رزق ، روزى ، رفاه قسمت اول

نویسنده


رزق, روزى, رفاه

نگـاهـى معرفتآمـوز به فلسفه وسعت رزق, عوامل افزایـش روزى و رابطه دعا و تلاش

((قسمت اول))

احمد لقمانى

 

 

سپیده سخن
دید و بازدیـد خانـواده ها و نشست و بـرخاست افـراد با پـرسشهاى متفاوتـى در باره زندگى و مشکلات آنان همراه است. پاره اى پرسشها در باره یکـى از ضرورىتریـن رکـن زندگـى یعنى روزى, معیشت و یا ((اقتصاد خانـواده)) است. تإثیر آگاهـى از پاسخ هر یک از ایـن سـوالات به گـونه اى است که دیـدگاه انسان را نسبت به آفـرینـش و آفریدگار دگرگـون کرده, حقایق هستـى را مانند کیمیایـى ارزشمند در اختیار آدمى مـى گذارد. افزون بـر بصیرت و بینایـى ما, راهـى روشـن برابر دیدگان اطرافیان و خانواده هاى دیگر ـ در اثر سخنان ما ـ مى گشاید که در سلامت باورها و نگرشها, نقشى گرانبها خـواهد داشت. بـرخـى از ایـن پـرسشها عبـارتند از:
ـ فلسفه وسعت روزى و رفاه بعضـى خانـواده ها و کمـى رزق و سختـى زندگى براى بسیارى دیگر چیست؟
ـ رابطه رزاقیت خداوند تعالى, سرنـوشت و تقدیر روزىبراى هر فرد بـا تـدبیـر, تلاش و آینـده نگرى چیست؟
ـ عوامل افزایـش روزى خـانـواده هـاو اسبـاب تنگــى معیشت چیست؟
ـ دعا چه تإثیـرى در بارش بـرکات بیشتـر در زنـدگانـى ما دارد؟
ـ انـواع رزق کـدامنـد؟ و بهترین و برتریـن روزیها چیست؟ و ...
پیـش از پـرداختـن به یکایک پـرسشها, از معناى رزق و مصادیق آن آگاه مى شـویـم و در باره رزاقیت خداوند در جلوه هاى گوناگـون از معارف ناب استفاده مى کنیم.

