نمونهى کامل کمالات
امام انسان کاملى است که به حقایق اشراف دارد و به فضایل اخلاقى و مکارم عالى آراسته است، تمامى کمالاتى که از جانب خداوند اعطاء گردیده و امکان محقّق گشتن آنها در افراد وجود دارد، در شخص امام تبلور و تحقّق یافته است. امام واسطه ى فیض پروردگار و رابطه بین انسان و جهان غیب است.
امام پیشرو و قافله سالار کاروان انسانیت است و باید همیشه در میان جوامع بشرى چنین فرد شایستهاى وجود داشته باشد که مدام مورد هدایت و عنایت خاص خداوند متعال است و از راه باطن و درون، هر فردى را که لیاقت لازم را بدست آورد، طبق استعدادش به کمال مطلوب مىرساند.امام پیوسته تحت تربیت، هدایت و ولایت مستقیم خداوند زندگى مىکند.(1) و در عصر خویش برترین، کاملترین و فاضلترین افراد انسانى است، خداوند حکیم که او را براى هدایت بشریت مشخص مىنماید هرگز کسى را که کاستىهایى در علم، معرفت و ایمان دارد بر کامل مقدّم نمىدارد و اگر در صدد هستیم اصل برترین و والاترین رهبر تحقّق یابد باید اصل لزوم برترین رهبر را پذیرفت و زمام رهبرى امت مسلمان را به شایستهترین فرد سپرد، بنیانهاى برهانى و خرد انسانى بر این ادّعا مُهر تأیید مىزند.
به علاوه در اجتماعات انسانى باید مدام نمونه کاملى در انسانیت، جامع دیانت و مزیّن به معارف و مکارم وجود داشته باشد و آیینه ى تمام نماى حق گردد تا طریق هدایت و رسیدن به درجات معنوى بدون هادى و راهنما نباشد و لازمه ى این برنامه آن است که امام باید به تمام حقایق و احکام الهى معرفت داشته باشد زیرا کسى که تجسّم عملى باورها و ارزش هاست ضرورت دارد تمامى حکمتها و موازین دینى و شرعى را بداند و از روح و باطن آنها مطّلع باشد. همچنین عمل نمودن به دستورات الهى مستلزم آگاهى از آنهاست. کسى که در متن صراط مستقیم قرار گرفته و مربى انسانها، مدار شریعت الهى، جدا کننده ى حق از باطل و پاسدار حریم ارزش هاست و در اوج علم، بصیرت و معرفت قرار دارد مىتواند هادى مردم گردد.
خداوند در قرآن کریم مىفرماید: «وَ قال الّذینَ اوتُوا العِلم و الایمان لَقَد لَبثتُم فِى کِتاب اللّه اِلى یوم البعثِ فَهذا یَوم البَعث وَ لکنّکم کنتم لا تعلمون؛(2) و آنان که به مقام علم و ایمان رسیدهاند به آن فرقهى بدکار گفتند شما تا روز قیامت که هم امروز است در عالم علم خدا مهلت یافتید ولى از روى نادانى، به آنآگاه نبودید. که مقصود از صاحبان دانش و اهل ایمان، ائمه هدى(ع) هستند. طبق روایتى که کلینى در کافى آورده است ائمه و روح القدس آن چه را در عرش است تا آن چه را که روى زمین است مىدانند. این جنبه در وجود انبیاء و اولیاء بوده و هیچ گونه تحوّل و دگرگونى در آن راه نمىیابد.(3)
حضرت على(ع) فرمودهاند: نفایس قرآن نزد اهل بیت است، آنان گنجهاى معارف الهى هستند، اگر لب به سخن گشایند راست مىگویند و اگر سکوت کنند کسى نمىتواند بر آنها سبقت جوید.(4)
ششمین فروغ امامت نیز فرمودهاند: خداوند بوسیله ى ائمه هدى دینش را روشن مىکند و توسط آنان چشمههاى دانش خود را آشکار مىنماید.(5)
علوم ائمه از چند راه بدست مىآمده است: یکى استفاده از صحف و کتبى که از رسول اکرم(ص) به صورت میراثى گرانقدر بدستشان مىرسیده است، راه دیگرى که توسط آن، امامان کسب علم مىکنند و مسایل احکام را استنباط مىنمایند قرآن است. علم امام به این دو راه منحصر نمىگردد و به وسیله ارتباط با جهان غیب و الهام نیز دانشهاى خاندان عترت اضافه مىگردد.
حضرت امام کاظم(ع) مىفرمایند: علم ما سه قسم است؛ گذشته، آینده، و حادث. دانشهاى قبلى براى ما تفسیر گردیده و دانشهاى مربوط به آینده برایمان نوشته شده است و علوم حادث و تازه در قلب و گوش ما الهام مىشود، این نوع آگاهى اَفضل علوم ماست ولى فرستادهاى بعد از پیامبراکرم(ص) نیامده است.(6) بنابراین ائمه با پروردگار جهان و عالم غیب ارتباط مستمر دارند و از این طریق علوم و حقایقى را دریافت مىکنند و چنان نیست که با رحلت واپسین پیامبر، ارتباط نوع انسان با عالم غیب و ملکوت قطع گردد و امام صرفاً نقل کننده مسایل باشد بلکه به لطف وجود مقدس امام، افاضات معنوى پروردگار جهانیان استمرار دارد. بدیهى است مقام نبوت با امامت تفاوت دارد و با رحلت حضرت محمد(ص) عصر رسالت خاتمه یافته و وحى پایان پذیرفته است ولى الطاف غیبى از عالم قدس هیچ گاه قطع نمىشود.(7)
باید به این حقیقت مسلّم واقف بود که علم امام با دانش دیگران قابل مقایسه نمىباشد زیرا معرفت امام موهبتى و الهامى است از جانب خداوند متعال در حالى که علم دیگران اگرچه در اثر نبوغ ذاتى، خلاقیت و ابتکار باشد، اکتسابى است و ائمه اطهار با توجه به شرایط، مقتضیات زمان و موقعیت هایى که پیش آمده توانایىهاى علمى و کمالات خویش را ظاهر ساختهاند.
