دانشور نوآور (ابتکارات و ارزیابى‏هاى فکرى و شکوفایى علمى و فرهنگى شهید آیت اللّه سید مصطفى خمینى ) آخرین قسمت‏ غلامرضا گلى زواره‏ دیدگاه‏هاى عارفانه‏ آیت اللّه مصطفى خمینى در عرفان نظرى و عملى به درجاتى عالى دست یافت، بحثهاى عرفانى وى هم در رساله هایى به طور مستقل و بصورت حواشى بر تألیفات حکما و عرفا قابل مشاهده است و نیز در مطالب تفسیرى او مى‏توان این نگرش را ملاحظه کرد. او عقیده دارد تا زمانى که انسان در عالم طبیعى زندگى مى‏کند از مالکیت الهى که بر وى ظاهر مى‏گردد بهره‏اى ندارد ولى وقتى به عالم مثال ارتقا یافت احاطه‏اش به صور علمى و قواى نفس آشکار مى‏شود و چون به جهان آخرت رسید که قیامت عظمى و رجعت کبراست متوجه حالات قبلى خود مى‏گردد و براى او مشخص و روشن مى‏شود که ذات الهى مالک همه چیز است و توحید افعالى را بعد از فناى ذاتى درک مى‏کند. در روشن کردن معناى وحدت وجود و این که با وحدت موجود بستگى ندارد مثالى را مى‏آورد: برحسب ظرفیت‏هاى گوناگون آب بر روى کره زمین فراوان است و این تنوع و تکثر با نابودى ظرف‏ها چون دریاها، اقیانوس‏ها، چشمه‏ها، رودخانه‏ها و خلیج‏ها از بین مى‏رود، در واقع این قالب‏ها و مرزها، محدودیت به وجود مى‏آورند و گرنه در حقیقت آب کمى و زیادى وجود ندارد، کسى هم که وحدت ذاتى وجود را مى‏پذیرد عنوان‏هاى اسباب کثرت را اعتبارى مى‏داند و با تمسّک به ثنا و عبادت از این قشرها، لباس‏هاى فرسوده و فناپذیر و حصرها رها گردد، کثرت قابل مشاهده براى وجود، خارج از حقیقت آن هستند و حصول کثرت براى وجود به وسیله اعیانى که عارض بر آن هستند ممکن نیست هر چند این کثرت وهمى را نمى‏شود جدا کرد. به نظر مصطفى خمینى سوره حمد از چهار سفر معنوى حکایت مى‏کند و ایشان این برابر سازى اسفار اربعه با سوره حمد را از بخشندگى‏ها و مهربانى‏هاى الهى نسبت به خود مى‏داند سوره فاتحه چگونگى سلوک اصحاب ایمان و ایقان و ارباب انس و عرفان را بیان مى‏کند. در سفر به سوى خدا، حق در حجاب خلق دیده مى‏شود و در رجوع این سفر، خلق در حجاب حق نمود پیدا مى‏کند و مى‏گوید ایاک نعبد و ایّاک نستعین و چون در این حال که حال صحو بعد از محو است مى‏خواهد ثابت بماند مى‏گوید: اهدنا الصراط المستقیم و این سیر معنوى به بزرگان اصحاب ایمان و عرفان که به حق از خلق در حجابند اختصاص دارد. بنابراین صراط مستقیم حالت برزخى کبرا و متوسط بین محو مطلق و صحو کلّى تام است و اهدنا الصراط المستقیم اشاره دارد که سعادت بشر به گونه کلّى در اختیار انسان نمى‏باشد، بر خلاف شقاوت آدمى که در حوزه اختیار اوست، طلب هدایت به صراط مستقیم براى آن است که تمامى شرایط سعادت فراهم گردد. سالک پس از سه سفر اوّلى، تحت اسماء الهى یعنى ربّ، رحمن الرحم و مالک یوم الدین اقدام به سفر چهارم روحانى خود مى‏کند.(1) ایشان در پژوهش‏هاى تفسیرى و عرفانى خویش بر این باور است که: روز قیامت اکنون وجود دارد اگر روز قیامت اکنون نباشد نمى‏توان عالم قبر را برزخ دانست زیرا میان نیستى و هستى حاجزى تصوّر نمى‏گردد، برزخ یعنى مانع و فاصله میان دو چیزى که وجود دارند، به اعتقاد وى قیامت درون حجاب‏هاى آسمان‏ها و زمین است، تا هنگامى که انسان در این حجاب‏ها قرار گرفته است، این ویژگى از فهم او فاصله دارد ولى اگر آن موانع را فرو بگذارد و مقام عنداللهى بیابد،قیامت بر او آشکار مى‏گردد، او درباره دوزخ و جنّت هم چنین دیدگاهى دارد، آتش هم اکنون قلب و روح انسان مغرور و عاصى و غرق در گناه و خلاف را مى‏سوزاند ولى حجاب‏ها وى را از درک سوختن و احساس درد و سوزش محروم نموده است، با مرگ، این حجاب‏ها برداشته شد واو آشکارا و از روى یقین مى‏داند دوزخ وجود دارد چنان که خداوند مى‏فرماید: «و انّ جهنم لمحیطة بالکافرین».