غروب سپیده گشا (تأثیر شهادت حاج آقا مصطفى خمینى در گسترش نهضت اسلامى ایران) غلامرضا گلى زواره‏ افول یک ستاره‏ پایان زندگى هر کس به مرگ اوست‏ جز مرد حق که مرگ وى آغاز دفتر است‏ در سال 1356ش به دلیل افزایش استبداد و گسترش اختناق در ایران، نارضایتى‏ها و اعتراضات مردمى و مخالفت‏هاى گروهها و جمعیت‏ها با دستگاه ستم فزونى گرفت، از سوى دیگر بیمارى سرطان خون شاه شدت گرفته و چون احتمال داده مى‏شد به هلاکت برسد تمهیداتى مقدماتى به عمل آمده بود که تا زمان به قدرت رسیدن فرزندش رضا پهلوى، همسرش فرح دیبا نایب السلطنه گردد، رئیس جمهور آمریکا، جیمى کارتر، در ژانویه سال‏1977 میلادى (دى 1356ش) به طور ضمنى گفت: کشورهایى که در آن‏ها اساساً حقوق بشر نادیده گرفته شود ممکن است از کمک‏هاى اقتصادى و تسلیحاتى آمریکا محروم گردند. این مسائل موجب گشت که شاه تصمیم گرفت از روش دیکتاتورى قبلى دست بردارد و اصلاحاتى در نظام قضایى، اجرایى و ادارى انجام داد و به دلیل فشار افکار عمومى خصوص سازمان عفو بین‏الملل و کمیسیون بین‏المللى قضات از شکنجه‏هاى شدید مخالفین کاست. روشنفکران و مبارزین سیاسى به ارسال و تکثیر نامه‏هاى اعتراض‏آمیزى پرداختند که تا آن زمان امکان چاپ آن‏ها وجود نداشت، مقارن این انتقادها و افشاگرى‏ها و نیز افزایش فشارهاى بین المللى نظیر انجمن حقوقدانان و نیز گروههاى چریکى و مذهبى، مسایل و مشکلات اقتصادى و اجتماعى روز به روز حادتر مى‏گردید، شاه در برابر این واقعیت‏ها و جهت ارضاى افکار عمومى ژست‏هایى گرفت، در فروردین 1356 براى نخستین بار درهاى دادگاهى که براى بررسى فعالیت‏هاى ضد رژیم تشکیل گردیده بود، به روى عموم باز شد، به سازمان صلیب سرخ بین المللى اجازه دادند که از برخى زندان‏هاى ایران بازدید کنند، شکنجه افراد تا حدود قابل توجهى کاهش یافت، قوانین جدیدى که وضع دادگاههاى نظامى را که زندانیان سیاسى را محاکمه مى‏کردند تا حدّى بهبود مى‏بخشید اعلام گردید، آثار دکتر على شریعتى که اخیراً از ممنوعیّت و سانسور آزاد گردیده بود، اکنون در مقیاس وسیعى به فروش مى‏رفت. در تیر 1356 امیر عباس هویدا از سمت نخست وزیرى عزل گردید و جمشید آموزگار به جاى او روى کار آمد.(1) با وجود این وضع و بهبود یافتن اوضاع سیاسى، رژیم شاه به ضدیت با ارزش‏هاى اسلامى و شعائر شیعه و علماى اسلامى ادامه داد و به شدت نگران آن بود که نهضت اسلامى ایران به رهبرى امام خمینى در این شرایط چون رودخانه‏اى خروشان گسترش یابد و سیلاب‏هاى ناشى از اعتراض‏هاى مردمى و نیروهاى انقلابى با هدایت و نظارت امام خمینى بساط او را درهم بریزد، از این جهت تصمیم گرفت جنایت دیگرى را بر کارنامه سیاه خود اضافه کند، از این روى عوامل ساواک براى ضربه زدن به نیروى محرکه انقلاب اسلامى در صدد به اجرا درآوردن نقشه‏اى مرموز و مشکوک برآمدند. آنان به خوبى مى‏دانستند حاج سید مصطفى خمینى در سفر و حضر همراه پدر و بازوى تواناى وى و برنامه ریز فعالیت‏هاى انقلابى نیروهاى پیرو امام بود و اگر چنین شخصیت علمى، تأثیرگذار، مقاوم، قاطع و سازش‏ناپذیر را از میان بردارند به تصور باطل خویش به اهداف ذیل دست مى‏یابند: 1- با از بین رفتن سید مصطفى ضربه روانى شدید به پدرش وارد مى‏شود و در نتیجه از مشى قبلى و تقویت و تحریض مبارزان دست بر مى‏دارد. 2- پیشگیرى از خطرهاى بعدى که امکان دارد این دانشمند سیاستمدار جوان براى رژیم پدید آورد. 3- جلوگیرى از سیاسى شدن حوزه نجف که با اقدامات حاج آقا مصطفى به کانونى براى مخالفت جدّى علیه رژیم پهلوى تبدیل شده بود. 4- ایجاد هراس در میان مخالفان و مبارزان و این که از بیم کشته شدن به مخالفت‏هاى خود با نظام استبدادى پایان دهند یا حداقل کوشش‏هاى سیاسى خود را تقلیل دهند.