ریشه ها و میوه هاى قیام 15 خرداد 1342 2


ریشه‏ها و میوه‏هاى قیام 15 خرداد 1342 قسمت دوم‏ غلامرضا گلى زواره‏ انحراف در پوشش انقلاب‏ حدود چهل روز بعد از قضایاى لغو لایحه انجمن‏هاى ایالتى و ولایتى و در 19 دى ماه 1341 عدّه‏اى کشاورز با لباس‏هاى محلى از سراسر کشور در یکى از استادیوم‏هاى ورزشى تهران اجتماع مى‏کنند، شاه در انجام مأموریت خویش براى این افراد سخنرانى مى‏نماید و در ضمن گفته‏هایش به علما و روحانیت اعتراض مى‏نماید و مزوّرانه مى‏گوید ما در صدد هستیم کشور را به سوى ترقى سوق دهیم و به حرف‏هاى ارتجاع سیاه گوش نمى‏دهیم. در این اجتماع براى اولین بار شاه اصول انقلاب سفید را اعلام کرد و افزود این اصول ششگانه را به رفراندوم مى‏گذارم، این اصول بعدها به لوایح ششگانه معروف گردید و اصولى بر آن‏ها افزوده شد تا به نوزده اصل رسید. پس از اعلام همه پرسى از سوى شاه، در خصوص انقلاب شاه و مردم، بر اثر انتشار اعلامیه امام خمینى و سایر مراجع مبنى بر تحریم رفراندوم، در روز 6 بهمن که زمان اخذ رأى ملّت بود، شهرهاى قم، تهران، مشهد و بسیارى از استان‏هاى کشور به صورت یکپارچه به حالت تعطیل درآمد و مردم به عزاى عمومى پرداختند. کمتر کسى از خانه بیرون مى‏آمد، چند نفر از واعظان معروف که بر فراز منبر طبق فرمان مراجع بزرگ، شرکت در این همه پرسى را تحریم کرده بودند دستگیر و به تهران انتقال داده شدند. در برخى شهرها در پناه اسلحه و قواى نظامى و انتظامى و با آوردن مأمورینى در لباس مبدّل و عدّه‏اى افراد بى اطلاع، رأى دادن آغاز شد. با این که جز اندکى آن هم با فشار و اختناق پاى صندوق‏هاى رأى نرفتند و رسانه‏هاى وابسته به دستگاه ستم اعلام کردند: اصول پیشنهادى شاه با استقبال پرشور و بى نظیر ملّت ایران روبرو گردید.(1) امّا رفراندوم مذکور در بین علماى حوزه و جامعه روحانیت مبارز، عکس خبرى بود که در جراید داخلى و خارجى انعکاس یافته بود و رژیم که از این روند آگاهى داشت و نمى‏خواست سرنوشت لوایح ششگانه دستخوش سرنوشت تصویب نامه انجمن‏هاى ایالتى و ولایتى گردد، به فکر چاره‏جویى افتاد. در این میان یکى از مقامات دولتى به نام آقاى سلیمان بهبودى بنا به درخواست علماى قم روانه این شهر گردید و بلافاصله با شخصیت‏هاى روحانى به گفتگو نشست و چند بار هم بین تهران و قم رفت و آمد کرد و دیدگاه مقامات حوزه قم را به اطلاع رژیم و بالعکس رسانید.(2) موضع علماء و امّت مسلمان‏ اواخر دى ماه 1341 - مقارن شعبان 1382 امام طى بیاناتى در جمع علماى قم خاطرنشان ساخت: «دستگاه حاکمه براى اغوا و اغفال ملت، دام وسیعى گسترده و به یک سلسله اعمال ظاهر فریب و گمراه کننده دست زده است و ما اگر در مقابل به بیدار کردن و متوجّه ساختن توده مردم اقدام نکنیم و از افتادن آن‏ها به دام استعمارى که براى آنان گسترده‏اند جلوگیرى ننمائیم ملّت اسلام در معرض فنا و نیستى قرار خواهد گرفت و منحرف خواهد شد».(3) امام در پیامى که دوم بهمن 1341 صادر فرمود و مخاطب آن برخى متدینین تهران بودند فرمود: «اساساً پیش آوردن رفراندوم براى آن است که تخلّفات قانونى قابل تعقیب که مقامات مسؤول گرفتار آن مى‏شوند لوث شود...به نظر مى‏رسد این رفراندوم اجبارى مقدمه براى از بین بردن مواد مربوط به مذهب است. علماى اسلام از عمل سابق دولت راجع به انتخابات انجمن‏هاى ایالتى و ولایتى، براى اسلام و قرآن و مملکت احساس خطر کرده‏اند، و به نظر مى‏رسد که همان معانى را دشمنان اسلام مى‏خواهند به دست جمعى مردم ساده‏دل اغفال شده اجرا کنند...»(4) با افشاگرى‏هاى امام خمینى موج اعتراض مردم به حرکت درآمد، بازار تهران تعطیل گردید و مردم به خیابان‏ها آمدند و فریاد زدند: رفراندوم قلّابى مخالف اسلام است. در پیشاپیش تظاهر کنندگان، علماى تهران دیده مى‏شدند که ناگهان قواى نظامى و انتظامى به آنان یورش بردند و عدّه‏اى را در کامیون‏هاى نظامى ریختند و به نقطه نامعلومى بردند امّا مخالفان در تهران بر خلاف فشار و یورش مداوم نظامیان که هرگونه تحرّکى را با سرنیزه و اسلحه پاسخ مى‏دادند از تظاهرات ضد رژیم دست نکشیدند و فرداى آن روز در سوم بهمن ماه نیز این اعتراضات ادامه یافت. در همان حالى که مردم بازار را تعطیل کرده و رفراندوم را تحریم نموده بودند، مقامات دولتى در تدارک استقبال و چراغانى شهر قم و ایجاد طاق نصرت بودند زیرا شاه اعلام کرده بود روز 4 بهمن 1341 ش به عنوان زیارت به قم مى‏رود. او مى‏خواست در قالب این نیرنگ قدرت نمایى کند و به مردم سایر شهرهاى ایران وانمود کند مخالفت یکپارچه روحانیت با رفراندوم واقعیت ندارد. امّا در آستانه ورود شاه گروههاى عظیمى از مردم به راهپیمایى پرداختند و اعلامیّه علما را در تحریم توطئه جدید خواندند و شاه دوستان را به باد کتک گرفتند، عکس محمد رضا شاه را پاره کردند، کیوسک پلیس را شکستند، طاق نصرت را درهم کوبیدند و شعار اسلام پیروز است استبداد محکوم است سردادند. در مقابل این مخالفت‏ها، چندین کامیون سرباز به قم آمد و به مدرسه فیضیه حمله کردند و بسیارى از مغازه‏هاى بسته را مورد تهاجم خود قرار دادند و به نفع شاه شعار مى‏دادند. امام در مورد این یورش‏هاى وحشیانه اظهار داشت دیگر هیچ گونه تفاهم با دستگاه حاکمه وجود ندارد مگر این که شاه براى جبران اهانت به حریم مقدّس روحانیت، نخست وزیر (اسد اللّه علم) را به عنوان مجرم از مقامش عزل کند و به این زد و خوردهاى خونین و پلیسى پایان بخشد.