مقدمه قلّه قبیله ایمان‏ دوازده اردیبهشت مقارن با سالگرد شهادت اندیشمند وارسته و متفکر به حق پیوسته شهید والامقام و فرزند معنوى امام خمینى علامه آیت اللّه مطهرى است، همان فرزانه‏اى که پیام انبیاء را صیانت نمود، دستورات قرآنى و فرهنگ عترت را در زندگى عملى خویش در حد توان پیاده نمود و به همین دلیل مصداق بارز «العلماء ورثة الانبیاء» گشت همو که مواعظ نهج البلاغه در ژرفاى جانش نشسته و روانش با معنویت امیرمؤمنان پیوند خورده و با صحیفه علوى تنفس مى‏نمود. اندیشمندى سرخ صورت و سبز سیرت که جویبارهاى با طراوت طهارت در روح و روانش جارى بود، استوارى تفکر و صلابت ایمان را در وجود خویش فراهم ساخت و با چنین کیمیایى کرامت گونه تا قلّه قرب و یقین طى طریق نمود و چون رداى شهادت بر تن کرد خون پاکش بر این صفاى معنوى مهر تأیید زد و آثارش که از بیان و بنانش تراوش مى‏نمود رایحه چنین روحانیتى را در فضاى اذهان مشتاق معرفت و حقیقت منتشر ساخت. به همین دلیل امام خمینى(ره) در فرازى از پیامشان به مناسبت شهادت این رادمرد تاریخ معاصر فرمود: «مطهرى که در طهارت روح و قوت ایمان و قدرت بیان کم نظیر بود، رفت و به ملأ اعلاء پیوست لکن بدخواهان بدانند که با رفتن او شخصیت اسلامى و علمى و فلسفى‏اش نمى‏رود.»(1) آن حکیم مطهر که عصاره مؤثر حوزه‏هاى علمیه و محصول صدها سال تجارب حاکم بر حوزه‏ها و حاصل عمر با برکت امام امت بود. در میدان نبرد با مکاتب و مسالک کفر، شرک و نفاق چون ستاره‏اى فروزان درخشید و جهان را در پرتو این تشعشع روشن ساخت. دانشورى از تبار طلایه داران «نهضت اسلامى در صد ساله اخیر» که از نخستین روزهاى صباوت با قرآن آشنا شد و بعد در نهج البلاغه سیر نمود و با نگرشى ژرف بر نبوت و امامت، از خرمن حکمت اسلامى خوشه‏ها چید و در پرتو آن علاقه‏مندان را با علوم اسلامى آشنا ساخت و آنان را به اندیشیدن در خاستگاه وجودى خویش و سیر آفاقى و انفسى و تأسى از انسان‏هاى کاملى چون حضرت على(ع) با آن جاذبه و دافعه فوق العاده فرا خواند، او عاشق خاندان وحى و نبوت بود و در این مسیر ولاءها و ولایت‏ها را پذیرا گشت و کوشید تا سیره ائمه اطهار را به نگارش درآورد و از حماسه حسینى سخن گوید و تحریفات عاشورا را روشن کند و فلسفه قیام و انقلاب حضرت مهدى(عج) را براى جهانیان تبیین سازد. گفتارهاى معنوى و مقالات فلسفى این استاد حوزه و دانشگاه الهام گرفته از جهان بینى توحیدى بود و در توضیح مباحث متنوع دینى مقتضیات زمان را در نظر داشت، آن مشعل فروزان دانش و خرد در صدد بود ایمان و علم را با هم مأنوس سازد و نقش امدادهاى غیبى را در زندگى آدمیان مطرح سازد و به آنان تفهیم نماید که دنیا را مزرعه آخرت تلقى نموده و خویشتن را براى سراى جاوید مهیا سازند که این ویژگى آزادى معنوى را برایشان به ارمغان خواهد آورد. تربیت مطهر یکى از فرازهاى مهم در پژوهش‏ها و بررسى‏هاى متفکر شهید استاد آیت اللّه مطهرى بحث پرورش و تربیت کودکان و نوجوانان مى‏باشد، ایشان عقیده دارد آموزش هدف بعثت است.(2) و تأکید مى‏نمایند: «تربیت باید بر اساس تکوین و استفاده از مقررات دقیق و صراط باریک تکوین و خلقت باشد و به این ترتیب استعدادها به فعلیت مى‏رسد...تربیت شکوفانیدن است، لهذا اطفالى که از اول بازور و تشر و تشدید روبرو مى‏شوند غنچه‏هایى هستند که از اول پرپر مى‏شوند بلکه همیشه به حال غنچه بودن مى‏مانند، بلکه آثار سوء روحى و پس رانى‏ها و عقده‏ها در روح آنان پیدا مى‏شود.»(3) شهید مطهرى بر این باور است که: «...پرورش یا تربیت یعنى مواد خام انسانى را تبدیل به ماده مفید انسان کردن و به اعتبارى انسان مصرفى را تبدیل به انسان مولّد کردن.»(4) و خاطر نشان مى‏نمایند: «...تربیت حقیقى عبارت است از فراهم آوردن موجبات تجلّى شخصیت انسان و به فعلیت رسیدن استعدادهاى درونى و نهایى انسان و این (شیوه) با یک تحمیل جبرى صورت نمى‏گیرد بلکه با نرمش و تحت مراقبت عالمانه و مهربانانه تولد شخصیت واقعى انسان را فراهم آوردن، عملى مى‏شود.»(5) از این روى آن متفکر به خون خفته شناخت استعدادها، دقایق ذهن، عواطف و مشاعر انسانى را براى تحقق این امر ضرورى مى‏داند و اضافه مى‏کند تمام اصول تربیتى باید از معرفت نفس بدست آید، همچنین پرورش برخى استعدادها و مهمل گذاشتن برخى دیگر یا مبارزه کردن با آن‏ها عدم تعادل ایجاد مى‏کند و انسان را به صورت موجودى خطرناک درمى‏آورد. از دیدگاه آن اسوه مشاهیر معرفت هدف معلم باید این باشد که نیروى فکرى متعلّم را پرورش و استقلال دهد و قوه ابتکار او را زنده کند(6) ایشان متذکر مى‏گردد: این پرورش دادن‏ها به معناى شکوفا کردن استعدادهاى درونى است و تربیت باید تابع و پیرو فطرت باشد.(7) شهید مطهرى معتقد است حتى گرایش‏هاى اعتقادى انسان متکى بر ادراک فطرى بوده و این سرشت درونى انسان را به سوى دیانت سوق مى‏دهد و اگر چنین تمایلات پاک و درونى درست شکوفا گردند، تربیت امر موفقیت‏آمیز، با خاصیت و هدف دار خواهد بود.