(2) موعظه‏اى ملکوتى‏ اى برادر حقیقى ام و اى عزیزم، گول ژرف نگرى‏ها و مسایل دقیقى که در این کتاب‏هاست نخور و به درک کلیّات و ظرایف علوم قانع مشو، چه با این همه، حمّال معانى و مفاهیم و بارکش لطایف و ظرایف گردى. از اخبار و آثار، به ظواهر آن‏ها که خود حجاب و پوشش حقایق‏اند بسنده مکن، آن چه وظیفه توست، آن است که در ربّ که تو را بپرورید و از روى لطف و عنایت ناخوشایندى‏ها را از تو باز داشت و نعمت هایش را بر تو فرو ریخت، تدبّر کنى، دانش‏ها،فن‏ها، مسایل فکرى و برترى هایى از این دست، مادامى که قلب تو را متحوّل و نورانى نکنند و اخلاق شایسته را در تو پدید نیاورند تاریکى و سیاهى اند که در مسیر آینده تو(دنیا، برزخ، قیامت و...) مایه سنگینى و وبال تو خواهند بود. تو هر آن براى نجات از شومى پیامدها و آثار این دانش‏ها و دریافته‏ها و صور، به خدا پناه برى چرا که علم هم بزرگ‏ترین حجاب است و هم نورى است که خداوند آن را بر هر که خواهد به بخشاید بنابراین برنامه کوتاه، در عوامل و اسباب پرورش و رشد خود بیندیش، بنگر که تو ذرّه‏اى از نطفه پست و پلیدى بودى که از پدر به رحم مادر منتقل شدى، چگونه آن نطفه خون بسته شد، سپس تبدیل به علقه و گوشت سفت تا شده گردید، بعد از آن، از همان تکه گوشت اعضاى گوناگون برآمد. استخوان‏هاى منظم، رباطها، ناخن‏ها، رگ‏ها، روده‏ها، و... را با نظم و هماهنگى ویژه و استوارى که از هم نپاشد تولید شد. بعد از آن در هر یک از این اندام‏ها گونه هایى از نیروى بینایى، شنوایى، بویایى، چشایى، و لامسه پدید آمد، سپس در سینه مادر، بهترین و مناسب‏ترین مایع به حال تو که شیرى لذیذ، گوارا و خوشخور است، به ودیعت نهاده شد. سپس خداوند مهرورز، دل مادر و پدر را به تو پر از محبت کرد و در زوایاى جان و کنج دل آنان، دوستى، شیفتگى و عشقت را نهاد، تا از آن چه به تو روى آورد نگهبانى کرده و ناخوشایندى‏هایى که به تو هجوم مى‏آورند و به میلیون‏ها شمار آنان مى‏رسد از تو دور کند، بنگر به آن چه براى رشد و بالندگى بُعد مادى و برطرف کردن نیازهاى جسمى است آفریده است از خوراکى‏ها، آشامیدنى‏هاى گوناگون، همگون و ناهمگون. وقتى در این ساحت نعمت‏هاى مادى، ساعتى اندیشیدى و دقیقه‏اى به درنگ فرو رفتى به مسایل روحى، آداب اخلاقى و اعتقادات باطنى، درنگ کن که خداوند تعالى که آگاه به همه اسرار و عوالم است نیازهاى تو را در دیگر آفاق و زمان‏ها و میدان‏ها نیز دیده و همه وسایل که تو را از آفات و بلاهایى که رنج‏ها و گرفتارى‏هاى دنیوى در برابر آن بسیار کم و آسان است، آماده ساخته است، پیامبران را فرستاد، کتاب‏ها فرستاد. پیامبران بزرگوار و گرامى رنج‏ها کشیدند بیرون از شما و این نبود مگر براى نگهدارى تو، از مجازات پیامدهاى کارهایت در برزخ و قیامت چه آنان طبیب جان‏ها، که براى هدایت و تربیت بشر و کمال رساندن او بر انگیخته شده‏اند وقتى تو اهل بصیرت و اندیشه شدى و متوجه زوایا و گستردگى این همه لطف و نعمت گشتى، آیا دوستى، شیفتگى و عشق این وجود بزرگ و با عظمت، کریم و بخشنده مهربان و مهرور،در دلت پدید نمى‏آید که تو را شیفته او کند، با این همه، اگر این حال برایت پیش نیاید، مرگ براى تو بهتر از زندگى است چه نیکو گفته است گوینده بلند مرتبه: «بل هم اضلّ سبیلاً»(3) ولى اگر شیفتگى و عشق در جانت پدید آمد، بر تو باد به فزونى آن تا در قلب تو غیر او هیچ نماند آیا پسندیده است بر انسان آگاه، به همه سوى‏هاى قضایا که خود را به غیر از پروردگار عزیز و سربلندى بسپارد که درباره او گفته شده است: «او را بندگانى دیگر جز تو هست ولى تو را ربّى جز او نیست».