهایشان بپاشند.
کتابخانه کم کـم شلوغ مى شـود و چشـم ما هنوز بر دیوارهاى پر از قفسه کتـاب است که در کنارشـان کلمات قصـار, اشعار و جملاتـى از بزرگان حک شده است. ((باید زیاد مطالعه کنیم تا بدانیـم که هیچ نمى دانیـم.)), ((جوانى ستاره اى است که فقط یک بار در آسمان عمر طلوع مى کند.)) و یا این سخن حافظ شیرین سخـن که ((تربیت سه طریق دارد:
کتـاب خـوانـدن, تفکـر نمـودن و صحبت بـا دیگـران.)) دیگـر تمام صندلیها پر شده است که همراه عزیزمان خانـم نمازیخـواه کارشناس واحد امـور زنان روستایـى و عشایرى در سطح استان قـم, ما را با حاضریـن آشنا مى کند. در ابتدا به سراغ آقاى داود امینى مى رویم.
از خانـم نمازیخواه و اعضاى کتابخانه شنیده ایم که ایشان خود را وقف راه کتاب کرده اند و همیشه محافظ ایـن سنگر بوده اند, پـس ما هـم از ایشان در بـاره زمان احـداث کتـابخـانه و انگیزه ایجـاد خـودجـوش آن سـوال مـى کنیـم و او مـى گـوید:
ـ کتـابخـانه به همت اعضـاى انجمـن اسلامـى روستـا مـوســـوم به ((حجه بـن الحسـن العسکـرى)) در سـال 1358 راه انـدازى شد.
اعضاى انجمـن همه از خـود روستاییان هستند که البته فعلا در شهر ساکـن مى باشند و در مشاغل مهمـى مشغول به کارند. از آن جایى که مـن هم جزو یکى از اعضا هستـم و هنوز هـم در روستا ساکنـم, لذا مسوولیت کتابخانه را به عهده گرفتـم و اینجا با هزینه انجمـن و خـودیـارى اهـالـى و اهـداى کتـاب از سـوى آنها پـا گرفت.
البته در سـال 1368 بـا کمک جهاد در ایجـاد خـانه تـرویج ایــن کتابخانه فعالتر شد. پخـش فیلـم و فراهـم آوردن حـداقل امکانات ورزشـى از جمله کارهایـى بـود که در کنار کار کتابخانه به آنها مى پرداختیـم تا اینکه کم کـم اعتماد مردم جلب شد و بیشتر با ما همکارى کردند. حتـى در آن سالها نشریه اى به نام ((پیام روستا)) تهیه مـى کردیم که بعدها به دلیل مشکلات مجبـور شـدیـم آن را جمع کنیم.

تعداد کتـابها چقـدر است و استقبـال چطـور است؟
ـ در ابتـدا کتابها خیلى کـم بـودند ولـى در حال حاضر 7000 جلد کتاب داریـم و هر ساله انجمـن دویست هزار تومان بابت خرید کتاب و هزینه هاى کتابخانه مـى پـردازد. البته خرج نگهدارى همیـن مکان کـوچک هـم بسیار بالاست و زمستان هر سال به علت سردى شدید هوا و وجـود سقف کاذب کتابخانه, مجبـوریـم مبلغ زیادى را بـابت هزینه مواد سوختى و گرم کردن محیط اینجا بپردازیـم تا بچه ها بتـوانند در زمستان هـم از کتابخانه استفاده کنند, ولى با اینهمه برنامه خرید کتاب فراموش نمى شود.

اگر اعضا به کتابـى خاص احتیاج داشته باشنـد آیا آن را برایشان تهیه مى کنید؟
ـ در مورد تهیه کتاب باید بگویـم ما هر ساله با کتابدارهاى خود به نمایشگاه بیـن المللى کتاب مى رویـم و با نظر آنها و احتیاجات کتـابخـانه, کتـابهاى جـدیـدى خـریـدارى مـى کنیـم.
