زیباترینهاى حوادث عاشورا
حجةالاسلام سید جواد حسینى
دوباره ماه ماتم جلوهگر شد
به یاد خشک لبها دیدهتر شد
چه غمبار است این ماه خدایى
دل ماشد دوباره کربلایى
در ابتدا مىخواستم عنوان مقاله را «زیبایىهاى عاشورا» بگذارم، چنان که برخى سخنرانىها به همین نام برگزار شده است، و شاید مقالاتى نیز به این نام باشد که حقیر هنوز برخورد نکردهام.
ولى جمله زیبا و تاریخى حضرت زینب(س) تصمیم را عوض کرد.
در مجلس ابن زیاد، آن گاه که آن ملعون نمک بر زخم زینب پاشید، آن بانو با آن آرامش خاص که از صبر و رضاى قلبى او حکایت داشت فرمود: «ما رأیت الّا جمیلا؛(1) جز زیبایى چیزى ندیدم.» چرا که این جمله که خود از زیباترین هاست مىرساند که کربلا و عاشورا، تمام حوادثش زیبا بود، لذا تصمیم گرفتم که لااقل به نظر خودم زیباترینهاى کربلا را منعکس کنم.
کربلا در سینهاش پنهان هزاران راز دارد
هر زمان یک راز از اسرار خود ابراز دارد
کربلا دریاى موّاجى است بى حدّ و کرانه
موج عالمگیر او دستى به هر سو باز دارد
در دل هر قطره آبش دلنشین رازى نهفته است
همره هر قطره خونش گوهر ممتاز دارد
قبر شش گوش حسین آنجاست کز شش سوى عالم
خلق بر درگاه او دست نیاز دراز دارد
زیباترین انتخاب
یزید پس از درگذشت معاویه طى نامهاى به ولیدبن عتبه حاکم مدینه دستور داد که: حسین بن على(ع) و عبداللّه بن زبیر را احضار کن و از آنها براى خلافت من بیعت بگیر، و اگر از بیعت سر پیچى کردند سر آنها را از بدن جدا و به دمشق براى من بفرست! و از مردم مدینه نیز بیعت بگیر و اگر کسى نپذیرفت حکمى را که بیان کردم درباره آنها اجرا کن!(2)
امام حسین در مقابل درخواست ولید مردانه فرمود: «هرگز با یزید بیعت نخواهم کرد؛ ما کنت ابایع لیزید» و در مقابل تهدیدات مروان مردانه ایستاد و با احضار نوزده نفر از یاران خویش او را به جاى خود نشاند.(3)
و همین طور پیشنهاد محمّد حنفیّه را که گفته بود به یمن و یا به کوهها و بیابانها پناه ببرد نیز نپذیرفت و مىفرمود: «یا اخى و اللّه لو لم یکن ملجأً ولا مأوى لما بایعت یزیدبن معاویة؛ اى برادر! حتى اگر در دنیا پناهگاهى نداشته باشم هرگز با یزیدبن معاویه بیعت نخواهم کرد.»
و سرانجام بعد از خواب دیدن پیامبر اکرم(ص) که فرمود: «خدا براى تو در بهشت مقام و منزلتى معیّن کرده است که جز با شهادت به آن مقام نخواهى رسید.»(4) و خداحافظى با قبر مادر در تاریکى شب، تصمیم حرکت به سوى مکه گرفت.
شب بود و سکوت مرگبارى که مپرس
او بود و چشم اشکبارى که مپرس
مىرفت و صداى شیون مادر او
مىگشت بلند از مزارى که مپرس(5)
و با این تصمیم و حرکت به سوى مکّه از آنجا به سمت کوفه و کربلا آغاز بزرگترین و زیباترین انقلاب و نهضت تاریخ بشرى را رقم زد.
زیباترین وصیّتها
نوعاً وصیّت حاوى سفارشات مالى و یا عبادى است، امّا وصیّت امام حسین(ع) به برادرش محمد بن حنفیّه، از ویژگیها و زیبائیهاى خاصى برخوردار است، چرا که هم مشتمل بر یک دوره اعتقادات و بیانگر اهداف مهم قیام او، و هم ردّ تهمتهایى است که ممکن است به او بزنند و هم درخواست کمک و یارى به صورت عزتمندانه از دیگران است.
