آفتاب فروزان نگاهى به زندگى، افکار و اندیشه هاى شهید مطهرى


جوانههاى جاوید سخن از اندیشمندى سرخ صورت و سبز سیرت است که جویبارهاى با طراوت ایمان و معنویت در روح و روانش جارى بود، او استوارى اندیشه و صلابت ایمان را در وجود خویش شکوفا نمود و با چنین کیمیایى کرامت گونه تا قلّه قرب و یقین طىّ طریق نمود و چون رداى شهادت بر تن کرد خون پاکش بر این صفاى روحانى مُهر تأیید زد و آثارش که از بیان و بنان آن متفکر وارسته تراوش مىنمود عطر چنین معنویتى را در فضاى اذهان مشتاق معرفت و حقیقت منتشر ساخت به همین دلیل حضرت امام خمینى در فرازى از پیامشان به مناسبت شهادت این راست قامت تاریخ معاصر فرمودند: «مطهرى که در طهارت روح و قوّت ایمان و قدرت بیان کم نظیر بود، رفت و به ملأاعلى پیوست، لکن بدخواهان بدانند که با رفتن او شخصیت اسلامى و علمى و فلسفی‌اش نمی‌رود.»() شهید مطهرى که عصاره مؤثر حوزههاى علمیه و محصول صدها سال تجارب حاکم بر کانونهاى آموزشهاى دینى و معرفتى و حاصل عمر با برکت امام خمینى بود در میدان نبرد با مکاتب و مسالک التقاط و نفاق و کفر چون ستاره‌اى پرفروغ درخشید و جهانى را از پرتوهاى فروزان خود روشن ساخت. مردى از تبار طلایه داران نهضتهاى اسلامى در صد ساله اخیر که از نخستین روزهاى کودکى، فکر و دل خود را با قرآن مأنوس نمود و در نهج البلاغه سیر نمود و بانگرشى عمیق بر نبوّت و امامت، از خرمن حکمت اسلامى خوشهها چید و به برکت این آموختهها علاقهمندان را با علوم اسلامى آشنا ساخت و آنان را به تفکر در فطرت خویش و تأسّى بر انسانهاى کاملى واداشت که حضرت على(ع) با آن جاذبه و دافعه ویژه خویش، در میانشان می‌درخشد. او عاشق خاندان وحى و نبوت بود و در این مسیر ولاء ولایتها را پذیرا گشت تا سیره ائمه اطهار را به نگارش درآورد و از حماسه حسینى سخن گوید و تحریفات عاشورا را افشا کند و قیام و انقلاب حضرت مهدى را براى جهانیان تبیین سازد. گفتارهاى معنوى، مقالات فلسفى و بحثهاى این استاد حوزه و دانشگاه در مقوله حرکت و شرح منظومه الهام گرفته ازجهان بینى توحیدى بود. در توضیح و تبیین مسایل دینى نیازهاى زمان را در نظر داشت. آن مشعل فروزان معرفت در صدد آن بود تا علم و ایمان را با یکدیگر مأنوس سازد و نقش امدادهاى غیبى را در زندگى انسانها و سرنوشت آنان مطرح سازد و به حق جویان تفهیم نماید، دنیا را مزرعه آخرت تلقى کرده و خود را براى سراى جاوید مهیا سازند.() در بیاناتش شور و خلوص هویدا بود، دریافتهاى علمى را با نهایت صداقت و صفا و نثرى زیبا تحریر مىنمود و به قلبهاى عطشناک و اندیشههاى تشنه تقدیم مىکرد. وقتى قلم را بر کاغذ مىچرخانید بارانى از معارف و مکارم دشتهاى انسانیت را به شکفتن و رستن وا می‌داشت. در سخنش از مولایش على مرتضى نشان داشت و همین بود که بلاغت، صراحت،پویایى، ابتکار، استوارى و تازگى گفتههایش اعماق وجود را نوازش می‌داد، جان سوخته‌اى داشت که هیچ جهالت و ظلمتى را برنمىتابید، راست ایستاد تا کژىها را بشکند، با خورشید دانش و معرفت تیرگىها را مىشکافت، چون می‌دید از هر سو تاختن آورده‌اند تا فروغ ایمان را خاموش کنند، تندبادها وزیدن گرفته‌اند تا مشعلى که از غار حرا افروخته شد و در کربلا فروزندگى آن تقویت شد، خاموش گردد، لحظه‌اى آرام نمىگرفت و با ژرف اندیشى و همه سونگرى این توطئهها را خنثى مىکرد.() تربیت در دامن صداقت در سیزدهم بهمن 1288 ش، 12 جمادى الاول 1338 ق در شهر فریمان واقع در 75 کیلومترى جنوب شهر مقدس مشهد در خانواده‌اى که عِطر زهد و قناعت از آن ساطع و نور تقوا آن را منوّر ساخته بود کودکى دیده به جهان گشود که مرتضى نامیده شد. پدر مرتضى، شیخ محمد حسین مطهرى که پس از تحصیلات علوم دینى در عتبات عراق در زادگاه خویش به ترویج و تبلیغ مذهب تشیع مشغول بود، انسانى فاضل، پرهیزگار و از شخصیتهاى مورد تکریم اقشار گوناگون جامعه به شمار می‌رفت و شهید مطهرى از دوران کودکى تزکیه و پرورشهاى معنوى را از وى آموخت.() آن عالم ربانى در سحرگاهان حال و هواى دیگرى داشت، راز و نیاز، اشک و آه، دعا و تلاوت قرآن مونس وى بود.() مقام معظم رهبرى حضرت آیت اللّه العظمى خامنه‌اى او را چنین معرفى کرده‌اند: پدر ایشان جزو روحانیونى بود که از جنبههاى معنوى و زهد و تقوا یک فرد ممتاز بود. خود مرحوم مطهرى عمیقاً به پدرشان ارادت می‌ورزید و احترام پدرش را در حدّ زیاد و کم نظیر نگه می‌داشت، بارها مىگفت: انس به عبادت، ذکر و اخلاق اسلامى را از پدرم یاد گرفتم.() شهید مطهرى در مقدمه کتاب "داستان راستان" نوشته است: «این اثر ناچیز را به پدر بزرگوارم آقاى شیخ محمد حسین مطهرى که اولین بار ایمان و تقوا و راستى معظم له مرا به راه راست آشنا ساخت اهدا مىکنم.»