ریشهها و میوههاى قیام 15 خرداد 1342
قسمت دوم
غلامرضا گلى زواره
انحراف در پوشش انقلاب
حدود چهل روز بعد از قضایاى لغو لایحه انجمنهاى ایالتى و ولایتى و در 19 دى ماه 1341 عدّهاى کشاورز با لباسهاى محلى از سراسر کشور در یکى از استادیومهاى ورزشى تهران اجتماع مىکنند، شاه در انجام مأموریت خویش براى این افراد سخنرانى مىنماید و در ضمن گفتههایش به علما و روحانیت اعتراض مىنماید و مزوّرانه مىگوید ما در صدد هستیم کشور را به سوى ترقى سوق دهیم و به حرفهاى ارتجاع سیاه گوش نمىدهیم. در این اجتماع براى اولین بار شاه اصول انقلاب سفید را اعلام کرد و افزود این اصول ششگانه را به رفراندوم مىگذارم، این اصول بعدها به لوایح ششگانه معروف گردید و اصولى بر آنها افزوده شد تا به نوزده اصل رسید.
پس از اعلام همه پرسى از سوى شاه، در خصوص انقلاب شاه و مردم، بر اثر انتشار اعلامیه امام خمینى و سایر مراجع مبنى بر تحریم رفراندوم، در روز 6 بهمن که زمان اخذ رأى ملّت بود، شهرهاى قم، تهران، مشهد و بسیارى از استانهاى کشور به صورت یکپارچه به حالت تعطیل درآمد و مردم به عزاى عمومى پرداختند. کمتر کسى از خانه بیرون مىآمد، چند نفر از واعظان معروف که بر فراز منبر طبق فرمان مراجع بزرگ، شرکت در این همه پرسى را تحریم کرده بودند دستگیر و به تهران انتقال داده شدند. در برخى شهرها در پناه اسلحه و قواى نظامى و انتظامى و با آوردن مأمورینى در لباس مبدّل و عدّهاى افراد بى اطلاع، رأى دادن آغاز شد. با این که جز اندکى آن هم با فشار و اختناق پاى صندوقهاى رأى نرفتند و رسانههاى وابسته به دستگاه ستم اعلام کردند: اصول پیشنهادى شاه با استقبال پرشور و بى نظیر ملّت ایران روبرو گردید.(1)
امّا رفراندوم مذکور در بین علماى حوزه و جامعه روحانیت مبارز، عکس خبرى بود که در جراید داخلى و خارجى انعکاس یافته بود و رژیم که از این روند آگاهى داشت و نمىخواست سرنوشت لوایح ششگانه دستخوش سرنوشت تصویب نامه انجمنهاى ایالتى و ولایتى گردد، به فکر چارهجویى افتاد. در این میان یکى از مقامات دولتى به نام آقاى سلیمان بهبودى بنا به درخواست علماى قم روانه این شهر گردید و بلافاصله با شخصیتهاى روحانى به گفتگو نشست و چند بار هم بین تهران و قم رفت و آمد کرد و دیدگاه مقامات حوزه قم را به اطلاع رژیم و بالعکس رسانید.(2)
موضع علماء و امّت مسلمان
اواخر دى ماه 1341 - مقارن شعبان 1382 امام طى بیاناتى در جمع علماى قم خاطرنشان ساخت: «دستگاه حاکمه براى اغوا و اغفال ملت، دام وسیعى گسترده و به یک سلسله اعمال ظاهر فریب و گمراه کننده دست زده است و ما اگر در مقابل به بیدار کردن و متوجّه ساختن توده مردم اقدام نکنیم و از افتادن آنها به دام استعمارى که براى آنان گستردهاند جلوگیرى ننمائیم ملّت اسلام در معرض فنا و نیستى قرار خواهد گرفت و منحرف خواهد شد».(3)
امام در پیامى که دوم بهمن 1341 صادر فرمود و مخاطب آن برخى متدینین تهران بودند فرمود: «اساساً پیش آوردن رفراندوم براى آن است که تخلّفات قانونى قابل تعقیب که مقامات مسؤول گرفتار آن مىشوند لوث شود...به نظر مىرسد این رفراندوم اجبارى مقدمه براى از بین بردن مواد مربوط به مذهب است. علماى اسلام از عمل سابق دولت راجع به انتخابات انجمنهاى ایالتى و ولایتى، براى اسلام و قرآن و مملکت احساس خطر کردهاند، و به نظر مىرسد که همان معانى را دشمنان اسلام مىخواهند به دست جمعى مردم سادهدل اغفال شده اجرا کنند...»(4)
با افشاگرىهاى امام خمینى موج اعتراض مردم به حرکت درآمد، بازار تهران تعطیل گردید و مردم به خیابانها آمدند و فریاد زدند: رفراندوم قلّابى مخالف اسلام است. در پیشاپیش تظاهر کنندگان، علماى تهران دیده مىشدند که ناگهان قواى نظامى و انتظامى به آنان یورش بردند و عدّهاى را در کامیونهاى نظامى ریختند و به نقطه نامعلومى بردند امّا مخالفان در تهران بر خلاف فشار و یورش مداوم نظامیان که هرگونه تحرّکى را با سرنیزه و اسلحه پاسخ مىدادند از تظاهرات ضد رژیم دست نکشیدند و فرداى آن روز در سوم بهمن ماه نیز این اعتراضات ادامه یافت.