رزق, روزى, معاش
بـاغ مـرا چه حـاجت سـرو و صنـوبـر است؟ شمشاد خانه پرور ما از که کمتر است؟! ما آبروى فقر و قناعت نمـى بـریـم با پادشه بگوى که روزى مقدر است(1) رزق, بخشـش پى در پى و عطاى همیشگـى است و هرگـونه بهره اى است که خـداوند نصیب بندگان خـود مى کند; دنیوى باشد چـون خوراکیها و یا اخروى همانند رزق شهیدان والامقام که ((بل احیإ عنـد ربهم یـرزقـون)), ظاهـرى باشـد مثل مسکـن و یـا بـاطنـى, پنهان و معنـوى مـاننـد عقل, فهم, علـم و ایمـان.(2) چنـانکه در دعاهـا به ایـن رزق ارزشمنـد اشـاره هـاى فـراوان شـده است. گـاه طلب رزق معنـوى همـاننـد حج مـى کنیـم و مى گوییـم: اللهم ارزقنى حج بیتک الحرام; زمانى روزى خـود را در تـوفیق اطاعت و دورى از معصیت مى بینیم و از خداوند مـى خـواهیـم که: اللهم ارزقنـى تـوفیق الطاعه و بعد المعصیه; و یا بـرتریـن مـرگ را که چهره اى سـرخ امـا سیـرتـــى سبز از سعادت دارد, طلب مى کنیم و مى گوییـم: اللهم ارزقنى الشهاده فى سبیلک.(3) از آنجا که رزق افـراد روز به روز استمـرار مـى یـابــد, آن را ((روزى)) گویند و به صورت ضرب المثل هـم بیان مى کنند که: روز از نو, روزى از نو. ((معاش)) واژه دیگرى است که گاه به صـورت مترادف, همراه با رزق و روزى بیان مى شـود, اما معناى حقیقى آن ((آذوقه)) و یا آنچه بـا آن زنـدگـى مـى کننـد, است. خـداونـد متعال در قـــرآن رویگـردانـان از یاد خـود را به ((معیشت ضنک)) یعنـى ((زنـدگـى تـوإم بـا سختـى و تلخـى)) هشـدار مـى دهد.
همان گـونه که نیکوکاران سخت کـوش را به ((زندگانـى رضایتمنـد)) نـویـد مـى دهـد.(4) نکته اى که فـراتـر از نگاههاى ظاهـرى ما به جلوه هاى زندگانى وجـود دارد, تـوجه به پدیدآورنده تمامى نعمتها و مـواهب است که هـر یک در چهره رزق در اختیار ما قـرار گـرفته است و برخـى برتر از بقیه هستند, مانند خرد و انـدیشه, استعداد و قابلیتهاى وجـودى, دانـش و بینـش و سلامت و سعادت. چنیـن باور گرانبهایى بنیان نگرش انسان به جهان هستـى است که دستاوردهایـى چـون شناخت خـود, احساس وظیفه سنگیـن در بـرابـر نعمتهاى الهى, بینش یافتـن نسبت به فلسفه نعمتها در دست افراد, مسوولیت انسان در جامعه خـویـش و پـى ریزى فردایـى روشـن در امروز تـوانمندى و بهره ورى از رزقهاى مادى و معنوى, خـواهد داشت. ایـن نگاه برابر غرور قارونى است که خـود را صاحب اختیار تمامـى امکانات دانسته و نوعى حریـم برتربینى براى خود قایل بـود, بدون آنکه توجهى به تعهد انسانى و مسوولیت الهى خـویـش کند و هر یک از استعدادها و داراییها را ودیعه اى بیـش نـدانـد که آثار هـر یک باقـى و تمامى آنان فانى خواهد شد. امیر مومنان على(ع) با توجه به ایـن نگرش روشنگرانه مى فرماید:
((خـداونـد متعال روزى همه را تضمین کرده و قـوت آنان را معیـن ساخته است ...(5) هر
کس زنده باشد, روزیش بر او است و هر کس بمیرد, بازگشتـش به سوى او است ...(6) روزیها را مقـدر و انـدازه گیرى کرد: گاهـى کـم و گاهى زیاد و به تنگى و وسعت, به طـور عادلانه, تقسیـم فرمـود تا هر که را بخـواهد, به وسعت روزى و یا تنگى آن بیازماید و با آن ((شکر)) و ((صبر)) غنى و فقیر را مـورد آزمایـش قرار دهد. سپـس روزى وسیع را با فقر و بیچارگى درآمیخت و تندرستى را با حـوادث دردناک تـوإم نمـود. دوران شـادى و سـرور را بـا غصه و انـدوه مقرون ساخت.
سرآمد زندگـى را آفرید و آن را گاهى طـولانى و گاهى کـوتاه قرار داد ...))(7) خـداونـد
متعال در قـرآن کـریـم بـا اشــــاره به ((رزاقیت)) و ((ربـوبیت)) خـود مـى فرماید: ((و ما مـن دابه فـى الارض الا على الله رزقها و یعلـم مستقرها و مستودعها کل فى کتاب مبین;(8) و هیچ جنبنـده اى در زمیـن نیست مگر[ اینکه] روزیـش بر عهده خـداست, و[ او] قـرارگـاه و محل مـردنـش را مـى دانـد. همه [اینها] در کتـاب روشنـى[ ثبت] است.)) و در جاى دیگـر بصیـرت و آگاهى پروردگار متعال را مـوجب روزىدهى هر کـس به اندازه مصلحت او بیان مـى کند;(9) رزقـى که بندگان خداوند باید از آن استفاده کنند, اما به مسـوولیت خـود در برابر داده هاى الهى آگاهى داشته باشنـد(10) و خـداونـدى که از بهتـریـن نعمتهاى خـود در اختیار انسانها گذارد(11) و آنها را از آسمان رحمت و برکتـش بر بندگان خـود نازل فرمـود(12) تا انسانها با بینـش روشنى, بندگـى او را بپذیرند و پاس نعمتهایـش را به صورتى شایسته نگاه دارند(13) تا به بـرتـریـن قله انسـانیت از ایـن طـریق روشـن دست یـابند.

شاه شمشادقدان خسرو شیرین دهنان
که به مژگان شکند قلب همه صف شکنان
کمتراز ذره نه اى پست مشو مهربورز
تا به خلوتگه خورشید رسى چرخ زنان(14)