اعتراف مخالفان و دشمنان
از امورى که مورّخان دربارهاش اتفاق نظر دارند و با مراجعه به منابع معتبر و مستند روشن مىشود مقام علمى و پرتوهاى پرفروغ دانش و اندیشه هشتمین امام مىباشد که حتى مأمون خلیفه عباسى بارها و در فرصتهاى گوناگون به این واقعیت اعتراف کرده و گفته است: حضرت امام رضا(ع) دانشمندترین و عابدترین مردم روى زمین است. وى به رجاء بن ضحاک گفته بود: او (على بن موسى الرضا(ع)) بهترین و عالمترین انسانهاست.(8)
به سال 200 هجرى که متجاوز از سى و سه هزارتن از خوّاص عباسیان به دستور مأمون در جایى اجتماع کرده بودند، مأمون در حضورشان چنین گفت: در میان فرزندان عباس و بازماندگان على(ع) تفحّص نمودم ولى هیچ یک از آنان را با فضیلتتر، پارساتر، متدیّنتر، شایستهتر و سزاوارتر به این امر(رهبرى) از على بن موسىالرضا(ع) ندیدم.(9)
مأمون طى مکتوبى از امام هشتم مىخواهد تا حضرت اصول و فروع دین را برایش تبیین کند و توضیح دهد او در این نامه امام را چنین وصف مىنماید: اى حجّت خدا بر خلق، معدن علم و کسى که پیروى از او واجب است.(10) این خلیفه، براى بنى عباس نوشت: این که سؤال کردهاید آیا من در زمینه بیعت براى على بن موسى الرضا(ع) بینش کافى داشتهام؟ آگاه باشید که هرگز با او بیعت نکرده مگر با داشتن بصیرت کامل وعلم به این که کسى در زمین باقى نمامده است که از نظر فضایل و مکارم و پاکدامنى از او اوضاع بهترى داشته و یا به لحاظ پارسایى، زهد و آزادگى از او فزونى گرفته باشد.(11)
على بن جهم خاطرنشان نموده است: پس از محاوره علمى مأمون با آن حضرت، خلیفه عباسى براى اداى نماز از جاى برخاست و دست محمد بن جعفر را که در آن مجلس حضور داشت گرفت و من هم در پى آن دو رفتم. مأمون به فرزند جعفر گفت: پسر برادرت را چگونه دیدى؟ محمد گفت: دانشمند است در حالى که من اصلاً مشاهده نکردهام با اهل علم و معرفت رفت و آمد نماید و بر اثر این ارتباط دانش را بدست آورد. مأمون در پاسخ وى چنین اظهار داشت: این فرزند برادرت از آن دسته از اهل عترت است که رسول اکرم(ص) درباره آنان فرموده است: آگاه باشید نیکان فرزندانم و پاکان نسلم در عقل و اندیشه از همه شکیباتر و خردمندتر،و در بزرگى از همه داناترند، به آنها دانش نیاموزید(نیازى نیست به آنان چیزى بیاموزید) زیرا از شما اعلمترند و هیچگاه کسى را از طریق هدایت بیرون نبرده و به راه ضلالت وارد نمىکنند.(12)
ابن اثیر مىنویسد: مأمون در میان خاندان عبدالمطلّب و بازماندگانش نظر افکند ولى هیچ کدام را پارساتر و دانشمندتر از امام رضا(ع) نیافت.(13)
استاد جعفر مرتضى عاملى با یادآورى مراتب فضل و کمالات امام رضا(ع) از دیدگاه مخالفان، یادآور مىگردد: با این وصف به وضوح به خصوصیت امام، موقعیت و مَنِش آن فروغ معنوى پى مىبریم، مگر نه این که گفتهاند: فضیلت آن است که دشمنان بر آن گواهى دهند.(14)
علّامه محمد جواد فضل اللّه، محقق لبنانى مىنویسد: ما براى اثبات برترى علمى امام رضا(ع) بر دیگران، نیازى به گواهى کسى نداریم بلکه کافى است به کتب حدیث نظرى افکنیم که از تعالیم و بیانات آن حضرت در علم و معارف گوناگون مشحون است به نحوى که هر انسانى در هر مرتبه از علم و معرفت باشد، چارهاى ندارد جز این که در برابر مقام شامخ و والاى آن حضرت، احساس قصور و حقارت کند.(15)
پرتو افشانى
حضرت امام رضا(ع) دانش خود را از جدش رسول اکرم(ص) به ارث برده و سرچشمه جوشانى از معرفت و فضیلت بود که تشنگان دانش و کمال از محضرش فیض مىبردند و با حلّ مشکلات و معضلات فکرى خویش، عطش معرفتى خود را فرو مىنشانیدند. از حضرت امام کاظم(ع) روایت کردهاند که به فرزندان خویش مىفرمود: این برادرتان على بن موسى، عالم آل محمد(ص) است. مسایل دینى را از او بپرسید و آن چه به شما مىگوید نگهدارید، زیرا بارها از پدرم جعفربن محمد شنیدم که مىفرمود: دانشمند آل محمّد در صلب توست اى کاش من او را مىدیدم. او با حضرت على(ع) هم نام است.