البته در کل نیاز یک کتابخانه روستـایـى را هـم در نظر داریـم.
مثلا خیلـى از کتابهاى اینجا در حال حاضر به درد بچه ها نمى خـورد و بیشتـر کتابهاى مرجع و فرهنگنامه هستنـد ولـى در حال لازم است که یک کتابخانه چنیـن کتابهایـى داشته باشـد. در هر حال کمبـود هزینه خرید کتاب کاملا مشهود است ولى وقتى درد و دل مسوولیـن را مى شنویم دیگر نمى توانیم تـوقعى داشته باشیم و مجبـوریـم خودمان بـا کمک مـردم کتـاب بخـریـم و اینجـا را اداره کنیم.

چـرا جـاى روزنـامه و نشـریه در ایـن کتـابخـانه خـالى است؟
ـ روزنامه که اصلا نداریم; در مورد مجلات هـم باید گفت فقط مجلاتى که از طرف جهاد فرستاده مى شـود در اینجا موجـود است و مجلاتى که به صـورت تک و تـوک خـود بچه ها خریـده و بعد به کتابخانه اهـدا کرده اند.

چه فکـرى بـراى بهبـود وضعیت کتـابخـانه دارید؟
ـ همان طور که مى بینید فضاى موجود مطلوب نیست, جا کـم است و ما هنـوز بـرخـى از کتـابهایمان در داخل حسینیه است و جایـى بـراى گذاشتـن در کتابخانه نداریـم. البته با همت مردم و انجمـن قصـد داریـم کتـابخـانه اى هـم در جـوار حسینیه بسـازیـم.
در میان صحبتها از بچه ها مى شنویـم که آقاى امینى اهل ذوق هستند و به جمعآورى ضرب المثلها و اصطلاحات روستایى مشغولند و در ضمـن, عکاس خـوبى هـم مى باشند و دیدن چندیـن آلبـوم بزرگ و کوچک عکـس شاهد ایـن مدعاست. ایشان با تـوجه به علاقه شان از مراسـم مختلفى چـون عزادارى ایام محرم, جشنها, نمایـش تإتر, مناظر و محصـولات روستـایـى و ... عکسهاى بسیار تهیه کـرده انـد که خـود ارزش جاى گرفتـن در یک نمایشگاه عکـس را دارند ولـى به صورت فرهنگ مصـور قاهان در میان آلبـومها جاخـوش کرده اند. اعضاى کتابخانه هـم در ایـن میـان همـراهیمان کـرده انـد و بـا نظرات خـود مـا را تنها نگذاشته انـد. گـویـى فضاى کتابخانه و عکسها ایـن بـار بـرایشان تازگـى دارد و مشتاقند که از ایـن پـس با دیدى دیگر به کتابهاى همیشگـى بنگرند. طاهره سادات میرقائمـى کتابـدار جـوان روستا که خود لیسانـس الهیات از دانشگاه الزهرا مى باشند, ایـن بار مخاطب ما مى شوند. ایشان به غیر از ایـن کار به عنوان دبیر پاره وقت به تـدریـس دینـى و قـرآن در دبیـرستان دختـرانه روستـا مشغولنـد.

در مورد تعداد اعضا و عناویـن کتابهاى موجـود برایمان بگـویید.
ـ در کل 140 عضو خواهر و 135 عضو برادر داریـم که صبحها اختصاص به مطـالعه خـواهـران و عصـرهـا متعلق به برادران است.
