مدیریت از دیدگاه امام رضا(ع)
غلامرضا گلى زواره
تعالیم حیات بخش
حضرت امام رضا(ع) فرمودهاند: خدا رحمت کند کسى را که امر ما را احیاء کند، یکى از اصحاب سؤال کرد چگونه امر شما زنده مىگردد؟ فرمود: دانش ما را مىآموزد و به مردمان تعلیم مىدهد به درستى اگر دانستههاى زیباى ما را دریابند از ما پیروى مىکنند.(1) (نه از کس دیگرى) یعنى به سوى مسیر صحیح هدایت مىشوند و به سعادت هر دو جهان مىرسند.
در روایت دیگرى آن حضرت مىفرمایند: خدا بیامرزد کسى را که ما را در نظر مردم محبوب سازد نه آن که بغض بوجود آورد، سوگند به خداوند اگر سخنان و آموزشهاى نیکوى ما براى مردمان بیان گردد، آنان به عزّت و سربلندى دست مىیابند و هیچ کس قادر نخواهد بود کوچکترین خردهاى بر آنان بگیرد.(2)
راستى ایجاد حبّ واقعى و ژرف در نسل جوان و سایر اقشار مردم نسبت به اهل بیت پیامبر صرفاً با شعارهاى سطحى و برنامههاى تقویمى و زودگذر به مناسبتهاى خاص عملى مىگردد یا آن که شایسته است در عرصههاى گوناگون علمى، اجتماعى و فرهنگى آموزشهاى گرانبهاى ائمه هدى را تبیین کنیم، اگر معارف مکتب علوى، حسینى و رضوى براى مردم معرفى شود و در جنبههاى گوناگون برنامه ریزى و اجرا گردد، سربلندى، عزت و کرامت جامعه تأمین خواهد شد و مردمان در قلمرو اندیشه، رفتار و مناسبات انسانى به نور و رستگارى مىرسند و خود را از مکتبها و مسلکهاى وارداتى، افکار و اندیشههاى ناپایدار و دروغین بىنیاز مىبینند راستى چرا در یک جامعه شیعه و بین انسان هایى که به خاندان خاتم رسولان ارادت ویژهاى دارند باید در زمینه مدیریت و امور اجرایى و نظام سیاسى اندیشههاى عدّهاى متفکر غربى را در نظر گرفته و آنها را اساس کار قرار دهیم و این جواهرات معنوى و مرواریدهاى معرفت را به بوته فراموشى بسپاریم، بدون شک یکى از علل مهم تحمیل پارهاى ناگوارىها و آشفتگىها به جامعه به دلیل همین فاصله گرفتن از سرچشمههاى نور و حکمت مىباشد. ضرورت دارد ما همگام با ارادت قلبى و عاطفى و ایمانى به اهل بیت، معارف و اندیشههاى کاربردى آن بزرگواران را در زندگى فردى و اجتماعى پیاده کنیم.
در نوشتار حاضر جنبههایى از برنامهها، وظایف و آفات مدیریت را با تکیه بر سخنان گُهربار و سیره ارزشمند هشتمین فروغ امامت مورد توجه قرار دادهایم.
الف: ضرورت مدیریت
مطالعه در تاریخ زندگى بشر و روابط اجتماعى، ضرورت این اصل را به اثبات مىرساند و مؤید این واقعیت است که اصل مدیریت لازمه هر جامعه مىباشد و هرکجا افرادى جمع شدهاند تا زندگى خویش را بر اساس همکارى و تعاون تکمیل کنند نیاز به مدیر در رأس برنامههاى آنان قرار گرفته است و این ویژگى محور و موضوع حرکتها و تلاشهاى آنان بوده است، فضل بن شاذان نیشابورى مىگوید درباره ضرورت مدیریت از امام رضا(ع) شنیدم که فرمود:انّا لانجد فرقة من الفرق و لاملّة من الملل بقوا و عاشوا الّا بقیّم و رئیس لما لابدّ لهم منه فى الامر الدین و الدنیا؛(3) به درستى که ما در بررسى احوال بشر هیچ گروه و فرقهاى را نمىیابیم که در زندگى موفق و پایدار باشد مگر بوجود سرپرستى که امور مادى و معنوى (دین و دنیاى) آنان را مدیریت نماید، هیچ مکتبى به این روشنى اهمیت مدیریت و رهبرى را بیان نکرده که سعادت و پایدارى یک ملت را در زندگى دنیوى و امور دینى مرهون آن بداند.
آن حضرت در جاى دیگر در سخنى جالب، والى مسلمین و مدیر امت مسلمان را به ستون خیمه تشبیه کرد و فرمودهاند: اما علمت انّ والى المسلمین مثل العمود فى وسط الفسطاط من اراده اخذه؛(4) آیا نمىدانى که والى مسلمانان همچون ستون میان خیمه است (که اولاً تمام بار سقف بر روى آن استوار است و ثانیاً مانند نقطه مرکزى دایره شعاعش نسبت به همه جوانب یکسان است) به طورى که هر کس در هر زمان و از هر طرف که اراده کند به او دسترسى خواهد داشت.
امام اگرچه شرط غلبه بر مشکلات را توفیق الهى مىداند ولى تأکید مىنماید این باور کفایت نمىکند و باید مدیر براى حلّ دشوارىها تلاش کند:
من سأل التوفیق و لم یجتهد فقد استهزء بنفسه؛(5) کسى که توفیق از خداوند بخواهد ولى کوشش نکند(که برناهموارىها غلبه یابد) خود را مورد استهزاء قرار داده است.
مشروعیّت مدیر
در بینش شیعه ضرورت مدیریت را باید در اصل استوار امامت جستجو کرد، البته منظور این نیست که این موضوع مهم را در سطح یک مدیریت اجتماعى و سیاسى پایین آوریم، بلکه رهبرى امام خیلى والاتر از مسایل اجرایى، ادارى و اجتماعى است، اما شجره طیّبه امامت که ریشه در وحى دارد و از نور نبوت تغذیه مىگردد و از جویبارهاى عصمت استفاده مىکند، شاخههاى سرسبز، نشاط آور و فرحانگیز خود را بر جامعه بشرى مىافکند و مدیریت یکى از شاخههاى این درخت شکوهمند، تناور و با صلابت است.
مدیریت را اگر این گونه ارتقا دهیم و با امامت مرتبط نمائیم، عوارض و آفاتش کاسته مىگردد، حضرت امام رضا(ع) امامت را اساس اسلام حیات بخش مىداند: انّ الامامة اسّ الاسلام النامى.(6) مشروعیت مدیریت در جامعه به این دلیل است که با امامت پیوند دارد و هرگاه این ارتباط قطع شود تمام حرکتها و خواص خود را از دست مىدهد.
