وصایایى از امام محمد باقر علیه السلام
حجةالاسلام سید جواد حسینى
از ماندگارترین و مفیدترین و هدایتگرترین گنجینههاى معنوى تشیّع وصیّتها و نصیحتهایى است که از امامان معصوم(ع) به یادگار مانده است، این وصیّتها، وصیّتهاى اصطلاحى که درباره مال و اموال باشد، نیست، بلکه وصیّتهاى معنوى و اخلاقى است که جنبه موعظه و هدایتگرى دارد، و این هدایتگرى مىتواند در طول تاریخ ادامه داشته باشد.
این وصیّتها از تک تک معصومان و امامان، از پیامبر گرفته تا على و امامان به دست ما رسیده است آنچه در این مقال به دنبال ارائه آن هستیم، گوشههایى از وصیّتهاى حضرت باقر(ع) است که نسبت به برخى افراد داشته. امید که بتواند مفید و راهنما و راهگشا باشد.
الف: وصیّت به شخصى که اندرز خواست، این وصیّت و نصیحت سه جمله مهم و ارزشمند دارد:
1- «اوصیک بتقوى اللّه ؛ شما را به تقواى الهى در خودنگهدارى توصیه مىکنم».
این جمله هر چند کوتاه است ولى اگر نگاه و نظرى به قرآن داشته باشیم به خوبى مىفهمیم که از جایگاه با عظمت و با اهمیّت برخوردار است. در یک نگاه اجمالى به قرآن به این نکات درباره تقوا برمىخوریم:
تقوا، ملاک برترى فرد بر انسانهاى دیگر: «انّ اکرمکم عند اللّه اتقیکم»(1)
تقوا، زمینه پذیرش هدایت الهى را فراهم مىکند: «هدى للمتّقین»(2)
تقوا، وسیله براى دریافت علم الهى و ویژه است: «اتقواللّه و یعلّمکم اللّه»(3).
تقوا، وسیله دریافت رحمت الهى است: «اتقوا لعلّکم ترحمون»(4).
تقوا، معیار قبولى اعمال و طاعات: «انّما یتقبل اللّه من المتّقین»(5).
تقوا، وسیله دریافت رزق از طرق غیر منتظره: «و یرزقه من حیث لا یحتسب»(6).
تقوا، وسیله براى در بن بست قرار نگرفتن: «و من یتّقاللّه یجعل له مخرجاً»(7).
تقوا، عامل توجه و حمایت و همراهى خاص خداوند: «ان اللّه مع المتّقین»(8).
تقوا، عامل عاقبت به خیرى است: «والعاقبة للمتّقین»(9).
تقوا، فلسفه عبادت(10) و بسیارى از دستورات اسلامى چون روزه(11) و... مىباشد.
2- «و ایّاک و المزاح فانّه یذهب هیبة الرّجل و ماء وجهه؛ از شوخى بپرهیز، زیرا شوخى هیبت مرد و آبروى او را مىبرد.»
البته به این نکات در مزاح توجّه شود:
یک: شوخى اگر از دائره حق خارج نشود ممدوح است. پیامبر اکرم(ص) فرمود: «انّى امزح ولا اقول الّا حقّاً؛ من مزاح مىکنم ولى جز حق نمىگویم»(12).
دو: اصل شوخى و مزاح نمودن ممدوح است حضرت صادق(ع) فرمود: هیچ مؤمنى نیست مگر این که در او از دعابه وجود دارد، عرض کردم: دعابة چیست؟ فرمود: «المزاح».(13)
س - مزاح ممدوح هم از حَد و مرز عبور نکند و زیاد نشود و گرنه مذموم مىشود، پیامبر اکرم(ص) فرمود: «کثرة المزاح یذهب بماء الوجه؛ زیاد مزاح کردن آبروى انسان را مىبرد.»(14)
با این نکات روشن شد که در کلام حضرت باقر(ع) نیز مقصود زیاد شوخى کردن و از حق و اندازه خارج شدن است.