کتابهاى ما هـم به دو سرى تقسیـم شده اند. یک سرى کتابهاى مرجع, فـرهنگنامه, دایـره المعارف, دیـوان اشعار و تفـاسیـر هستنـد که بیشتر اهدایى مى باشند و فقط در همیـن کتابخانه مى تـوان آنها را مطالعه کرد و بقیه کتابها هـم به موضوعات مختلفى تقسیـم شده اند که بچه ها مى تـوانند آنها را به صورت امانى براى مطالعه به خانه ببـرنـد. از لحاظ کتابها مشکلـى نیست, مشکل اینجا از لحاظ مکان خـود کتـابخانه است زیـرا ساختمان آن مناسب نیست و در ضمـن هـم کتابخـانه است و هـم محل تمـریـن تـإتـر, سـرود و کلاس قـرآن و برنامه هاى آمـوزشـى خانه ترویج. لذا همیشه چنـدیـن کار به صـورت همزمان در اینجا صورت مى گیرد و کتابخوانها نمى توانند با آسایـش فکـر و تمـرکز به مطـالعه بپـردازند.
حضور خانـم ناهید باقرى عضـو شـوراى روستایـى, غنیمت است که از زبان ایشان بـا روستاى قاهان و کار شـوراها آشنا شـویـم. خانـم باقرى از میان پنج خانـم کاندیداى شورا تنها زن عضو شورا هستند که بـا تحصیلات دوم دبیـرستـان انتخـاب شـده انـد.
ـ مردم قاهان از قدیـم الایام فرهنگ دوست بـودند حتـى ما در اینجا روحانیونى داشتیـم که در حد اجتهاد بـودند. جـوانان آن زمان با وجـود جاده هاى مالـرو و دورى از شهر تحصیلات خـود را ادامه داده بـودند طـورى که در حال حاضر بسیارى از اهالى باسـواد اینجا در شغل معاون وزیر, نماینده مجلـس, وکیل, دکتر, قاضـى, دبیر و ... در شهر قـم و تهران مشغول به کارند. ما هـم در حد تـوان خودمان سعى مى کنیـم با رسیدگى به کار شورا و نظارت بر کارهاى عمرانى و مشکلات روستا و هماهنگى اهالى براى کمکهاى مردمى, خدمتى بکنیـم.
البته بیشتـر مشکلات اینجا مربـوط به امر زراعت و باغدارى است و کمتر اختلافات خانوادگى ایجاد مى شود. با وجود رییـس شورا, مشاور شورا و مـن که منشى شورا هستم با فرستادن دعوتنامه براى شاکى و متشاکى, آنها را دعوت مى کنیـم تا با حضور همه دیگر مشکلاتشان را رفع کنند.
در ایـن شکل, دیگر کار به پاسگاه و دادگسترى کشیـده نمـى شـود و اختلافات در همیـن شورا حل مى شـود. جداى از اینها ما حتى قبل از تإسیـس شـوراها طرحهاى زیادى داده ایـم ولى مى گویند فعلا بـودجه نیست. مثلا طرح ایجاد سـد, یکـى از طرحهایـى است که مانع به هدر رفتـن آب رودها مى شود و مى تـوان به وسیله آن مشکل کـمآبى را حل کرد. البته نمـى تـوان فـرامـوش کرد که روستاى ما داراى بهدارى, مـدرسه, پست, بـانک و مخابـرات است و حسینیه و حمام آن جـدیـدا تازه ساز و بهداشتـى شده است ولى مشکل اصلى ما یعنى عدم رسیدگـى به مشکلات فرهنگى جـوانان هنـوز در جاى خـود است. ایـن کتابخانه تنها مکـان فـرهنگـى و تفـریحـى بچه ها است و آنان پـس از اتمام تحصیلات دبیـرستان چـون کارى نـدارنـد و لذا به طـرف شهر کشیـده مـى شـوند. اگر امکانات روستایـى بیشتر باشـد, استعدادهاى نهفته بچه ها به خاطر کمبـودها در نطفه خفه نمى شود. تکلیف ایـن دختران علاقه منـد به کلاسهاى هنرى چیست که هیچ جایـى براى آمـوزش کارهاى هنـرى نـدارنـد. اگـر یک مقـدار از بـودجه شهرها را به روستاها بدهند, مشکلات ما روستاییان خود به خـود حل مـى شـود. مردم روستا درآمدشان در حد رفع احتیاجات روزانه شان است و دیگر نمـى تـوانند بیش از ایـن با خودیارى به جنگ مشکلات بروند. اگر بودجه داشتیـم بـراى درمانگاه آمبـولانـس مى خـریـدیم, دکتـر کشیک مـى داشتیـم و مـى تـوانستیـم بـراى آمـوزگاران شهرى محل اسکان درست کنیـم تـا اینهمه دیر سـر کلاس حاضـر نشـونـد و بچه ها را به بـى نظمـى عادت ندهند.
