مقدمه
قلّه قبیله ایمان
دوازده اردیبهشت مقارن با سالگرد شهادت اندیشمند وارسته و متفکر به حق پیوسته شهید والامقام و فرزند معنوى امام خمینى علامه آیت اللّه مطهرى است، همان فرزانهاى که پیام انبیاء را صیانت نمود، دستورات قرآنى و فرهنگ عترت را در زندگى عملى خویش در حد توان پیاده نمود و به همین دلیل مصداق بارز «العلماء ورثة الانبیاء» گشت همو که مواعظ نهج البلاغه در ژرفاى جانش نشسته و روانش با معنویت امیرمؤمنان پیوند خورده و با صحیفه علوى تنفس مىنمود.
اندیشمندى سرخ صورت و سبز سیرت که جویبارهاى با طراوت طهارت در روح و روانش جارى بود، استوارى تفکر و صلابت ایمان را در وجود خویش فراهم ساخت و با چنین کیمیایى کرامت گونه تا قلّه قرب و یقین طى طریق نمود و چون رداى شهادت بر تن کرد خون پاکش بر این صفاى معنوى مهر تأیید زد و آثارش که از بیان و بنانش تراوش مىنمود رایحه چنین روحانیتى را در فضاى اذهان مشتاق معرفت و حقیقت منتشر ساخت.
به همین دلیل امام خمینى(ره) در فرازى از پیامشان به مناسبت شهادت این رادمرد تاریخ معاصر فرمود: «مطهرى که در طهارت روح و قوت ایمان و قدرت بیان کم نظیر بود، رفت و به ملأ اعلاء پیوست لکن بدخواهان بدانند که با رفتن او شخصیت اسلامى و علمى و فلسفىاش نمىرود.»(1)
آن حکیم مطهر که عصاره مؤثر حوزههاى علمیه و محصول صدها سال تجارب حاکم بر حوزهها و حاصل عمر با برکت امام امت بود. در میدان نبرد با مکاتب و مسالک کفر، شرک و نفاق چون ستارهاى فروزان درخشید و جهان را در پرتو این تشعشع روشن ساخت.
دانشورى از تبار طلایه داران «نهضت اسلامى در صد ساله اخیر» که از نخستین روزهاى صباوت با قرآن آشنا شد و بعد در نهج البلاغه سیر نمود و با نگرشى ژرف بر نبوت و امامت، از خرمن حکمت اسلامى خوشهها چید و در پرتو آن علاقهمندان را با علوم اسلامى آشنا ساخت و آنان را به اندیشیدن در خاستگاه وجودى خویش و سیر آفاقى و انفسى و تأسى از انسانهاى کاملى چون حضرت على(ع) با آن جاذبه و دافعه فوق العاده فرا خواند، او عاشق خاندان وحى و نبوت بود و در این مسیر ولاءها و ولایتها را پذیرا گشت و کوشید تا سیره ائمه اطهار را به نگارش درآورد و از حماسه حسینى سخن گوید و تحریفات عاشورا را روشن کند و فلسفه قیام و انقلاب حضرت مهدى(عج) را براى جهانیان تبیین سازد. گفتارهاى معنوى و مقالات فلسفى این استاد حوزه و دانشگاه الهام گرفته از جهان بینى توحیدى بود و در توضیح مباحث متنوع دینى مقتضیات زمان را در نظر داشت، آن مشعل فروزان دانش و خرد در صدد بود ایمان و علم را با هم مأنوس سازد و نقش امدادهاى غیبى را در زندگى آدمیان مطرح سازد و به آنان تفهیم نماید که دنیا را مزرعه آخرت تلقى نموده و خویشتن را براى سراى جاوید مهیا سازند که این ویژگى آزادى معنوى را برایشان به ارمغان خواهد آورد.
تربیت مطهر
یکى از فرازهاى مهم در پژوهشها و بررسىهاى متفکر شهید استاد آیت اللّه مطهرى بحث پرورش و تربیت کودکان و نوجوانان مىباشد، ایشان عقیده دارد آموزش هدف بعثت است.(2) و تأکید مىنمایند:
«تربیت باید بر اساس تکوین و استفاده از مقررات دقیق و صراط باریک تکوین و خلقت باشد و به این ترتیب استعدادها به فعلیت مىرسد...تربیت شکوفانیدن است، لهذا اطفالى که از اول بازور و تشر و تشدید روبرو مىشوند غنچههایى هستند که از اول پرپر مىشوند بلکه همیشه به حال غنچه بودن مىمانند، بلکه آثار سوء روحى و پس رانىها و عقدهها در روح آنان پیدا مىشود.»(3)
شهید مطهرى بر این باور است که: «...پرورش یا تربیت یعنى مواد خام انسانى را تبدیل به ماده مفید انسان کردن و به اعتبارى انسان مصرفى را تبدیل به انسان مولّد کردن.»(4) و خاطر نشان مىنمایند: «...تربیت حقیقى عبارت است از فراهم آوردن موجبات تجلّى شخصیت انسان و به فعلیت رسیدن استعدادهاى درونى و نهایى انسان و این (شیوه) با یک تحمیل جبرى صورت نمىگیرد بلکه با نرمش و تحت مراقبت عالمانه و مهربانانه تولد شخصیت واقعى انسان را فراهم آوردن، عملى مىشود.»(5) از این روى آن متفکر به خون خفته شناخت استعدادها، دقایق ذهن، عواطف و مشاعر انسانى را براى تحقق این امر ضرورى مىداند و اضافه مىکند تمام اصول تربیتى باید از معرفت نفس بدست آید، همچنین پرورش برخى استعدادها و مهمل گذاشتن برخى دیگر یا مبارزه کردن با آنها عدم تعادل ایجاد مىکند و انسان را به صورت موجودى خطرناک درمىآورد.
