تبلور ارزشهاى مقدّس
در سراسر تاریخ پر فراز و نشیب اسلام جنبشها و مبارزات و مقاومتهایى دیده مىشود که هر کدام از آنها در تثبیت ارزشهاى دینى و نفى ستم و تجاوز مؤثر بودهاند اما هیچ کدام از این خیزشها نتوانسته است همچون نهضت عظیم و مقدّس عاشورا مسیر جامعه اسلامى را دچار تحوّل سازد و تأثیرى ژرف و با برکت در سدههاى پس از انقلاب عاشورا بگذارد.
این حماسه جاوید هر زمان که مىگذرد نه تنها خاموش نمىگردد بلکه پرتوهاى آن گستردهتر و انوارش درخشانتر مىشود و همواره الهام بخش بسیارى از حرکتهاى حق طلبانه و عدالت خواهى بوده است. حتى مهاتما گاندى رهبر هند اعتراف مىنماید:
«من براى مردم هند، چیز تازهاى نیاوردهام، تنها نتیجهاى که از مطالعات و تحقیقاتم درباره زندگى قهرمان کربلا به دست آورده بودم، ارمغان ملت هند کردم. اگر بخواهیم هند را نجات بدهیم باید همان راهى را بپیمائیم که حسین بن على(ع) پیمود.»()
رهبر این حرکت سترگ شخصیتى چون امام حسین(ع) است که واسطه فیض الهى بوده و پیشرو قافله سالار انسانیت مىباشد، همان انسان وارستهاى که به عنایت خداوند از تمامى نقصها و کاستىها منزّه بوده و از تمام افراد عصر خویش کاملتر و فاضلتر است و خود مفسّر اسلام و مصداق بارز قرآن ناطق مىباشد.
قیام آن حضرت در مقطعى روى داد که تمامى جویبارهاى حقیقت دچار آلودگىهایى گردیده بودند و این آب مسموم که به سوى دشتهاى انسانى جارى بود، ارزشها و فضیلتهارا در معرض تهدید جدّى قرار داد. قیام عاشورایى این روند را اصلاح کرد و به اسلامى که میرفت تا توسط ستمگران اموى به فراموشى سپرده شود، جانى تازه بخشید. و اگر بگوئیم در محرم سال 61 هجرى ارزشهاى ناب و سنّت محمّدى و تعلیمات علوى دوباره متولد گردید، گزاف و اغراق نخواهد بود.
با تزریق معنویت عاشورا به جوامع اسلامى، مسیر حق، عدالت و فضیلت در برابر نسلها
ترسیم گردید و این ویژگى احیاگرانه عاشوراست که آن را اسوهاى براى هرگونه جنبش و اصلاحى نموده است. به همین دلیل امام خمینى سفارش کردهاند:
«کربلا و نام مبارک حضرت سید الشهداء(ع) را زنده نگه دارید که با زنده بودن او اسلام زنده نگاه داشته مىشود.»()
وقتى نهضت حسینى مىتواند خورشید هدایت تمامى انسانها صرف نظر از شرایط جغرافیایى، تاریخى و اجتماعى گردد مىتوان چنین استنباط کرد که تمامى ارزشهاى معنوى و الهى در این حرکت مقدّس تبلور دارد، دربردارنده تمامى مراحل کمال و سعادت انسانى بوده و نیازهاى فکرى و فرهنگى جامعه را پاسخگوست.
قیام جاودانه خامس آل عبا آیینه تمام نماى مکارم و کرامتهاى عالى است و در برابر هرگونه ادعا و یاوهاى که برخى مکتبها، فرقهها و نحلهها ارائه مىنمایند؟، ارزشى جاوید، حیات بخش، رشد دهنده و پالاینده روح و روان را از هرگونه آلودگى عرضه مىنماید.
با تداعى این خروش خالصانه مفاهیم والایى چون ایثار، شهامت، شجاعت، صداقت، پاکى، درستى و راستى مصداق واقعى خود را در مىیابند و حالاتى چون حرّیت، استقامت، بردبارى، جوانمردى و صلابت که در گردباد توطئهها، فراموش گشته بود، به طرز جالبى تفسیر مىگردند و عینیت مىیابند. شهید آیت اللّه مطهرى در اینباره نکات جالبى را مطرح نموده است:
«...گویى در حادثه کربلا بنا بوده است که اسلام در همه ابعادش و همه جنبههایش تجلّى کند و به عبارت دیگر عملاً و واقعاً نه ظاهراً براى تماشا، تجسّم داده شود و به مرحله عمل درآید. حادثه امام حسین(ع) گویى یک نمایش احساسى، پرخاشگرى و تراژدى و عقلى و عشق الهى و مساوات اسلامى و عواطف انسانى، همه در آخرین اوج به وسیله قهرمانانى مختلف از پیر و جوان، زن و مرد، آزاده و برده و یا آزاد شده، بالغ و کودک بوجود آمده و همه ابعاد اسلام را هم نشان میدهد...و این است معناى جامع بودن قیام حسینى. اولاً از نظر هدف، مقصد و ایده و فکر حامل همه ایدههاى اصلى است نه یک جنبه خاص، ثانیاً از نظر بازى کنندگان و متعهدان به نقش. چنانکه شعرا نیز بر همین اساس و با توجه به ابعاد مختلف آن شعر گفتهاند. شعر محتشم (کاشانى) جنبه تراژدى دارد و عمّان سامانى و صفى على شاه جنبه عرفانى را مدّ نظر قرار دادهاند، همچنان که اقبال لاهورى بر جنبههاى اجتماعى آن تکیه زده است.»()
قلّه انقلابهاى دینى
هنگام وقوع حادثه کربلا مردم کشورهاى اسلامى به کار خود مشغول بودند، مساجد دایر بود، خطبا بر فراز منبرها از ثواب و عقاب،بهشت و دوزخ سخن مىگفتند، تنها مبحثى که در میان نبود پرداختن به این رویداد بود، البته اهل بیت امام با وجود اسارت و اختناق شدید امویان در شهرهاى مهم جهان اسلام خصوص مدینه، کوفه و شام و شهرهاى این مسیرها حقایق را براى مردم بازگفتند ولى حاکمان وقت مىکوشیدند آن را یک حادثه کوچک و کم اهمیّت جلوه دهند.
دستگاه ستم به دو منظور این واقعه را با دیدگاه خاص خودش و آمیخته به ابهام و تهمت و کذب به نواحى گوناگون گزارش داد. یکى آن که مردم از فرجام مخالفان دستگاه حکومت آگاه شوند و از این واقعه درس عبرت بگیرند و دیگر به خود اجازه ندهند به تصوّر آنان آشوب به پا کنند، دیگر آن که عوامل حکومتى خود را در جریان عاشورا محقّ و بى گناه نشان دهند و
چنین القا کنند که سران قیام دنبال ماجراجویى و فتنه انگیزى بودهاند؟!
تحت تأثیر تبلیغات مسموم امویان، کثیرى از مسلمانان در قلمرو آسیا و آفریقا چنین تصوّر مىنمودند مقصّر این حادثه آنهایى هستند که امنیت سرزمین اسلامى را بر هم زدند و باید سرکوب مىشدند و حال که کشته شدهاند دیگر کسى از بازماندگان آنان یاراى مخالفت با یزید را نخواهد داشت و دلهاى جریحه دار از شهادت امام و خاندان و یارانش پس از اندک زمانى بر اثر مرور ایام التیام خواهد یافت.