(5) براى آمدن شاه تمام امکانات بسیج گردید و با اتوبوس‏هاى واحد عدّه‏اى را از نقاط دیگر به قم آوردند و نیروهاى نظامى را در همه جا مستقر نمودند. شاه پس از انجام مراسم زیارت در میدان آستانه طى نطقى مخالفین مذهبى را مورد حمله قرار داد و آنان را ارتجاع سیاه نامید و تحریم کنندگان رفراندوم را عدّه‏اى نفهم و قشرى دانست. همین سخنان شاه، علیه خودش مورد بهره بردارى قرار گرفت و او از این مسافرت نتیجه مثبتى بدست نیاورد.(6) اگرچه رژیم روز رفراندوم( ششم بهمن 1341) را روز موفقیت‏آمیزى اعلام نمود و آن را انقلاب سفید شاه و مردم نامید و روزنامه‏هاى وابسته به ابرقدرت‏هاى غربى و شرقى عمل شاه را ستودند امّا روحانیان و نیروهاى مذهبى آن را برتابیدند و به دنبال رفراندوم، به پیشنهاد امام خمینى مردم تصمیم گرفتند ماه رمضان آن سال را که از روز بعد رفراندوم آغاز مى‏گردید به عنوان اعتراض به دولت ظالم از رفتن به مساجد خوددارى کنند و براى جلب نظر عموم مردم در طول این ماه، مساجد تعطیل گردد و دلایل آن هم به جهان اسلام و مسلمانان اعلام گردد، به همین دلیل در سراسر کشور وضع فوق العاده‏اى پیش آمد و محراب، مسجد و منبر تعطیل شد و از علماى نجف هم خواستند این گونه عمل کنند. اما به دلیل تهدید و ارعاب دستگاه ستم و نیرنگ رژیم دوام نیاورد و شاه در صدد جلب روحانیان ملایم بود و از سوى دیگر علیه علماى مبارز و مقاوم تبلیغات منفى را آغاز کرد.(7) در 28 بهمن 1341 علماى قم اعلامیه نه امضایى را صادر کردند که در ذیل آن نام شخصیت هایى چون آیات گرام امام خمینى، علامه طباطبایى، میرزا هاشم آملى، سید محمد رضا گلپایگانى و مرتضى حائرى دیده مى‏شد.(8) در فرازى از این اعلامیه آمده بود: با این اختناق جان فرساو سخت‏گیرى دستگاه انتظامى که حتى براى طبع یک ورقه مشتمل بر نصیحت و راهنمایى یا پخش آن، اشخاصى به حبس کشیده و مورد اهانت و شکنجه واقع مى‏شوند، روحانیت ملاحظه مى‏کند که دولت مذهب رسمى کشور را ملعبه خود قرار داده (است)... اینک که (دولت) به وسیله حبس، زجر و اهانت به طبقات مختلف ملت، از روحانیین و متدینین، تسلط خود را بر ملت احراز نموده، بدون اعتنا به قوانین اسلام و قانون اساسى و قانون انتخابات، دست به کارهایى زده که عاقبت آن براى اسلام و مسلمین خطرناک و وحشت آور است. خداوند ان شاء اللّه دولت‏هاى ما را از خواب غفلت بیدار کند و بر ملت مسلمان و مملکت اسلام ترحم فرماید.»(9) امام خمینى هفتم اسفند 1341، مطابق اول شوال 1382 ه.ق به مناسبت فرا رسیدن عید سعید فطر در جمع طلاب، روحانیان، اهالى قم و زائران حرم حضرت فاطمه معصومه(س) سخنانى ایراد فرمودند که در فرازى از آن آمده بود: آقایان محترم... با کمال متانت و استقامت در مقابل کارهاى خلاف شرع و قانون بایستید... این سرنیزه‏ها به زودى خواهد شکست، دستگاه حاکمه با سرنیزه نمى‏تواند در مقابل خواست یک ملت بزرگ مقاومت کند و دیر یا زود شکست مى‏خورد اکنون هم درمانده...است و روى درماندگى به این بى فرهنگى‏هایى که ملاحظه مى‏کنید دست مى‏زند. ما میل نداشتیم کار به این رسوایى‏ها بکشد. چرا باید شاه مملکت این قدر از ملت جدا باشد که وقتى پیشنهادى (رفراندوم) مى‏دهد با بى‏اعتنایى و عکس العمل منفى مردم مواجه گردد. خوب است که قدرت عبرت بگیرند و بیدار شوند و در سیاست خود تجدید نظر کنند، به جاى قانون شکنى و به زندان کشیدن علما و محترمین و به جاى سرنیزه و قلدرى، در مقابل درخواست ملّت تسلیم شوند...»(10) شاه در 23 اسفند 1341 ش در پایگاه وحدتى دزفول طى سخنانى، نسبت به مقام مراجع و روحانیت اهانت‏هایى روا داشت و تهدید کرد به زودى مخالفان را به شدت سرکوب مى‏کند.(11) نوروز سال 1343 با سالروز شهادت امام صادق(ع) مصادف بود و امام طى ارسال پیام‏هاى جداگانه خطاب به علماى بلاد فرمود امسال ما عید نداریم و عید را عزاى عمومى اعلام کرد و از آنان خواست از فرصت بدست آمده استفاده کرده، مردم را ازجنایات و خلاف کارى‏هاى شاه مطلع سازند.(12) البته امام تأکید داشت صرفاً به دلیل فرا رسیدن سالروز شهادت امام صادق(ع) عزاى عمومى اعلام نشده است و متذکر گردید: «مادر این عید عزا داریم براى مصیبت‏ها و لطمه هایى که در این سال به اسلام وارد شد، در این سال به اسلام تجاوز شد، علماى دین و روحانیون مورد اهانت قرار گرفتند. در این سال استعمار توطئه‏هایى را علیه اسلام تدارک دید، عمال پلید استعمار به قرآن جسارت کردند.»