(2) در صورتى که نه تنها این حرکت عوامل ساواک بر پیکر انقلاب و قاطعیت امام ضربه و خللى وارد نکرد بلکه باعث سرعت بخشیدن و گسترش نهضت اسلامى شد و زمینه‏هاى فتح و ظفر را فراهم آورد بنابراین با شدت گرفتن فعالیت‏هاى سیاسى و مبارزاتى و تلاش‏هاى علمى و فرهنگى حاج آقا مصطفى رژیم پهلوى تشخیص داد وجود این شخصیت در خارج از کشور و در کنار امام خمینى مانع برنامه‏هاى فاسد و ضد اسلامى اوست، به همین سبب کوشید او را از میان بردارد. دلیل این مدعا اظهاراتى است که در زمان به هلاکت رسیدن تیمور بختیار در عراق از سوى مقامات ایران مطرح شد و طى آن رادیو تهران اعلام کرد: دو نفر ایرانى به ایران اسلحه وارد مى‏کنند که یکى از آنان سید مصطفى خمینى است. از همین گفته روشن مى‏شود که نظام استبدادى حاکم بر کشور ایران وجود ایشان را بزرگترین قدرت مخالف در بیرون از مرزهاى سیاسى مى‏دانسته است. پس از آن رژیم برنامه ترور این عزیز را در دستور کار خود قرار داد. حتى گروهى از نیروهاى زبده و ورزیده امنیتى ساواک به بغداد اعزام شدند و مأموریت یافتند تا با حمایت و تحت پوشش سیاسى سفارت ایران در بغداد دست به عملیات تروریستى بزنند و همچنین چند شخصیت مستقر در نجف اشرف جزو فهرست آنان بود، از آن کسان یکى هم شهید سید مصطفى خمینى بود که البته دشمنان موفق نشدند نقشه خویش را عملى کنند و این گروه از هم پاشید. شهید سید مصطفى خمینى چند ماهى قبل از شهادتش نقل کرده است: به یک شب وقتى از حرم مطهر حضرت امیرالمؤمنین باز مى‏گشتم در طول مسیر به عیادت یکى از علماى نجف رفتم، در آن جا نشسته بودم که درب به صدا درآمد، پسر آن عالم خبر داد دو نفر آمده‏اند و با شما کار دارند، گفتم بگو بیایند بالا یکى جوان و دیگرى مسن بود، آن جوان سؤالاتى کرد و اخبارى از داخل ایران داد، از جمله این که دولت ایران تشخیص داده است که شما از سرسخت‏ترین مخالفان رژیم ایران در خارج کشورید لذا گروهى تشکیل داده‏اند شما را در نجف ترور کنند. علاوه بر این موارد عینى دیگرى در آن مقطع روشن مى‏کند که مرگ حاج‏آقا مصطفى طبیعى نبوده و رژیم منفور ستم شاهى آن را طرح ریزى کرده بود.(3) گویا یکى از اهل کشف و شهود هم این ضایعه را پیش بینى کرده بود حجةالاسلام و المسلمین امام جمارانى نقل کرده است هم حاج احمد آقا و هم حاج سید محمد بجنوردى براى من گفته‏اند، سال 1355 همراه حاج آقا مصطفى به لبنان رفتیم و از آن جا در شهر بعلبک که از توابع این سرزمین است گشت و گذارى داشتیم یک بار که خسته شده و کنار خیابانى نشسته بودیم مردى در کسوت عرب‏ها خیلى خاکى و خودمانى و صمیمى آمد پیش ما نشست، او با لهجه‏اى عربى خیلى جذّاب و گیرا صحبت مى‏کرد، آن مرد رو به حاج آقا مصطفى کرد و گفت شما دنبال یک سرى مسایل و اهدافى هستید که به زودى پیروزى نصیبتان مى‏شود و سپس افزود البته آن زمان شما در قید حیات نمى‏باشید و سال بعد در فقدانتان مردم سوگوار مى‏گردند، حاج آقا مصطفى خواست به آن مرد کمکى بکند ولى متوجه نشد او چطور از آن جمع فاصله گرفت و به کجا رفت.(4) حاج آقا مصطفى بعد از مرگ دکتر على شریعتى گفته بود: ساواک فهرستى از پنجاه و شش نفر تهیه کرده که مرموزانه کشته شوند، من و پدرم نیز جزو این لیست مى‏باشیم.(5) و گویا آن علامه وارسته از طریق یک نوع فراست درونى یا کشف‏هاى باطنى شهادت خویش را پیش‏بینى کرده بود چرا که حضرت امام را وصى خود قرار داد در حالى که معمولاً پدر، پسر خود را وصى قرار مى‏دهد.(6) سرانجام در روز اول آبان 1356، نهم ذیقعده سال 1397 به طرزى مرموز در منزل خود به شهادت رسید. در حالى که یک روز قبل از آن حاج آقا مصطفى خیلى شاداب، با نشاط و در نهایت سلامت به سر مى‏برد و هیچ کسالتى در وضع مزاجى او مشاهده نمى‏گردید، گفته شده که افرادى با وى دیدار کرده و او را مسموم کرده‏اند.