نه مردم و نه حاکمان متوجه نبودند که در این حرکت، اخلاص و حقیقتى نهفته است که با گذشت زمان بر وسعت و عظمت و تأثیراتش افزوده مىشود. هنگام وقوع قیام، افراد معدودى از خاندان عترت و علاقهمندان به فرزندان پیامبراکرم(ص) بودند که مىتوانستند خیزش نینوا را به درستى ارزیابى کنند و از آثارش که بعدها در جوامع اسلامى آشکار مىگردد سخن بگویند. آنان کوشیدند مردم را از اشتباهى که بدان گرفتارند و غفلتى که چون تارهاى عنکبوتى بر دل و ذهنشان چنگ انداخته بیرون آیند.
این انوار، پرتوهایى از آن خورشید تابناک را با خود در چندین قلمرو بردند و موفق شدند مسیر فکرى مردم را عوض کنند و ساحت مقدّس شهیدان کربلا را از هرگونه اندیشهاى جز حق و عدالت و معنویت، تبرئه کردند.
حال با این وصفى که اجمالاً بدان اشاره کردیم سؤال این است که چه شد این ماجرا کانون و هسته اصلى تمامى حوادث تاریخى اسلام و قلّه تمام انقلابهاى مذهبى و شیعى گردید و این رُخداد طلایه دار تمام رویدادهاى صدر اسلام تلقى شد. در غزوه احد که در شوال سال سوم هجرى میان سپاهیان اسلام به رهبرى رسول اکرم(ص) و مشرکان مکّه در حوالى مدینةالنبى روى داد و هفتصد نفر مسلمان در برابر سه هزار دشمن قرار گرفتند و در اولین فرصت پیروزى را بدست آوردند ولى چون عدّهاى از افراد مسلمان فرمان فرمانده را اطاعت نکردند، شکست خوردند و بیش از هشتاد نفر به شهادت رسیدند و حتى پیکر بعضى از این عزیزان مُثله گردید به نحوى که حتى بستگان نزدیک آنان چون خواهران و برادران از شناختن کشتههاى خود ناتوان بودند. در قیام فخ که توسط یکى از نوادگان امام حسن مجتبى(ع) در زمان هادى عباسى در نزدیکى مکّه اتفاق افتاد عدّهاى از سادات و امامزادگان و از جمله رهبر قیام در خون خویش
غلطیدند، فاجعه به شهادت رسیدن عدّهاى از سادات حسنى توسط منصور دوانیقى و تخریب زندان بر سر آنان نیز بسیار ناراحت کننده است، حتى حمزه سید الشهدا عموى پیامبر در جنگ احد به طرز فجیعى شهید شد ولى هیچ کدام از این حوادث نتوانستند به پاى قیام کربلا برسند.
قطع نظر از شخصیت رهبرى قیام کربلا که از نظر زهد، تقوا، عصمت و شجاعت و مقام ولایت و امامت در اوج قرار دارد، یکى از مهمترین عواملى که نهضت حسینى را برفرازین قلّه جهان اسلام قرار میدهد این است که آن جاهلیت خطرناک اموى را از بین برد و تیرگى هایى را که این خاندان پلید آورده بودند کنار زد و طلوع فجر صادق ایمان و معنویت را نوید داد.
عنصر اصیل در نهضت حسینى
در فلسفه قیام حضرت اباعبداللّه الحسین(ع) نکات مختلفى را مطرح کردهاند و برخى گفتهاند عامل بوجود آمدن این حرکت، امتناع امام از بیعت با امویان بود، عدّهاى خاطرنشان نمودهاند دعوت کوفیان و اجابت تقاضاى آنان منجر به این واقعه گشت، افرادى هم متذکر گردیدهاند امام ستم امویان را برنتابید و خواست بساط یک نظام سیاسى را در هم بپیچد و به جاى آن تشکیلاتى را بوجود آورد که با مردم به عدل و انصاف رفتار کند و ارزشها را ترویج دهد. البته بر شمردن این انگیزهها براى تصمیم مهمى که حضرت امام حسین(ع) گرفت از برخى جهات درست است ولى تمام اینها شاخ و برگ شجره طیبه عاشورا مىباشد.
از موضعگیرىهاى امام در مواقع مقتضى، مکاتبات، وصایا، سخنان، خطبهها و نیز بررسىهاى روایى و تاریخى و حتى متون زیارتى برمیآید که مهمترین عامل در عاشوراى سال شصت و یکم هجرى موضوع اساسى و بنیانى امر به معروف و نهى از منکر مىباشد و اصولاً همین ویژگى ارزش نهضت را ارتقاء داده و به موجب آن شایستگى پیدا کرده است.
این عنصر، کیمیایى است که مس وجود انسانها را تبدیل به زر خالص مىکند و او را براى احیاى فضایل و اقامه فرایض مهیا مىسازد، عامل مذکور نه به دعوت کوفیان وابسته است و نه ارتباطى به تقاضاى بیعت دارد و نه آن که موضوع درهم پیچیدن بساط سیاسى را در رأس قرار میدهد. شهید آیت اللّه مطهرى ضمن این که امر به معروف و نهى از منکر را به عنوان اصلى مهم در واقعه عاشورا، میداند مىگوید:
«... حسین(ع) یک فرد معترض و منتقد است، مردى است انقلابى و قیام کننده، یک مرد مثبت است، دیگر انگیزه دیگرى (جز امر به معروف و نهى از منکر) لازم نیست. همه جا را فساد گرفته، حلال خدا را حرام و حرام خدا حلال شده است. بیت المال مسلمین در اختیار افراد ناشایست قرار گرفته و در غیر راه رضاى خدا مصرف مىشود و پیغمبر اکرم(ص) فرمود: هر کس چنین اوضاع و احوالى را ببیند و در صدد دگرگونى آن نباشد، در مقام اعتراض بر نیاید.() شایسته است (ثابت است در قانون الهى) که خدا چنین کسى را به آن جاببرد که ظالمان، جابران، ستمگران و تغییر دهندگان دین خدا میروند و سرنوشت مشترک با آنها دارد!
به گفته جدّش استناد مىکند که در چنین شرایطى کسى که میداند و مىفهمد و اعتراض نمىکند با جامعه گناهکار خود سرنوشت مشترک دارد... .»()
دلایل موجود در باب وجوب این فریضه گرانقدر، مترادف، متواتر و قاطع است که از قرآن کریم، سنت مطهر، عقل و اجماع اتخاذ مىشود. مسئله حتى بالاتر از حدّ وجوب تنهاست بلکه به عنوان یکى از ضرورتهاى دین مبین اسلام شناخته مىگردد که هر کس آن را انکار کند و بداند که انکار آن به انکار و رد اصلى از اصول دین منجر شده کافر است.()
امام خمینى(ره) دراینباره گفته است:
«...این دو (امر به معروف و نهى از منکر) از بالاترین و گرانقدرترین فرایض اسلامى است و توسط این هاست که فرایض دیگر برپا داشته مىشود و دین مبین نظم مىیابد و زندگى در دنیاى اسلام رونق مىگیرد. وجوب این دو فریضه از ضرورتهاى دین است...»()
قرآن کریم افراد را به احیاى این اصل تحریض و تشویق مىنماید:
«ولتکن منکم امة یدعون الى الخیر و یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر و اولئک هم المفلحون.؛() از شما باید امّتى باشد که به سوى خیر و خوبى دعوت کند و امر به معروف و نهى از منکر نماید و آنان رستگار شدگان هستند.»