حضرت امام رضا(ع) در این باره فرمودهاند:
«بوسیله امام نماز و زکوة، روزه، حج و جهاد تمام و خراج و صدقات افزون و حدود و احکام اجرا، مرزها و مناطق حفظ مىگردد.»(7) اگر کسى از این ویژگى محروم باشد نه تنها اعمالش ناقص مىباشد بلکه خود از حوزه اسلام خارج است هرچند با نام مسلمان در جامعه اسلامى باشد زیرا پیامبر اکرم(ص) فرمودهاند: کسى که بدون امام بمیرد، به مرگ جاهلیت مرده است.(8)
حضرت امام رضا(ع) در تفسیر آیه «والسماء رفعها و وضع المیزان»(9) فرمودهاند: میزان امیرالمؤمنین است، خدا او را براى مردم امام (معین) کرده است، پرسیده شد: الّا تطغوا فى المیزان (در میزان سرکشى نکنید)یعنى چه؟ امام فرمود: امام را نافرمانى نکنید، گفته شد: «اقیموا الوزن بالقسط» به چه معناست، امام گفتند: امام را به دادگرى برپا دارید (پیروى و یارى کنید) پرسیده شد: ولاتخسروا المیزان یعنى چه امام پاسخ دادند: در حقوق امام کمى و کاستى روا مدارید.(10) در این حدیث میزان و وزن که در کلام وحى آمده به امام تفسیر گردیده است در برخى آیات میزان در کنار کتاب قرار گرفته است.(11)
از آن جا که «وزن» در کتب لغت شناخت اندازه هر چیز است، مراعات حد تعادل و اعتدال و عدالت از عبارت اقیموا الوزن بالقسطبدست مىآید و این نکات رعایت عدالت را در تمام اقوال و افعال انسان ثابت مىکند(12) و عدل یعنى چیزى را در جاى خود قرار دادن چنانچه حضرت على(ع) فرمودهاند: العدل یضع الامور مواضعها.(13)
امیر مؤمنان عدل را پایهاى دانستهاند که استوارى جهان به آن وابسته است و عدالت را مایه پایدارى مردمان معرفى کردهاند(14) پس عدل محور ضابطه تشکیل جامعه انسانى و سبب استوارى زندگى جوامع است و هم در نظام هستى و تکوین و هم در نظام تشریع این مشخصه مشاهده مىگردد و این خود مىتواند روشنگر مفهوم سخن امام رضا(ع) باشد که چهره امام را به عنوان میزان در خلقت و جامعه تبیین کردهاند.(15)
آن حضرت فرمودهاند: استعمال العدل و الاحسان موذن بدوام النعمة...؛(16) به کار بستن دادگرى و نیکوکارى، عامل پایدارى نعمتهاست.
مدیر و میزان
حضرت امام رضا(ع) مىفرمایند: از جمله (دلیلهاى پیروى از ولىّ امر) این است که هیچ کدام از فرقهها و ملتها دیده نمىشوند که جز به داشتن سرپرست و رئیسى که به دین و دنیایشان رسیدگى کند، باقى مانده باشند. پس در حکمت حکیم روانیست که مردم را از چیزى که ناگزیر باید داشته باشند و دوام و قوامشان جز به آن میسّر نیست محروم سازد.
کسى که به راهنمایى او با دشمنان خود مىجنگند و غنائم را تقسیم مىکنند و او نماز جمعه و جماعت آنان را برپا مىدارد و از تعدّى ستمگران بر دیگران جلوگیرى مىکند، دیگر این که چون آفریدگان بر حدّ محدودى قرار گرفته و فرمان یافتهاند که از این حد در نگذرند تا کارشان تباه نشود، این کار جز به آن میسر نمىشود که برایشان امینى بگمارند، تا آنان را از تجاوز از حدّ و درآمدن به ناحیهاى که براى ایشان ایجاد خطر کند باز دارد.(17)
آرى امام میزان و معیار پیاده کردن حق و عدل است، پس امین اموال اشخاص و اعراض و نفوس است و چون بر کلّ مسایل اجتماعى و اقتصادى، مبادلات، بازار، کارگاهها و مزارع نیک نظارت مىکند تا ستم و بیدادى رخ ندهد و غصب، بهره کشى، احتکار، گران فروشى، رباخوارى و غبن و دیگر اسباب باطل پیش نیاید.
در این حدیث حضرت امام رضا(ع) معیار و میزان بودن امام و حاکم اسلامى را بطور کلّى براى تمامى بخشهاى جامعه در امور دینى و دنیایى بیان مىکنند، یعنى ضمن آن که مرز دیانت، حدودش، شیوه پیاده کردن آن، توسط امام مشخص مىگردد، امور دنیوى را با برنامه ریزى، ارائه ضوابط عدل و حق سامان مىبخشد و سعادت همگان را فراهم مىسازد.
چون امام معیارهاى درست جمع گرایى، زندگى اجتماعى و عوامل استوارى جامعه را به مردم مىآموزد و آنها را در متن جامعه عملى مىسازد، مردمان را در جامعهاى فداکار، صمیمى و قانون شناس و دادور بار مىآورد و آنان را از خودخواهى، سلطه جویى، سودجویى، ستم پیشگى و تجاوزکارى که از عوامل پراکندگى،سستى و تزلزل در جامعه است باز مىدارد.(18)
روابط ظالمانهاى که موجب پیدایش حسّ بدبینى، کینه توزىها، تضادها و رقابتهاى ناسالم است با حضور امام که میزان عدل است برچیده مىشود به همین دلیل امام رضا(ع) مىفرمایند: ما سرپرست مؤمنان هستیم که به سود آنان حکم مىکنیم و حقوقشان را از ستمگران مىستانیم.(19)
پس بیشترین بخش در فلسفه سیاسى که هشتمین فروغ امامت ترسیم مىکند و قلمرو مسؤولیت مدیران و کارگزاران نظام اسلامى را ترسیم مىکند به برقرارى عدالت اجتماعى و سامان بخشیدن به مسایل اقتصادى، رفع ستم و استضعاف اقتصادى اختصاص دارد.
حتى در حدیثى پرداخت بدهى افرادى که از پرداخت آن ناتوان هستند از وظایف کارگزار شمرده شده است: مردى از امام رضا(ع) پرسید: فدایت شوم، خداى متعال مىگوید: فنظرة الى میسرة(پس مهلت داده مىشود تا گشایشى پدید آید) منظور از این مهلت دادن(نظره) چه مىباشد، آیا حدّ و تعریفى دارد که معلوم گردد به آن کس که در عسرت است تا چه اندازه باید مهلت دهند در صورتى که مال مردى را گرفته و خرج خانواده خود کرده و او را محصولى نمىباشد که منتظر رسیدن آن باشد وطلبى ندارد که چشم به راه دریافت آن بنشیند و اموالى در جایى ندارد که انتظار رسیدن آن را بکشد؟ امام در پاسخ فرمودند:آرى چندان مهلت مىدهند تا خبر آن به امام برسد و امام به جایش طلب وى را از سهم بدهکاران (که درزکات هست) مىپردازد، به شرط آن که مال وام گرفته را در مسیر معصیت و خلاف خرج ننموده باشد.(20)
مدیر و کارکنان و نیروى انسانى
مدیر غالب طرحها و برنامههاى مدیریت را از طریق همکاران اجرایى مىکند و در واقع تمام افرادى که در سازمانها، نهادها و تشکیلات دولتى مشغول کارند کارگزاران مدیرند و بازو و عاملى براى وى مىباشند، در فرهنگ اسلامى نقش همراهان و یاران در ترویج و گسترش اندیشههاى الهى از موقعیتى ویژه برخوردار است، مدیرى که به اخلاص، کمال خواهى، دل سوزى، صداقت گویى و درستى مزیّن مىباشد در چهارچوب ضوابط ارزشى و با رعایت اصل فطرت و کرامتهاى انسانى اندیشهها و طرحهاى مفید، سازنده، رشد دهنده و اصلاحى را به دست همکاران مؤمن، متعهد و داراى وجدان دینى و اخلاقى مىسپارد و از آنان مىخواهد به عنوان تکلیف شرعى در گسترش و اجراى آنها بکوشند. حضرت عیسى به کمک اصحاب خاص خود که حواریون نام داشتند آئین یکتاپرستى را پیش برد و نسبت به گسترش آن در جوامع کوشید، این افراد از شاگردان شایسته آن حضرت بودند که در اثر مجاهدتهاى طولانى و تزکیه درونى به مقام والایى رسیده بودند.(21)
حضرت امام رضا(ع) فرمودهاند: به این جهت شاگردان عیسى(ع) را حواریون گفتهاند که موفق شدند از طریق جهاد با نفس به مقام اخلاص دست یابند و درون را از کدورت پاک کنند و نیز به وسیله موعظه و تذکر دیگران را از تیرگىهاى زشت گناهان بشویند.(22)
آن پیامبر الهى در منصب رهبرى الهى و مدیریت هدایتى و ارشادى جامعه چنین افرادى را برگزید تا به کمک آنها جامعه را به فضیلت آراسته نماید و خلافها را از آنان دور کند.