در همان حالى که مردم بازار را تعطیل کرده و رفراندوم را تحریم نموده بودند، مقامات دولتى در تدارک استقبال و چراغانى شهر قم و ایجاد طاق نصرت بودند زیرا شاه اعلام کرده بود روز 4 بهمن 1341 ش به عنوان زیارت به قم مىرود. او مىخواست در قالب این نیرنگ قدرت نمایى کند و به مردم سایر شهرهاى ایران وانمود کند مخالفت یکپارچه روحانیت با رفراندوم واقعیت ندارد. امّا در آستانه ورود شاه گروههاى عظیمى از مردم به راهپیمایى پرداختند و اعلامیّه علما را در تحریم توطئه جدید خواندند و شاه دوستان را به باد کتک گرفتند، عکس محمد رضا شاه را پاره کردند، کیوسک پلیس را شکستند، طاق نصرت را درهم کوبیدند و شعار اسلام پیروز است استبداد محکوم است سردادند. در مقابل این مخالفتها، چندین کامیون سرباز به قم آمد و به مدرسه فیضیه حمله کردند و بسیارى از مغازههاى بسته را مورد تهاجم خود قرار دادند و به نفع شاه شعار مىدادند. امام در مورد این یورشهاى وحشیانه اظهار داشت دیگر هیچ گونه تفاهم با دستگاه حاکمه وجود ندارد مگر این که شاه براى جبران اهانت به حریم مقدّس روحانیت، نخست وزیر (اسد اللّه علم) را به عنوان مجرم از مقامش عزل کند و به این زد و خوردهاى خونین و پلیسى پایان بخشد.(5)
براى آمدن شاه تمام امکانات بسیج گردید و با اتوبوسهاى واحد عدّهاى را از نقاط دیگر به قم آوردند و نیروهاى نظامى را در همه جا مستقر نمودند. شاه پس از انجام مراسم زیارت در میدان آستانه طى نطقى مخالفین مذهبى را مورد حمله قرار داد و آنان را ارتجاع سیاه نامید و تحریم کنندگان رفراندوم را عدّهاى نفهم و قشرى دانست. همین سخنان شاه، علیه خودش مورد بهره بردارى قرار گرفت و او از این مسافرت نتیجه مثبتى بدست نیاورد.(6)
اگرچه رژیم روز رفراندوم( ششم بهمن 1341) را روز موفقیتآمیزى اعلام نمود و آن را انقلاب سفید شاه و مردم نامید و روزنامههاى وابسته به ابرقدرتهاى غربى و شرقى عمل شاه را ستودند امّا روحانیان و نیروهاى مذهبى آن را برتابیدند و به دنبال رفراندوم، به پیشنهاد امام خمینى مردم تصمیم گرفتند ماه رمضان آن سال را که از روز بعد رفراندوم آغاز مىگردید به عنوان اعتراض به دولت ظالم از رفتن به مساجد خوددارى کنند و براى جلب نظر عموم مردم در طول این ماه، مساجد تعطیل گردد و دلایل آن هم به جهان اسلام و مسلمانان اعلام گردد، به همین دلیل در سراسر کشور وضع فوق العادهاى پیش آمد و محراب، مسجد و منبر تعطیل شد و از علماى نجف هم خواستند این گونه عمل کنند. اما به دلیل تهدید و ارعاب دستگاه ستم و نیرنگ رژیم دوام نیاورد و شاه در صدد جلب روحانیان ملایم بود و از سوى دیگر علیه علماى مبارز و مقاوم تبلیغات منفى را آغاز کرد.(7)
در 28 بهمن 1341 علماى قم اعلامیه نه امضایى را صادر کردند که در ذیل آن نام شخصیت هایى چون آیات گرام امام خمینى، علامه طباطبایى، میرزا هاشم آملى، سید محمد رضا گلپایگانى و مرتضى حائرى دیده مىشد.(8)
در فرازى از این اعلامیه آمده بود: با این اختناق جان فرساو سختگیرى دستگاه انتظامى که حتى براى طبع یک ورقه مشتمل بر نصیحت و راهنمایى یا پخش آن، اشخاصى به حبس کشیده و مورد اهانت و شکنجه واقع مىشوند، روحانیت ملاحظه مىکند که دولت مذهب رسمى کشور را ملعبه خود قرار داده (است)... اینک که (دولت) به وسیله حبس، زجر و اهانت به طبقات مختلف ملت، از روحانیین و متدینین، تسلط خود را بر ملت احراز نموده، بدون اعتنا به قوانین اسلام و قانون اساسى و قانون انتخابات، دست به کارهایى زده که عاقبت آن براى اسلام و مسلمین خطرناک و وحشت آور است. خداوند ان شاء اللّه دولتهاى ما را از خواب غفلت بیدار کند و بر ملت مسلمان و مملکت اسلام ترحم فرماید.»(9)
امام خمینى هفتم اسفند 1341، مطابق اول شوال 1382 ه.ق به مناسبت فرا رسیدن عید سعید فطر در جمع طلاب، روحانیان، اهالى قم و زائران حرم حضرت فاطمه معصومه(س) سخنانى ایراد فرمودند که در فرازى از آن آمده بود: آقایان محترم... با کمال متانت و استقامت در مقابل کارهاى خلاف شرع و قانون بایستید... این سرنیزهها به زودى خواهد شکست، دستگاه حاکمه با سرنیزه نمىتواند در مقابل خواست یک ملت بزرگ مقاومت کند و دیر یا زود شکست مىخورد اکنون هم درمانده...است و روى درماندگى به این بى فرهنگىهایى که ملاحظه مىکنید دست مىزند. ما میل نداشتیم کار به این رسوایىها بکشد. چرا باید شاه مملکت این قدر از ملت جدا باشد که وقتى پیشنهادى (رفراندوم) مىدهد با بىاعتنایى و عکس العمل منفى مردم مواجه گردد. خوب است که قدرت عبرت بگیرند و بیدار شوند و در سیاست خود تجدید نظر کنند، به جاى قانون شکنى و به زندان کشیدن علما و محترمین و به جاى سرنیزه و قلدرى، در مقابل درخواست ملّت تسلیم شوند...»(10)
شاه در 23 اسفند 1341 ش در پایگاه وحدتى دزفول طى سخنانى، نسبت به مقام مراجع و روحانیت اهانتهایى روا داشت و تهدید کرد به زودى مخالفان را به شدت سرکوب مىکند.(11)
