مبارزات فرهنگى امام جواد(ع)
اسماعیل نسّاجى زواره
امام جواد(ع) در دورهاى امامت خویش را آغاز کرد که به رغم اقتدار شیعیان، عرصه سیاسى و اجتماعى جامعه گرفتار چالشهاى عمیق عقیدتى و درگیرىهاى مختلف شده بود.
دوران امامت آن حضرت با خلافت دو نفر از خلفاى ستم پیشه عباسى (مأمون و معتصم) مقارن بود.
مأمون به دلیل این که با قتل امام رضا(ع) دچار بدنامى و تزلزل شده بود، صلاح نمىدید که بیش از آن به آزار امام جواد(ع) بپردازد. هم چنین به دلیل قدرت شیعیان در آن روزگار تمام سعى خود را بر آرام نگه داشتن اوضاع مصروف مىداشت، لذا به منظور دستیابى به چنین هدفى ناچار شد آن حضرت را مانند پدرش على بن موسى الرضا(ع) تحمل کند.
جواد الائمه (ع) با گذاشتن شروطى مبنى بر دخالت نکردن در امور عملاً ناچار شدن خود را به پذیرش ولایتعهدى به نمایش گذاشت و نقشه خلیفه را که با این هدف در صدد کسب مشروعیت بود، ناکام گذاشت.مسأله مخاطرهآمیزى که در این مقطع حسّاس شیعیان را تهدید مىکرد، قدرت گرفتن و پیشرفت «مذهب معتزله» بود. مکتب اعتزال در آن زمان رواج و رونق بسیارى گرفته بود و حکومت وقت از طرفداران آن بسیار حمایت مىکرد. آنان دستورات و مطالب دینى را به عقل خویش عرضه مىنمودند و آن چه را عقلشان صریحاً تأیید مىکرد، مىپذیرفتند و بقیّه را انکار مىکردند و چون نیل به مقام امامت در سنین خردسالى با عقل ظاهر بین آنان سازگار نبود، پرسشهاى دشوار و پیچیدهاى را مطرح مىکردند تا به پندار خویش حضرت جواد(ع) را در میدان «رقابت علمى» شکست دهند. امّا آن امام با پاسخهاى قاطع و استدلالهاى قوى از این مناظرهها سربلند بیرون آمد و هرگونه تردید در مورد امامت خویش را از بین برد و اصل امامت را تثبیت نمود و نشان داد که برخوردارى از منصب الهى در خردسالى هیچ مشکلى ندارد.
از دیگر مسائل مطرح در این عصر، تهاجم عقیدتى و نیرنگ بازىهاى دو خلیفه ملعون عباسى (مأمون و معتصم) با مردم بود.
به گواهى تاریخ مأمون مکّارترین و منافقترین خلیفه عباسى بود که براى کسب پیروزى نهایى و قطعى بر اندیشه شیعه، بسیار کوشید و هدف نهایى وى از تشکیل مجالس مناظره با امامان شیعه شکست ایشان و در نهایت سقوط مذهب تشیّع بود، زیرا او مىخواست براى همیشه ستاره تشیّع افول کند و بزرگترین مانع در برابر حاکمان غاصب و ستمگر از میان برداشته شود، امّا در چنین عصرى امام جواد(ع) قاطعانه و با اقتدار الهى تمام در برابر انحرافات، مسامحهها، توهینها و دیگر مکرهاى خلفاى باطل ایستاد و از حقانیّت دین اسلام و شیعیان دفاع کرد.(1)
مبارزه با انحرافات اعتقادى
خطر انحراف فکرى همیشه تهدید کننده جوامع است، به ویژه اگر در مسائل اعتقادى باشد. به همین جهت پیامبر اکرم(ص) هنگام رحلت، کتاب و عترت را میزان و ملاک عقیده صحیح معرفى کرد. امّا متأسفانه همیشه در بین مسلمانان و شیعیان عدّهاى گرفتار افراط و عدّهاى دیگر درگیر تفریط بوده و هستند.
«محمد بن سنان» از جمله کسانى است که در محبّت اهل بیت(ع) زیاده روى مىکرد، بدین جهت برخى از علماى رجال او را به «غلو» متهم مىکنند. وى مىگوید: روزى محضر امام جواد(ع) نشسته بودم و مسائلى از جمله اختلافات شیعیان را مطرح مىکردم. امام فرمود: اى محمّد! خداوند قبل از هر چیز نور پیامبر(ص)، على و فاطمه(ع) را خلق کرد. سپس اشیاء و موجودات دیگر را آفرید و طاعت اهل بیت(ع) را بر آنان واجب کرد و امور آنها را در اختیار اهل بیت(ع) قرار داد، بنابراین فقط آنان حق دارند چیزى را حلال و چیزى را حرام کنند و حلال و حرام ایشان نیز به اذن و اراده خداوند است.