در نهضت عظیم رسول اکرم(ص) مهاجرین و انصار به عنوان بازوان پرتوان پیامبر در پیشبرد برنامهها و اهداف اسلامى نقش ارزندهاى عهده دار شدند و در شرایطى سخت و آشفته، بار سنگین اجراى احکام الهى را در بعد تبلیغ و عمل و در میدانهاى فرهنگ، معرفت و جهاد بر دوش جان کشیدند، همانها که خداوند آنان را پیشگامانى نامید که در صدر اسلام در ایمان سبقت گرفتند و آنها که به نیکى از آنان پیروى کردند، پروردگار از آنان خشنود و آنها نیز از خداوند خشنود شدند.(23)
امام رضا(ع) در سیره عملى خویش مراقب کارکنان و خدمتگزاران بود، ابراهیم بن عباس مىگوید هیچگاه ندیدم که امام ابوالحسن الرضا(ع) کلمهاى به زیان کسى بر زبان آورد و نه سخن کسى را پیش از پایان آن قطع کند و نه حاجت کسى را که به اداى آن توان داشت ردّ کند، هیچ موقع نزد کسى که در حضورش نشسته بود، پایش را دراز نکرد و بر متکا در برابر افراد تکیه نداد به دوستان و کارگزارانش هرگز سخنى ناشایست نگفت و چنان بود که هرگاه به خلوت مىرفت و سفره غذاى خویش را مىگسترانید همه کارکنانش را بر سر آن مىنشانید و حتى دربانان و مهتران را بسیار احسان مىکرد و صدقات فراوان مىداد و این کار را غالباً در شبهاى تاریک انجام مىداد.(24)
آرى این گونه نبود که امام صرفاً از اطرافیان و کارگزاران وظایفى را بخواهد و آنان را ملزم کند که در این راستا از عمق وجود بکوشند ولى از تکریم، تشویق، احترام و رفاه آنان غافل گردد، حرمت همه را در رفتارهاى خویش حفظ مىکند، عمق توجه امام به اطرافیان و ملازمان در این روایت آشکار مىگردد:یاسر مىگوید:(در روزى که امام رضا(ع) مسموم گردید و در اثر آن به شهادت رسید) پس از این که نماز ظهر را گذارد به من گفت: اى یاسر مردم (اهل خانه، کارکنان و خادمان) چیزى خوردند؟ عرض کردم اى آقاى من! چه کسى مىتواند غذا بخورد با این که شما در چنین وضعى به سر مىبرید در این هنگام بر جاى خویش راست نشست و فرمود: سفره را حاضر کنید و همگان را بر سر آن فراخواند و کسى را فروگذار نکرد و یکایک را مورد مهر و محبت خویش قرار داد هنگامى که همه سیر شدند امام (بر اثر تأثیر زهرى که مأمون به حضرت داده بود) بیهوش بر زمین قرار گرفت.(25)
این گونه بزرگداشت نیروهاى انسانى در سیره امام، شکوفا گردیده است، آن فروغ هشتم در قلمرو اندیشه، تربیت و رفتار چنین معیارهایى را به بشریت آموخت و در میدان عمل خود پیشتاز و تجسّم بخش کامل آن تعالیم بود و به یقین جامعه پیرو مکتبش باید در مناسبات انسانى و برنامههاى مدیریتى چنین باشد و این گونه عمل کند.
همزیستى و همگامى با محرومان و رنج دیدگان
محصول روابط اجتماعى و اقتصادى ظالمانه تشکیل طبقات و پدید آمدن یک جامعه با تضادهاى اجتماعى آشکار است، امام امتیازات طبقاتى را از بنیاد واژگون نمود، عبداللّه بن صلت مىگوید، مردى از اهل بلخ گفت در سفر خراسان با امام بودم، روزى سفرهاى انداختند و غلامان سیاه و غیر آنان را بر سر آن فراخواندند(و همه باهم با خود ایشان غذا خوردند) گفتم: اى کاش براى اینها سفرهاى جداگانه ترتیب مىدادید، فرمود: خاموش باش، خداى همه یکى است، مادر یکى و پدر یکى (پس تفاوت نیست) و پاداش هر کس به کردار او بستگى دارد.(26)
امام در تعالیم والاى خویش به کارگزاران و دیگر مسؤولان نظام اسلامى مىآموزد هر کسى باید در گام نخست در اندیشه ساختن خود باشد و شایستگىهاى لازم را در وجود خویش آشکار سازد و با دیگران با تعهد و به خوبى رابطه برقرار کند و خدمتگزار همه مردم باشد.
امام در خراسان تمام اموال خود را در روز عرفه (میان مردم و نیازمندان) تقسیم کرد، در این هنگام فضل بن سهل گفت: این کار با خسران توأم است، حضرت فرمود: بلکه چنین کارى قرین با غنیمت و منفعت است، آنچه را که براى دستیابى به پاداش الهى و کرامت انسانى بخشیدى زیان و غرامت تلقى مکن.(27)
معمر بن خلّاد مىگوید: هنگامى که امام رضا(ع) غذا مىخوردند، سینى مىآوردند و نزدیک سفره مىگذاشتند، آن حضرت به بهترین غذایى که برایش مىآوردند مىنگریست و از هر خوراکى مقدارى را برداشته و در آن سینى مىنهادند، سپس دستور مىدادند آن سینى غذا را براى بینوایان ببرند امام نمىتواند غذایى را میل کند که محرومان از آن نخوردهاند، این شیوه در راستاى همان محورهاى اصولى در تعالیم الهى امام است که انسانها ارزشى همانند دارند و باید نیازهاى آنان برآورده شود امام فرمودهاند: عونک للضّعیف افضل من الصدقه؛(28) یارى به افراد ناتوان از صدقه در راه خدا برتر است.