عموى امام رضا(ع) نقل کرده است: ندیدم و به یاد نمىآورم که آن حضرت از مکتب هیچ عالمى استفاده کرده باشد و در برابر هیچ عالمى زانو بزند امّا از هر مسئلهاى که از وى مىپرسیدند مىدانست و جواب مىداد. بسیارى از اوقات امام در خانه خویش مىنشست و عده زیادى به محل اقامتش مىآمدند و مدام از آن حضرت سؤالاتى مىکردند و آن بزرگوار به آنها پاسخ مىداد. در تمامى این احوالات هیچ دانشمندى همپایش نبود و هر عالمى که او را مىدید اقرار مىکرد که امام رضا(ع) دانشمندتر از همه عالمان است. هیچگاه اتفاق نیفتاد سخنى از او بپرسند و او از پاسخ آن باز بماند. در شناسانیدن خداوند و صفات جلال و جمال حضرت حق، امام با بیانى رسا و در سطحى علمى و مستدل مسایل را روشن مىنمود. به عنوان نمونه براى عمران صابى - متکلم معروف - چنان وجود مبدأ اعلى و راز آفرینش هستى را اثبات نمود که وى بدون تأمّل به وحدانیت خداوند و پیامبرى رسول اکرم(ص) اقرار نمود. ضباع بن نصرهندى که اهل نظر و صاحب فکر و اندیشه بود، امام چنان مسأله اصالت و استقلال و حقیقت ارواح را براى وى روشن و برهانى نمود که شگفتزده شد.
امام براى سلیمان مروزى متکلّم و دانشمند برجسته خراسان بزرگ مسئله بداء را که از مسایل پیچیده اعتقادى است آن گونه تبیین فرمود که سلیمان از انکار این اصل مهم کلامى دست برداشت و به آن معتقد گردید. در خصوص اراده الهى و این که حقیقت تصمیم و عزم در دستگاه پروردگار چگونه است چنان امام ژرف و مستدل و گسترده با سلیمان متکلّم بحث فرمود که او را تسلیم و خاضع نمود؛ مأمون و اطرافیانش از این احاطه علمى شگفت زده شدند و این خلیفه عباسى خطاب به سلیمان گفت: داناترین فرد در میان بنىهاشم على بن موسى الرضاست.
امام هشتم درباره قضا و قدر و موضوع جبر و تفویض که از مباحث مهم اعتقادى و عقلى است بیانات روشن کنندهاى دارند که پرده از بسیارى حقایق برمىدارد. همچنین آن حضرت در خصوص صفات خداوند و حقیقت آن مطالبى عالى و نکاتى گرهگشا دارند. این توانایى در عرصههاى گوناگون علمى و معرفتى موجب گردید تا تمامى دانشوران آن عصر و پیروان مذاهب و فرق گوناگون زبان به بیان حقیقتى مسلّم و واقعیتى انکارناپذیر بگشایند و آن این که: داناترین فرد روى زمین امام رضا(ع) است و در سراسر گیتى کسى وجود ندارد که از او اعلمتر باشد.(16)
ابن شهرآشوب سروى مازندرانى نقل نموده است: مردم در مورد ابى الحسن الرضا(ع) هیچ اختلافى پیدا نکردند و همه از او خشنود بودند و محمد بن عیسى یقطینى گفته است: من از مسایلى که از آن حضرت سؤال شده است و پاسخ فرمودهاند هیجده هزار مسئله جمع آورى کردم. بسیارى از مصنّفان و نویسندگان از جمله ابوبکر خطیب در تاریخش، ثعلبى در تفسیرش و سمعانى در رساله خویش و ابن معتز در کتابش وعدّهاى دیگر از مشاهیر علم، تاریخ و ادب از آن فروغ امامت حدیث نقل کردهاند.(17)
راویان به نقل از ابراهیم بن عباس صولى روایت کردهاند که وى گفته است: هرگز ندیدم چیزى از امام رضا(ع) پرسیده شود و او پاسخش را نداند و در عصر او، کسى را داناتر و آگاهتر نیافتم و مأمون با پرسش درباره هر چیزى حضرت را مىآزمود و او پاسخ همه را مىداد و تمامى جوابهایش برداشت آن بزرگوار از قرآن کریم بود. رجاء بن ضحاک مىگوید: مأمون من را به قصد مراقبت از امام هشتم تعیین کرده بود و به خدا سوگند کسى را پرهیزگارتر از وى ندیدم.وى مىافزاید: به هر شهرى که وارد مىشدم مردم از هر سوى در مسایل دینى به آن حضرت مراجعه مىکردند و او پاسخ مىداد و بسیارى از احادیث پدرش از اجدادش، از على(ع) از رسول اکرم(ص) را برایشان مىفرمود.(18)
عمروبن هذاب در جلسهاى عرض کرد یا امام رضا(ع) محمد بن فضل درباره شما مطالبى مىگوید که باورکردنش دشوار به نظر مىرسد. امام فرمود: مگر چه مىگوید؟ عمرو گفت: وى گفته است: شما به احکام الهى و جمیع ما انزل اللّه دانااید و با هر واژه و زبانى آشنایى دارید، امام فرمود: فرزند فضل راست گفته است و من این مطالب را به او گفتهام. اهل هر زبان را بیاورید و هرچه مىخواهید، به زبان او بپرسید. عمرو افزود: قبل از هر چیز دیگر، شما را با زبانهاى گوناگون مىآزمائیم و اینک اهل چهار زبان رومى، هندى، فارسى و ترکى در اینجا حاضرند و با شما تکلّم مىنمایند. امام فرمود: بپرسند و هر یک به زبان خویش نکتهاى را پرسید و به همان زبان جواب شنید بطورى که همه به شگفت آمدند و اعتراف کردند آن حضرت با اهل هر زبانى از او فصیحتر و بهتر تکلّم نمود.(19)
آرى قرآن مىفرماید: فسئلوا اهل الذکر ان کنتم لاتعلمون؛(20) یعنى هرگاه مطلبى را نمىدانید آن را از اهلش(صاحبان ذکر) بپرسید و مصداق کاملى از این آیه حضرت امام رضا(ع) بود.
