جهان اسلام رویشها و ریزشها
قسمت سوم
غلامرضا گلى زواره
آیین حیات بخش
اسلام مکتب کامل و جامع، هماهنگ و منسجم است که برنامههاى حیات بخش آن بشریت را به سوى سعادت دنیوى و اخروى رهنمون مىنماید، این آیین به تمامى ابعاد و نیازهاى بشر از قبیل عواطف، اندیشه و خرد، جامعه، معنویت و بعد بدنى توجه کامل دارد و در این ابعاد مطابق مقتضیات هر زمان و مکان برنامههاى رشد دهنده و خوبى را ارائه مىدهد ملاکهاى این جامعیت عبارتند از این که تمام دستورات آن از سوى خداوندى که به سوى رسولش وحى گردیده، که تمام خصوصیات آدمى در لوح محفوظ اوست و خدایى که خالق انسان است بیش از همه به وجود او احاطه دارد، دین اسلام با سرشت آدمى و فطرت بشریت مطابق است، قوانین آن براى بشر مشقّت آور نمىباشد و او را براى فضایل و مکارم پرورش مىدهد، بین اجزاى گوناگون و سطوح تعلیمات اسلام هیچ گونه تناقضى وجود ندارد و عوامل جغرافیایى و اقلیمى، زبان و نژاد و هر گونه عامل اجتماعى و سیاسى در اساس این دین دگرگونى ایجاد نمىکند و در گستره ى تاریخ و پهنهى جغرافیایى، دچار تحوّل نمىشود، با خرد سالم و عقل ملکوتى کاملاً تطبیق مىکند.
قرآن که برهان رسالت و معجزه ى نبى اکرم (ص) مىباشد و کتاب هدایت انسان هاست، تعالیم و دستوراتى دارد که به طبقه، گروه، جامعه و نژاد خاصى اختصاصى ندارد و خطاب آیات همه ى آدمیان را در هر منطقهاى و در هر عصر و هر شغل و مقامى در بر مىگیرد. «تبیان لکلّ شىء».(1)
«هدىً و رحمةً لقوم یؤمنون».(2) «و ما هو ذکر للعالمین».(3) رسول اکرم(ص) نیز در قرآن رحمةللعالمین (4) «انّى رسول اللّه الیکم جمیعاً»،(5) معرفى گردیده است. مسلمانان صدر اسلام نیز با تحول معنوى و معرفتى که اسلام در روح و فکر و دل آنان بوجود آورد، پا در میدان نهضت علمى و فرهنگى نهادند و پایههاى تمدنى عالى و انسان ساز را بوجود آوردند. مسلمین با پذیرش اسلام که روح تازهاى به کالبد آنان دمیده بود، در سراسر کره ى زمین با تکاپو و تلاش خستگىناپذیر معارف و مکارم را به همه جا گسترش دادند. از آنجا که آنان هدفى پاک و خالض داشتند و نیز تعالیم اسلام منطبق با عقل و فطرت بود و از سویى جامعه ى آن زمان از ستم حکّام و سلاطین و نیز جاهلیت فکرى و فرهنگى منحط رنج مىبرد، مردمان جهان، اسلام را به عنوان آیینى پویا و پرتلاش پذیرفتند. نیروى رهبرى فکرى که مسلمانان در پرتو باورهاى دینى بدست آوردند موجب گردید که در طول دوازده قرن از لحاظ تمدن و فرهنگ بر دیگر جوامع برترى یابند.
از سوى دیگر جهان اسلام با جمعیتى قابل توجه که یک چهارم سکنه جهان را تشکیل مىدهد، موقعیت حساس جغرافیایى و استراتژیکى و برخوردار بودن از منابع مهم انرژى، آب و معدن و محصولات مهم کشاورزى و دامى و نقش ارزشمند در شکوفایى اقتصاد و مبادلات بازرگانى جهان، امتیازات ویژهاى را بدست آورده است. حال سؤال این است چرا مسلمانان با این همه توان و برتریهاى گوناگون عقیدتى، علمى، مادى و مانند آن در مسیر عقب افتادگى و ضعف و خمود و جمود گام نهادهاند و از گرهگشایى مشکلات خود ناتوان هستند و در برابر سیاستهاى جهانى و نقشههاى ابرقدرتها موضعى منفعل بخود گرفته است، علّت چیست.