(7) نقشه مرموزانه ساواک‏ شهادت حاج آقا مصطفى بر حسب قرائن متعدد در محافل سیاسى و انقلابى و رسانه‏اى به ساواک نسبت داده شد. در تاریخ کمبریج آمده است: در اواخر اکتبر سال 1977م فرزند ارشد امام خمینى یعنى حاج سید مصطفى خمینى که شخصیتى قابل و یار اصلى پدر بود ناگهان در نجف درگذشت، مرگ او را عموماً به پلیس امنیتى شاه نسبت مى‏دادند و در تهران و سایر شهرها تظاهراتى در محکومیت آن چه که قتل ایشان تلقى مى‏شد برگزار شد.(8) احمد حسین یعقوب در کتاب الامام الخمینى و الثورة الاسلامیة فى ایران القصة الکامله نوشته است حاج آقا مصطفى که رابط پدر و انقلابیون ایران و دیگر مناطق بود و نامه‏ها و بیانیه‏ها و اعلامیه‏هاى امام را منتشر مى‏کرد و از ستون‏هاى مهم نهضت اسلامى به شمار مى‏آمد در این ایام فداى توطئه ساواک قرار گرفت و مأموران امنیتى نسبت به قتل او اقدام کردند.(9) محمد حسنین هیکل نویسنده مصرى نیز در کتابش مى‏نویسد سید مصطفى در سال 1977 م توسط ساواک به قتل رسید.(10) دکتر سید جلال الدین مدنى نوشته است: سید مصطفى شخصیتى جوان و سازش‏ناپذیر مذهبى سیاسى به شمار مى‏آمد که براى رژیم خطرى بالقوه محسوب مى‏گردید، وى را بدون این که سابقه بیمارى داشته باشد در اتاق خواب درگذشته مى‏یابند و با توجه به موارد دیگر مرگ‏هاى مشکوکى که مردم دست ساواک را در آن وارد مى‏دیدند، این مورد نیز عنوان شهادت یافت و در ایران به تجلیل زیاد از او پرداختند، این تجلیل تا به آن جا رفت که رژیم پهلوى را به عکس العمل وارد ساخت، دکتر مدنى در پاورقى کتابش خاطرنشان مى‏نماید در دوران رژیم شاه به تعدادى مرگ‏هاى مشکوک برمى‏خوریم که آن‏ها را مردم طبیعى ندانسته و هر کدام را جنایتى از ناحیه ساواک تلقى کرده‏اند، جلال آل احمد که از مخالفین رژیم و فرهنگ مبتذل غربى بود و رژیم از انتشار برخى آثارش جلوگیرى مى‏کرد در سال 1345 در دهکده ییلاقى خود در شمال ایران به طرزى ناگهانى درگذشت و ساواک دستور دفن فورى او را داد. دکتر سید باقر کاشانى فرزند آیت اللّه کاشانى از پزشکان متعهدى بود که علیه رژیم مبارزه‏اى جدّى داشت و براى نیروهاى امنیتى شاه مانع مى‏تراشید، او در سال 1350 در تصادف مشکوکى کشته شد، این حادثه بر بسیارى باور نیامد و کار ساواک نامیده شد، بویژه زدو خوردى که در مراسم تشییع جنازه‏اش صورت گرفت نشانه توطئه‏اى از پیش به اجرا درآمده بود. غلامرضا تختى ورزشکار خوش فکر و مورد علاقه مردم که قهرمان کشتى در ایران به شمار مى‏آمد در سال 1345 اعلام گردید که خودکشى کرده امّا چون قبلاً پلیس شاه برایش محدودیت هایى انجام مى‏داد و او هم با یک نوع استقلال فکرى زیر بار زور نمى‏رفت، کسى انتحار او را باور نکرد و گفته شد دربار شاهنشاهى در کشتنش نقش داشته است. دکتر حسن ارسنجانى وزیر اسبق کشاورزى رژیم پهلوى که در زمان اصلاحات اراضى وزیر کشاورزى بود.(11) وى در تهیه مقدمات برنامه کودتاى سرلشکر ولى اللّه قرنى دست داشت و به همین مناسبت از طرف دادگاه نظامى ارتش مدتى بازداشت و زندانى گردید ولى محکومیت نیافت، با این حال پس از آزادى، جمعیت ازادى را که او تشکیل داده بود شاه منحل کرد. وى در سال 1342 توسط محمد رضا پهلوى از وزارت عزل گردید و مدتى سفیر کبیر ایران در ایتالیا بود، ارسنجانى در سال 1348 درگذشت و مرگ او به دلیل سکته قلبى اعلام گشت امّا شهرت یافت به دلیل انتقاد به رژیم شاه، به قتل رسیده است.(12) حجةالاسلام و المسلمین حاج سید احمد خمینى در تاریخ 26/7/1359 بمناسبت فرا رسیدن سالروز شهادت آیت اللّه سید مصطفى خمینى پیامى صادر کرد که در فرازى از آن آمده بود: برادرم همچون یکى از شهداى قبل از پیروزى انقلاب به دست عوامل شاه مسموم شد. از خصوصیات بارز این مرد خدا دشمنى پرو پا قرص با شاه و رژیم او و جهت دار بودنش در مبارزه و صراحتش در برخورد با مسایل اصولى...بود.