3- «و علیک بالدّعاء لاخوانک بظهر الغیب فانّه یهیل الرّزق بقولها ثلاثاً؛(15) بر تو باد به دعا کردن براى برادرانت (از اهل ایمان) در غیاب آنها، زیرا که این کار روزى را سرازیر مىکند، حضرت این جمله را سه بار فرمود».
دعا گاه براى مسائل دنیوى است و گاه مسائل معنوى و آخرتى، دعا براى دنیا گاه براى خود انسان است و گاه براى دیگران، و همین طور دعا در مسائل معنوى یا براى خود شخص است و یا دیگران.
از بین اقسام دعا، بهترین دعا آن است که در حق برادران دینى و دیگران باشد.
پیامبر اکرم(ص) فرمود: «اذا دعا احدٌ فلیعمّ فانّه اوجب للدّعاء و من قدّم اربعین رجلاً من اخوانه قبل ان یدعوا لنفسه استجیب له فیهم و فى نفسه؛(16) هرگاه کسى خواست دعا کند دعاى خود را عمومیّت دهد (و براى دیگران نیز دعا کند) زیرا فراگیرى لازمتر است براى دعا نمودن، و کسى که جلو اندازد چهل نفر مرد از برادران (مؤمن) خود را قبل از دعا کردن براى خودش، دعایش در حق آنان و خودش مستجاب مىشود.»
ب: وصیّت به جابربن یزیدبن الحرث الجعفى در این وصیّت حضرت به پنج نکته مهم، سفارش مىفرماید:
«اوصیک بخمسٍ، (اى جابر!) تو را به پنج چیز وصیّت و سفارش مىکنم.»
1- «ان ظلمت فلاتظلم،اگر مورد ظلم قرار گرفتى خود ظلم نکن.»
البته این سفارش در حیطه خودى و مسلمانان است که بدى آنها را با بدى پاسخ نباید داد بلکه گذشت کرد چنان که قرآن کریم مىفرماید: «...والعافین عن النّاس و اللّه یحبّ المحسنین؛ (متقین کسانى هستند که) از خطاى مردم در مىگذرند، و خدا نیکوکاران را دوست مىدارد.»(17)
ولى در مقابل کفار مىفرماید: «فمن اعتدى علیکم فاعتدوا علیه بمثل ما اعتدى علیکم؛(18) و (به طور کلى) هر کس به شما تجاوز کرد همانند آن بر او تعدّى کنید.»
و در آیهاى بین این دو امر جمع شده است که: «...اشدّاء على الکفّار رحماء بینهم...؛(19) محمد رسول خدا است و کسانى که با او هستند در برابر کفار سرسخت و شدید و در میان خود مهربانند.»
2- «و ان خانوک فلا تخن؛ و اگر به تو خیانت کردند، تو خیانت نکن.»
این یک سفارش عمومى است که حتّى به کفار و غیر مسلمانان نیز نباید خیانت روا داشت.
3- «و ان کذّبت فلا تغضب؛اگر تکذیب شدى خشمناک مشو.»
همان کارى که پیامبران کردند، با آنهمه تکذیب در حد نهایى خود را حفظ کردند و غضبناک نشدند.
و در جاى دیگر حضرت باقر(ع) فرمود: «لاقوّة کردّ الغضب؛(20) قدرتى بسان رد خشم نیست.» و همچنین فرمود: «من کظم غیظاً و هو یقدر على امتضائه حشا اللّه قلبه امناً و ایماناً یوم القیامة؛(21) هر کسى خشم خود را فرو برد، در حالى که توان به کار بردن آن را دارد خداوند قلب او را پر از آرامش و ایمان مىکند در روز قیامت»(22).