هم چنین خداوند در کلام وحى مىفرماید:
«کنتم خیر امة اُخرجت للناس تأمرون بالمعروف و تنهون عن المنکر و تؤمنون باللّه؛() شما بهترین امّتى بودید که در میان مردم آشکار گردید(زیرا) امر به معروف مىکنید و نهى از منکر مىنمائید و به خدا هم ایمان دارید.»
احادیثى از سنت شریف، آیات خداوند را به شیوهاى رسا توضیح دادهاند که متواترند، بخشى
از آنها امّت مسلمان را هشدار میدهند که این فریضه را ترک نکنند، در بعضى دیگر از روایات به هر فرد مسلمان تأکید مىکند براى عملى ساختن این عنصر، قیام کند اگرچه در صحنه تنها بماند، در پارهاى روایات امّت را از عقب ماندگى و انحطاطى که با ترک این فریضه رخ میدهد بر حذر میدارد و نیز مثال هایى از تاریخ تمدن و جوامع بشرى ذکر مىنماید که به دلیل ترک این اصل از میان رفته و به خشم الهى دچار شدهاند.
رسول اکرم(ص) فرمودهاند :«تا هنگامى که افراد امّت من امر به معروف و نهى از منکر کنند و در کارهاى نیک با هم، همکارى داشته باشند، در خیر و خوبى خواهند بود. اگر این گونه عمل نکنند، برکتهاى آنان از میان میرود و برخى بر عدّهاى دیگر مسلّط مىشوند و هیچ کس در زمین و آسمان آنها را یارى نخواهد کرد.»()
در حدیث دیگرى که منابع عامه و خاصه نقل کردهاند، پیامبر اکرم(ص) هشدار میدهند:
«لتأمرنّ بالمعروف و لتنهنّ عن المنکر او یسلّطنّ اللّه علیکم شرارکم فیدعو خیارکم فلا یستجاب لهم؛() باید امر به معروف و نهى ازمنکر داشته باشید، وگرنه خداوند بَدان را بر شما مسلّط مىسازد بعد از آن هرچه نیکان شما به درگاه خداوند مىنالند، دعایشان به اجابت نمیرسد.
امّا حضرت امام حسین(ع) فرمودهاند: «خداوند متعال مىفرماید: و مردان و زنان مؤمن دوستدار یکدیگرند، امر به معروف و نهى از منکر مىکنند».()
خداوند به عنوان فریضه از امر به معروف و نهى از منکر آغاز مىکند تا نشان دهد که اگر این اصل ادا گردد و استوار شود همه فریضهها، چه آسان و چه سخت، استوار خواهد گشت. از آن رو که امر به معروف و نهى از منکر دعوت به اسلام، بازگردانیدن مظالم، مخالفت با ظلم، تقسیم غنایم جنگى و غیر آن، گردآورى زکات از جایگاهش و دادن آن به مستحقان است.()
از نظر آن امام و دیگر ائمه هدى (علیهم السلام) والاترین و بنیادىترین فریضه اسلامى همه موارد را در بر مىگیرد و صلاح کارهاى دین و دنیا به اجراى آن و فساد این دو، ناشى از ترک آن است، به باور آن ستارگان درخشان آسمان این عنصر مهم در کنار دیگر فروعات دین قرار نمىگیردبلکه ریشه و اساس فرایض مىباشد و تحقق یک جامعه سالم اسلامى و پدیدار گردیدن انسانهایى مؤمن و اهل حکمت و معرفت، از بین رفتن شکافهاى اقتصادى و اجتماعى و استقرار عدالت و حقیقت، در گرو
اجراى اصل امر به معروف و نهى از منکر است. همچنین این عنصر در محدوده چند مسئله فردى و عبادى منحصر نمىگردد بلکه تمامى اعضاء و جوارح اجتماع را در بر مىگیرد و آمر و ناهى موظف و مکلّف است به تمامى مسائل جامعه از نظرى گسترده بنگرد و با توجه به اولویتها و شناخت ریشهها و جدا کردن آنها از شاخ و برگها به ستیز با مفاسد برود و زمینه سلامتى روحى، روانى و فکرى جامعه و رشد و شکوفایى مسلمانان را فراهم سازد.()
سدى در برابر سیلاب فساد
حضرت امام حسین در قیامش ثابت کرد که به خاطر عملى ساختن و احیاى این اصل اسلامى مىتوان جان داد، عزیزان خود را تقدیم کرد، از زندگى با خائنان و فاسدان صرف نظر کرد و شهادت را برگزید.
قرائنى نشان میدهد که امام حسین(ع) از دوران کودکى به نهى از منکر توجه داشته است. چون نخستین خلیفه بر منبر رسول خدا(ص) بالا رفت و آماده ایراد خطبههاى جمعه شد، امام سوم وارد مسجد گردید و به سوى خلیفه شتافت و گفت: این منبر جایگاه خطابه پدر من است، او گریست و گفت: راست گفتى این جایگاه از آن امیرالمؤمنین(ع) است و پدر مرا منبرى نبوده است!
و چون دومین خلیفه بر منبر رسول خدا(ص) بالا رفت تا براى مردم سخنرانى کند، در ضمن گفتههایش این جمله را بر زبان آورد: من نسبت به مؤمنان از خودشان سزاوارترم، امام حسین(ع) که در آن مسجد حضور داشت، از گوشه مجلس فریاد زد: اى دروغگو، از منبر جدم فرود آى این منبر پدرت نمىباشد!
خلیفه ثانى بیانات امام را تأیید کرد و گفت: آرى راست گفتى، آیا پدرت این سخنان را به تو آموزش داده است؟ امام حسین(ع) در جوابش فرمود: اگرآن چه را پدرم بفرماید فرمان برم، او هدایتگر و من هدایت شده خواهم بود. بیعت پدرم که جبرئیل آن را از جانب خداى نازل فرمود در گردن این مردمان است و آن را کسى انکار نمىکند مگر آن که کتاب خداى را منکر گردد.
این مردم با قلب هایشان آن را شناختهاند ولى به زبانها منکر گشتهاند. واى بر آنان که حق ما اهل بیت را انکار کنند، چگونه رسول خدا(ص) با آنان روبرو خواهد شد؟ با خشمى پیوسته و عذابى شدید و دردناک.
خلیفه گفت: اى حسین، لعنت خداوند بر کسى که حق پدرت را انکار کند ولى مردم ما را به امارت
برگزیدند و ما هم پذیرفتیم. امام حسین(ع) در جوابش فرمود: کدامین مردم تو را به امارت برگزیدند (دراین باره) هیچ حجتى از جانب پیامبر در دست ندارید و اهل بیت او هم به این کار رضایت ندادهاند.()
وقتى معاویه روى کارآمد در مسند خلافت اسلامى به خلافکارىهاى زیادى روى آورد، شراب خوارى، رباخوارى، ملحق نمودن زنا زاده به خود که بر ضد دستور رسول خدا(ص) بود، ترک حدود الهى و ولیعهدى یزید از جمله برنامههاى فاسد و ضد دینى او بود.