این چیزى است که حسین بن على به برادرش محمد بن حنفیّه وصیّت نموده است: «بدرستى که حسین گواهى مىدهد بر وحدانیّت خدا و اینکه او شریک ندارد و محمد(ص) بنده و رسول اوست و حق را از جانب خدا آورده است، و بدرستى که بهشت و دوزخ حق است و روز قیامت خواهد آمد و شکى در آن نیست و خداى متعال مردگان را زنده خواهد کرد.
«امّا بعد فانّى لم اخرج اشراً ولابطراً و لامفسداً ولاظالماً و انّما خرجت لطلب الاصلاح فى امّةٍ جدّى(ص) ارید ان آمر بالمعروف و انهى عن المنکر و اسیر بسیرة جدّى و ابى علىّ بن ابى طالب(ع) فمن قبلنى بقبولٍ الحقّ فاللّه اولى بالحقّ و من ردّ علىّ هذا اصبر حتّى یقضى اللّه بینى و بین القوم بالحق و هو خیر الحاکمین؛ امّا بعد خروج من (بر یزید) براى ایجاد فتنه و فساد و یا براى سرگرمى و خودنمائى نیست بلکه خروج من براى اصلاح امور امّت جدّم رسول خدا(ص) است. من اراده کردم که امر به معروف و نهى از منکر نموده و از سیره جدّم و پدرم على بن ابى طالب(ع) پیروى کنم، اگر کسى دعوت به حق را پذیرفت، پس خداوند سزاوارتر به قبول آن است و اگر کسى آن را نپذیرفت من صبر خواهم کرد تا خداى متعال میان من و این جماعت داورى کند و او بهترین حکم کنندگان است. و این وصیّت من است اى برادر به تو، و توفیقى نیست مگر با کمک خدا توکّل بر او مىکنم و به سوى او انابه خواهم کرد...»(6)
در این وصیّت نامه حضرت اهداف خود را، اصلاح امّت، احیاء امر به معروف و نهى از منکر و زنده نگهداشتن سنّت پیامبر(ص) و على(ع) مىداند.
و این تهمتها را رد مىکند: 1- قیام براى فتنه و آشوب 2- قیام براى فساد و ستمگرى 3- قیام براى سرگرمى و خودنمایى.
و در ابتداى وصیّت نامه اعتقاد به وحدانیّت خدا و رسالت پیامبر(ص) و معاد و بهشت و جهنم را بازگو مىکند تا فردا اگر او را خارجى خواندند مردم بفهمند که این وصله به او نمىچسبد و این تهمت رسوا پا نمىگیرد.
زیباترین احترام
حضرت وارد مکّه شد و بیش از چهارماه در آن ساکن بود و با گروههاى مختلفى دیدار کرد و نامههاى فراوان به کوفه و بصره و افراد نوشت، و خانه خدا را تحت عنوان عمره مفرده زیارت نمود، و به زیارت اهل قبور نیز شتافت از جمله در قبرستان ابوطالب، به زیارت جدّ بزرگوارش حضرت ابوطالب، و جدّه بزرگوارش حضرت خدیجه شتافت و در آنجا نماز گذارد و با خداوند خود مناجات کرد.(7)
حضرت در این مدّت از نقشههاى سوء دشمنان که قصد شهادت او را داشتند باخبر گردید، لذا فداکارانه حرکت کرد تا حرمت حرم الهى حفظ گردد، این زیباترین احترامى بود که به خانه خدا گذاشته شد، حضرت مثل عبداللّه بن زبیر رفتار نکرد که به خانه خدا پناه ببرد و در نتجه احترام آن را بشکند.