(13) پزشکان با رؤیت جسد آن مرحوم احتمال قوى دادند ایشان در اثر مسمومیت به شهادت رسیده باشد ولى امام خمینى با کالبد شکافى جسد مخالفت کرده آن روح قدسى در توجیه این کار فرمود: کشف علمى شهادت سید مصطفى موجب تحریک و خشم حزب بعث مى‏گردد و در نتیجه بسیارى از طلاب روانه زندان و دچار مشکل خواهند شد، لذا از انجام این کار ممانعت کردم. هم چنین افراد و اتومبیل‏هاى مشکوک با شماره پلتیک (سیاسى) در مراسم تشییع و تدفین سید مصطفى شرکت داشتند، گفته مى‏شود یکى از این افراد سرهنگ اشرفى، از نزدیکان شاه بوده است.(14) از پاره‏اى گزارش‏هاى ساواک بر مى‏آید که رژیم پهلوى از تلاش‏هاى سیاسى سید مصطفى به شدت نگران بوده و تمامى ارتباطها و برنامه‏هایش را با حساسیت پیگیرى مى‏کرده است. در گزارش 15/2/1352 آمده است: ضمن آن که در حال حاضر عامل اصلى فعالیت‏هاى خمینى فرزند او مصطفى مى‏باشد و محتمل است با توجه به تمایلات افراطى قذافى در زمینه مسایل اسلامى خمینى و بعضى از افراد مخالف مقیم عراق، به آن کشور مسافرت کنند.(15) در خبر 12/11/1351 که منابع امنیتى رژیم ایران تنظیم کرده‏اند مى‏خوانیم: در حال حاضر وضع خمینى در عراق به این ترتیب است که کلیه کارها و فعالیت‏ها در دست پسرش مصطفى افتاده و تمام طرفداران خمینى اطراف پسرش جمع شده‏اند، نظریه: پسر خمینى عالم و اهل دین است متناسب سیاسى وى نیز از طرف همکاران تأیید گردیده است لذا به اهمیت خبر مى‏توان اطمینان نمود.(16) در یک سند خیلى محرمانه ساواک که جزو اسناد طبقه بندى حفاظتى مى‏باشد این گزارش دیده مى‏شود: در سفر حج سال جارى(بهمن 1353) پسر آیت اللّه خمینى در مکه و مدینه مشاهده شد، نامبرده با لباس روحانى در مکه، در مسجد الحرام دیده شد، چند نفر از اشخاص ناشناس با وى در گفتگو بودند.(17) بیشتر نگرانى‏هاى ساواک از بابت وى، نقش حاج آقا مصطفى در پیوند نیروهاى حوزوى و دانشگاهى مى‏باشد که این تلاش نقشه رژیم پهلوى را که قصدش تشدید اختلاف بین این دو قشر بود بر هم مى‏زد و بدین گونه مرگ او را رقم زدند.(18) محمد حسن رجبى از مورّخان معاصر یادآور گردیده است: مرگ غیر منتظره سید مصطفى در حالى که هیچ گونه بیمارى قلبى نداشت نمى‏توانست با شروع فعالیت‏هاى سیاسى جدید امام در نجف از نظر همه یاران و شاگردان امام بدون ارتباط باشد، دلیل آنان این بود که حاج آقا مصطفى از زمان شروع نهضت در سال 1341 ش در کنار امام قرار داشت و دست راست ایشان محسوب مى‏شد و یک چهره انقلابى بود که با روحانیان، روشنفکران و دانشجویان مسلمان و مبارز داخل و خارج کشور ارتباط داشت از این رو ساواک با به شهادت رسانیدن وى کوشید یک مخالف جدى را از سر راه رژیم پهلوى بردارد و امام را تنها بگذارد.(19) ضایعه‏اى اسفناک‏ آرى سرانجام آن شب شوم با تمامى آشفتگى‏هایش فرا رسید، شام آخرین روز مهرماه سال 1356 خانم معصومه حائرى، همسر حاج آقا مصطفى دل درد شدیدى داشت که برایش پزشک آوردند، حاج احمد آقا هم آن شب به منزل برادر آمده ولى شب نماند، از قرار معلوم سید مصطفى اول شب به خانم خود مى‏گوید من امشب مهمان دارم و دیر مى‏آیم، شما شام بخورید و بخوابید، من خودم بعد از رفتن انان همان بالا مى‏خوابم فرزندشان حسین آخر شب که به منزل مى‏آید مى‏بیند چراغ اتاق پدرش خاموش است ولى صبح که مى‏خواهد برود حرم پدرش براى نماز صبح چراغ را روشن مى‏کند بعد خادم منزل براى ایشان خاکشیر مى‏برد و مى‏بیند آقا سر روى مهر نهاده و در حال سجده است و هرچه صدا مى‏کند بلند نمى‏شود، شانه‏اش را تکان مى‏دهد، مى‏بیند صورت حاج آقا مصطفى کبود گردیده است، در حال فریاد زدن مى‏دود و معصومه خانم را صدا مى‏زند، او هم احمد آقا را خبر مى‏کند و آقا را مى‏برند بیمارستان، که پزشکان مى‏گویند فوت شده است، از آن جا که تمام بدن حلقه حلقه کبود بود آن نشانه‏هاى مسمومیت را در وى دیدند، البته دولت بعثى از اعلام نظر پزشکان جلوگیرى کرد ولى دلیل مرگ همان تأثیر سمّ بر کبد تشخیص داده شد.