معاویه نامهاى تهدیدآمیز براى امام حسین(ع) نوشت و در آن تأکید نمود: اى حسین بترس از آن که اختلافى میان مسلمانان ایجاد کنى و آنها را دچار فتنه سازى؟!()
امام در نامهاى به معاویه، پاسخى کوبنده به وى داد و پارهاى مفاسد او را برشمرد و جنایت فرزند ابوسفیان را افشاء نمود و در فرازى از آن فرمود:
«خدا هیچ گاه تو را فراموش نخواهد کرد که مردم را به محض گمان، دست گیر مىکنى و اولیاء خداوند را با تهمت مىکشى و از خانه هایشان به جاهاى دور دست تبعید مىکنى و براى پسرت از مردم بیعت مىگیرى، پسر نورسى که شراب مىخورد، با سگان بازى مىکند و تو را جز این نمىبینم که خود را به خسران افکنده و دین و آیین خود را نابود کرده و زیردستان حکومت خود را فریب دادهاى و به گفتار سفیه نادان گوش فراداده و انسان پارسا و با تقوایى را ترساندهاى...»()
این نامه امام مصداق بارزى از احیاى عنصر امر به معروف و نهى از منکر است زیرا با صراحت و قاطعیت مخالفت خویش را با معاویه و پیروانش اعلام کرد و تمامى اعمال و رفتارش را زیر سؤل برد و در چندین فراز نامه او را مردى قاتل، ستم پیشه و پیمان شکن که مخالفان خود را با سوگندهاى سخت اطمینان داده نکشد و صدمهاى نرساند ولى به چنگ آورده و کشته است.
حضرت در این مکتوب، فریبکارى معاویه را در تکیه زدن بر جاى رسول اکرم(ص) از یک سو و دستور قتل کسانى را که پیرو سنت محمّدى هستند از سوى دیگر، آشکار ساخت و در یک جمله فرمود: گویا تو از این امّت مسلمان نمىباشى و آنها نیز از تو نیستند.
به دنبال این افشاگرىها، امام اقدام به تشکیل کنفرانس، سخنرانى و افشاگرىهاى عمومى و ضبط اموال حکومت معاویه و مصادره آنها نمود و رسماً او را به مبارزه دعوت کرد، کاروانى تجارى را از یمن براى معاویه به شام مىبردند، گذر این کاروان به مدینه افتاد امام دستور داد اموال آن را گرفته و در میان نیازمندان خاندان پیامبر و برخى محرومان شیعه تقسیم کنند. امام در نامهاى این ماجرا را به اطلاع معاویه رسانید.()
یک سال قبل از هلاکت معاویه امام حسین(ع) به همراه عبداللّه بن عباس و عبداللّه بن جعفر عازم سفر حج گردیدند. امام در منى دستور داد آن دسته از صحابه و تابعین که اهل صلاح بودند در خیمهاى اجتماع کنند، طبق این دستور عدّهاى که ویژگىهاى مورد اشاره را داشتند فرمان حضرت را اجابت نمودند و در منى جمع شدند، آنگاه پیشواى سوم از میان ایشان
برخاست و پس از ستایش خداوند بیاناتى ایراد فرمود.
در این سخنرانى امام درباره خاندانش به آیات قرآن و روایات رسول اکرم(ص) استناد فرمود و حاضران این موارد را در شأن و منزلت اهل بیت پیامبر تأیید نمودند. در فرازى از این فرمودهها آمده بود:
«...اى مردم از پندهاى خداوند نسبت به دوستان خود پند گیرید، آن جا که از علماى یهود و نصارا(اَحبار) بدگوئى و مذمت کرده است، زیرا آنان از ستمگرانى که نزد آنان بودند مُنکر و فساد را میدیدند ولى به دلیل تمایل به آن چه از ظالمان به آنان میرسید و یا به دلیل خوف از جفاکاران، نهى از منکر نمىکردند در حالى که خداوند مىفرماید: از دیگران هراس نداشته باشید و از من بترسید.
اى کسانى که از خداوند خواهش هایى دارید، بیم دارم عذابى بر شما فرود آید زیرا به سبب لطف و کرامت الهى به منزلتى دست یافتهاید که بر دیگران برترى جستهاید اما آنان را که به خدا پرستى معروفند گرامى نمیدارید در حالى که خودتان به واسطه عنایت الهى محترم شمرده مىشوید.
شما مشاهده مىکنید که پیمانهاى الهى شکسته شده است ولى فریاد بر نمیآورید، در حالى که به خاطر پیمان پدرانتان داد میزنند، پیمانهاى رسول خدا(ص) بیاعتبار شمرده مىشود کوران، گنگها، ناتوانان (معلولین و از کارافتادگان) در شهرها رها شدهاند و کسى به آنها رحم نمىکند. نه خود شما اقدام مىکنید و نه آنان را که مسؤول این کارهایند ملامت مىکنید. به سبب سازشکارى با ستمگران نزد آنان آرامش و امان مىجوئید».()
پیوستگى عاشورا با بعثت پیامبر اکرم(ص)
امام حسین(ع) در قیامى که ترتیب داد و رهبرى آن را به عهده گرفت به همین اصل امر به معروف و نهى از منکر تمسّک نمود، از زمان معاویه مشخص بود که مفاسد برایش قابل
تحمّل نمىباشد و باید هرچه زودتر جلو این باتلاقهاى گناه و آلودگىهاى دستگاه فرمانروایى یزید را بگیرد چرا که این وضع قانون خدا را عوض مىکند، حدود اسلامى را بر هم میزند و بنابراین هر کس در این شرایط ساکت بماند مانند آنهاست، او حتى در یک سخنى، خود را براى اجراى این اصل شایسته دانست و فرمود: «و انا احقّ من غیر؛ من از تمام افراد دیگر براى آن که دستور جدم را عملى کنم لایق ترم.»
امام به هنگام حرکت از مدینه به سوى مکه در وصیتنامهاى که نگاشت و با مهر خویش ممهور ساخت و تحویل برادرش محمد حنفیّه داد این نکته اساسى را مورد توجّه جدّى قرار داد: «و انّى لم اخرج اشراً و لابطراً و لامفسداً و لاظالماً و انّما خرجت لطلب الاصلاح فى امّة جدّى. ارید ان آمربالمعروف و انهى عن المنکر و اسیر بسیرة جدّى و ابى على بن ابى طالب...؛() و من نه از روى خودخواهى و یا براى خوشگذرانى و نه براى فساد و ستمگرى از مدینه بیرون میآیم بلکه هدفم از این مسافرت امر به معروف و نهى از منکر مىباشد و مقصدم از این حرکت اصلاح مفاسد امّت و احیاى سنت جدّم (رسول اکرم(ص)) و راه و روش پدرم على بن ابى طالب مىباشد.»
بر اساس این وصیت نامه، امام اگر از او تقاضاى بیعت هم نکنند بازهم آرام نخواهد نشست زیرا مخالفتش با دستگاه اموى بر سر این موضوع نیست که با سکوت آنان در امر بیعت، او هم خاموش گردد بلکه وجود چنین حکومتى موجب پیدایش ستم، افزایش فساد و تغییر در احکام گردیده و باید به پا خاست و ریشه این نابسامانى را که خاندان بنى امیّه هستند قلع و قمع نماید. پس مشخص مىگردد امام حسین(ع) ارزش اصلى قیام خودش را از امر به معروف و نهى از منکر گرفته است، زیرا این اصل ضامن بقاى اسلام است و اگر نباشد دیگر اسلامى وجود ندارد، یک نوع رسیدگى اصولى و
زیربنایى به وضع جامعه اسلامى مىباشد، پالایش اجتماع است، اگر این بازرسى درکار نباشد، دنبالش تفرقه و متلاشى شدن است، عفونت خلاف و گناه،پیکر پاک جامعه را نابود مىسازد و جالب این است که بازماندگانش از بعد روز عاشورا به عنوان یک تشکّل امر به معروف و نهى از منکر درآمدند و تا پایان ماجرا هم هر کجا بودند براى چنین اصل حیاتى تلاش کردند.