از دیدگاه آن اسوه مشاهیر معرفت هدف معلم باید این باشد که نیروى فکرى متعلّم را پرورش و استقلال دهد و قوه ابتکار او را زنده کند(6) ایشان متذکر مىگردد: این پرورش دادنها به معناى شکوفا کردن استعدادهاى درونى است و تربیت باید تابع و پیرو فطرت باشد.(7) شهید مطهرى معتقد است حتى گرایشهاى اعتقادى انسان متکى بر ادراک فطرى بوده و این سرشت درونى انسان را به سوى دیانت سوق مىدهد و اگر چنین تمایلات پاک و درونى درست شکوفا گردند، تربیت امر موفقیتآمیز، با خاصیت و هدف دار خواهد بود.(8)
استاد مطهرى تأکید مىنماید غایت تربیت و تعلیمات نیز تقوا، تزکیه نفس، پرورش اراده و برطرف کردن موانع براى بندگى خداوند و تقویت قلب براى حرارت ایمانى مىباشد.(9)
از آنجا که آموزش و تربیت از شؤون الهى است و تعلیم و تزکیه به صورت یکى از سنتهاى نیک آفرینش درآمده است و معلمى کرامتى سترگ و تحفهاى آسمانى است که خداوند به آدمى اعطا کرده است فراز زلال وجود مربیان و معلمان نهالهاى تشنه کویر جهالت سیراب مىگردند و از سویى سالگرد شهادت استاد مطهرى به عنوان روز معلم نامیده شده است. نوشتارى که پیش روى خوانندگان است بررسى تحلیلى دارد در مورد آموزش و پرورش اطفال با تأکید بر دیدگاههاى اسلامى و نظرات اندیشمندان مسلمان و نیز مقایسه با تفکر دانشوران تعلیم و تربیت جهانى. امید آن که مورد قبول علاقمهمندان واقع گردد.
چگونگى تکوین شخصیت کودک
کودک به هنگام تولد بذرهایى در زمین وجود خود دارد که باید با اتخاذ روشهاى مناسب به رشد و شکوفایى آن پرداخت، هر طفلى تحت شرایط و اوضاع مناسب با ویژگىهاى خاصى رشد مىکند، هرگاه این زمینهها فراهم گردد، رویش این نهال نورس انجام مىپذیرد، بخش مهمى از سعادت و شقاوت افراد در ادوار مختلف زندگى، در گرو نوع تربیت دوران کودکى است و بر این اساس این مقطع از عمر انسان مهمترین زمان براى شکلگیرى شخصیت اوست و اگر به طور اصولى و با رعایت موازین ارزشى و پرورشى مرحله مزبور را پشت سر نهند، زمینههاى رسیدن به قلّه کمال و درک و فهم افزونتر بر ایشان فراهم مىگردد، از این رو خاطر نشان ساختهاند: درخت زندگى در هنگام کودکى کاشته مىشود و مربى آن را پرورش داده و مراقبت مىکند، در جوانى به گل مىنشیند و در روزگار میان سالى محصول مىدهد.
حضرت على(ع) خطاب به فرزندش امام حسن مجتبى(ع) فرمودهاند: قلب کودک نورس مانند زمین خالى از بذر و گیاه است، هر تخمى که در آن افشانده شود به خوبى مىپذیرد و در خود مىپرورد. فرزندم از دوران کودکى تو استفاده نمودم و خیلى زود در پرورش تو قیام کردم پیش از آن که دل تربیت پذیرت سخت شود و مطالب گوناگونى عقلت را اشغال نماید.(10)
البته ناگفته نماند که زمینههاى تربیت طفل از مراحلى قبل از به دنیا آمدن او آغاز مىگردد، بدین معنا که افکار، عقاید، عادات و خصال و حتى غذایى که والدین کودک تناول مىکنند در آمادگى نوزادى که از آنها به وجود مىآید تأثیرى آشکار دارد. کودک در روزهاى نخستین زندگیش قابلیت شگفتى دارد، او به آسانى شکل مىگیرد و براى هر عادتى پذیرش نشان مىدهد و مىتواند با تربیتهاى اصیل و صحیح به سوى فضیلت رهنمودن شود، این مادران و پدران و مربیان هستند که مىتوانند با محبت توأم با تدبیر خویش و حسن رفتار و خوش سلوکى خود در پرورش و سازندگى افرادى خیرخواه، آزادمنش، شجاع، مهربان، دانا، شریف و مهمتر از همه مؤمن مؤثر باشند.(11) غزالى دانشمند مسلمان اهل ایران مىگوید: «...بدان که کودک امانتى است در دست مادر و پدر و آن دل پاک وى چون گوهرى نفیس و نقشپذیر است چون موم و از همه نقشها خالى است، چون زمینى پاک است که هر تخم که در وى افکنى بروید، اگر تخم خیر افکنى به سعادت دین و دنیا برسد و مادر و هم پدر و استاد در آن ثواب شریک باشند...»(12)
استاد على محمد حسین ادیب محقق علاقهمند به مکتب اهل بیت و نویسنده لبنانى مىنویسد: «...کودکان بسیارى از عادات، امیال و عواطف را از پدران و مادران و خویشان و تمام کسانى که از روزهاى نخستین زندگیشان با آنها ارتباط دارند مىگیرند عادات و امیالى که گاه آثارش در شخصیت و رفتارهاى کودکان ظاهر نمىشود مگر پس از گذشت سالها که براى خود مردانى و زنانى شدهاند...کودک به طور طبیعى در صحبت کردن و راه رفتن و اعمال دیگر روزانه از کسى پیروى مىکند که بزرگتر از اوست و بطور طبیعى تحت تأثیر آداب و رفتار و روش و زندگى آنها قرار مىگیرد».(13)