(13) مراجع تقلید و علماى اعلام، اعلامیه‏هایى مبنى بر نداشتن عید در این سال منتشر نمودند، عدّه‏اى از روحانیان مبارز مصمّم گردیدند ضمن ذکر مصائب وارد شده بر خاندان عصمت و طهارت، اشاره‏اى به مسایل تأسف بار ایران کنند و از این رهگذر اقدام به روشنگرى نمایند. مبارزین مؤمن و معتقد به قم مى‏رفتند تا در نزدیک مکان به قلب جنبش ضد ستم، حضور یابند. در اعلامیه تاریخى و توفانى امام آمده بود: «آنها اسلام و روحانیت را براى اجراى مقاصد خود مضر و مانع مى‏دانند...موجودیت دستگاه (پهلوى) رهین شکست این سد است...من چاره را در این مى‏بینم که این دولت مستبد به جرم تخلّف از احکام اسلام و تجاوز به قانون اساسى کنار برود و دولتى که پاى بند احکام اسلامى و غم خوار ملت ایران باشد روى کار بیاید».(14) در دوم فروردین 1342 که با 25 شوال (سالروز شهادت امام صادق(ع)) مقارن بود، بطور معمول در نقاط گوناگون از جمله شهرهاى مذهبى مجالس سوگوارى و مراسم ماتم‏دارى برپا بود. در مدرسه فیضیه که در جوار حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه بود، مجلس عزادارى با حضور طلاب، زوّار حرم و اقشار گوناگون مردم قم، برقرار گردید، از آن سوى نیروهاى امنیتى که بسیارى از آنان را از تهران به قم انتقال داده بودند در میدان آستانه و حوالى این مدرسه قابل مشاهده بودند. در داخل این مجلس نیز برخى تحرّکات تأمل برانگیزى صورت مى‏گرفت و گویى حوادثى خطرناک و خونین در حال وقوع است. در این هنگام یکى از واعظان معروف قم(حجةالاسلام انصارى) بر فراز منبر رفت و درباره امام ششم، نقش حوزه علمیه و حفظ احکام اسلام و حراست از استقلال ایران به سخنرانى پرداخت که ناگهان بدون مناسبت و ضرورت عدّه‏اى به صورت دسته جمعى مشغول صلوات فرستادن شدند که این وضع وعظ ناطق را با مشکل مواجه ساخت و او هرچه درخواست کرد بى جا صلوات نفرستند، موثر واقع نشد، حجةالاسلام سید رضا موسوى اردستانى نیز به این وضع اعتراض نمود، اما همچنان مزاحمان اجازه نمى‏دادند سخنران، بیانات خود را به پایان برساند و او از منبر پایین آمد، در این حال یکى از مأمورین رژیم طاغوت از طریق بلندگو فریاد زد: به روح رضا شاه کبیر صلوات، مجلس به هم ریخت و هر کس مى‏کوشید به سوى درب خروجى برود و خود را از این وضع نجات دهد. سرانجام مدرسه از جمعیت خالى شد و صرفاً تعدادى روحانى و عدّه کمى از مردم باقى ماندند. در این حال حدود هزار نفر مأمور مسلّح به طلاب حمله ور شدند و با فریادهاى جاوید شاه به هر کس مى‏رسیدند او را به قصد کشت مى‏زدند. روحانیون به دفاع برخاستند و با آجر به این هتاکان متجاوز یورش بردند، در این هنگام صحنه عوض شد و نیروهاى امدادى شهربانى وارد صحنه شدند و مدرسه فیضیه میدان نبرد گردید و رگبار گلوله شروع شد و عدّه‏اى از طلبه‏ها از ارتفاع بالا به سوى پایین پرتاب شدند آنان به این وضع اکتفا نکردند و با گاز اشک آور و سرنیزه به مردمى حمله کردند که در اطراف این مدرسه اجتماع کرده بودند و احتمال حمله آنان به مأمورین مى‏رفت. گروههاى پنج یا شش نفرى به حجره‏هاى طلاب یورش مى‏بردند و قرآن، مفاتیح و کتب حدیث، لباس طلبه‏ها و امکانات دیگر را به آتش مى‏کشیدند، آنگاه روحانیان را زیر ضربات مشت و لگد مضروب مى‏ساختند، در این ماجراى خونین و اسف بار عدّه‏اى به شهادت رسیدند و صدها نفر زخمى و مجروح شدند، مأمورین اجساد کشته شدگان را با خود بردند.(15) برخى منابع تاریخى به نقل از شاهدان عینى ماجرا را، این گونه نوشته‏اند: درست در آخرین لحظاتى که خورشید دامن خود را از شهر قم جمع مى‏کرد و هوا رو به تاریکى مى‏رفت، از یک سوى در مدرسه، توسط سرهنگ مولوى جنایتکار دستور حمله صادر گردید، به دنبال آن دهها کماندوى ورزیده و تعلیم دیده که از سرسپردگان چنگیز زمان بودند، طلّاب بى پناه را که فاقد هرگونه وسیله دفاعى بودند، همچون گرگ‏هاى وحشى مورد یورشى وحشتناک قرار دادند، در این تهاجم دَدمَنشانه دهها نفر از طلبه‏هاى مدرسه فیضیه و دیگر روحانیان به سختى مجروح، مصدوم و یا به شهادت رسیدند. برخى را از طبقه دوم مدرسه به رودخانه پشت آن یا صحن مدرسه پرتاب نمودند، مأموران شقاوت پیشه هر کدام از طلّاب را که دستگیر مى‏کردند، کنار حوض مدرسه مى‏آوردند و او را وادار به گفتن «جاوید شاه» مى‏نمودند و اگر کسى امتناع مى‏کرد چنان او را مى‏زدند که بیهوش مى‏گردید. تاریکى شب بخشى از آثار این جنایات خونین ضحّاکان زمان را پوشانید و آنان که به شهادت رسیدند به نقطه نامعلومى انتقال دادند. خون هایى را که در صحن مدرسه مى‏درخشید تا جنایات مدعیان دموکراسى را افشا کند، شستند، ولى هرگز این سرخى خون کشته شدگان از ذهن امّت مسلمان و صفحه تاریخ پر افتخار مبارزات روحانیت شیعه محو نخواهد گردید.