فلسفه وسعت روزى و پـاکـى رزق بـرخـى خـانـواده هـا
تحلیل و بررسـى ایـن پرسـش با تـوجه به آیاتـى چـون: الله یبسط الرزق لمـن یشإ و یقدر (سوره رعد, آیه 26); و الله فضل بعضکـم على بعض فى الرزق (سوره نحل, آیه 71) که دلالت بر گشایـش روزى و برترى بخشیدن برخى در رزق تـوسط خداوند دارد, دربردارنده ابعاد گـوناگـونى از مباحث اعتقادى, اجتماعى, اقتصادى و حتـى انسانـى است که دیدگاهـى همه سـونگرانه در پرداخت به ایـن گـونه پرسشهاى عمیق را مـى طلبد. آنچه پیـش از طرح پاسخ لازم است, تـوجه به چند نکته مهم و زیربنایى خواهد بـود که در روشنگرى مسیر سخـن ما با همدیگر, نقش فراوان خواهد داشت:

1ـ تفاوتهاى ساختگـى و مصنـوعى پـاره اى از تفاوتهاى مختلف مادى
در زنـدگـى افـراد, محصـول ستـم و استثمـار گـروهـى رفـاه طلب و دنیاپرست است. کسانى که با ابزار گوناگـون به بهره کشى از تـوان دیگران پـرداخته, نشاط و استعداد و جـوانـى و تمامـى سرمایه هاى پرثمر انسانها را در راه بهره هاى مادى خـود به کار مـى گیرند تا خـود از هرگـونه امکانات بهره مند گشته, زندگـى لبریز از رفاه و آسایـش پیدا کنند و فرزندان و نسلهاى بعدى نیز, بدون هیچ گـونه رنج و تلاشـى, بـرتـریـن وسایل و بهتـریـن امکانات را در اختیار داشته باشند و در خـوشـى فراوانـى به سر برنـد. چهره ایـن نـوع تفاوتها در روستا, شهر, کشـور و حتى جهان, ابعاد و نمود دارد و بـا شگـردهـاى مختلفـى استمـرار مـى یـابد.
بى شک ایـن تفاوتها, طبیعى نبـوده و دست آفرینـش در ایجاد و رشد آن هیچ نقشـى نـداشته است, بلکه با تحلیل دقیق و گذر به گذشته, سستى پدران یا خیانت دیگران و .. بخـوبى نمایان مى شود. آنچه در بخشهاى مختلف معارف دینـى در ایـن بـاره مـى یـابیـــم, دعوت به ستـم سـوزى, تشـویق به مبارزه و پایمردى و فـراخـوانـى همگان به تغییر سـرنوشتـى چنیـن است که نـویـد پاداشهاى چشمگیـرى نیز در شروع, استمرار و عمل به وظیفه در راه ایـن هدف مقدس, داده شـده است.

2ـ تفـاوتهاى طبیعى و پسنـدیـده
بـرخـوردارى کامل یک جـامعه از عدالت اجتماعى, ایجـاد بستـرى مناسب بـراى پـرورش و شکـوفـایـى نیروهاى نهفته در درون انسانها, بهره گیـرى از تمامـى نیـروها و فراهـم شـدن احتیاجات و همه خـواسته ها, نیازمند نـوعى تفاوتهاى طبیعى در آفرینـش است که ضرورت و لازمه حتمى آن خـواهد بـود. به دیگر سخـن انتظار اینکه تمامى افراد داراى نیرو, استعداد, ذوق, هـوش و عشق یکسان و یکسـو بـاشنـد, تـوقعى نابجاست که جامعه را همانند کارخانه اى ترسیـم مى کند که محصولات یکسان و مشابه تـولید مـى کنـد که همه در یک نقطه و بـراى کارکـردى مساوى تهیه شـده و تنها نابسامانـى ذره اى نـاچیز از جـامعه را سـامـان مـى بخشنـد!!
پـس براى برطـرف ساختـن تمامـى خـواسته ها, افزون بـر آماده سازى ابزارهـا و امکـانـات مـادى, نیـازمنـد نـوعى تفـاوت سـالــم و سعادتآفریـن در یکایک انسانها خواهیـم بـود تا چرخ جامعه روان, کامل و درست بچـرخـد و هـر کـس با تـوجه به خـواسته هاى خـود در چارچـوب شرایط و قوانیـن از نعمتهاى موجـود استفاده کند. گروهى از استعداد سـرشـار در رشته اى از علـوم بهره منـدنـد, جمعى هـوش شایسته اى دارند, برخى ذوق شایانى در خـود مى بینند, بعضى عشق به تجـارت دارنـد و تعدادى از هیچ یک بهره اى نـداشته, تنها تــوان بدنى براى کارهاى سنگین و نیمه سنگیـن دارند; اینان همه به رشته مـورد علاقه خـود مشغول مـى شـونـد و هر یک ضمـن برآوردن نیازهاى خـویـش, احتیاجات اطرافیان را برطرف ساخته, گردونه زندگى را به حرکت در مىآورد.(15)
بـراستـى ایـن تفـاوتها ـ نه تبعیضها ـ بجـا, درست و پسنـدیـده نخواهد بود؟ و چنیـن آفرینـش گوناگونى مقتضاى ((حکمت)) و عدالت نیست؟ آنچه در ایـن باره شایسته تـوجه است, وضع عمـوم جامعه یا اکثر مردم است که باید هر یک با تـوجه به شناخت و معرفت, تدبیر و آینـده نگـرى, تلاش و پایمردى و سـرانجام پشتکار و پایـدارى در مسیر زندگى به آرمان مورد نظر خـود دست یابند, اما حـوادث اندک یا استثناهایـى که در زنـدگـى برخـى افراد مشاهـده مـى کنیـم که دگرگونى ناگهانى نامیده مى شـود و در گفتگوها با واژه ((شانـس)) معرفى مى شـود, گرچه هر یک پدیدآمده علتهایى است که گاه از چشـم ما مخفى مانده و یا معلـول زحمات یا سستـى دیگران است که نتیجه آشکار آن نصیب برخـى شـده است, اما به طـور کلـى استثنا نامیده مـى شـود که در روند مسیر طبیعى جامعه, درصدى اندک بـوده و نسبت به عمـوم بـرنامه ها و علت و معلـولهاى اجتماع تإثیرى نخـواهـد داشت. هر چند در جاى خود قابل نقد, بررسى و پژوهـش خواهد بود و بـى شک جـوابهاى قـانع کننـده اى هـم به دنبـال خـواهـــــد داشت.