عقیصى مىگوید: حسین بن على(ع) در حالى که با عبداللّه بن زبیر محرمانه سخن مىگفت خطاب به مردم فرمود: ابن زبیر مىگوید: کبوترى از کبوتران حرم باش! امّا من دوست دارم به هنگام کشته شدن فاصلهام تا خانه خدا باندازه درازى دستم باشد که آن نزد من بهتر است از این که به مقدار یک وجب باشد! و در نزد من اگر در طف(8) کشته شوم بهتر از آن است که در حرم کشته شوم.(9)
و در روایت دیگرى آمده است: عبداللّه بن زبیر به امام حسین(ع) گفت: به سوى مکه رهسپار شو و در حرم اقامت گزین. امام فرمود: این کار ناروائى است من آن را جائز نمىدانم. و اگر من بر تل اعفر(10) کشته شوم نزد من محبوبتر است از آنکه در مکّه کشته شوم.(11)
حضرت با همه ارادتى که به خانه خدا داشت براى حفظ احترام آن، با چشم گریان از آن خداحافظى کرد.
خداحافظ اى کعبهاى بزم یار
خداحافظ اى بیت پروردگار
خداحافظ اى محفل اهل راز
خداحافظ اى قبلهام در نماز
خداحافظ اى کوى مطلوب من
خداحافظ اى بیت محبوب من
خداحافظ اى از تو دل منجلى
خداحافظ اى زادگاه على
خداحافظ اى سجدهگاه بتول
خداحافظ اى جاى پاى بتول
به خاک تو اى آرزوى همه
بود جاى پیشانى فاطمه
از این در برون با چه حالى رَوَم
مبادا که با دست خالى روم
چه مُحرِم شدم با تو مَحرم شدم
کنار تو از اشک زمزم شدم
خداحافظ اى خاک بیت الحرام
خداحافظ اى حجر و رکن و مقام
اگر داشتم من در این بیت راز
دلم جانب کربلا بود باز
آرى با همه عشق و محبتى که به خانه خدا و اعمال حج داشت براى حفظ حرمت خانه خدا به سوى کربلا حرکت کرد.
زیباترین خطبه
خطبههاى معصومین(ع) على الخصوص امام حسین(ع) همه زیبا است. امّا خطبهاى که هنگام حرکت از مکه ایراد فرمود از زیبایى خاصى برخوردار است چرا که از زیبایى شهادت براى مروان سخن گفته و از عشق زیبایى خود به شهادت و گذشتگان خویش سخن به میان آورده است، و این جمله ماندنى و زیبا یعنى «رضى اللّه رضانا» در این خطبه آمده، و در این خطبه است که بىپرده و با صراحت اعلام مىدارد که هر کس حاضر است جان خود را در راه خدا فدا کند همراه ما بیاید.
«الحمد للّه ماشاء اللّه ولاقوّة الّا باللّه و صلّى اللّه على رسوله، خطّ الموت على ولد آدم مخطّ القلادة على جید الفتاة و ما اولهنى الى اسلافى اشتیاق یعقوب الى یوسف و خیر لى مصرعٌ انا لاقیه کانّى باوصالى تتقطّعها عسلان الفلوات بین النّواویس و کربلا...؛ سپاس مخصوص خداوند است. آنچه او خواهد همان شود، هیچکس را توان انجام کارى نیست مگر به کمک او، و درود خدا بر رسولش باد!
مرگ براى فرزندان آدم همانند گردن بند، برگردن دختران جوان (زیبا) است، و من آرزومند ملاقات نیاکان خود هستم همانطور که یعقوب مشتاق دیدار یوسف بود. و براى من از قبل، زمینى که باید شهادتگاه من باشد و پیکر مرا در خود جاى دهد، انتخاب شده است، باید خود را به آن زمین برسانم، و گویى مىبینم که در زمین کربلا بند بند مرا گرگان بیابانها در «نواویس»(12) از هم جدا مىسازند! و شکمهاى خالى خود را پر مىکنند! و براى آدمى گریز از تقدیرى که قلم قضاى الهى رقم زده مقدور نیست.
رضى اللّه رضانا اهل البیت نصبر على بلائه و یوفّینا اجر الصّابرین لن تشذّ عن رسول اللّه لحمته و هى مجموعة له فى حظیرة القدس تقرّ بهم عینه و ینجز بهم وعده، من کان باذلاً فینا مهجته و موطّناً على لقاء اللّه نفسه فلیرحل معنا فانّى راحلٌ مصبحاً انشاء اللّه تعالى؛ رضاى خداوند، رضاى ما اهل بیت (رسالت) است. بر بلاى الهى صبر مىکنیم تا اجر صابران را از خدا دریافت کنیم. آنان که با رسول خدا(ص) خویشاوندى دارند از او جدا نگردند و در بهشت در محضر او خواهند بود و چشم پیامبر(ص) به دیدار آنها روشن مىشود و این وعده خداوند است که در او خلافى نیست.