ماریا مونتسورى مربى ایتالیایى که روش تربیتى او جایگاه خاصى در دنیاى علوم انسانى دارد ضمن آن که براى کودک هویتى مستقل و سرشتى ویژه قائل است و عقیده دارد اطفال هم صاحب شخصیت مىباشند، خاطرنشان مىنماید یک فرد خردسال همچون موم نقشپذیر است و مىتواند شکل مناسب و خوبى به خود بگیرد، اما مربّى باید اجازه دهد که کودک فرصت آشکار سازى خود را به دست آورد و از هرگونه دخالتهاى حساب نشده، نابجا و غیر اصولى اجتناب کنند و تنها باید به امورى حساسیت نشان دهند که براى تکوین و شکلگیرى شخصیت کودک ضرورت تام و تمام دارد قدم اول این است که سعى در فهم و درک بهتر و واقع بینانهتر شخصیت کودک داشته باشیم.(14)
اگر در میان گفتار و کردار مربّى تضاد و اختلافى دیده شود تلاشهاى تربیتى دچار خدشه و اختلال مىشوند و استمرار این روند به سرگردانى و بى ایمانى نوآموز منتهى مىگردد و نه تنها هدف تربیت تحقق نمىپذیرد بلکه نابسامانى و آشفتگى زیان بارى بر روح کودک حکمفرما مىگردد.(15)
پس به قول ویل دورانت مربّى باید نخست خود را تزکیه کند و سپس به پرورشهاى اخلاقى کودکان روى آورد.(16)
عدهاى نیز اولیاء و مربیان را به این نکته توجه دادهاند که کودکان آنها همچون آینه هستند که شخصیت آنان را در خویشتن منعکس مىسازند، اگر این الگوها مطبوع، روشن و دلپسند باشد بینش کودک از دریچه این نقشها به جهان و مردم مىنگرد و در نتیجه روشنى، صفا و طراوت دارد و در غیر این صورت جامعه و پیرامون خویش را با حالتى توأم با نفرت و تیرگى مشاهده مىکند که میوه آن بدبینى، بدگمانى و خصومت است.(17) به همین دلیل ویل دورانت مىگوید که کودکانت را به من بنما تا بگویم چه کاره هستى.(18) دکتر آد.فریر یادآور گردیده است: مسأله تربیت در خانواده به این نکته بر مىخورد که باید والدین خودشان از احساسات عالى غنى باشند تا این صفات(خوب) در وجود آنها به خارج پرتو افکند و کودکشان را گرم و روشن سازد، باید این حرارت به کودکان برسد همان گونه که گیاه از پرتو آفتاب نیرو مىگیرد...آنگاه به خودى خود احساس شخصى آنان تصفیه مىشود، ارادهشان قوى مىگردد و قضاوتشان پیوسته روشنتر، درستتر و منطقىتر مىشود.(19)
سرشتى ملکوتى
آدمى به جهت دارا بودن اختیار از نظر روحى و معنوى مىتواند خود را بر اثر تربیتهاى متفاوت به اشکال گوناگون درآورد و ماهیتهاى مختلفى بپذیرد اما این گونه نیست که نسبت به تمامى حالات بىتفاوت باشد، تنها یک فعلیت در میان شکلهاى متعدد با ساختمان روحى انسان تناسب دارد و در حقیقت حاصل نشو و نماى همان بذرهاى موجود در مزرعه هستى اوست، از این هیأت خاص معنوى مىتوان به ماهیت انسانى تعبیر کرد و در نتیجه آن سعادت حقیقى را بدست آورد، این نیرو و استعداد روانى که در نهاد آدمى به صورت بالقوّه وجود دارد و او را از درون به سوى مقاصدى والا و مقدّس سوق مىدهد سرشت یا فطرت نامیده مىشود که از ارکان روانشناسى اسلامى محسوب مىگردد.
انسان وقتى دیده به جهان مىگشاید یک عده تمایلات غریزى دارد که با رشد کودک، توسعه یافته و متنوعتر مىشود، این حالات به رغم تنوع ظاهرى هدفى خاص را تعقیب مىکنند و آن حفظ حیات و بقاء خود مىباشد، از این اعمال ناآموخته، ناآگاهانه و غیر انتخابى غالباً به غرایز تعبیر مىگردد که در این ویژگى انسان و حیوان مشترکند اما تمامى خصوصیات روحى و روانى انسان در این امیال خلاصه نمىشود و در عمق هستى و ژرفاى وجود او گرایشى به ودیعت نهاده شده که حساب او را از حیوانات منفک مىکند، همان حقیقت مقدّسى که میل به علو و تعالى را در انسان به وجود مىآورد و او را از مرتبه حیوانى و غریزى به رتبههاى بالاتر که با قداست و جاودانگى توأم است ارتقاء مىدهد.
در واقع انسان در وراى پارهاى امیال غریزى و طبیعى، خواستهها و کشش هایى دارد که با حالات حاکم بر غرایز قابل مقایسه نمىباشد، این دست از گرایشهاى متعالى و ماوراء حیوانى در آن حدّى هستند که هویت انسانى در گرو آنهاست و در تمامى اعصار و قرون، در همه جوامع و نیز سرزمینها به عنوان امورى مقدّس، قابل تکریم و در خور تحسین و ستایش وجود داشته و اگرچه آفات و علفهاى هرز، کاستى هایى در آن پدید آورده ولى هرگز از بین نرفته است زیرا در نهاد و ضمیر انسان ریشه دارد، حقیقت جویى، کمال یابى، دوست داشتن زیبایىهاى هستى و نیز رسیدن به ارزشهایى چون ایثار،گذشت و نیکوکارى از این قبیل ارزشهاى والاست که با حسابهاى عادى و مادى قابل توجیه نمىباشند و قداست عالم انسانى در گرو این قبیل تمایلات متعالى است که در منابع اسلامى از آنها به فطرت تعبیر مىگردد.
لازم است تربیت کودک بر تمایلات فطرى استوار باشد و پرورش هایى که بر این اساس پىریزى مىشود صحیح و راه واقعى سعادت انسان است، به علاوه چون هم آهنگ با نداى فطرت است ثابت و پایدار خواهد ماند و چون فطرت کودکان بر توحید و یکتاپرستى بنیان نهاده شده باید با اتخاذ روشهاى تربیتى صحیح و زبانى ساده و قابل فهم ایمان به خدا را به اطفال آموخت.