گـویا خانـم باقرى حرفهاى ناگفته زیادى دارنـد, طـورى که بـدون سوال ما خود جواب همه چیز را از پیـش آماده کرده اند! ولى به هر حال ما از مشکلات تحصیلى جوانان و نوجوانان مى پرسیـم و ایشان در ادامه مى گویند.
ـ مـن دایم از خودم مى پرسم پس این جهاد مدرسه سازى کجاست؟ وضعیت کلاسهاى اینجا خیلـى بد است, مخصـوصا مدرسه ابتدایى که کلاسهایـش کـاملا تـاریک و مـاننـد زنـدان است. تـا سـال قبل راهنمـایـى و دبیـرستان پسـران و دختـران هـم مشتـرک بـود که با تقاضاى زیاد اهالى آن را از هـم جدا کردند و چـون جایى نداشتند, کلاس دختران را به همان کلاسهاى ابتدایى کوچک منتقل کردند; آن وقت تصـورش را بکنید که دانـشآمـوز دبیرستانـى در کلاس ابتدایى بنشیند و در آن فضاى خفه درس بخواند.

شمـا در بـاره زن روستـایـى و جـایگـاه او چه نظرى دارید؟
ـ وقتـى یک زن روستـایـى به خاطـر پیشـرفت بچه هایـش و مشکل کار شوهرش مجبـور به مهاجـرت به شهر مـى شـود و در آنجا مـورد تحقیر قرار مى گیرد دیگر چه منزلتـى براى او باقـى مـى ماند. مـن خـودم شاهد بـودم که یک زن تهرانى مـى گفت: ((شما دهاتـى ها وضع شهر را خراب کردید!)) آخر آنها فکر نمى کنند که چه کسـى حاضر است روستا و طبیعت زیباى آن را رها کنـد و به فضاى پـر از دود شهر بـرود؟
فقط همین مشکل یافتـن کار است که روستاییان را به شهر مى کشاند. زمیـن یک کشاورز محدود است و زیاد نمى شـود ولـى خانـواده او هر روز بزرگ و بزرگتر مى شود و دیگر آن وقت یک زمیـن کوچک نمى تواند خرج افراد خانـواده را تإمیـن کند, لذا آنها مجبـور به مهاجرت مى شـوند. وقتى هـم که یک خانـواده روستایى به شهر مى رود کم کـم بچه ها ازدواج کرده و چنـدیـن خانـواده اضافه شـده و مشکلات دولت اضافه مى شود. اگر آن بـودجه در روستا هزینه شـود دیگر لازم نیست به مشکلات روزافزون شهر در ایـن ارتباط رسیـدگـى کـرد. وقتـى یک جوان روستایى علایقش سرکوب مى شود و وقتـش به بطالت مى گذرد و بعد از پایان درس کارى ندارد و نمـى تـواند اوقات فراغتـش را پر کند آیا مى تـواند ارزشى براى خودش قایل باشد؟ در ضمن مـن یک گله از صـدا و سیما دارم, آنها جـوانان روستایـى را بـا کلاه نمـدى و یک بقچه نشان مى دهند که به شهر مىآیند و تحت تإثیر ظواهر, خـوراک و پـوشاک شهر خود را مى بازند, در حالى که روستایى از اول تا به حال مشکل خـوراک و لباس نداشته و مشکل او عدم رشـد استعدادها و عدم امکـانـات مـوجـود در روستـا مـى بـاشـد.