اى محمد! دین همین است: کسانى که جلوتر بروند (افراط نمایند) منحرف شدهاند و کسانى که عقب بمانند (تفریط کنند) پایمال و ضایع خواهند شد. تنها راه نجات همراهى با اهل بیت(ع) است و تو نیز باید همین راه را طى کنى(2)
در برابر خلیفه
امام جواد(ع) به رغم محدودیتهاى موجود از سوى دستگاه خلافت، از طریق نصب وکلا و نمایندگان، ارتباط خود را با شیعیان حفظ مىکرد.در سراسر قلمرو حکومت دو خلیفه ملعون عباسى (مأمون و معتصم) حضرت کارگزارانى را اعزام مىکرد و با فعالیّتهاى سیاسى گسترده از تجزیه نیروهاى شیعه جلوگیرى مىنمود. از جمله: آن امام به وکلاى خود اجازه داد که به درون دستگاه خلافت نفوذ کرده و مناصب حسّاس حکومتى را در دست بگیرند. هم چنین برخى از کارگزاران امام نیز به عنوان حاکم شهرها منصوب شدند و همه امور را با دقّت تحت نظر داشتند.(3)
برخورد با فرقههاى منحرف
امامان معصوم(ع) هر یک کم و بیش در زمان امامت خویش با انحرافات فکرى و عقیدتى درگیر بودند. در دوران امامت امام نهم بعضى از انحرافات عقیدتى مطرح بود که ریشه در دورانهاى قبل داشت، ولى آن بزرگوار به مناسبتهایى با این انحرافات برخورد مىکرد و با اعلام موضع خویش، نظر حق و درست را بیان مىنمود و مردم را از باورهاى ناصحیح و غلط باز مىداشت.
امام جواد(ع) در برابر فرقههایى که در آن دوران وجود داشتند، شیعیان را راهنمایى مىکرد. یکى از این فرقهها همان طورى که گفته شد، «اهل حدیث» بود که مجسّمى مذهب بوده و خدا را جسم مىپنداشتند. امام درباره آنها به شیعیان مىفرمود: شما اجازه ندارید پشت سر هر کسى که خدا را جسم مىداند، نماز بگذارید و به او زکات بدهید.(4)
«واقفیه» یکى دیگر از فرقههاى موجود انشعابى از شیعه بود که به صورت معضلى بزرگ در مقابل شیعیان مطرح شده بود، آنان کسانى بودند که پس از شهادت امام کاظم(ع) بر آن حضرت توقف کرده و امامت فرزندش على بن موسى الرضا(ع) را نپذیرفتند. «زیدیه» نیز فرقهاى بود منشعب از شیعه که طعن آنها بر امامان معصوم(ع)، سبب موضعگیرى تند ائمه(ع) در برابر آنان شد، چنان که در روایتى از امام جواد(ع) واقفیّه و زیدیّه مصداق آیه «وجوه یومئذٍ خاشعةٌ عاملةٌ ناصبة»(5) خوانده شدند و در ردیف ناصبىها قرار گرفتند.(6)
مناظرههاى علمى و اعتقادى
دولت عباسى به منظور درهم شکستن چهره علمى امامان(ع) و زیر سؤال بردن دانش و حتى امامت آنان، جلسات مناظره و گفت و گوى علمى تشکیل مىداد. البته با این کار آنان نه تنها به مقصود خویش نمىرسیدند، بلکه موجب رسوایى و فضاحت خویش مىشدند.
از آن جا که امام جواد(ع) نخستین امامى بود که در خردسالى بهمنصب امامت رسید، حضرت مناظرات و گفت و گوهایى داشته است که برخى از آنها بسیار مهم و مفید بوده است.
راز وجودى آن مناظرات این بود که از یک طرف امامت او به خاطر کمى سن براى بسیارى از شیعیان کاملاً ثابت نشده بود،از این رو براى اطمینان خاطر و به عنوان آزمایش، سؤالات فراوانى از آن حضرت مىکردند. از طرف دیگر مکتب و اعتزال و افراطىگرى در بهره ورى از عقل رونق یافته بود و حکومت وقت نیز از آنان پشتیبانى مىکرد، لذا این گروه سؤالات عقلى دشوارى مطرح مىکردند تا به پندار خامشان آن حضرت را در میدان رقابت علمى شکست دهند، ولى در همه این مناظرات علمى، امام جواد(ع) با علم امامت که ناشى از علم خداوندى است با پاسخهاى قاطع، هرگونه شک و تردید را در مورد امامت خود از بین برد. به همین جهت است که بعد از او در دوران امامت امام هادى(ع) که در کودکى به امامت رسید، مشکلى ایجاد نشد و براى همه روشن شده بود که خردسالى مانع منصب امامت نمىشود.