نه مرد است آن به نزدیک خردمند
که با پیل دمان پیکار جوید
بلى مرد آنکس است از روى تحقیق
که چون خشم آیدش باطل نگوید
4- «و ان مدحت فلا تفرح؛ اگر مدح و ستایشت کردند شاد مشو.»
خوشحال شدن از مدح دیگران، خصوصاً مدحهایى که در انسان وجود ندارد سخت خطرناک و گمراه کننده است پیامبر اکرم(ص) به ابن مسعود فرمود: «اذا مدحک النّاس فقالوا: انّک تصوم النّهار و تقوم اللیل و انت على غیر ذلک فلا تفرح بذلک؛ اگر مردم مدحت کردند پس گفتند(بلى ما شاء اللّه) روز را روزه مىگیرى و شب را بر پا مىخیزى (و به عبادت سر مىکنى) در حالى که تو بر غیر این حالت هستى، پس خوشحال مشو، فانّ اللّه تعالى یقول «لا تحسبنّ الّذین یفرحون بما اتوا و یحبّون ان یحمدوا بما لم یفعلوا فلا تحسبنّهم بمفازةٍ من العذاب و لهم عذابٌ الیم؛(23) زیرا خداوند متعال فرمود: «گمان مبر آنها که از اعمال خود خوشحال مىشوند و دوست دارند در برابر کار (نیکى) که انجام ندادهاند مورد ستایش قرار گیرند، از عذاب (الهى) برکنارند (بلکه) براى آنها، عذاب دردناکى است.»(24)
5 - «و ان ذممت فلا تجزع؛ واگر نکوهش شدى، ناراحت مشو (و نالهات بلند نشود)».
در ادامه توضیحاتى دارد که از شرح بیشتر سخنان حضرت بىنیاز مىکند، فرمود: «بلکه در آنچه درباره تو گفته مىشود بیندیش، اگر دیدى آن چه درباره تو گفته در تو هست بدان که افتادن تو از چشم خداوند عزّ و جلّ بر اثر خشمگین شدنت از حقیقت، مصیبتش براى تو بزرگتر از مصیبتى است که مىترسى از چشم مردم بیفتى، اما اگر خلاف آن چیزى باشى که درباره ات گفته شده، این خود ثوابى است که، بدون به رنج و زحمت افکندن جسم خود، به دست آوردهاى.»
«و اعلم بانّک لاتکون لنا ولیّاً حتى لو اجتمع علیک اهل عصیرک و قالوا: انّک رجلٌ سوءٍ لم تحزنک ذلک، ولو قالوا انّک رجل صالح لم یسرّک...؛ و بدان که تو دوست ما نخواهى بود، مگر آن گاه که اگر همه همشهریانت بر ضد تو همصدا شوند و بگویند: تو مرد بدى هستى، مایه اندوه تو نشود و اگر همه گویند تو مرد خوبى هستى این سخن تو را شاد نسازد، بلکه خودت را با آن چه در کتاب خداست بسنج، اگر دیدى پوینده راه آن هستى،
از آن چه پرهیز داده است مىپرهیزى، به آن چه ترغیب کرده است راغبى و از آنچه ترسانده است مىترسى، پس استوار و خوشحال باش، زیرا آنچه درباره تو گفته شده است، به تو زیانى نمىرساند، و ان کنت مبائنا للقرآن فماذا الّذى یفرّک من نفسک...؟ و اگر دیدى از قرآن جدایى، دیگر چرا باید خودت را بفریبى، براستى که مؤمن همواره در کار مبارزه با نفس خویش است، تا بر هوا و هوس آن چیره آید، یک بار او نفس خود را از کجى و انحراف به راستى مىآورد و یک بار هم نفسش او را به زمین مىزند، و در نتیجه پیرو خواستههاى او مىگردد اما خداوند دستش را مىگیرد و بلند مىشود و خداوند لغزش او را مىبخشد و مؤمن به خود مىآید و به توبه و ترس (از خدا) پناه مىبرد و بر اثر افزایش ترسش (از خداوند) بر بینش و معرفت او افزوده گردد، دلیلش هم این است که خداوند مىفرماید: «انّ الّذین اتّقوا اذا مسّهم طائف من الشیطان تذکّروا فاذاهم مبصرون»(25) در حقیقت: کسانى که تقوا دارند، چون وسوسهاى از جانب شیطان بدیشان رسد خدا را به یاد آورند و به ناگاه بینا شوند.» در ادامه جابر را به چند امر مهم نصیحت مىکند و مىفرماید:
1- بسیار شمردن کم خدا «یا جابر استکثر لنفسک من اللّه قلیل الرّزق تخلّصاً الى الشکر؛ اى جابر همان روزى اندک از طرف خدا را براى خود بسیار شمار، تا از عهده شکر درآیى.»