() ایشان در جاى دیگر از پدر چنین یاد مىنماید: «این مرد شریف هیچ وقت نمىگذاشت که وقت خوابش از سه ساعت از شب تأخیر بیفتد، حداقل دو ساعت به طلوع صبح مانده و در شبهاى جمعه از سه ساعت به طلوع صبح بیدار مىشد و حداقل قرآنى که مطالعه مىکرد یک جزء بود و با چه فراغتى و آرامشى نماز شب مىخواند. در سالهاى اخیر با وجود این که تقریباً صد سال از عمرش مىگذشت هیچ وقت ندیدم که یک خواب ناآرام داشته باشد، این همان لذّت معنوى بود که وى را این چنین نگه می‌داشت...»() امام خمینى در سال 1326 ش به دعوت شهید مطهرى به نریمان آمد، وى در این سفر به قدرى نسبت به شیخ محمد حسین مطهرى ارادت پیدا کرد که هر وقت شهید مطهرى را می‌دید مىپرسید احوال آقا چگونه است و بعدها با این زاهد وارسته مکاتباتى داشت و در سال 1393 ق مطابق آذر 1350 که این مرد تقوا دار فانى را وداع گفت امام این ضایعه را به آیت اللّه مطهرى تسلیت گفت.() مادر شهید مطهرى که سکینه نام داشت، قلبش از محبت نسبت به خاندان عترت موج می‌زد او مىگوید زمانى که مرتضى را آبستن بودم، در رویایى راستین مشاهده کردم در مسجد محل محفلى نورانى منعقد است، ناگاه دیدم بانوى مقدّسى که دو زن او را همراهى مىکردند به آن مجلس وارد گردیده و جلوه‌اش را افزون ساخت، وى به همراهان توصیه مىنمود بر سر افراد گلاب بپاشند ولى چون نوبت به من رسید تأکید نمود سه بار گلاب بپاشید، برایم این سؤال مطرح بود که چرا درباره من این نکته را مطرح نمود. تصور کردم شاید در قلبم کدورتى وجود دارد که او مىخواهد آن را بزداید و از این جهت با نگرانى پرسیدم چرا باید بر سر من سه بار گلاب پاشیده شود؟ پاسخ داد به دلیل کودکى که در رحم شماست چنین کارى ضرورت دارد. او آینده‌اى درخشان دارد و به جامعه اسلامى خدمات مهمى ارائه خواهد نمود، سکینه با این نوید نورانى شادمان گشت و به درگاه خداوند سجده شکر گذارد. شهید مطهرى هر وقت به نریمان می‌آمد هنگام روبرو شدن با مادرش، بر دستانش بوسه می‌زد و به فرزندانش نیز توصیه مىکرد چنین کنند.() شوق و دانش اندوزى مرتضى پس از طى ایّام طفولیّت، نزد پدر به آموختن پرداخت، در همین سنین شش یا هفت سالگى با علاقه شگفتى به مکتب خانه فریمان رفت تا برخى مقدمات عربى و فارسى را فرا بگیرد.() بیش از دوازده بهار از عمرش نگذشته بود که شور و شوق درونى وى را به سوى حوزه علمیه مشهد کشانید و پس از چهار سال تحصیل در این حوزه در حالى که نوجوانى شانزده ساله بود تصمیم گرفت براى ادامه تحصیلات و تکمیل معلومات به قم برود، او موقعى به چنین هجرتى سرنوشت ساز دست زد که رضاخان مخالفت سرسختانه‌اى را با روحانیت و مراکز علوم حوزوى ترتیب داده بود و براى کسانى که مىخواستند در کسوت اهل علم و معرفت درآیند و مدرّس و مبلّغ فرهنگ اسلامى گردند فشارهاى سیاسى و اختناقى فرساینده وجود داشت و فضاى یأس آور و تیره و تارى توسط این دیکتاتور و با حمایت استعمار انگلستان بر مراکز مهم علوم اسلامى حاکم گردیده بود.() شهید مطهرى در حجره‌اى از مدرسه فیضیه قم سکونت گزید و زندگى ساده و عارى از تکلّف اما سرشار از عزّت و قناعت را پیش گرفت، بعد از تشکیل خانواده نیز در روند زندگى او تغییرى مشهود رخ نداد و تنها حجره‌اش به اتاقى استیجارى مبدّل گشت.() در قم مرتضى با دقت، نظم و همّتى ستودنى به آموختن علوم اسلامى مبادرت ورزید. مطوّل را نزد آیت اللّه شهید صدوقى فرا گرفت، شرح لمعه را از محضر آیت اللّه مرعشى نجفى بیاموخت، هم چنین از استادانى چون آیات محترم: سید صدرالدین صدر، سید محمد رضا گلپایگانى، سید محمد تقى خوانسارى، سید محمد حجت کوه کمره‌اى، سید محمد محقق یزدى معروف به داماد و میرزا مهدى آشتیانى در معقول و منقول بهرهمند گردید. در سفرى کوتاه که به اصفهان داشت، موفق گشت به محضر عالم ربّانى مرحوم حاج میرزا على آقا شیرازى برود و به لطف ارشاد و فیض بخشى وى با فرهنگ نهج البلاغه مأنوس گردد.() شهید مطهرى مىگوید: در سال 1320 ش که براى اولین بار به اصفهان رفتم هم مباحثه گرامیم که اهل اصفهان بود به من پیشنهاد کرد در مدرسه صدر عالم بزرگى است که نهج‌البلاغه تدریس مىکند بیا برویم به درس او، این پیشنهاد براى من سنگین بود، طلبه‌اى که کفایةالاصول مىخواند چه حاجت دارد که به پاى تدریس نهج البلاغه برود. اما چون ایّام تعطیل بود پذیرفتم...دیدم با مردى از اهل تقوا و معنویت روبرو هستم که به قول طلّاب از کسانى است که شایسته است از راههاى دور بار سفر ببندیم و فیض محضرش را دریابیم...() دست مرا گرفت و وارد دنیاى نهج‌البلاغه کرد...از آن پس چهره نهج البلاغه در نظرم عوض شد، مورد علاقه‌ام قرار گرفت و محبوبم شد، درک محضر او را همواره یکى از ذخائر گرانبهاى عمر خودم مىشمارم و شب و روزى نیست که خاطره‌اش در نظرم مجسّم نگردد، یادى نکنم و نامى نبرم و ذکر خیرى ننمایم، به خود جرأت می‌دهم و مىگویم او به حقیقت یک عالم ربانى بود.