(8) استاد مطهرى تأکید مى‏نماید غایت تربیت و تعلیمات نیز تقوا، تزکیه نفس، پرورش اراده و برطرف کردن موانع براى بندگى خداوند و تقویت قلب براى حرارت ایمانى مى‏باشد.(9) از آنجا که آموزش و تربیت از شؤون الهى است و تعلیم و تزکیه به صورت یکى از سنت‏هاى نیک آفرینش درآمده است و معلمى کرامتى سترگ و تحفه‏اى آسمانى است که خداوند به آدمى اعطا کرده است فراز زلال وجود مربیان و معلمان نهال‏هاى تشنه کویر جهالت سیراب مى‏گردند و از سویى سالگرد شهادت استاد مطهرى به عنوان روز معلم نامیده شده است. نوشتارى که پیش روى خوانندگان است بررسى تحلیلى دارد در مورد آموزش و پرورش اطفال با تأکید بر دیدگاههاى اسلامى و نظرات اندیشمندان مسلمان و نیز مقایسه با تفکر دانشوران تعلیم و تربیت جهانى. امید آن که مورد قبول علاقمه‏مندان واقع گردد. چگونگى تکوین شخصیت کودک‏ کودک به هنگام تولد بذرهایى در زمین وجود خود دارد که باید با اتخاذ روش‏هاى مناسب به رشد و شکوفایى آن پرداخت، هر طفلى تحت شرایط و اوضاع مناسب با ویژگى‏هاى خاصى رشد مى‏کند، هرگاه این زمینه‏ها فراهم گردد، رویش این نهال نورس انجام مى‏پذیرد، بخش مهمى از سعادت و شقاوت افراد در ادوار مختلف زندگى، در گرو نوع تربیت دوران کودکى است و بر این اساس این مقطع از عمر انسان مهم‏ترین زمان براى شکل‏گیرى شخصیت اوست و اگر به طور اصولى و با رعایت موازین ارزشى و پرورشى مرحله مزبور را پشت سر نهند، زمینه‏هاى رسیدن به قلّه کمال و درک و فهم افزونتر بر ایشان فراهم مى‏گردد، از این رو خاطر نشان ساخته‏اند: درخت زندگى در هنگام کودکى کاشته مى‏شود و مربى آن را پرورش داده و مراقبت مى‏کند، در جوانى به گل مى‏نشیند و در روزگار میان سالى محصول مى‏دهد. حضرت على(ع) خطاب به فرزندش امام حسن مجتبى(ع) فرموده‏اند: قلب کودک نورس مانند زمین خالى از بذر و گیاه است، هر تخمى که در آن افشانده شود به خوبى مى‏پذیرد و در خود مى‏پرورد. فرزندم از دوران کودکى تو استفاده نمودم و خیلى زود در پرورش تو قیام کردم پیش از آن که دل تربیت پذیرت سخت شود و مطالب گوناگونى عقلت را اشغال نماید.(10) البته ناگفته نماند که زمینه‏هاى تربیت طفل از مراحلى قبل از به دنیا آمدن او آغاز مى‏گردد، بدین معنا که افکار، عقاید، عادات و خصال و حتى غذایى که والدین کودک تناول مى‏کنند در آمادگى نوزادى که از آنها به وجود مى‏آید تأثیرى آشکار دارد. کودک در روزهاى نخستین زندگیش قابلیت شگفتى دارد، او به آسانى شکل مى‏گیرد و براى هر عادتى پذیرش نشان مى‏دهد و مى‏تواند با تربیت‏هاى اصیل و صحیح به سوى فضیلت رهنمودن شود، این مادران و پدران و مربیان هستند که مى‏توانند با محبت توأم با تدبیر خویش و حسن رفتار و خوش سلوکى خود در پرورش و سازندگى افرادى خیرخواه، آزادمنش، شجاع، مهربان، دانا، شریف و مهمتر از همه مؤمن مؤثر باشند.(11) غزالى دانشمند مسلمان اهل ایران مى‏گوید: «...بدان که کودک امانتى است در دست مادر و پدر و آن دل پاک وى چون گوهرى نفیس و نقش‏پذیر است چون موم و از همه نقش‏ها خالى است، چون زمینى پاک است که هر تخم که در وى افکنى بروید، اگر تخم خیر افکنى به سعادت دین و دنیا برسد و مادر و هم پدر و استاد در آن ثواب شریک باشند...»(12) استاد على محمد حسین ادیب محقق علاقه‏مند به مکتب اهل بیت و نویسنده لبنانى مى‏نویسد: «...کودکان بسیارى از عادات، امیال و عواطف را از پدران و مادران و خویشان و تمام کسانى که از روزهاى نخستین زندگیشان با آنها ارتباط دارند مى‏گیرند عادات و امیالى که گاه آثارش در شخصیت و رفتارهاى کودکان ظاهر نمى‏شود مگر پس از گذشت سال‏ها که براى خود مردانى و زنانى شده‏اند...کودک به طور طبیعى در صحبت کردن و راه رفتن و اعمال دیگر روزانه از کسى پیروى مى‏کند که بزرگتر از اوست و بطور طبیعى تحت تأثیر آداب و رفتار و روش و زندگى آنها قرار مى‏گیرد».(13) ماریا مونتسورى مربى ایتالیایى که روش تربیتى او جایگاه خاصى در دنیاى علوم انسانى دارد ضمن آن که براى کودک هویتى مستقل و سرشتى ویژه قائل است و عقیده دارد اطفال هم صاحب شخصیت مى‏باشند، خاطرنشان مى‏نماید یک فرد خردسال همچون موم نقش‏پذیر است و مى‏تواند شکل مناسب و خوبى به خود بگیرد، اما مربّى باید اجازه دهد که کودک فرصت آشکار سازى خود را به دست آورد و از هرگونه دخالت‏هاى حساب نشده، نابجا و غیر اصولى اجتناب کنند و تنها باید به امورى حساسیت نشان دهند که براى تکوین و شکل‏گیرى شخصیت کودک ضرورت تام و تمام دارد قدم اول این است که سعى در فهم و درک بهتر و واقع بینانه‏تر شخصیت کودک داشته باشیم.(14) اگر در میان گفتار و کردار مربّى تضاد و اختلافى دیده شود تلاش‏هاى تربیتى دچار خدشه و اختلال مى‏شوند و استمرار این روند به سرگردانى و بى ایمانى نوآموز منتهى مى‏گردد و نه تنها هدف تربیت تحقق نمى‏پذیرد بلکه نابسامانى و آشفتگى زیان بارى بر روح کودک حکمفرما مى‏گردد.(15) پس به قول ویل دورانت مربّى باید نخست خود را تزکیه کند و سپس به پرورش‏هاى اخلاقى کودکان روى آورد.