نوروز سال 1343 با سالروز شهادت امام صادق(ع) مصادف بود و امام طى ارسال پیامهاى جداگانه خطاب به علماى بلاد فرمود امسال ما عید نداریم و عید را عزاى عمومى اعلام کرد و از آنان خواست از فرصت بدست آمده استفاده کرده، مردم را ازجنایات و خلاف کارىهاى شاه مطلع سازند.(12) البته امام تأکید داشت صرفاً به دلیل فرا رسیدن سالروز شهادت امام صادق(ع) عزاى عمومى اعلام نشده است و متذکر گردید: «مادر این عید عزا داریم براى مصیبتها و لطمه هایى که در این سال به اسلام وارد شد، در این سال به اسلام تجاوز شد، علماى دین و روحانیون مورد اهانت قرار گرفتند. در این سال استعمار توطئههایى را علیه اسلام تدارک دید، عمال پلید استعمار به قرآن جسارت کردند.»(13)
مراجع تقلید و علماى اعلام، اعلامیههایى مبنى بر نداشتن عید در این سال منتشر نمودند، عدّهاى از روحانیان مبارز مصمّم گردیدند ضمن ذکر مصائب وارد شده بر خاندان عصمت و طهارت، اشارهاى به مسایل تأسف بار ایران کنند و از این رهگذر اقدام به روشنگرى نمایند. مبارزین مؤمن و معتقد به قم مىرفتند تا در نزدیک مکان به قلب جنبش ضد ستم، حضور یابند. در اعلامیه تاریخى و توفانى امام آمده بود: «آنها اسلام و روحانیت را براى اجراى مقاصد خود مضر و مانع مىدانند...موجودیت دستگاه (پهلوى) رهین شکست این سد است...من چاره را در این مىبینم که این دولت مستبد به جرم تخلّف از احکام اسلام و تجاوز به قانون اساسى کنار برود و دولتى که پاى بند احکام اسلامى و غم خوار ملت ایران باشد روى کار بیاید».(14)
در دوم فروردین 1342 که با 25 شوال (سالروز شهادت امام صادق(ع)) مقارن بود، بطور معمول در نقاط گوناگون از جمله شهرهاى مذهبى مجالس سوگوارى و مراسم ماتمدارى برپا بود. در مدرسه فیضیه که در جوار حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه بود، مجلس عزادارى با حضور طلاب، زوّار حرم و اقشار گوناگون مردم قم، برقرار گردید، از آن سوى نیروهاى امنیتى که بسیارى از آنان را از تهران به قم انتقال داده بودند در میدان آستانه و حوالى این مدرسه قابل مشاهده بودند. در داخل این مجلس نیز برخى تحرّکات تأمل برانگیزى صورت مىگرفت و گویى حوادثى خطرناک و خونین در حال وقوع است. در این هنگام یکى از واعظان معروف قم(حجةالاسلام انصارى) بر فراز منبر رفت و درباره امام ششم، نقش حوزه علمیه و حفظ احکام اسلام و حراست از استقلال ایران به سخنرانى پرداخت که ناگهان بدون مناسبت و ضرورت عدّهاى به صورت دسته جمعى مشغول صلوات فرستادن شدند که این وضع وعظ ناطق را با مشکل مواجه ساخت و او هرچه درخواست کرد بى جا صلوات نفرستند، موثر واقع نشد، حجةالاسلام سید رضا موسوى اردستانى نیز به این وضع اعتراض نمود، اما همچنان مزاحمان اجازه نمىدادند سخنران، بیانات خود را به پایان برساند و او از منبر پایین آمد، در این حال یکى از مأمورین رژیم طاغوت از طریق بلندگو فریاد زد: به روح رضا شاه کبیر صلوات، مجلس به هم ریخت و هر کس مىکوشید به سوى درب خروجى برود و خود را از این وضع نجات دهد. سرانجام مدرسه از جمعیت خالى شد و صرفاً تعدادى روحانى و عدّه کمى از مردم باقى ماندند. در این حال حدود هزار نفر مأمور مسلّح به طلاب حمله ور شدند و با فریادهاى جاوید شاه به هر کس مىرسیدند او را به قصد کشت مىزدند.
روحانیون به دفاع برخاستند و با آجر به این هتاکان متجاوز یورش بردند، در این هنگام صحنه عوض شد و نیروهاى امدادى شهربانى وارد صحنه شدند و مدرسه فیضیه میدان نبرد گردید و رگبار گلوله شروع شد و عدّهاى از طلبهها از ارتفاع بالا به سوى پایین پرتاب شدند آنان به این وضع اکتفا نکردند و با گاز اشک آور و سرنیزه به مردمى حمله کردند که در اطراف این مدرسه اجتماع کرده بودند و احتمال حمله آنان به مأمورین مىرفت. گروههاى پنج یا شش نفرى به حجرههاى طلاب یورش مىبردند و قرآن، مفاتیح و کتب حدیث، لباس طلبهها و امکانات دیگر را به آتش مىکشیدند، آنگاه روحانیان را زیر ضربات مشت و لگد مضروب مىساختند، در این ماجراى خونین و اسف بار عدّهاى به شهادت رسیدند و صدها نفر زخمى و مجروح شدند، مأمورین اجساد کشته شدگان را با خود بردند.(15)
برخى منابع تاریخى به نقل از شاهدان عینى ماجرا را، این گونه نوشتهاند: درست در آخرین لحظاتى که خورشید دامن خود را از شهر قم جمع مىکرد و هوا رو به تاریکى مىرفت، از یک سوى در مدرسه، توسط سرهنگ مولوى جنایتکار دستور حمله صادر گردید، به دنبال آن دهها کماندوى ورزیده و تعلیم دیده که از سرسپردگان چنگیز زمان بودند، طلّاب بى پناه را که فاقد هرگونه وسیله دفاعى بودند، همچون گرگهاى وحشى مورد یورشى وحشتناک قرار دادند، در این تهاجم دَدمَنشانه دهها نفر از طلبههاى مدرسه فیضیه و دیگر روحانیان به سختى مجروح، مصدوم و یا به شهادت رسیدند. برخى را از طبقه دوم مدرسه به رودخانه پشت آن یا صحن مدرسه پرتاب نمودند، مأموران شقاوت پیشه هر کدام از طلّاب را که دستگیر مىکردند، کنار حوض مدرسه مىآوردند و او را وادار به گفتن «جاوید شاه» مىنمودند و اگر کسى امتناع مىکرد چنان او را مىزدند که بیهوش مىگردید. تاریکى شب بخشى از آثار این جنایات خونین ضحّاکان زمان را پوشانید و آنان که به شهادت رسیدند به نقطه نامعلومى انتقال دادند. خون هایى را که در صحن مدرسه مىدرخشید تا جنایات مدعیان دموکراسى را افشا کند، شستند، ولى هرگز این سرخى خون کشته شدگان از ذهن امّت مسلمان و صفحه تاریخ پر افتخار مبارزات روحانیت شیعه محو نخواهد گردید.(16)