وضع کنونى جهان به مسلمانان اجازه نمىدهد که از توسعه و ترقى باز مانند و نشاط و پویایى خود را از دست بدهند، این در حالى است که هجرت و جهاد، تحرک و تعالى از ارزشهاى مسلّم اسلام است و پیکار در راه حقیقت، حمایت از محرومان و از بین بردن تضادهاى طبقاتى در این آیین کارى صواب است که ثواب اخروى هم دارد، اسلام آمده است تا زنجیرهایى را که بر پشت و دست و پاى مردم است بردارد: «یضع عنهم اصرهم و الا غلال الّتى کانت علیهم».(6) و مردم خود قیام به قسط کنند؛ لیقوم النّاس بالقسط »(7) پس چرا پیروان این دین دچار سکون، رکود و بى تحرکى شدهاند و به وضع موجود تن در دادهاند و در برابر حوادث جهان که برایشان آفت زا و زیان بار است کمتر عکس العمل نشان مىدهند، مارکیستها که شناختى از تأثیر شگرف و شگفت دین ندارند خواستهاند این گونه تلقى کنند که ادیان افیون تودههاست یعنى پیوستگى آنان به دین موجب تخدیر، راکد شدن و فلج گردیدن آنان گردیده است در حالى که این ادّعاى سراسر کذب و به دور از واقعیت با اسلام وفق نمىدهد چرا که این آیین محرک و برانگیزاننده مسلمین علیه ظلم، دفاع از مظلوم و محروم و کوشش براى استقرار عدالت و آزادى راستین است، اصل امر به معروف و نهى از منکر و نیز احساس مسؤولیت هر مسلمان در برابر جامعه و مردم از مسایلى است که اسلام برآنها تأکید دارد تا جامعه از حرکت و جنبش در مسیرى درست و مقصدى عالى غافل نباشد.(8)
با بررسىهاى گوناگون مىتوان علل زیر را براى این وضع اسف بار ذکر نمود:
1- مهجوریت منابع اعتقادى و فکرى مسلمانان
یعنى قرآن و سنت که این ضایعه خود ریشه در عواملى دارد از جمله کشیدن حجاب بر معانى قرآن و اظهار عدم فهم آن توسط مردم، توجه به امور ظاهرى از قبیل خواندن آن به قصد ثواب و نیز استفاده از آیات آن در مجالس سوگوارى، سوگندها و عروسىها، دور افتادن از مفسّران اصلى قرآن یعنى اهل بیت رسول اکرم(ص)، تفسیر به رأى و علم زدگى.
2- تصور نادرست و غیر منطقى از ارزشهاى الهى و اخلاقى انسانساز
از قبیل قضا و قدر، توکل، زهد. شهید مطهرى در این باره مىنویسد: «در میان کشورهاى دنیا به استثناى بعضى، کشورهاى اسلامى عقب ماندهترین کشورها هستند. چرا؟ باید بگوئیم اسلامى که در مغز و روح این ملت هاست... ملتها را عقب مىبرد و یا باید اعتراف کنیم که حقیقت اسلام در مغز و روح ما موجود نیست بلکه این فکر اغلب در مغزهاى ما به صورت مسخ شده، موجود است.»(9)
3- ایجاد و تحریف در عقاید و اخلاق
ترویج خرافات و باورهاى موهوم و رواج سنتهاى غلط اجتماعى که نه تنها با دستورات اسلامى موافق است بلکه با نصّ قرآن و حدیث در تضاد مىباشد برخى بدعتها و خرافات را خلفاى اموى و عباسى در جهان اسلام رواج دادند و پارهاى از آداب و رسوم منحط توسط عدّهاى از اقوام و قبایل به جامعه اسلامى رسوخ پیدا کرد مراکز تبشیرى مسیحى و یهودیان نیز در تحریفات و بدعتها، نقش داشتهاند.
این امور ارزشهاى دینى را از محتواى اصیل و هویتى معنوى خالى کرده نیروى اراده، قدرت اختیار و توانایى فکرى را از مسلمین سلب کرد.
4- فاصله گرفتن از فضیلتهاى اخلاقى و انسانى و روى آوردن به رذالت هایى که انحطاط اجتماعى را بوجود مىآورد
همانگونه که باورهاى عمیق و ایمانى خالص مىتوانند در رفتارها و اعمال مردم اثرى مفید برجاى گذارند و در اصلاح کردار و مناسبات فردى و اجتماعى مردم نقش مهمى ایفا کنند خصلتهاى منفى و خلق و خوى مغایر با اعتقادات، مسلمین را از ایمان و معنویت جدا ساخت و نیروى معرفتى و توان روحانى آنان را به تحلیل برد.
5 - روى آوردن به مداهنه و سازشکارى به جاى رفق و مدارا
قرآن مىفرماید: «فلا تطع المکذّبین و دّولو تدهن فیدهنون»(10) یعنى از منکران پیروى مکن (زیرا) دوست دارند با آنان سازش کنى تا با تو سازش کنند. سازش نمودن با کافران، مشرکان، منافقان، دشمنان و افرادى که تفکرى باطل و سیاستى مستکبرانه را پى مىگیرند یعنى دست برداشتن از ارزشها، مدارا یعنى نرمى و ملایمت با مردم و مداهنه یعنى کوتاه آمدن از حقیقت و موافقت با دشمنان اسلام.(11)
رسول اکرم(ص) مىفرماید: «امرت بمداراة النّاس کما امرت بتبلیغ الرّسالة»(12) یعنى به مدارا به مردم مأمور شدهام چنانکه به تبلیغ رسالت.