از زمانى که دستگاه درک طفل شروع به فعالیت مىکند و حس کنجکاوى در او بیدار مىشود و پیوسته از منشأ و علل اشیاء سؤال مىکند روان پاک و بدون آلایش او براى پذیرفتن خالق جهان مهیاست و این طبیعىترین حالتى است که خداوند در نهاد هر کودکى خلق کرده است. مربى لایق و آگاه باید از این سرمایه فطرى به نحوى مطلوب استفاده کند و به اطفال بفهماند آن کس که ما را آفریده و به ما رزق و روزى مىدهد، آن که گل و گیاه،
پرنده و حیوان را خلق کرده و خالق شب و روز مىباشد خداست، او در تمامى لحظات ناظر اعمال ماست. خوبىها را پاداش داده و بدىها را مجازات مىکند، این سخن در ذهن کودک قابل قبول است و در مدت کمى به خداوند دل بسته و با ایجاد این باور مقدماتى، مىتوان سنگ بناى سعادت بشر را بنیان نهاد و کودک را خیلى زود به درستى تربیت نمود و سجایاى اخلاقى و صفات انسانى را به تدریج در وى پرورش داد زیرا ایمان به خدا که در واقع شکوفایى فطرت است آثار و نتایج مهمى در زنده نمودن فضایل انسانى دارد به عبارت روشنتر ایمان به حقیقت هستى فطرت توحیدى را احیا مىکند و سعادت راستین بشر را پىریزى مىنماید و در پرتو این درخشندگى جانبخش، خصال پسندیده و رفتار مطلوب در شخص جامه عمل مىپوشد.(20) مربى وظیفه شناس کسى است که در همان دوران صباوت طفل را به خداوند عالم متوجه کند و با زبانى ساده و در خور استعداد و توانایى روحى کودک به وى درس ایمان بدهد و به پیروى از قرآن شریف با او از رحمت نامحدود پروردگار سخن گوید و از نخستین سالهاى زندگى بذر امید را در دل کودک بریزد.(21)
کودک امانتى الهى و ودیعهاى آسمانى است که قلب پاکش گوهر گرانمایه و نفیس و آینه مصفایى است و در عین حال قابلیت پذیرش نقشهاى گوناگون را دارد و به هر چیزى که نظرش را جلب کند متمایل مىشود و باید بر طبق اصول تعلیم و تربیت وى را به عادات و صفات نیک پرورش دهند و عملى ساختن این شیوه جز از طریق پرورش مذهبى کودکان میسّر نمىباشد و اطفال بر حسب گرایشهاى فطرى براى فراگیرى مسایل دینى آمادگى بیشترى دارند زیرا قرآن مىفرماید: «فاقم وجهک للدین حنیفاً فطرت اللّه التى فطر الناس
علیها...؛(22) مربیان باید کودکان را با بینش قرآنى بار آورند و به آنان بفهمانند که جهان را آفریدگارى است که دانا و توانا بوده و در همه جا حاضر و ناظر بر احوال موجودات عالم است. در این مورد باید بیشتر از عواطف و احساسات ظریف کودک بهره گرفت و از زیبایىهاى جهان هستى برایش سخن گفت و او را از این طریق به سوى خداى مهربان راهنمایى کرد اگر کودک با قرآن مأنوس گردد و با آیات این معجزه جاویدان خو گیرد رفته رفته آرامشى ملکوتى آسمان ذهنش را فرا مىگیرد و چنین ویژگى وى را براى آیندهاى توأم با سعادت مهیّا مىنماید که همواره در برابر خالق خود خاضع و در مقابل بندگان پروردگار مهربان و فروتن مىشود، هر کارى را با نام خدا شروع مىکند و جز راه حقّ مسیر دیگرى را نمىپوید، از این رو مربى مىتواند از هر فرصتى و در خلال هر برنامه و فعالیتى براى پرورش مذهبى کودک استفاده نماید.(23)
«جان لاک»(johnlocke) در مورد کودک نظریه «صفحه پاک ذهن» را ارائه داده است، به عقیده وى در امر تعلیم و تربیت عوامل محیطى بر امور وراثتى رجحان دارد، مربیان اسلامى هم معتقدند که کودک در آغاز مانند لوح سفیدى است اما نه آن که هیچ مایهاى براى شناخت یا رفتار نداشته باشد بلکه بر این اساس صفات بالفعل خاصى ندارد بر اساس این نظریه، کودک داراى سجایا و صفاتى است که قابل رشد و نمو است و در صورتى که شرایط تربیت فراهم باشد این خصال از قوه به فعل مىرسد. ابن مقفّع مىگوید: براى عقلها غرائزى است که توسط آنها ادب را مىپذیرد و بدین وسیله خِرَدها رشد مىکند و تزکیه مىشود، همین عقل در مرکز خود که قلب است پنهان مىباشد و نیرو و حیاتى از خود ظاهر نمىسازد مگر پس از آن که تربیت میوه و شاخ و برگ آن را نمودار سازد.(24)
غزالى هم مانند وى مىگوید: در نهاد کودک قوّه و قابلیتى وجود دارد که مىتواند کمال بعدى را بپذیرد.(25)
در واقع کودک نقشهاى گوناگون را به سهولت قبول مىکند و به هر سویى که او را سوق دهند متمایل مىشود و اگر از هنگام خردسالى او را به صفات و رفتارهاى خوب عادت دهند به آنها خو مىگیرد اما اگر در پرورش او اهمال شود به رفتارهایى ناروا روى مىآورد و چنان این عادات به صورت ملکه راسخى در مىآید که از میان بردن آن دشوار مىگردد.(26) عدّهاى این برنامه را چنین تفسیر کردهاند که اخلاق با تعلیم و عادات به دست مىآید چنانکه بدن آدمى در آغاز کامل آفریده نشده است و به تدریج رشد یافته و کامل مىگردد، نقس انسانى نیز با تمرینها و تزکیهها کمال مىیابد.(27)
با الهام از بیانات معصومین چنین استنباط مىگردد که هر کسى بر اساس سرشتى الهى دیده به جهان مىگشاید و احتمال دارد اولیاء او یا عوامل تأثیر گذار دیگر وى را از صراط مستقیم منحرف سازند. رسول اکرم(ص) فرمودهاند: «کلّ مولودٍ یولد على الفطرة حتّى یکون ابواه یهوّدانه و ینصّرانه و یمجّسانه؛(28) هر فرزندى بر اساس فطرت مذهبى و معرفت الهى متولد گردد، این پدر و مادرند که او را به یهودیت، نصرانیت و مجوسیّت سوق مىدهند(و او را از راه فطرت دور مىسازند) اصولاً یکى از وظایف بزرگ فرستادگان الهى بیدار کردن فطرت بشر و بکار انداختن سرمایههاى الهامى و معنوى درونى آنها بوده است چنانکه حضرت على(ع) این موضوع را متذکر گردیدهاند: خداوند پیامبران خود را برانگیخت و پیاپى بین مردم فرستاد تا بشر را به اداى پیمان فطرت وا دارند و نعمتهاى فراموش شده خداوند را یادآورى کنند و با تلاشهاى تبلیغى خود نیروهاى نهفته عقل مردم را برانگیخته و بکار اندازند.(29) و چون یکى از اصحاب امام باقر(ع) از آن حضرت در خصوص دین حنیف سؤال کرد، امام پنجم فرمود: فطرت است که خداوند در نهاد تمام آحاد بشر آفریده است، پروردگار متعال انسان را با سرشت معرفت خویش خلق کرده است.(30)
امام صادق(ع) نیز در تفسیر آیه فطرت (آیه 30، از سوره روم) فرمودهاند خداوند بشر را با فطرت خدا پرستى آفریده است.(31) مقام معظم رهبرى حضرت آیة اللّه خامنهاى در فرازى از پیام به سمینار علمى و آموزشى کودکان زیر شش سال خاطر نشان ساختهاند:
«...کودکان جهان همچون جوانههاى امید بخشى هستند که دستمایه حیاتشان بذر پاکیزه فطرت است و بستر رشدشان زمین مستعد خانواده و سپس جامعه مسأله تعلیم و تربیت مفید و سالم در فضاى مساعد رشد مىتواند نقشى مطلوب بر لوح فطرت کودک بنگارد و زمینه کمال وى را فراهم سازد و از این راه آیندهاى روشن را براى ملتها تضمین کند. در نظر داشته باشیم که همه کودکان بر فطرتى پاک و کمال جو متولد مىشوند و این تربیت خانواده و اجتماع است که از آنان انسانهایى برومند و شایسته یا پژمرده و فاسد مىسازند.