به دنبال انتشار این خبر أسف بار، در شهرهاى قم، مشهد، تهران و برخى شهرستانهاى بزرگ مراجع عظام و علماء به مدت یک هفته از برگزارى نماز جماعت اجتناب نمودند. در مشهد مقدّس تظاهرات پرشورى به راه افتاد. با شروع ماه محرم در دوم خرداد 1342 مجالس سوگوارى با شکوه هرچه تمامتر برگزار شد، این ایام بهترین فرصت را براى روحانیت فراهم نمود تا در شرایط فقدان وسایل تماس با مردم، بتوانند از طریق منابر مردم را از وقوع این رویدادهاى تلخ و خونین باخبر کنند. در آن سال شعارهاى سیاسى با نوحههاى عزا و ماتم ترکیب گشت و در واقع حرکتى انقلابى به شمار مىآمد و غالب سخنرانىها در مخالفت با استبداد، دعوت مردم به استقامت و دفاع از اسلام در مقابل آمریکا و اسرائیل صورت مىگرفت. امام تأکید مىنمود سخنرانى جهت روشن کردن مردم نسبت به حقایق روز باشد، اعلامیه شهربانى نگرانى دولت را از سیاسى شدن مراسم ماتمدارى و مجالس روضه اعلام مىداشت.(17)
امام خمینى به منظور مقاومت در برابر رژیم و هرچه باشکوهتر برگزار شدن مراسم عاشورا، خطاب به گویندگان مذهبى اعلامیّهاى صادر نمود که در فرازى از آن آمده بود:
«از سید مظلومان فداکارى در راه شریعت را فرا گیرید. از توهم چند روز حبس و زجر نترسید. سکوت در این ایام، تأیید دستگاه جبّار و کمک به دشمنان اسلام است. اگر به واسطه سکوت شماها به اسلام لطمهاى وارد آید نزد خداى تعالى، ملّت مسلمان مسؤول هستید از ارعاب سازمانها و دستگاه شهربانى هراسى به خود راه ندهید...»(18)
اما دستگاه ستم که هرگونه افشاگرى و روشنگرى را به ضرر خود مىدید، برخى از واعظان را به سازمانهاى امنیتى مىبرد و به آنان اخطار مىکرد در ایام محرم و صفر جز ذکر مصائب چیزى نگوئید و از بازگویى مطالبى در سه محور زیر امتناع کنید: 1- علیه شاه چیزى بر زبان نیاورید 2- علیه اسرائیل چیزى نگویید 3- به مردم نگوئید اسلام در معرض خطر است.(19)
همچنین ساواک موظف گردید به روحانیت توصیه کند درباره این موضوعات سخنرانى کنند: 1- تجلیل از شیعه اثنى عشرى که اعلیحضرت حامى آن است 2- وقف و املاک سلطنتى 3- دولت اسلامى منافع و مصالح دُول مسلمان را در نظر دارد
شاه با اطلاع از اوضاع جارى کشور و احتمال بروز مشکلاتى براى رژیم، لازم دانست تا شخصاً نسبت به جریانات کشور موضعگیرى کند و به گونهاى مبارزین را از هرگونه اقدامى برحذر دارد از این روى در سخنرانى دوم خرداد 1342 مخالفان اصلاحات ارضى و برخى طرحهاى دولت را دشمن کشور دانست و افزود این رفتارها به ضرر مذهب شیعه تمام مىشود و اینها مىخواهند شیعیان در سرزمینهاى خود عقب افتاده بمانند. بیان این مطالب از سوى کسى که خود و تشکیلاتش بزرگترین دشمنان شیعه بودند و ضرباتى به جامعه اسلامى وارد ساخته بودند علاوه بر عوام فریبى بیانگر یک نوع هراس از قیام مردم به رهبرى امام خمینى بود. وعاظ و روحانیان با استفاده از منابر و محافل مذهبى پاسخ این اباطیل شاه را دادند و به همین دلیل شاه با خشم بیشترى در ششم خرداد1342 در کرمان گفت: دیگر دنیاى ارتجاع سیاه فرو ریخته است و دیگر نمىتواند از مردم سوارى بگیرد، متشنج نمودن جوّ عمومى و گرفتن ماهى از آب گل آلود دیگر سپرى گردیده است.(20)
راهپیمایى با شکوه
با فرا رسیدن ماه محرم سال 1383 ه.ق امام کلاس سراسر انقلاب را افتتاح کرد و در اعلامیهاى وعاظان را که با مردم در دورترین نقاط شهرى و روستایى در تماس بودند براى نشر فرهنگ این خروش حماسى مهیا ساخت و از آنان خواست همراه ذکر مصائب شخصیتهاى دینى از مصیبتهاى امروزى هم سخن گویند و موضع حسین زمان را در برابر یزیدیان کنونى به درستى بشناسند، سایر علما در این ارتباط اعلامیههایى منتشر نمودند و حتى علماى عراق هم در این جوشش مقدّس حرکتى وسیع از خود بروز دادند. در عاشوراى سال 1342 و هم زمان با سخنرانى امام در قم، جمعیت مؤتلفه اسلامى با همکارى تعدادى از هیأتهاى عزادار، راهپیمایى بزرگى را در تهران برنامه ریزى کردند، آنان با پخش اعلامیهاى به اطلاع مردم و هئیتهاى سوگوارى رسانیدند که صبح عاشورا در مسجد حاج ابوالفتح واقع در میدان شاه(قیام) اجتماع مىکنند، علاوه بر آمدن نیروهاى پلیس و دخالتهاى اراذل و اوباش، بستن درب مسجد و بردن وسایل صوتى انبوهى از جمعیت در ساعت 9 صبح روز عاشورا در اطراف این مسجد اجتماع کردند، جمعیت در آغاز حدود بیست هزار نفر بود ولى پس از مدتى به پنج برابر این میزان رسید. پس از حرکت راهپیمایان، نیروهاى انتظامى در صدد بودند از مسیر آن مطلع شوند امّا هیچ کس به آنان آگاهى مشخصّى نمىداد، در یکى از اسناد و گزارش مأموران آمده است: به اطلاع مىرسد که مجتمعین مسیر خود را به کسى نمىگویند، ولى مىگویند باید امروز خون بدهیم و عاشورایى برپا کنیم روى پلاکاردها که توسط مردم حمل مىگردید این عبارت دیده مىشد: «جهان به نور آیت اللّه خمینى زنده است، زیر بار ننگ نروید» اگر دین ندارید در دنیا آزاده باشید، خواستههاى مراجع خواستههاى مردم است.