رسول گرامى اسلام در دورانى از نبوتش یارانى اندک داشت ولى در همین ایام هم مداهنه نکرد و پیشنهادهاى مخالفان را براى سازش رد کرد، دشمنان با شکنجه و محاصرهاى اقتصادى و تهدید و تطمیع در پى خاموش کردن فریاد فرحزاى توحید بودند که نبى اکرم(ص) براى آن مىکوشید اما آن حضرت هرگز سکوت و سازش ننمود، در عوض پیامبر هنگامى که به اقتدار سیاسى و اجتماعى دست یافت با مردم مدارا نمود، در هنگام فتح مکه در برخورد با آنانى که مسلمانان را کشته بودند و بذر کینه و خصومت کاشته بودند از در رحمت و نرمى وارد گردید و مخالفان را آزاد نمود،(13) حضرت على (ع) و ائمه هدى هم چنین روشى را پى گرفتند.
6- ملىگرایى و تعصبات قومى و نژادى:
از عواملى که دیانت و نقش ارزشهاى اسلامى را از متن جامعه به حاشیه کشانید حس تعصّب قومى و نژادى بود، در واقع استکبار براى درهم شکستن اتحاد جهان اسلام این تفکر را میان مناطق اسلامى ترویج کرد، زیرا دول استعمارى این اتّحاد و وفاق مسلمانان را براى منافع سیاسى و اقتصادى خویش مضر مىدانستند. آنان با شگردى تازه که سوگمندانه مؤثر هم واقع شد احساسات ملى و قومى را در میان اعراب و ترکها تقویت نمودند تا موفق شوند امپراتورى عثمانى را از درون متلاشى نمایند. اوج رواج این اندیشه در قرن نوزدهم میلادى مىباشد و اولین کشورهایى که چنین تفکرى در آنها رخنه نمود مصر و ترکیه هستند.
ناپلئون شخصاً براى بارور نمودن این حس و برانگیختن تعصّب و تفاخر مصریان نسبت به گذشته باستانى مؤسسهاى به نام بنیاد مصر تأسیس کرد که به ظاهر انجمن علمى و پژوهشى در تاریخ و فرهنگ مصر باستان بود ولى هدف اصلى آن تقویت مصر گرایى در برابر وحدت اسلامى و فاصله گرفتن از دولت اسلامى بود. روشنفکران غرب زده نیز پرچمدار قومیت مصرى بودند.
ارمینوس وامبرى که یکى از روحانیان یهودى مجارستانى بود و از خاورشناسان معروف مىباشد درباره لزوم احیاى ملیت ترک آثار زیادى منتشر نمود که آثارش مورد استقبال روشنفکران غرب زده ترک واقع شد. از اهداف عمده یهودیان از برانگخیتن ملّى گرایى زمینه سازى براى اشغال فلسطین بوده است. در نتیجه این دسیسهها نهضت ناسیونالیس ترکان جوان را ایجاد کردند که سلطان عبدالحمید را عزل کرده و سیاست برترى نژاد ترک و حرکت ضد عرب را آغاز نمودند.
قیام شریف حسین در ژوئن 1916 که تحقق ناسیونالیزم عرب به شمار مىآمد محصول زمینه چینىها و دخالت مستقیم دولت انگلیس بود.(14)
در حالى که بعثت رسول اکرم(ص) فکر تشکیلات قومى و قبیلهاى را بر انداخت و آن خاتم رسولان جامعه بى طبقه و جهانى اسلام را تأسیس کرد و ملیّتهاى گوناگون را در جامعه اسلامى مجتمع ساخت و رنگها و گرایشهاى نژادى را از آنان گرفت.
7- از خود بیگانگى و خود باختگى در برابر غرب:
از مشکلات کشورهاى اسلامى این است که با نقشههاى استعمارى از هویت اصیل خویش فاصله گرفتند و با کنار گذاشتن ارزشهاى خود به تجدّد، تقلید از فرهنگ و رفتار غربى روى آوردند، بدیهى است جامعهاى که خصوصیات خویش را فراموش کند و به آداب و رسوم ملل بیگانه توجه کند دیگر نمىتواند در طریق استقلال فرهنگى، سیاسى و اقتصادى گام بردارد و در ضمن زمینهها را براى سلطه ى مهاجمین فراهم مىسازد، فرهنگ وابسته اجازه نمىدهد در جوامع اسلامى ترقى و تعالى بوجود آید.
امام خمینى در جمع نمایندگان سازمانهاى آزادى بخش جهان در 20دیماه 1358 چنین رهنمود داده است: «تا ملت شرق خود این معنا را که خودش هم یک موجودى است، خودش هم یک ملتى است و شرق هم یک جایى است درک نکند نمىتواند استقلال خود را بدست بیاورد شرق خود را در مقابل غرب باخته و گم کرده، مکتبش را گم کرده، مکتب بزرگ اسلام که رأس همه مکاتب است را گم کرده است. شما هم مکتب دارید و هم ذخایر دارید و آنها از دست شما همه چیز را گرفتهاند و از همه بالاتر این که در ملتها انحراف پیش آوردهاند و جوانها را منحرف کردهاند. جوانهاى ما را از آن خاصیتى که باید نیروى جوانى داشته باشند تهى کردهاند تا بعد از این که این نیروها گرفته شد خزائن و ذخایر ما را ببرند و جوانها بى تفاوت باشند.»(15)
امام در جاى دیگر فرموده است «... باید به فکر باشیم که خودمان شخصیت پیدا بکنیم، توجه بکنیم به تاریخ اسلام ببینیم اسلام در دنیا چه کرده و چه کارهایى اسلام کرده است که اینها مىگویند از اسلام کارى نمىآید... محتوا را غربىها کشیدند و به جاى آن تزریق غربیّت کردند و لهذا همه چیز را مىگویند از آنجا بیاور.»(16)
البته این عارضه ریشه در عوامل گوناگونى دارد و ملتى به خود باختگى و غرب زدگى روى مىآورد که فرهنگ دینى و هویت مذهبى را فراموش کند، به رفاهطلبى و تجمّل گرایى رویکرد نشان دهد، از علم و صنعت باز بماند، برنامه ریزى هیأت حاکمه هم به این ضایعه کمک مىنماید.