حضرت رسول اکرم(ص) درباره امام حسین(ع) فرمودهاند :«حسین منّى و انا من حسین، احبّ اللّه من احبّ حسیناً، حسین سبط من الاسباط؛() حسین از من است و من از او هستم، خداوند دوست بدارد هر که حسین را دوست بدارد، حسین سبطى از سبطهاست.»
بخش اوّل این عبارت روشن است زیرا بطور طبیعى هر کس دخترزاده خود را دوست میدارد و انشعاب وجودى امام از وجود مبارک پیامبر را میرساند. اما قسمت دوم آن بر حسب ظاهر کمى نیاز به توضیح دارد زیرا شاید شگفتانگیز باشد که خاتم رسولان بفرماید من از حسینم چگونه امکان دارد پدر بزرگ که تقدّم وجودى دارد از نواده خودش باشد و از او کسب بقاء کند!
ولى وقتى ارتباط این دو شخصیت ترسیم گردد، اعجاب برانگیز نمىباشد. زیرا بقاى نام و نشان و آثار و مکتب انسان ساز رسول اللّه به برکت وجود حسین بود و اگر این فداکارى عاشورایى صورت نمىگرفت بنیامیّه که دشمنان خانهزاد اسلام، قرآن و شخص رسول اللّه بودند، تمامى مظاهر دین و هرچه که یادآور رسول اکرم و رسالت و مکتب او بود، از بین مىبردند.
جامعه اسلامى از سال یازدهم هجرى تا سال سى و پنجم به سوى جاهلیت پیش میرفت و در سالهاى آخر حکومت سومین خلیفه با مشکلاتى چون گسترش ستم و فساد مالى و سیاسى دستگاه حاکمه مواجه بود. از سال سى و پنجم هجرى تا سال چهل و یکم هجرى به مدت شش سال توسط على(ع) و فرزند برومندش امام حسن مجتبى(ع) جبهه مقاومى در مقابل حرکت رو به رشد جاهلیت تشکیل گردید و اهتمامها و مجاهدتهاى فرسایندهاى
در این راستا صورت گرفت ولى جفاکاران و جاه طلبان اجازه ندادند مشعل علوى و حسنى جامعه را روشن کند و از آلودگى و تیرگى برهاند.
امویان در سقوط جامعه و تثبیت افکار و سنتهاى جاهلى نقش اساسى بازى کردند، در این نظام منحط به جاى توجه به تقوا، کرامتهاى انسانى پارسایى و فضیلتهاى معنوى که در پرتو بعثت نبوى بر جامعه حاکم گردیده بود، ثروت چنان وضعى بدست آورد که به راحتى مردم دست از مقدّسات دینى خود مىشستند تا به خیانت و جنایتى دست بزنند و مال و مکنتى را به خود اختصاص دهند. عبید اللّه بن عباس که دو تن از فرزندانش توسط بسربن ارطاه روبروى چشمش سر بریده شده بود، از خون عزیزان خود صرف نظر کرد و در حالى که فرمانده سپاه امام حسن(ع) در جنگ با معاویه بود و متأسفانه از بنى هاشم هم به شمار میآمد و قبلاً والى یمن در زمان فرمانروایى حضرت على(ع) بود، با یک میلیون درهم، خود را به معاویه فروخت و به سوى سپاه شام گریخت.()
جعده دختر اشعث بن قیس و همسر امام حسن مجتبى با وعده یکصدهزار درهمى معاویه، سبط اکبر پیامبر و کسى را که با او زندگى مشترک داشت به شهادت رسانید. سمرة بن جندب با گرفتن چهارصد هزار درهم، حاضر شد بگوید آیه:و من الناس من یشرى نفسه ابتغاء مرضات اللّه؛() درباره عبدالرحمن ابن ملجم مرادى (قاتل حضرت على(ع)) نازل شده است. از کوفه که پایگاه شیعه بود ده نفر با گرفتن سى هزار درهم رشوه از مغیرة بن شعبه (والى کوفه) به شام سفر کردند و معاویه را تشویق نمودند یزید فاسق و فاجر را روى کار آورد. یکى از شاعران به نام مسکین دارمى براى چند درهم صله معاویه، ولیعهدى یزید را چنین سفارش کرد:
اى پسران خلفا آرام گیرید که خداى رحمان خلافت را هرجا بخواهد قرار میدهد و هرگاه منبر خلافت شام از صاحب خویش خالى گردد این یزید است که امیرمؤمنان خواهد بود.()
کار به جایى رسید که خود معاویه از این کارها به شگفت درآمد و گفت: راستى چقدر دین براى مردم بى ارزش و ارزان گردیده است!()
عُبید اللّه بن زیاد با وعده افزایش حقوق مردم، آنان را به جدایى از مسلم بن عقیل (فرستاده ویژه امام حسین) واداشت.() عمر سعد براى رسیدن به فرماندارى رى و همدان حاضر گردید حضرت امام حسین(ع) را به شهادت برساند.
تعصبهاى قبیلهاى، قومى و نژادى به همان شکلى که قبل از اسلام وجود داشت در عصر سفیانیان و مروانیان به صورت نیرومندى در مناسبات اجتماعى اثر مىگذاشت. قبایل گوناگون براى کسب افتخارات قومى به حریم دین تجاوز کردند و با جعل احادیثى از نبى اکرم(ص) در شأن و منزلت قبیله خویش سعى در فضیلت تراشى نمودند.
غارتگرى به همان شیوه جاهلى در جامعه رایج شد. مردم شام به فرماندهى ضحاک بن قیس اموال مردم کوفه را غارت کردند و هر فرد بادیهنشین و صحرا گرد را که مىیافتند مىکشتند حتى به حجّاج خانه خدا رحم نکردند و در ثعلبیه قافله حاجیان را غارت کردند.()
فرهنگ جاهلیت اموى آنقدر رشد سرطانى یافت که در میان جوامع اسلامى شرابخوارى، هرزگى جنسى و فساد و فحشاء متداول شد. جهالت و کوته فکرى و سطحى اندیشى چنان بر مردم حاکم شد که به راحتى بازیچه دست خیمه شب بازان سیاسى قرار مىگرفتند، در این میان وجدانهاى آگاه که باید به جنایات و مفاسد اعتراض کنند، خفته بودند. طبیعى است چنین روندى، محصولى جز تحریف در دیانت و بدعت در سنتهاى مذهبى، حذف رهبران راستین و فراموش گردیدن احکام قرآن و شرع مقدّس را به همراه نداشت، قیام امام حسین(ع) حرکت مقدّسى بود که این روال تأسف برانگیز را متوقف ساخت و اجازه نداد جاهلیت اموى بر ارزشهاى دینى پیشىگیرد.
از محصولات مبارک این قیام آن بود که زمینههاى سلطهگرى امویان تضعیف شد و چهره اصیل اسلام براى مردم آن روزگار و اعصار بعد نمایان گردید و با خون حماسه آفرینان کربلا امّت مسلمان از وضعى ناهنجار و نگران کننده رهایى یافت.