هر کس مىخواهد خونش (و جانش) را در راه ما فدا کند و خود را براى لقاى پروردگار خود آماده مىبیند با ما همسفر شود که صبحگاهان حرکت خواهم کرد.»(13)
این جمله پایانى از آن جملات زیبایى است که نظیر ندارد چرا که حضرت به گونهاى صحبت نمىکند که سیاهى لشکر جمع کند، و به گونهاى وعده و وعید نمىدهد که دنیا طلبان دور او جمع آیند، بلکه با صراحت و زیبایى تمام اعلام مىدارد که عاشقان شهادت با ما همراه شوند، آنها که خود را آماده کردهاند، و دنیا را طلاق دادهاند حاضرند جان عزیز خود را دو دستى تقدیم الهى نمایند و سراپا اشتیاق لقاء حق هستند با ما همسفر شوند.
گفت اى گروه هر که ندارد هواى ما
سر گیرد و برون رود از کربلاى ما
ناداده تن بخوارى و ناکرده ترک سر
نتوان نهاد پاى به خلوتسراى ما
تا دست و رو نشست بخوان مىنیافت کس
راه طواف بر حرم کبریاى ما
این عرصه نیست جلوهگه روبه و گراز
شیر افکن است بادیه ابتلاى ما
همراز بزم ما نبود طالبان جاه
بیگانه باید از دو جهان آشناى ما
برگردد آنکه با هوس کشور آمده
سرناورد به افسر شاهى گداى ما
ما را هواى سلطنت ملک دیگر است
کاین عرصه نیست در خور فرّ هماى ما
برگشت هر که طاقت تیر و سنان نداشت
چون شاه تشنه، کار بشمر و سنان نداشت(14)
زیباترین توبه
تائب در دنیا فراوان بوده و خواهد بود، ولى هیچ توبه به زیبایى توبه زهیر بن قین، و حرّ بن یزید ریاحى نیست.
1- حر بن یزید
روز یکشنبه مطابق با بیست و هفتم ذىحجّه 60 ه.ق حضرت وارد منزل حُسَم شد، حربن یزید با هزار سوار هنگام ظهر از گَرد راه رسید در برابر امام حسین(ع) و لشکریانش قرار گرفت، حضرت دستور داد همراهان حر و اسبان آنان را سیراب نمایند. امّا همین حر که اولین فردى بود که سر راه امام حسین(ع) گرفت با توبه زیباى خود اوّلین شهید راه حسین در کربلا لقب گرفت.
صبح عاشورا به قرة بن قیس دستور داد اسب او را آماده کند، آنگاه حر کم کم به سوى خیمهگاه حسین(ع) حرکت کرد مردى(مهاجر بن اوس) به او گفت: این (لرزیدن) چه حالتى است که در تو مىبینم، حر گفت: بخدا سوگند خود را در میان بهشت و دوزخ مىبینم و بخدا قسم چیزى را بر بهشت ترجیح نمىدهم اگرچه مرا پاره پاره کرده و در آتشم بسوزانند.
هنگامى که به نزد امام حسین(ع) رسید خود را بر پاى حضرت انداخت و عرض کرد: اى پسر رسول خدا! جان من به فداى تو باد، من کسى بودم که بر تو سخت گرفته و در این مکان فرود آوردم. و گمان نمىکردم که این گروه با تو چنینرفتار نمایند و سخن تو را نپذیرند، و بخدا سوگند اگر مىدانستم که این گروه با تو چنین خواهند کرد هرگز دست به چنین کارى نمىزدم، و من به درگاه خداى بزرگ توبه مىکنم از آنچه که انجام دادهام آیا توبه من پذیرفته مىشود؟».