(16) عده‏اى نیز اولیاء و مربیان را به این نکته توجه داده‏اند که کودکان آنها همچون آینه هستند که شخصیت آنان را در خویشتن منعکس مى‏سازند، اگر این الگوها مطبوع، روشن و دلپسند باشد بینش کودک از دریچه این نقش‏ها به جهان و مردم مى‏نگرد و در نتیجه روشنى، صفا و طراوت دارد و در غیر این صورت جامعه و پیرامون خویش را با حالتى توأم با نفرت و تیرگى مشاهده مى‏کند که میوه آن بدبینى، بدگمانى و خصومت است.(17) به همین دلیل ویل دورانت مى‏گوید که کودکانت را به من بنما تا بگویم چه کاره هستى.(18) دکتر آد.فریر یادآور گردیده است: مسأله تربیت در خانواده به این نکته بر مى‏خورد که باید والدین خودشان از احساسات عالى غنى باشند تا این صفات(خوب) در وجود آنها به خارج پرتو افکند و کودکشان را گرم و روشن سازد، باید این حرارت به کودکان برسد همان گونه که گیاه از پرتو آفتاب نیرو مى‏گیرد...آنگاه به خودى خود احساس شخصى آنان تصفیه مى‏شود، اراده‏شان قوى مى‏گردد و قضاوتشان پیوسته روشن‏تر، درست‏تر و منطقى‏تر مى‏شود.(19) سرشتى ملکوتى‏ آدمى به جهت دارا بودن اختیار از نظر روحى و معنوى مى‏تواند خود را بر اثر تربیت‏هاى متفاوت به اشکال گوناگون درآورد و ماهیت‏هاى مختلفى بپذیرد اما این گونه نیست که نسبت به تمامى حالات بى‏تفاوت باشد، تنها یک فعلیت در میان شکل‏هاى متعدد با ساختمان روحى انسان تناسب دارد و در حقیقت حاصل نشو و نماى همان بذرهاى موجود در مزرعه هستى اوست، از این هیأت خاص معنوى مى‏توان به ماهیت انسانى تعبیر کرد و در نتیجه آن سعادت حقیقى را بدست آورد، این نیرو و استعداد روانى که در نهاد آدمى به صورت بالقوّه وجود دارد و او را از درون به سوى مقاصدى والا و مقدّس سوق مى‏دهد سرشت یا فطرت نامیده مى‏شود که از ارکان روان‏شناسى اسلامى محسوب مى‏گردد. انسان وقتى دیده به جهان مى‏گشاید یک عده تمایلات غریزى دارد که با رشد کودک، توسعه یافته و متنوع‏تر مى‏شود، این حالات به رغم تنوع ظاهرى هدفى خاص را تعقیب مى‏کنند و آن حفظ حیات و بقاء خود مى‏باشد، از این اعمال ناآموخته، ناآگاهانه و غیر انتخابى غالباً به غرایز تعبیر مى‏گردد که در این ویژگى انسان و حیوان مشترکند اما تمامى خصوصیات روحى و روانى انسان در این امیال خلاصه نمى‏شود و در عمق هستى و ژرفاى وجود او گرایشى به ودیعت نهاده شده که حساب او را از حیوانات منفک مى‏کند، همان حقیقت مقدّسى که میل به علو و تعالى را در انسان به وجود مى‏آورد و او را از مرتبه حیوانى و غریزى به رتبه‏هاى بالاتر که با قداست و جاودانگى توأم است ارتقاء مى‏دهد. در واقع انسان در وراى پاره‏اى امیال غریزى و طبیعى، خواسته‏ها و کشش هایى دارد که با حالات حاکم بر غرایز قابل مقایسه نمى‏باشد، این دست از گرایش‏هاى متعالى و ماوراء حیوانى در آن حدّى هستند که هویت انسانى در گرو آنهاست و در تمامى اعصار و قرون، در همه جوامع و نیز سرزمین‏ها به عنوان امورى مقدّس، قابل تکریم و در خور تحسین و ستایش وجود داشته و اگرچه آفات و علف‏هاى هرز، کاستى هایى در آن پدید آورده ولى هرگز از بین نرفته است زیرا در نهاد و ضمیر انسان ریشه دارد، حقیقت جویى، کمال یابى، دوست داشتن زیبایى‏هاى هستى و نیز رسیدن به ارزش‏هایى چون ایثار،گذشت و نیکوکارى از این قبیل ارزشهاى والاست که با حساب‏هاى عادى و مادى قابل توجیه نمى‏باشند و قداست عالم انسانى در گرو این قبیل تمایلات متعالى است که در منابع اسلامى از آنها به فطرت تعبیر مى‏گردد. لازم است تربیت کودک بر تمایلات فطرى استوار باشد و پرورش هایى که بر این اساس پى‏ریزى مى‏شود صحیح و راه واقعى سعادت انسان است، به علاوه چون هم آهنگ با نداى فطرت است ثابت و پایدار خواهد ماند و چون فطرت کودکان بر توحید و یکتاپرستى بنیان نهاده شده باید با اتخاذ روش‏هاى تربیتى صحیح و زبانى ساده و قابل فهم ایمان به خدا را به اطفال آموخت. از زمانى که دستگاه درک طفل شروع به فعالیت مى‏کند و حس کنجکاوى در او بیدار مى‏شود و پیوسته از منشأ و علل اشیاء سؤال مى‏کند روان پاک و بدون آلایش او براى پذیرفتن خالق جهان مهیاست و این طبیعى‏ترین حالتى است که خداوند در نهاد هر کودکى خلق کرده است. مربى لایق و آگاه باید از این سرمایه فطرى به نحوى مطلوب استفاده کند و به اطفال بفهماند آن کس که ما را آفریده و به ما رزق و روزى مى‏دهد، آن که گل و گیاه، پرنده و حیوان را خلق کرده و خالق شب و روز مى‏باشد خداست، او در تمامى لحظات ناظر اعمال ماست. خوبى‏ها را پاداش داده و بدى‏ها را مجازات مى‏کند، این سخن در ذهن کودک قابل قبول است و در مدت کمى به خداوند دل بسته و با ایجاد این باور مقدماتى، مى‏توان سنگ بناى سعادت بشر را بنیان نهاد و کودک را خیلى زود به درستى تربیت نمود و سجایاى اخلاقى و صفات انسانى را به تدریج در وى پرورش داد زیرا ایمان به خدا که در واقع شکوفایى فطرت است آثار و نتایج مهمى در زنده نمودن فضایل انسانى دارد به عبارت روشن‏تر ایمان به حقیقت هستى فطرت توحیدى را احیا مى‏کند و سعادت راستین بشر را پى‏ریزى مى‏نماید و در پرتو این درخشندگى جانبخش، خصال پسندیده و رفتار مطلوب در شخص جامه عمل مى‏پوشد.