شیوههاى شایسته
یکى از راههاى امر به معروف و نهى از منکر این است که خود شخص آمر و ناهى، صالح و با تقوا باشد، تجسّمى باشد از کرامتهاى اخلاقى و فضیلتهاى قرآنى، انبیاء و اولیاى الهى صرفاً نظریهپرداز، نصحیت کننده و مبلّغ مذهب و دیانت نبودهاند، آنان اولّ رفتارهاى خوب و خصال نیکو را در خود عینیت بخشیده و روح و روان را با معنویت و معرفت صفا میدهند آنگاه به سوى جوامع میآیند تا آنان را هدایت کنند. حضرت على(ع) فرمودهاند:
«هرگز شما ندیدید که شما را به چیزى امر کنم مگر این که قبلاً خودم عمل کردهام و هرگز شما را از چیزى باز نمیدارم مگر این که قبلاً خودم آن را ترک کرده باشم.»()
امام حسین(ع) نیز این گونه بود، او کمتر خطابه خواند و بیشتر عمل کرد، وقتى کردار و رفتار عالى در جامعه تجسّم پیدا کند، زیاد نیاز به سخنرانى و موعظه نمىباشد، قال و قیل نمىخواهد. مولاى متقیان سخنى دارند که نشان میدهد حق در توصیفها گسترده است اما در عمل دچار تنگناهایى مىشود: «فالحق اوسع الاشیاء فى التواصف واضیقها فى التناصف؛() در گفتهها از عدالت، خوبى و معارف و مکارم گفته مىشود اما وقتى جامعه ارزیابى مىگردد تا رسیدن به این قلّهها فاصله زیادى وجود دارد.
امام حسین(ع) و هیچ کدام از ائمه و رهبران راستین انسانها، این گونه نبودند که زیاد بگویند و کم عمل کنند، مولاى شهیدان و حماسه آفرین کربلا فریاد میزند به هر کس آماده است
که خونش را در راه ما ببخشد، هر فردى که مشتاق لقاء حق است،() با ما کوچ کند، پس آنان که هوسى دیگر دارند باید برگردند. آن که فداکار و از جان گذشته نمىباشد، با ما نیاید.
آن حضرت کارى کرد که یک پاکباخته در راه خدا شود، یعنى عمل را به منتهاى اوج رسانید، چیزى باقى نگذاشت که در راه خدا نداده باشد، عزیزانش که با وى همراه گردیدند، هیچ کدام به اکراه نیامده بودند، همه با ایمان و آرمان امام هم جهت بودند. اصولاً حضرت اجازه نمیداد کسى که کمترین نقطه ضعفى دارد و موریانههاى شک در ایمانش رسوخ کرده، جزو همراهانش باشد. چندینبار در راه، پالایشگاه پرهیزگارى برپا کرد. روز اولى که از مکّه به سوى نینوا حرکت نمود، اعلام کرد هر کس اهل جانبازى نیست نیاید، در بین راه امام خطبهاى خواند که مفهومش این بود: هر کس تصوّر مىنماید ما به قدرتى یا مقامى میرسیم، بداند که این خبرها نیست و بهتر است برگردد، آخرین تصفیه را در شب عاشورا کرد ولى در آن زمان حتى یک نفر هم امام را ترک نکرد و این که عدّهاى از مورخان از جمله مؤلف ناسخ التواریخ گفتهاند عدّهاى از تاریکى شب استفاده کردند و رفتند کاملاً اشتباه و نادرست است و منابع مستند روایى و تاریخى بر آن خط بطلان مىکشند.
عکس آن صادق بود و افرادى از صف مخالفان که در امنیت به سر مىبردند، از لشکر دشمن جدا شدند و به امام پیوستند.
این است که حضرت در شب عاشورا فرمود:
امّا بعد من اصحاب و یارانى بهتر از یاران خود ندیدهام و اهل بیت و خاندانى باوفاتر و صدیقتر از اهل بیت خود سراغ ندارم، خداوند به همه شما جزاى خیر دهد.()
یک نکته جالب دیگر در این راستا برخورد مهربانانه و آزادمنشانه امام با یارانش در طول نهضت است، این برنامه حاکى از تلاش گسترده حضرت در مسیر آموزش و تربیت نسل عاشورایى قیام مقدّس کربلا بود.
یاران با وفاى سید الشهداء در اوج صلابت و مقاومت عرصه را چنان بر سپاه تا دندان مسلّح اموى تنگ کردند که عروة بن قیس فرمانده سواره نظام آنان خطاب به عمر سعد گفت: آیا نمىبینى این سواران من امروز از دست این افراد انگشت شمار چه مىکشند.()
امام در برخورد با افراد، روشى هدایتگرانه، دل سوزانه و خیرخواهانه داشت و بر این اساس، اصلاح جامعه اسلامى را تنها راه نشر آموزشهاى دینى و تخریب فرهنگ مهاجم اموى میدید و لذا در فراز و نشیب قیام مقدّسش از مدینه تا کربلا همواره به روش مشفقانهاى عمل مىکرد در حالى که در مقابل سران فاسد و منحرف دستگاه ستم، روشى کاملاً ویرانگرانه داشت.
امام در منزل عذیب هجانات بر خلاف اکراه عبیداللّه بن حرّ جعفى از روبرو شدن با سالار شهیدان، نزد وى رفت و به او سلام کرد و عبیداللّه را به همراهى خود دعوت فرمود: ولى مؤثر نیفتاد و امام هم دیگر اصرار نفرمود. در منزل ذى حسم با وجود آن که حرّ بن یزید ریاحى، راه را بر امام بست و به منظور جنگ آمده بود، حضرت کرامت انسانى خود را بروز داد و بر اثر فرمانش اطرافیانش به سپاه حرّ و حتى مرکبهاى آنان آب دادند.()
حرّ وقتى این صحنه باشکوه را دید به خود آمد و از روش جنگى و نبرد با امام دست برداشت و تقاضاى توبه از آن برخورد مذموم کرد، امام با وسعت نظرى که داشت توبه وى را قبول کرد.امام آن چنان قصد اصلاح داشت که وقتى زهیر بن قین به حضرت پیشنهاد داد با سپاه حر بجنگند آن را نپذیرفت و حتى در صبح روز عاشورا از پیش قدم گردیدن در جنگیدن با دشمنان اجتناب ورزید.()
در قصر بنى مقاتل امام از عمروبن قیس المشرقى و پسر عمویش تقاضاى یارى کرد ولى هر دو عذرخواهى کردند و امام خطاب به آنان فرمود: آزاد هستید که هرجا مىخواهید بروید. ضحاک بن عبداللّه مشرقى در روز عاشورا بر خلاف آن که شجاعانه عدّهاى از سپاهیان دشمن را کشته بود مىخواست میدان را ترک کند، امام هم به وى اجازه داد برود و این شیوه آزاد منشانه از عظمت روحى سالار شهیدان حکایت دارد.()
امام حسین از یک سو شناخت عمیق و دقیقى از تعالیم اسلامى داشت و از سوى دگر مقتضیات زمان را در نظر مىگرفت و با این اشراف دوجانبه و بر حسب سنتهاى جوامع، به تبلیغ و پیامرسانى پرداخت، گفتگوى رودررو با افراد، سخنرانى، نامه نگارى از جمله وسایل ارتباط جمعى حضرت در آن عصر به شمار میرفت. امام مىکوشید حتى در برخورد با مخالفان از روش خشمهاى افراطى و برخى نفرتهاى احساسى پرهیز کند و جاذبه را بر دافعه ترجیح داد، آن حضرت با تمام محدودیتهاى تبلیغى از وظیفه مهم امر به معروف و نهى از منکر که بالاتر از تبلیغ بود، بازنایستاد. او ناصحى مخلص، فروتن، شجاع عادل و بردبار بود که پیامش با رأفت و نرمش درهم آمیخته بود.()
آفت زدایى از گلستان عاشورا
یکى از بزرگترین خدمتها به ساحت مقدّس سالار شهیدان و حماسه عاشورا، پاک و منزّه ساختن تاریخ این نهضت از هرگونه دروغ و افسانه و مطالب بى اساس است، متأسفانه حامیان جاهل، دوستان تندرو و برخى مخالفان، مباحثى را جعل نموده و در متون تاریخى و تبلیغى گنجانیدهاند که با اهداف این حرکت عالى در تضاد آشکار مىباشد.