(16) به دنبال انتشار این خبر أسف بار، در شهرهاى قم، مشهد، تهران و برخى شهرستان‏هاى بزرگ مراجع عظام و علماء به مدت یک هفته از برگزارى نماز جماعت اجتناب نمودند. در مشهد مقدّس تظاهرات پرشورى به راه افتاد. با شروع ماه محرم در دوم خرداد 1342 مجالس سوگوارى با شکوه هرچه تمام‏تر برگزار شد، این ایام بهترین فرصت را براى روحانیت فراهم نمود تا در شرایط فقدان وسایل تماس با مردم، بتوانند از طریق منابر مردم را از وقوع این رویدادهاى تلخ و خونین باخبر کنند. در آن سال شعارهاى سیاسى با نوحه‏هاى عزا و ماتم ترکیب گشت و در واقع حرکتى انقلابى به شمار مى‏آمد و غالب سخنرانى‏ها در مخالفت با استبداد، دعوت مردم به استقامت و دفاع از اسلام در مقابل آمریکا و اسرائیل صورت مى‏گرفت. امام تأکید مى‏نمود سخنرانى جهت روشن کردن مردم نسبت به حقایق روز باشد، اعلامیه شهربانى نگرانى دولت را از سیاسى شدن مراسم ماتم‏دارى و مجالس روضه اعلام مى‏داشت.(17) امام خمینى به منظور مقاومت در برابر رژیم و هرچه باشکوه‏تر برگزار شدن مراسم عاشورا، خطاب به گویندگان مذهبى اعلامیّه‏اى صادر نمود که در فرازى از آن آمده بود: «از سید مظلومان فداکارى در راه شریعت را فرا گیرید. از توهم چند روز حبس و زجر نترسید. سکوت در این ایام، تأیید دستگاه جبّار و کمک به دشمنان اسلام است. اگر به واسطه سکوت شماها به اسلام لطمه‏اى وارد آید نزد خداى تعالى، ملّت مسلمان مسؤول هستید از ارعاب سازمان‏ها و دستگاه شهربانى هراسى به خود راه ندهید...»(18) اما دستگاه ستم که هرگونه افشاگرى و روشنگرى را به ضرر خود مى‏دید، برخى از واعظان را به سازمان‏هاى امنیتى مى‏برد و به آنان اخطار مى‏کرد در ایام محرم و صفر جز ذکر مصائب چیزى نگوئید و از بازگویى مطالبى در سه محور زیر امتناع کنید: 1- علیه شاه چیزى بر زبان نیاورید 2- علیه اسرائیل چیزى نگویید 3- به مردم نگوئید اسلام در معرض خطر است.(19) همچنین ساواک موظف گردید به روحانیت توصیه کند درباره این موضوعات سخنرانى کنند: 1- تجلیل از شیعه اثنى عشرى که اعلیحضرت حامى آن است 2- وقف و املاک سلطنتى 3- دولت اسلامى منافع و مصالح دُول مسلمان را در نظر دارد شاه با اطلاع از اوضاع جارى کشور و احتمال بروز مشکلاتى براى رژیم، لازم دانست تا شخصاً نسبت به جریانات کشور موضع‏گیرى کند و به گونه‏اى مبارزین را از هرگونه اقدامى برحذر دارد از این روى در سخنرانى دوم خرداد 1342 مخالفان اصلاحات ارضى و برخى طرح‏هاى دولت را دشمن کشور دانست و افزود این رفتارها به ضرر مذهب شیعه تمام مى‏شود و این‏ها مى‏خواهند شیعیان در سرزمین‏هاى خود عقب افتاده بمانند. بیان این مطالب از سوى کسى که خود و تشکیلاتش بزرگترین دشمنان شیعه بودند و ضرباتى به جامعه اسلامى وارد ساخته بودند علاوه بر عوام فریبى بیانگر یک نوع هراس از قیام مردم به رهبرى امام خمینى بود. وعاظ و روحانیان با استفاده از منابر و محافل مذهبى پاسخ این اباطیل شاه را دادند و به همین دلیل شاه با خشم بیشترى در ششم خرداد1342 در کرمان گفت: دیگر دنیاى ارتجاع سیاه فرو ریخته است و دیگر نمى‏تواند از مردم سوارى بگیرد، متشنج نمودن جوّ عمومى و گرفتن ماهى از آب گل آلود دیگر سپرى گردیده است.(20) راهپیمایى با شکوه‏ با فرا رسیدن ماه محرم سال 1383 ه.ق امام کلاس سراسر انقلاب را افتتاح کرد و در اعلامیه‏اى وعاظان را که با مردم در دورترین نقاط شهرى و روستایى در تماس بودند براى نشر فرهنگ این خروش حماسى مهیا ساخت و از آنان خواست همراه ذکر مصائب شخصیت‏هاى دینى از مصیبت‏هاى امروزى هم سخن گویند و موضع حسین زمان را در برابر یزیدیان کنونى به درستى بشناسند، سایر علما در این ارتباط اعلامیه‏هایى منتشر نمودند و حتى علماى عراق هم در این جوشش مقدّس حرکتى وسیع از خود بروز دادند. در عاشوراى سال 1342 و هم زمان با سخنرانى امام در قم، جمعیت مؤتلفه اسلامى با همکارى تعدادى از هیأت‏هاى عزادار، راهپیمایى بزرگى را در تهران برنامه ریزى کردند، آنان با پخش اعلامیه‏اى به اطلاع مردم و هئیت‏هاى سوگوارى رسانیدند که صبح عاشورا در مسجد حاج ابوالفتح واقع در میدان شاه(قیام) اجتماع مى‏کنند، علاوه بر آمدن نیروهاى پلیس و دخالت‏هاى اراذل و اوباش، بستن درب مسجد و بردن وسایل صوتى انبوهى از جمعیت در ساعت 9 صبح روز عاشورا در اطراف این مسجد اجتماع کردند، جمعیت در آغاز حدود بیست هزار نفر بود ولى پس از مدتى به پنج برابر این میزان رسید. پس از حرکت راهپیمایان، نیروهاى انتظامى در صدد بودند از مسیر آن مطلع شوند امّا هیچ کس به آنان آگاهى مشخصّى نمى‏داد، در یکى از اسناد و گزارش مأموران آمده است: به اطلاع مى‏رسد که مجتمعین مسیر خود را به کسى