باور داشته باشیم که کودکان ما بسیارى از مسایل معنوى را درک مىکنند و آموزش آنان در این سنین با روشهاى مناسب نه تنها مقدور و معقول بلکه واجب و اساسى است.»(32)
در حقیقت نخستین شرط تربیت کودک همان خردسالى اوستزیرا هنوز عادات مانع اطاعت در او پدید نیامده است و نیز اراده قوى ندارد تا او را از پیروى باز دارد، سرمایه جاودانى فطرت هم در وجودش نهاده شده است. بنابراین اگر به عادتى نیکو و خصال عالى خو بگیرد به آسانى خللپذیر نمىباشد و با انس به روشهاى نیکو و رفتارهاى خوب این عادت در او استمرار یافته و بلکه رو به شدّت و افزایش است، قرآن کریم مىفرماید: «ولو ردوالعادوا لما نهوا عنه؛(33) هرگاه برگردانیده مىشدند به آنچه که از آن نهى شدند دوباره به آن دچار مىگشتند» با برداشت از این آیه چنین استفاده مىشود که باید از راه تعلیم و تلقین، کودکان را به فضیلت عادت دهیم، این یک اشتباه محض است که عدّهاى مىگویند کودکان را باید به حال خود رها کرد تا از تمایلات و شهوات خویش پیروى کنند و دلیل این اظهارات آن است که باید طفل بر اساس آزادى و استقلال پرورش یابد، البته آزادى در مسیر تربیت تا حدودى مطلوب مىباشد اما کمتر کسى را مىتوان یافت که در دوران صباوت از تمایلات خود متابعت کرده و در هنگامى که به رشد و بزرگسالى مىرسد قادر باشد تمایلات خود را تعدیل و تنظیم نماید، در اشعار منسوب به حضرت على(ع) آمده است: فرزندان خود را به آداب و آئینهاى (نیکو) در خردسالى برانگیز تا دو دیده تو بوسیله آن در بزرگ سالى روشن گردد، مثال آدابى که در اوان کودکى در وجود خود جمع مىکنى همچون نقش بر سنگ است، آن سنتهاى آموخته شده در سنین طفولیت همچون گنج هایى است که بر ذخائر آن افزوده مىشود و حوادث روزگار آن را دگرگون نمىکند و از این بابت نباید بیمى به دل راه داد.(34)
«ژان ژاک رسو» اعتقاد دارد که تکوین عادات در کودکان حتى پس از تولد شروع مىشود و اطفال قبل از آن که سخن گویند و چیزى را بشنوند به یادگیرى مشغول هستند، وى مىگوید در صورتى که مشهودات کودک در ترس یا شهامت او دخالت دارد چگونه مىتوان گفت که تربیت طفل قبل از حرف زدن یا شنیدن شروع نمىشود.(35)
«ماریا مونتسورى» حیات روحانى و معنوى کودک را که اسلام از آن به فطرت تعبیر مىنماید قبول مىکند و مىگوید ادعاى مذهبى مبنى بر این که نوعى شخصیت انسانى قبلاً در نهاد طفل شکل گرفته گزاف نمىباشد.(36) وى در جاى دیگر خاطرنشان مىنماید:هر کس بخواهد براى حقوق، امتیازات و آزادىهاى کودک ارزش و احترام قائل شود باید زمینه لازم جهت رشد توانایىها و نیروهاى باطنى و درونى او را فراهم آورد.(37) این کاوشگر مسایل تربیتى مىنویسد:
«...کودک جدید، حتى در همان ماههاى اول زندگى خودش را نشان مىدهد، کسانى که معتقدند کیفیتها و امور روان شناختى مفید صرفاً متعلق به افرادى است که آگاهى و بصیرت داشته و از توان تکلّم برخوردار باشند نتیجتاً به طور کامل کودکان کم سن و سال را به بوته فراموشى مىسپارند. اعتقاد و اطمینان نسبت به این طرز فکر که جز مراقبتهاى فیزیکى و جسمانى هیچ چیز دیگر را نمىتوان به اطفال عرضه داشت، بدین معناست که مهمترین حقایق از نظر دور داشته مىشود.حال اگر بزرگسالان نمودها و جلوههاى روانى کودک را باور داشته باشند به وضوح مشاهده خواهند کرد که حیات درونى او به سرعت رشد کرده و وسعت خواهد یافت. در حال حاضر این مسأله به اثبات رسیده است که حتى کم سن و سالترین بچهها قادر است خود را با محیط وفق دهد، این سازگارى و توافق بر رشد حرکتى او تقدّم دارد. او از روح برخوردار است و لذا نیازمند کمکها و مراقبتهاى معنوى است حتى اگر از رشد زبانى و حرکتى بهرهمند نباشد...کودک در مقیاسى به مراتب وسیعتر از آنچه تصور مىشود از جنبههاى متعالى روحى و روانى برخوردار است، او در اکثر اوقات در رنج و عذاب است البته نه از کار زیاد بلکه از کارهایى که براى او شایسته و مناسب نیست، علاقه و رغبت کودک به کارهایى گره مىخورد که براى استعدادها و توانایىهاى عقلانى و حصول عظمت انسانى او مناسب باشد...»(38)
انس مقدّس
اشاره شد که در اعماق قلوب کودکان بذرهایى معنوى و ملکوتى نهفته است که شکوفایى آنها اطفال را به سوى خصال پسندیده و فضایل عالى سوق مىدهد و سرشت والاى فرزندان به کمال و تعالى رغبت دارد و روشن گشت که کودک در سنین خردسالى (حتى از زمان تولد تا قبل از دبستان) قدرت یادگیرى دارد، از سوى دیگر تعلیم دادن کودکان پایدارى دارد و آموختههاى آنان در این سنین تا ژرفاى روح و روانشان رسوخ مىکند و با توجه به فطرت توحیدى و حالات متمایل به حقیقت جویى و این که روان شناسان اسلامى و حتى روان کاوان اروپایى تأیید کردهاند کودک داراى هدایتى است که باید در تثبیت آن یا آموزش و تربیت کوشید چه نیکوست که کتاب آسمانى واپسین پیامبر خاتم رسولان الهى به اطفال بیاموزیم زیرا انسان با مضامینى که از عالم ملکوت و خزانه غیب صادر شده بهتر مىتواند انس بگیرد و آیات قرآن نیز فرهنگ توحید و حقیقت جویى را ترویج مىکنند و با گرایشهاى عالى کودکان سازگارى دارند. البته این احتمال وجود دارد که اطفال معانى کلمات و جملههاى قرآنى را نفهمند اما اصوات و آهنگهاى ملکوتى را مىشنوند و این صوت فرحزاى توحیدى روانشان را تحت تأثیر قرار مىدهد و روحشان با قداست قرآنى انس پیدا مىکند و چنین آشنایى در پرورشهاى پرمایه آینده کودک به عنوان انسانى ستوده خصال مؤثر است، کودکى که در یک محیط دینى پرورش مىیابد و صدها مرتبه آهنگ دلرباى تلاوت قرآن و لفظ زیباى اللّه را مىشنود و منظره نماز خواندن، ذکر گفتن و...