() مطهرى تحصیل رسمى علوم عقلى و فلسفى را از سال 1323 ش آغاز کردو بحث حکمت از شرح منظومه حکیم سبزوارى بیاموخت.() البته وى قبلاً به درس اخلاق امام می‌رفت و در جایى تأثیر آن را چنین بیان کرده است: اگر چه در آغاز مهاجرت به قم هنوز از مقدّمات فارغ نشده بودم امّا درس اخلاق که وسیله شخصیت محبوبم در هر پنج شنبه گفته مىشد و در حقیقت درس معارف و سیر و سلوک بود چنان مرا به وجد می‌آورد که تا دوشنبه و سه شنبه هفته بعد خودم را شدیداً تحت تأثیر آن مىیافتم. بخش مهمى از شخصیت فکرى و روحى من در آن درس و سپس در درسهاى دیگرى، که طى دوازده سال از آن استاد الهى فرا گرفتم، انعقاد یافت و همواره خود را مدیون او دانسته و می‌دانم راستى که او روح قدس الهى بود.() در سال 1329 ش استاد مطهرى به حوزه درسى علامه سید محمد حسین طباطبایى شتافت و مبحث الهیات از شفاى بوعلى سینا را نزد او آموخت. این مفسّر عالیقدر درس خصوصى دیگرى را شروع کرده بود که در شبهاى پنج شنبه و جمعه تشکیل مىگردید و در آن جمعى از اهل فضل چون شهید مطهرى، امام موسى صدر و شهید دکتر بهشتى حضور داشتند محصول این جلسه پر فیض مجموعه مطالبى تحت عنوان اصول فلسفه و روش رئالیسم است که سهم شهید مطهرى در آفرینش این اثر برجستگى ویژه‌اى دارد.() علامه طباطبایى اظهار داشته است: مطهرى هوش فوق العاده‌اى داشت، علاوه بر تقوا وجهات اخلاقى بافراست بود و هرچه مىگفتم هدر نمی‌رفت، وقتى ایشان به درسم می‌آمد از شدت شعف و شوق حالت رقص پیدا مىکردم، در مباحث و مقالات اصول فلسفه و روش رئالیسم هم یگانه کسى که از همه جهت مطمئن بودم حرفم را هدر نمی‌دهد ایشان بودند، مقدارى که گذشت پاورقى بر مطالب مزبور را آغاز کرد زیرا مقالهها مجمل و فشرده بود و ما مىخواستیم بازگردند و مطلب روشنتر شود و کسى که بتواند این معنا را عهده دار گردد مطهرى بود.() تدریس و فعالیتهاى ارشادى شهید مطهرى علاوه بر مباحثه دروس اصولى، فقهى و فلسفى، خود حوزه تدریس داشت او از جمله کتابهاى ذیل را در حوزه قم درس داد: مطول در معانى، بیان و بدیع، شرح مطالع در علم منطق، کشف المراد در کلام و عقاید، رسایل و کفایه در اصول فقه، مکاسب در فقه، شرح منظومه و اسفار در حکمت. او در سال 1331 ش با دختر آیت اللّه روحانى که از علماى خراسان به شمار می‌رفت، ازدواج کرد، خانم عالیه روحانى، همسر استاد مىگوید: آقاى مطهرى شاگرد پدرم بود و وى را به خوبى مىشناخت و چون به خواستگارى من آمد پدر احساس کرد اگر جواب ردّ بدهد گوهر گرانبهایى را از دست داده است. حدود یک سال از ازدواج من با استاد گذشت متوجه سجایاى اخلاقى ایشان شدم و فهمیدم پدرم بزرگترین لطف را در حق من نموده است. هم دلى، انس و علاقه‌اى که بین من و آقاى مطهرى بوجود آمد هر مشکلى را در نظرم اندک جلوه می‌داد.() مطهرى پس از تشکیل خانواده در سال 1331 ش به دلایلى که ظاهر آنها برخى مشکلات اقتصادى بود به تهران هجرت نمود. اگرچه سبب این مهاجرت تنگدستى تلقى گردیده ولى باید آن را لطف مخفى الهى شمرد زیرا حضور پر فیض آن شهید در تهران و در جمع دانشگاهیان، روشنفکران و محافل فکرى و فرهنگى سراسر خیر و برکت و مایه تربیت و هدایت افراد زیادى گردید.() استاد مطهرى از ابتداى ورود به تهران به پرتو افشانى، سازندگى فکرى و معنوى تشنگان معارف ناب قرآن و عترت پرداخت و در مدرسه مروى آموزش فلسفه اسلامى را به صورت تطبیقى و مقایسه‌اى آغاز کرد.() سخنرانىهاى روشنگر و مفید استاد همزمان با تدریس حکمت در تهران آغاز گردید، او توجه بسیارى به حل شبهات و پاسخگویى سؤالات موجود درباره معارف اسلامى داشت و با مطالعه، تحقیق، دقت، همت و اخلاص در این راستا توفیقات مهمى بدست آورد. در سال 1333 ش استاد مطهرى تدریس در دانشگاه تهران را شروع کرد و در دانشکده معقول و منقول (الهیات و معارف اسلامى) بیش از بیست سال به نبردى عالمانه با جهل مادى گرى و غرب گرایى و خودباختگى پرداخت و به شیوه‌اى حکیمانه و خردمندانه و با استناد به قرآن و حدیث به دفاع از فرهنگ اسلامى پرداخت و حقایق باحلاوتى از آیین اسلام را تبیین نمود رفتارش با دانشجویان به قدرى صمیمى بود که آنان را مشتاق خویش ساخته بود، استاد در مقاطع کارشناسى، کارشناسى ارشد و دکترا، کلیات علوم اسلامى، فلسفه شامل شرح منظومه، الهیات، شفا، مقاصد الفلاسفه غزالى و آثار دیگرى در این عرصه و نیز تاریخ فلسفه، تاریخ مجادلات اسلامى، روابط فلسفه و عرفان و... را تدریس کرد.