8 - تهاجم فرهنگى:
دشمنان براى آن که به مقاصد پلید خود برسند و از بیدارى و خیزش ملل مسلمان جلوگیرى کنند و نیز از آنجا که اسلام را مانعى بزرگ براى قدرتطلبى و غارت خود تلقى مىنمایند، از راههاى زیر به فرهنگ و ارزشهاى مسلمانان یورش مىآورند، به مخدوش نمودن تاریخ اسلام و اهانت به پیامبران و ائمه، اشاعه ى شهوات و بى بند و بارى، استفاده از تجهیزات تبلیغاتى پیشرفته براى ترویج مطالب غیر واقع و بدبین نمودن جهانیان نسبت به اسلام و مسلمین، منزوى کردن مسلمانان و اسلام در عرصههاى سیاسى و اجتماعى در فرهنگ مهاجم و بیگانه انسان محورى در مقابل خداباورى وجود دارد، علوم تجربى و کشفهاى دانشمندان که برخى در سطح فرضیه هایى باقى ماندهاند جاى تعالیم آسمانى را مىگیرد، به جاى توجه به سعادت اخروى به ماده و دنیا اصالت داده مىشود، آرامش در بى کرانگى توحید فراموش مىگردد و لذت جویىهایى کوتاه و فناپذیر و توام بانگرانىها و افسردگىهاى فراوان ترویج مىشود، به جاى آن که انسان را از قید پلیدىها و رذالتها و قیود منفور نجات دهند، از آزادى توام با هرج و مرج صحبت مىکنند که فساد، فحشاء، پوچ گرایى، مصرف گرایى، لاابالى گرى، سستى بنیان خانواده و مانند آن، همراهش مىباشد، مهاجمان فرهنگى از میان اقشار گوناگون جوانان و بانوان را انتخاب مىکنند و از ابزارهاى هنرى، ورزشى و مدگرایى بهره مىجویند و به میدان مبارزه با فرهنگ ارزش مىآیند تا باورها را ضعیف کنند، تحریفهاى معنوى پدید آورند، هویت اصیل را نفى کنند، مسلمانان را از تاریخ افتخار آفرین خویش جدا نمایند، اسوههاى خودى را طرد کرده به ترور شخصیتهاى شایسته بکوشند و از روشنفکران بیمار و وابسته، نخبگان خود باخته و مانند آنها دفاع کنند، جریانهاى انحرافى مطرح کرده و تفرقههاى قومى و نژادى را ایجاد کنند.(17)
9- تفرقه و پراکندگى:
یکى از علل اصلى که مسلمانان را در مخاطره قرار داده است، اختلافات قومى، مذهبى و جعرافیایى مىباشد و با وجود آن که قرآن مسلمانان را برادر هم خوانده: «انما المؤمنون اخوة»(18) در آتش تفرقه و جدایىهاى مذهبى و قبیلهاى، برخرمن اقتدار جهان اسلام حریق افکنده است. غالب اختلافات مسلمین ناشى از سوء تفاهم بى مورد و ناآگاهى نسبت به آراء و نظریات یکدیگر مىباشد. بر خلاف نظر رسول اکرم (ص) که مىفرماید: «لیس منا من دعا الى العصبیه» (از ما نیست کسى که مردم را به سوى تعصبها فرا مىخواند) ولى نوعى عصبیّت قومى، نژادى، ملیتى و مذهبى در رگ و خون مسلمانان نفوذ کرده است. دشمنان نیز مىکوشند بذرهاى تفرقه را در میان جوامع اسلامى منتشر کنند. امام خمینى یادآور شده است: «...در دول اسلامى بین طوایف مسلمین به اسم اسلام و به اسم مذهب چیزهایى پخش مىکنند، تبلیغات مىکنند که طوایف مسلمین به جان هم بیفتند و باهم اختلاف شیعه سنّى پیدا بکنند و آنها (ابر قدرتها) به ذخایرى که مسلمین دارند دسترسى پیدا بکنند و نتوانند مسلمین کارى انجام دهند.»(19)
امام نقشه اختلاف بین مذاهب اسلامى را جنایت استکبار مىداند: طرح اختلاف بین مذاهب اسلامى از جنایاتى است که به دست قدرتمندان که از اختلاف بین مسلمانان سود مىبرند و عمال از خدا بى خبر آنان... ریخته شده و هر روز بر آن دامن مىزنند و گریبان چاک مىکنند و در هر مقطعى به امید آن که اساس وحدت مسلمین را از پایه ویران نمایند، طرحى براى ایجاد اختلاف عرضه مىدارند.»(20)