نمى‏گویند، ولى مى‏گویند باید امروز خون بدهیم و عاشورایى برپا کنیم روى پلاکاردها که توسط مردم حمل مى‏گردید این عبارت دیده مى‏شد: «جهان به نور آیت اللّه خمینى زنده است، زیر بار ننگ نروید» اگر دین ندارید در دنیا آزاده باشید، خواسته‏هاى مراجع خواسته‏هاى مردم است. برخى از شعارهاى مردم این گونه بود: قم شده کربلا هر روزش عاشورا فیضیه قتلگاه‏ خون جگر علما * * خمینى خمینى، توزاده حسینى‏ جان را به کف نهاده‏اى در راه قرآن‏ خمینى بت شکن، ملت طرفدار تو مى‏رود، مى‏رود، دشمن خونخوار تو خمینى خمینى، خدا نگهدار تو بمیرد بمیرد، دشمن خونخوار تو مرگ بر شاه، مرگ بر دیکتاتور(21) راهپیمایان در میدان بهارستان میدان مخبرالدوله(استقلال) و مقابل دانشگاه تهران توقف کوتاهى کردند و چند نفر نیز سخنرانى نمودند. ساواک به دلیل سردرگمى و براى سرپوش نهادن بر تحلیل‏هاى نادرست و غلط خود، گزارش‏هاى دروغى مخابره کرد. هیچ گروه سیاسى نتوانست از این موج خودجوش بهره بردارى خاصى کند، راهپیمایى همچنان ادامه داشت و تظاهر کنندگان از میدان 24 اسفند(انقلاب)، خیابان سى مترى (کارگر)، خیابان سپه (امام خمینى)، میدان توپخانه (امام خمینى)، بازار و مسجد شاه(امام) عبور کردند. با توجه به بخشنامه ساواک و سردرگمى مأموران و برخى انعکاس‏هاى رسانه‏اى، هیچ کدام از نیروهاى نظامى و انتظامى با راهپیمایان برخورد نکردند این تجمّع حادثه‏اى مهم بود که تمام اقشار با شعارهاى یکسان در آن حضور داشتند.(22) مأموران ساواک همچنین از دسته پنج هزار نفرى طیب رضایى که به نفع امام خمینى شعار مى‏دادند، گزارش مى‏دهند، به روایت حاضران تصاویر امام روى علامت دسته عزادارى وى نصب شده بود و او با وجود هشدارهاى اسداللّه علم که از سوى رسول پرویزى (سناتور رژیم شاه و داستان نویس) به او ابلاغ مى‏شد از برداشتن عکس‏ها خوددارى کرد، این عکس‏ها را شهید مهدى عراقى تهیه کرده بود.(23) شب همان روز دانشجویان نیز طى تظاهراتى پرشور حمایت خود را از نهضت امام اعلام کردند تظاهرات گسترده دیگر نیز در شهرهاى بزرگ در جریان بود.(24) سخنرانى تاریخى امام در عصر روز عاشورا چند روز قبل از عاشورا، بین مردم انتشار یافت که امام در روز عاشورا در قم سخنرانى خواهند داشت، علاوه بر زایران و عزاداران که همه ساله و در ایام محرم به قم مى‏آمدند، عدّه زیادى از مسلمانان مبارز و حامى نهضت براى شنیدن سخنان رهبر، راهى قم شدند. با احتمال درگیرى بین مردم و رژیم، افراد بسیارى خود را آماده مقابله با نیروهاى ضربت، کماندوها، اراذل و اوباش کردند تا بار دیگر فاجعه غم بار و خونین فیضیه تکرار نشود. روز عاشورا قم طبق معمول هر ساله مملوّ از جمعیت بود، امام با علماى طراز اول به مشورت نشست تا هرچه بیشتر عاشورا را به نقطه اوج نهضت برسانند و پیشنهاد نمود روز عاشورا علما به مدرسه فیضیه بروند و براى مردم که از اطراف و اکناف به قم آمده‏اند، سخنرانى نمایند که همه پذیرفتند. ازدحام جمعیت در مدرسه فیضیه نسبت به سال‏هاى قبل خیلى زیادتر بود. در همین روز وابستگان به دربار، در قم به ملاقات با علما رفتند تا آنان را از تصمیم خود صرف نظر کنند. امام خمینى با آغاز محرم ضمن برقرارى روضه خوانى در منزل خود در دهه محرم، هر شب به یکى از مجالس عزادارى یکى از محلات قم مى‏رفتند و در هر جلسه یکى از همراهان ایشان سخنرانى مى‏کرد و مردم را مطلع مى‏ساخت. مأموران ساواک از سوى شاه، امام را تهدید کردند که در صورت حضور و سخنرانى در فیضیه کماندوهاى رژیم آنجا را به آتش و خون مى‏کشند پاسخ قاطع و کوبنده امام، آنان را در موجى از هراس فرو برد: ما هم به کماندوهاى خود دستور مى‏دهیم که فرستادگان اعلیحضرت را تأدیب کنند.(25) و با کمال صراحت گفت وظیفه خود را چنین تشخیص داده‏ام که حقایق را براى مردم بازگو کنم و رژیم هرچه مى‏خواهد بکند. امام در فراز بیاناتى فرمود: «سازمان امنیت قم از مرکز درخواست کرده که براى عاشورا در حدود ششصدنفر از لات‏ها را مسلّح، به قم بفرستد ولى من نمى‏گذارم رئیس سازمان امنیت (بدیعى) و رئیس شهربانى قم(سید حسن پرتو) هر کارى که دلشان خواست انجام دهند، روزى که وقتش برسد مى‏دانم با این...(26) چگونه رفتار کنم و چطور آنها را گردن بزنم. اینها بودند که قم را خراب کردند، اینها بودند که درخواست اشخاص لات از تهران کردند و واقعه مدرسه فیضیه را به وجود آوردند...»