حتى در تعالیم رضوى کارى که خدمت در دربارها را جبران مىکند و عمل نامشروع کمک به ستمگران را محو مىسازد، یارى رساندن به مردم و گرهگشایى از کار آنان است، حسین انبارى مىگوید: مدت چهارده سال به امام رضا(ع) نامه نوشتم و از کار در دربار پادشاه اجازه خواستم، امام در جوابم نوشت، نامهات را خواندم و از هراسى که در این شغل دارى آگاه شدم. اگر مىدانى که هرگاه معتدى کارى(در دربارها) کردى، طبق دستورات رسول اکرم(ص) عمل مىکنى و دستیاران و کاتبان تو از هم کیشان تو خواهند بود و هنگامى که مالى به دستت رسید بخشى از آن را به بینوایان مؤمن مىدهى تا بدان اندازه که خود مانند یکى از آنان باشى، اگر این گونه عمل کنى، کار تو در دربار سلاطین با خدمت به برادران دینى ترمیم مىگردد و گرنه (خدمت در دربارها) جائز نمىباشد.(29)
امام در حدیث زیر نقش حیاتى کارگزاران نظام اسلامى را چنین ترسیم مىنماید:
آن حضرت به مأمون گفت: درباره امت محمد و فرمانروایى که برایشان دارى از خدا بترس، زیرا کارهاى آنان را تباه کردهاى و کار را به دست کسانى سپردهاى که به غیر حکم خداوند بلند مرتبه داورى مىکنند و خود در این سرزمین ماندگار شده و خانه هجرت و محل فرو آمدن وحى را ترک کردهاى و بر مهاجران و انصار با نبود تو ستم مىرود و سوگند و پیمان هیچ مؤمنى را نگاه نمىدارند و روزگار بر مظلومان به سختى مىگذرد و آنان براى زندگى به هزینهاى دسترس ندارند و کسى را نمىیابند که نزد او از اوضاعى که دارند شکایت کنند.(30)
ماجراى این حدیث آن است که روزى مأمون خدمت امام رفت و با خود نامهاى طولانى داشت که متن آن را براى حضرت خواند، در آن مکتوب آمده بود که برخى روستاهاى کابل به دست لشکریان اسلام فتح گردیده است وقتى خواندن آن خاتمه یافت امام فرمودند آیا فتح مناطقى از قلمرو شرک و کفر تو را خرسند ساخته است، مأمون پرسید آیا این خبر شادمانى ندارد که امام مطالب فوق را فرمودند و به او تأکید کردند تو عدالت را در داخل سرزمینهاى اسلامى برقرار کن و فقر و محرومیت را از ریشه برانداز و به گرفتارىهاى مردم رسیدگى کن که این مایه خشنودى و خوشحالى یک حاکم اسلامى است نه کشورگشایى و فتوحات تازه و افزون بر قلمرو جغرافیایى.(31)
امام از سویى تصریح مىنمایند که بر اثر عواملى، افرادى در جامعه زندگى مىکنند که از نظر سلامتى مشکل دارند و پدیدآمدن آنان بر اثر بیمارى، سالخوردگى، حوادث طبیعى و جنگها طبیعى است امّا بقاى آنان به همان حال نگران کننده از نظر اسلام محکوم است، باید کارشان را در کمترین زمان سامان داد و از تعهد و تکلیف انسانى و حکومتى در این زمینه فراموش نکرد و ضرورت دارد کار این گونه افراد درست شود تا از آن وضع آشفته رهایى یابند:
«...لان اللّه کلّف اهل الصحة القیام بشأن اهل الزمانه و البلوى»(32)
یعنى خداوند توانمندان (آنان را که امکانات، قدرت و شرایطى را در اختیار دارند) مکلف کرده است که امور زندگى بیماران از کار افتاده و بلا دیدگان را سامان دهند.
که این کلام سخن حضرت على(ع) را به اذهان متبادر مىنماید:
«اللّه اللّه فى الطبقه السّفلى من الّذین لاحیلة لهم من المساکین و المحتاجین و اهل البؤسى و الزّمن»(33) خدا را خدا را در کار فرودستان یعنى بینوایان و نیازمندان و فقیران و بیماران زمین گیر که هیچ کارى از دستشان برنمىآید.
امام رضا(ع) در سخن دیگرى از این واقعیت بیشتر پرده برمىدارد و با صراحت افزونترى مسؤولیت کارگزاران مسلمان را مطرح مىفرمایند:
اگر زمام حکومت را در دست گیرم غذاى سادهتر و کم ارزشترى (نسبت به زمان زمامدارى) خواهم خورد و لباس خشن و زبر(پس از لباسهاى نرم) در برخواهم کرد و (پس از آسایش) با سختى و مشقّت خواهم زیست.(34) و باز این کلام گهربار مؤیّد کلام با کرامت حضرت على(ع) که فرمودهاند:خداوند مرا براى مخلوقات خودش امام قرارداد پس بر من واجب ساخت که درباره خودم و خوردنى و نوشیدنى و لباسهایم، همچون ناتوانترین مردم زندگى کنم تا فقیر به فقر من اقتدا کند و ثروتمند به سرکشى برنخیزد.(35)
حضرت امام رضا(ع) از دیدگاهى دیگر رسیدگى به اوضاع مسلمانان را مورد تأکید قرار مىدهد و آن این که هر فردى از کارگزاران با مردمان تحت قلمرو خویش برادر دینى هستند و از این منظر باید با آنان به برابرى و برادرى رفتار کنند در هر چیزى که برابرى در آن رواست.(36)
در روایتى آن حضرت از اجداد خود نقل مىکند که در نظر پیامبراکرم(ص) برترین مسلمان کسى است که بهتر و بیشتر از دیگران به بخشش اموال و کمک رسانى اجتماعى اقدام کند و خیرخواهترین افراد نسبت به برادران خود و جامعه اسلامى باشند.(37)
اصولاً حضرت امام رضا(ع) برادرى را که به همیارى و مساوات در مسایل اجتماعى و اقتصادى نینجامد، رد مىکند: آن امام همام خطاب به اسماعیل راوى حدیث از امام باقر(ع) نقل کرده است: اى اسماعیل، آیا در میان آشنایان خود چنین دیدهاى که هرگاه کسى جامهاى ندارد و دیگرى آن را اضافه دارد، به او بدهد، گفتم نه، فرمود: اگر کسى پوششى دارد و براى دیگرى مىفرستد تا او نیز پوشش داشته باشد، جواب دادم خیر آنگاه امام (به نشانه ابراز تأسّف عمیق) دست بر زانوى خویش زد و فرمود: اینها برادر یکدیگر نمىباشند.(38)
توجّه به کرامتهاى انسانى
از دیدگاه امام رضا(ع) وظایف کارگزاران و دست اندرکاران نظام اسلامى در برخورد با برادران مسلمان خلاصه نمىگردد و آنان باید براى تمامى انسانهاى تحت قلمرو خود صرف نظر از مرام و مسلکى که دارند کرامت قایل گردد و حقوق افراد غیر مسلمان را هم در نظر گیرند.
این دقت و تأکید تا آن جاست که امام رضا(ع) اجازه نمىدهد یک فرد ذمّى که دینى غیر اسلام اختیار کرده است آزادى فرزندش را با امور مادى معاوضه کند و آزادىاش به جرم این که گرسنه است و مجاز نمىداند به بهانه رفع احتیاجات اقتصادى کسى برده شود و اختیارات خداداى او سلب گردد.