() در سال 1336 ش به همّت جمعى از دانشوران حوزه علمیه از جمله شهید دکتر محمد جواد باهنر نشریه مکتب تشیع شروع به فعالیت کرد که استاد مطهرى با این نشریه همکارى علمى و ارشادى داشت، بعد از تأسیس انجمن اسلامى پزشکان در سالهاى 1337 و 1338 ش استاد مطهرى چراغ فروزان این تشکّل گردید و زمانى که سردى و تاریکى ناشى از اختناق سیاسى و روشهاى مبتذل رژیم پهلوى همه جا را فرا گرفته بود، به دلها حرارت بخشید و اذهان را روشنایى داد، در سال 1346 آن شهید که سالهاى متمادى آرزوى تأسیس مؤسسه‌اى علمى و فرهنگى را داشت تا بتواند جوابگوى نیازهاى فکرى جامعه باشد و به نشر و تبلیغ معارف اسلامى بپردازد. سرانجام به کمک محمد همایون و حجت الاسلام و المسلمین سید على شاهچراغى مؤسسه حسینیه ارشاد را تأسیس کرد. او با شور و حرارت و آگاهى و درایت براى برنامه ریزى در این نهاد فرهنگى اهتمام وافر از خود نشان داد و ضمن آن که شخصاً در آن جا بیانات ارزشمندى ارائه داد، شخصیتهاى دانشور، متفکر و صاحب نظرى فراخواند تا در حسینیه ارشاد به سخنرانى بپردازند متأسفانه بر خلاف روند فکرى و اعتقادى شهید مطهرى این کانون علمى مذهبى از هدفهاى اصلى خود فاصله گرفت و شهید مطهرى را با دو مانع بزرگ روبرو ساخت یکى ظاهرسازى و بسنده نمودن به یک سرى شعارهاى سطحى و غوغا سالارى مداحان و مانند آنها و دیگرى کارهاى غیراسلامى، استبدادى و خودسرانه یکى از اعضاى هیأت مدیره حسینیه ارشاد. اینها چون خنجرى از پشت مانع اجراى طرحهاى سازنده و رشد دهنده آن متفکر سترگ گردید و او را ناگزیر به استعفا ساخت. او در استعفانامه خود یادآور شد: میناچى با هرگونه اقدام مفید و عمیق در سطح احتیاجات نسل تحصیل کرده مخالف است و مىخواهد این مؤسسه را به صورت مرکزى جنجالى و تو خالى درآورد. و چون این ضایعه را ترمیمناپذیر می‌داند از همکارى با حسینیه مزبور خوددارى و در نامه 29 دى 1347 که پیرو استعفاى مورخ 27/10/1347 نوشته بود متذکر مىگردد به چند دلیل نمىتواند به همکارى خود با این مجموعه ادامه دهد که بند الف آن چنین است: طرز تفکر و هدف ما با ایشان (ناصر میناچى) در حسینیه و قهراً نوع کارها که وسیله وصول به هدف هاست، متفاوت است، ما مىخواهیم اینجا را در یک سطح عالى اسلامى در آوریم که جوابگوى نیازهاى فکرى امروز و آینده باشد و ایشان مىخواهد اینجا را به صورت یک محیط تشریفات ظاهرى و با جنجال و هیاهو و شور و واویلا اداره کند، ایشان عملاً طرفدارى اقناع کاذب احساسات است و با این که اینجا با منطق سر و کار داشته باشد مخالف است و در راه آن کارشکنى مىکند و تنها همین براى این که ما از هم جدا شویم کافى است . به تعبیر مقام معظم رهبرى با رفتن شهید مطهرى از حسینیه ارشاد این محفل از روح تهى شد، این کنارهگیرى مطهرى جلوه‌اى از تقوا و مظهرى از خیرخواهى آن دانشمند شهید بود که مىخواست تعلیمات و تبلیغات اسلامى را با نوعى بصیرت و معرفت توأم کند و نیز به نیازها و مقتضیات عصر توجّه نماید امّا مخالفانش طرفدار ظاهرسازى، سر و صدا، شعارهاى عارى از شعور کارهاى موقتى، تقویمى و کم بازده بودند.() استاد مطهرى بنا به توصیه حضرت امام خمینى از سال 1351 تا 1357 هفته‌اى دو روز به قم می‌آمد و در حوزه علمیه این شهر دروس مهمى چون شناخت، اصل غائین، فلسفه هگل، معارف قرآن، مارکس و مارکسیسم، منظومه سبزوارى و اسفار ملاصدرا را تدریس مىنمود. او به حکم وظیفه شرعى و براى اطاعت از رهبر کبیر انقلاب چنین برنامه‌اى را متقبل گردید در حالى که در تهران استادان با سابقه دانشگاه، با تقاضاى بسیار در کلاس درسش حضور مىیافتند و فرزانگى و دیدگاههاى عالمانه‌اش در محفلهاى علمى زبانزد اهل نظر بود.() در عرصههاى سیاسى و اجتماعى شهید مطهرى در دوران تحصیل هم فکر و یار و یاور سازمان اسلامى و انقلابى فدائیان اسلام بود.() در ماجراى 15 خرداد 1342 شهید مطهرى به دلیل ارتباط نزدیک با گروههاى گوناگون جامعه، به هدایت قیام مردم تهران پرداخت، رژیم استبدادى به دنبال سخنرانى آن شهید بر ضد شخص شاه در شب پانزدهم خرداد، ایشان را در همان شب دستگیر و روانه زندان کرد که به دنبال پیگیرى علما و اصرار مردم بر نظام دیکتاتورى پهلوى ناگزیر گردید وى را پس از چهل و سه روز آزاد کند.() بعد از قیام 15 خرداد و آزادى مطهرى و امام خمینى و نیز علماى دیگر، تشکیلاتى به نام هیأتهاى مؤتلفه پدید آمد که با اتحاد و انسجام هیأتهاى مذهبى شکل گرفت و اعضایش نیروهاى مخلص و فداکار و تابع ولى فقیه بودند، مؤسسین این تشکل از امام خواستند براى هدایت آنان در فکر و عمل نمایندگانى معین کند که امام خمینى آیت اللّه مطهرى را که از قبل با این هیأتها رابطه‌اى تنگاتنگ داشت به عنوان یکى از نمایندگان خویش معرفى کرد. تأکید شهید مطهرى بر این بود که هیأتهاى مؤتلفه اسلامى از نظر فکرى و آشنایى با معارف اسلامى درست پرورش یابند به همین دلیل کلاسهایى براى تقویت بنیههاى اعتقادى و کلامى آنان دایر کرد، کتاب انسان و سرنوشت حاصل بخشى از این بحثها مىباشد.