اطرافیان را مىبیند با طفلى که در محیطى نامطلوب رشد یافته و چشمانش با دیدن مناظر زشت خو گرفته یکسان نمىباشد، والدین و مربیان براى تربیت فرزندان خویش نباید از هیچ فرصتى حتى مأنوس ساختن آنان با صداها و منظرههاى نیک غفلت بورزند. رسول اکرم(ص) به پیروانش دستور مىدهد به محض این که بچه دیده به جهان گشود در گوش راست او اذان گویند و در گوش چپش اقامه زمزمه کنند. به فرمایش حضرت على(ع) این روش، کودک را از شرارتهاى شیطان مصون مىنماید، پیامبر اکرم(ص) دستور داد این سنت مقدّس درباره امام حسن(ع) و امام حسین(ع) به اجرا درآید به علاوه توصیه نمودند سورههاى اخلاص، حمد، ناس، فلق، آیة الکرسى و آیات آخر سوره حشر در گوش این دو کودک زمزمه گردد.(39)
و در برخى روایات آمده است شخص پیامبر در گوش امام حسن و امام حسین(ع) اذان و اقامه گفت.(40) کودکى که در نخستین سالهاى رشد با طنین یکتاپرستى آشنا مىگردد راه حق را ادامه مىدهد و به خداجویان و پویندگان طریق توحید ملحق مىگردد.
رسول اکرم(ص) در روایتى حقوق پسران و دختران را که بر دوش والدین آنهاست بر شمرده و افزودهاند: از حقوقى که پسر نسبت به پدر خود دارد این است که مادر وى را احترام کند، براى کودک نام خوب انتخاب نماید، به کودک قرآن بیاموزد و او را به پاکى و سلامت نفس پرورش دهد.(41)
حضرت على(ع) فرمودهاند: «و حقّ الولد على الوالد ان یحسن اسمه و یحسن ادبه و یعلّمه القرآن؛(42) حق فرزند بر پدرش این است که او را به اسم نیک نامگذارى کند و به خوبى تربیتش نماید و به وى قرآن مجید را تعلیم دهد.»
غایت مسلمانان از تعلیم فراگیرى مفاهیم دینى بوده است و بسیارى از متفکران مسلمان بر آن بودهاند که مقصود از علم همان معرفت به قرآن و سنت است که دو اصل مسلّم موازین شرعى و سرچشمه سعادت و رستگارى جامعه اسلامى مىباشد.(43) و این که امام حسن مجتبى(ع) خطاب به فرزندان و برادرزادگان خود فرمود: شما کودکان امروز و بزرگان اجتماع آینده هستید بر شما لازم است که تحصیل علم کنید.(44) منظور فراگیرى قرآن و دانشهاى وابسته به آن است.
رسول خدا(ص) فرمود: حق دختر بر پدر این است که سوره نور را برایش انتخاب کند.(45) در این سوره احکام و دستوراتى از قبیل تشویق به پاکدامنى، حفظ عفت و نیز امور مربوط به خانواده آمده است که اگر به دختران تعلیم داده شود آمادگى کامل براى تشکیل یک خانواده سالم پیدا مىکنند.
خاتم رسولان و مصطفاى پیامبران در روایتى درخشان چنین مژدهاى به اولیاء و مربیان دادهاند: هنگامى که معلم به کودک نام خدا را بیاموزد خداوند او و والدین کودک را از عذاب مصون مىدارد.(46)
حضرت على(ع) در خصوص فراگیرى قرآن در سنین صباوت و انس گرفتن با این اقیانوس بى کران الهى نوید دیگرى دادهاند:
«هر کس فرزندش را ببوسد برایش حسنهاى است و هر کس او را شاد کند خدا هم روز قیامت وى را مسرور مىنماید و هر کس به فرزندش قرآن بیاموزد پدر و مادرش فراخوانده مىشوند و دو حلّه بر آنان کنند که سیماى بهشتیان از نور آن دو حله تابان شود».(47)
حضرت امام حسین(ع) در جهت تربیت حضرت على اکبر(ع) دقتهاى ویژهاى داشت و اهتمام آن حضرت در این جهت بود که وى از همان دوران کودکى ارزشها را تقدیس کند و تمام وجودش را نور معنویت فرا گیرد و دریافت و ادراکهایش به نیکى و خوش خویى گرایش یابد تا آن که جوانههاى مقدّس از سرچشمه زلال وجود درخشانى چون امام حسین(ع) فطرت این جوان هاشمى را در دوران کودکى شکوفا ساخت و او را به سوى کمال مطلوب سوق داد، در همین دوران بود که امام زمینه هایى را فراهم ساخت تا فرزندش قرآن را بیاموزد.(48) عبدالرحمن سلمى به حضرت على اکبر(ع) سوره حمد را مىآموخت، وقتى طفل تمام سوره را یاد گرفت و آن را در حضور پدر بزرگوارش قرائت کرد، امام به مربى على اکبر(ع) هدایاى قابل توجهى اعطا فرمود و دهانش را از مروارید پر نمود، برخى از این رفتار امام شگفت زده شدند و چنین عطایى را براى معلمى که سوره حمد را به کودکى یاد داده بود، بزرگ دانستند و دلیل آن را از امام جویا شدند، حضرت فرمودند: این هدایا کجا مىتواند با عطاى سلمى یعنى تعلیم قرآن برابرى کند که هرچه به ازاء آن داده شود اندک است.(49)
حضرت امام حسن عسکرى(ع) فرمودند: خداوند به پدر و مادر پاداش عنایت مىفرماید و آنان در برابر این نعمت مىگویند: پروردگارا این همه تفضّل درباره ما از کجاست؟ اعمال ما که شایسته چنین پاداشى نبوده است، در جواب آنان گفته مىشود: این همه عنایت و نعمت پاداش آن است که به فرزند خود کتاب خدا(قرآن) را یاد دادید و او را نسبت به اسلام بینا کردید.(50)