زکریا فرزند آدم مىگوید: از حضرت امام رضا(ع) پرسیدم مردى از اهل ذمّه(غیر مسلمان ساکن در سرزمینهاى اسلامى) که به فقر و گرسنگى مبتلا شده بود فرزندش را آورد و گفت: فرزندم مال تو او را خوراک بده و او برده تو باشد، امام فرمود:(انسان) آزاد خریده و فروخته نمىشود این کار شایسته تو نمىباشد. از دمیّان نیز روا نخواهد بود.(39)
نقل کردهاند مرد سالخورده نابینایى به گدایى مشغول بود، حضرت على(ع) پرسید این کیست گفتند اى امیرمؤمنان(ع) مردى نصرانى است، آن امام پرهیزکاران فرمود: از او چندان کار کشیدهاید تا کهنسال و ناتوان شد، حال به او چیزى نمىدهید، مخارجش را از بیت المال مسلمین بدهید.(40)
منطق آن حضرت در نامهاى به مالک اشتر این است: مردم یا برادر دینى تو هستند یا نظیر نوعى تو(41) و نیز امام حسین(ع) تأکید مىکردند: کار نیک همچون رگبارهاى تند است که همه را در بر مىگیرد نیکوکار و بدکار(42)، امام صادق(ع) فرمودهاند: سه چیز است که تمام مردم بدانها نیاز دارند(و باید همه از آنها برخوردار گردند) امنیت، عدالت و رفاه.(43)
حضرت امام رضا(ع) از پیامبر اکرم(ص) نقل کردهاند: اوج خردمندى بعد از ایمان به خدا دوستى با مردم و نیکوکارى نسبت به هر انسان نیکوکار و بدکارى است.(44) آن فروغ فروزان خطاب به على بن شعیب فرمود: کسى از همه مردم بهتر زندگى مىکند که دیگران در زندگى او شریک باشند.(45)
آن حضرت از پدران خود، از امام على(ع) نقل نمودهاند که پیامبر اکرم(ص) فرمود: نیکى کن نسبت به افرادى که شایستهاند و آنان که این گونه نمىباشند(اگر به انسان) خوب و شایستهاى دست نیافتى، تو خود سزاوار نیکوکارى (و دست یازیدن به کار خیر) هستى.(46)
اباصلت مىگوید: به امام رضا(ع) گفتم: اى فرزند رسول خدا این موضوع چیست که شما فرمودهاید مردمان بردگان شمایند، امام پاسخ داد: خداوندا تو گواهى که من هیچگاه چنین سخنى نگفتهام و از هیچ یک از پدرانم نیز نشنیدهام که چنین گفته باشند، پروردگارا تو به ظلم هایى که از این امّت بر ما رفته است آگاهى دارى و این (تهمت) از آنهاست.(47)
امام رضا از اجداد خود از امام على(ع) نقل کرده است که مسلمانان به پیامبر اکرم(ص) گفتند: اى فرستاده الهى اگر کسانى را که در حوزه قدرت تو هستند در پذیرش اسلام مجبور کنى، نفرات ما زیاتر مىگردد و در برابر دشمنان قوى مىشویم، پیامبر فرمود: من هیچ گاه با انجام دادن کارى که بدعت است و دربارهاش دستورى نرسیده است به دیدار خداى بلند مرتبه نخواهم رفت، من از زورگویان نمىباشم.(48)
در این روایت حضرت امام رضا(ع) آزادى اراده و انتخاب انسان را مورد توجه قرار مىدهد، آدمى باید خود ایمان را برگزیند و با این گزینش شایسته رسیدن به پاداش مىگردد، این تعلیم عظمت ارزش انسان حقوق و حرمت او را روشن مىسازد.
یاسر مىگوید: نامهاى از نیشابور به این مضمون به مأمون رسید: مردى مجوسى در لحظات آخر زندگى وصیت کرده است اموال زیادى از دارائىاش را میان بینوایان تقسیم کنند، قاضى نیشابور آن اموال را میان مسلمانان تقسیم کرده است، مأمون خطاب به امام رضا(ع) گفت: اى سرورم در این باره چه مىفرمائید، امام فرمود: (اگر چه) مجوسیان به بینوایان مسلمان چیزى نمىدهند (امّا) نامهاى به آن قاضى بنویس تا همان مقدار از مالیاتهاى مسلمانان بردارد و به بینوایان مجوسى بدهد.(49)
ریّان فرزند شبیب مىگوید از حضرت امام رضا(ع) پرسیدم: خواهرم وصیت کرده است براى گروهى از مسیحیان (که به آنان اموالى بدهم) ولى من مىخواهم آن را به گروهى از افراد مسلمان بدهم امام فرمود: وصیت را به همان صورت که هست اجرا کن، خداوند متعال گفته است: گناه آن بر کسانى است که آن (وصیت) را عوض کنند و تغییر دهند.(50)
مدیر مذموم
حضرت امام رضا(ع) مىفرمایند:خمس من لم تکن فیه فلاترجوه لشىءٍ من الدّنیا والآخرة من لم تعرف الوثاقة فى ارومته، والکرم فى طباعه و الرّصانة فى خلقه و النّبل فى نفسه و المخافة لربّه؛(51) پنج چیز اگر در کسى نبود در امور دنیا و آخرت از او انتظار کار نیک نداشته باش: اصالت خانوادگى، اخلاق نیکو، پایدارى در خلق و خوى، بزرگوارى روح و کرامت نفس و پرهیز از پروردگارش. مدیرى که از این خصال بهرهاى ندارد نه تنها در کارهاى خود موفق نخواهد بود و مردم به خیرش امیدى ندارند بلکه براى اقشار جامعه کارشکنى بوجود مىآورد و به فردى دردسر ساز و مشکل آفرین تبدیل مىگردد و سطح نارضایتىهاى عمومى را افزایش مىدهد دست اندازى به منصب مدیریت به عنوان ریاست و نه براى خدمت انحطاط و هلاکت هرچه بیشتر را رقم مىزند. مردى خدمت امام رضا(ع) درباه شخصى که این مقام را وسیلهاى براى ارضاى خودخواهىهاى خویش مىدانست سخن به میان آورد و عرض کرد او در چنین مسندى ریاستطلبى را بر خدمت ترجیح مىدهد. امام در مثالى قابل درک عموم فرمودند:
چنین ریاستى براى دیانت و اعتقادات مسلمانان زیان بارتر از آن است که دو گرگ گرسنه در میان گله گوسفندى بیفتند که چوپان نداشته باشد،(52) در واقع در این بیان پرمعنا و در عین حال ساده، امام مدیر را همچون چوپانى امانتدار براى حفظ منافع مردم به حساب مىآورد و هرگاه به جاى چوپان، گرگهایى بر امور مردم مسلط گردند، فاجعهاى بزرگ در عرصه مدیریت پدید مىآید و زمینه زیان بار فرهنگى، اخلاقى و اقتصادى جامعه فراهم مىگردد، از نظر امام صادق(ع) حتى اراده و تفکر چنین مدیریتى هلاکت به شمار مىآید: «من اراد الرئاسة هلک»(53) حضرت امام رضا(ع) تأکید نمودهاند: ولایفرض اللّه العباد طاعة من یعلم انّه یظلّمهم و یغویهم؛(54) خداوند بر بندگان خود پیروى کسى را واجب نمىکند که مىداند بر آنها ستم کرده و گمراهشان مىنماید، پس دستورات مدیرى که از مسیر شرع و دیانت، قانون و عدالت خارج گردیده قابل اطاعت و اجرایى کردن نمىباشد و بر نیروى انسانى که در اختیارش مىباشد فرض است که از پیرامون چنین مدیرى پراکنده شوند و مردم نیز نباید از توصیهها، بخشنامههاى باطل و بیهوده و ظالمانهاش متابعت کنند.(55)
در کلام گهربار دیگرى امام هشتم چنین درّ افشانى کردهاند:
لم یخنک الامین ولکن ائتمنت الخائن؛(56) انسان امین به تو خیانت نکرده است بلکه تو به خائن اعتماد کردهاى، بسیارى از عقب ماندگىها و نارسایىها از مدیریتهاى ظاهرساز اما خائن و نقشههاى خائنانه آنان ریشه مىگیرد، تکیه بر چنین کارگزارانى فسادهاى مالى، کم فروشى، غصب اموال، احتکار، رباخوارى،بهره کشى و تضاد طبقاتى را بوجود مىآورد.
خائنهاى خادم نما بر حسب ظاهر طرحها و نقشه هایى ارائه مىدهند که مىتواند در نظر افراد سطحى نگر سازنده جلوه کند و به صلاح جامعه شناخته شود اما با اجراى آنها زیان بارى و عوارض سوء آنها آشکار مىگردد.
بدین جهت مدیران دل سوز، متعهد و مؤمن و نیز برنامه ریزان متدین باید از نیّتهاى شوم مدیران خائن و وابسته پرده بردارند و با منطق استدلال، دلایل علمى و اصول فنى و تخصصى زیان کارشان را براى مردم روشن نمایند.