(4) شگفتا! چگونه در خدمت به او و انجام وظایف عبادى و اطاعت او سهل انگارى مى‏کنى، گویا تو را جز او پرورش دهنده و پروردگارهایى است، در حالى که چنان خداوند رحیم تو را مورد لطف قرار مى‏دهد و مى‏پرورد که گویا بنده‏اى جز تو او را نیست، منزّه است او، چه همه مهر و رحمت او عظیم است و تربیت او کامل. بنابر آن چه تقدیر شد و به نگارش آمد و تا حدّ برهان و شهود ابلاغ شد و به تو رسید، در اقدام به آن چه که از تو مى‏خواهد، سستى مکن، از گردن کشان و سرپیچندگان از آن چه فرمان داده است یا بازداشته، مباش، بکوش که همه وجودت در گرو خواسته او و مصروف مقاصد او گردد. از مهم‏ترین خواسته‏هاى خداوند، اقدام و اهتمام به کارهاى مسلمانان و هدایت بشر به راه راست است، پس تو هم در گسیل مردم و توجه آنان به آخرت و کوچک کردن دنیا نزد آنان و بزرگ کردن دیندارى در دلشان، مظهر اسم ربّ باش که خداوند یار و مددکار است.(5) آشنایى با علوم غریبه‏ شهید سید مصطفى خمینى با علم حروف و اعداد آشنایى کافى داشت، او با این دانش‏ها در یکى از سفرهاى خود به شهر ابهر(از توابع استان زنجان) نزد شیخ زین العابدین معروف به امام ابهرى متوفى:1389 ه.ق از بزرگان این فن آشنا شد.(6) آن شهید دانشور، دانش حروف و اعداد را از علوم شریف مى‏داند که عهده‏دار معارف غریبه است و از مبادى علمى و دقیق برخوردار است. این علم در زمان‏هاى گذشته، توسط صاحب نظران تدوین یافته و علم جفر و رمل را هم در بر مى‏گیرد. از منابع او در علم حروف و اعداد کتاب‏هاى شمس المعارف الکبرى و لطایف العوارف امام احمد بن على بونى است. توجه به علم اعداد، حروف و اوقاف در تفسیر قرآن از ویژگى‏هاى این مفسّر است. بر اساس منابع عرفانى حضرت امام جعفر صادق(ع) نخستین کسى است که علم جفر را با حروف صامت برابر کرد و کتاب خدا را در بردارنده چهار موضوع دانست: «عبارات، اشارات، لطایف و حقایق».(7) دکتر محمد على لسانى فشارکى مى‏نویسد: نگرش جامع الاطراف مفسّر به همه دانش‏ها در کنار دانش تفسیر قرآن کریم و تمامى آنها را در خدمت قرآن کریم و تفسیر آن دانستن تا آن جا مؤثر افتاده است که در بخشى از تفسیر حتى علوم غریبه نیز با تفصیل نسبى مطرح شده‏اند، توجیه عمده مفسّر براى وارد کردن این علوم در تفسیر این است که هرچند بى خبران از این علوم بغض و عنادى آشکار با این علوم و صاحبان آن‏ها دارند، از آن سوى دیگر این علوم نزد اهلشان شأنى راسخ و نزد صاحبانشان شرافتى خاص دارند و این چنین اختلاف نظر امرى طبیعى است.(8) مفسّر به مناسبت تفسیر بسم اللّه الرحمن الرحیم به علم حروف، اعداد و اوفاق پرداخته و حدود پنج صفحه را به تبیین این علوم در ارتباط با بسمله و ترسیم مربعات مربوطه و توضیح آن‏ها اختصاص داده است.(9) سید مصطفى عقیده دارد همه موجودات جلوه‏گاه تمامى اسماء و صفات الهى هستند، بر اساس تفسیر اوفاقى و علوم غریبه از این آفریده‏ها مى‏توان به «ب»،«الف»، «س» و «سیم» اشاره کرد، هر یک از این اسم‏ها افزون بر جلوه فراگیر وقتى گفته مى‏شود: «ب» یعنى بهجة اللّه یعنى این ویژگى در آن ها چیرگى دارد، «الف» در میان سه حرف یاد شده در بیرون آمدگى و برگرفتگى از اصل، پوشیدگى و در پرده قرار دارد و این در پردگى به حق نزدیک‏تر است. الف به سبب استوارى، صفت فعل حق و اول عدد و حروف و ام الکتاب است، در همه حروف رکن بوده و مخرج آن به قلب از همه حروف نزدیک‏تر است و قلب مبدأ اول در عالم انسان است و به باور وى «ب» در بسمله چون آیینه صاف است که تنها الف را در خود باز مى‏تاباند و «س» ضمن نمایاندن غیر، ادراک را به خود فرا مى‏خواند و «م» مبدأ ظهور کثیر است. سین به مناى سناء الحق و روشنایى حضرت حق است، «م» از دایره امکان حکایت دارد و برزخ مالک و مملوک است. ذات غیبى اسم و رسم ندارد و شمار صفت‏ها و اسماء از ذات در آن منتفى است و از آن تعبیر به «الف» و حضرت احدیث مى‏شود، مرتبه با تعین اسماء ذات که حضرت و احدیت و «ب» نامیده مى‏شود. اگر جلوه اسمایى نبود عالم در تاریکى مى‏ماند و از این جلوه به فیض اقدس تعبیر مى‏شود و «ب» واسطه تکوین و پیوند تعلق وجود از واجب به ممکن است. بنابراین الف وجود مطلق عام حقیقى واجبى و «ب» وجود اضافى اعتبارى امکانى وحدانى است و نقطه تحت «ب» عبارت است از صورت ممکن و تعیین آن پس «الف» ویژه مرتبه وجود مطلق «ب» ویژه مرتبه نبى مطلق (حضرت رسول اکرم(ص)) و نقطه ویژه ولى مطلق (خاتم الاولیاء) است، چون همان گونه که «ب» با نقطه برجستگى امتیاز مى‏یابد، نبوت نیز، با ولایت برجستگى و امتیاز مى‏یابد. به تعبیر دیگر، مرتبه ذات غیبى که همان غیب الغیوب و در حجاب مطلق است و نمى‏توان به آن علم یافت و مقام الجمع و غماء نامیده مى‏شود و مرتبه ذات با تعیین این که در مرتبه فروتر قرار دارد، مقامات تفصیلى و غماء خوانده مى‏شود. آن علامه شهید مى‏نویسد: بیم از به درازا کشیدن سخن و ناسازوارى آن سبب شده است که بیش از این به علم و اوفاق و طلسمات اشاه نشود و گرنه روشن مى‏کردم این که نقل شده امام على(ع) براى عبداللّه بن عباس از شب تا صبح در بقیع از «ب» سخن مى‏گفته، به چه معناست. نگرش‏ها و نقدهاى اصولى‏ در عصر شیخ انصارى دانش اصول به شکوفایى و بالندگى رسید و گسترش یافت، رفته رفته از محدوده خود پا را فراتر نهاد، بزرگانى چون آیت اللّه بروجردى و امام خمینى کوشیدند این علم را از زواید، اضافات و نکات غیر ضرور پالایش کنند، سید مصطفى که از خرمن دانش، بینش و بصیرت این دو فروغ فقاهت خوشه‏ها چید و خود ستاره‏اى تابناگ گردید از آیت اللّه بروجردى و والدش شیوه‏هایى را آموخت و مجموعه افکار اصولى خود را به حوزه‏ها ارائه داد ابتکارش در این عرصه آن است که علاوه بر پیگیرى روش استادان خود، دانش اصول را با تحریر نوین، پیراستن و آراستن ویژه مطرح ساخت و در این وادى به نوآورى‏ها و ابداعاتى ناب دست یافت. وى تأکید کرد اصول مقدمه‏اى بر فقه است و نمى‏توان مانند دیگر دانش‏هاى اعتبارى و حقیقى بر آن علم نهاد. مقدمه چینى‏هاى فراوان، ذکر دلیل‏هاى گسترده و یادآورى‏هاى اضافى در پایان بحث‏ها بیان‏گر آن است که این دانش بى جهت و غیر اصولى رشد یافته و کمتر در مسیر تکاملى گام نهاده است، او مى‏افزاید به دلیل همین تورّم غیر ضرور علم اصول از هدف اصلى خود که پرورش افکار و پیدایش نیروى استنباط مى‏باشد دور شده و دچار بخش بندى‏هاى گوناگون و احتمالات فراوانى در طرح مسایل شده که هیچ گونه ضرورتى ندارد زیرا حوزه اصولى دو محور است: آفرینش مسئله‏اى جدید و قاعده‏اى نوین، گشایش مشکلاتى که از گذشته وجود داشته است، از دیدگاه وى علم اصول جویندگان دانش را گرفتار بحث‏هاى دست و پاگیر و گسترش استدلال در مسایل بدیهى، روشن و معمولى کرده که گاهى به مناقشات بیهوده، مسائل وهمى و تسویلات شیطانى منجر شده است. علامه شهید به شیوه آموزشى دانش اصولى انتقاداتى دارد و براى بر طرف کردن اضافات و مطالب بى ارتباط با آن، راه کارهایى را گوشزد مى‏کند، جدا کردن مسائل اصولى از نکات کلامى و فلسفى، توجه به سیر تاریخى مسایل اصولى و بهره گرفتن از کارشناسان خبره و خردمند در مسایل حقوقى، اجتماعى، قضایى مى‏تواند دانش اصول را از مطالب کم فایده و حاشیه‏اى دور سازد و مسیر اصلى آن را هموارتر و روشن‏تر نماید و دانشمندان این رسته را در شناخت