() شهید آیت اللّه مطهرى بعد از یک دوره فعالیتهاى سیاسى در هیأتهاى مؤتلفه به تلاشهاى فرهنگى اقبال نشان داد، با این حال همچنان پیگیر مسایل سیاسى گردید، البته انتخاب این استراتژى بر آن بود که مردم از مبارزه نا امید نگردند و با تلاشهاى فکرى و فرهنگى روحیه مخالفین رژیم تقویت شود.() در سال 1353، شهید مطهرى پس از ستایش تلاشهاى امام موسى صدر در لبنان و این که از طریق وى مىتوان براى امام خمینى مبالغى فرستاد چنین اظهار نظر مىنماید: اکنون تمام راهها را بر روى ما بسته‌اند، باید براى بیدارى افکار و هدایت جوانان طرق دیگرى انتخاب کنیم و نگذاریم جوش و خروشها یکباره خاموش گردند و من فکر مىکنم که چه راهى را باید در پیش گیریم و بر همین اساس بود که جلسات درس و بحث خود را در قم هفته‌اى دو روز براى طلّاب دایر کرد.() نطق تاریخى ایشان بر ضد صهیونیسم در عاشوراى سال 1390 ق، اسفند 1348 در حسینیه ارشاد به دستگیرى وى انجامید، هم چنین وقتى رژیم در سال 1350 ش حسینیه ارشاد را تعطیل کرد، هرچند استاد از عضویت در هیأت مدیره این کانون استعفا داده بود، چند روزى دستگیر و محبوس گشت، بعد از تعطیلى حسینیه، استاد پایگاه خود را به مسجد الجواد انتقال داد و در آن جا ضمن امامت و اداره مسجد نشستهاى تفسیرى و بحثهاى علمى در آن دایر کرد. پس از چندى رژیم شاه، مسجد الجواد را تعطیل کرد و استاد سخنرانىهاى خود را بیشتر در مسجد جاوید و ارک برگزار مىکرد. کتاب انسان کامل محصول سخنرانىهاى وى در مسجد جاوید است. سرانجام در سال 1354 ش رژیم او را ممنوع المنبر کرد.() تلاشهاى فرهنگى استاد مطهرى براى تثبیت مسئله حجاب خود یک تلاش مبارزاتى و سیاسى علیه رژیم پهلوى بود، بى تردید یکى از پیش زمینههاى انقلاب اسلامى مبحث حجاب بود و شرکت زنان در تظاهرات پرشور سال 1357 تهران و دیگر شهرستانها با حفظ پوشش کامل و خصوص چادر کمر رژیم را شکست و این به برکت کوششهاى فرهنگى شهید مطهرى و دیگر علماى شیعه بود. از دیگر فعالیتهاى فرهنگى و سیاسى شهید مطهرى پرداختن به بحث ارتباط دین با ملیت بود که در آن زمان از مهمترین و جارىترین مباحث فکرى به شمار می‌رفت و در حالى که رژیم و روشنفکران وابسته به دربار مىکوشیدند دین را از ملیّت ایرانى تفکیک کنند و تاریخ فرهنگ اسلامى ایران را نفى کنند و باستان گرایى و اسطوره سازى قبل از اسلام را ترویج نمایند شهید مطهرى کتاب خدمات متقابل اسلام و ایران را تألیف کرد و هویّت ایران بعد از اسلام را به برکت روى آوردن ایرانیان به اسلام، سرشار از معرفت، دانش، بصیرت و شکوفایى علمى و فرهنگى معرفى نمود و نقش ایرانیان را در گرایش مردم دیگر کشورها به اسلام و نیز تلاش مردم ایران در بنیان گذارى تمدن اسلامى را به اثبات رسانید. مباحث وى در تبیین جهان بینى اسلامى، نقد مارکسیسم و اندیشههاى التقاطى و انحرافى از دیگر فعالیتهاى فرهنگى سیاسى ایشان است. اتخاذ چنین شیوههاى فکرى از سوى علامه شهید مطهرى به معناى فاصله گرفتن از میدان مبارزه و سیاست نبود بلکه خود اقدامى زیربنایى براى شکل دادن به فلسفه مبارزه بود، با نگاهى به آثار ایشان مىتوان دریافت که غالب آثار و موضوعات سخنرانى وى مسائل و مباحثى بود که اقشار جامعه به ویژه جوانان متدین و اهل مبارزه و مقاومت در بُعدِ عقاید، مسایل اجتماعى و سیاسى با آنها درگیر بودند و شهید مطهرى تلاش مىکرد دیدگاه اسلام را درباره آنها بیان کند. جلسههاى مداوم آیت اللّه مطهرى با روحانیان مبارز تهران، موضوعى نبود که از چشم ساواک مخفى باشد به همین دلیل در گزارش ساواک آمده است: نکته‌اى که در طول دو جلد پرونده مطهرى مشهود است معاشرت و ارتباط نزدیک وى با سایر وعاظ ناراحت و روحانیون سابقه دار مىباشد.() شرکت وى در مسجد هدایت و اقامه نماز به جاى آیت اللّه طالقانى و اظهار مطالبى که در گزارشهاى ساواک تحریک‌آمیز و انتقادى بوده، نشان می‌دهد که علامه مطهرى در وراى تلاشهاى فرهنگى خود که در عین حال با هدف حفظ اصالت دینى و ارزشهاى معنوى انجام می‌داد، از عرصههاى سیاسى غفلت نداشت.() یکى از افراد ساواک در گزارشى از سخنرانى مطهرى نوشت: اطمینان دارم که سخنرانى اخیر ایشان بر مبناى مشخّص و معیّنى انتخاب گردیده و در لفّافه مسایل دینى همان شعارها و مسایل مورد توجه (امام) خمینى و پیروانش را ابراز مىکند.() در سند دیگر مىخوانیم: مشارالیه از سال 1342 تاکنون به تناوب در جلسات مذهبى مختلف در تهران و شهرستانها مطالب تحریک‌آمیز، گمراه کننده و اهانت‌آمیز(!؟) را در قالب مسایل مذهبى و تاریخى اسلام بیان کرده و مىنماید.