مناظره او با «یحیى بن اکثم» و اثبات حقانیّت آن بزرگوار و ناتوانى یحیى و مناظره او با «ابن ابى داود» و غلبه بر وى از این نمونه مناظرات است.(7)
قاطعیّت در طرد ناصالحان
یکى از خطراتى که همیشه بزرگان و رهبران یک مذهب یا یک کشور را تهدید مىکند، وجود اطرافیان ناصالح است که به خاطر اغراض انحرافى، مادى و یا اعتقادى پیرامون بزرگان را گرفته و بین آنان و مردم فاصله ایجاد مىکنند و معمولاً راههاى ارتباطى آن رهبران را با مردم قطع مىکنند.
اگر بزرگان مواظب این گونه افراد نباشند، چه بسا زیانهاى جبران ناپذیرى جامعه را تهدید نموده و مشکلات بسیارى را به بار مىآورد.
در زمان امامت امام جواد(ع) نیز این گونه افراد با سوء استفاده از کمى سن امام به خیال خود فکر مىکردند که مىتوانند بر امور جامعه مسلّط شوند و هر طور که خواستند، عمل کنند.
آن حضرت این خطر را احساس کرد و بدون هیچ اغماضى آن را طرد نمود.«ابو عمر جعفر بن وافد» و«هاشم بن ابى هاشم» در زمره این افراد جاى داشتند. امام محمد تقى(ع) درباره آنان فرمود: «خداوند آنان را لعنت کند، زیرا به اسم ما از مردم اخّاذى مىکنند و ما را وسیله دنیاى خود قرار دادهاند.»(8)
مبارزه با حدیثسازان
پس از آن که مأمون دخترش را به ازدواج امام جواد(ع) درآورد، در مجلسى که وى (مأمون) و بسیارى دیگر از جمله فقهاى دربارى مانند: «یحیى بن اکثم» حضور داشتند، یحیى به امام جواد(ع) گفت: روایت شده که جبرئیل به حضور پیامبر رسید و گفت: یا محمد! خدا به شما سلام مىرساند و میگوید: من از ابوبکر راضى هستم! از او بپرس که آیا او از من راضى است؟
امام فرمود: کسى که این خبر را نقل مىکند باید خبر دیگرى را که رسول خدا(ص) در حجةالوداع بیان کرد، نادیده نگیرد.
پیامبر فرمود: کسانى که بر من دروغ مىبندند، بسیار هستند و بعد از این نیز بسیار خواهند شد. هر کس عمداً بر من دروغ ببندد، جایگاهش در آتش خواهد بود. پس چون حدیثى از من براى شما نقل شد، آن را به کتاب خدا و سنّت من عرضه کنید، آن چه با کتاب خدا و سنّت من موافق بود، بگیرید و آن چه مخالف با کتاب خدا و سنّت بود، رها کنید. روایت مذکور با کتاب خدا سازگارى ندارد، زیرا خداوند فرموده: «ولقد خلقنا الانسان و نعلم ماتوسوس به نفسه و نحن اقرب الیه من حبل الورید؛(9) ما انسان را آفریدیم و مىدانیم در دلش چه چیزى مىگذرد و ما از رگ گردن به او نزدیکتر هستیم.»
آیا خشنودى و ناخشنودى ابوبکر بر خدا پوشیده بود تا از پیامبر(ص) بپرسد!؟(10)
یحیى روایت دیگرى را مطرح کرد و امام جواد(ع) به هر یک جداگانه پاسخ داد.
مبارزه با تفسیرهاى نابجا
امام محمد تقى(ع) به عنوان پاسدار حریم وحى از تفسیرهاى نابجا و غیر عقلانى آیات قرآن جلوگیرى کرده و علماو دانشمندان را به سوى فهم صحیح آیات راهنمایى مىکرد.
روزى در مجلس معتصم برخى از دانشمندان به آیهاى استناد کرده و یک حکم شرعى صادر نمودند. امام جواد(ع) که در آن جلسه حضور داشت، خطاى آنان را گوشزد نمود و تفسیر صحیح را براى حاضرین ارائه نمود. «محمد بن مسعود عیاشى سمرقندى» در تفسیر خود ماجراى آن مجلس را چنین آورده است: در زمان معتصم عباسى عوامل خلیفه، عدّهاى دزد را دستگیر کرده و از مرکز خلافت در مورد چگونگى مجازات آنان خواستار دستور بودند.