(20) مربى وظیفه شناس کسى است که در همان دوران صباوت طفل را به خداوند عالم متوجه کند و با زبانى ساده و در خور استعداد و توانایى روحى کودک به وى درس ایمان بدهد و به پیروى از قرآن شریف با او از رحمت نامحدود پروردگار سخن گوید و از نخستین سال‏هاى زندگى بذر امید را در دل کودک بریزد.(21) کودک امانتى الهى و ودیعه‏اى آسمانى است که قلب پاکش گوهر گرانمایه و نفیس و آینه مصفایى است و در عین حال قابلیت پذیرش نقش‏هاى گوناگون را دارد و به هر چیزى که نظرش را جلب کند متمایل مى‏شود و باید بر طبق اصول تعلیم و تربیت وى را به عادات و صفات نیک پرورش دهند و عملى ساختن این شیوه جز از طریق پرورش مذهبى کودکان میسّر نمى‏باشد و اطفال بر حسب گرایش‏هاى فطرى براى فراگیرى مسایل دینى آمادگى بیشترى دارند زیرا قرآن مى‏فرماید: «فاقم وجهک للدین حنیفاً فطرت اللّه التى فطر الناس علیها...؛(22) مربیان باید کودکان را با بینش قرآنى بار آورند و به آنان بفهمانند که جهان را آفریدگارى است که دانا و توانا بوده و در همه جا حاضر و ناظر بر احوال موجودات عالم است. در این مورد باید بیشتر از عواطف و احساسات ظریف کودک بهره گرفت و از زیبایى‏هاى جهان هستى برایش سخن گفت و او را از این طریق به سوى خداى مهربان راهنمایى کرد اگر کودک با قرآن مأنوس گردد و با آیات این معجزه جاویدان خو گیرد رفته رفته آرامشى ملکوتى آسمان ذهنش را فرا مى‏گیرد و چنین ویژگى وى را براى آینده‏اى توأم با سعادت مهیّا مى‏نماید که همواره در برابر خالق خود خاضع و در مقابل بندگان پروردگار مهربان و فروتن مى‏شود، هر کارى را با نام خدا شروع مى‏کند و جز راه حقّ مسیر دیگرى را نمى‏پوید، از این رو مربى مى‏تواند از هر فرصتى و در خلال هر برنامه و فعالیتى براى پرورش مذهبى کودک استفاده نماید.(23) «جان لاک»(johnlocke) در مورد کودک نظریه «صفحه پاک ذهن» را ارائه داده است، به عقیده وى در امر تعلیم و تربیت عوامل محیطى بر امور وراثتى رجحان دارد، مربیان اسلامى هم معتقدند که کودک در آغاز مانند لوح سفیدى است اما نه آن که هیچ مایه‏اى براى شناخت یا رفتار نداشته باشد بلکه بر این اساس صفات بالفعل خاصى ندارد بر اساس این نظریه، کودک داراى سجایا و صفاتى است که قابل رشد و نمو است و در صورتى که شرایط تربیت فراهم باشد این خصال از قوه به فعل مى‏رسد. ابن مقفّع مى‏گوید: براى عقل‏ها غرائزى است که توسط آنها ادب را مى‏پذیرد و بدین وسیله خِرَدها رشد مى‏کند و تزکیه مى‏شود، همین عقل در مرکز خود که قلب است پنهان مى‏باشد و نیرو و حیاتى از خود ظاهر نمى‏سازد مگر پس از آن که تربیت میوه و شاخ و برگ آن را نمودار سازد.(24) غزالى هم مانند وى مى‏گوید: در نهاد کودک قوّه و قابلیتى وجود دارد که مى‏تواند کمال بعدى را بپذیرد.(25) در واقع کودک نقش‏هاى گوناگون را به سهولت قبول مى‏کند و به هر سویى که او را سوق دهند متمایل مى‏شود و اگر از هنگام خردسالى او را به صفات و رفتارهاى خوب عادت دهند به آنها خو مى‏گیرد اما اگر در پرورش او اهمال شود به رفتارهایى ناروا روى مى‏آورد و چنان این عادات به صورت ملکه راسخى در مى‏آید که از میان بردن آن دشوار مى‏گردد.(26) عدّه‏اى این برنامه را چنین تفسیر کرده‏اند که اخلاق با تعلیم و عادات به دست مى‏آید چنانکه بدن آدمى در آغاز کامل آفریده نشده است و به تدریج رشد یافته و کامل مى‏گردد، نقس انسانى نیز با تمرین‏ها و تزکیه‏ها کمال مى‏یابد.(27) با الهام از بیانات معصومین چنین استنباط مى‏گردد که هر کسى بر اساس سرشتى الهى دیده به جهان مى‏گشاید و احتمال دارد اولیاء او یا عوامل تأثیر گذار دیگر وى را از صراط مستقیم منحرف سازند. رسول اکرم(ص) فرموده‏اند: «کلّ مولودٍ یولد على الفطرة حتّى یکون ابواه یهوّدانه و ینصّرانه و یمجّسانه؛(28) هر فرزندى بر اساس فطرت مذهبى و معرفت الهى متولد گردد، این پدر و مادرند که او را به یهودیت، نصرانیت و مجوسیّت سوق مى‏دهند(و او را از راه فطرت دور مى‏سازند) اصولاً یکى از وظایف بزرگ فرستادگان الهى بیدار کردن فطرت بشر و بکار انداختن سرمایه‏هاى الهامى و معنوى درونى آنها بوده است چنانکه حضرت على(ع) این موضوع را متذکر گردیده‏اند: خداوند پیامبران خود را برانگیخت و پیاپى بین مردم فرستاد تا بشر را به اداى پیمان فطرت وا دارند و نعمت‏هاى فراموش شده خداوند را یادآورى کنند و با تلاش‏هاى تبلیغى خود نیروهاى نهفته عقل مردم را برانگیخته و بکار اندازند.(29) و چون یکى از اصحاب امام باقر(ع) از آن حضرت در خصوص دین حنیف سؤال کرد، امام پنجم فرمود: فطرت است که خداوند در نهاد تمام آحاد بشر آفریده است، پروردگار متعال انسان را با سرشت معرفت خویش خلق کرده است.(30) امام صادق(ع) نیز در تفسیر آیه فطرت (آیه 30، از سوره روم) فرموده‏اند خداوند بشر را با فطرت خدا پرستى آفریده است.