(20) خانم حائرى در این باره گفته است: آقا مصطفى شب‏ها مطالعه داشت، آن شب گفته بود اگر میهمان آمد من درب را باز مى‏کنم شما بخوابید، اما دیگر نفهمیدیم که میهمانان چه موقع آمدند و کى رفتند و چه شد صبح زود وقتى براى ایشان صبحانه مى‏برند مى‏بینند در حال نشسته، سرش به پایین خم گردیده است، فوراً رفتم بالا دیدم دست‏هاى آقا بنفش است و لکه‏هاى بنفش روى سینه‏اش هم مشاهده مى‏شود که بلافاصله او را به بیمارستان رساندیم، علت مرگ صد در صد مسمومیت بود ولى پزشکان را تهدید کردند تا نظر خود را نگویند.(21) حجةالاسلام و المسلمین سید محمود دعایى خاطره آن روز را چنین یادآور شده است: آن روز صبح براى تهیه نان بیرون رفته بودم، هنوز آفتاب نزده بود دیدم ننه صغرى فریاد مى‏کشد، پاى برهنه مى‏دود و بر سرش مى‏زند، از دیدن این صحنه بسیار تکان خوردم،نان را به دست کسى دادم و گفتم به خانه‏ام برساند و سراسیمه رفتم دیدم آن مرحوم پشت سجاده‏شان دراز کشیده‏اند، طلبه‏اى آن حوالى بود، به او گفتم مى‏روى حاج احمد آقا را خبرکنى و بگویى خیلى فورى به منزل اخوى سر بزند، او هم رفت و احمد آقا را صدا زد و ما موفق شدیم با یک تاکسى ایشان را به بیمارستان منتقل کنیم، پزشک کشیک بعد از معاینات اولیه تشخیص داد ایشان از دنیا رفته‏اند، با علائمى که روى پوست بدنش وجود داشت مشخص بود که مرگ ناشى از مسمومیّت بوده است. حاج احمد آقا وقتى از بیمارستان به منزل رفت متحیّر بود که چگونه خبر را به امام برساند، او به طبقه بالاى منزل رفت و امام که متوجه ورودش شده بود پرسید از حاج آقا مصطفى چه خبر، احمد گفت چیزى نیست، امام دوباره که پرسید باز پسرشان جواب نداد، ظاهراً سومین دفعه بود که با پرسش امام حاج احمد نتوانست خوددارى کند و به گریه افتاد. امام فرمود: اگر مرده بگو، مرگ حق است، ادامه گریه احمد آقا موضوع را براى امام روشن کرد. کسانى که در آن لحظات سعى مى‏کردند امام را تنها نگذارند مثل مرحوم حاج شیخ حبیب اللّه اراکى و آقاى سید عباس خاتم یزدى از افراد شایسته و اطرافیان رهبر بودند، که دیدند امام چند لحظه‏اى به دست خود نگاه کرد و بعد از گفتن لاحول ولاقوّة الّا باللّه و انا لله و انا الیه راجعون فرمودند مصطفى امید آینده اسلام بود، امانتى بود و از دست ما رفت، در آن زمان این نگرانى وجود داشت که چنین تحمّل فوق العاده امام خداى ناکرده باعث ناراحتى قلبى ایشان شود و به همین دلیل تلاش مى‏کردند در مجالسى که جمعیت براى عرض تسلیت به حضورشان مى‏رسیدند، فردى ذکر مصائب خاندان عصمت و طهارت را بخواند چون امام نسبت به این خاندان حساسیت داشتند و اشک مى‏ریختند.(22) در پى شهادت حاج آقا مصطفى امام در یاد داشتى چنین نگاشت: بسمه تعالى. انالله و انا الیه راجعون. در روز یکشنبه نهم شهر ذى قعدة الحرام 1397 مصطفى خمینى نور بصرم و مهجه قلبم دارفانى را وداع کرد و به جوار رحمت حق تعالى رهسپار شد. اللهم ارحمه و اغفرله و اسکنه الجنة بحق اولیائک الطاهرین علیهم الصلوة و السلام. با انتشار خبر شهادت آن عامل ربانى حوزه نجف در هاله‏اى از سوگ و ماتم فرو رفت، درس‏هاى حوزه تعطیل شد و روحانیت به سوگ نشست. پیکر آن شهید توسط یاران و شاگردانش به کربلا انتقال داده شد، در این مراسم جمعیت انبوهى شرکت کردند، بیش از هفتاد دستگاه ماشین حامل جنازه را به کربلا و بالعکس همراهى مى‏کردند. بدن سید مصطفى را با آب رودخانه فرات غسل دادند ودر محل خیمه گاه امام حسین(ع) کفن پوش نمودند و پس از طواف در حرم مطهر حضرت سیدالشهدا(ع) و حضرت عباس(ع)، ساعت هفت بعد از ظهر همان روز اول آبان 1356 به نجف اشرف باگزدانیدند. روز دوشنبه دوم آبان (دهم ذیقعده) جنازه آن شهید در حدود ساعت نه صبح از مسجد بهبهانى که در آن موقع بیرون دروازه نجف بود آماده تشیع گردید، امام در این مکان حضور یافت و پس از مکثى