یا حسین حرّ گهنکار منم
کن قبولم که تو را یار منم
من که خود بنده تو گردیدم
بذر عشق تو به دل پاشیدم
حر شرمنده و دلخسته منم
آنکه ره را به رویت بسته منم
یا حسین عبد خطاکار توام
داده دل بر تو گرفتار توأم
در حضورت به امان آمدهام
از پى دادن جان آمدهام
حرّم و پیش تو خجلت زدهام
سوى دریاى کرم آمدهام
امام حسین(ع) فرمود: آرى خدا توبه تو را مىپذیرد پیاده شو! حر بن یزید عرض کرد: من براى تو سواره باشم بِه از آن است که پیاده شوم، روى این اسب مدّتى مبارزه مىکنم و در پایان کار فرود خواهم آمد.
امام حسین(ع) فرمود: خداى تو را بیامرزد! آنچه را که تصمیم گرفتهاى انجام ده. سپس حر مقابل لشکر کوفه ایستاد و گفت: اى اهل کوفه! مادرتان به سوگتان بگرید، این بنده صالح خدا را خواندید و گفتید در راه تو جان خواهیم باخت، ولى اینک شمشیرهاى خود را بر روى او کشیده و او را از هر طرف محاصره کردهاید و نمىگذارید در این زمین پهناور به هر کجا بخواهد برود و مانند اسیر در دست شما گرفتار مانده است، او و زنان و دختران او را از نوشیدن آب فرات منع کردید در حالى که قوم یهود و نصارى از آن مىنوشند...شما پاس حرمت پیامبر را درباره عترت او نگاه نداشتید، خدا در روز تشنگى شما را سیراب نگرداند...(15)
حر بر آن نامردان حمله ور شد و این گونه رجز مىخواند:
انّى انا الحرّ و مؤوى الضّیف
اضرب فى اعراضکم بالسیف
عن خیر من حلّ بلاد الخیف
اضربکم ولا ارى من حیفٍ(16)
همانا من حرّ هستم که میزبان میهمانانم، شمشیرم را بر شما فرود مىآورم و حمایت از بهترین کسانى که ساکن بلاد خیف شده مىنمایم و مىزنم شما را و باکى نمىبینم.
بیش از چهل نفر از لشکریان عمر بن سعد را از پا درآورد، و سرانجام خود بر زمین افتاد، امام حسین(ع) بر بالین او نشست و خون از چهره حر پاک و این جملات تاریخى را که نشانگر قبولى توبه زیباى اوست فرمود: «انت حرّ کما سمّتک امّک حرّا؛ تو حر و آزاد مردى همانگونه که مادرت تو را حرّ نامید.»(17)
و این شعر منسوب به حسین(ع) است که فرمود:
لنعم الحر حرّ بنى ریاحٍ
صبور عند مشتبک الرّماح
و نعم الحرّ اذا فادى حسیناً
و جاد بنفسه عند الصّباح(18)
نیکو آزادهاى بود حرّى که از قبیله بنىریاح است. او هنگامى که نیزهها بر او فرود آیند مقاوم است. و نیکو حرّى است هنگامى که او خود را فداى حسین کرد و جان خود را صبح هنگام بذل نمود.
توبه حرّ آنچنان زیبا بود که بر بدن او نیز اثر گذارد چرا که شاهاسماعیل صفوى بعد از صدها سال وقتى قبر او را نبش کرد دید بدن همچنان تازه است و دستمال مبارک امام حسین(ع) بر پیشانى اوست وقتى آن را باز کرد خون از پیشانى جارى گشت، و با هیچ باندى جز همان دستمال که مدال افتخار حر بود بند نیامد، این است که مىگوییم زیباترین توبه.