3ـ تـدبیر و تقدیر الهى
((امان از آن وقتـى که خـدا به کسـى رو کند)), ((اگر خدا بخـواهد, هیچ کـس نمى تـواند مانع نشـود و اگر خـدا نخـواهـد ...)), ((نمـى دانیـم چه سرى است که بعضـى دست به خاکستر مى زنند, طلا مى شـود و بـرخـى دست به طلا مـى زننـد, خاکستر مى شـود))
و ... این سخنان و ضرب المثلها عباراتى است که در بیـن مـردم رایج است و بسیارى از افـراد, وسعت روزى یـا سختـى معیشت خود و دیگران را به اراده و خـواست خـداوند واگذار مـى کنند, به گـونه اى که هیچ عامل دیگرى همانند تفکر, تدبیر و تلاش همه جانبه, کوچکتریـن تإثیرى در سرنـوشت آنها نـداشته و محکـومیت آنان در دادگـاه تقـدیـر الهى همیشگـى خـواهـد بود!
از آنجا که بیان و تشـریح ایـن نکته نیازمنـد تإمل و بصیـرت و رفع شبهه اى است که از دیـرزمان در ذهـن بسیارى از خانـواده ها و افـراد حضـور نـامـرئى داشته است, در پـرداخت به آن بـایــد به آموزه هاى دیگرى رجوع کنیـم و با تـوجه به آنها به حل مشکل فکرى خود بپردازیم.
نخست اینکه بهره هاى مادى و امکانات رفاهآور زندگـى, که براى به دست آوردن هـر یک تلاش فـراگیـرى مـى کنیـم, و ایـن کـوشـش بسیار پسندیده و ضرورى نیز خواهد بـود ـ هدف زندگانى ما است یا ابزار و وسیله؟ به دیگر سخـن اگر کسى از نظر رفاه و راحتى هیچ گاه به تمامى وسایل دست نیافت, ایـن فرد, شخصـى نگـون بخت, بدسیرت و یا شقاوتمند است؟ و اگر کسى تمامى ایـن ابزار را صاحب شد, خوشبختى و سعادت حقیقى را در آغوش گرفته است؟ پاسخ ایـن پرسـش منـوط به باورهاى فکرى, فرهنگى افراد است. آنان که صحـن و سـراى زنـدگـى خود را تالار غذاخـورى, ساحل خـوشگذرانـى و یا میـدان تـن پـرورى مـى نگرند, درآمد اندک و پاییـن بـودن سطح زندگـى از دیگران را, نشان دشمنى دنیا و حسادت هستى تفسیر مى کنند و با دیدن جلـوه هاى فـریبنده و ظاهـر زیباى زندگـى, آه از نهاد خـود مـى کشنـد و به تمامى نعمتهاى خداوند, بد مـى گـویند. و کسانـى که فراسـوى ایـن دنیا را, جهانى جاودان و برتر مى بینند که هدف نهایى ایـن زندگى بـوده و حکمت تمامى داده ها و نداده هاى الهى در آینه آن نمـودار مى شود, همیشه آرام و مطمئن به تلاش خـود ادامه مى دهند و در کنار بهره مندى از تمامى مـواهب الهى, زبان به ستایـش خداوند, گشـوده نگاه مـى دارند, چـون دنیا را هـدف نهایـى نمـى بیننـد و بیـش از گذرگاهـى مـوقت به آن اعتنایـى ندارند. هرگاه نیز ریزش نعمتهاى دنیـوى به سـوى آنان روانه شـود, خـود را گـم نمى کنند, بلکه به مرحله اى جـدید از امتحان مـى نگرند; مرحله اى که هیچ گاه سنگینـى مسـوولیت آن را بـر دوش خـود فرامـوش نمـى کننـد و سعى در انجام وظیفه خـود با جلوه اى دیگر مى کنند. همانند سلیمان نبى که تمامى سلطنت و حکومت خـویـش را با عبارت ((ذلک فضل الله)) (ایـن داده خداوند است) تحلیل مى کرد.
در کنار ایـن معرفت, بینشى دیگر ضرورت دارد که گاه نعمت خداوند به انسان, جلـوه مادى و ظاهرى ندارد, گرچه در نگاه دنیاطلبان و دنیاپرستان هیچ ارزشـى نخـواهند داشت ـ چـون درک عطر معنـویت و رایحه عشق الهى نیازمنـد لیاقت خـاص است که همگـان از ایـن لطف خـداوند بهره مند نخـواهنـد بـود ـ اما در دیـدگاه صاحبان عشق و اندیشه که هستى را گلستان زیبایـى از رازها و نیازهاى ملکـوتـى مـى نگرند, ارزشـى برتر از باورهاى زنگآلـود دیگران دارد; هرچند کـوته فکران ایـن نظر را نپسندند و با نگاهى دیگر به آن بنگرند. دانـش, بصیرت, اندیشه روشـن, استعداد مناسب, ذوق شایسته, قـدرت هـدایت انسـانها, آشنایـى بـا معارف ناب الهى, فهم آیات قـرآن, برخـوردارى از قوه تحلیل حـوادث, عشق به عبادت, دلدادگى به اهل بیت عصمت و طهارت, پـایمـردى در صـراط مستقیـم هـدایت, پیــروى همه جانبه از ولایت و ... نمـونه هایـى از رزقهاى گرانبهاى خداوند به بـرخـى انسانهاست که بسـان کیمیایـى ارزشمنـد وجـود و هستـى صاحبان آنها را غیر قابل تـوصیف نسبت به ارزشهاى مادى مـى کنـد.
پـس به دست آوردن بهره هاى مادى دنیا هدف اصلى انسان در زندگانى نیست, بلکه وسیله اى براى فراهـم سازى امکانات رشد و تعالى شخصیت او خـواهد بـود. افزون بر آن تمامى بهره هاى ما از دنیا جلوه هاى زودگذر و رزقهاى ناپایدار مادى نخـواهـد بـود که در ایـن صـورت بزرگترین توهیـن و تحقیر را نسبت به مقام والاى انسان کرده ایـم, بلکه بسیارى از مـواهب خـداونـدى بهایـى بـرتر از امکانات مادى دارد و آثارى مانـدگار بـراى همیشه تاریخ بشـریت به جا خـواهـد گذاشت. با تـوجه به ایـن دو مطلب چون به تقدیر و تدبیر الهى در وسعت روزى یا کمى رزق بسیار بنگریم, در مى یابیـم تمامى تفاوتها بـر اساس ((حکمت)) و ((مصلحت)) است, نه آنکه تبعیض بـاشـد و یا تفاوت بیجا.