کوتاه و خواندن فاتحه در بخشى از مسیر جنازه را همراهى کرد. اصولاً ایشان خیلى کم در مراسم تدفین، نماز میّت یا تشییع افراد شرکت مى‏کرد و اگر شخص متوفى از افراد برجسته و والا بود شکل شرکتشان بدین گونه بود که از حدود پنج دقیقه قبل از حرکت جنازه حضور پیدا مى‏کردند و بعد از این که جنازه حرکت داده مى‏شد، مسافتى را در تشییع جنازه شرکت مى‏کردند و خود را به کنارى کشیده و به منزل باز مى‏گشتند، آن روز در مراسم تشییع پیکر پاک فرزندشان عیناً همین شیوه را انجام دادند و هیچ گونه امتیازى قایل نشدند، در تمامى آن مراحل همه به رفتار امام خیره شده بودند که ایشان چطور با صبر و تحمّل و بدون ذرّه‏اى تزلزل چون کوهى استوار حرکت مى‏کنند. شب اول دفن پیکر حاج آقا مصطفى امام به منزل فرزندشان آمدند تا به عروس خود این ضایعه را تسلیت گویند، وقتى از درى وارد شدند که همیشه حاج آقا مصطفى به پیشواز مى‏آمد، عروسشان جلو آمد و گفت چه کار کنم؟ مصطفى کجاست، این صحنه خیلى ناراحت کننده و اندوهبار بود امّا امام با استقامت ویژه خود اشک نریختند و با حالتى قاطعانه خطاب به خانواده فرزندش فرمودند صبر کنید، به خاطر خدا صبر کنید. امام خطاب به همسر خودشان نیز فرمودند: امانتى خداوند متعال به ما داده بود و اینکه از ما گرفت، من صبر مى‏کنم شما هم صبر کنید و صبرتان براى خدا باشد. این جریان اسف‏انگیز نه تنها در حالت روحى و فکرى امام اثرى نگذاشت بلکه نتوانست نظم و برنامه ریزى روز مرّه ایشان را برهم بزند.ایشان ساعتى از روز را براى مطالعه کتاب‏هاى جدیدى که به دستشان مى‏رسید اختصاص داده بود، در همان ایام کتاب طلوع انفجار حاج سید جوادى را در دست مطالعه داشت حاج احمد آقا گفته است وقتى امام از تشییع جنازه بازگشت موقع خواندن کتاب‏هاى مورد نظرش بود و همان کتاب طلوع انفجار را گشوده و به خواندنش مشغول گردید. تمام این حالات بیانگر آن است که امام آنقدر خالصانه در مسیر راه درستى که برگزیده بود گام بر مى‏داشت که هیچ اتفاقى نمى‏توانست دگرگونى منفى در وجودشان پدید آورد. در تمام آن مدت چند جمله کوتاه از امام درباره آن فرزند ارشد و دانشورش شنیده شد یکى همان جمله اول که مصطفى امید آینده اسلام بود و دیگرى در اولین مراسم شروع درسشان بعد از آن واقعه بسیار گذرا و کوتاه از کسانى که تسلیت گفته و یا به دیدنشان آمده بودند تشکر کردند و در این مورد که بسیارى از الطاف الهى را ما متوجه نمى‏شویم، سخن به میان آوردند و افزودند خداوند الطاف خفیه‏اى دارد و الطاف جلیله‏اى و چه بسا این اتفاق‏ها از مصداق‏هاى لطف‏هاى مخفى خداوند باشد که ما در وضع کنونى متوجه نمى‏شویم. امام ثابت کرد مسایل مربوط به مرگ فرزند و دل بستگى‏هاى عاطفى به هیچ وجه نمى‏تواند در مسیر ایشان مشکلى بوجود آورد، این واکنش امام دشمن را ناکام کرد و شهادت حاج آقا مصطفى درخت انقلاب را آبیارى کرد و منشأ برکات و تحوّلات فراوانى گردید. امواج خروشان‏ در هنگام تشییع جنازه پیکر آیت اللّه سید مصطفى خمینى، بازار نجف یکپارچه تعطیل گردید، در صحن مطهر حضرت امام على(ع) آیت اللّه سید ابوالقاسم خویى بر پیکر آن شهید نماز خواند و جنازه در کنار مرقد و بارگاه مقدّس حضرت مولا امیرمؤمنان(ع) به خاک سپرده شد. شب هنگام امام پس از زیارت حرم مطهر مولاى پرهیزکاران به سراغ مزار فرزند عارف، عالم و فداکار خود رفت و با چهره‏اى گشاده و آرام اعلام فاتحه کرد و در پایان از حاضران خواست براى مصطفایش طلب مغفرت کنند و در آن لحظه که تمامى دیدگان گریان و اشک ریزان بود امام از سر قبر فرزند دل بندش برخاست و بدون کوچک‏ترین آزردگى و گرفتگى از حاضران تشکر کرد و از آن جا بیرون رفت.