اساس تربیت دینى کودک در دوران قبل از دبستان انس یافتن با قرآن و ذکر و دعاست و همین انس زمینه را براى پیدایش عادات و انجام فرایض دینى در مراحل بعدى فراهم مىآورد باتوجه به حسن تقلید در کودک معمولاً مشاهده مىشود که کودک از سال دوم از حرکات پدر و مادر در حال نماز و دعا و تلاوت قرآن تقلید مىکند و برخى کلمات و اذکار را با حالت کودکى تکرار مىکند، این حرکت به تدریج کاملتر مىشود و طفل گاهى کنار والدین خود به نماز مىایستد، اگر این رفتار با نوازش و تشویق والدین همراه شود بر رغبت کودک نسبت به مضامین قرآنى و روایى و تعالیم دینى افزوده مىشود و خاطرات بسیار با حلاوتى در ذهن و روان او از اذکار و ادعیه که برگرفته از قرآن هستند و سرود توحیدى به شمار مىآیند در ذهن و روان او باقى مىماند همین حالات روحى و خاطرات شیرین در آینده کودک و جهتگیرىهاى بعدى او مؤثر است و سنگ بناى تربیت دینى و الهى کودک را درهمین سالها مىگذارد، چنین فرصت هایى از نظر ایجاد آمادگى روحى براى شکوفایى ایمان در نهاد کودک بسیار ارزش دارد و نباید چنین مقتضیاتى را از دست داد اما نباید در علایق دینى اطفال زیاده روى شود و بچهها به انجام تکالیف دینى و فراگیرى متون مذهبى ملزم گردند بلکه باید زمینه را براى انجام این امور به صورت داوطلبانه فراهم نمود،(51) نکته دیگر این که کودکان باید به تدریج با مضامین دینى آشنا شوند چنانکه در تعالیم اهل بیت در این خصوص توصیه هایى وجود دارد. عبداللّه قضاله از امام پنجم و امام ششم نقل کرده که یکى از آن دو ستاره درخشان آسمان امامت فرمودهاند:
«هنگامى که کودک سه ساله شد او را وادار کن تا هفت بار «لااله الّا اللّه» بگوید در این وقت کودک را به حال خود واگذار تا به سن سه سال و هفت ماه و بیست روز برسد در چنین مرحلهاى باید به کودک گفته شود که هفت بار بگوید: «محمد رسول اللّه» سپس باید او را آزاد گذاشت تا به سن چهار سالگى برسد، پس از آن به او گفته شود که هفت مرتبه «صلى اللّه على محمد و آل محمد» را تکرار کند از آن پس باید درنگ کرد تا به سن پنج سالگى برسد پس از آن باید از وى پرسیده شود: جانب راست و چپ کدام است؟ و پس از آشنایى طرف راست و چپ باید او را به سوى قبله قرار داد و به وى توصیه نمود در برابر پروردگارش سجده نماید. سپس باید او را به حال خود رها کرد تا به سن شش سالگى برسد. از سن شش سالگى باید او را وادار به نماز کرد و رکوع، سجود و جزئیات دیگر نماز را به وى آموخت تا به سن هفت سالگى برسد...»(52)
دکتر محمدرضا شرفى خاطرنشان مىنماید: حدیث فوق روشن مىسازد که توجه به وضع فکرى و روانى کودک در هر مرحله از رشد یک الزام تربیتى است و در هیچ مرحلهاى نباید همه مسائل را بر وى تحمیل نمود بلکه تدریجى بودن یک اصل تربیتى در ارائه مطالب و موضوعات است.(53)
ائمه بزرگوار در آموزش قرآن و واجبات دینى به ویژگىهاى سنّى و شرایط کودکان توجه داشتهاند و از امام باقر(ع) در این باره روایتى جالب نقل گردیده است: ما کودکانمان را از سن پنج سالگى به خواندن نماز وادار مىکنیم ولى شما از سن هفت سالگى آنها را به اقامه نماز امر کنید.(54)
معاویة بن وهب از امام صادق(ع) پرسید در چه سنى کودک به نماز وادار مىشود، حضرت فرمود: بین شش و هفت سالگى.(55) رعایت اصل تدریج و توجه به جنبههاى رشد و میزان توانایى کودکان در آموزش مفاهیم دینى امر ضرورى و اجتنابناپذیر است اما باید این نکته را به خاطر داشت که باید در فرصتهاى مقتضى دل کودک را به حبّ خداوند و مهر پیشوایان الهى و رهبران الهى متوجه کرد و آموزش قرآن و احادیث منقول از معصومین به آنان باید هرچه زودتر صورت گیرد امام صادق(ع) فرمودهاند به فرزندان خود احادیث (متون دینى) را بیاموزید قبل از آن که مخالفان بر شما سبقت گیرند و دلهاى اطفال شما را با سخنان نادرست (منحرف) اشغال نمایند.(56)
حفظ و فراگیرى اشعارى که به طرزى زیبا و لطیف مضامین دینى را در بر مىگیرند و گوش دادن به آیات قرآنى که با صوت و آهنگ زیبایى خوانده شده باشد و نیز حفظ سورههاى کوتاه قرآن با توجه به قدرت حافظه کودک در پرورش روحیه وى مؤثرند و اگر فضاى خانه با ارزشهاى معنوى آمیخته باشد و والدین موازین دینى و تکالیف مذهبى را در زندگى خویش جدى بگیرند، کودکان به طور غیر مستقیم و به صورت مشاهدهاى از این جوّ روحانى متأثر مىشوند و عواطف دینى آنان به طور طبیعى پرورش مىیابد، با توجه به تأکید مکرر اهل بیت(ع) به پیروان خویش باید کوشید تا کودکان در دوران قبل از دبستان پیوند روحى و قلبى خود را با قرآن و عترت محکم کنند و انس و گرایش افزونترى به این مضامین مقدّس پیدا نمایند اما باید از سختگیرىهاى نابجا به شدت پرهیز کرد و با آنان به نرمى و ملایمت رفتار نمود، تلفیق عطوفت با عبادت انجام تکالیف دینى را در کام کودکان شیرین مىکند و آنان را شادمان مىسازد.(57)
کودکى که حافظ قرآن است یا با خواندن آن انس دارد در حد درک خویش خوبى و بدى را مىفهمد و آیات خیر و سعادت را به حافظه خویش مىسپارد، او که در شبانه روز از طریق نماز، ذکر و دعا چندین مرتبه متوجه خالق هستى مىگردد و خویشتن را همواره نزد پروردگار خویش مىبیند و ذهن و فکرش با کلام حق مأنوس مىباشد از انحرافات مصون است.(58) ادامه دارد.