((حکمت)) و ((مصلحت)) در روزى انسانها
قـرآن کـریـم را که مـى گشاییـم حکمت وسعت روزى در بـاره بـرخـى انسانها را سپـاسگزارى و خـرج نعمتهاى الهى در مسیـر مـورد نظر خداوند مى بینیـم. کسانى که از اوان جوانى همواره دانش, دارایى, مقام و مـوقعیت و تمامـى داده هاى خـداوند را بجا صرف کرده اند و شکرگزار هر یک بوده اند, از ایـن رو به پاس لیاقتها و شایستگیها, نعمتهاى بیشتـرى بـر آنـان ریزش کــرده و در ابعاد مختلف روزى, گشایشهاى فراوانى داشته اند. ایـن حقیقت گرانبها در آیه اى کوتاه و به یادماندنـى بیان شده است: ((لئن شکرتـم لازیدنکـم;(16) اگر شکرگزار باشیـد, نعمتها و الطاف خـود را بر شما بیشتر از پیشتر مى کنم.))
شکر نعمت, نعمتت افزون کند
کفر, نعمت از کفت بیرون کند
گروهى دیگر را در جامعه مى یابیـم که همیشه دستى پر از نعمتهاى مادى و معنـوى دارند و بدون آنکه دچار سختـى معیشت و رنج زندگى گردند, با آبرویى بسیار و شخصیتـى ارجمند, تلاشـى شایسته مى کنند و خـداوند نیز درهاى رحمت و وسعت روزى را بر آنان, گشـوده نگاه داشته است. اینان صاحبان تقـوا, پرهیزکارى و عبـودیت اند; کسانى که در عرصه هاى مختلف زنـدگـى ارزشهاى دینـى خـود را بـا هـوا و هـوسها مبادله نکرده اند و همیشه با قلبـى مطئمـن, دلى لبریز از عشق الهى و کـوششـى فـراگیـر, به دنبـال درآمـدى پـاک و شایسته بـوده اند و خداوند نیز, راههاى غیر قابل تصورى برابر دیدگانشان گشـوده و درآمـدهاى چشمگیرى برایشان فراهـم ساخته است تا پاداش پرهیزکارى آنها در ایـن دنیا نیز داده شـود. خداوند متعال براى درسآمـوزى همگان و تـرسیـم راه روشنـى از رشـد و تعالـى مادى و معنوى مى فرماید: ((و لـو ان اهل القرى آمنـوا و اتقـوا, لفتحنا علیهم بـرکات مـن السمإ و الارض;(17) هرگاه مـردم روى زمیـن ایمان آورند و تقـوا پیشه کنند, برکات آسمان و زمیـن را به روى آنان مى گشاییـم. ))(18) دسته دیگرى که تقدیر خداوند بر آن قرار گـرفته تـا از نظر امکـانات زنـدگـى و رفـاه مادى وضع آراسته و کاملى پیدا کنند, کسانى هستند که در ((امتحان و آزمایـش)) قرار گرفته اند. اینان شعارهاى بسیارى در پایبنـدى خـود به دستـورهاى الهى سـر مـى دادنـد و همیشه با انتقاد از دیگـران و یا حمله به برخى افراد, خـود را پاک و منزه از دلبستگیهاى مادى و انحرافات اخلاقـى نشان مـى دادنـد و در حضـور دیگران و یا هنگام مناجات با خداوند درخـواست نعمتهاى فراوان و الطاف بسیار کرده تا به خداى خـود و بنـدگان او, پایمردى به اصـول اخلاقـى و پایـدارى در حفظ ارزشهاى اسلامـى را ثـابت کننـد, امـا بسیارى از اینان چـون لذت شیریـن و طعم گواراى مادیات و رفاه را چشیدند, ابتدا به تـوجیه کارهاى خود پرداخته, سپـس با بى اعتنایى به دستـورهاى الهى, خود را خـوشبخت جلـوه داده و چنـدى بعد بـا حمله به اسـاس سخنـــان پیشـوایان و بایدها و نبایـدهاى خـداونـدى, هـر یک را با حقـوق بشر(!), دنیاى امروزى(!), مردم دیگر کشـورها و افراد متمـدن(!) ناسازگار معرفى مى کنند.