افراشت ز مهر، بیرق یارى را
خوش برد به سر، طریق دیندارى را
شد حرّ و درید پرده ظلمت را
شد مست و سرود شعر بیدارى را(19)
2- زهیر بن قین
روز دوشنبه 21 ذیحجّه قافله امام حسین(ع) به زرود(موضعى از طریق مکه به سوى کوفه، بعد از رمل) فرود آمد. در نزدیکى اردوى امام، زهیر بن قین، بجلى فرود آمده او از هواداران عثمان به شمار مىرفت و در آن سال مراسم حج را بجاى آورده و به کوفه باز مىگشت.(20)
راوى مىگوید: در منزل زرود بود که با زهیر نشسته و غذا مىخوردیم که ناگهان فرستاده حسین(ع) بر ما وارد شد و سلام کرد و گفت: اى زهیر بن قین! مرا اباعبداللّه به سوى تو فرستاده که او را ملاقات کنى. ما همه دست از غذا کشیده و سکوت کردیم، همسر زهیر که دیلم (یا دُلَهم)(21) دختر عمرو بود. گفت: سبحان اللّه! فرزند پیامبر تو را فراخوانده و کسى را به دنبالت فرستاده و تو از رفتن خود دارى مىکنى؟! چه مىشود اگر نزد او رفته و سخن او را بشنوى!
زهیر از جاى برخاست و به سوى امام رفت، طولى نکشید که مراجعت نمود در حالى که چهرهاش مىدرخشید و مَسرور بود، فرمان داد تا خیمه را برچیده و در جوار اردوى امام خیمه زنند. و بعد به همسرش گفت: تو را طلاق دادم زیرا دوست ندارم از من جز خوبى به تو برسد.
من تصمیم گرفتهام که همراه حسین(ع) باشم و جانم را فداى او کنم، سپس همسر خود را با مقدار آذوقه و مال با چند تن از عموزادهایش همراه کرد تا او را به مقصد برسانند. همسر زهیر برخاست و گریه کرد و با او وداع کرد و گفت: خدا یار و مددکار تو باشد، و براى تو این سفر را به خیر کند و در روز واپسین این از خود گذشتگى مرا به جدّ حسین(ع) یادآور باش.(22)
زهیر بعد از وداع با همسرش به همراهان خود گفت: «هر کسى از شما دوست دارد، با من بیاید و الّا این آخرین دیدار ماست! و بعد حدیثى را براى همراهان خود نقل کرد که ما در «بلنجر(23)» جنگ مىکردیم و خداوند ما را پیروز کرد و غنائمى را بدست آوردیم. سلمان باهلى (در روایات دیگر سلمان فارسى دارد) به ما گفت: آیا به این فتح و پیروزى و گرفتن غنائم خوشحال و مسرورید؟ گفتیم: آرى! گفت: زمانى که محضر سید شباب آل محمد(ص) را درک کردید به جنگ نمودن در کنار او و یارى نمودن او... که نصیب شما خواهد شد، بیشتر شاد باشید. و من اکنون شما را به خدا مىسپارم.»(24) تا این جا چند امر توبه زهیر را زیباتر نموده، اوّل این که او عثمانى بود، 180 درجه تغییر جهت داد و صد در صد حسینى و کربلایى شد، دوم اینکه از مال و اموال و همسر و همراهان گذشت خصوصاً که از سفر حج برگشته بود و سخت مشتاق بود که بستگان و دوستان را ببیند و سوغاتى سفر حج را تقدیم آنان نماید.
سوم امر که زیبایى توبه او را زیباتر مىکند جوابى است که در شب عاشورا در پاسخ امام حسین(ع) بیان نمود. آنگاه که حسین(ع) چراغ را خاموش و از یاران خود خواست که از کربلا خارج شوند و بیعت خود را نیز از آنها برداشت، زهیر درجواب آن حضرت عرض کرد: بخدا سوگند دوست دارم کشته شوم، باز زنده گردم، و سپس کشته شوم، تا هزار مرتبه، تا خدا تو را و اهل بیت تو را از کشته شدن در امان دارد.(25)
چهارم این که در روز عاشورا خطبه جانانهاى در حمایت و معرّفى امام حسین خواند، که امام حسین(ع) خیرخواهى او را تصدیق کرد.