موضوعات بدست آوردن حجت و دلیل واضح براى استنباط دقیق و واقع بینانه مدد مى‏رساند. آن شهید مرز بندى بین خطاب شخصى و قانونى و جدا کردن آن دو در بحث‏هاى اصولى را، بسیار راه گشا و کارساز مى‏داند، که این نکته را در مکتب امام خمینى آموخت، به شایستگى از آن در گشودن دشوارى‏هاى این علم بهره گرفت و با پردازش و پرورش نوینى آن را مطرح و در اصول کارآمد ساخت، او تأکید مى‏کند طرح این اصل از سوى بنیان گذارش یعنى امام خمینى بارقه‏اى ملکوتى و سفره‏اى الهى بوده است و به روشنى مى‏گوید چنین ابداعى ویژه والد مکرّم است و شرح و تفسیرش نزد ماست و از تمام ریزه کارى‏هاى آن آگاهى داریم. اصل سهولت و آسان‏گیرى در بسیارى موارد به فقیه اصولى یارى مى‏رساند و او را از احتیاطهاى دست و پاگیر نجات مى‏دهد و افق روشنى را مى‏گشاید، سید مصطفى مى‏گوید احتیاط، نیروها و استعدادها را هدر مى‏دهد، اوقات را تباه مى‏سازد، از این رو فقیه راستین آن است که آیین اسلام را به عنوان مکتبى اسان و در خور فهم و عمل، براى همگان معرفى کند، آن گونه که صاحب شریعت فرمود: من بر دین آسان برانگیخته شدم، چه بسا احتیاط در برخى موارد، خلاف احتیاط باشد نباید شریعت را به گونه‏اى جلوه داد که مردم از آن گریزان گردند و زمینه پذیرش دین در میان انسان‏ها از بین برود. معیار آسانى و آسان‏گیرى گاهى در قانون‏هاى اصلى و دستورات خداوندى دیده مى‏شود به عنوان نمونه نماز شکسته و عدم روزه‏دارى براى مسافر واجب مى‏شود، قرآن مى‏فرماید: «یرید اللّه بکم الیسر و لایرید بکم العسر»(10) و نیز در کلام وحى تأکید گردیده است: «و ما جعل علیکم فى الدین من حرج»(11) اصولى راستین با توجه به این اصل‏هاى قرآنى تکلیف را بر مکلّفان دشوار نسازد، آن شهید مى‏نویسد:در مواقعى معیار و مصلحت آسان‏گیرى چنان قوت دارد که موجب پیدایش اصل ترخیص مى‏شود و این جنبه بر تکلیف مقدّم مى‏گردد، البته شارع در تکلیف‏ها به جلبه‏هاى خوب و بد آن‏ها کاملاً توجه دارد ولى سهولت را هم در نظر مى‏گیرد. او در جایى خاطرنشان مى‏نماید: قانون گذار شرع مقدّس هدف عالى و برتر را در نظر دارد ولى از طرفى مردمانى را مى‏بیند که به جهت توانایى‏ها و ظرفیت‏ها با هم یکى نمى‏باشند و براى آن که رعایت این تفاوت‏ها را بنماید از آن هدف برتر دست بر مى‏دارد و به کم‏تر و حداقلّى آن قانع مى‏گردد، دانشورى که مى‏خواهد به قواعد استنباط و ابزار استخراج احکام شرعى آگاهى یابد و آن را در فقه بکار گیرد باید کارهاى کم دردسر را براى مردم بیابد. آن دانشور وارسته در نقدهاى اصولى حرف‏هاى تازه‏اى دارد و او را باید به حق قهرمان این عرصه دانست گرچه در نهایت فروتنى مى‏زیست اما در مقابل آراى استادان مى‏ایستاد و اگرچه براى پدرش مقام فوق العاده علمى و فکرى قایل بود و وى را مجدّد اسلام مى‏شمرد و صاحب ابتکارات اصولى به حساب مى‏آورد امّا نظرات امام را نقد مى‏کرد. او با شجاعت فضاى اندیشه زمان را به نقد مى‏کشید و حصارهاى اطراف را مى‏شکافت و این ویژگى از صلابت علمى، ذهن موشکاف و قدرت ابداعى و ابتکارى او حکایت دارد او تکیه بر دقت‏هاى عقلى را در بحث‏هاى اصولى نادرست دانست و نیز استفاده از مفاهیم و قواعد دیگر علوم را در موضوع اصول فقه امرى مخاطره‏آمیز تلقى کرد و این استفاده در مواقعى مضر به بحث‏هاى اصولى دانست، حتى تأکید نمود بحث کردن از مفاهیم لغوى در صورتى که در قرآن و سنت نیامده باشد در این عرصه موضوع لغوى مى‏باشد و مباحث اصولى را متورّم مى‏سازد.