(27) سرانجام امام ساعت چهار بعد از ظهر عاشوراى 1383 (13 خرداد 1342) در معیّت تنى چند از روحانیان رهسپار مدرسه فیضیه گردید تا سخنان تاریخى خود را در اجتماع عظیمى از علما، طلاب، هیأت‏هاى عزادار و زائران حرم حضرت فاطمه معصومه(س) بنماید. سخنرانى امام عصر روز عاشورا با اشاره به فلسفه شهادت امام حسین(ع) آغاز گردید و مکان سخنرانى جایى بود که خاطره خونین 25 شوال 1382 (2 فروردین 1342) را به منزله سند جنایات شاه به همراه داشت. در این بیانات آتشین که به زبانى ساده و قابل درک براى عموم مردم صورت گرفت براى اولین بار از سوى شخصیت بلند پایه حوزه، شاه مورد سؤال، انتقاد، سرزنش و یورش قرار گرفت و حملات کوبنده امام علیه محمد رضا پهلوى با جملاتى صریح، ترس و وحشت مردم نسبت به دستگاه امنیتى را زایل ساخت. در اسناد ساواک آمده است: امام خمینى در حضور دهها هزار تن مستمع، شاهنشاه را آقاى شاه، تو! بیچاره!بدبخت! خطاب کرده بود. سخنان آن روز امام، به شدت رژیم را تکان داد زیرا امام سلطه شاه را غیر قابل قبول مى‏دانست و مردم را براى مبارزه با ستم مهیا مى‏ساخت.(28) امام پس از اشاره به وقایع عاشورا و اسارت اهل بیت امام حسین(ع) توسط بنى امیه خاطرنشان ساخت: «اسرائیل نمى‏خواهد در این مملکت دانشمند باشد، اسرائیل نمى‏خواهد در این مملکت قرآن باشد، اسرائیل نمى‏خواهد در این مملکت علماى دین باشند. اسرائیل نمى‏خواهد در این مملکت احکام اسلام باشد.» سپس رفراندوم شاه را غلط و خلاف مصالح ملت ایران تلقى نمود و به حوادث مدرسه فیضیه وضع طلاب اشاره کرد، در ادامه شاه را نخست نصیحت کرد و سپس به وى اخطار نمود: «امروز به من اطلاع دادند که بعضى از اهل منبر را برده‏اند در سازمان امنیت و گفته‏اند شما سه چیز را کار نداشته باشید دیگر هرچه مى‏خواهید بگوئید؛ یکى شاه را کار نداشته باشید، یکى هم اسرائیل را کار نداشته باشید، یکى هم نگوئید دین در خطر است این سه تا امر را کار نداشته باشید خوب اگر این سه تا امر را ما کنار بگذاریم دیگر چه بگوئیم؟! ما هرچه گرفتارى داریم از این سه تاست امام تأکید نمود شاه تحت تأثیر فرقه ضاله بهائیت قانون تساوى حقوق زنان و مردان را مطرح کرد و اضافه نمود:«رابطه بین شاه و اسرائیل چیست که سازمان امنیت مى‏گوید از اسرائیل حرف نزنید، از شاه حرف نزنید، این دو تناسبشان چیست؟ مگر شاه اسرائیلى است؟ به نظر سازمان امنیت شاه یهودى است؟...»(29) بدین ترتیب بیانات امام در عصر عاشورا، محرّک اصلى قیام مردمى در جهت تداوم مبارزه و ستیز با استبداد و استعمار گردید. سران دستگاه ستم با اطلاع از محتواى این سخنرانى و قاطعیت و صلابت رهبرى نهضت، خشمگین و مشوش شدند. بر اثر افشاگرى‏هاى امام شاه در موقعیت متزلزلى قرار گرفت و بازتاب آن در داخل و خارج کشور نشان داد که در صورت عدم حمایت جدى و همه جانبه استبکار جهانى از شاه، امکان سقوط رژیم پهلوى با قیام مردم به رهبرى امام خمینى وجود دارد. یازدهم محرم 1383 (14 خرداد 1342) راهپیمایى دیگرى در تهران انجام شد، شرکت کنندگان در حالى که عکس امام را با خود حمل مى‏کردند در مقابل دانشگاه تهران توقف کردند و در آنجا یکى از حاضران گفت: زیربار جاسوسان سفارت خانه‏ها نمى‏رویم، به آنها بگوئید تانک‏هاى پوسیده‏اى که از اسرائیل گرفته‏اید بیایند و سینه‏هاى ما را سوراخ سوراخ کنند. بعد از ظهر همین روز اجتماع دیگرى در مسجد هدایت تشکیل شد. پس از سخنرانى و عزادارى جمعیت از مسجد خارج و در حالى که به حمایت از امام و ضد ستمگران و دشمنان اسلام شعارهایى مى‏دادند به سوى لاله زار و بازار حرکت کردند اجتماع یاد شده در میدان سپه (امام خمینى) با مأمورین انتظامى روبرو شد و در نتیجه عدّه‏اى دستگیر و بقیه پراکنده و متوارى شدند.(30) دستگیرى امام خمینى از ابتداى سال 1342 ش زمزمه هایى مبنى بر تبعید و مهاجرت مراجع به نجف اشرف مطرح گردید که بنا به دلایلى اجرا نشد، امّا جمع آورى مدارک و اسناد ضد علما خصوص امام خمینى در دادگسترى قم آغاز گردید و در برخى جاها چنین گفته مى‏شد که شاه اتهاماتى را علیه رهبر قیام مطرح کرده و از سوى دادستان اخطاریه‏اى جهت امام خمینى فرستاده شده است سرانجام در روزهاى پایانى اردیبهشت 1342 رژیم تصمیم گرفت امام را احضار و از ایشان بازپرسى کند، هدف این اقدامات مهیا نمودن امور قضایى و قانونى براى بازداشت امام بود ولى آن روح قدسى به این مسایل وقعى ننهاد و صلاحیت دستگاه قضایى شاه را براى چنین اقداماتى رد کرد و فرمود بنده نمى‏آیم ولى مى‏توانید مرا جلب کنید، به دنبال این ماجرا در حوزه‏هاى علمیه و مجامع مذهبى اعتراض شدیدى علیه رژیم و تشکیلات قضایى بوجود و منجر به صدور اعلامیه‏هایى از سوى علما و روحانیان گردید. با نزدیک شدن ماه محرم موضوع احضار امام مسکوت ماند ولى با سخنان ایشان در سیزدهم خرداد 1342 رژیم تصمیم گرفت امام را به اتهام «اقدام بر ضد امنیت داخلى بازداشت کند». حدود ساعت سه بامداد پانزده خرداد که امام در منزل حاج آقا مصطفى براى نماز شب از خواب برخاستند، از داخل کوچه و منزل سرو صداى زیادى را شنیدند، پس درب را گشودند و دیدند مأموران از افراد محل، مکان اقامت رهبر را مى‏پرسند. و آنان را مورد ضرب و شتم قرار مى‏دهند. امام با مشاهده این وضع خطاب به آنان فرمودند: روح اللّه خمینى منم، چرا اینها را مى‏زنید، این چه رفتار وحشیانه‏اى است که دارید چرا به اصول انسانى پاى بند نیستید، این چه وحشى گرى است که از شما سر مى‏زند. مأموران رهبر را محاصره کرده و دستگیر نمودند و به داخل ماشین بردند و به سرعت محل را ترک کردند دژخیمانى که رهبر قیام را به تهران مى‏بردند در موجى از هراس به عقب ماشین و اطراف نگاه مى‏کردند امام براى دلدارى آنان فرمود: این قدر وحشت زده نباشید، در مسیرى که ما در حال حرکت هستیم کسى نیست که قصد تعرض به شماها را داشته باشد. خبر دستگیرى امام، جامعه ناآرام ایران را به آتشفشانى شدید مبدّل ساخت که شعله‏هاى آن در اغلب شهرهاى ایران زبانه کشید، رژیم استبداد به میدان آمد تا جلو گدازه‏هاى این حرکت مقدّس را بگیرد که حماسه خونین قیام پانزده خرداد جامه وقوع بر تن کرد و بر تارک تاریخ معاصر ایران درخشید و طلیعه پیروزى انقلاب اسلامى گردید که به چگونگى آن اشاره خواهیم کرد.(31) امام را در آغاز به باشگاه افسران تهران منتقل نمودند و غروب همان روز ایشان را به پادگان قصر بردند و پس از نوزده روز به پادگان عشرت آباد انتقال یافته و در آن جا زندانى شدند در همان روزهاى اول دستگیرى، قرار بازداشت موقت براى امام صادر گردید و به رؤیت ایشان رسید امام در ذیل آن نوشتند: بسمه تعالى، به این قرار اعتراض دارم، روح اللّه الموسوى الخمینى، 15/3/1342. چند روز پس از دستگیرى بازجویى از ایشان آغاز شد ولى ایشان با سکوت به بازجو بى اعتنایى نشان داد و فرمود: چون استقلال قضایى در ایران نیست و قضات محترم در فشار هستند نمى‏توانم به بازپرسى جواب دهم و چون بازجو بر سماجت خود مى‏افزود تا امام را وادار به پاسخ گویى کند امام خطاب به وى پرخاش نمود و فرمود: شما مأمور چشم و گوش بسته‏اى، حق بازجویى ندارى قلم و کاغذت را بردار و برو بیرون، نمى‏خواهم این جا بنشینى، در 25 خرداد هیأتى از نمایندگان ساواک، رکن دو ارتش و ستاد لشگر یک گارد، نزد امام آمدند تا از ایشان بازجویى کنند ولى امام از هرگونه جوابى امتناع کرد.(32) در زندان هم از امام حساب مى‏بردند، چنانچه ایشان بدین موضوع اشاره کرده‏اند: مى‏خواستیم وضو بگیریم براى نماز، مسافت زیادى از آن محل ما را مى‏بردند در جایى دور از پادگان من آن جا وضو مى‏گرفتم و بر مى‏گشتم، از من خیلى واهمه داشتند و مقید بودند سربازان و درجه داران و افسران من را مشاهده نکنند.(که تحت تأثیر واقع شوند).(33) سرانجام با تلاش آیت اللّه میلانى که در خیابان امیریه تهران اقامت داشت و نیز مذاکرات علماء مقرر گردید امام از زندان عشرت آباد به منزلى در داودیه منتقل شود.(34) تاریخ این انتقال 11 مرداد 1342 مطابق ربیع الاول 1383 مى‏باشد، داودیه از توابع شمیران است و در چهارکیلومترى تجریش قرار دارد، خانه‏اى که امام در آن ساکن گردید در خیابان شمیران، ایستگاه مینا، کوچه دفتر واقع بود که مالک آن سردفتر اسناد رسمى شماره 104 و فردى به نام عباس نجاتى بود وى اگرچه جزو نیروهاى رسمى ساواک به شمار نمى‏رفت ولى با مأمورین اطلاعاتى براى کنترل فعالیت‏هاى امام و ارتباط افراد با ایشان، با قواى امنیتى همکارى مى‏کرد او اجازه داد خانه‏اش به سیستم شنود مجهز گردد تا گفتگوها، رفت و آمدها و رفتارهاى امام زیر نظر گرفته شود. نجاتى شخصاً با امام صحبت کرد تا آگاهى‏هایى به دست آورد، سپس این گزارش‏ها را با مطالبى که واقعى نبود درهم آمیخت و به ساواک عرضه مى‏داشت. غرض رژیم از بردن امام به داودیه دور نگاه داشتن رهبر قیام از مراکز پرتراکم تهران بود اما به رغم تصور باطل رژیم به محض آن که مردم متوجه شدند رهبرشان به داودیه رفته است، به آنجا رفتند و در خیابان اصلى و کوچه‏هاى اطراف اجتماع نمودند، مأمورین ضمن نگرانى از این وضع سواره و پیاده در حال تردّد بودند ولى متعرّض کسى نمى‏شدند. آن چه که امام را رنج مى‏داد احساسات مردمى بود، آنان با شعار و صلوات مشغول حمایت از رهبر بودند ولى مأموران اجازه نمى‏دادند آنان با امام ملاقات کنند، یک روز عصر که امام در بالکن این خانه نشسته بودند و شهید آیت اللّه محلاتى، حاج آقا مصطفى و آیت اللّه لواسانى در کنارشان نشسته بودند، امام از جاى برخاستند و ایستادند، مردم که سیماى رهبر را دیدند با شعارهایشان هیجانى خاص بوجود آوردند. امام سه روز در این خانه اقامت داشت که در دو روز آخر ملاقات با وى کاملاً ممنوع بود، سرانجام مرحوم روغنى با مقامات امنیتى مذاکره نمود و خاطرنشان ساخت حاضرم از ایشان و همراهان پذیرایى کنم، روغنى از بازاریان محترم تهران بود و خانه‏اش در قیطریه از توابع شهرستان شمیرانات قرار داشت. امام پذیرفت که به این خانه برود، در آنجا صرفاً چند نفر اجازه داشتند به محضر امام بروند و مأمورین کاملاً مراقبت مى‏نمودند کسى نزدیک نیاید. امام تا هفتم آبان 1342 