بعد از درد و دلهاى بسیار منشى شورا که برخى از آنها در حـوصله این گزارش نمى گنجد نـوبت به اعضاى کتابخانه مى رسد. در این بیـن ابتدا نادیا سلطانیان مى گوید:
ـ کتابخانه خیلى خوب است ولى چون جایمان تنگ است نمى توانیـم از آن درست استفاده کنیـم. آخر وقتى هم کتاب خـوانده مى شـود و هـم تمریـن سرود و تإتر مى شود آدم چطور حواسـش جمع باشد. در مدرسه هـم کلى مشکل داریم. کلاسهایمان در زمستان سرد و در تابستان گرم است. ما حتى آب خـوردن و امکانات بهداشتـى در مـدرسه نـداریـم. دلمان مى خواهد آزمایشگاه داشته باشیـم و هر دانشآموز در رشته اى که دوست دارد درس بخـواند نه اینکه مجبـور باشد به خاطر اکثریت رشته اى را اجبارى بخـواند. از طرفـى دیگر به درس هنر و ورزش ما اهمیت نمى دهند. در طـول چند سال تحصیلـى, مـن اصلا کتاب هنرم را به مـدرسه نبرده ام و کتابـم همیشه نـو مانده است. نمره ورزش را هـم چنـد سال است که از روى انضبـاط مـى دهنـد و ما هیچ وقت زنگ ورزش نداریم.

لیلا باقـرى از کمبـود معلمها, وجـود معلمیـن مجـرد و مرد شکایت مى کند و اضافه مى نماید:
ـ مدیر ما معلـم چهار تا مدرسه هـم هست و معلوم است که او فرصت رسیدگـى به کارهایـش را نـدارد. جـداى از مشکلات تحصیلـى, بچه ها دلشان مى خـواهد که دوره هاى هنرى مثل شعر, تإتر, سرود, نقاشـى, داستان و ... را پشت سر بگذارند ولـى کسـى نیست که اینها را به ما آموزش دهد.
محبوبه محمدمرادى نبـود امکانات مناسب در روستا را یکـى از علل مهاجرت و خلـوت بـودن روستا ذکر مـى کند و معتقد است: جمعیت روز به روز به خاطر مهاجرت کـم مـى شـوند و از جمعیت 700 نفرى روستا دایم مى کاهند.
مریـم باقرى هـم دوست خوش ذوقى است که از نبود کار گلایه مى کند و مـى گـوید باسـوادهاى روستا زیاد هستند ولـى هیچ کـدام در روستا نمـى ماننـد, چـون کارى نـدارنـد. لیسـانسه ها به شهر مـى رونـد و دیپلمه هـا در روستـا بیکـار مـى مـاننـد.
مثل اینکه حرفها تمامى ندارد و همیـن طـور دلمان مـى خـواهد پاى حـرفهاى بچه ها بنشینیـم ولـى انگار کم کـم صـداى همراهانمان در آمـده است. آقاى مـرادى و مهدى جاویـدپـور, کارشناسان تـرویج و آمـوزش که از طـرف جهاد ما را همـراهـى کـرده انـد, مـدتهاست که منتظرند تا حرف ما تمام شـود و آقاى امینى در ایـن میان مى گوید که در صفحه خبـر مجله پیام زن خـوانـده است که زنان سه بـرابـر مردان حرف مى زنند! و اینجاست که ما حـواسمان را جمع مى کنیـم تا دیگر خبرهاى خطرناک تهیه نکنیـم که بخواهـد روزى مچ خـودمان را بگیـرد! بـا دیـدارى از حسینیه سه طبقه و مجهز روستا و همچنیـن محل برگزارى نمایـش تعزیه و محل احداث کتابخانه جدید, قاهان را پشت سر مـى گذاریم و تا به قـم بـرسیـم به مشکلات و درد دل بچه ها فکر مى کنیـم و اینکه گزارشى از کتابخانه بهانه اى شد براى شنیدن حرفهاى اهالى قاهان.