دیرى نمـى گذرد که وضع ظاهرى آنان, همسـر و فرزنـدانشان دگرگـون مـى شـود. اسـرافها و تبذیـرهـا جـایگزیـن انفــاقها و کمکها به مستضعفان ـ که همیشه سخـن از آن مى گفتند ـ مـى شـود و آرام آرام با عبارات و ضرب المثلهایى نادرست, بهانه هایـى از سر بـى بهانگـى مطرح مـى کنند که: خـواهـى نشوى رسـوا همرنگ جماعت شـو, اگر لذت دنیا را نبرى, زندگـى خـودت را باخته اى, بگذار ما هـم چند روزى خـوش باشیـم, عبادت, مال مردم بیکار است و اصلا قدیمـى شـده است ... خـداونـد, حکمت وسعت روزى خـود را بـراى اینـــان ((فتنه)) مى داند و مى فرماید: ((انما امـوالکم و اولادکـم فتنه;(19) همانا دارایـى ها و فـرزندان شما, مایه امتحان و آزمایـش شما خـواهنـد بود.)) سپـس حال برخى از ثروتمندان و صاحبان امکانات و نعمتهاى فراوان مادى و معنـوى را, عبـرت گیرى دیگران و پنـدپذیرى صاحبان خرد و اندیشه دانسته تا در پى این حکمت, چنیـن افراد خوش سخـن و بـدعمل نیز که همیشه با مکر و حیله خـود دیگران را فریب داده و خـود را پـاک و مقـدس مـى نمایانـدنـد, دچار ((استـدراج)) یعنـى خـودبـرتربینـى, تحقیر مـومنان, نیشخنـد اولیاى الهى و سرانجام ((هلاکت جاودان)) شوند:
((سنستدرجهم مـن حیث لا یعلمـون و املـى لهم ان کیدى متیـن;(20) بزودى اینان را از جایـى که نمى دانند استـدراج مـى کنیـم ـ و هر روز بـا افزودن دارایـى ها و مـوقعیتهاى چشمگیـر دچـار امتحـان, انحراف و هلاکت اخلاقى اجتماعى مى کنیـم, مال و اولاد و عمر طـولانى مى دهیم ـ که کید مـن متین و محکـم است.)) نمونه اى کامل از ایـن افراد ((ثعلبه)) است که فقیر و تهیـدست بـود و هر روز در مسجـد رسول الله(ص) حاضر مى شد و پشت سر آن حضرت نماز جماعت مى خـواند و به سخنـان دلنشیـن و روح افزاى پیامبـر گـوش مـى داد. وى روزى از رسـول خـدا تقاضـاى دعا بـراى بهبـود وضع مالـى خـود کـرد, اما رسـول الله(ص) با جمله اى کـوتاه, وى را منصـرف کرد که: ((ثعلبه! صلاح تـو نیست وضع مـالـى و دارایـى ات خـوب شـود. مصلحت نیست)).
امـا فـرداى آن روز و فـرداهاى دیگـر اصـرار و پـافشـارى ثعلبه استمـرار یافت تا آنکه پیامبـر بـدو فـرمـود: ((ثعلبه بـاز هـم مى گـویـم مصلحت تـو در همیـن زندگـى است که در آن به سر مى برى. درآمدى ـ هرچند اندک ـ کسب مى کنى و به عبادات خـود دل مى سپارى. این نیز غنیمت است. بیش از ایـن مخواه و خود را اسیر حرص و طمع مکـن.)) دلـدادگى ثعلبه و فریفتگى او به رفاه و لذات زندگـى با اصرار بیشتر ادامه