یوسف قرضاوى مىنویسد: «حقیقت آن است که اختلاف به خودى خود نمىتواند خطرساز باشد آنچه خطر آفرین است، تفرقه و کینه توزى است که خداوند و رسول اکرم(ص) پیوسته از آن نهى کردهاند.»(21)
10- استبداد و اختناق سیاسى:
یکى از مشکلاتى که در بسیارى از کشورهاى اسلامى قابل مشاهده است، فشارهاى سیاسى و اختناق شدید از طرف حاکمانى است که باید با برنامه ریزى و آینده نگرى زمینههاى ترقى و توسعه، رفاه، امنیت و رشد مادى و معنوى مردمان را فراهم سازند. آنان متأسفانه در امور مشترک انسانها تصرف مىکنند و غالباً تأمین کننده ى منافع ابرقدرتها و نیز پیروى کننده از هوى و هوسها و امیال بیهوده هستند. گذشته از آن تفکر استبدادى جامعه را از نظر اهل علم و خرد و دانشوران محروم مىنماید اسلام مخالف استبداد و احیا گر عدل، مساوات و سفارش کننده به مشورت است و حضرت على(ع) تأکید مىفرمودهاند هر کس استبداد پیشه کند هلاک مىشود فرد مستبد ارزشهاى الهى و انسانى را مسخ مىکند و با سلطه فکرى و سیاسى افراد جامعه را دچار مرگ تدریجى مىکند. فرد ستم گر ثروتهاى ملى و منابع حیاتى کشور را در راه باطل و نا صحیح بکار مىگیرد و اجازه نمىدهد مردم به شیوهاى عادلانه از این ذخائر خدادادى بهرهمند شوند. در واقع استبداد، فاجعهاى است از وبا سختتر، هولناکتر از آتش و مخربتر از سیل که سبب ضعف و سقوط اخلاق و کرامتهاى انسانى مىشود، فضیلتهاى دینى را به زوال مىبرد و افکار انسانى را دچار رکود مىنماید. اسلام نابى که رسول اکرم(ص) براى آن رسالتى پر رنج را تحمل کرد و زجرها کشید هیچ گاه با استبداد کنار نیامده است و همیشه از حق، عدالت، آزادگى و محرومین صالح دفاع کرده است.
حکام پارهاى از کشورهاى اسلام، بویژه در یک قرن اخیر، غافل از مقاصد دیانت اسلام هستند و از حقایق اسلامى آگاهى اندکى دارند، به همین دلیل نیرنگهاى متعدد استکبار آنها را اغفال مىکند اهمّ گرفتاریهاى مسلمین از همین دولى است که نه به مصالح اسلام توجه دارند و نه به امور مسلمین فکر مىکنند، بلکه ناخواسته به دشمنان کمک مىکنند. امام خمینى خاطر نشان فرمودهاند: «دورى دول اسلامى از قرآن کریم، ملت اسلام را به این وضع سیاه نکبت بار مواجه ساخته و سرنوشت ملتهاى مسلمان و کشورهاى اسلامى را دستخوش سیاست سازشکارانه استعمار قرار داده است...»(22)
امام به نکتهاى جالب توجه دارند: «یکى از مشکلاتى که مسلمانان عموماً به آن مبتلا هستند مشکل دولتها و ملتهاست، دولتها آن قدرى که ما اطلاع داریم شما هم مطلع هستید، دولت هایى هستند که با ملتشان تفاهم ندارند. معامله دولتها با ملتها هم معامله دشمن با دشمن است »(23)
رسول اکرم (ص) که از نظر علم، عصمت، فضایل معنوى و پاکى در سطحى بالاتر از مردم بود اما با تهیدستان همنشین و با بینوایان هم غذا مىشد.(24) رأفت و رحمت در رفتار و سیرهاش تجلى داشت، در معاشرت با مسلمانان از خود بزرگوارى نشان مىداد، برجفاها و تندىها صبر مىکرد، تکلّف در زندگى آن حضرت مشاهده نمىگردید و به مشکلات مردم رسیدگى مىکرد. حکام کشورهاى مسلمان باید در شیوههاى حکومتى و مدیریت کلان سرزمینهاى مسلمان، اخلاق و رفتار نبى اکرم(ص) را الگوى خویش قرار دهند و خود را تافته ى جدا بافتهاى از مردم ندانند.