حضرت امام رضا(ع) خود نیز به وصف امام پرداخته، ضرورت دانش و معرفت او را مورد توجه قرار داده و افزودهاند: امام حلال و حرام خداوند را مشخص مىنماید، حدود الهى را جارى مىکند، حافظ دین خداست. افراد جامعه را با حکمت و مواعظ نیکو و برهان رسا، به سوى طریق خداوند متعال فرا مىخواند.(21)
آن حضرت در جاى دیگر چنین گوهرافشانى نمودهاند: امام دانشمندى است که هیچگاه گرفتار جهالت نمىگردد و مراقبى است که (در هیچ موقعیتى) به حیله و مکر متوسل نخواهد شد.(22) همچنین آن حضرت در وصف امام فرمودهاند: دانش امام همواره در حال رویش است،بردبارى کاملى دارد. از امور مطلع بوده و به مسایل سیاسى و اجتماعى عصر خویش آگاهى دارد و بدین گونه شایسته و سزاوار سرورى است.(23)
مکتب فکرى و علمى
در عصرى که خورشید هشتم، جامعه را از فروغ فروزان خویش برخوردار مىساخت، کوششهاى علمى و فکرى گسترش یافته بود، نقد و بررسى اندیشهها، تألیف و تدوین و نگارش علوم و معارف گوناگون رونق فزایندهاى گرفت. مکاتب و امواج فکرى و فلسفى متعددى به وجود آمد. کلاسهاى درس سرشار از استادان و دانش پژوهانى بود که به تدریس و فراگیرى علوم و معارف گوناگون اشتغال داشتند. به موازات این توسعه علمى و فرهنگى امواج تصوف گسترش پیدا کرد، غلو و تفکرات انحرافى نیز چون علفهاى هرز و قارچهاى سمّى در بوستان اندیشه و معرفت روئیدند.
در این موقعیت مهم، حضرت امام رضا(ع) دادرس دانشوران و پناه متفکران و اندیشمندان بود. امام با علماى تفسیر و صاحب نظرات حکمت و کلام بحث و مناظره مىنمود، بر افراطگرایان و غالیان و منحرفان خُرده مىگرفت و افراد متشرع و فقها را مورد تأیید و حمایت قرار مىداد. قوانین، موازین و مقررات شریعت و مبانى اعتقادى را تبیین و تثبیت مىکرد. آن حضرت از نظر توجیه و تحلیل و هماهنگى آرا و نظرات نقش محورى و اساسى ایفا مىفرمود. کانون نشر معارف به آن وجود با برکت اختصاص داشت و آن حضرت محک سنجش اصالت و سلامتى نقطه نظرهاى گوناگون به شمار مىآمد. مجالس و محافلى که در آنها امام رضا(ع) نقش محورى داشت محل رفت و آمد دانش پژوهان و مأمن دانشوران بود. بیانات عمیق آن امام همام به جدالهاى فکرى و نزاعهاى علمى خاتمه مىداد. امام خود فرمودهاند: در روضه رسول اکرم(ص) در جمع دانشمندان (که تعدادشان در مدینه زیاد بود) مىنشستم. هرگاه یکى از آنها به طرح مسئلهاى مىپرداخت و پاسخش را جویا مىشد تمام حاضران به من اشاره کرده، جواب را جویا مىشدند. علاوه بر این مسایل زیادى برایم ارسال مىنمودند که به تمامى آنها پاسخ مىدادم.(24) ابن جوزى نوشته است: امام رضا(ع) مورد اعتماد بود و در مسجد نبى اکرم(ص) به بیان احکام مىپرداخت و فتوا صادر مىفرمود در حالى که تنها بیست و چند سال داشت. وى اضافه مىکند: وقتى امام در اثناى انتقال از مدینه به خراسان، به شهر نیشابور رسید در این حال دانشوران این شهر چون یحیى بن یحیى، اسحاق بن راهویه، محمد بن رافع، احمد بن حرب و... براى در خواست حدیث و روایت از آن حضرت و تیمن و تبرک جستن به آن، بیرون آمدند.(25)
مناظره و مباحثه
در عصر امام کاظم(ع) و امام رضا(ع) با ترجمه کتب یونانى، مسلمانان به برخى معارف اروپائیان دست یافتند و خود آن علوم را مورد تجزیه و تحلیل قرار داده و مسایل و مطالبى بر آن افزودند. دسترسى به فلسفه غرب و اندیشههاى ارسطو، افلاطون، سقراط و شاگردان آنها، همان طور که زمینه تحقیق در علوم گوناگون را به مسلمانان مىداد. افکار و عقاید تازهاى در مسایل ماوراء الطبیعه را مطرح مىکرد. در عین حال شور و شوق علمى و آزادى فکرى در فرهنگ اسلامى ایجاب مىکرد که دانشمندان مذاهب گوناگون بتوانند با آزادى کامل اعتقادات و آراى خویش را ابراز نمایند. از سوى دیگر با گسترش قلمرو سرزمینهاى اسلامى، مسلمانان با صاحبان ادیان، مذاهب و فرق متعدد ارتباط برقرار کرده بودند که در میان آنان دانشمندان یهود، نصارا، مادیین، زنادقه و...با آزادى کامل زندگى مىکردند. این افراد اشکالات و شبهاتى را مطرح مىنمودند که اذهان برخى را آشفته مىساخت و احیاناً با مطرح کردن برخى مفاهیم فلسفى در بحثها و جدلهاى علمى طرف مقابل را مغلوب مىنمودند و کمتر کسى مىتوانست به آنان با منطق خودشان پاسخ گوید.