یافت تا آنکه پیامبـر(ص) دعا کرد و دو درهـم نیز به او داد تا با آن تجارت کنـد. دو درهـم رسـول الله در اثر خریـد و فروش چهار درهـم شـد و دو گوسفند ثعلبه چهار گـوسفنـد. فردا و هفته هاى بعد, رزق بیشتر و درآمـد سرشارتـر, ثعلبه را دل مشغول و شادمان کرده بـود, به گـونه اى که در اثر خستگى کار, از یک وعده نماز خـود پشت سـر رسـول الله کاست و با ایـن تـوجیه که نماز را مى شود خـواند, اما مشترى از دست مى رود, وقت فضیلت نماز جمـاعت را از دست داده, به خـریـد و فـروش مشغول مـى شـد.
بارش برکات الهى بر او بیشتر از گذشته مـى شد تا آنکه تعداد دام و گله هاى گـوسفند وى را مجبـور به خارج شـدن از مدینه ساخت. در ایـن هنگام, صبح و ظهر و شب فرصت حضور در جماعت مسلمانان را از دست داد و تنها روزهاى جمعه براى نماز جمعه حاضر مـى شـد. چنـدى بعد که مإمـور زکات از طرف رسول خدا(ص) به سـوى او رفت, ثعلبه به حکـم زکات اعتراض نمـوده, از دادن آن خـوددارى کرد و پرداخت زکـات را همـاننـد بـاج دادن تلقـى کرد!
وقتـى خبـر به رسـول خـدا(ص) رسیـد, چنـدیـن بار فرمـود: ((ویل للثعلبه, ویل للثعلبه, ویل للثعلبه; واى بـر ثعلبه, واى بــــر ثعلبه, واى بـر ثعلبه!)) جبـرئیل امیــن آیه اى در مذمت ثعلبه و ثعلبه صفتان نزد رسول الله آورد و ضمـن نکوهـش خوش سخنان زشت عمل و دین باوران دوران فقر و دیـن فروشان هنگام غنا و بهره منـدى, سخـن خـداونـد را ابلاغ کرد که: ((و منهم من عاهد الله لئن اتانا مـن فضله لنصدقـن و لنکونن من الصالحین فلمإ اتاهم مـن فضله بخلوا به و تـولـوا و هـم معرضـون;(21) و از آنان کسانى اند که با خدا عهد کرده اند که اگر از کـرم خـویـش به ما عطا کنـد, قطعا صـدقه خواهیم داد و از شایستگان خواهیـم شد. پـس چـون از فضل خـود به آنان بخشید, بـدان بخل ورزیدند و به حال اعراض روى برتافتند.))
خبـر نزول آیه که به ثعلبه رسیـد, دوان دوان و هـراسـان خــدمت رسول الله آمد و حاضر شد تمام دارایى خویـش را بدهد, اما آیه در بـاره او نبـاشـد. رسـول خـدا(ص) نگـاهـى به او کـرده, فـرمـود:
ثعلبه! دو درهمـى را که روز اول به تـو دادم, بـــده. ... و از آن لحظه دارایـى و ثروت ثعلبه کـم و کمتـر شـد تا آنکه هماننـد دوران تنگـدستى و فقر خـود گردید, اما با تفاوتـى از اوج ایمان تا قعر کفـر و انحـراف!(22) پـس آزمایـش و ابتلا, حکمت دیگرى در کاستـى رزق یا فزونى روزى است, تا ناخالصیها نمایان و انسانهاى پـایـدار و راست قامت در عرصه هاى مختلف فقـر و غنا مشخص شـونـد.
این نکته اى است که در قـرآن با ایـن بیان آمـده است: و لیبتلـى الله ما فى صدورکم و لیمحص ما فى قلـوبکـم;(23) تا خدا آنچه در سینه ها پنهان دارید, بیازمایـد و آنچه در دلها نهان کـرده ایـد, آشکار سازد.