از شگردهاى این خائنان آن است که طرحها و برنامههاى مترقى و سازنده را با نیرنگهایى خاص، از مسیر اصولى و درست خود منحرف مىکنند و در نتیجه آن طرح مفید را با شکست روبرو مىسازند، به عنوان نمونه اگر قانونى ارائه شود که بر اساس مفادّ آن، اقشار جامعه امنیت اقتصادى داشته باشند و احساس کنند که میدان براى تولید، کار، هنرمندى و فعالیتهاى صنعتى باز است و مىتوانند به کارهاى سازنده روى آورند و جامعه را از محرومیت برهانند، این کارگزاران خائن وارد میدان مىگردند و مفهوم و موضوع کاربردى آن قانون سازنده و حیاتى را منحرف مىکنند و آن را به نفع زالوهاى اجتماعى و سرمایه داران وابسته تفسیر مىکنند، همچنین اگر طرحى براى محدودیت نقشههاى محتکران، گران فروشان و رباخواران تدوین و ارائه گردد تا جامعه به سوى امنیت اجتماعى و اقتصادى سوق یابد، در مفهوم و مسیر اجرایى آن انحراف ایجاد مىکنند و در نتیجه مأموران به جاى آن که به سراغ این آفتها و غدّههاى سرطانى بروند در صدد محدود کردن سرمایههاى مفید و سازنده هستند و تولید کنندگان اصلى و نیروهاى کارآمد و مفید را دچار مشکل مىکنند و درست بر عکس، حاصلى شوم و نگران کننده بوجود مىآورند و در نتیجه بخشهاى اقتصادى خیراندیش و متعهد به حقوق جامعه و طبقات مصرف کننده و مقررات دولت را به ورشکستگى مىکشانند بخشهاى قدرتمند و سرمایههاى کلانى را که بذر فساد و خلاف مىافشاند بى رقیب مىسازند که جز به غارت امکانات فکرى، فرهنگى و مادى مردم به چیزى نمىاندیشند.(57)
و تاره وقتى قوانین قضایى به سراغ آنان مىآید و قاضى مىخواهد آنان را به این جرم سنگین محاکمه کند مىگویند ما قصد اصلاح داشتهایم، قرآن چه نیکو فرموده است: واذا قیل لهم لاتفسدوا فى الارض قالو انّما نحن مصلحون؛(58) وقتى به ایشان گفته مىشود در زمین فساد و تباهى نکنید (در جواب) مىگویند ما اهل صلاح هستیم.
حضرت امام رضا(ع) به نقل از پیامبر اکرم(ص) فرمودهاند: از ما نیست هر کس که در کار مسلمانى غش به کار برد یا به او زیان رساند و یا با او به نیرنگ رفتار کند(59) که این سه آفت در یک مدیر خائن دیده مىشود.
تباه کارى و ندانم کارى
حضرت على بن موسى الرضا(ع) در حدیثى درخشان این گونه به واقعیتى تلخ تصریح فرمودهاند:
انّ اللّه یبغض القیل و القال و اضاعة المال و کثرة السّؤال؛(60) به درستى که خداوند قیل و قال(گفتار بى فایده و شعار دادن) و تباه سازى اموال و زیاد درخواست کردن را دشمن مىدارد.
در مسایل مدیریتى تباه کارى به دلایلى روى مىدهد گاهى بر اثر اسراف و یا مصرف بیش از اندازه بودجههاى کشور در امور غیر ضرورى و در مواقعى نبودن توانایىها، مهارتها و تخصّص مىتواند چنین فاجعهاى را بوجود آورد، در مواقعى دست اندرکاران یک تشکیلات اجرایى چنان افراطى به مسایل مذهبى و عبادى و زهدهاى صوفیانه گرایش نشان مىدهند و در این گونه مسایل به گونهاى زیاده روى مىکنند که از واقعیتهاى مسلّم اجتماعى، نارسایىهاى اقتصادى غافل مىگردند و بر اثر کوتاهى و سهل انگارى ناخواسته امکانات، ظرفیتها، استعدادها و سرمایههاى ملى و عمومى را ضایع مىکنند.
شهید آیت اللّه مطهرى تأکید نمودهاند فرهنگ و تمدن مسلمانان به دو جهت افول نمود گروهى به مسایل اجتماعى بى رغبتى نشان دادند و از مردم فاصله گرفتند تا به معنویت و معرفت بپردازند و عدّهاى هم دنیاگرایى محض را مورد توجه قرار دادند و هردو گروه فوق رشد و شکوفایى اقشار مسلمانان را به بوته فراموشى سپردند و در نتیجه آنان از توسعه و ترقى و تعالى فکرى و فرهنگى بازماندند.(61)
عارف معروف مرحوم آیت اللّه على قاضى طباطبایى ضمن این که در مسیر معنویت بر اثر تزکیه و عبادت واخلاص مقامات عالى را بدست آورده بود امّا از رسیدگى به مسایل خانواده، اجتماع و فقیران غفلت نداشت و مىگفت آدمى که مىخواهد خدا را عبادت کند و به دستورات شرعى و دینى عمل کند باید توانایىهاى بدنى هم داشته باشد، نمىتوان آن امکانات مادى را به فراموشى سپرد، سوارکارى به مقصد مىرسد که مرکب خوبى داشته باشد و این مرکب هم باید از انرژى و تحرک برخوردار باشد تا بتواند راکب را کمک کند، در این جهان مادى عروج معنوى در شرایط مساعد طبیعى و با فراهم بودن امکانات مادى فراهم مىشود بالاتر از همه این سخنها، فرمایش حضرت رسول اکرم(ص) است که مىفرمایند: فلولا الخبز ما صلّینا ولا صمنا؛(62) اگر نان نباشد نه ما مىتوانیم نماز بخوانیم و نه قادریم روزه بگیریم.
این که در قرآن اموال سبب قوام و برپایى خوانده شده و در احادیث ائمه هدى بر ضرورت تأمین معاش و امور زندگى مردم تأکید شده است براى عملى گردیدن واقعیت مزبور است، باید شرایط و زمینههاى مساعد حیات آدمى فراهم باشد تا قدرت و فراغتى براى سیر باطنى و رشد معنوى به دست آورد و در واقع او باید از نردبانهاى دنیایى هم براى این ترقى ملکوتى کمک بگیرد.(63)
در فرهنگ رضوى مدیر کم خرد، محروم از تشخیص درست و تخصص لازم مذمت گردیده است:
البرائة ممّن نفى الاخیار...و آوى الطّرداء للعناء...واستعمل السّفهاء؛(64) نفرت و بىزارى از افرادى که نیکان را تبعیدى (و منزوى) کردند و آنان را که رسول اکرم(ص) رانده و لعنت کرده بود در کانون اسلامى پناه دادند(و جذب کردند) و کم خردان و محرومان از تشخیص صحیح را به کار گماردند، جزء اسلام خالص است. این سخن گزیدهاى از نامه است که حضرت امام رضا(ع) به درخواست مأمون نگاشته و در آن کلیات اصول و فروع دین را بیان کردهاند.