زمان بسیار حسّاسى بود و تهاجم فکرى و یورش فرهنگى بسیار خطرناکتر از حمله نظامیان و مهاجمان مسلّح جلوه مىنمود. در همین موقعیت سرنوشت ساز حضرت على بن موسى الرضا(ع) به حق رهبر واقعى مردم در تمامى امور و مشکلات بود و از مدینه تا مرو حقایق را آن گونه که بود عرضه فرمود و غوغاى برخورد افکار انحرافى با اندیشههاى دینى را خاموش ساخت تا مبادا تیرگى و ضلالت بر درخشندگى دیانت غلبه یابد.
مأمون بارها در کاخ خود مجلس مناظره برپا ساخت و دانشمندان برجسته مذاهب مختلف را گردآورد و به بحث واداشت. عظمت و ابهّت این مجالس گاهى به اندازهاى بود که حتى برخى از یاران و دوستان امام، حضرت را از حضور در این جلسات باز مىداشتند و بیم آن را داشتند که مبادا آن وجود با کرامت، گرفتار جدالهاى اغوا کننده آنان گردد ولى گویا همین نزدیکان و مأنوسین هم، امام را به درستى نمىشناختند و وقتى متوجه احاطه علمى و اقتدار فکرى امام گردیدند که آن حضرت در تمامى این جلسهها به روشنى و با قاطعیت بر همه حاضران غلبه مىیافت و با هر کدام با براهین خودشان بحث مىنمود و استدلال مىکرد و حقانیّت و واقعیت عقاید و معارف اسلامى را بازگو مىفرمود در این مجالس حاضران، به رغم توانایى علمى و قدرت و تسلّط بر بحثها، به ناچار تسلیم افکار منطقى و ادلههاى خردمندانه آن وجود با برکت مىشدند و چارهاى جز اعتراف به مقام علمى و کمالات معنوى حضرت رضا(ع) نداشتند. بدون شک این گفتگوها در سرزمین پهناور اسلامى انعکاس وسیعى داشت و در جهت تبلیغ و نشر معارف اسلامى بسیار مؤثر بود.
محمد بن فضل هاشمى مىگوید: بعد از شهادت حضرت موسى بن جعفر(ع) از بغداد به مدینه رفتم و خدمت امام هشتم مشرّف گشتم، به عنوان امام پس از پدرش بر او سلام دادم، سپردههاى امام هفتم را تقدیم نمودم و عرض کردم: عازم بصرهام و مىدانم مردم اکنون در این شهر، در تشخیص امام وقت اختلاف دارند و بدون تردید وقتى شما را به آنان معرّفى کنم از من نشانهها و دلایلى مىخواهند، اگر علایم و براهینى را بنمایانید بسیار به موقع است. حضرت فرمود: از این جهت واهمه نداشته باش و به دوستان بصرى ما مژده ده که به خواست خداوند متعال به سویشان خواهم آمد. سپس حضرت آنچه را که از پیامبر و ائمه طاهرین و از آنها، دست به دست به او رسیده بود و از مختصات امامت به شمار مىآمد، به من نشان دادند. چون روز سوم فرا رسید امام به عهد خویش وفا کرد و خورشید وجودش از بصره طلوع کرد و به منزل حسن بن محمد فرود آمد زیرا فرموده بودند سه روز پس از ورود تو به آنجا خواهم آمد. سپس امام فرمان داد تمام کسانى که روزهاى قبل دور من اجتماع کرده بودند تا امام خود را بشناسند، حاضر گردند و از جاثلیق، بزرگترین دانشمند مسیحى، و رأس الجالوت، عالم معروف یهود، براى شرکت در این مجلس دعوت شود تا هر کس هرچه بخواهد سؤال کند.
حسن بن محمد، بزرگان شیعه، زیدیه، معتزله و دانشمندان فرق و مذاهب دیگر را به منزلش فراخواند و منظور خود را از این دعوت مذکور پنهان داشت. وقتى همه حاضر شدند بالشى براى حضرت رضا(ع) تدارک دید. آن امام به مجلس وارد شد بر همه سلام کرد و در جاى خویش قرار گرفت و پس از معرفى خود فرمود: بامداد امروز در مسجدالنبى(ص) مدینه نماز خواندم و با فرماندار مدینه بودم وى نامهاى که از سوى خلیفه عباسى دریافت کرده بود برایم خواند و در امورى مرا طرف مشورت خویش قرار داد که او را راهنمایى کردم و از من خواست براى نگارش پاسخ نامه امشب نزدش آیم که پذیرفتم و حتماً به وعده خویش وفا خواهم کرد! حضّار با شگفتى عرض نمودند: اى فرزند رسول خدا با وجود چنین کرامت روشنى دیگر براى اثبات امامت شما، نیاز به برهانى نداریم.