در این مکان مى‏زیست. در این حال رژیم نقشه‏اى جدید را به اجرا گذاشت و تصمیم گرفت در قیام امام تحریفى ایجاد کند لذا اعلام نمود: آیت اللّه خمینى موافقت خود را با برنامه‏هاى شاه اعلام نموده است، بدین جهت آزاد شدند. این جملات نادرست در روزنامه اطلاعات آن زمان درج گردید که امام با مشاهده آن برآشفتند. چون حسنعلى منصور روى کار آمد و دولت جدیدى تشکیل داد جواد صدر فرزند صدرالاشراف وزیر کشور گردید، وى در قیطریه به اقامتگاه امام آمد و از وضع پیش آمده عذرخواهى نمود و افزود شما به قم مى‏روید. سرهنگ مولوى یک اتومبیل بنز آورد، لندرور ساواک نیز آماده حرکت بود، امام را با این ماشین به قم آوردند و سرکوچه یخچال قاضى (حوالى بیمارستان فاطمى) درخیابان معلم کنونى پیاده نمودند، زیرا در آن موقع خیابان احداث نشده بود و ماشین به داخل کوچه نمى‏رفت تاریخ ورود امام به قم 17 فروردین 1343 بود. مردم قم و مراکز حوزه علمیه این شهر به دلیل آزادى امام جشن باشکوهى در مدرسه فیضیه برگزار کردند و مقرر گردید امام در این مراسم حضور یابد امام فرمود در اولین وهله آن دروغى را که در جراید نوشته‏اند و گفته‏اند علماء با رژیم سازش کرده‏اند باید تکذیب کنند و آقایان خزعلى و مروارید که بنا بود در فیضیه سخنرانى کنند توسط امام فراخوانده شدند و امام تأکید نمود جواب اکاذیب را بدهید و بگوئید سازش و تفاهمى در کار نبوده است و اگر نگوئید خودم اعلام مى‏کنم و آن روز امام نیز در این مراسم حضور داشت، فرداى آن روز امام شهید محلاتى را خواست و به وى فرمود به تهران بروید و به جواد صدر بگوئید اگر مطالب روزنامه‏ها را تکذیب نکنید هرچه دیدید از چشم خودتان دیده‏اید، آن شهید پذیرفت و خواسته امام را به وزیر کشور وقت انتقال داد ولى او نپذیرفت و حاضر نگردید بعد هم موضوع مزبور را تکذیب کند، اگرچه بعد از مدتى به قم آمد و با امام ملاقات کرد، در این دیدار امام نظرات خویش را براى وى تشریح نمود رهبر انقلاب در اولین جلسه درس خود، نطق تاریخى مهمى بیان فرمود که در آن آمده بود: ما همانى که بودیم هستیم، هیچ کس حق سازش ندارد و مبارزه دوباره آغاز خواهد شد. (35) پى‏نوشت‏ها: - 1. نهضت روحانیون ایران، ج 3، ص 203 - 202. 2. ایران و تاریخ، بهرام افراسیابى، ص 325. 3. صحیفه امام، ج 1، ص 134. 4. همان، ص 137 - 136. 5. بررسى و تحلیلى از نهضت امام خمینى، ج 1، ص 254. 6. تحولات سیاسى و اجتماعى ایران در دوران پهلوى، ص 271 - 270. 7. تاریخ سیاسى معاصر ایران، دکتر سید جلال الدین مدنى، ج 2، ص 28؛ مأخذ قبل، ص 272. 8. هفت هزار روز تاریخ ایران و انقلاب اسلامى، ج 1، ص 126. 9. صحیفه امام، ج 1، ص 147 و 150. 10. همان، ص 151. 11. انقلاب اسلامى و چرایى و چگونگى رخ داد آن، محمد پزشکى و دیگران، ص 79. 12. پژوهشى نو پیرامون انقلاب اسلامى، حمید دهقان، ص 170. 13. صحیفه امام، ج 1، ص 157 (سخنرانى 29 اسفند 1349، 3 شوال 1382 در مسجد اعظم قم). 14. بررسى و تحلیلى از نهضت امام خمینى، ج 1، ص 315. 15. همان، ص 368 - 367، ایران و تاریخ، بهرام افراسیابى، تحولات سیاسى اجتماعى...، ص 274. 16. تحولات سیاسى اجتماعى...، ص 275 ؛ ایران و تاریخ، ص 367؛ بررسى و تحلیلى...، ج 1، ص 338. 17. از فیضیه 1342 تا فیضیه 1358، ص 79 - 78. 18. بیست و پنج سال حاکمیت آمریکا بر ایران، جواد منصورى، ص 97، تاریخ سیاسى معاصر ایران، ج 2، ص 40. 19. مجموعه‏اى از مکتوبات...امام خمینى از نیمه دوم 1341 تا هجرت به پاریس، ص 55 - 54 ؛ صحیفه نور، ج 1، ص 52. 20. تحولات سیاسى و اجتماعى...، ص 277. 21. اقتباس از کتاب تاریخ قیام پانزدهم خرداد به روایت اسناد، جواد منصورى، ج 1، ص 621 - 615. 22. ناگفته‏ها، حاج مهدى عراقى، ص 182 - 175، بررسى و تحلیلى از نهضت امام خمینى، ج 1، ص 433 و 437. 23. تاریخ قیام پانزده خرداد، به روایت اسناد، ج 1، ص 635 - 632. 24. طیّب در گذر لوطى‏ها، سینا میرزایى، تهران، هدیه (1381)، ص‏206. 25. الآن عصر عاشوراست، موسى فقیه حقانى، جام جم، 10 خرداد 1384، شماره 875، ص 13. 26. نهضت امام خمینى، ص 493 - 492، همان مأخذ. 27. در گزارش ساواک به همین صورت نقطه چین آمده است. 28. صحیفه امام، ج 1، ص 240 - 241. 29. تاریخ سیاسى 25 ساله ایران غلامرضا نجاتى، ص 233؛ تاریخ قیام 15 خرداد... ج 1، ص 619. 30. صحیفه امام، ج 1، ص 248 - 243. 31. قیام پانزده خرداد به روایت اسناد، ج 1، ص 643 - 642. 32. بررسى و تحلیلى از نهضت امام خمینى، ج 1، ص 271؛ فرازهاى فروزان، از نگارنده، ص 409 - 407. 33. صحیفه امام، ج 1، ص 249، مجله 15 خرداد شماره 14 بهار 1373، ص 118 - 120. 34. پابه پاى آفتاب، ج 4، ص 55؛ خاطرات آیت اللّه خلخالى، ج 1، ص 107. 35. پابه پاى آفتاب، ج 1، ص 35 - 34. 36. اقتباس و مأخوذ از کتاب سیاحت خورشید به قلم نگارنده، ص 99 - 90.