11- سکولاریزم:
این واژه جدایى دین از سیاست را مىرساند، در نظام سکولار مبناى دولت ناسیونالیسم قانون گذارى طبق خواست بشر و تأکید بر حاکمیت علوم بشرى به جاى دانش الهى مطرح است، در این نظام، دین در دستگاه سیاسى، ادارى، نظام اجرایى و مناسبات مردم با حکومت مرکزى جایگاهى ندارد و رسالت مذهب صرفاً به ایجاد رابطه فرد با خدا منحصر مىگردد! نغمه ى جدایى دین از سیاست، به اندکى پس از رحلت رسول اکرم(ص) باز مىگردد، زیرا در همان زمان مسیر خلافت از جایگاه اصلى خود منحرف گردید، انحطاط از آنجا آغاز شد که قرآن و عترت از هم جدا شدند در حالى که خاتم پیامبران در واپسین روزهاى حیات دنیوى خویش فرمودند: انّى تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتى اهل بیتى ما ان تمسّکتم بهما لن تضلّوا ابداًو انّهما لن یفترقاً.(25) یعنى من در میا نشما دو امانت گرانبها باقى مىگذارم یکى کتاب خدا قرآن، دیگرى عترت و اهل بیتم را، مادام که به این دو تمسّک یابید گمراه نخواهید شد و این دو یادگار هیچ گاه از هم جدا نمىشوند.
وقتى دو اصل اساسى را از هم دور نمودند خلافت از محتواى اصیل خود خارج شد و زاویه انحراف به تدریج روبه افزایش رفت و در دوره اموى آداب جاهلى به عنوان فرهنگ ترویج مىگردید و کسانى رهبرى جامعه اسلامى را عهده دار بودند که با روح و معنویت اسلام بیگانه بودند و تنها به تشریفات ظاهرى اکتفا کردند.
بنابراین سنگ بناى سکولاریزم در سقیفه بنى ساعده بوجود آمد.
در اروپا سکولاریزم بازتاب طبیعى حوادثى بود که قبل از رنسانس و در قرون وسطى رخ داد، زیرا در این ایام کلیساى کاتولیک عمداً به صورت قدرت امپراتورى در آمده و نمونه تمام عیار یک دین کامل بود، در چنین عصر تاریکى علم شجره ممنوعه تلقى گردید و میان دانش و دین تعارض پدید آمد و با هر گونه نوآورى و ابتکار و خلاقیت مقابله مىشد تا آن که نهضت اصلاح دینى رفوریسم پدید آمد که از نفوذ این مذهب در زندگى بکاهد که مارتین لوتر از پیشگامان آن بود، رفته رفته آنان که مىخواستند در روند انحرافى اربابان کلیسا اصلاحات پدید آورند، خود دچار انحطاط شدند و دین را از صحنههاى سیاسى و اجتماعى حذف کردند و با اندیشه سکولاریزم، اومانیسم، عقل مدارى، علم زدگى، اصالت ماده، لیبرالیسم، اباحى گرى و تساهل را در غرب و حتى کشورهاى غیر اروپایى از جمله سرزمینهاى اسلامى رواج دادند.
گرفتارىها و مشکلات
مسلمانان در دهههاى اخیر با دشوارىها و ناگوارىهاى نگران کنندهاى روبرویند که بدآنها اشاره خواهد شد:
1- شاخص غمانگیز و اندوه آلود جهان اسلام فقر است، تعدادى از سرزمینهاى مسلمان نشین با وجود ذخائر معدنى و آبى و انرژى، جزو مناطق عقب افتاده دنیا بوده و صرفاً معدودى از کشورهاى اسلامى در آمد سرانه بالایى دارند. پایین بودن درآمد سرانه که از اقتصاد نابسامان و متزلزل ناشى مىگردد امکان هرگونه تحرک عملى جهت ارتقاى سطح زندگى، توسعه علمى، فنى و صنعتى، امور خدماتى و رفاهى را از کشورهاى فقیر گرفته و آنها را به سوى اقتصاد و تک محصولى سوق داده است در این صورت نبض حیات اقتصادى آنان در دست قدرتهاى بزرگ قرار مىگیرد و ابرقدرتها هر موقعى که نیاز بدانند با نقشههاى سیاسى، کشورهاى تک محصولى را دچار بى ثباتى نموده، اقتصاد آنان را به ورطه سقوط مىکشانند که این روند اوضاع سیاسى، امنیتى، اجتماعى آنان را تهدید مىنماید.
نکته دیگر این که بین کشورهاى مسلمان در زمینه منابع انرژى و معدنى، تولیدات و خدمات فاصله زیادى وجود دارد و حتى شکاف عمیق اقتصادى را مىتوان در داخل برخى سرزمینهاى مسلمان از شهرى به شهر دیگر و روستاها و مانند آنها مشاهده کرد، اگر چه تعدادى از کشورهاى جهان اسلام در زمینه تولید انرژى هیدروکربور و صادرات آن در رتبه بالایى قرار دارند ولى پارهاى از سرزمینهاى مسلمان نشین از کمترین ذخیره انرژى محروماند. در صورتى که مبادلاتى عادلانه و مناسبات تجارى عادلانه بین کشورهاى مسلمان صورت گیرد بسیارى از مشکلات اقتصادى مورد اشاره حل مىشود و جهان اسلام از این رهگذر مىتواند به سوى توسعه و تعالى گام بردارد.