برخى از شعارهاى مردم این گونه بود:
قم شده کربلا
هر روزش عاشورا
فیضیه قتلگاه
خون جگر علما
* *
خمینى خمینى، توزاده حسینى
جان را به کف نهادهاى در راه قرآن
خمینى بت شکن، ملت طرفدار تو
مىرود، مىرود، دشمن خونخوار تو
خمینى خمینى، خدا نگهدار تو
بمیرد بمیرد، دشمن خونخوار تو
مرگ بر شاه، مرگ بر دیکتاتور(21)
راهپیمایان در میدان بهارستان میدان مخبرالدوله(استقلال) و مقابل دانشگاه تهران توقف کوتاهى کردند و چند نفر نیز سخنرانى نمودند. ساواک به دلیل سردرگمى و براى سرپوش نهادن بر تحلیلهاى نادرست و غلط خود، گزارشهاى دروغى مخابره کرد. هیچ گروه سیاسى نتوانست از این موج خودجوش بهره بردارى خاصى کند، راهپیمایى همچنان ادامه داشت و تظاهر کنندگان از میدان 24 اسفند(انقلاب)، خیابان سى مترى (کارگر)، خیابان سپه (امام خمینى)، میدان توپخانه (امام خمینى)، بازار و مسجد شاه(امام) عبور کردند. با توجه به بخشنامه ساواک و سردرگمى مأموران و برخى انعکاسهاى رسانهاى، هیچ کدام از نیروهاى نظامى و انتظامى با راهپیمایان برخورد نکردند این تجمّع حادثهاى مهم بود که تمام اقشار با شعارهاى یکسان در آن حضور داشتند.(22)
مأموران ساواک همچنین از دسته پنج هزار نفرى طیب رضایى که به نفع امام خمینى شعار مىدادند، گزارش مىدهند، به روایت حاضران تصاویر امام روى علامت دسته عزادارى وى نصب شده بود و او با وجود هشدارهاى اسداللّه علم که از سوى رسول پرویزى (سناتور رژیم شاه و داستان نویس) به او ابلاغ مىشد از برداشتن عکسها خوددارى کرد، این عکسها را شهید مهدى عراقى تهیه کرده بود.(23)
شب همان روز دانشجویان نیز طى تظاهراتى پرشور حمایت خود را از نهضت امام اعلام کردند تظاهرات گسترده دیگر نیز در شهرهاى بزرگ در جریان بود.(24)
سخنرانى تاریخى امام در عصر روز عاشورا
چند روز قبل از عاشورا، بین مردم انتشار یافت که امام در روز عاشورا در قم سخنرانى خواهند داشت، علاوه بر زایران و عزاداران که همه ساله و در ایام محرم به قم مىآمدند، عدّه زیادى از مسلمانان مبارز و حامى نهضت براى شنیدن سخنان رهبر، راهى قم شدند. با احتمال درگیرى بین مردم و رژیم، افراد بسیارى خود را آماده مقابله با نیروهاى ضربت، کماندوها، اراذل و اوباش کردند تا بار دیگر فاجعه غم بار و خونین فیضیه تکرار نشود.
روز عاشورا قم طبق معمول هر ساله مملوّ از جمعیت بود، امام با علماى طراز اول به مشورت نشست تا هرچه بیشتر عاشورا را به نقطه اوج نهضت برسانند و پیشنهاد نمود روز عاشورا علما به مدرسه فیضیه بروند و براى مردم که از اطراف و اکناف به قم آمدهاند، سخنرانى نمایند که همه پذیرفتند. ازدحام جمعیت در مدرسه فیضیه نسبت به سالهاى قبل خیلى زیادتر بود. در همین روز وابستگان به دربار، در قم به ملاقات با علما رفتند تا آنان را از تصمیم خود صرف نظر کنند.
امام خمینى با آغاز محرم ضمن برقرارى روضه خوانى در منزل خود در دهه محرم، هر شب به یکى از مجالس عزادارى یکى از محلات قم مىرفتند و در هر جلسه یکى از همراهان ایشان سخنرانى مىکرد و مردم را مطلع مىساخت.
مأموران ساواک از سوى شاه، امام را تهدید کردند که در صورت حضور و سخنرانى در فیضیه کماندوهاى رژیم آنجا را به آتش و خون مىکشند پاسخ قاطع و کوبنده امام، آنان را در موجى از هراس فرو برد: ما هم به کماندوهاى خود دستور مىدهیم که فرستادگان اعلیحضرت را تأدیب کنند.(25) و با کمال صراحت گفت وظیفه خود را چنین تشخیص دادهام که حقایق را براى مردم بازگو کنم و رژیم هرچه مىخواهد بکند.
امام در فراز بیاناتى فرمود: «سازمان امنیت قم از مرکز درخواست کرده که براى عاشورا در حدود ششصدنفر از لاتها را مسلّح، به قم بفرستد ولى من نمىگذارم رئیس سازمان امنیت (بدیعى) و رئیس شهربانى قم(سید حسن پرتو) هر کارى که دلشان خواست انجام دهند، روزى که وقتش برسد مىدانم با این...(26) چگونه رفتار کنم و چطور آنها را گردن بزنم. اینها بودند که قم را خراب کردند، اینها بودند که درخواست اشخاص لات از تهران کردند و واقعه مدرسه فیضیه را به وجود آوردند...»(27)
سرانجام امام ساعت چهار بعد از ظهر عاشوراى 1383 (13 خرداد 1342) در معیّت تنى چند از روحانیان رهسپار مدرسه فیضیه گردید تا سخنان تاریخى خود را در اجتماع عظیمى از علما، طلاب، هیأتهاى عزادار و زائران حرم حضرت فاطمه معصومه(س) بنماید.