در این روایت حضرت امام رضا(ع) نابسامانىهاى اجتماعى و مشکلات نظام اجرایى و ادارى را به عللى نسبت مىدهد که یکى از آنها روى کارآمدن جاهلان، ساده اندیشان و غیر متخصّصان است قرآن هشدار مىدهد: ولا تؤتوا السّفهاء اموالکم الّتى جعل اللّه لکم قیاماً؛(65) اموال(توانایىهاى مالى) را که خداوند مایه قوام کار(و سامان یابى زندگى شما) قرار داده است در اختیار کم خردان و نادانان قرار مدهید، رسول اکرم(ص) خطاب به ابن مسعود فرمودهاند: هرگاه به کارى دست زدى با دانایى و خردمندى عمل کن و از این که بدون تدبیر و دانایى کارى انجام دهى اجتناب کن زیرا خداوند فرمودهاند: چون آن زن مباشید که رشته و بافته خود را پس از تابیدن، پنبه و قطعه قطعه کرد.(66) امیرمؤمنان(ع) نیز سوء تدبیر و کم کفایتى را کلید فقر تلقى کردهاند و حتى عامل هلاکت و نابودى جامعهاى را تدبیر بد دانستهاند.(67)
آن حضرت فرمودهاند: اندوه من از این بابت است که بر این امّت کم خردان و بدکاران حاکم شوند.(68)
امام صادق(ع) اعتماد کردن به فرد خیانت پیشه و تباه کننده اموال (ناوارد) را یکى دانستهاند. (69)
یکى از راویان حدیث متذکر گردیدهاند: مردى به امام صادق(ع) عرض کرد: چنین درک کردهام که میانه روى و تدبیر نیمى از کسب و کار است، امام فرمودند:نه (چنین نیست) بلکه تدبیر تمام کسب و کار خواهد بود.(70) آن حضرت در سخنى دیگر تأکید کردهاند: آن کس که سرپرستى امورى از مسلمانان را بپذیرد ولى(به دلیل آگاهى اندک و محروم بودن از مهارت و توانایى علمى و فکرى) آن را تباه کند، خداوند او را ضایع مىنماید.(71)
گاهى مدیر و کارگزار انسان مهربان و خوبى است، شعارهاى جالب و جذّابى مطرح مىکند، نیت خیر هم دارد ولى اینها براى اداره جامعه کافى نیست باید کوشید با روشهاى علمى و درست و استفاده از تجربههاى اهل فن مشکلات را بر طرف کرد. خودمحورى و اتکا به آگاهىهاى اندک و آزمون و خطاهاى مستمرى را بوجود مىآورد که صدمات و لطماتى را متوجه همین مردمى مىکند که ما به آنها ارادت مىورزیم و دوستشان داریم، ارتباط مردم با دولت ضرورتى اجتنابناپذیر است ولى زیاده روى در آن نیز کارگزاران را از برنامهریزىهاى ریشهاى و اساسى و جهت دهنده دور مىکند و این روند مثل آن مىماند که یک خلبانى که باید هواپیما را در مسیرى درست هدایت کند بیاید از مسافران پذیرایى گرمى کند و عواطف و احساسات خویش را به آنان بروز دهد، آن خلبان اگر واقعاً دوستدار جان مردم است باید در کابین مخصوص قرار گیرد و هواپیما و سرنشینان آن را به سلامت به مقصد برساند.
در مواقعى به دلیل ضعف کارشناسىها و مهارتها امور اساسى و بنیادى زاید و اضافى تلقى مىگردد و کارگزار کم تشخیص و ناتوان فکرى احساس مىکند برخى امکانات و تشکیلات مزاحم اوست و لذا به حذف آنها اقدام مىکند این تصمیم نادرست همچون کسى است که براى کم کردن وزن بیاید اندامهاى حیاتى بدن را بردارد یا آن که رانندهاى آمپر اتومبیل را کنار بگذارد و یا براى آن که راحت رانندگى کند،علائم راهنمایى و رانندگى و هشدارهاى نصب شده بر سر راه خود را از جاى خود بردارد، مدیر توانمند کسى است که از ظرفیتهاى موجود با رعایت قوانین و در نظر گرفتن وضع مردم حداکثر استفاده اصولى و درست را نماید و جامعه را به سوى توسعهاى پایدار، رفاهى همه جانبه و امنیتى پایدار سوق دهد.
نگاه عقلانى، در نظر گرفتن واقعیتها و استفاده از نیروهاى متخصص، این مسیر را هموار مىکند.
تکاثرطلبى و فزون خواهى
حضرت امام رضا(ع) در نامهاى که براى مأمون نگاشتهاند فرمودهاند: از موارد اسلام خالص بیزارى از کسانى است که اموال را منحصر به خود مىکنند.(72)
در پرتو این تعالیم به چنین خصلت هایى در اخلاق انحصارطلبان و فزون خواهان دست مىیابیم: تمایل به سودجویى در برابر طلب پاداش و قرب الهى، ترک نیکوکارى و احسان و خیرخواهى، رعایت تعهدهاى فامیلى نه به منظور صله ارحام بلکه براى تحکیم پایههاى قدرتطلبى، بخل و خسّت در برابر انفاق، گشاده دستى و سخاوت، حرص و طمع در برابر گذشت و ایثار مالى، انحصارطلبى در برابر نوع دوستى، ترک تعهد و مسؤلیتشناسى.(73)
حضرت امام رضا(ع) دلایل تکاثرطلبى را این گونه بیان کردهاند:
لایجتمع المال الّا بخصال خمسٍ: ببخل شدید، و املٍ طویل و حرص غالب و قطیعة الرحم و ایثار الدنیا على الآخرة؛(74) مال دنیا جمع نگردد مگر در سایه پنج صفت: بخل زیاد، آرزوهاى طولانى، حرص غلبه یافته بر آدمى، ترک صله رحم، دنیاطلبى و فراموشى آخرت.
از دیدگاه امام حکمت وجودى نظام اسلامى و دولت نظارت بر بخشهاى گوناگون اقتصادى و اجتماعى است که مبادا تباهکارى و فزونطلبى اوج گیرد.
چه اگر چنین نمىبود هیچ کس لذت جویى و سودمندى خود را به خاطر جلوگیرى از تباه شدن دیگران فرو نمىگذاشت، پس براى مردمان سرپرستى قرار داده شده تا از فساد و تباهى بازشان دارد و حدود و احکام را میان ایشان اقامه کند.(75)
امام مشکل اساسى یک نظام اجرایى معیوب و آفت زده را چنین بیان فرمودهاند: اموال را میان ثروتمندان به گردش گذاشته است (افراد غنى سرمایههاى اصلى را در اختیار گرفتهاند) مردم به سود خوارى تمایل پیدا کردهاند، از گناهان کبیره کاستن(از کار و کالاى مردم) است و خیانت به آنان، کسانى که با خودکامگى اموال عمومى را به خود اختصاص دادهاند.(76)
وقتى چنین روش هایى از عملکردهاى حکومتهاى طاغوتى و غیر دینى به حساب آمد و بیزارى از آنها تکلیف اسلامى است مىتوان به این واقعیت پى برد که چقدر خود این تکاثرطلبى و یا زمینه دادن به فزون خواهان به هر روش و شیوهاى که باشد و به دست هر کس انجام گیرد چقدر قباحت دارد.
هر برنامه و روشى که اموال را از عمومیّت و بهره بردارى عمومى بیندازد و به جمع معدودى از خواص و اشراف و به تعبیر قرآن ملأمترفین و مسرفین سرازیر سازد محکوم و غیر اسلامى است، آزادى محض اقتصادى و عدم کنترل دولتها و رهاسازى بدون نظارت بخش خصوصى موجب مىگردد که امکانات مختص عموم در دست اهل تکاثر قرار گیرد و با ادامه این وضع روند مذکور که ضد حق، عدل و تعالیم ائمه است به تهیدستى مردم، تورّم زیاد، مشکلات اقتصادى و افزایش فقیران و نیازمندان منجر گردد.