پىنوشتها: -
1. صحیفه نور، ج 4، ص 104.
2. یادداشتهاى استاد مطهرى، ج 2، ص 168.
3. همان، ص 88.
4. همان، ص 170.
5. همان، ص 173.
6. تعلیم و تربیت در اسلام، شهید مطهرى، ص 18.
7. همان، ص 57.
8. فطرت، شهید مطهرى، ص 260 و 261.
9. یادداشتهاى مطهرى، ج 2، ص 158.
10. نهج البلاغه، نامه 31.
11. راه و روش تربیت از دیدگاه امام على(ع) على محمد حسین ادیب، ترجمه دکتر سید محمد رادمنش، ص 19.
12. کیمیاى سعادت، امام محمد غزالى، ج 2، ص 27؛ آراء مربیان بزرگ مسلمان درباره تربیت کودک، محود عطاران، ص 25.
13. راه و روش تربیت از دیدگاه امام على(ع)، ص 299.
14. کودک در خانواده، ماریا مونتسورى، ترجمه سعید بهشتى، ص 65 - 66.
15. روح بشر، دکتر ناصرالدین صاحب الرحمانى، ج 2، ص 250.
16. لذات فلسفه، ویلدورانت، ترجمه عباس زریاب خویى، ص 199.
17. فرزند خوشبخت گلى از گلهاى بهشت، محسن کتابچى، ص 41.
18. لذات فلسفه، ص 199.
19. ما و فرزندان ما، ریموند بیچ، ترجمه منیروران، ص 5.
20. کودک از نظر وراثت و تربیت، استاد محمد تقى فلسفى(ره)، ج 1، ص 430.
21. مأخذ پیشین، ص 460.
22. سوره روم، آیه 29.
23. روش و محتواى آموزش در مراکز آموزش قبل از دبستان، سازمان پژوهش و برنامه ریزى آموزش دفتر تحقیقات و برنامه ریزى و تألیف کتب درسى، ج 1، ص 103 - 102.
24. ادب الصغیر، ابن مقفع، ص 5 - 6.
25. میزان العمل، امام محمد غزالى، ص 68.
26. اسلام و تعلیم و تربیت، ج 1، دکتر سید محمد باقر حجتى، به نقل از تهذیب الاخلاق ابن مسکویه، ص 77، احیاء علوم الدین غزالى، ج 3، ص 66 - 69؛ الشجرة الالهیة، شهرزورى، ص 267.
27. میزان العمل، ص 78.
28. بحارالانوار، علامه مجلسى، ج 2، ص 87 - 88؛ سفینة البحار، محدث قمى، ج 2، ص 373؛ احیاء العلوم، غزالى، ج 3، ص69.
29. الحدیث (روایات تربیتى از مکتب اهل بیت(ع)) گردآورنده مرتضى فرید، ج 2، ص 376.
30. بحارالانوار، ج 2، ص 87.
31. همان، ص 88.
32. چهارساله دوم(گزارشى از دومین دوره ریاست جمهورى حضرت آیة اللّه خامنهاى، ص 223).
33. سوره انعام، آیه 28.
34. دیوان منسوب به امیرمؤمنان، ترجمه مصطفى زمانى، ص 182.
35. اسلام و تعلیم و تربیت، دکتر سید محمد باقر حجتى، ج 1، ص 265؛ به نقل از مجله بهار، ج 2، ص 283 - 284.
36. کودک در خانواده، ص 64.
37. همان، ص 128.
38. همان، ص 161 - 162.
39. مستدرک الوسایل، میرزا حسین نورى، ج 2، ص 619.
40. آیین تربیت، ابراهیم امینى، ص 108.
41. کافى، ج 6، ص 49، الحدیث، ج 3، ص 85.
42. نهج البلاغه (فیض الاسلام)، ص 1264.
43. کیمیاى سعادت، ص 122.
44. بحارالانوار، ج 2، ص 152.
45. وسائل الشیعه، شیخ حر عاملى، ج 15، ص 199.
46. مستدرک الوسایل، ج 2، ص 625.
47. فروع کافى، شیخ کلینى، ص 49.
48. حضرت على اکبر(ع) شبیه پیامبر شهید ولایت، از نگارنده، ص 64 - 65.
49. مناقب آل ابى طالب، ج 4، ص 66؛ راز خوشبختى فرزندان،
محمد الکاتب، ترجمه محمد صادق پارسا، ص 189؛ لؤلؤ مرجان، محدث نورى، ص 44 - 45 ؛ مأخذ قبل، ص 65.
50. مستدرک الوسایل، ج 1، ص 290.
51. رفتار والدین با فرزندان، محمد على سادات، ص 77 - 78.
52. وسائل الشیعه، ج 15، ص 193؛ بحارالانوار، ج 23، ص 113 - 114، ضمناً این روایت در برخى منابع با اندکى تفاوت از حضرت على(ع) نیز نقل گردیده است (نک: مکارم الاخلاق، ص 254).
53. مراحل رشد و تحوّل انسان، محمد رضا شرفى، ص 198.
54. وسایل الشیعه، ج 3، ص 12.
55. همان، ج 2، ص 3 و نیز الحدیث، ج 3، ص 82.
56. کودک از نظر وراثت و تربیت، ج 2، ص 192؛ به نقل از کافى، ج 6، ص 47.
57. رفتار والدین با فرزندان، ص 81 - 82.
58. اسلام و تعلیم و تربیت، ج 1، ص 256 - 257.