2- طاعت بسیار خدا را کم شمار: «و استقلل من نفسک کثیر الطّاعة للّه ازراءٌ على النّفس و تعرّضاً للعفو؛ طاعت بسیار خود از خدا را کم بشمار تا از این راه بر نفس خردهگیرى (یا آن را زبون سازى) و خود را در معرض گذشت (خداوند) قرار دهى.»
3- شر را با علم دور کن: «وادفع عن نفسک حاضر الشّرّ بحاضر العلم؛شر موجود را به وسیله دانش و معرفت موجود از خود دورگردان.» شاید مقصود این باشد که با شر و بدى از طریق فکر و اندیشه و آگاهى برخورد کن نه از طریق عصبانیّت و احساسات.
4- از علم با اخلاص استفاده کن: «واستعمل حاضر العلم بخالص العمل؛ دانش موجود را به وسیله عمل خالص به کار بند.» و اگر چنین شد بر علم انسان افزوده مىشود چنان که در حدیثى حضرت جواد فرمود: «هر کس به آنچه مىداند عمل کند خداوند دانشى را که نمىداند به او تعلیم مىدهد.»(26)
5 - اخلاص را با هوشیارى حفظ کن: «و تحرّز فى خالص العمل من عظیم الغفلة بشدّة التیّقظ؛ و در عمل خالص که انجام مىدهى خود را با بیدارى و هوشیارى تمام، از غفلت بزرگ نگهدار.»
6- بیدارى را با ترس خدایى به دستآور، «و استجلب شدّة التیّقظ بصدق الخوف؛ و بیدارى کامل را با ترس صادقانه (از خدا) به دست آور.»
7- «و احذر خفىّ التّزیّن بحاضر الحیاة؛ و از خود آرایىهاى نهانى به این زندگى (دنیا) حذر کن.»
8 - با عقل از هوس خود را حفظ کن، «و توقّ مجازفة الهوى بدلالة العقل؛ و با راهنمایى خرد، خودت را از خطر و گزافهگویى نفس حفظ کن.»
9- از خطر هوس خود را حفظ کن «وقف عند غلبة الهوى باسترشاد العلم و استبق خالص الاعمال لیوم الجزاء، خودت را از خطر هوس نگهدار و در هنگام غالب آمدن هوس، با ارشاد خواهى از دانش و معرفت، درنگ کن و اعمال خالص را براى روز پاداش(قیامت) نگهدار»(27) در میزان الحکمه، وصیّت مذکور به همین اندازه آمده ولى در منبع اصلى،یعنى تحف العقول که میزان الحکمه نیز از آنجا نقل نمود و برخى منابع دیگر، وصیّت بیش از مقدار مذکور است، و چون ادامه آن حاوى نکات عمیق و مفیدى است آن را مىآوریم.
10- و انزل ساحة القناعة باتّقاء الحرص و ادفع عظیم الحرص بایثار القناعة؛ فرود آى در میدان قناعت با نگهدارى خود از حرص، و دور کن بزرگى حرص را با مقدّم داشتن قناعت پیشگى.»