(23) در رسانه‏هاى جمعى و مطبوعات جهان این حادثه با تفاوت‏هایى گزارش گردیده بود، خبرگزارى فرانسه در دوم آبان 1356(24 اکتبر 1977 م) نوشت: جنبش آزادى در ایران طى یک بیانیه که در پاریس انتشار یافت اعلام کرد مصطفى خمینى فرزند ارشد بزرگ‏ترین مرجع شیعیان جهان روز 23 اکتبر به طور اسرارآمیزى درگذشته است. خبرگزارى فلسطینى وفا گزارش داد: سید مصطفى خمینى پسر امام روح اللّه خمینى در نتیجه بدرفتارى‏هاى پلیس مخفى ایران جان خود را از دست داد. روزنامه المجاهد چاپ الجزایر در هشتم دسامبر 1977 م نوشت: مصطفى خمینى فرزند امام روح اللّه خمینى مقام مذهبى مسلمانان شیعه در ایران، به دست ساواک به قتل رسید. روزنامه ارشاد چاپ کراچى در نوشتارى به قلم سید حسن عبقاتى در 16 ذیقعده 1397، هفتم آبان 1356 نوشت: مرگ ناگهانى فرزند سعید و برومند حضرت آیت اللّه العظمى آقا روح اللّه خمینى مرموز و اسرارآمیز و صدمه‏اى بس بزرگ براى حضرت آیت اللّه و خسارت جبران ناپذیرى براى دنیاى علم و دین است. در پى شهادت حاج آقا مصطفى از سوى مراجع، علما، مدرسین و طلّاب حوزه علمیه قم تلگرام تسلیتى صادر گردید که در آن آمده بود، ضایعه اسفناک فرزند برومند اسلام حاج آقا مصطفى خمینى موجب تأثر جامعه روحانیت و امت اسلام گردید و این مصیبت را به ساحت مقدس ولى عصر و امام خمینى تسلیت گفته بود، علماى تهران هم تلگراف تسلیتى براى امام ارسال نمودند وضایعه مزبور را تسلیت گفتند، روحانیون مبارز هم در این‏باره اعلامیه‏اى صادر کردند.(24) در پاسخ به پیام‏هاى هم دردى علما و مردم، امام خمینى در 21 آبان 1356ش پیام تشکرى صادر فرمود. امام در پاسخ به تلگراف تسلیت یاسر عرفات به مناسبت شهادت فرزندشان، ضمن برشمردن مصائب و دشوارى‏هاى به وجود آمده در زمان طاغوت نوشتند این مصیبت‏ها در مقابل مصائبى که بر امت اسلام و مسلمین وارد شده و مى‏شود ناچیز است، ایشان در پاسخ به تسلیت نامه دانشجویان مسلمان خارج از کشور نوشتند: این جانب از تمام حضرات آقایان که در این حادثه اظهار محبت کرده و تسلیت داده‏اند تشکر مى‏کنم.(25) در همان روزهایى که علما و افراد، این حادثه را به امام تسلیت مى‏گفتند، ایشان مراقب بود در مصائب دیگر با بازماندگان هم دردى کند، چنانچه در آن ایام پیکر میرزا على آقا نائینى فرزند آیت اللّه میرزا محمد حسن نائینى را از ایران به نجف آورده بودند، فرزند آن مرحوم گفته است پس از انجام مراسم تشییع و تدفین والدم به محضر امام رفتم تا شهادت فرزندشان را تسلیت گویم ولى قبل از آن معظم له به من تسلیت گفت. بیت مرحوم آیت اللّه حکیم جهت عرض تسلیت در منزل خدمت امام رسیدند، امام قبل از هر چیز با یک روح آرام و مطمئن احوال آیت اللّه سید محمد باقر حکیم (رئیس قبلى مجلس اعلاى عراق) را که در آن ایام در زندان بعثى‏ها به سر مى‏برد از آقاى سید محمد رضا حکیم جویا شد.(26) امام جواب ملت ایران را با صدور پیامى سازنده و ارزنده عنایت فرمود که در ضمن سپاسگزارى از هم‏دردى مردم و عموم طبقات امت مسلمان ایران خاطر نشان ساخت: ما با گرفتارى عظیم و مصیبت‏هاى دل خراشى که داریم نباید از مصائب شخصى ذکرى به میان آوریم، آن گاه امام در ادامه درباره نیرنگ اجانب و عمّال آن‏ها و نیز گرفتارى‏هایى که سلسله پهلوى براى مسلمانان ایرانى بوجود آورده‏اند اعلام خطر کرد و از عموم مسلمانان و خصوص علما، روشنفکران و دانشگاهیان خواست بطور جدّى از اسلام و احکام حیات بخش که ضامن استقلال و آزادى است، دفاع کنند و حقایق را به گوش مجامع بین المللى و بشرى برسانند.(27) دکتر مصطفى چمران در یک نطق رادیویى گفت جمعى از طلّاب با دیدگانى گریان به محضر امام مى‏روند تا فقدان حاج آقا مصطفى را به معظم له تسلیت گویند، پدر مصیبت دیده از آن زارى‏هاى طلّاب ناراحت مى‏شود و مى‏فرماید: امانتى بود که خدا به ما داد و از ما گرفت، این که گریه ندارد.