از آن جایـى که بحثهاى مطرح شده و انتظارات پیشنهادى معقـول به نظر مى رسـد خانـم نمازیخـواه پیشنهاد مـى دهـد که سفـرى دیگر به روستا داشته باشیـم و با تـوجه به مسایل مطرح شـده در باره امر تحصیل, ورزش و مشکلات فـرهنگـى, مسـوولیـن مربـوطه را بـراى رفع پـاره اى از مشکلات به روستا دعوت کنیـم تـا شایـد مشکلـى از دوش قاهانیان برداشته شـود. ایـن انتظار چندى نمى پاید و پـس از چند روز با کـوشـش خانـم نمازیخـواه سه نفر به نماینـدگـى از تربیت بـدنـى, آمـوزش و پـرورش و استانـدارى بـراى نشستـى دوستانه در کتابخانه قاهان دعوت مى شـوند ولى على رغم تلاش جهاد فقط با حضـور خانم فاطمه عباسقلى زاده, رییس کمیسیون بانوان استان قـم وابسته به استـانـدارى و آقـاى داود خـواجـوى کارشناس تـرویج شهر قـم, مى توانیم دیدارى دوباره با قاهان, ایـن زمرد سبز داشته باشیـم.
با تـوجه به دفعه قبل, ایـن بار کتابخانه خلوت تر است و از زبان آقاى امینى مى شنـویـم که اهالـى براى گردوچینى رفته اند و از آن جایـى که بـاغ گـردو در چهار کیلـومتـرى روستاست لذا بسیارى از علاقه مندان نتـوانسته اند در ایـن نشست حضور به هـم برسانند و از آن جایى که مسوولیـن دیگر نتوانسته اند بیایند خانم عباسقلى زاده تنها شنـونـده مشکلات مطـرح شـده هستنـد. در ادامه صحبتهاى جلسه قبل, مشکل مدرسه و سرویـس ایاب و ذهاب عنوان مى شـود. از آن جهت که جـوانان چندیـن روستاى اطراف در مدارس قاهان درس مـى خـوانند لذا وجـود سرویـس مدرسه کاملا ضرورى است. به گفته آقاى امینى در حال حـاضـر 100 پسـر از روستـاهاى مختلف به طـور شبـانه روزى در قـاهان به تحصیل مشغول مـى بـاشنـد و تـا آمـاده شـدن خـوابگـاه نیمه کاره اى که همیـن طـور به حال خـود رها شـده است چـاره اى جز اسکان در حسینیه ندارنـد. ایـن مشکل وقتـى بیشتـر خـود را نشان مى دهد که براى دختران هیچ خوابگاه دانـشآموزى موجود نیست و رفت و آمـد از روستاهاى اطـراف با تـوجه به سـردى هـوا در زمستان و تاریکى زودرس بسیار مشکل است.
از سویى دیگر با رسیدن سـن بلوغ دختران و ازدواج زودرسشان آنها مجبـورنـد تحصیل خـود را نیمه کـاره رهـا کننـد و روز به روز از تعدادشان کاسته شـود, شاید در شروع امر ایـن مشکل فردى قلمـداد شود ولى با کمى دقت متـوجه مى شویـم که ایـن عدم ادامه تحصیل به نوعى در دیگران هـم اثر گذاشته و به علت کمى تعداد دانـشآموزان دختـر, ادامه تحصیل در کلاسهاى بـالاتـر و در رشته هاى دلخـواه از دیگران هـم گرفته مى شود. همیـن عدم رشد تحصیلى باعث شده است که خانـواده هاى بسیارى به خاطر بچه هایشان به شهر بیایند و به مرور زمـان دچـار مشکلات اقتصـادى شهرى بشـوند.