(12) شهید سید مصطفى خمینى براى مباحث اصول فقه چندان جایى در تفسیر قرآن در نظر گرفته و بنابر ان نهاده که نوع بحث‏هاى اصولى را به کتاب تحریرات الاصولیه خود ارجاع دهد، با وجود این، در محدوده اعتدال آن را از علم تفسیر جدا ندانسته است و تفکیک نمودن مباحث این دانش را از موضوعات تفسیرى نپسندیده است، چنانچه درباره خطاب‏هاى قرآن خاطرنشان مى‏نماید گاه شخصى و جزئى و موردى هستند و گاه عمومى، در خطاب‏هاى نوع اول خردمندانه نمى‏باشد کس دیگرى به کارى مکلّف گردد در حالى که مشخص است تبعیت نمى‏کند اما در خطاب‏هاى قانونى، عرفى و شرعى حالات افراد در نظر گرفته نمى‏شود و بر مصالح کلّى تأکید مى‏گردد، در این مورد هم وقتى کثیرى از مردم در مقام پذیرش باشند کفایت مى‏کند، مولّف در برخى بحث‏هاى تفسیرى نکات اختلافى علم اصول را مطرح کرده است. تأمّلات فقهى‏ شهید آیت اللّه سید مصطفى خمینى نگاشته‏هاى ارزشمندى در فقه داشته که متأسفانه بخش مهمى از آن‏ها در هنگام یورش مأموران ساواک به منزل امام خمینى در 15 خرداد 1342 ش به تاراج رفته است، او در برخى حواشى و یادداشتها و تقریرات فقهى به اثر بزرگى در این موضوع به نام کتابنا الکبیر اشاره دارد و شرح مبسوطى از بحث‏هاى فقهى را به آن نوشته ارجاع مى‏دهد، او پژوهش‏هایى در مباحث نوین فقهى داشته که اکنون در دسترس مشتاقان یافته‏هاى فقهى نمى‏باشد. او برخى نگارش‏هاى فقیهان را به مناسبت، مورد نقد و ارزیابى قرار مى‏دهد و نظر نو و راه گشا در موضوع مورد بحث پیش روى خوانندگان مطرح مى‏کند، از جمله این که فقهاى شیعه هرگونه غنایى را جز در موارد نادر حرام دانسته‏اند بر نمى‏تابد و مى‏نوسید: هیچ دلیلى بر حرام بودن غنا به معناى گسترده‏اش وجود ندارد، آن چه نهى گردیده، نوعى از غناست و این دیدگاه با نظر برخى علما تفاوت دارد و مى‏افزاید من نظر به حرام بودن غنا دارم هرچند حرام‏هاى دیگرى هم همراهش نباشد ولى بر اساس نظر آنان، آنگاه غنا حرام است که مجلس لهوى باشد. به اعتقادى غنا در اعیاد مذهبى و مجالس شادى اگر با حرامى توأم نگردد و محتواى آواز لغو و باطل نباشد اشکالى ندارد اما خواندن آواز در محافل گناه و در حضور پادشاهان و ستمگران حرام است هرچند با لهوى همراه نباشد. سید مصطفى با استناد به آیات و روایات چنین نتیجه مى‏گیرد که غنا نه همیشه و همه جا و همه گونه آن حرام است و نه مدام و همه نوع و همه جا حلال بلکه غنا به دلیل خاصیت لهو، لغو و باطل بودن ممنوع مى‏شود. آن شهید تصریح مى‏نماید نظام اسلامى بعد از آن که احساس کرد خمس، زکات و مانند آن‏ها براى اداره جامعه کافى نمى‏باشد مى‏تواند وجوه دیگرى را تحت عنوان مالیات و گمرکات از مردم بگیرد و براى عملى گردیدن این مقصد نهادهایى را پدید آورد، البته اگر شرایط اجتماعى براى دریافت پرداخت‏هاى شرعى مهیا باشد بدون شک شکاف‏هاى اقتصادى با خمس و زکات بر طرف مى‏شود و دیگر نیازى به اخذ مالیات و مانند آن نمى‏باشد. دیدگاه مشهور فقهاى شیعه حرام بودن پیکر تراشى و تصویرگرى انسان و دیگر آفریده‏هاى جاندار است، شهید مصطفى خمینى مى‏گوید باید انگیزه حرام بودن این مشاغل و آگاهى از شرایط زمانى صدور این حکم مورد توجه قرار گیرد، سپس متذکر مى‏شود ممنوع بودن تصویرگرى و مجسمه سازى در روزگارى که این مصنوعات در برابر خداى سبحان به عنوان بت مورد استفاده قرار مى‏گرفت، روشن است و اصولاً در برهه‏اى از تاریخ و مقطعى از یک بستر فرهنگى جوامع این کارها از روى جهالت، خرافات و پوچى صورت مى‏گرفت و مردم در برابر مجسمه‏ها و پیکرهاى مصنوعى به سجده مى‏افتادند و مشاغل مذکور جاهلیت، بت پرستى، شرک و کفر را رواج مى‏داد اما نمى‏توان این حکم را فراگیر و بدون قید و حصرى صادر کرد و اگر پیکر تراشى با انگیزه ذوقى، هنرى، میراث فرهنگى و فعالیت‏هاى تفریحى صورت گیرد حکم