(31) مقام معظم رهبرى حضرت آیة اللّه خامنه‏اى در فرازى از پیام به سمینار علمى و آموزشى کودکان زیر شش سال خاطر نشان ساخته‏اند: «...کودکان جهان همچون جوانه‏هاى امید بخشى هستند که دستمایه حیاتشان بذر پاکیزه فطرت است و بستر رشدشان زمین مستعد خانواده و سپس جامعه مسأله تعلیم و تربیت مفید و سالم در فضاى مساعد رشد مى‏تواند نقشى مطلوب بر لوح فطرت کودک بنگارد و زمینه کمال وى را فراهم سازد و از این راه آینده‏اى روشن را براى ملت‏ها تضمین کند. در نظر داشته باشیم که همه کودکان بر فطرتى پاک و کمال جو متولد مى‏شوند و این تربیت خانواده و اجتماع است که از آنان انسان‏هایى برومند و شایسته یا پژمرده و فاسد مى‏سازند. باور داشته باشیم که کودکان ما بسیارى از مسایل معنوى را درک مى‏کنند و آموزش آنان در این سنین با روش‏هاى مناسب نه تنها مقدور و معقول بلکه واجب و اساسى است.»(32) در حقیقت نخستین شرط تربیت کودک همان خردسالى اوست‏زیرا هنوز عادات مانع اطاعت در او پدید نیامده است و نیز اراده قوى ندارد تا او را از پیروى باز دارد، سرمایه جاودانى فطرت هم در وجودش نهاده شده است. بنابراین اگر به عادتى نیکو و خصال عالى خو بگیرد به آسانى خلل‏پذیر نمى‏باشد و با انس به روش‏هاى نیکو و رفتارهاى خوب این عادت در او استمرار یافته و بلکه رو به شدّت و افزایش است، قرآن کریم مى‏فرماید: «ولو ردوالعادوا لما نهوا عنه؛(33) هرگاه برگردانیده مى‏شدند به آنچه که از آن نهى شدند دوباره به آن دچار مى‏گشتند» با برداشت از این آیه چنین استفاده مى‏شود که باید از راه تعلیم و تلقین، کودکان را به فضیلت عادت دهیم، این یک اشتباه محض است که عدّه‏اى مى‏گویند کودکان را باید به حال خود رها کرد تا از تمایلات و شهوات خویش پیروى کنند و دلیل این اظهارات آن است که باید طفل بر اساس آزادى و استقلال پرورش یابد، البته آزادى در مسیر تربیت تا حدودى مطلوب مى‏باشد اما کمتر کسى را مى‏توان یافت که در دوران صباوت از تمایلات خود متابعت کرده و در هنگامى که به رشد و بزرگسالى مى‏رسد قادر باشد تمایلات خود را تعدیل و تنظیم نماید، در اشعار منسوب به حضرت على(ع) آمده است: فرزندان خود را به آداب و آئین‏هاى (نیکو) در خردسالى برانگیز تا دو دیده تو بوسیله آن در بزرگ سالى روشن گردد، مثال آدابى که در اوان کودکى در وجود خود جمع مى‏کنى همچون نقش بر سنگ است، آن سنت‏هاى آموخته شده در سنین طفولیت همچون گنج هایى است که بر ذخائر آن افزوده مى‏شود و حوادث روزگار آن را دگرگون نمى‏کند و از این بابت نباید بیمى به دل راه داد.(34) «ژان ژاک رسو» اعتقاد دارد که تکوین عادات در کودکان حتى پس از تولد شروع مى‏شود و اطفال قبل از آن که سخن گویند و چیزى را بشنوند به یادگیرى مشغول هستند، وى مى‏گوید در صورتى که مشهودات کودک در ترس یا شهامت او دخالت دارد چگونه مى‏توان گفت که تربیت طفل قبل از حرف زدن یا شنیدن شروع نمى‏شود.(35) «ماریا مونتسورى» حیات روحانى و معنوى کودک را که اسلام از آن به فطرت تعبیر مى‏نماید قبول مى‏کند و مى‏گوید ادعاى مذهبى مبنى بر این که نوعى شخصیت انسانى قبلاً در نهاد طفل شکل گرفته گزاف نمى‏باشد.(36) وى در جاى دیگر خاطرنشان مى‏نماید:هر کس بخواهد براى حقوق، امتیازات و آزادى‏هاى کودک ارزش و احترام قائل شود باید زمینه لازم جهت رشد توانایى‏ها و نیروهاى باطنى و درونى او را فراهم آورد.(37) این کاوشگر مسایل تربیتى مى‏نویسد: «...کودک جدید، حتى در همان ماههاى اول زندگى خودش را نشان مى‏دهد، کسانى که معتقدند کیفیت‏ها و امور روان شناختى مفید صرفاً متعلق به افرادى است که آگاهى و بصیرت داشته و از توان تکلّم برخوردار باشند نتیجتاً به طور کامل کودکان کم سن و سال را به بوته فراموشى مى‏سپارند. اعتقاد و اطمینان نسبت به این طرز فکر که جز مراقبت‏هاى فیزیکى و جسمانى هیچ چیز دیگر را نمى‏توان به اطفال عرضه داشت، بدین معناست که مهمترین حقایق از نظر دور داشته مى‏شود.حال اگر بزرگسالان نمودها و جلوه‏هاى روانى کودک را باور داشته باشند به وضوح مشاهده خواهند کرد که حیات درونى او به سرعت رشد کرده و وسعت خواهد یافت. در حال حاضر این مسأله به اثبات رسیده است که حتى کم سن و سال‏ترین بچه‏ها قادر است خود را با محیط وفق دهد، این سازگارى و توافق بر رشد حرکتى او تقدّم دارد. او از روح برخوردار است و لذا نیازمند کمک‏ها و مراقبت‏هاى معنوى است حتى اگر از رشد زبانى و حرکتى بهره‏مند نباشد...کودک در مقیاسى به مراتب وسیع‏تر از آنچه تصور مى‏شود از جنبه‏هاى متعالى روحى و روانى برخوردار است، او در اکثر اوقات در رنج و عذاب است البته نه از کار زیاد بلکه از کارهایى که براى او شایسته و مناسب نیست، علاقه و رغبت کودک به کارهایى گره مى‏خورد که براى استعدادها و توانایى‏هاى عقلانى و حصول عظمت انسانى او مناسب باشد...»