() ارتشبد نصیرى رئیس وقت ساواک در سال 1349 ش درباره شهید مطهرى و یکى از هم فکرانش چنین دستور داد: این دو نفر را باید همیشه مراقبت نمایید عناصرى غیر صالح و همیشه در جبهه منحرفین (!؟) قرار گرفته‌اند.() یکى از مهمترین اقدامات سیاسى شهید مطهرى تلاش براى اتحاد جهان اسلام و حمایت از موضوع فلسطین بود. او پس از آتش زدن مسجد الاقصى در 30 مرداد 1348 توسط صهیونیستها، فعالیت خود را براى دفاع از آوارگان و مظلومین سرزمین فلسطین پى گرفت و در سالهاى 1348 و 1349 ش، حسابى مشترک به نام ایشان، علامه طباطبایى و سید ابوالفضل زنجانى افتتاح شد که ساواک حساسیّت زیادى بر آن نشان داد و اسناد آن موجود است، در این حال ساواک پولهاى جمع آورى شده را از آنان مطالبه کرد با پیشنهاد شیخ فضل اللّه محلاتى آنان براى فریب ساواک، قبوضى براى تحویل این پولها به شریعتمدارى، از او گرفتند اما مبالغ جمع آورى شده را شهید محلاتى به مکّه برد و در آن جا تحویل فلسطینىها داد.() آن شهید در سال 1348 در حسینیه ارشاد در سخنرانى خود تحت عنوان کارنامه ما در امر به معروف و نهى از منکر.() به تفصیل از مظلومیت مردم فلسطین و لزوم کمک به آنان یاد کرد، دفاع وى از آن مسلمانانى که سرزمینشان توسط اشغالگران قدس غصب گردیده بود، مورد انتقاد برخى قشرى گرایان و افراد مرتجع که دیدگاههاى موهومى را به نام دین تبلیغ مىکردند، برانگیخت و چنین شایعه کردند که فلسطینىها ناصبى هستند و بدتر از یهود و نیز چنین اشاعه دادند که در مسجدالجواد که پایگاه فکرى و فرهنگى شهید مطهرى بود در اذان «اشهد انّ علیا ولى اللّه» را نمىگویند.() شهید مطهرى از این سخنها به شدت برآشفت و بر ضد شایعات بى اساس مزبور سخنرانى کرد و خاطرنشان ساخت: یک وقتى شایع بود این فلسطینىها ناصبى هستند، ناصبى یعنى دشمن على(ع) که کافر و نجس است، هیچ فکر نمىکنند که این حرفى است که یهودىها جعل کرده‌اند. در هر جایى یک حرفى جعل مىکنند براى این که احساس هم دردى نسبت به فلسطینىها را از بین ببرند.() ستیز با آفتهاى دیانت در دهههاى اخیر امواج گوناگونى از خصایص فرهنگى و تمدنى غرب وارد جامعه ایران گردید، این وضع از صدر مشروطه تا حدود شهریور 1320 که قریب به چهل سال مىگردد شکل آشفته‌اى به خود گرفت زیرا نه در اواخر حکومت قاجار و نه با روى کار آمدن رژیم پهلوى، شکوفایى فکرى و معرفتى در ایران دیده مىشد و نیز اوضاع جامعه هم سیرى رو به زوال را از نظر فرهنگ و تمدن سپرى مىکرد جبهه متفکران دینى هم آمادگى لازم براى برخورد طبیعى با افکار و اندیشههاى وارداتى را نداشت در چنین برهه مشوّشى روشفنکران و تحصیل کردههایى که دچار حقارت و خود کم بینى بودند از یک سو چنین نابسامانى هایى را به حساب سنتهاى مذهبى و هویت فرهنگى مىگذاشتند و از طرف دیگر نسبت به فرهنگ غرب هم یک نوع شیفتگى داشتند و سیماى تمدن و فرهنگ اروپایى را درخشان تلقى مىکردند. حکومت رضاخان که برخى از این روشنفکران به لحاظ فرهنگى و فکرى آن را تقویت مىکردند این گونه بدبینىها نسبت به ارزشها، سنتها و شعائر مذهبى را شدت بخشید و حتى به دین ستیزى روى آورد و در قالب ساختارهاى حکومتى چنین نبردى را به اجرا درآورد و در حالى که عالمان دینى تحت فشار سیاسى بودند و برخى به مناطق دور افتاده تبعید و عدّه‌اى در زندان به سر مىبردند و گروهى نیز به شهادت رسیدند هجوم به بنیانهاى عقیدتى از سوى تشکیلات دیکتاتورى سازمان یافتهتر، گستردهتر و قوىتر گردید. موقعى که استاد شهید مرتضى مطهرى در خط مقدم جبهههاى فرهنگى دفاع از اسلام قرار گرفت با چند جریان که رسوبات یا ضایعات وضع مرارت بار قبلى بود، روبرو گردید، یکى روشنفکران و تحصیل کردگان و کارگزاران نظام استبدادى پهلوى که تحت تأثیر افکار سرمایه دارى غربى نسبت به معنویت، ایمان و حقایق مجرّد و در واقع جهان غیب بى اعتقاد یا بى اعتنا بودند، به تبع آن برخى از اقشار مردم خصوص گروهى از جوانان دانشجو تحت تأثیر این افکار بودند دیگرى مارکسیسم و کمونیسم بود که بویژه در سالهاى 1320 تا 1340 ش رشدى سرطانى داشت. بنابراین در سال 1330 ش که شهید مطهرى با توشه‌اى از تقوا، ایمان و معرفت قدم به عرصههاى اجتماعى و فکرى نهاد، اندیشه و باور دینى از هر سو به محاصره الحاد و مادى گرایى درآمده بود، در این حال آن علامه وارسته بدون واهمه از تهدیدها و فشارها براى دفاع از تفکر اسلامى کمر همّت بر بست و دست به احیاگرى زد اما براى تحقق این حرکت مهم و تأثیرگذار بر سه اصل پافشارى کرد یکى مبارزه با تحجّر، جمود و قشرى نگرى، دوم ستیز با التقاط و سوم مقاومت در برابر بدعتها و تحریفات، در آثار وى بخوبى این سه جنبه قابل مشاهده است و ایشان فداکارانه تصمیم مىگیرد با این آفات و آسیبها مبارزه کند و تا حدود زیادى هم در این مسیر سخت و فرساینده موفق گردید، به علاوه آن شهید مشاهده مىکرد در جامعه اسلامى یک سرى ضعفها، کاستىها و ناتوانى هایى وجود دارد که شایسته یک اجتماع مسلمان نمىباشد، او کوشید این معایب را هم بر طرف کند و در عوض روحیه‌اى تواناتر به امّت مسلمان ببخشد.