جداگانه‏اى دارد، بطور یقین حرام بودن، جاهایى را در بر مى‏گیرد که انگیزه‏هاى جاهلى و زنده نگاه داشتن شعائر بت پرستى در میان باشد در این صورت نه تنها پیکر تراشى و چهره نگارى حرام است بلکه از نگهدارى پیکرها و چهره‏هاى مصنوعى نهى گردیده است و اگر منظور از این فعالیت جنبه‏هاى هنرى و مطالعات مردم‏شناسى باشد، گویا اشکالى ندارد. دسته‏اى روایات وجود دارند که یادآور شده‏اند در روز قیامت به پیکرتراشان فرمان مى‏رسد ساخته‏هاى خود را زنده کنید و چون از احیاى آن‏ها ناتوان مى‏گردند به مجازات الهى مبتلا مى‏شوند، شهید سید مصطفى خمینى این دسته روایات را از نظر سند و دلالت ناقص مى‏داند و از دیدگاه او روایت بدون سند اگر چه راوى آن شناخته شده باشد فاقد اعتبار است، به علاوه عاقلانه نیست که هر چهره‏پردازى با هر انگیزه‏اى که داشته باید به پیکرى که تراشیده روح بدمد و این دیدگاه براى ثابت کردن حرام بودن چهره‏نگارى و مجسمه سازى کافى نیست، افزون بر آن پذیرش این گونه روایات، اعتقاد به محشور گردیدن آفریده‏هاى بى جان است و چنین چیزى در کلام اسلامى جایگاهى ندارد.(13) آن شهید بر خلاف عدّه‏اى از مفسّران که پرداختن به مباحث فقهى را بیرون از حوزه کار تفسیر تلقّى کرده‏اند، طرح و تبیین مسایل فقهى را در قلمرو تفسیر نه تنها جایز بلکه لازم دانسته است البته افراط در فقهى دیدن و فقهى گردانیدن قرآن را مورد انتقاد قرار مى‏دهد و گاه نیز از مفسّرانى انتقاد مى‏کند که پاره‏اى مباحث فقهى را به آیاتى نسبت مى‏دهند که آن‏ها از این گونه موضوعات دورند به باور او آیاتى که در مقام ستایش مؤمنان یا توصیف اهل ایمان است و جنبه‏هاى کلامى و اخلاقى را در نظر دارند در مقام تشریع نبوده و استدلال فقهى به این دسته آیات بى ارتباط است، در عین حال خود سید مصطفى با رعایت قواعد استنباط از ظاهر برخى آیه‏ها نکات فقهى استخراج مى‏کند(14) و احیاناً مطالب فقهى را به گونه‏اى استدلالى مورد نقد و بررسى قرار مى‏دهد، به عنوان نمونه برخى مفسّران از آیه ایاک نعبد و ایّاک نستعین چنین استفاده کرده‏اند که نه تنها عبادت غیر خدا باطل است، بلکه بندگى خدا براى تحصیل بهشت و فرار از دوزخ باطل است زیرا منظور از واجب عبادت خالص است، امّا وى این برداشت نادرست را موجب تأسف دانسته است و مى‏افزاید در این آیه حصرى وجود ندارد.(15) شهید سید مصطفى خمینى در زمره محققان توان مندى است که ضمن نشر اندیشه‏هاى امام خمینى درباره اصل ولایت فقیه و حکومت اسلامى، به بحث و بررسى در این باره پرداخت و رساله‏اى با عنوان اسلام و حکومت به نگارش درآورد و در ضمن دیگر مباحث فقهى استدلالى خویش به تناسب موضوعات این مقوله را مورد توجه قرار داد. او حکومت را اصلى انفکاک‏ناپذیر از دین دانست و در این‏باره به سیره پیامبر اکرم(ص) در تشکیل نظام اسلامى، تعیین تکلیف رهبرى آینده توسط خاتم پیامبران، موضوعات ضمانت اجرایى این آیین و جامعیت و آمیختى اسلام با دیانت استناد کرد. وى تأکید نمود: ائمه پیروان خود را به عدم پذیرش حکومت‏هاى ستمگر تشویق مى‏نمودند و در صدد بودند نظام ظالمانه را از بین برده و ملّت مسلمان را به تشکیل حکومت عادلانه و بر حق برانگیزند. علامه سید مصطفى براى اثبات اصل ولایت فقیه به دلیل‏هاى عقلى و نقلى استناد جسته است او تبلیغ، ارشاد اسلامى، گسترش فرهنگ اسلامى، تعزیرات، فتوا، قضاوت، دریافت اموال خراج، اوقاف عامه، جزیه، نذورات، صدقات، مال مجهول المالک، ارث کسى که وارث ندارد، انفال، نصب والیان، ولایت بر وصایا و اوقافى که وصى و متولى وقف ندارند، حفظ اموال افراد یتیم، غائب، دیوانه، سفیه و تصرف در آن‏ها بر حسب مصلحت، تشکیل