عدّهاى گمان مىکنند اشکالى ندارد براى معرفى حق و عدالت به دروغ، باطل، بى تقوایى و خیانت در امانت روى آوریم و لذا تحریف زدایى از این قیام، خود یک امر به معروف و نهى از منکر به شمار میرود.
یکى از آفتهاى خطرناک و سموم هلاک کننده براى شعائر و سنتهاى دینى آن است که عدّهاى تصوّر مىکنند هرکارى قیافهاى مذهبى پیدا کرد و آدمیان را داخل خیر و ثواب مىکند خوب است اگرچه صاحب آن آیین و آورنده دین از این روشها بیزار و بى خبر باشد و چه گمان باطلى است که برخى معتقدند هر تشریفاتى که با نام امام حسین(ع) و به یاد فداکاران کربلا صورت گیرد سربلندى در دنیا و آخرت بوجود میآورد هرچند روح مقدّس امام حسین از آن متنفّر باشد. دانشمندان مذهبى در عصر ائمه که خود در مکتب این بزرگان پرورش یافتهاند براى این که مبادا از مسیر حق فاصله گرفته باشند عقاید و افکار خود را به امام زمان خود عرضه مىکردند تا اگر کارى بر خلاف دین انجام میدهند اما رنگ مذهبى دارد، از انجام دادنش اجتناب نمایند. عبدالعظیم حسنى که با چهار واسطه نسبش به امام حسن مجتبى (ع) میرسد
و با امام جواد و امام هادى(ع) معاصر بود و خود از بزرگان حدیث و کلام به شمار میرود، خدمت امام دهم شرفیاب شد تا عقاید خود را بر حضرت عرضه نماید و در صورت درست بودن بر آنها استوار بماند و در غیر این صورت به اصلاح و پالایش آنها بپردازد.
عزادارىهاى ما براى ائمه هدى و خصوص فداکاران عاشورا باید مسیرى درست و سازنده را طى کند، سیره اهل بیت در این برنامهها کاملاً مشخص است و ما باید به آنها تأسى کنیم نه آن چه دلمان مىخواهد وارد روضهها، شعرها و سوگنامهها کنیم تا مردم از آنها خوششان بیاید و بیشتر گریه کنند، در فرهنگ اهل بیت گریه هدف اصلى نمىباشد بلکه وسیلهاى است براى نزدیک شدن فضیلت، با سوگوارى و ماتمدارى، ما با خوبان و پاکان همراهى عاطفى مىنمائیم، دلها را به حماسه پیوند میزنیم، سیلى راه میاندازیم که ستمگران و منافقان و دروغگویان را از بین ببرد رفتارهاى ما در این برنامهها باید با شؤونات امام حسین(ع) هماهنگى داشته باشد، دست اندرکاران عزادارى نیز باید چنان به خصال خوب آراسته باشند که کار و تلاش آنان در این راستا متناسب با فرهنگ عاشورا باشد.
فراموش نکنیم امام سوم در راه هدفى بسیار عالى، آسمانى و ملکوتى قیام کرد، حامى حق بود، در مقابل باطل قیام کرد، یارانش نیز این گونه بودند آنها مىخواستند معارف احیا گردد و حقایق غبارزدایى شوند، آنان قیام نکردند که گناهکاران آمرزیده شوند!
این گونه نیست که یک نفرى در بیت المال مسلمین تصرف سوء کند، اموال مردم را به ناحق بخورد، دروغ بگوید، آبروى مؤمنین را ببرد و در انواع آلودگىها غرق باشد و بگوید حالا من با یک کربلا رفتن و یا عزادارى کردن از هرگونه عذابى معاف مىگردم!؟
عوام و جاهلان تصوّر مىکنند اصحاب امام که در تقوا و دین دارى برگزیدگان زمان خود بودند به مقام شهادت رسیدند تا سنگرى براى گناهکاران امّت باشند یعنى اگر قبل از حادثه عاشورا عدّهاى نگران خلافها و سیئات خود بودند بعد از شهادت امام و یارانش، خیالشان آسوده باشد که روزنهاى براى نجات آنان باز شده است، این تحریف معنوى که متأسفانه به مرثیه سرایىها و تعزیه خوانىها راه یافته همان حرف غلطى است که مسیحیان درباره حضرت عیسى(ع) گفتهاند که آن پیامبر الهى به دارآویخته شد تا پیروانش آسوده باشند و به عواقب گناهان خود فکر نکنند؟
طرز فکر مزبور که معمولاً مورد پسند
بسیارى افراد عادى مىباشد دقیقاً با هدف امام در تضاد و تباین است، زیرا امام قیام کرد تا بساط گناه و خلاف برچیده شود، منکرات از بین برود، مفاسد به پایان برسد، جلو معاصى گرفته شود و حدود و احکام الهى محترم شمرده شود، تقوا افزایش یابد، مردم، درستى، راستى و پاکى را پیشه کنند، به تعالیم قرآنى روى آورند. این درست نیست که ما با دورى از خداوند به امام نزدیک مىشویم و با به خشم در آوردن پروردگار نعوذ باللّه ولىّ او را خشنود مىسازیم!