() آرى شهید مطهرى در برابر خطر تحریف دین، خاکریزى زد که مخالفین و برخى تنگ نظران به ظاهر خودى نتوانستند از آن عبور کنند، یا باید او را از پاى در می‌آوردند و یا راهشان را کج مىکردند و بر مىگشتند و آنها شقّ اول را برگزیدند، شهادت بود که او را از زیر بمباران تبلیغاتى و ترورهاى شخصیتى خلاص کرد، اهتمام مطهرى با خون دل خوردنهاى او آغاز گردید و با خونى که از سرش بر زمین جارى گشت خاتمه یافت امّا اندیشه و فرهنگى که وى در جهت معرفى و نشر آن بود تمام شدنى نمىباشد و هر لحظه‌اى چون چشمه‌اى مىجوشد و همراه خود طراوت معنوى و معرفتى جارى مىسازد. مطهرى در دوران غفلتهاى دینى یک کمیته هوشیارى تشکیل داد. وقتى لیبرالها و کمونیستها که فضاى حاکم بر محافل روشنفکرى در قبضه آنان بود ذهن دانشجویان را شرطى مىکردند که با شنیدن نام دین به یاد خرافات بیفتند و از کلمه جهاد و دفاع، خشونت را در اذهان تداعى کنند و از عرفان به تعالیم تخدیرى صوفیان و از امر به معروف و نهى از منکر و احساس تکلیف در برابر جامعه، بوى تجاوز به حقوق بشر به مشامشان برسد و آزادى را معادل نفى شریعت تلقى کنند و اسلام را تجزیه کردند و هر تکه‌اى را متحجرین و روشنفکر مآبها با رویکردىهاى دنیازدگى و غرب زدگى در سردخانههاى جناحى و محافل ویژه خود مىگذاشتند تا وقتى مناسب آنها را به مصرف برسانند، شهید مطهرى از راه سر رسید و این بتهاى فکرى و فرهنگى را در هم شکست و اجازه نداد کسى به نام نو اندیشى، محتواى معرفتى ایمان را درهم بریزد و نیز به نام اصلاحطلبى ارزشهاى عالى دینى و شعارهاى شعورآفرین تشیع را زیر سؤال ببرد. با دلى سرشار از ایمان و پارسایى و در حالى که مسلّح به حکمت، معرفت و عرفان ناب بود از سطح جماعت مقدس مآبها، مرتجعین و روشنفکران گام هایى فراتر نهاد و یک تنه تحولى شگفت بوجود آورد. البته عدّه‌اى قشرى و کم دانى هم بودند که برایش موانعى بوجود آوردند آنان که هرگونه اجتهادى را بدعت و هر عتیقه‌اى را سنت می‌دانند و اصول گرایى و تکیه بر ارزشهاى الهى را با تحجّر و جمود اشتباه مىکنند.() چگونگى شهادت اکبر گودرزى اهل روستاى دوزان از توابع شهرستان الیگودرز، متولد 1335 ش، مدتى در حوزه علمیه خوانسار، قم و تهران درس خواند، وى مدتى در درس تفسیر آیت اللّه حسن سعید در چهل ستون مسجد جامع تهران شرکت مىکرد، مرحوم سعید وقتى مشاهده کرد وى افکار انحرافى دارد، او را از جلسه‌اش اخراج نمود. از آن پس گودرزى در مدرسه حاج شیخ عبدالحسین تهران بیتوته کرد ولى از سال 1356 ش آن جا را ترک نمود و از لباس طلبگى بیرون آمد و در این سال کلاسهاى تفسیر قرآن خود را در مناطق گوناگون تهران برگزار کرد و نیروهاى خود را از همین جلسات جذب مىنمود، بدین گونه موفق شد گروه انحرافى فرقان را تشکیل دهد، در همین ایام با صدور اطلاعیه هایى وارد حوزه سیاست گردید و براى مدت کوتاهى به پاکستان رفت تا از آن طریق به اروپا برود و نوشتههاى خود را در آن مناطق انتشار دهد اما در این راستا موفقیتى بدست نیاورد و به ایران بازگشت. گروه فرقان در آستانه پیروزى انقلاب اسلامى ایران توسط سلاحهایى که از پادگانهاى فتح شده به دست مردم، در اختیار گرفته بودند، به عملیات نظامى روى آوردند این تشکیلات آمیخته به افکار التقاطى و آلودگىهاى اعتقادى در اختیار جوان بیست و پنج ساله‌اى بود که براى حدود بیست جزء قرآن، بیست جلد تفسیر نوشته، شرحى بر صحیفه سجادیه هم نگاشت، کتابى نیز در شرح دعاى عرفه و برخى اذکار و زیارات به رشته تحریر درآورد، کتاب پرحجمى تحت عنوان توحید و ابعاد گوناگونش توسط وى نوشته شد، غالب اطلاعیهها و نشریات گروه فرقان نیز توسط وى تحریر مىگردید.() مطالبى که وى انتشار می‌داد سخت بى پایه، مخلوط و حاوى برداشتهاى مادّى از آیات قرآن، روایات و مضامین ادعیه و زیارات بود. لبه تیز حملات فرقان در تمامى آثار و موضعگیرىها مستقیماً متوجه روحانیت متعهد و علماى مبارز و در رأس آنان متفکر شهید آیت اللّه مطهرى بود. آنان با همان نگرشهاى باطل و درکهاى انحرافى اقدام به صدور حکم اعدام شخصیتهاى اصلى نظام اسلامى مىنمودند. استاد مطهرى که همواره در برابر انحرافات فکرى افراد و گروههاى سیاسى بسیار حساس بود با ملاحظه تفسیرهاى غیرمنطقى اینها احساس خطر نمود و چندبار به فرقانىها پیغام داد بیائید باهم صحبت کنیم زیرا نوشتههاى شما درست نمىباشد و سبب گمراهى جوانان مىشود ولى آنان که چون خوارج نهروان بر ادامه راه باطل خود اصرار می‌ورزیدند