معجزه از این بالاتر که امام، اول صبح نمازش را در مسجد مدینه بخواند، مدتى با فرماندار مدینه گفتگو کند و در همان لحظه با طىالارض و صعودى ملکوتى خود را به بصره برساند. چون حاضران خواستند ازجاى خویش برخیزند امام فرمود: متفرق نگردید زیرا من شما را در این مجلس براى آن جمع کردم تا از آثار نبوّت، امامت و مسایل اعتقادى بپرسید و اکنون سؤالات خود را طرح کنید.
در این مجلس نیز اخبار غیبى و کراماتى از آن حضرت آشکار گردید زیرا با استناد به مضامین تورات، انجیل و زبور، جاثلیق و رأس الجالوت را محکوم نمود و حقانیت رسالت نبىاکرم را به اثبات رسانید. این مجلس مناظره تا ظهر تداوم یافت. امام در پایان فرمود:نمازم را اقامه مىکنم و به مدینه بازگشته و به خواست خداوند بامداد فردا باز مىگردم!
بامداد روز بعد امام با قدرت معنوى و طىالارض به بصره آمد و در آن مجلس حاضر گردید. با کنیزى رومى به زمان رومى گفتگو فرمود و وى مسلمان شد. با مردى سندى زبان به لسان خودش تکلّم نمود و او هم به آیین اسلام تشرّف حاصل نمود. با مشاهده این کرامات و کمالات تمامى حاضران به حضرت رضا(ع) ایمان آوردند و از شک و تحیّر بیرون آمدند و حقیقتى ناب برایشان روشن گردید. باز امام هنگام مراجعت به مدینه خطاب به محمد فرزند فضل فرمود به جانب کوفه برو و شیعیان ما را با خبر گردان که به آنجا هم خواهم آمد و نیز به آنان بگو: به منزل حفص بن عمیر یشکرى وارد مىشوم. در نتیجه مجلس مناظرهاى در این شهر هم منعقد گردید که طى آن حضرت رضا(ع) با علماى ملل و ادیان و فرق مختلف بحث نمود و شخصیت علمى و الهى خویش را براى مردمان این سرزمین آشکار ساخت.(26)
مأمون علماء، فقها و متکلّمین مسلمان و سایر ادیان را براى بحث و مناظره جمع مىکرد و در موضوعات گوناگون آنان را به مناظره و احتجاج وا مىداشت ولى هر دانشمندى به رغم توانایى علمى و قدرت فکرى وقتى با حضرت رضا(ع) مواجه مىگردید خود را ذرّهاى در برابر آفتاب عالم تاب و قطرهاى در مقابل اقیانوس معرفت مشاهده مىنمود. احمد بن محمد بن ابى نصر مىگوید: عدّهاى از سرزمین ماوراء النّهر (آسیاى مرکزى) به محضر امام آمدند و عرضه داشتند از راه دور آمدهایم و سه مسئله را مىخواهیم سؤال کنیم اگر پاسخ دادى متوجه مىشویم عالم و امام هستى. حضرت فرمود: بپرسید و آنها سؤالاتى را این گونه مطرح نمودند: خدا کجاست، چگونه است و تکیه و اعتمادش بر چیست؟ امام فرمود: خداوند مکان و چگونگى آن را خلق کرده است پس او که خالق مکان و حالتهاى آن است وجودش فوق مکان بوده، از ازل مکانى نداشته و چگونگى ندارد چون داراى قدرت نامتناهى است. اعتماد بر ذات خویش مىکند و بس. وقتى آنان این عبارات کوتاه امّا قانع کننده را شنیدند بدون درنگ و تأمّل گفتند گواهى مىدهیم تو واقعاً امام و عالمى.(27)
مأمون علاوه بر آن که در مرکز حکومت یعنى مرو (شهرى در ترکمنستان کنونى) مجالسى ترتیب مىداد تا دانشمندان در خصوص علوم و معارف مباحثه نمایند در نیشابور هم یک مجلس علمى تشکیل داد امّا در این محل گروهى از حکماء و پزشکان حضور داشتند و آنان درباره اختلاف طبعها و مزاجها و بهداشت طب گفتگو کردند. در این جلسه که حضرت رضا(ع) پرتوافشانى مىنمود، مأمون، یوحنا پسر ماسویه، جبرئیل پسر بختیشوع پزشک نامى حکومتى، صالح فرزند سلعمه فیلسوف هندى و چند دانشمند دیگر حضور داشتند. در این جلسه مطالبى در امور یاد شده مطرح شد و مأمون نظر امام را جویا شد. حضرت فرمود: در این زمینه مطالبى دارم که واقعیت آن به طور عینى و تجربى برایم روشن شد علاوه بر حقایقى که از ائمه سلف بر من رسیده است، آنها را تدوین مىنمایم و تحویل مىدهم. حضرت رسالهاى در موضوع طب براى مأمون ارسال داشت که به رساله ذهبیه موسوم است. سند این کتاب طبى به حسن بن جمهور قمى که از مدینه تا مرو ملازم و در رکاب امام رضا(ع) بوده است، مىرسد. این مأخذ شهرت فراوانى دارد و علماى معروف همچون مرحوم مجلسى آن را نقل کردهاند.(28)
در کتاب نثرالدر آمده است فضل بن سهل از امام رضا(ع) در مجلسى که مأمون ترتیب داده بود، پرسید آیا مردمان مجبورند. امام فرمود: خداى متعال اعدل از آن است که افراد را مجبور کند و سپس آنها را عذاب نماید. او گفت پس به حال خویش رها گردیدهاند؟ حضرت پاسخ داد حق تعالى احکم است از آن که مهمل گذارد بنده خود را و سپس به سوى خویش بازگرداند.(29)