(38) انس مقدّس‏ اشاره شد که در اعماق قلوب کودکان بذرهایى معنوى و ملکوتى نهفته است که شکوفایى آنها اطفال را به سوى خصال پسندیده و فضایل عالى سوق مى‏دهد و سرشت والاى فرزندان به کمال و تعالى رغبت دارد و روشن گشت که کودک در سنین خردسالى (حتى از زمان تولد تا قبل از دبستان) قدرت یادگیرى دارد، از سوى دیگر تعلیم دادن کودکان پایدارى دارد و آموخته‏هاى آنان در این سنین تا ژرفاى روح و روانشان رسوخ مى‏کند و با توجه به فطرت توحیدى و حالات متمایل به حقیقت جویى و این که روان شناسان اسلامى و حتى روان کاوان اروپایى تأیید کرده‏اند کودک داراى هدایتى است که باید در تثبیت آن یا آموزش و تربیت کوشید چه نیکوست که کتاب آسمانى واپسین پیامبر خاتم رسولان الهى به اطفال بیاموزیم زیرا انسان با مضامینى که از عالم ملکوت و خزانه غیب صادر شده بهتر مى‏تواند انس بگیرد و آیات قرآن نیز فرهنگ توحید و حقیقت جویى را ترویج مى‏کنند و با گرایش‏هاى عالى کودکان سازگارى دارند. البته این احتمال وجود دارد که اطفال معانى کلمات و جمله‏هاى قرآنى را نفهمند اما اصوات و آهنگ‏هاى ملکوتى را مى‏شنوند و این صوت فرحزاى توحیدى روانشان را تحت تأثیر قرار مى‏دهد و روحشان با قداست قرآنى انس پیدا مى‏کند و چنین آشنایى در پرورش‏هاى پرمایه آینده کودک به عنوان انسانى ستوده خصال مؤثر است، کودکى که در یک محیط دینى پرورش مى‏یابد و صدها مرتبه آهنگ دلرباى تلاوت قرآن و لفظ زیباى اللّه را مى‏شنود و منظره نماز خواندن، ذکر گفتن و...اطرافیان را مى‏بیند با طفلى که در محیطى نامطلوب رشد یافته و چشمانش با دیدن مناظر زشت خو گرفته یکسان نمى‏باشد، والدین و مربیان براى تربیت فرزندان خویش نباید از هیچ فرصتى حتى مأنوس ساختن آنان با صداها و منظره‏هاى نیک غفلت بورزند. رسول اکرم(ص) به پیروانش دستور مى‏دهد به محض این که بچه دیده به جهان گشود در گوش راست او اذان گویند و در گوش چپش اقامه زمزمه کنند. به فرمایش حضرت على(ع) این روش، کودک را از شرارت‏هاى شیطان مصون مى‏نماید، پیامبر اکرم(ص) دستور داد این سنت مقدّس درباره امام حسن(ع) و امام حسین(ع) به اجرا درآید به علاوه توصیه نمودند سوره‏هاى اخلاص، حمد، ناس، فلق، آیة الکرسى و آیات آخر سوره حشر در گوش این دو کودک زمزمه گردد.(39) و در برخى روایات آمده است شخص پیامبر در گوش امام حسن و امام حسین(ع) اذان و اقامه گفت.(40) کودکى که در نخستین سالهاى رشد با طنین یکتاپرستى آشنا مى‏گردد راه حق را ادامه مى‏دهد و به خداجویان و پویندگان طریق توحید ملحق مى‏گردد. رسول اکرم(ص) در روایتى حقوق پسران و دختران را که بر دوش والدین آنهاست بر شمرده و افزوده‏اند: از حقوقى که پسر نسبت به پدر خود دارد این است که مادر وى را احترام کند، براى کودک نام خوب انتخاب نماید، به کودک قرآن بیاموزد و او را به پاکى و سلامت نفس پرورش دهد.(41) حضرت على(ع) فرموده‏اند: «و حقّ الولد على الوالد ان یحسن اسمه و یحسن ادبه و یعلّمه القرآن؛(42) حق فرزند بر پدرش این است که او را به اسم نیک نامگذارى کند و به خوبى تربیتش نماید و به وى قرآن مجید را تعلیم دهد.» غایت مسلمانان از تعلیم فراگیرى مفاهیم دینى بوده است و بسیارى از متفکران مسلمان بر آن بوده‏اند که مقصود از علم همان معرفت به قرآن و سنت است که دو اصل مسلّم موازین شرعى و سرچشمه سعادت و رستگارى جامعه اسلامى مى‏باشد.(43) و این که امام حسن مجتبى(ع) خطاب به فرزندان و برادرزادگان خود فرمود: شما کودکان امروز و بزرگان اجتماع آینده هستید بر شما لازم است که تحصیل علم کنید.(44) منظور فراگیرى قرآن و دانش‏هاى وابسته به آن است. رسول خدا(ص) فرمود: حق دختر بر پدر این است که سوره نور را برایش انتخاب کند.(45) در این سوره احکام و دستوراتى از قبیل تشویق به پاکدامنى، حفظ عفت و نیز امور مربوط به خانواده آمده است که اگر به دختران تعلیم داده شود آمادگى کامل براى تشکیل یک خانواده سالم پیدا مى‏کنند. خاتم رسولان و مصطفاى پیامبران در روایتى درخشان چنین مژده‏اى به اولیاء و مربیان داده‏اند: هنگامى که معلم به کودک نام خدا را بیاموزد خداوند او و والدین کودک را از عذاب مصون مى‏دارد.(46) حضرت على(ع) در خصوص فراگیرى قرآن در سنین صباوت و انس گرفتن با این اقیانوس بى کران الهى نوید دیگرى داده‏اند: «هر کس فرزندش را ببوسد برایش حسنه‏اى است و هر کس او را شاد کند خدا هم روز قیامت وى را مسرور مى‏نماید و هر کس به فرزندش قرآن بیاموزد پدر و مادرش فراخوانده مى‏شوند و دو حلّه بر آنان کنند که سیماى بهشتیان از نور آن دو حله تابان شود».(47) حضرت امام حسین(ع) در جهت تربیت حضرت على اکبر(ع) دقت‏هاى ویژه‏اى داشت و اهتمام آن حضرت در این جهت بود که وى از همان دوران کودکى ارزش‏ها را تقدیس کند و تمام وجودش را نور معنویت فرا گیرد و دریافت و ادراکهایش به نیکى و خوش خویى گرایش یابد تا آن که جوانه‏هاى مقدّس از سرچشمه زلال وجود درخشانى چون امام حسین(ع) فطرت این جوان هاشمى را در دوران کودکى شکوفا ساخت و او را به سوى کمال مطلوب سوق داد، در همین دوران بود که امام زمینه هایى را فراهم ساخت تا فرزندش قرآن را بیاموزد.