به شهید مطهرى پاسخ دادند اگر بخواهید در برابر ما مقاومت کنید با شما برخورد مىکنیم، استاد که نمىتوانست در برابر این مرداب ضلالت بىتفاوت بماند و سکوت در این باره را روا نمی‌دانست دیدگاههاى خود را درباره تفکرات گروه فرقان در پیش گفتار چاپ هشتم کتاب «علل گرایش به مادىگرى» به نام «ماتریالیسم در ایران» ابراز نمود و بى گمان آن مقاله یکى از علل اثر گذار در ترور آن فرزانه فداکار بود. سرانجام با تأییدهاى سازمان منافقین از کارنامه گروه فرقان و نیز حمایت اربابان خارجى چنانچه در اسناد لانه جاسوسى مدارکى در این راستا بدست آمد در روز سه شنبه یازدهم اردیبهشت 1358 ساعت ده و بیست دقیقه شب، استاد مطهرى پس از عمرى تلاش در راه خدمت به اسلام و مسلمانان به دست نهروانیان انقلاب اسلامى یعنى گروه گمراه و خیانتکار فرقان به شهادت رسید. با وقوع این حادثه اسف بار غم و ماتم سراسر ایران را فرا گرفت. امام خمینى به مناسبت شهادت علامه مطهرى پیام مهمى صادر فرمودند که بیانگر عمق علاقه و اعتماد ایشان به استاد مطهرى و نیز نهایت تأسف و تأثر از این حادثه بود. امام در این پیام به مناسبت شهادت این فرزند معنوى و فکرى خویش که او را محصول عمر خویش می‌دانست یک روز عزاى عمومى اعلام کرد و خود در مدرسه فیضیه قم به این مناسبت مجلس سوگوارى برپا نمود. پیکر شهید مطهرى بنا به فرمان امام در قم و در جوار بارگاه حضرت فاطمه معصومه(س) دفن گردید.() و این روز به نام روز معلّم نامگذارى شد.  پىنوشتها:ـــــــــــــــــــــــ . صحیفه نور، ج 4 ص 104، پیام امام در 12/2/.1358 . سراى اهل صفا، ص 175 ـ .174 . فرزانه قلمرو قلم و سخن، محمد رضا سنگرى، نشریه پیشگامان، اردیبهشت و خرداد .1384 . ویژه نامه، استاد شهید مرتضى مطهرى، مقاله مجتبى مطهرى، ص .14 . ناصح صالح (شرح حال حاج میرزا على آقا شیرازى)، ص .347 . مجله پیام انقلاب، 12/2/1360، سال دوم، ش 1، ص .32 . داستان راستان، ج اول، مقدمه شهید مطهرى. . احیاء تفکر اسلامى، شهید مطهرى، ص .95 . سیاحت خورشید، ص 64 ـ 63 ؛ سراى اهل صفا، ص .178 . سرگذشتهاى ویژه از زندگى شهید مطهرى، ج 2، ص .106 . مطهرى مطهر اندیشهها، ج اول، ص 20 ـ 19 ؛ شهید مطهرى مرزبان بیدار، محمد خردمند، ص .22 . جلوههاى معلمى استاد مطهرى، سازمان پژوهش و برنامه ریزى آموزشى، ص .21 . یادواره استاد شهید مرتضى مطهرى، سید حسین شفیعى دارابى، ص .40 . گلشن ابرار، جمعى از پژوهشگران، ج دوم، ص 801 ـ .800 . عدل الهى، شهید مطهرى، ص 251 ـ .250 . سیرى در نهج البلاغه، شهید مطهرى، مقدمه. . یادنامه استاد شهید مرتضى مطهرى، ج اول، ص 172 ؛ مجموعه آثار استاد مطهرى، ج اول، ص .9 . علل گرایش به مادى گرى، ص 9 ـ 8 ؛ فرازهاى فروزان، ص .193 . جرعههاى جان بخش، ص 129 ـ .128 . همان، ص 120؛ مطهرى مطهر اندیشهها، ج 2، ص 685 ؛ جلوههاى معلمى استاد، ص .30 . گفتگو با همسر شهید مطهرى، جام جم، 12/2/،1378 ش 2272، ص .8 . سراى اهل صفا، ص 186 ؛ گلشن ابرار، ج 2، ص .802 . مجموعه آثار شهید مطهرى، ج اول، ص .56 . گلشن ابرار، ج 2، ص .802 . آفتاب مطهر، ص 94، سیماى استاد در نگاه یاران، سید حمید جاوید موسوى، ص 30، یادواره شهید مطهرى، ص 77 ـ ،76 مطهرى مرزبان بیدار، ص 115 ـ .102 . مجموعه آثار استاد شهید مطهرى، ج اول، ص 11، یادنامه استاد مطهرى، ج 1، ص 543 ـ .542 . یادنامه استاد مطهرى، ج 1، ص 340 ـ .339 . زندگى نامه و اندیشههاى استاد شهید مرتضى مطهرى، سید حسین اسحاقى، ص .11 . نک: هیئت مؤتلفه اسلامى، اسد الله بادامچیان و على بنایى. . استاد شهید به روایت اسناد ساواک، ص .153 . همان، ص 226، خاطرات آیت اللّه طاهرى خرّم آبادى، ص .111 . زندگى نامه و اندیشههاى...ص .14 . استاد شهید به روایت اسناد ساواک، ص .255 . جریانها و سازمانهاى مذهبى سیاسى ایران (1357 ـ 1302 ش)، رسول جعفریان، چاپ نهم با اصلاحات و افزودهها، بهمن 1387، ص .320 . استاد شهید به روایت اسناد ساواک، ص .216 . همان، ص 254، 266، .273 . همان، ص 255 و .259 . جریانها و سازمانهاى مذهبى ایران، ص 320، خاطرات شهید محلاتى، ص .78 . این سخنرانى در جلد دوم کتاب حماسه حسینى آمده است. . جریانها و سازمانهاى مذهبى سیاسى ایران، ص .321 . آشنایى با قرآن، شهید مطهرى، ج 4، ص 32، پاورقى. . گفتگو با دکتر غلامعلى حداد عادل، نشریه انتخاب، 3/2/،1378 ش 18، ص .5 . تساهل در حوزه نظر و عمل از دیدگاه استاد شهید مطهرى، حسن رحیم پور ازغدى. مجله مسجد، سال 17، ش 133، دى 1378، ص 95 ـ 94، اصلاح در سایه ایمان، على دژاکام، روزنامه قدس، 19/2/1385، ش 5272، ص .11 . جریانها و سازمانهاى سیاسى ایران، ص 628 ـ .627 . زندگى نامه و اندیشههاى مطهرى، ص 93، مفتح اسوه فرزانگى و فداکارى، ص 184 ـ .183