علاقه به هنـر و ادبیـات و ایجـاد تشکلهاى فـرهنگـى و ادبــى در سـالهاى گذشته یکـى دیگـر از مبـاحث مطـرح شـده است که خـانــم عبـاسقلـى زاده در ایـن بـاره مـى گـوید:
ـ کلاسهاى هنـرى باعث مـى شود که روحیه بچه ها باز شـود و در ضمـن مسایل ایدئولـوژیک و کلاسهاى عقیدتـى هـم بایـد به صـورت هنرى و دلنشین به جوانان عرضه شود. تشکیل انجمـن شعر به صورت تشکل غیر رسمى و انتخاب یک نفر به عنوان نماینده ایـن گروه در ارتباط با انجمنهاى هنرى و ادبى شهر مى تـواند تا حدى مشکلات را برطرف کرده و جـوانان علاقه منـد به هنـر و ادبیات را به شکلـى بـا انجمنهاى هنرى شهر ارتباط دهد.
علاوه بـر ایـن, ایشـان در ادامه, پیشنهاد ایجـاد یک نمایشگاه و فروشگاه صنایع خانگـى و هنرى خانمها را ارائه دادنـد تا طـى یک گردهمایى در شهر محصـولات روستایـى به فروش برسـد و باعث تقـویت روحیه اقتصـادى زنـان روستـایـى شـود.
تقاضاى ایجاد کلاس کامپیـوتـر در ادامه درخـواست قبلـى از اداره ترویج, یکى دیگر از خواسته هاى اهالى بود. آنان معتقد بـودند با فراگیر شـدن کاربرد کامپیـوتر در جهان آنها نیز بایـد به نـوبه خـود با ایـن دستگاه و طریقه استفاده از آن آشنا شـونـد و براى ایـن آشنایـى حتـى حاضـرنـد مبلغ دویست هزار تـومان از قیمت کل دستگاه را بپردازند.
خانم عباسقلى زاده ضمـن حمایت از ایـن طرح با توضیح در مورد کار شـوراى عالـى جوانان و استقبال از طرحهاى مناسب, جـوانان را به شرکت در جلسات ایـن شـورا ترغیب کرد تا آنان بتـوانند به صـورت جـوان یار در ارتباط با استانـدارى باشنـد و در ضمـن به کارهاى همـاهنگـى و مـدیـریتـى اشـراف پیـدا کنند.
داود خواجـوى کارشناس ترویج روستایى ضمـن تإیید گفته هاى اهالى قاهان اضافه کردند که ایـن کار قبلا صورت گرفته است ولى نسبت به رسیدگى کار روستاییان همتى نشده و بـودجه اى براى طرحهاى مذکـور پرداخته نشده است.
مشکل دیگرى که قابل بررسـى بود همان مسإله اى بـود که ما را در سفـر اول متـوجه خـود کـرد و آن نبـود روزنامه در میان قفسه هاى کتاب بـود. آقاى امینى مسوول کتابخانه در ایـن مورد گفت: تا یک روزنامه به دست مـا بـرسـد تبـدیل به هفته نامه شـده است. از آن جایـى که کسـى مسـوول خـریـد روزنامه نیست لذا کتـابخانه ما از خبرهاى روز محروم است. گذشته از ایـن محدودیتهایى در مورد خرید و مطالعه بـرخـى از جرایـد و نشریات مـوجـود است و از طرف جهاد اعلام شـده است که آنها به درد روستـاییـان نمـى خـورنـد. خـانـم عبـاسقلـى زاده در ایـن بـاره اعلام کـرد:
ـ شرایط فکرى زن روستایـى و شهرى نباید با هـم فرق داشته باشد. یک زن روستایى هـم مثل زن شهرى مى خواهد در انتخابات شرکت کند و در بعد سیاسـى رشـد نماید. او بایـد با افکار مختلف آشنا شـود, لذا مطـالعه روزنـامه و اطلاع از خبـرهـاى روز بسیار مفیـد است.