(28) خبرنگار روزنامه فرانسوى زبان لوموند هفت ماه پس از این حادثه در 16 اردیبهشت 1357 در نجف اشرف از امام خمینى پرسید: فکر مى‏کنید فرزند شما به قتل رسیده است اگر چنین نیست چرا مرگش باعث انفجار و تظاهرات شده است. امام خمینى در جواب وى فرمود: من با قطع و یقین نمى‏توانم بگویم چه اتفاقى افتاده است ولى مى‏دانم که وى شب قبل از درگذشتش صحیح و سالم بود و مطابق گزارش‏هایى که به من رسیده است اشخاص مشکوکى آن شب حادثه به خانه وى رفته‏اند و فرداى آن شب فوت کرده است، چگونه؟ من نمى‏توانم اظهار نظرى بکنم، نارضایى مردم به این مناسبت ابراز شد. مسلماً مردم خدمتگزار خود را دوست مى‏دارند و مرا و نیز پسرم را خدمتگزار خود مى‏دانند. به دنبال این جریان هر کشتارى که رژیم ترتیب داد تظاهرات تازه‏اى را به مناسبت چهلم کشته شدگان موجب گردید. امّا مطلب اصلى و اساسى پسر من نیست، مسأله اساسى عصیان و شورش همه مردم بر ضد ستمگرانى است که به آن‏ها ستم مى‏کنند.(29) ادامه دارد پى‏نوشت‏ها: 1. ریشه‏هاى انقلاب ایران، نیکى آرکدى، ترجمه دکتر عبدالرحیم گواهى، ص 345 - 341. 2. مجموعه مقالات...، ص 115. 3. از ایران به ایران، ج 2، ص 31. 4. گنجینه دل (مجموعه خاطرات یاران در وصف حاج سید احمد خمینى) تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى، چاپ دوم، 1375، ص 167. 5. یاد و یاد آوران، نگارش علیرضا خواجوئى، ص 55. 6. پا به پاى آفتاب، ج اول، ص 158. 7. خاطرات آیت اللّه شیخ مرتضى بنى فضل، به کوشش عبدالرحیم اباذرى، مرکز اسناد انقلاب اسلامى، ص 189، جریان‏ها و سازمان‏هاى سیاسى ایران، ص 537. 8. سلسله پهلوى و نیروهاى مذهبى به روایت تاریخ کمبریج، ترجمه عباس مخبر، تهران، طرح نو، چاپ سوم 1375. 9. الامام الخمینى و الثورة الاسلامیة فى ایران القصة الکامله، احمد حسین یعقوب، بیروت(لبنان) مؤسسه الغدیر، چاپ اول 1420 (2000م)، ص 129. 10. ایران روایتى که ناگفته ماند، محمد حسنین هیکل، ترجمه حمید احمدى، ص 245. 11. تاریخ سیاسى معاصر ایران، دکتر سید جلال الدین مدنى، قم، دفتر انتشارات اسلامى، چاپ اول 1361، ج دوم، ص 242 و 243. 12. فرهنگ رجال و مشاهیر تاریخ معاصر ایران، ج اول، ابوالفضل شکورى، ص 239. 13. مجموعه آثار یادگار امام، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى، اسفند 1384، ص 84 - 83. 14. هفت هزار روز تاریخ ایران و انقلاب اسلامى، بخش تاریخ بنیاد تاریخ انقلاب اسلامى، قم، چاپ اول، 1371، ج دوم، ص 742 - 741. 15. راز توفان (یاد نامه آیت اللّه سید مصطفى خمینى)، ص 175. 16. همان، ص 176. 17. همان، ص 177. 18. همان، ص 32 - 31. 19. زندگینامه سیاسى امام خمینى. 20. عطر سبز سحر، مجله پیام زن، ش 116، آبان 1380، ص 77. 21. انقلاب اسلامى به روایت اسناد ساواک، تدوین مرکز بررسى اسناد تاریخى وزارت اطلاعات، چاپ اول 1376، روزنامه کیهان، ش 15478، ص‏12. 22. شاهد یاران، آبان 1385، ش 12، ص 44، و نیز بنگرید به پا به پاى آفتاب، ج 1، ص 91 - 90. 23. شاهد یاران، همان، ص 44، انقلاب اسلامى به روایت اسناد ساواک، ص 4، پابه پاى آفتاب، ج 1، ص 158 و 159؛ صحیفه دل، ج 1، ص 83 و 84، مجله 15 خرداد، ش 15 و 16، ص 122. 24. مجله پانزده خرداد، همان، ص 124، صحیفه دل، ص 106، پابه پاى آفتاب، ج 2، ص 228. 25. فصلنامه 15 خرداد، همان ص 128 - 127. 26. در این باره بنگرید به اسناد انقلاب اسلامى، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامى چاپ اول 1374، ج دوم، ص 212 و 213 و 388 و 389 و نیز همان ج سوم، ص 232 - 229، همان، ج 4، ص 381 - 365. 27. هفت هزار روز تاریخ ایران، ج 2، ص 744، 769. 28. صحیفه دل، ج اول، ص 84 - 83. 29. این پیام در 29 ذى قعده 1397 ه.ق صادر گردیده و در کتاب نهضت روحانیون ایران، ج 5 و 6، ص 537 - 534 درج شده است. 30. همان، ص 518. 31. حماسه نوزدهم دى قم (1356)، به کوشش على شیرخانى، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامى، چاپ اول، 1377، ص 82 - 81.