2- مسئله فلسطین، در رأس مسایل غمبار و اسفناک جهان اسلام قرار دارد. در سال 1917 م با صدور اعلامیه بالفور، دولت انگلیس رسماً از تشکیل دولت یهود در فلسطین حمایت کرد. در سال 1947 م طرح تقسیم فلسطین در سازمان ملل متحد تصویب و یک سال بعد به اجرا درآمد. در 1967م ارتش رژیم اشغالگر قدس با بهرهگیرى از اصل غافلگیرى به فرماندهى موشه دایان با بمباران هوایى سوریه و مصر و هم زمان حمله زمینى سریع نیروهاى مکانیزه تحت پوشش هوایى، جنگ شش روزهاى را به راه انداخت و موفق گردید مساحت قابل توجهى از کشورهاى مصر، اردن و سوریه را اشغال کند. در سال 1982م رژیم صهیونیستى با هدف انهدام تشکیلات سازمان آزادى بخش فلسطین در لبنان، وارد این کشور شد که در سال 1998م در اثر مقاومت شیعیان لبنان، وادار به عقب نشینى گردید. پس از آن کشورهاى عربى به صلح با اسرائیل روى آوردند، برخى گروههاى فلسطینى هم بر اثر برخى تحولات بین المللى به صلح گرایش یافتهاند تا بتوانند در سرزمینهاى باقى مانده در دست فلسطینىها درباریکه غزه و کرانه غربى رود اردن حکومت خود گردان پدید آورند.
اما آنچه که به مردم فلسطین شور و نشاط بخشیده و آنان را به آیندهاى درخشان امیدوار کرده است نهضت خود جوش انتفاضه مىباشد، ناکام ماندن رژیم اشغالگر قدس از نابود نمودن ملت فلسطین و عاجز گشتن از سلب هویتش از یک سو و شکست و ناکامى اعراب در آزاد سازى فلسطین و نرم شدن برخى از فلسطینىها در برابر شعارهاى مطرح شده از سوى حکومتهاى عربى از عوامل پیدایش قیام مردمى اهالى این سرزمین اشغال شده است.(26)
علاوه بر جنبش جهاد اسلامى حرکت دیگرى که از نظر حجم بزرگتر از آن است، جنبش حماس مىباشد. در انتخابات ژانویه 2006 م مطابق ذى الحجه 1426 و بهمن 1384 که با حضور هزار ناظر خارجى و داخلى برگزار شد حماس توانست از 132 کرسى پارلمان 76 کرسى را به خود اختصاص دهد که این پیروزى شگفتانگیز، اسرائیل، غرب و آمریکا را غافلگیر نمود. دولت برخاسته از این انتخابات موفق، در اولین روزها با کارشکنىهاى استکبار روبرو شد و عملاً دولت حماس را با تنگناها و معضلاتى فرساینده مواجه ساخت و این در حالى است که دولت مذکور از طریق اخذ رأى و از میان مردم برخاسته است ولى چون نمىخواهد با اشغالگران سازش نماید و در صدد است به احقاق حقوق فلسطینى بپردازد، بدون آن که آمریکا و اسرائیل را خشنود سازد به چنین وضعى باید دچار گردد.
3- افغانستان: مردم افغانستان تا سال 1972م(1352ه.ش) زیر سلطه ى پادشاهان بودهاند. محمد داود هم با کودتا روى کار آمد. از سال 1978م(1357ه.ش) دولت کمونیستى با حمایت مستقیم شوروى در افغانستان زمام امور را بدست گرفت.
بعد از کودتاى مارکسیستى حدود یکصد هزار سرباز شوروى در افغانستان متمرکز شد و با خشونت تمام و مجهز بودن به پیشرفتهترین سلاحها در صدد گردید مقاومت مسلمانان این کشور را در هم شکند که موفق نگردید و ناگزیر شد با رسوایى تمام از این سرزمین بیرون برود.
مردم افغانستان پس از این پیروزى نفس راحتى کشیدند و براى باز سازى و عمران کشور خویش مهیا گردیدند اما به دلیل اختلافات مجاهدین افغان و خیانت برخى فرماندهان نظامى و حمایت دولت پاکستان، گروه منجمد و عقب افتادهاى به نام طالبان در این سرزمین محروم و مظلوم شکل گرفت و در شرایطى که مردم افغانستان در بحران اقتصادى و اجتماعى و فقر عمومى بسر مىبردند این تشکّل منحرف و انحصار طلب بر گُرده ى مردم سوار گشت.