11- «واستجلب حلاوة الزّهادة بقصر الامل و اقطع اسباب الطمع ببرد الیأس؛ شیرینى زهد ورزى را با کوتاهى آرزو به دست بیار، و به خنکى نا امیدى (از دیگران) ریشههاى طمع را قطع کن.»
12- درمان عجب «و سدّ سبیل العجب بمعرفة النّفس و تخلّص الى راحة النّفس بصحّة التّفویض؛راه عجب را با شناخت نفس(و عجز خویشتن) سد کن و نفس را با نیکو تفویض نمودن (امور به خداى متعال) آسوده ساز.
13- راه راحتى بدن «واطلب راحة البدن باجمام القلب و تخلّص الى اجمام القلب بقلّة الخطاء؛ براى راحتى بدن به دنبال راحتى دل باش، و براى راحتى دل به دنبال کم خطا کردن باش» هر کس کمتر خطا کند، دلش نیز کمتر مشغول و گرفتار و غصّه دارد، هرگاه قلب راحت و آسوده باشد بدن نیز راحت خواهد بود.
14- راه بدست آوردن رقّت قلب «و تعرّض لرقّة القلب بکثرة الذّکر فى الخلوات، و استجلب نور القلب بدوام الحزن؛ با زیادى ذکر (خدا) خود را در معرض رقّت قلب قرار بده، و با مداومت حزن و اندوه (بر قیامت و پس از مرگ) نورانیّت قلب بدست آور.
15- راه دورى از شیطان «و تحرّز من ابلیس بالخوف الصّادق، و ایّاک و الرّجاء الکاذب فانّه یوقعک فى الخوف الصّادق؛ از شیطان با ترس صادقانه (از خداوند) دورى کن، و بر تو باد دورى جستن از امید کاذب (و ناروا، زیرا این اجتناب تو را در خوف صادق از خداوند) قرار مىدهد.»
16- «و تزیّن للّه عزّ و جلّ بالصّدق فى الاعمال و تحبّب الیه بتعجیل الانتقال و ایّاک و التّسویف فانّه بحرٌ یغرق فیه الهلکى؛ خود را براى خدا با صداقت در عملها زینت کن، و دوستى خود را نسبت به او با تعجیل در رفتن (از دار دنیا) اظهار کن و بر تو باد که از سوف سوف گفتن و امروز و فردا کردن دورى کنى، زیرا این عمل دریایى است که در آن هلاکت شدگان غرق شدهاند.»
17- غفلت قساوت مىآورد «و ایّاک و الغفلة ففیها تکون قساوة القلب و ایّاک و التّوانى فیما لاعذر لک فیه فالیه یلجأ النّادمون؛ از غفلت دورى کن که باعث قساوت و سختى قلب مىشود و از سستى در چیزى که عذرندارى اجتناب کن، زیرا سستى پناهگاه نادمان و پشیمان شوندگان است.»
18- راه توبه «و استرجع سالف الذّنوب بشدّة النّدم، و کثرة الاستغفار؛ گناهان گذشته خود را با شدّت پشیمانى و زیادى استغفار و طلب بخشش برگردان.»
19- راه رسیدن به عفو الهى «و تعرّض للرّحمة و عفو اللّه بحسن المراجعة و استعن على حسن المراجعة بخالص الدّعاء و المناجاة فى الظّلم؛ با نیکو رجوع نمودن (به خدا و توبه) خود را در معرض رحمت و گذشت خدا قرار بده و براى نیکو مراجعه کردن از دعاىخالص و مناجاتهاى (شبانه) در تاریکیها کمک بگیر» یعنى توبه واقعى بعد از پشیمانى و زیادى استغفار و خالصانه خدا را یاد کردن و شبها در پیشگاه او نالیدن تحقق مىیابد.