پیروان مذاهب و فرق گوناگون با حضرت رضا(ع) به بحث مىنشستند و در تمامى موارد مغلوب براهین استوار و استدلالهاى عمیق و دقیق آن امام همام مىشدند و این روند بر خلاف خواسته مأمون نسبت به امام بود زیرا او هر کجا مبلّغى از پیروان فرقهها مىیافت براى بحث با فروغ هشتم امامت فرا مىخواند تا شاید بر آن حضرت غالب آیند تا از این رهگذر قدرى از شعلههاى آتش حسد و خصومتش نسبت به مقام با کرامت ولایت کم گردد لیکن هیچگاه فردى پیدا نشد که پس از مناظره با امام، زبان به ستایش و برترى علمى و فکرى امام باز نکند و مغلوب از مقابلش برنخیزد.(30)
سلیمان مروزى عالم مشهور علم کلام در خراسان، نزد مأمون آمد، خلیفه عباسى او را گرامى داشت و به وى گفت: پسر عمویم امام رضا(ع) از حجاز آمده او از علم کلام آگاهىهایى دارد، مایلم در روز ترویه (هشتم ذیحجّه) که علماء اجتماع افزونترى مىنمایند در جلسهاى با حضور دانشمندان با وى به بحث و مناظره بنشینى. سلیمان که به دانش خود مغرور بود گفت: اى خلیفه تمایل ندارم در مجلس تو در حضور جماعتى از بنى هاشم، سؤالى بنمایم زیرا امکان دارد از عهده جوابش برنیاید و بدین گونه مقام پسرعمویت تنزّل یابد. من نمىتوانم بحث را با امثال او زیاد تعقیب کنم. مأمون گفت: هدف من جز این نیست که راه را بر او بربندى چرا که مىدانم تو در دانش و مناظره توانایى. سلیمان پذیرفت و با قرار قبلى مجلس مباحثهاى ترتیب یافت که طى آن امام تمامى مسیرهاى جواب را بر وى که ادعاى دانشورى داشت بر بست و او را سخت در تنگنا قرارداد و ضعف و عجزش را آشکار ساخت.(31) با وجود نقشههاى منفى مأمون براى درهم شکستن قدرت معنوى و معرفتى امام، آن حضرت از طریق این جلسات بسیارى از حقایق را به اثبات رسانید و اشتباهات، انحرافات و کژروىهاى پیروان برخى فرقهها را مشخص فرمود.
دیدگاه امام درباره دانشاندوزى
حضرت امام رضا(ع) پیروان خویش را به کسب دانش، روى آوردن به حکمت و معرفت فرا خوانده است و از پدران بزرگوار خویش از حضرت على(ع) روایت مىنماید که علم گم شده مؤمن است و از آن حضرت روایت نمودهاند که فرمودهاند: کسى که در مجلسى بنشیند که در آن امر ما (امامت و مذاکرات علمى) زنده شود در روزى که دلها مرده است قلب او زنده خواهد بود. هم چنین آن حضرت هم نشینى با علماى ربّانى و دانشمندان معتقد و متعبّد را عبادت دانستهاند.
در سخن دیگرى مىفرمایند: روز قیامت به مرد عابد گفته مىشود در دنیا مرد خوبى بودى و همّت تو براى خودت بود و بار زحمت خویش را از دوش دیگران برداشتى، بنابراین روانه بهشت شو بدون این که کسى را با خود ببرى. امّا به کسى که در علوم دینى کاوش مىنماید و خیرش به مردم مىرسد و آنها را از گزند دشمنان مىرهاند و نعمتهاى الهى را براى آنان سرشار مىسازد و رضاى حق تعالى را براى مردم روشن مىکند مىگویند: اى کسى که سرپرستى یتیمان آل محمد را عهده دار بودى افراد ضعیف (از نظر علمى) از محبّان اهل بیت را هدایت نمودى، درنگ کن تا براى هر فردى که از تو استفاده نموده یا نزدت علمى اندوخته شفاعت نمایى. عالم مىایستد و شفاعت مىکند بدین ترتیب دو گروه صدهزار نفرى همراهش به بهشت مىروند. اینها کسانى بودند که علوم خود را از آن مرد دانشمند یا از شاگرد یا شاگردانش تا روز قیامت آموخته بودند. پس بنگرید چه تفاوتى بین این دو مقام (عالم به علوم اهل بیت و عابد) دیده مىشود. حضرت رضا(ع) سه خصلت را براى مؤمن برمىشمارد که یکى از آنها کسب فقه و فهم در دین است. آن بزرگوار تأکید نمودهاند در کسب علم، رضاى حق و اخلاص مدّ نظر باشد و اگر کسى علم را فرا گیرد تا توسط آن با جاهلان جدال کند یا بر دانشمندان دیگر مباهات کند یا توجه مردم را به سوى خویش جلب نماید تا او را بزرگ شمارند جایگاه خویش را در آتش جهنم قرار دهد.(32)
چگونگى شهادت
دوران بیست ساله امامت امام رضا(ع) از سال 183 هجرى آغاز و تا سال 203 ادامه یافت. ده سال اول مقارن با حکومت هارون که امام در چنین ایامى براى انجام رسالت نگهبانى از دین خدا به نشر فرهنگ اسلامى و گسترش تعلیمات قرآن و سنت پرداخت. هشت سال دیگر امامت امام یعنى از زمان مرگ هارون در سال 193 هجرى تا مسافرت الزامى ایشان به خراسان(201 هجرى) هم زمان بود با روزگار خلافت امین و مأمون، در این دوره جدال هایى بر سر حکومت در میان بود و انقلاب هایى جریان داشت، نفوذ بیگانه و سر برآوردن انحرافهاى فکرى و عقیدتى نیز از ویژگىهاى این عصر است در چنین موقعیت حساسى جهان اسلام در اثر شخصیت والاى امام و نقش چشمگیرش در جامعه، متوجه مدینه یعنى محل اقامت امام بود و این وضع براى دستگاه خلافت خطرى جدى به شمار مىرفت از این روى براى نجات دستگاه خلافت و یافتن راه حل سیاسى مأمون تصمیم گرفت بزرگترین شخصیت مخالف خود را به مرکز فرمانروایى خویش فراخواند تا از خطرها در امان باشد!