و مجهز نمودن ارتش، اداره کارگزاران حکومتى، نظارت بر بازار، ضرب سکّه، اجراى حدود، اجبار محتکر به فروش کالا، قیمت گذارى‏ها، تعیین رؤیت هلال ماه، اصلاح راه‏ها و مسیرهاى ارتباطى، احداث مراکز و اماکن عمومى، خیریه، بهداشتى و درمانى، امر به معروف و نهى از منکر، دفاع از مرزها و مردم و آبرو و اموال امت مسلمان و حتى اقلیت‏هاى دینى را جزو اختیارات و وظایف ولى فقیه بر شمرده است. آن شهید ضمن تأکید بر مطلق بودن اختیارات ولى فقیه، یادآور مى‏شود قید مطلق مربوط به حوزه اختیارات است یعنى در اداره یک قلمرو و سرزمین مبسوط الید است نه آن که هرگونه بخواهد، مى‏تواند عمل کند. حاکمیت اسلامى در صورتى مشروعیت مى‏یابد که به احکام الهى عمل شود، حقوق مردم صیانت گردد، دست اندرکاران براى خود امتیازى ویژه قایل نباشند و براى تحقق عدالت بکوشند و این اصل با خودمحورى، ضایع کردن حقوق مردم، تحمیل نمودن شرایط آشفته اقتصادى و اجتماعى به مردم ناسازگارى دارد. شیوه حکومت ولى فقیه استمرار روش حکومتى پیامبر و حضرت على(ع) است که دیگران تا زمانى که قصد براندازى و درگیرى مسلحانه نداشتند مى‏توانستند اعتراض و انتقاد هم به برخى شیوه‏هاى اجرایى کارگزاران و والیان داشته باشند. آن علّامه بزرگوار تصریح مى‏نماید فقاهت صرفاً به شناخت احکام فرعى بسنده نمى‏گردد بلکه عقاید، اخلاق، مناسبات سیاسى و روابط بین الملل را در بر مى‏گیرد، در واقع فقیه به تمامى زوایا، ابعاد و جوانب اسلام و مسلمانان اشراف دارد. در تزاحم شرایط مى‏گوید اگر مملکت در شرایط آرامش و امنیت بسر مى‏برد فقیه داناتر براى رهبرى شایسته‏تر است امّا در صورت آشفتگى‏هاى سیاسى و به خطر افتادن مرزهاى مسلمین و شورش یاغیان و طمع متجاوزان، شخص شجاع‏تر براى بدست گرفتن نظام سیاسى در اولویت قرار دارد البته شرط بر این است که در ولىّ فقیه ایمان، تقوا و عدالت وجود دارد.(16) پى‏نوشت‏ها: 1. نک: تفسیر القرآن الکریم، سید مصطفى خمینى، ج 1، ذیل تفسیر سوره حمد، و نیز بنگرید به مقاله ملاصدرا از منظر شهید مصطفى خمینى، محمد اسماعیل زاده، مجموعه مقالات جهانى حکیم ملاصدرا، ج 1(ملاصدرا و حکمت متعالیه)، تهران، خرداد 1378، ص 154 - 152. 2. سوره توبه، آیه 49. 3. سوره فرقان،آیه 44. 4. انّه تعالى یملک عباداً غیرک و انت لیس لک ربّ سواه. 5. این دستورالعمل در مجله حوزه، شماره 82 - 81 درج گردیده است. 6. تفیسر القرآن الکریم، سید مصطفى خمینى، تصحیح و تحقیق سید محمد سجادى، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، ج 1، ص 119. 7. مجله حوزه، همان، ص 199 - 198. 8. تفسیر روحانى، دکتر محمد على لسانى فشارکى، تهران، عروج، 1376، ص 183. 9. تفسیر القرآن الکریم، ج 1، ص 203 - 197. 10. همان، ص 143 - 133 و ج 2، ص 49. 11. سوره بقره، آیه 185. 12. سوره حج، آیه 78. 13. نک: تحریرات فى الاصول، سه جلدى، شهید مصطفى خمینى، تحقیق و تصحیح سید محمد سجادى، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، مقاله رویکردهاى نوین استاد در دانش اصول، ابوالقاسم یعقوبى، مجله حوزه، ش 82 - 81، ص 167 - 126، مجموعه مقالات، مقاله احمد مبلغى در این باره. 14. بنگرید به تفسیر القرآن الکریم، ج 2، ص 253 - 251، همان ص 386 - 385، ج 3، ص 461؛ ج 4، ص 275 و 339؛ تفسیر روحانى، ص 203 - 199. 15. بنگرید به دیدگاههاى فقهى شهید سید مصطفى خمینى، اسماعیل اسماعیلى، حوزه، همان ص 38 - 34. 16. تفسیر روحانى، ص 194 - 193. 17. برخى مباحث فقهى در تفسیر آیت اللّه سید مصطفى خمینى، محمد رحمانى، مجله بینات، ش 15، پاییز 1376، ص 74. 18. بنگرید به کتاب الاسلام و الحکومة، سید مصطفى خمینى.