زهیر بن قین به طرف لشکر دشمن خارج شد در حالى که سوار بر اسب بود و لباس جنگ بر تن داشت، و خطاب به آنان گفت: اى مردم کوفه! از عذاب خدا بترسید، حق مسلمان بر مسلمان این است که برادرش را نصیحت کند، ما هم اکنون برادریم و بر یک دین مادامى که جنگى بین رخ نداده است و چون کار به جنگ کشد شما یک امّت و ما امّت دیگرى خواهیم بود خدا ما را بوسیله خاندان رسولش در مقام امتحان بزرگ قرار داده تا ما را بیازماید، من شما را به یارى این خاندان و ترک یزید و عبیداللّه بن زیاد فرا مىخوانم زیرا شما در حکومت اینان جز سوء رفتار و قتل و کشتار و بدارآویختن و کشتن قاریان قرآن همانند حجربن عدى و اصحاب او و هانى بن عروه و امثال او ندیدهاید.
سپاهیان عمر بن سعد به زهیر ناسزا گفتند و عبیداللّه را مدح و دعا کردند، سپس گفتند: ما از این مکان نمىرویم تا حسین و یارانش را بکشیم و یا آنها را نزد عبیداللّه ببریم!
زهیر گفت: اى بندگان! فرزند فاطمه به محبّت و یارى سزاوارتر از پسر سمیّه (عبیداللّه بن زیاد) است. اگر او را یارى نمىکنید، دست خود را به خون او آلوده نکنید او را رها کنید تا یزید هرچه مىخواهد، با او رفتار کند، بجان خودم سوگند که یزید بدون کشتن حسین نیز از شما خوشنود خواهد بود.
در این اثنا شمر تیرى به سوى زهیر پرتاب کرد و گفت: ساکت باش! خدا صداى تو را فرو نشاند تو ما را به زیادى سخنت آزردى.
زهیر در پاسخ شمر گفت: اى اعرابى زاده! من با تو سخن نگویم، تو حیوانى بیش نیستى! من گمان ندارم حتّى دو آیه از کتاب را بدانى، مژده باد تو را به رسوایى روز قیامت و عذاب دردناک الهى.
شمر گفت: خدا تو و امام تو را پس از ساعتى خواهد کشت! زهیر گفت: مرا از مرگ مىترسانى؟! بخدا سوگند در نظر من شهادت با حسین بهتر از زندگى جاودانه با شماست. راستى این جملات از یک تائب که شاید 12 الى 14 روز است به حسین(ع) ملحق شده است بسیار زیبا و عمیق است.
سپس زهیر رو به مردم کرده و با صدایى بلند گفت: «اى بندگان خدا! این مرد درشت خوى شما را نفریبد، بخدا سوگند شفاعت رسول خدا هرگز به گروهى که خون فرزندان و اهل بیت او را بریزند و یاران آنها را بکشند نخواهد رسید.»(26)
شخصى از طرف امام حسین(ع) پیغام داد اى زهیر! برگرد، که امام مىفرماید: بجان خودم سوگند همانگونه که مؤمن آل فرعون قومش را نصیحت کرد، تو نیز در نصیحت این گمراهان انجام وظیفه و بر دعوت آنها به راه مستقیم پافشارى نمودى اگر سودى داشته باشد.»(27)
پنجمین نکتهاى که توبه زهیر را زیباتر نموده این است که گاه حسین(ع) را دلدارى مىداد، در جملهاى عرض کرد: مولاى من بعد از قتل عباس و حبیب در چهرهات انکسار ظاهر شده است مگر ما بر حق نیستیم؟ فرمود: «بلى و حقّ الحقّ محقین؛ بله بر حقترین حق، ومن بر حق حقداران مىباشم.»(28)
و تا آنجا زهیر پیشرفت که این جمله زیبا را به زبان آورد: «لوکشف الغطاما ازددت یقیناً؛ اگر پردهها کنار روند بر علم من افزوده نمىشود.»