(48) عبدالرحمن سلمى به حضرت على اکبر(ع) سوره حمد را مى‏آموخت، وقتى طفل تمام سوره را یاد گرفت و آن را در حضور پدر بزرگوارش قرائت کرد، امام به مربى على اکبر(ع) هدایاى قابل توجهى اعطا فرمود و دهانش را از مروارید پر نمود، برخى از این رفتار امام شگفت زده شدند و چنین عطایى را براى معلمى که سوره حمد را به کودکى یاد داده بود، بزرگ دانستند و دلیل آن را از امام جویا شدند، حضرت فرمودند: این هدایا کجا مى‏تواند با عطاى سلمى یعنى تعلیم قرآن برابرى کند که هرچه به ازاء آن داده شود اندک است.(49) حضرت امام حسن عسکرى(ع) فرمودند: خداوند به پدر و مادر پاداش عنایت مى‏فرماید و آنان در برابر این نعمت مى‏گویند: پروردگارا این همه تفضّل درباره ما از کجاست؟ اعمال ما که شایسته چنین پاداشى نبوده است، در جواب آنان گفته مى‏شود: این همه عنایت و نعمت پاداش آن است که به فرزند خود کتاب خدا(قرآن) را یاد دادید و او را نسبت به اسلام بینا کردید.(50) اساس تربیت دینى کودک در دوران قبل از دبستان انس یافتن با قرآن و ذکر و دعاست و همین انس زمینه را براى پیدایش عادات و انجام فرایض دینى در مراحل بعدى فراهم مى‏آورد باتوجه به حسن تقلید در کودک معمولاً مشاهده مى‏شود که کودک از سال دوم از حرکات پدر و مادر در حال نماز و دعا و تلاوت قرآن تقلید مى‏کند و برخى کلمات و اذکار را با حالت کودکى تکرار مى‏کند، این حرکت به تدریج کاملتر مى‏شود و طفل گاهى کنار والدین خود به نماز مى‏ایستد، اگر این رفتار با نوازش و تشویق والدین همراه شود بر رغبت کودک نسبت به مضامین قرآنى و روایى و تعالیم دینى افزوده مى‏شود و خاطرات بسیار با حلاوتى در ذهن و روان او از اذکار و ادعیه که برگرفته از قرآن هستند و سرود توحیدى به شمار مى‏آیند در ذهن و روان او باقى مى‏ماند همین حالات روحى و خاطرات شیرین در آینده کودک و جهت‏گیرى‏هاى بعدى او مؤثر است و سنگ بناى تربیت دینى و الهى کودک را درهمین سالها مى‏گذارد، چنین فرصت هایى از نظر ایجاد آمادگى روحى براى شکوفایى ایمان در نهاد کودک بسیار ارزش دارد و نباید چنین مقتضیاتى را از دست داد اما نباید در علایق دینى اطفال زیاده روى شود و بچه‏ها به انجام تکالیف دینى و فراگیرى متون مذهبى ملزم گردند بلکه باید زمینه را براى انجام این امور به صورت داوطلبانه فراهم نمود،(51) نکته دیگر این که کودکان باید به تدریج با مضامین دینى آشنا شوند چنانکه در تعالیم اهل بیت در این خصوص توصیه هایى وجود دارد. عبداللّه قضاله از امام پنجم و امام ششم نقل کرده که یکى از آن دو ستاره درخشان آسمان امامت فرموده‏اند: «هنگامى که کودک سه ساله شد او را وادار کن تا هفت بار «لااله الّا اللّه» بگوید در این وقت کودک را به حال خود واگذار تا به سن سه سال و هفت ماه و بیست روز برسد در چنین مرحله‏اى باید به کودک گفته شود که هفت بار بگوید: «محمد رسول اللّه» سپس باید او را آزاد گذاشت تا به سن چهار سالگى برسد، پس از آن به او گفته شود که هفت مرتبه «صلى اللّه على محمد و آل محمد» را تکرار کند از آن پس باید درنگ کرد تا به سن پنج سالگى برسد پس از آن باید از وى پرسیده شود: جانب راست و چپ کدام است؟ و پس از آشنایى طرف راست و چپ باید او را به سوى قبله قرار داد و به وى توصیه نمود در برابر پروردگارش سجده نماید. سپس باید او را به حال خود رها کرد تا به سن شش سالگى برسد. از سن شش سالگى باید او را وادار به نماز کرد و رکوع، سجود و جزئیات دیگر نماز را به وى آموخت تا به سن هفت سالگى برسد...»(52) دکتر محمدرضا شرفى خاطرنشان مى‏نماید: حدیث فوق روشن مى‏سازد که توجه به وضع فکرى و روانى کودک در هر مرحله از رشد یک الزام تربیتى است و در هیچ مرحله‏اى نباید همه مسائل را بر وى تحمیل نمود بلکه تدریجى بودن یک اصل تربیتى در ارائه مطالب و موضوعات است.(53) ائمه بزرگوار در آموزش قرآن و واجبات دینى به ویژگى‏هاى سنّى و شرایط کودکان توجه داشته‏اند و از امام باقر(ع) در این باره روایتى جالب نقل گردیده است: ما کودکانمان را از سن پنج سالگى به خواندن نماز وادار مى‏کنیم ولى شما از سن هفت سالگى آنها را به اقامه نماز امر کنید.(54) معاویة بن وهب از امام صادق(ع) پرسید در چه سنى کودک به نماز وادار مى‏شود، حضرت فرمود: بین شش و هفت سالگى.(55) رعایت اصل تدریج و توجه به جنبه‏هاى رشد و میزان توانایى کودکان در آموزش مفاهیم دینى امر ضرورى و اجتناب‏ناپذیر است اما باید این نکته را به خاطر داشت که باید در فرصت‏هاى مقتضى دل کودک را به حبّ خداوند و مهر پیشوایان الهى و رهبران الهى متوجه کرد و آموزش قرآن و احادیث منقول از معصومین به آنان باید هرچه زودتر صورت گیرد امام صادق(ع) فرموده‏اند به فرزندان خود احادیث (متون دینى) را بیاموزید قبل از آن که مخالفان بر شما سبقت گیرند و دل‏هاى اطفال شما را با سخنان نادرست (منحرف) اشغال نمایند.