امام هشتم فرمودهاند: بیزارى از افرادى که به آل محمد(ص) ستم کردند و نفرت از پیمان شکنان، منحرفان و مرتدان و برائت از انحصارطلبان در اموال، جزو نشانههاى اسلام و ایمان خواهد بود.(77) در نامه امام به مأمون آمده است: دوستى اولیاى الهى واجب است، چنان که خصومت با دشمنان خدا و بیزارى از ایشان و پیشوایشان فرض است و نیز انزجار از انحصار طلبان. و این نکته سخن رسول اکرم(ص) را در اذهان تداعى مىکند که فرمودهاند:
پنج کس هستند که من و هر پیامبر مستجاب الدعوهاى آنان را لعنت کردهایم، آن فردى که در کتاب خدا آیهاى زیاد گرداند و فردى که سنت و سیره را فراموش کند و نیز آن شخصى که اموال عموم را به خود اختصاص دهد و آن را براى خویش حلال شمارد.(78)
امام رضا(ع) هشدار دادهاند که کالاها و مواد حرام(نه تنها) مورد نیاز مردمان نیست بلکه تباه کننده و ویرانگر و نابود کننده (هستى فرد و جامعه) است.(79)
دلیل این امر روشن است زیرا تکاثرطلبى و جمع اموال عمومى آن هم از طریق خلاف و نامشروع مایه فساد، طغیان و ظلم مىگردد و جامعه اسلامى را به مرز سقوط نزدیک مىکند زیرا اموال و امکاناتى که موجب صلاح و بقاء و رفاه مردم است در انحصار افراد خاصى قرار مىگیرد و از دسترس نیازمندان و مصالح کلى جامعه دور نگاه داشته مىشود که این وضع نتیجهاى جز نابودى و عقب افتادگى ندارد.
پىنوشتها:
1. معانى الاخبار، ج 1، ص 174.
2. بحارالانوار، ج 78، ص 348.
3. همان، ج 23، ص 32.
4. همان، ج 49، ص 165.
5. همان، ج 78، ص 356.
6. نگرشى بر مدیریت اسلامى، سیدرضا تقوى دامغانى، ص 52.
7. تحف العقول، ابن شعبه حرّانى، ص 438.
8. بحارالانوار، ج 8، ص 12.
9. سوره الرحمن، آیه 7.
10. الحیاة، ج 2، ص 449، تفسیر قمى، ج 2، ص 343؛ مسند امام رضا، ج 1، ص 375.
11. از جمله سوره حدید، آیه 25.
12. نک: المفردات، راغب اصفهانى، ص 543، مجمع البیان، طبرسى،
ج 9، ص 198.
13. نهج البلاغه، ص 1290، الحیاة، ج 6، ص 412.
14. غررالحکم، ص 19، بحارالانوار، ج 78، ص 83.
15. معیارهاى اقتصادى در تعالیم رضوى، ص 272.
16. عیون اخبار الرضا، شیخ صدوق،ج 2، ص 24.
17. همان، ج 2، ص 101، الحیاة، ج 2، ص 418.
18. معیارهاى اقتصادى در تعالیم رضوى، ص 293 و 294.
19. مسند الامام الرضا(ع)، ج 1، ص 136.
20. الحیاة، ج 2، ص 489.
21. نگرشى بر مدیریت اسلامى، ص 121.
22. بحارالانوار، ج 14، ص 273.
23. سوره توبه، آیه 100.
24. مسند الامام الرضا، ج 1، ص 45؛ عیون اخبارالرضا(ع)، ج 2، ص 184.
25. عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 241.
26. کافى کلینى، ج 8، ص 230، الحیاة، ج 2، ص 222.
27. بحارالانوار، ج 49، ص 100.
28. صحیفه الرضا، جواد القیّومى الاصفهانى، ص 394.
29. کافى، ج 5، ص 111؛ مسند امام رضا، ج 2، ص 312.
30. بحارالانوار، ج 49، ص 165.
31. عیون اخبار رضا، ج 2، ص 159 و 160؛ معیارهاى اقتصادى در تعالیم رضوى، ص 261.
32. الحیاة، ج 5، ص 232.
33. نهج البلاغه، ص 1019.
34. مکارم الاخلاق، طبرسى، مسند امام رضا، ج 2، ص 362.
35. کافى، ج 1، ص 410.
36. معیارهاى اقتصادى در تعالیم رضوى، ص 250.
37. نک: عیون اخبار الرضا(ع)، ج 1، ص 318؛ معانى الاخبار، ص 79 و 80؛ مسند امام رضا، ج 1، ص 84.
38. مسند امام رضا، ج 1، ص 296.
39. التهذیب، ج 7، ص 77؛ مأخذ قبل، ج 2، ص 304.
40. وسایل الشیعه، شیخ حرّ عاملى، ج 11، ص 49.
41. نهج البلاغه، ص 993، عهدنامه مالک اشتر.
42. تحف العقول، ص 174.
43. همان، ص 236.
44. عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 35.
45. مسند امام رضا، ج 2، ص 315.
46. همان، ج 1، ص 292.
47. عیون اخبارالرضا، ج 2، ص 184.
48. همان، ج 1، ص 435.
49. همان، ج 2، ص 115.
50. کافى، ج 7، ص 16؛ مسند امام رضا، ج 2، ص 410.
51. صحیفة الرضا، ص 383.
52. اصول کافى، کتاب الایمان و الکفر، باب طلب الریاسة.
53. همان مأخذ.
54. تحف العقول، مارُوى عن الامام على بن موسى الرضا(ع) کلامه فى جوامع الشریعه، ص 421.
55. مبانى مناسبات انسانى در مدیریت اسلامى، سید محمود حسینى (سیاه پوش) ص 346.
56. بحارالانوار، ج 78، ص 335.
57. معیارهاى اقتصادى در تعالیم رضوى.
58. سوره بقره، آیه 11.
59. سفینة البحار، محدث قمى، ج 2، ص 318.
60. تحف العقول، ص 326؛ الحیاة، ج 6، ص 200.
61. نک: عظمت و انحطاط مسلمین، مقدمه شهید مطهرى در کتاب انسان و سرنوشت به قلم ایشان.
62. الحیاة، ج 3، ص 226.
63. معیارهاى اقتصادى در تعالیم رضوى، ص 144.
64. عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 126؛ الحیاة، ج 3، ص 160 و ج 4، ص 345.
65. سوره نساء، آیه 5.
66. مکارم الاخلاق، ص 538.
67. غررالحکم، ص 191 و 190.
68. نهج البلاغه، ص 1050.
69. الحیاة، ج 4، ص 351.
70. امالى شیخ طوسى، ج 2، ص 283 ؛ سفینة البحار، ج 2، ص 431.
71. ثواب الاعمال، ص 309؛ الحیاة، ج 6، ص 352 و نیز بنگرید به الحیاة، ج 1، ص 304 و 368، معیارهاى اقتصادى در تعالیم رضوى، ص 141 و 142.
72. عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 126.
73. معیارهاى اقتصادى در تعالیم رضوى، ص 389 - 388.
74. خصال، صدوق، ج 1، ص 276؛ الحیاة، ج 4، ص 49.
75. بحارالانوار، ج 6، ص 60؛ عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 102.
76. عیون اخبار الرضا(ع)، ج 2، ص 94 و 126 و 127.
77. مسند امام رضا، ج 2، ص 502؛ همان مأخذ، ج 2، ص 126.
78. کافى، کلینى، ج 2، ص 293.
79. بحارالانوار، ج 6، ص 93، علل الشرایع، صدوق، ص 592.