بدین ترتیب مأمون امام را به رغم میل درونى ایشان و با اجبار به مرو آورد و حضرت را وادار نمود تا ولایت عهدى را بپذیرد، پذیرش این مقام از سوى امام از جنبههاى گوناگون قابل بررسى است که در نوشتارى جدا باید تجزیه و تحلیل گردد. این دوران یک سال و اندى طول کشید و رفتار امام همراه با شخصیت والا و تقواى چشمگیرش موجب شد که مأمون نتواند بیش از این امام را تحمّل کند این بود که مأمون سرانجام چاره در آن دید تا امام رااز طریق سمّ به قتل برساند. امام در واپسین ماههاى حیات دنیوى در سناباد طوس بسر مىبرد که با نقشه مأمون مسموم و در 29 صفر سال 203 هجرى در سن 54 سالگى به شهادت رسید. ودر همانجا دفن گردید.(33) به برکت بارگاه مقدس آن امام در سناباد این دیار مشهدالرضا نام گرفت و از آن زمان به لحاظ علمى و فرهنگى گسترش فزایندهاى یافت و آستان قدس رضوى همه روزه میعادگاه عاشقان فضیلت و مشتاقان امامت و ولایت مىباشد. از اعصار گذشته تاکنون این بارگاه بارها احیا و بازسازى گردیده و در دهههاى اخیر گسترش روزافزونى یافته و مدام علاقهمندان هدایا و موقوفات زیادى را به پیشگاه صاحب این مکان مبارک تقدیم مىکنند. پرداختن به ویژگىهاى معمارى و جلوههاى هنرى و فرهنگى آستان مذکور خود مقالهاى مستقل را مىطلبد.
پىنوشتها:
1. در این زمینه بنگرید به اصول کافى، کتاب الحجة، باب انّ الائمه ولاة امر اللّه و خزنة علمه.
2. سوره روم، آیه 56.
3. اصول کافى، کتاب الحجه، باب فیه ذکر الارواح التى فى الائمه(ع)، ج 1، ص 343.
4. نهج البلاغه، فرازى از خطبه 150.
5. ینابیع الموده، قندوزى حنفى، ص 26، و 574؛اصول کافى، ج 1، ص 203.
6. اصول کافى، ج 1، ص 214.
7. نک: نهج البلاغه، خطبه 230.
8. عیون اخبارالرضا، صدوق، ج 2، ص 183؛بحارالانوار، مجلسى، ج 49، ص 95.
9. کامل ابن اثیر، ج 5، ص 183، تاریخ طبرى، ج 11، ص 1013؛مروج الذهب، مسعودى، ج 3، ص 441.
10. عیون اخبارالرضا، ج 2، ص 167.
11. زندگى سیاسى هشتمین امام، جعفر مرتضى عاملى، ترجمه سید خلیل خلیلیان، ص 94.
12. عیون اخبارالرضا، ج 1، ص 203.
13. کامل ابن اثیر، ج 5، ص 183.
14. زندگى سیاسى هشتمین امام، ص 94.
15. .تحلیلى از زندگى امام رضا(ع)، ص 42.
16. نک بحارالانوار، ج 4، ص 286 - 284 ؛ و نیز ج 10، ص 231 - 227؛ ج 49، ص 88 - 86؛ ج 61، ص 252 - 250.
17. مناقب، ابن شهرآشوب، ج 4، ص 300.
18. زندگى دوازده امام، هاشم معروف حسنى، ترجمه محمد رخشنده، ج 2، ص 364 - 363.
19. خرائج، قطب راوندى، ص 45.
20. سوره نحل، آیه 43.
21. تحف العقول، ص 329.
22. همان.
23. همان.
24. اعلام الورى، طبرسى، ص 19.
25. تذکرة الخواص، ص 253 - 251.
26. خرائج، راوندى، ص 45 - 44.
27. عیون اخبارالرضا، ج 1، ص 117.
28. این اثر به نام طب الرضا مشهور مىباشد و شیخ منتجب الدّین در فهرست خود آن را معرفى کرده و سید فضل اللّه راوندى بر آن شرحى نوشته،همچنین به فارسى هم ترجمه شده و در اختیار علاقهمندان قرار گرفته است.
29. کشف الغمه، على بن عیسى اربلى، ترجمه على بن حسن زوارى، ج 3، ص 142.
30. نگاهى گذرا به زندگى امام رضا(ع)، علامه مقرم، ترجمه مرتضى دهقان، ص 41.
31. بحار، ج 49، ص 177؛ عیون اخبارالرضا، ج 1، ص 179.
32. بحارالانوار، ج 1، ص 168، 199، 200 و 204 ونیز ج 2، ص 5، 6، 31 و 34.
33. الارشاد شیخ مفید، ج 2، ص 271 - 270؛ مقاتل الطالبیین، ص 567.