(56) حفظ و فراگیرى اشعارى که به طرزى زیبا و لطیف مضامین دینى را در بر مى‏گیرند و گوش دادن به آیات قرآنى که با صوت و آهنگ زیبایى خوانده شده باشد و نیز حفظ سوره‏هاى کوتاه قرآن با توجه به قدرت حافظه کودک در پرورش روحیه وى مؤثرند و اگر فضاى خانه با ارزش‏هاى معنوى آمیخته باشد و والدین موازین دینى و تکالیف مذهبى را در زندگى خویش جدى بگیرند، کودکان به طور غیر مستقیم و به صورت مشاهده‏اى از این جوّ روحانى متأثر مى‏شوند و عواطف دینى آنان به طور طبیعى پرورش مى‏یابد، با توجه به تأکید مکرر اهل بیت(ع) به پیروان خویش باید کوشید تا کودکان در دوران قبل از دبستان پیوند روحى و قلبى خود را با قرآن و عترت محکم کنند و انس و گرایش افزونترى به این مضامین مقدّس پیدا نمایند اما باید از سخت‏گیرى‏هاى نابجا به شدت پرهیز کرد و با آنان به نرمى و ملایمت رفتار نمود، تلفیق عطوفت با عبادت انجام تکالیف دینى را در کام کودکان شیرین مى‏کند و آنان را شادمان مى‏سازد.(57) کودکى که حافظ قرآن است یا با خواندن آن انس دارد در حد درک خویش خوبى و بدى را مى‏فهمد و آیات خیر و سعادت را به حافظه خویش مى‏سپارد، او که در شبانه روز از طریق نماز، ذکر و دعا چندین مرتبه متوجه خالق هستى مى‏گردد و خویشتن را همواره نزد پروردگار خویش مى‏بیند و ذهن و فکرش با کلام حق مأنوس مى‏باشد از انحرافات مصون است.(58) ادامه دارد. پى‏نوشت‏ها: - 1. صحیفه نور، ج 4، ص 104. 2. یادداشت‏هاى استاد مطهرى، ج 2، ص 168. 3. همان، ص 88. 4. همان، ص 170. 5. همان، ص 173. 6. تعلیم و تربیت در اسلام، شهید مطهرى، ص 18. 7. همان، ص 57. 8. فطرت، شهید مطهرى، ص 260 و 261. 9. یادداشت‏هاى مطهرى، ج 2، ص 158. 10. نهج البلاغه، نامه 31. 11. راه و روش تربیت از دیدگاه امام على(ع) على محمد حسین ادیب، ترجمه دکتر سید محمد رادمنش، ص 19. 12. کیمیاى سعادت، امام محمد غزالى، ج 2، ص 27؛ آراء مربیان بزرگ مسلمان درباره تربیت کودک، محود عطاران، ص 25. 13. راه و روش تربیت از دیدگاه امام على(ع)، ص 299. 14. کودک در خانواده، ماریا مونتسورى، ترجمه سعید بهشتى، ص 65 - 66. 15. روح بشر، دکتر ناصرالدین صاحب الرحمانى، ج 2، ص 250. 16. لذات فلسفه، ویلدورانت، ترجمه عباس زریاب خویى، ص 199. 17. فرزند خوشبخت گلى از گلهاى بهشت، محسن کتابچى، ص 41. 18. لذات فلسفه، ص 199. 19. ما و فرزندان ما، ریموند بیچ، ترجمه منیروران، ص 5. 20. کودک از نظر وراثت و تربیت، استاد محمد تقى فلسفى(ره)، ج 1، ص 430. 21. مأخذ پیشین، ص 460. 22. سوره روم، آیه 29. 23. روش و محتواى آموزش در مراکز آموزش قبل از دبستان، سازمان پژوهش و برنامه ریزى آموزش دفتر تحقیقات و برنامه ریزى و تألیف کتب درسى، ج 1، ص 103 - 102. 24. ادب الصغیر، ابن مقفع، ص 5 - 6. 25. میزان العمل، امام محمد غزالى، ص 68. 26. اسلام و تعلیم و تربیت، ج 1، دکتر سید محمد باقر حجتى، به نقل از تهذیب الاخلاق ابن مسکویه، ص 77، احیاء علوم الدین غزالى، ج 3، ص 66 - 69؛ الشجرة الالهیة، شهرزورى، ص 267. 27. میزان العمل، ص 78. 28. بحارالانوار، علامه مجلسى، ج 2، ص 87 - 88؛ سفینة البحار، محدث قمى، ج 2، ص 373؛ احیاء العلوم، غزالى، ج 3، ص‏69. 29. الحدیث (روایات تربیتى از مکتب اهل بیت(ع)) گردآورنده مرتضى فرید، ج 2، ص 376. 30. بحارالانوار، ج 2، ص 87. 31. همان، ص 88. 32. چهارساله دوم(گزارشى از دومین دوره ریاست جمهورى حضرت آیة اللّه خامنه‏اى، ص 223). 33. سوره انعام، آیه 28. 34. دیوان منسوب به امیرمؤمنان، ترجمه مصطفى زمانى، ص 182. 35. اسلام و تعلیم و تربیت، دکتر سید محمد باقر حجتى، ج 1، ص 265؛ به نقل از مجله بهار، ج 2، ص 283 - 284. 36. کودک در خانواده، ص 64. 37. همان، ص 128. 38. همان، ص 161 - 162. 39. مستدرک الوسایل، میرزا حسین نورى، ج 2، ص 619. 40. آیین تربیت، ابراهیم امینى، ص 108. 41. کافى، ج 6، ص 49، الحدیث، ج 3، ص 85. 42. نهج البلاغه (فیض الاسلام)، ص 1264. 43. کیمیاى سعادت، ص 122. 44. بحارالانوار، ج 2، ص 152. 45. وسائل الشیعه، شیخ حر عاملى، ج 15، ص 199. 46. مستدرک الوسایل، ج 2، ص 625. 47. فروع کافى، شیخ کلینى، ص 49. 48. حضرت على اکبر(ع) شبیه پیامبر شهید ولایت، از نگارنده، ص 64 - 65. 49. مناقب آل ابى طالب، ج 4، ص 66؛ راز خوشبختى فرزندان، محمد الکاتب، ترجمه محمد صادق پارسا، ص 189؛ لؤلؤ مرجان، محدث نورى، ص 44 - 45 ؛ مأخذ قبل، ص 65. 50. مستدرک الوسایل، ج 1، ص 290. 51. رفتار والدین با فرزندان، محمد على سادات، ص 77 - 78. 52. وسائل الشیعه، ج 15، ص 193؛ بحارالانوار، ج 23، ص 113 - 114، ضمناً این روایت در برخى منابع با اندکى تفاوت از حضرت على(ع) نیز نقل گردیده است (نک: مکارم الاخلاق، ص 254). 53. مراحل رشد و تحوّل انسان، محمد رضا شرفى، ص 198. 54. وسایل الشیعه، ج 3، ص 12. 55. همان، ج 2، ص 3 و نیز الحدیث، ج 3، ص 82. 56. کودک از نظر وراثت و تربیت، ج 2، ص 192؛ به نقل از کافى، ج 6، ص 47. 57. رفتار والدین با فرزندان، ص 81 - 82. 58. اسلام و تعلیم و تربیت، ج 1، ص 256 - 257.