پس از حادثه سپتامبر سال 2001 م (شهریور1380) آمریکا به بهانه سرکوب تروریستها و درهم کوبیدن قواى طالبان به افغانستان حمله برد، در هنگام این یورش خویش، آمریکایىها از طریق اوراق تبلیغى که از فراز هواپیماها به نواحى گوناگون این کشور مىریختند و نیز از رادیوهاى فارسى زبان خود، قول دادند که پس از سقوط طالبان، به سرعت این سرزمین را باز سازى مىکنند اما هنوز این کشور با بحرانهاى گوناگونى روبروست و حامد کرزاى که ریاست دولت افغانستان را عهده دار است همچنان وارث ستمهاى گوناگونى است که ابرقدرتهاى شرق و غرب به این کشور کردهاند، سرزمینى که از عقب ماندهترین کشورهاى جهان است و مردمش پس از دهها سال جنگ و گرسنگى و رنج استحقاق شرایط پایدارى را براى زندگى بهتر دارند و باید از رفاه و امنیت برخوردار شوند اما کى این امور عملى شود مشخص نیست؟
4- عراق مرکز خلافت حضرت على(ع) و محل بروز قیام امام حسین (ع) مىباشد و مشهد تنى چند از ائمه هدى، اصحاب امامان و برخى از فداکاران صدر اسلام در این سرزمین زیارتگاه شیعیان است، خلفاى مستبد عباسى نیز این کشور را کانون قدرت و زمامدارى خویش تعیین کردند و سالها بغداد مرکز حکمرانى آنان بود. عراق تا اواخر جنگ جهانى اول جزو قلمرو دولت عثمانى بود و سپس زیر سلطه انگلستان قرار گرفت که بر اثر مبارزات مردم مسلمان عراق به رهبرى علماى شیعه دولت بریتانیا ناگزیر گردید در سال 1312 ه.ش (1933م) استقلال این کشور را به رسمیت بشناسد. پس از استقلال، عراق ابتدا رژیم سلطنتى داشت و در سال 1337 ه.ش (1958م) پس از کودتایى رژیم جمهورى روى کار آمد از این تاریخ کودتاهاى خونینى در عراق روى داد و در سال 1347ه.ش(1968م) حزب بعث پس از یکبار تجربه شکست با کودتایى بر سر کار آمد، این حزب با تصفیههاى خونین و خفقانى که بوجود آورد توانست حکومت جابرانه و خونخوار خویش را تحت شعارهاى مردم فریب ناسیونالیستى مترقى حفظ کند.
سرانجام در اواخر سال 1381 امریکا به این کشور یورش برد و پس ار سرنگون نمودن تشکیلات حزب بعث و درهم کوبیدن قدرت صدام حسین که زمانى خود، وى را تقویت کرده بود، عراق را همراه انگلستان به اشغال خویش در آورد. اگر چه مردم این سامان از نابودى رژیم دیکتاتورى اظهار شادمانى کردند اما حضور بیگانگان در کشورشان براى آنان درد سرهاى خونینى را فراهم کرده است مردم تامین مالى و جانى ندارند و هر لحظه تروریستها عدهاى را به خاک و خود مىکشند. گویى با تداوم اشغالگرى، تهدید تروریسم قوىتر شده است. بدین گونه کشورى که در جهان اسلام اهمیت فرهنگى توام با قداست دارد و دومین ذخایر بزرگ نفت خاورمیانه را در اختیار دارد به صورت موضوعى براى تحریک قدرتهاى بزرگ باقى مانده و امریکا مىکوشد تا گامهاى امپریالیستى بریتانیا را دنبال کند و به نظر مىرسد رنج و مشقت طولانى مدت مردم عراق تداوم یابد اگر چه مردم ساختار سیاسى عراق را احیا کرده و با تشکیل پارلمان و روى کار آمدن دولت جدید، قدرى از سختىها ى مردم این مرز و بوم کم مىگردد ولى توطئههاى استکبارى همچنان در عراق فاجعه و جنایت بوجود مىآورد.
پىنوشتها:
1. سوره نحل، آیه 89.
2. سوره یوسف، آیه 111.
3. سوره قلم، آیه 52.
4. سوره انبیاء،آیه107.
5. سوره اعراف، آیه 158.
6. سوره اعراف، آیه 175.
7. سوره حدید، آیه 25.
8. در این زمینه بنگرید به کتاب خمود و جمود، محمد اسفندیارى.
9. ده گفتار، شهید مطهرى، ص 144.
10. سوره قلم، آیه 9.
11. همه ما برادریم، محمد اسفندیارى، ص 138-140.
12. تحف العقول، ابن شعبه حرّانى ،ص48.
13. مغازى، واقدى، ج 2، ص822؛سیره ابن هشام، ج 1،ص 285.
14. اسلام و ملىگرایى، على محمد تقوى، ص36و42.
15. در جستجوى راه از کلام امام، دفتر 22، ص 137.
16. همان، ص121.
17. نک: گزیده مقالات فارسى دوازدهمین کنفرانس بین المللى وحدت اسلامى، گردآورى سید جلال میر آقایى، مقاله ى حسن عاشورى لنگرودى.
18. سوره حجرات، آیه 10.
19. صحیفه نور، ج اول، ص87.
20. در جستجوى راه از کلام امام، دفتر 15، ص 126.
21. بیدارى اسلامى، دکتر یوسف قرضاوى، ترجمه عبدالرسول گلدانى، ص 14(چاپ تهران، نشر احسان).
22. در جستجوى راه از کلام امام، دفتر 15، ص 62.
23. همان ،ص67.
24. بحارالانوار، ج 16، ص 228.
25. دانشمند بزرگ شیعه میر حامد حسین (متوفى 1306ه.ق) این حدیث را از 200 نفر از علماى اهل تسنّن نقل کرده است و مجموعه پژوهشهاى وى در مورد این روایت و سند و دلالت آن در کتاب 6جلدى عبقات الانوار به طبع رسیده است.
26. انتفاضه و طرح اسلامى معاصر، دکتر فتحى ابراهیم شقاقى، ص 85.