مردمى که این فکرهاى باطل را در ذهن مىپرورانند و به این اباطیل ساخته توهمّات خود، دل خوش کردهاند نسبت به اسلام و روح نهضت کربلا خیانت کردهاند. امام در سختترین شرایط عاشورا وظایف دینى و شرعى و تکالیف اسلامى خود را در عالىترین حالت و معنوىترین وضع انجام داد و در ظهر روز عاشورا به رغم گرماى شدید هوا، تشنگى فراوان، خطر تیرها و یورشهاى بى امان امویان، بى شرمى دشمنان، اندوه شهادت یاران و بسیارى از تنگناهاى دیگر، اجازه نداد فریضه مقدّس نماز ترک گردد و حتى مصمّم گردید در اول وقت اقامه گردد. آنقدر شرایط آشفته بود که سعیدبن عبداللّه که خود را سپر اباعبداللّه(ع) نموده بود، پس از پایان نماز ظهر عاشورا به تعبیر برخى مقتل نویسان بدنى چون آبکش داشت، چرا که تیرهاى فراوان به او اصابت کرد و این مجاهد مخلص را به شهادت رسانید و شاعرى چه نیک گفته است:
آن تابش بى غروب در پهنه دشت از معرکه کرب و بلا باز نگشت
بگذشت زهرچه داشت حتى سر و جان اما زنماز خویش هرگز نگذشت
واى به حال شخصى که نماز نخواند یا آن را سبک بشمارد، حقوق مردم را زیرپا بگذارد و پیرو خواهشهاى نفسانى باشد و آنگاه ادعا کند من عزادار امام حسین هستم. از این فرد باید پرسید توچگونه به سوگوارى روى آوردهاى ولى صاحب این مجالس و محافل ماتم دارى. از اعمال و رفتارت راضى نیست، باید روح و قلب و دلت را با کربلا پیوند بزنى و جانى که به عاشورا تعلق یابد به نماز و سایر واجبات اهمیت میدهد، کارهاى ناپسند نمىکند، اوقاتش را به بیهوده سپرى نمىسازد. امام حسین(ع) شب عاشورا را از دشمن مهلت گرفت تا لحظاتى را به نماز، عبادت و دعا بپردازد و تمام وجود آن حضرت سرشار از معنویت، فضیلت و انواع کمالات بود. او در راه رضایت الهى از هرچه داشت صرف نظر کرد و با چنین امامى نمىتوان جز با تزکیه درون و تقوا و آراستن روح به خوبىها، مأنوس گردید.()
مرحوم دکتر محمد ابراهیم آیتى که از مورخان خوش فکر، روشن بین و دقیق مىباشد و تاریخ اسلام و مسلمانان را در آثار خویش با ژرف اندیشى ویژه و تتبع و جامع نگرى تشریح کرده و شهید آیت اللّه مطهرى پژوهشهاى تاریخى او را ستوده و مورد تأیید قرار داده است، مىگوید:
«بزرگى پیامبر و امام بر پایه بندگى خدا استوار است و جز از راه پروردگار نمىتوان از پیامبر و امام بهرهمند شد. امام حسین(ع) روز عاشورا با آن همه گرفتارى و با آن که دشمن حاضر نشد جنگ را براى نماز خواندن چند دقیقهاى هم تعطیل کند، در همان گیر و دار جنگ، نماز ظهر را به جماعت خواند و دو نفر از یاران خود یعنى زهیر بن قین بجلى و سعید بن عبداللّه حنفى را فرمود تا پیش روى وى بایستند و سینه را سپر کنند وجلو حمله دشمن را بگیرند تا امام نماز خود را بخواند. این امام چگونه راضى مىشود که کسى به جاى نماز(خواندن) برایش عزادارى کند و یا به اطمینان شفاعت و طرفدارى او، واجبات را انجام ندهد و حرامها را مرتکب شود!
عزادارى امام باید مردم را دین شناس کند، به خدا نزدیک سازد، از گناه و معصیت برکنار دارد...مجالس عزاى اباعبداللّه تنها موقعى باعث خشنودى خدا و قبول و موجب اجر و ثواب اخروى است که در حدود بندگى خداى متعال به انجام رسد و مشتمل بر دروغ و حرامى نباشد، چه خدا را نمىتوان از راه گناه عبادت کرد و حرام را نمىتوان مقدّمه عبادت قرار داد.
زیرا خداى متعال عملى را قبول مىکند که در حدود تقوى به انجام برسد و هر عملى که این طور باشد و مورد پذیرش پروردگار قرار گیرد در اصلاح نفس انسان اثر دارد. کارهاى خوب باید انسان را تربیت و سیر و سلوک دهد و بر صلاح و سلامت باطن انسان بیفزاید...»()
این نوشتار را با فرازى از زیارت وارث خاتمه میدهیم:
«اشهد انّک قد اقمت الصلوة و أتیت الزکوة و امرت بالمعروف و نهیت عن المنکر....»
پىنوشتها:ـــــــــــــــــــــــ
. حماسه خورشید، محمد رضا حکیمى، ص .23
. صحیفه نور، ج 18، ص 216.
. حماسه حسینى، چاپ قدیم(دوره سه جلدى)، ج سوم، ص ،343 و نیز بنگرید به چاپ جدید (دوره دو جلدى)، ص 383 ـ .382
. تاریخ طبرى، ج 4، ص 304.
. حماسه حسینى، شهید مطهرى، (طبع جدید)، ج ،2 ص 214 ـ213.
. امر به معروف و نهى از منکر، على کورانى، ص 17.
. همان مأخذ.
. سوره آل عمران، آیه 104.
. همان، آیه 109.
. وسایل الشیعه، شیخ حرّ عاملى، ج 11، ص 395.
. فروع کافى، ج 4، ص 56، در ضمن این حدیث با اندک تفاوتى از حضرت على(ع) هم نقل گردیده است: نک نهج البلاغه، نامه 47.
. سوره توبه، بخشى از آیه 71.
. تحف العقول عن آل الرسول، ص 237.
. تفصیل این بحث در کتاب الامر بالمعروف و النهى عن المنکر از تألیفات آیة اللّه سید على بن حسین العلوى و نیز کتاب امر به معروف و نهى از منکر به قلم سید حسن اسلامى آمده است.
. موسوعة کلمات الامام الحسین، قم، پژوهشکده باقر العلوم، ص .110
. الغدیر، علامه عبدالحسین امینى، ج 10، ص 340؛ حیاة الامام الحسین، باقر شریف قرشى، ج 2، ص .224
. الامة و السیاسة، ج 1، ص 284، رجال کشى، ص 32، الغدیر، ج 10، ص .161
. شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، ج 4، ص .327
. موسوعه کلمات الامام الحسین، ص ،247 تحفالعقول، ص .269
. مقتل خوارزمى، ج 1، ص 188، مقتل عوالم، ص .54
. کشف الغمه فى معرفة الائمه، على بن عیسى اربلى، ج 2، ص 10، اسدالغابه، ابن اثیر، ج 2، ص .15
. ارشاد، شیخ مفید، ج 2، ص 13، الغارات، ابن هلال ثقفى، ص .420
. سوره بقره، آیه .207
. الاغانى، ابوالفرج اصفهانى، ج 2، ص .228
. الکامل، ابن اثیر، ج 2، ص .508
. اعیان الشیعه، سید محسن امین، ج 1، ص .591
. شرح نهج البلاغه، خطبه .175
. نک: نهج البلاغه، خطبه .175
. همان، خطبه .216
. اللهوف، سید بن طاووس، ص .26
. متن کامل این خطبه در منابع ذیل آمده است: تاریخ طبرى، ج ،7 ص 322 ـ 321، کامل ابن اثیر، ج 3، ص 285، مقتل خوارزمى، ج 1، ص .246
. خورشید شهادت، پژوهشکده علوم انسانى دانشگاه امام حسین، دفتر سوم، ص .33
. ارشاد شیخ مفید، ج 1، ص .108
. تاریخ طبرى، ترجمه پاینده، ج 7، ص 2989، ،2990 3027، .3051
. همان، ص 3015و نیز اجتیار معرفة الرجال، ص 113 و .114
. حماسه حسینى، ج 1، ص 196، ص 210، 254 و نیز خورشید شهادت دفتر سوم، ص .34
. در این زمینه بنگرید به حماسه حسینى، ج 1، ص 126 ـ ،118 بررسى تاریخ عاشورا، محمد ابراهیم آیتى، ص 46، 123 و 225؛ تعالیم اخلاقى و عرفانى امام حسین(مجموعه مقالات همایش امام حسین، مجمع جهانى اهل بیت، ج 10، ص 511 ـ 507، آبشارهاى عاشورایى، ص 25 و 24؛ از مرثیه تا تعزیه، ص 120 ـ .115
. بررسى تاریخ عاشورا، ص 127 ـ .126