سخنرانى امام عصر روز عاشورا با اشاره به فلسفه شهادت امام حسین(ع) آغاز گردید و مکان سخنرانى جایى بود که خاطره خونین 25 شوال 1382 (2 فروردین 1342) را به منزله سند جنایات شاه به همراه داشت. در این بیانات آتشین که به زبانى ساده و قابل درک براى عموم مردم صورت گرفت براى اولین بار از سوى شخصیت بلند پایه حوزه، شاه مورد سؤال، انتقاد، سرزنش و یورش قرار گرفت و حملات کوبنده امام علیه محمد رضا پهلوى با جملاتى صریح، ترس و وحشت مردم نسبت به دستگاه امنیتى را زایل ساخت. در اسناد ساواک آمده است: امام خمینى در حضور دهها هزار تن مستمع، شاهنشاه را آقاى شاه، تو! بیچاره!بدبخت! خطاب کرده بود. سخنان آن روز امام، به شدت رژیم را تکان داد زیرا امام سلطه شاه را غیر قابل قبول مىدانست و مردم را براى مبارزه با ستم مهیا مىساخت.(28)
امام پس از اشاره به وقایع عاشورا و اسارت اهل بیت امام حسین(ع) توسط بنى امیه خاطرنشان ساخت: «اسرائیل نمىخواهد در این مملکت دانشمند باشد، اسرائیل نمىخواهد در این مملکت قرآن باشد، اسرائیل نمىخواهد در این مملکت علماى دین باشند. اسرائیل نمىخواهد در این مملکت احکام اسلام باشد.»
سپس رفراندوم شاه را غلط و خلاف مصالح ملت ایران تلقى نمود و به حوادث مدرسه فیضیه وضع طلاب اشاره کرد، در ادامه شاه را نخست نصیحت کرد و سپس به وى اخطار نمود: «امروز به من اطلاع دادند که بعضى از اهل منبر را بردهاند در سازمان امنیت و گفتهاند شما سه چیز را کار نداشته باشید دیگر هرچه مىخواهید بگوئید؛ یکى شاه را کار نداشته باشید، یکى هم اسرائیل را کار نداشته باشید، یکى هم نگوئید دین در خطر است این سه تا امر را کار نداشته باشید خوب اگر این سه تا امر را ما کنار بگذاریم دیگر چه بگوئیم؟! ما هرچه گرفتارى داریم از این سه تاست امام تأکید نمود شاه تحت تأثیر فرقه ضاله بهائیت قانون تساوى حقوق زنان و مردان را مطرح کرد و اضافه نمود:«رابطه بین شاه و اسرائیل چیست که سازمان امنیت مىگوید از اسرائیل حرف نزنید، از شاه حرف نزنید، این دو تناسبشان چیست؟ مگر شاه اسرائیلى است؟ به نظر سازمان امنیت شاه یهودى است؟...»(29)
بدین ترتیب بیانات امام در عصر عاشورا، محرّک اصلى قیام مردمى در جهت تداوم مبارزه و ستیز با استبداد و استعمار گردید. سران دستگاه ستم با اطلاع از محتواى این سخنرانى و قاطعیت و صلابت رهبرى نهضت، خشمگین و مشوش شدند. بر اثر افشاگرىهاى امام شاه در موقعیت متزلزلى قرار گرفت و بازتاب آن در داخل و خارج کشور نشان داد که در صورت عدم حمایت جدى و همه جانبه استبکار جهانى از شاه، امکان سقوط رژیم پهلوى با قیام مردم به رهبرى امام خمینى وجود دارد.
یازدهم محرم 1383 (14 خرداد 1342) راهپیمایى دیگرى در تهران انجام شد، شرکت کنندگان در حالى که عکس امام را با خود حمل مىکردند در مقابل دانشگاه تهران توقف کردند و در آنجا یکى از حاضران گفت: زیربار جاسوسان سفارت خانهها نمىرویم، به آنها بگوئید تانکهاى پوسیدهاى که از اسرائیل گرفتهاید بیایند و سینههاى ما را سوراخ سوراخ کنند. بعد از ظهر همین روز اجتماع دیگرى در مسجد هدایت تشکیل شد. پس از سخنرانى و عزادارى جمعیت از مسجد خارج و در حالى که به حمایت از امام و ضد ستمگران و دشمنان اسلام شعارهایى مىدادند به سوى لاله زار و بازار حرکت کردند اجتماع یاد شده در میدان سپه (امام خمینى) با مأمورین انتظامى روبرو شد و در نتیجه عدّهاى دستگیر و بقیه پراکنده و متوارى شدند.(30)
دستگیرى امام خمینى
از ابتداى سال 1342 ش زمزمه هایى مبنى بر تبعید و مهاجرت مراجع به نجف اشرف مطرح گردید که بنا به دلایلى اجرا نشد، امّا جمع آورى مدارک و اسناد ضد علما خصوص امام خمینى در دادگسترى قم آغاز گردید و در برخى جاها چنین گفته مىشد که شاه اتهاماتى را علیه رهبر قیام مطرح کرده و از سوى دادستان اخطاریهاى جهت امام خمینى فرستاده شده است سرانجام در روزهاى پایانى اردیبهشت 1342 رژیم تصمیم گرفت امام را احضار و از ایشان بازپرسى کند، هدف این اقدامات مهیا نمودن امور قضایى و قانونى براى بازداشت امام بود ولى آن روح قدسى به این مسایل وقعى ننهاد و صلاحیت دستگاه قضایى شاه را براى چنین اقداماتى رد کرد و فرمود بنده نمىآیم ولى مىتوانید مرا جلب کنید، به دنبال این ماجرا در حوزههاى علمیه و مجامع مذهبى اعتراض شدیدى علیه رژیم و تشکیلات قضایى بوجود و منجر به صدور اعلامیههایى از سوى علما و روحانیان گردید. با نزدیک شدن ماه محرم موضوع احضار امام مسکوت ماند ولى با سخنان ایشان در سیزدهم خرداد 1342 رژیم تصمیم گرفت امام را به اتهام «اقدام بر ضد امنیت داخلى بازداشت کند».
حدود ساعت سه بامداد پانزده خرداد که امام در منزل حاج آقا مصطفى براى نماز شب از خواب برخاستند، از داخل کوچه و منزل سرو صداى زیادى را شنیدند، پس درب را گشودند و دیدند مأموران از افراد محل، مکان اقامت رهبر را مىپرسند. و آنان را مورد ضرب و شتم قرار مىدهند. امام با مشاهده این وضع خطاب به آنان فرمودند: روح اللّه خمینى منم، چرا اینها را مىزنید، این چه رفتار وحشیانهاى است که دارید چرا به اصول انسانى پاى بند نیستید، این چه وحشى گرى است که از شما سر مىزند.