خلیفه در مورد این حادثه حسّاس مجلس مشورتى تشکیل داد و از دانشمندان عصر، کیفیّت اجراى حدّ شرعى را در مورد آنان خواستار شد. آنان گفتند: قرآن در این مورد بهترین راه کار است، آن جا که مىفرماید: «انّما جزاء الذین یحاربون اللّه و رسوله و یسعون فىالارض فساداً ان یقتّلوا او یصلّبوا او تقطّع ایدیهم و ارجلهم من خلافٍ اوینفوا من الارض؛(11) کیفر کسانى که با خدا و پیامبرش به جنگ برمىخیزند و در روى زمین در اشاعه فساد تلاش مىکنند، این است که اعدام شوند یا به دار آویخته شوند یا دست و پاى آنان به عکس یکدیگر قطع شود و یا ابن که از سرزمین خود تبعید گردند.»
آنان به خلیفه پیشنهاد کردند طبق این آیه یکى از کیفرهاى فوق را در مورد تبهکاران انتخاب کند. معتصم عباسى در همان جلسه از امام نیز نظر خواست. آن حضرت اول از اظهار نظر خوددارى کرد، امّا وقتى که با اصرار خلیفه مواجه شد، نظر خود را چنین اعلام کرد: اینان در استدلال به آیه خطا کردند. استنباط حکم شرعى از این آیه دقّت بیشترى مىطلبد و باید تمام جوانب مسأله در نظر گرفته شود و نسبت به جرمهاى مختلف کیفرها فرق مىکند، زیرا این مسأله صورتهاى مختلف و احکام جداگانه دارد:
1- اگر این راهزنان فقط راه را نا امن کردهاند، نه کس را کشته و نه مال دیگرى را به غارت بردهاند، مجازات آنان فقط حبس است و این همان معنى «نفى ارض» است.
2- اگر راه را ناامن کرده و افراد بى گناهى را کشتهاند، اما به مال دیگران تجاوز نکردهاند، مجازات آنان اعدام است.
3- اگر امنیت را از راههاى عمومى سلب کرده، انسانهاى بىگناه را کشته و مال مردم را نیز به غارت بردهاند، کیفر آنان باید سختتر باشد، یعنى اول دست و پایشان را به عکس هم دیگر قطع مىکنند، سپس به دار مجازات آویخته مىشود. معتصم این نظریه را پسندید و به عامل خود دستور داد طبق نظر امام جواد(ع) عمل کند.(12)
فرجام سخن
امام جواد(ع) در طول دوران پربرکت امامت خویش هم چنان به مبارزه فرهنگى ادامه داد تا این که در آخر ذى قعده سال 220 ه.ق توسط همسرش ام الفضل (دختر مأمون) به دستور معتصم (هشتمین خلیفه عباسى) با انگور زهرآلود مسموم شد.(13) با مسموم شدن آن حضرت عقده ام الفضل خالى نشد، لذا در را از پشت به روى امام بست و به کنیزها دستور داد هیاهو کنند تا صداى امام جواد(ع) را کسى نشنود.(14) سرانجام بر اثر همان زهر، آن حضرت به شهادت رسید و پیکر مطهرش را در قبرستان قریش بغداد (کاظمین فعلى) در کنار قبر جدش، موسى بن جعفر(ع)، به خاک سپردند. امّا در همان حال ام الفضل از کرده خویش پشیمان شد و به گریه افتاد. حضرت به او فرمود: چرا گریه مىکنى؟ اکنون که مرا کشتى، گریه کردن سودى ندارد. این را بدان که به خاطر خیانتى که کردى، چنان به دردى مبتلا شوى که هرگز علاج ندارد و چنان به فقر و تنگ دستى مبتلا گردى که جبرانپذیر نباشد. بر اثر نفرین آن حضرت ام الفضل به بیمارى سختى مبتلا شد و همه اموالش را در راه معالجه آن صرف کرد و به فقر و بدبختى افتاد و به بدترین وضع از دنیا رفت.(15)
پىنوشتها: -
1. بحارالانوار، علامه مجلسى، ج 50، ص 74.
2. اصول کافى، محمد بن یعقوب کلینى، ج 1، ص 44.
3. تاریخ سیاسى غیبت امام دوازدهم(ع)، حسین جاسم، ترجمه سید محمد نقى آیت اللهى، ص 79 - 78.
4. التوحید، شیخ صدوق، ص 101.
5. سوره غاشیه، آیات 3 - 2.
6. حیات فکرى و سیاسى امامان شیعه(ع)، رسول جعفریان، ص 490.
7. نک: همان، ص 486 - 482.
8. اختیار معرفة الرجال، شیخ طوسى، ص 549.
9. سوره ق، آیه 16.
10. بحارالانوار، ج 50، ص 84.
11. سوره مائده، آیه 33.
12. تفسیر عیاشى، محمد بن مسعود عیاشى، ج 1، ص 315.
13. اصول کافى، ج 2، ص 492.
14. منتهى الآمال، شیخ عباس قمى، ج 2، ص 234 - 233.
15. سوگند نامه آل محمد، محمد محمدى اشتهاردى، ص 132.