اى شده غرق گناه خواب گران تا به کى
چاره درد تو را دیدهتر مىکند
نیمه شب خلوت است مظهر هر رأفت است
عاشق شوریده را دوست نظر مىکند
20- «...و اطلب بقاء العزّ باماتة الطّمع و ادفع ذلّ الطّمع بعزّ الیأس و استجلب عزّ الیأس ببعد الهمّة؛ بقاى عزّت (خود) را در میراندن طمع جستجو کن، و خوارى طمع را با عزّت ناامیدى (از دیگران) دور ساز، و عزّت ناامیدى (از دیگران) را به بلند بودن همّت بدست بیار.»
همّت بلند دار که مردان روزگار
از همت بلند به جاى رسیدهاند
21- به هر کس اطمینان نکن «...و ایّاک و الثّقة بغیر المأمون فانّ للشّرّ ضراوةٌ کضراوة الغذاء؛ بپرهیز از اعتماد به فرد غیر مطمئن! زیرا بدى را اعتیادى است همچون عادت انسان به خوردن غذا.»
22- بهترین علم «و اعلم انّه لاعلم کطلب السّلامة و لاسلامة کسلامة القلب و لاعقل کمخالفة الهوى، ولاخوف کخوف حاجزٍ، ولارجاء کرجاء معینٍ؛ بدان که هیچ دانشى همچون طلب سلامت نیست و هیچ سلامتى بسان سلامت قلب نیست و هیچ خردى مانند مخالفت با هوس نیست و هیچ ترسى مانند ترس بازدارنده (از گناه) نیست و هیچ امیدى همچون امید یارى دهنده (مشوق) نیست.
23- «ولافقر کفقر القلب و لاغنى کغنى النّفس و لا قوّة کغلبة الهوى؛ و فقرى چون فقر دل، و غنایى چون غناى نفس نیست و هیچ قدرتى مانند غلبه بر هوى وجود ندارد.»
قهرمان نیست آنکه در کشتى
قهرمان دیگر بیندازد
قهرمان آن بود که وقت نبرد
نفس امّاره را زبون سازد
24- «ولا نور کنور الیقین و لایقین کاستصغارک للدّنیا، و لا معرفة کمعرفتک بنفسک؛ هیچ نورى، بسان نور یقین نیست، و هیچ یقینى مانند کوچک شمردن دنیا نیست (و این که بدانى دنیا ناچیز است) و هیچ معرفتى مانند شناخت خویشتن، خویش نیست.»
25- «ولانعمة کالعافیة و لاعافیة کمساعدة التّوفیق، و لا شرف کبعد الهمّة ولازهد کقصر الأمل، ولا حرص کالمنافسة فى الدّرجات؛ نعمتى همچون سلامتى نیست و عافیتى چون همراهى توفیق وجود ندارد، و شرف و بزرگى بسان همت بلند نیست، و زهدى چون کوتاهى آرزوها وجود ندارد، و هیچ حرصى بپاى رقابت بر سر مقام نمىرسد.»
26- «ولا عدل کالانصاف، ولاتعدّى کالجور و لاجور کموافقه الهوى و لاطاعة کاداء الفرائض، ولاخوف کالحزن، ولا مصیبة کعدم العقل ولا عدم عقل کقلّة الیقین، ولاقلّة یقین کفقر الخوف و لا فقر خوفٍ کقلّة الحزن على فقد الخوف؛ هیچ عدالت ورزى چون انصاف ورزى نیست، و هیچ تجاوزى مانند ستم نیست، و هیچ ستمى مثل پیروى از هوا و هوس نیست، و هیچ طاعتى چون اداء واجبات وجود ندارد، و هیچ (خدا) ترسى همچون حُزن و اندوه (براى قیامت) نیست و مصیبتى مانند نبود عقل وجود ندارد، و هیچ عدم عقلى بپاى کم یقینى نمىرسد و هیچ کمبود یقینى همچون نبود ترس (از خدا) نیست، و هیچ نبود خوف مانند کمى اندوه بر کمبود ترس نیست.