مأموران رهبر را محاصره کرده و دستگیر نمودند و به داخل ماشین بردند و به سرعت محل را ترک کردند دژخیمانى که رهبر قیام را به تهران مىبردند در موجى از هراس به عقب ماشین و اطراف نگاه مىکردند امام براى دلدارى آنان فرمود: این قدر وحشت زده نباشید، در مسیرى که ما در حال حرکت هستیم کسى نیست که قصد تعرض به شماها را داشته باشد. خبر دستگیرى امام، جامعه ناآرام ایران را به آتشفشانى شدید مبدّل ساخت که شعلههاى آن در اغلب شهرهاى ایران زبانه کشید، رژیم استبداد به میدان آمد تا جلو گدازههاى این حرکت مقدّس را بگیرد که حماسه خونین قیام پانزده خرداد جامه وقوع بر تن کرد و بر تارک تاریخ معاصر ایران درخشید و طلیعه پیروزى انقلاب اسلامى گردید که به چگونگى آن اشاره خواهیم کرد.(31)
امام را در آغاز به باشگاه افسران تهران منتقل نمودند و غروب همان روز ایشان را به پادگان قصر بردند و پس از نوزده روز به پادگان عشرت آباد انتقال یافته و در آن جا زندانى شدند در همان روزهاى اول دستگیرى، قرار بازداشت موقت براى امام صادر گردید و به رؤیت ایشان رسید امام در ذیل آن نوشتند: بسمه تعالى، به این قرار اعتراض دارم، روح اللّه الموسوى الخمینى، 15/3/1342. چند روز پس از دستگیرى بازجویى از ایشان آغاز شد ولى ایشان با سکوت به بازجو بى اعتنایى نشان داد و فرمود: چون استقلال قضایى در ایران نیست و قضات محترم در فشار هستند نمىتوانم به بازپرسى جواب دهم و چون بازجو بر سماجت خود مىافزود تا امام را وادار به پاسخ گویى کند امام خطاب به وى پرخاش نمود و فرمود: شما مأمور چشم و گوش بستهاى، حق بازجویى ندارى قلم و کاغذت را بردار و برو بیرون، نمىخواهم این جا بنشینى، در 25 خرداد هیأتى از نمایندگان ساواک، رکن دو ارتش و ستاد لشگر یک گارد، نزد امام آمدند تا از ایشان بازجویى کنند ولى امام از هرگونه جوابى امتناع کرد.(32) در زندان هم از امام حساب مىبردند، چنانچه ایشان بدین موضوع اشاره کردهاند: مىخواستیم وضو بگیریم براى نماز، مسافت زیادى از آن محل ما را مىبردند در جایى دور از پادگان من آن جا وضو مىگرفتم و بر مىگشتم، از من خیلى واهمه داشتند و مقید بودند سربازان و درجه داران و افسران من را مشاهده نکنند.(که تحت تأثیر واقع شوند).(33)
سرانجام با تلاش آیت اللّه میلانى که در خیابان امیریه تهران اقامت داشت و نیز مذاکرات علماء مقرر گردید امام از زندان عشرت آباد به منزلى در داودیه منتقل شود.(34)
تاریخ این انتقال 11 مرداد 1342 مطابق ربیع الاول 1383 مىباشد، داودیه از توابع شمیران است و در چهارکیلومترى تجریش قرار دارد، خانهاى که امام در آن ساکن گردید در خیابان شمیران، ایستگاه مینا، کوچه دفتر واقع بود که مالک آن سردفتر اسناد رسمى شماره 104 و فردى به نام عباس نجاتى بود وى اگرچه جزو نیروهاى رسمى ساواک به شمار نمىرفت ولى با مأمورین اطلاعاتى براى کنترل فعالیتهاى امام و ارتباط افراد با ایشان، با قواى امنیتى همکارى مىکرد او اجازه داد خانهاش به سیستم شنود مجهز گردد تا گفتگوها، رفت و آمدها و رفتارهاى امام زیر نظر گرفته شود. نجاتى شخصاً با امام صحبت کرد تا آگاهىهایى به دست آورد، سپس این گزارشها را با مطالبى که واقعى نبود درهم آمیخت و به ساواک عرضه مىداشت.
غرض رژیم از بردن امام به داودیه دور نگاه داشتن رهبر قیام از مراکز پرتراکم تهران بود اما به رغم تصور باطل رژیم به محض آن که مردم متوجه شدند رهبرشان به داودیه رفته است، به آنجا رفتند و در خیابان اصلى و کوچههاى اطراف اجتماع نمودند، مأمورین ضمن نگرانى از این وضع سواره و پیاده در حال تردّد بودند ولى متعرّض کسى نمىشدند. آن چه که امام را رنج مىداد احساسات مردمى بود، آنان با شعار و صلوات مشغول حمایت از رهبر بودند ولى مأموران اجازه نمىدادند آنان با امام ملاقات کنند، یک روز عصر که امام در بالکن این خانه نشسته بودند و شهید آیت اللّه محلاتى، حاج آقا مصطفى و آیت اللّه لواسانى در کنارشان نشسته بودند، امام از جاى برخاستند و ایستادند، مردم که سیماى رهبر را دیدند با شعارهایشان هیجانى خاص بوجود آوردند. امام سه روز در این خانه اقامت داشت که در دو روز آخر ملاقات با وى کاملاً ممنوع بود، سرانجام مرحوم روغنى با مقامات امنیتى مذاکره نمود و خاطرنشان ساخت حاضرم از ایشان و همراهان پذیرایى کنم، روغنى از بازاریان محترم تهران بود و خانهاش در قیطریه از توابع شهرستان شمیرانات قرار داشت. امام پذیرفت که به این خانه برود، در آنجا صرفاً چند نفر اجازه داشتند به محضر امام بروند و مأمورین کاملاً مراقبت مىنمودند کسى نزدیک نیاید. امام تا هفتم آبان 1342 در این مکان مىزیست. در این حال رژیم نقشهاى جدید را به اجرا گذاشت و تصمیم گرفت در قیام امام تحریفى ایجاد کند لذا اعلام نمود: آیت اللّه خمینى موافقت خود را با برنامههاى شاه اعلام نموده است، بدین جهت آزاد شدند. این جملات نادرست در روزنامه اطلاعات آن زمان درج گردید که امام با مشاهده آن برآشفتند. چون حسنعلى منصور روى کار آمد و دولت جدیدى تشکیل داد جواد صدر فرزند صدرالاشراف وزیر کشور گردید، وى در قیطریه به اقامتگاه امام آمد و از وضع پیش آمده عذرخواهى نمود و افزود شما به قم مىروید.