در ادامه نشست, آقاى مـرتضـى شـریعتـى, رییـس شـوراى روستا بـا تحصیلات سیکل و دفتردار دبیرستان قاهان و مسـوول تعاونى روستایى از کمبـود امکانات ورزشـى و تحصیلـى یاد کرد و از آن به عنـوان مهمتـریـن مشکل روستـایـى نـام بـرد و خـاطـرنشـان کرد:
پسرها تا حـدى ورزش مـى کننـد و تیمشان در میان کل روستاهاى قـم برنده شده است و حتـى در مسابقات قـم شرکت کرده اند ولـى دخترها هیچ جا و امکانى براى ورزش ندارند, در صـورتـى که باید از ایـن نعمت بـرخـوردار شـونـد. تنها ورزش دختـران در حال حاضر, رفتـن دسته جمعى آنها به کـوه است. همچنیـن زنـان و دختـران قـاهان در جلسات سفره و ختـم انعام و دعاى تـوسل زیاد شرکت مى کنند چرا که زنـان قـاهـان بسیـار اهل نذر و انـداختـن سفـره هستند.
در سوالى دیگر خانـم عباسقلى زاده از رییـس شورا خـواستند تا در مورد تهاجـم فرهنگى و بزهکارى جوانان و همچنیـن مسایل ازدواج و کار زنان تـوضیح بـدهند. ـ جـو مسلط در اینجا مردان هستنـد; با ایـن وجـود جبرى در کار نیست, دختران به میل خود ازدواج مى کنند و خانمها مجبـور نیستند در کارهاى کشاورزى کمک کنند. با اینهمه ایجاد کارگاههاى قالى بافى و پرداختـن به کارهاى دستى و سنتى از فعالیتهاى زنان است. با ایجاد تعاونى قالى بافـى هـم, مشکل فروش قالى حل شده و زنان مى تـوانند بدون مراجعه به شهر, قالیهاى خود را به قیمت خـوبـى به تعاونى بفروشند. البته اعتیاد هـم در چند مـورد دیده مى شـود ولى نسبت به گذشته خیلى کمتر شده است چرا که جـوانان تحت تإثیـر شهرىها و معاشـرت با افـراد نابـاب معتـاد مى شـوند ولـى وقتـى از نزدیک شاهد عاقبت معتادیـن روستا هستند, ایـن عادت بد را ترک مى کنند. در حال حاضر ما خواهان آنیم که به اعتبـارات کتابخـانه هاى روستایـى تـوجه بیشتـرى شـود تـا اینکه جـوانان گرایـش بیشترى به فرهنگ و هنر داشته باشنـد و کمتـر به مسایل ضد فرهنگى توجه کنند.
آرزوى ما هـم ایـن است که مشکلات ایـن روستا و تمامـى روستـاهاى ایران به زودى حل شـوند و در آینـده اى نزدیک کتابخانه اى مجهز و تکمیل جزو لاینفک هـر روستا باشـد. در انتهاى جلسه بـا جمع بنـدى سخنان, ایـن نتیجه گـرفته مـى شـود که بـا رفتـن منشـى شـورا به کمیسیـون امـور بانـوان و طـرح مشکلات عمـده, به زودى اهالـى به پاره اى از خواستهاى خود برسند.
این بار چون مى دانیم به همیـن زودیها بازگشتى به قاهان نخواهیم داشت با کتابخانه و تمامـى اعضا خـداحافظى مـى کنیـم و در خاتمه سفر ایـن آقاى محمدعلـى یزدانـى راننده استاندارى است که ما را به سوى قـم مى برد و ما چـون سفر گذشته امیدواریـم به زودى شاهد ایجاد امکانات برابر در شهر و روستا باشیـم. در انتها از تمامى دوستان و عزیزانى که در قم و قاهان ما را براى تهیه ایـن گزارش یـارى نمـوده انـد کمـال تشکـر و قـدردانـى را داریـم.