و بعد از نماز ظهر دست خود را روى شانه امام حسین(ع) نهاد و این رجز را خواند:
اقدم هدیت هادیّاً مهدیّاً
الیوم تلقى جدّک النّبیّاً
وحسناً و المرتضى علیّاً
وذا الجناحین الفتى الکمیا
و اسد اللّه الهشید الحیّا؛به پیش اى هدایت شده و راهنما، امروز جدّت نبى اکرم را دیدار خواهى کرد، و همچنین حسن(مجتبى) و على مرتضى و صاحب دو بال (جعفر طیّار) آن جوانمرد شجاع را و حمزه شیر خدا شهید زنده را دیدار خواهى نمود.(29)
او از جمله اصحابى بود که پیشاپیش امام حسین(ع) شمشیر زد تا به درجه والاى شهادت رسید.(30)
حسین(ع) پس از شهادت او فرمود: «اى زهیر! خدا تو را از لطف خود دور مدارد و قاتلان تو را همانند لعنت شدگان مسخ شده به لعنت ابدى خود گرفتار سازد.»(31)
با توجه به نکات پیش گفته مىتوان گفت توبه زهیر از زیباترین توبههاى صحنه تاریخ بشرى است.
پىنوشتها: -
1. بحارالانوار، محمد باقر مجلسى، بیروت، مؤسسة الوفاء، ج 45، ص116.
2. تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 241.
3. مناقب ابن شهرآشوب، ج 4، ص 88.
4. «و انّ لک فى الجنّة درجاتٍ لاتنالها الّا بالشهادة» امالى شیخ صدوق تهران، انتشارات اسلامیّه. مجلس 30، حدیث 1، عوامل بحرانى، قم مؤسسة الامام المهدى(عج)، ج 17، ص 16.
5. محمد على مجاهدى (پروانه).
6. بحارالانوار، محمد باقر مجلسى، بیروت، مؤسسة الوفا، ج 44، 329.
7. مقتل الحسین مقرّم، بیروت، دارالکتاب، ص 140، قصه هجرت، انتشارات سرور، نظرى منفرد، ص 82.
8. مراد از طف کنار شط فرات است که حسین(ع) در آنجا کشته شد.(مجمع البحرین، ج 5، ص 90).
9. کامل الزیارات، ابن قولویه، نجف المکتبة المرتضویه، ص 72.
10. اعفر، یعنى خاک.
11. کامل الزیارات، همان، ص 72.
12. نواویس، جمع «ناووس» است و آن مقبره نصارى است، و مراد از آن در اینجا قریهاى است که نزد کربلا بوده است (ابصار العین، ص 17، سماوى) در کتاب الامام الحسین و اصحابه، ج 1، ص 8، مىخوانیم که «ناووس» قریه است که بندر ریاح قبیله حرّ بن یزید ریاحى در آن سکونت داشته و هم اکنون قبر حر در آنجا قرار دارد.
13. اللهوف، سید ابن طاووس، قم، انتشارات داورى، ص 25، قصّه هجرت، همان، ص 148.
14. به نقل شکوفههاى ولایت، سید خلیل شبیرى، ص 178.
15. اعلام الورى، فضل بن الحسن طبرسى، بیروت دارالمعرفه، ص238، قصه هجرت، ص 275 - 276.
16. قصه هجرت، ص 304.
17. حیاة الحسین باقر شریف القرشى، قم دارالکتب العملیه، ج3، ص221.
18. مقتل خوارزمى، ج 2، ص 10، مقتل الحسین، مقرّم، همان، ص245.
19. محمد على مجاهدى(پروانه).
20. الامام الحسین و اصحابه، فضلعلى قزوینى، قم، باقرى، ص166.
21. ابصار العین، محمد سماوى، قم، بصیرتى، ص 95.
22. اللهوف، ص 30.
23. بلنجر به فتح باء و لام و سکون نون و فتح جیم، شهرى است در نواحى دریاى خزر مراصد الاطلاع، ج 1، ص 220، قصه هجرت، ص 179.
24. اثبات الهداة، حرّ عاملى، ج 2، ص 588، دلائل الامامه، طبرى، ص 74.
25. ارشاد، مفید، قم آل البیت (ع)، ج 2، ص 92.
26. کامل ابن اثیر، بیروت، دارصادر، ج 4، ص 63.
27. نفس المهموم، شیخ عباس قمى، قم، بصیرتى، ص 243.
28. موسوعه کلمات الامام الحسین، معهد تحقیقات باقرالعلوم، مؤسسة الهادى، 1373، ص 443.
29. نفس المهموم.
30. همان، ص 181.
31. موسوعه، همان، ص 443، بحارالانوار، ج 5، ص 25.