27- «ولا مصیبة کاستهانتک بالذّنب، ورضاک بالحالة الّتى انت علیها؛ و هیچ مصیبتى مانند کوچک شمردن گناهت و خشنودى به وضع موجود نیست.»
28- «ولا فضیلة کالجهاد ولاجهاد کمجاهدة الهوى و لا قوّة کردّ الغضب؛ هیچ فضیلتى مانند جهاد نیست، و هیچ تلاش و جهادى بسان جهاد با نفس نیست و هیچ قدرتى مانند رد خشم وجود ندارد.»
29- «ولا معصیة کحبّ البقاء ولا ذلّ کذلّ الطّمع، وایّاک و التّفریط عند امکان الفرصة فانّه میدانٌ یجرى لاهله بالخسران؛(28) معصیتى بسان دلبستگى به جاودانگى(در دنیا) نیست و هیچ خوارى مانند خوارى طمع نیست و بر تو باد که از کوتاهى دورى کن و فرصت را از دست مده که میدانى است براى اهلش که باعث زیان و خسارت مىشود.»
ج: وصیّت به فرزندش حضرت صادق(ع)
امام صادق(ع) مىفرماید: «قال لى ابى: یا جعفر اوقف لى من مالى کذا و کذا، النّوادب تندبنى عشر سنین بمنى ایّام منى؛ پدرم به من فرمود: اى جعفر! فلان مقدار از دارایى ام را برایم وقف کن تا گریه کنندگان در منى و در ایام (اعمال) منى ده سال بر من گریه کنند.»(29)
در این وصیّت مختصر، به دو سنّت مهم و ماندگار - که وجود آنها در جامعه مفید و هدایتگر است - اشاره فرموده است.
1- وقف: وقف از سنتهایى است که به حال فقرا مفید و به مراکز مذهبى چون مسجد، و حسینیّه و... رونق مىدهد تا باعث جذب بیشتر افراد شده و زمینه هدایت آنها را فراهم نماید.
2- گریه بر اهلبیت؛ عزادارى و زنده نگهداشتن یاد اهلبیت در واقع زنده نگهداشتن دین و مکتب است، مذهب شیعه که همچنان زنده و بالنده در جهان باقى است، یکى از رازهاى بقاى آن همان عزاداریهاى محرّم و صفر و ایّام شهادت امامان بزرگوار است.
حضرت باقر(ع) این سفارش را در محلّى به نام منى نموده که هر سال هزاران حاجى از گوشه و کنار جهان در آنجا گردهم مىآیند و در شب یازدهم و دوازدهم، آنجا حضور دارند، و فرصتى نیز وجود دارد که در مراسم عزادارى شرکت نمایند، در نتیجه این سنّت به تمام جهان مىتواند گسترش یابد، چنان که گسترش یافته و دشمنان نیز بدان اعتراف دارند.
1- دکتر ژوزف فرانسوى مىگوید:
«...ترقیّات سریع السیرى که شیعیان در اندک مدتى کردند مىتوان گفت در دو قرن دیگر عدد آنها بر سایر فرقههاى مسلمانان بیشتر خواهد شد و علّت این امر به واسطه عزادارى امام حسین(ع) است.
امروز در هیچ نقطه از جهان نیست که براى نمونه حداقل دو یا سه نفر شیعه نباشند که براى امام حسین(ع) عزادارى نمایند.