سرهنگ مولوى یک اتومبیل بنز آورد، لندرور ساواک نیز آماده حرکت بود، امام را با این ماشین به قم آوردند و سرکوچه یخچال قاضى (حوالى بیمارستان فاطمى) درخیابان معلم کنونى پیاده نمودند، زیرا در آن موقع خیابان احداث نشده بود و ماشین به داخل کوچه نمىرفت تاریخ ورود امام به قم 17 فروردین 1343 بود. مردم قم و مراکز حوزه علمیه این شهر به دلیل آزادى امام جشن باشکوهى در مدرسه فیضیه برگزار کردند و مقرر گردید امام در این مراسم حضور یابد امام فرمود در اولین وهله آن دروغى را که در جراید نوشتهاند و گفتهاند علماء با رژیم سازش کردهاند باید تکذیب کنند و آقایان خزعلى و مروارید که بنا بود در فیضیه سخنرانى کنند توسط امام فراخوانده شدند و امام تأکید نمود جواب اکاذیب را بدهید و بگوئید سازش و تفاهمى در کار نبوده است و اگر نگوئید خودم اعلام مىکنم و آن روز امام نیز در این مراسم حضور داشت، فرداى آن روز امام شهید محلاتى را خواست و به وى فرمود به تهران بروید و به جواد صدر بگوئید اگر مطالب روزنامهها را تکذیب نکنید هرچه دیدید از چشم خودتان دیدهاید، آن شهید پذیرفت و خواسته امام را به وزیر کشور وقت انتقال داد ولى او نپذیرفت و حاضر نگردید بعد هم موضوع مزبور را تکذیب کند، اگرچه بعد از مدتى به قم آمد و با امام ملاقات کرد، در این دیدار امام نظرات خویش را براى وى تشریح نمود رهبر انقلاب در اولین جلسه درس خود، نطق تاریخى مهمى بیان فرمود که در آن آمده بود: ما همانى که بودیم هستیم، هیچ کس حق سازش ندارد و مبارزه دوباره آغاز خواهد شد. (35)
پىنوشتها: -
1. نهضت روحانیون ایران، ج 3، ص 203 - 202.
2. ایران و تاریخ، بهرام افراسیابى، ص 325.
3. صحیفه امام، ج 1، ص 134.
4. همان، ص 137 - 136.
5. بررسى و تحلیلى از نهضت امام خمینى، ج 1، ص 254.
6. تحولات سیاسى و اجتماعى ایران در دوران پهلوى، ص 271 - 270.
7. تاریخ سیاسى معاصر ایران، دکتر سید جلال الدین مدنى، ج 2، ص 28؛ مأخذ قبل، ص 272.
8. هفت هزار روز تاریخ ایران و انقلاب اسلامى، ج 1، ص 126.
9. صحیفه امام، ج 1، ص 147 و 150.
10. همان، ص 151.
11. انقلاب اسلامى و چرایى و چگونگى رخ داد آن، محمد پزشکى و دیگران، ص 79.
12. پژوهشى نو پیرامون انقلاب اسلامى، حمید دهقان، ص 170.
13. صحیفه امام، ج 1، ص 157 (سخنرانى 29 اسفند 1349، 3 شوال 1382 در مسجد اعظم قم).
14. بررسى و تحلیلى از نهضت امام خمینى، ج 1، ص 315.
15. همان، ص 368 - 367، ایران و تاریخ، بهرام افراسیابى، تحولات سیاسى اجتماعى...، ص 274.
16. تحولات سیاسى اجتماعى...، ص 275 ؛ ایران و تاریخ، ص 367؛ بررسى و تحلیلى...، ج 1، ص 338.
17. از فیضیه 1342 تا فیضیه 1358، ص 79 - 78.
18. بیست و پنج سال حاکمیت آمریکا بر ایران، جواد منصورى، ص 97، تاریخ سیاسى معاصر ایران، ج 2، ص 40.
19. مجموعهاى از مکتوبات...امام خمینى از نیمه دوم 1341 تا هجرت به پاریس، ص 55 - 54 ؛ صحیفه نور، ج 1، ص 52.
20. تحولات سیاسى و اجتماعى...، ص 277.
21. اقتباس از کتاب تاریخ قیام پانزدهم خرداد به روایت اسناد، جواد منصورى، ج 1، ص 621 - 615.
22. ناگفتهها، حاج مهدى عراقى، ص 182 - 175، بررسى و تحلیلى از نهضت امام خمینى، ج 1، ص 433 و 437.
23. تاریخ قیام پانزده خرداد، به روایت اسناد، ج 1، ص 635 - 632.
24. طیّب در گذر لوطىها، سینا میرزایى، تهران، هدیه (1381)، ص206.
25. الآن عصر عاشوراست، موسى فقیه حقانى، جام جم، 10 خرداد 1384، شماره 875، ص 13.
26. نهضت امام خمینى، ص 493 - 492، همان مأخذ.
27. در گزارش ساواک به همین صورت نقطه چین آمده است.
28. صحیفه امام، ج 1، ص 240 - 241.
29. تاریخ سیاسى 25 ساله ایران غلامرضا نجاتى، ص 233؛ تاریخ قیام 15 خرداد... ج 1، ص 619.
30. صحیفه امام، ج 1، ص 248 - 243.
31. قیام پانزده خرداد به روایت اسناد، ج 1، ص 643 - 642.
32. بررسى و تحلیلى از نهضت امام خمینى، ج 1، ص 271؛ فرازهاى فروزان، از نگارنده، ص 409 - 407.
33. صحیفه امام، ج 1، ص 249، مجله 15 خرداد شماره 14 بهار 1373، ص 118 - 120.
34. پابه پاى آفتاب، ج 4، ص 55؛ خاطرات آیت اللّه خلخالى، ج 1، ص 107.
35. پابه پاى آفتاب، ج 1، ص 35 - 34.
36. اقتباس و مأخوذ از کتاب سیاحت خورشید به قلم نگارنده، ص 99 - 90.