شیعیان عقیده دارند که روزهاى تاسوعا و عاشورا بایستى فقرا را اطعام نمود...دسته دیگر از شیعیان براى اقامه مجلس سوگوارى وقفیاتى نمودهاند که ارزش آن بالغ بر میلیونها دلار مىگردد».(30)
2- توماس ماساریک مىگوید: «بسیارى از مورخین ما از کم و کیف عزادارى امام حسین(ع) اطلاع ندارند و جاهلانه درباره آن سخن مىگویند... و به این نکته پى نبردهاند که این مسأله در اسلام چه تحوّلى ایجاد کرده و یا جنبش و نهضت مذهبى که از تعزیه در این قوم پیدا شده در هیچ یک از اقوام و ملل عالم پیدا نشده و با یک نظر دقیق در ترقیات دویست ساله پیروان على(ع) در سرتاسر هندوستان در اقلّیت بودند و همین حال را ممالک دیگر داشت، امروزه در ممالک مترقى و ثروتمند مسیحى اگر بخواهند چنین عزادارى به پا نمایند با صرف میلیونها دلار باز هم به تأسیس چنین مجامع و مجالس عزادارى موفق نخواهند شد...»(31).
این اعترافات بخوبى نقش و اهمّیت وصیّت حضرت باقر(ع) به فرزندش امام صادق(ع) را در بر پایى عزادارى آنهم در مجمع حاجیان و در فرصت مناسب در منى روشن مىسازد.
پىنوشتها: -
1. سوره حجرات، آیه 13.
2. سوره بقره، آیه 2.
3. سوره بقره، آیه 282.
4. سوره انعام، آیه 155.
5. سوره مائده، آیه 27.
6. سوره طلاق، آیه 3.
7. سوره طلاق، آیه 2.
8. سوره توبه، آیه 36.
9. سوره اعراف، آیه 128.
10. سوره بقره، آیه 21.
11. سوره بقره، آیه 183.
12. منتخب میزان الحکمه، ص 464، ش 5797.
13. همان، ش 5801.
14. همان، ش 5804.
15. میزان الحکمه محمدى رى شهرى، ترجمه حمید رضا شیخى، دارالحدیث، اوّل، 1377، ج 14، ص 6820.
16. بحارالانوار، محمد باقر مجلسى، داراحیاء التراث، ج 93، ص 313، ح 17، منتخب میزان الحکمه، همان، ص 184، ج 1، حدیث 2143.
17. سوره آل عمران، آیه 134.
18. سوره بقره، آیه 194.
19. سوره فتح، آیه 29.
20. کافى، محمد بن یعقوب کلینى، دارالکتب الاسلامیّه، ج 2، ص 303، ح 3 ؛ منتخب میزان الحکمه، همان، ص 389.
21. همان، ص 389، ح 4807.
22. این بخش را در تاریخ 4/6/86 نوشتم که همزمان بود با سخنرانى آقاى احمدى نژاد، در دانشگاه کلمبیا، با این که از طرف رئیس دانشگاه مورد اهانت قرار گرفت، با این حال با متانت از کنار آن گذشت و زمینه ملامت آنان را از سوى جهانیان فراهم نمود.
23. سوره آل عمران، آیه 188.
24. مکارم الاخلاق، ج 2، ص 353، ح 2660، به نقل از منتخبمیزان الحکمه، همان، ص 458، ش 5737.
25. سوره اعراف، آیه 200.
26. من عمل بما یعلم علّمه اللّه ما لا یعلم؛ اعلام الدین، ص 301، به نقل از منتخب میزان الحکمه، ص 370، ش 4583.
27. میزان الحکمه، همان، ج 14، ص 6822 - 6821.
28. تحف العقول، على بن شعبه، تحقیق على اکبر غفّارى، انتشارات اسلامى، قم 1404 ه.، ص 284 - 286 ؛ اعلام الهدایه، مجمع جهانى اهل بیت، اول، 1422، ج 7، ص 234 - 237.
29. بحارالانوار، محمد باقر مجلسى، بیروت، مؤسسة الوفاء، ج46، ص 220.
30. شهید کربلا، ج 2، ص 224 - 227، به نقل از آشنایى با حسین، میرزا باقر زخرهاى، نامدار، قم، 1382، چاپ اول، ص 66.
31. آشنایى با حسین(ع)،همان، ص 64 - 65.