تنگى رزق و مسایل تربیتى

بشنو این نکته که خود را ز غم آزادکنى
خـون خـورى گـر طلب روزى ننهاده کنى
کـار خـود گـر به کـرم بازگذارى حافظ
اى بسـا عیـش که با بخت خدا داده کنى(24)
مصلحت و حکمت دیگرى که در نوع سوم رزاق بـودن خداوند ـ که تقدیر و سرنـوشت الهى نام گرفته است ـ وجـود دارد, تنگـى رزق به خاطر صلاحـدیدهاى مسایل تربیتـى است. آنجا که بندگان شایسته خـداوند, اراده کارى دارند که خـود به صلاح و فساد آن آگاهى کامل ندارند, پروردگار متعال, تقـدیرى بـر اساس مصلحت آنان مـى کنـد تا همیشه یاد و نام او زمزمه دلهاى آنان باشـد و علاوه بـر آنکه بـاورهاى ناب الهى را حفظ کننـد, هیچ گاه در سـراشیبـى ضلالت و ظلـم قرار نگیرند و در پـى کـم ظرفیتى و دورى از سعه صدر در مسایل رفاهى و مادى, دیگران نیز از سـوزش ستـم اینان ایمـن باشند: ((ولـو بسط الله الرزق لعباده لبغوا فى الارض و لکـن ینزل بقدر ما یشإ انه بعباده خبیر بصیر;(25) هرگاه خـداونـد روزى را بر[ بعضـى] مردم گشاده دارد, راه ظلـم و طغیان پیـش مى گیرند; از ایـن رو هرچه را بخـواهـد, نازل مـى کند, زیرا او به وضع بنـدگانـش باخبر و آگاه است.))
با نگاهى درسآموز به مجموع مباحث ایـن نوشتار در مى یابیـم, همه ما بـایـد تلاش و تـوکل, کـوشـش و شناخت و فعالیت و معرفت داشته باشیـم تا هیچ گاه دست از کار و فعالیت نکشیده, تنبلى, سستـى و تـن پرورى خود را با بهانه هاى نابخردانه اى چون متقى بـودن, توکل داشتـن و ... تـوجیه نکنیـم و از آن سـو افراط در کار و فعالیت فراوان نکنیم تا آنکه خود را محـور رزق و روزى بدانیـم و تمامى درآمـد زنـدگـى را محصـول تفکر, تـدبر و تلاش دانسته, هیچ اراده بـرتـرى در وسعت یا کمـى بهره هـاى مـادى نـدانیـم! پـرداخت به پرسشهاى دیگر, در بخـش دوم مباحث در شماره آینـده خـواهد بـود.
ادامه دارد.
1ـ دیـوان حـافظ, بـرگزیده از غزل ش8.
2ـ مفردات راغب اصفهانى, ص;194 قامـوس قرآن, سیدعلى اکبر قرشـى, ج2, ص82.
3ـ تفسیـر نمـونه, آیت الله مکـارم شیـرازى و نـویسنـدگان, ج20, ص;374 رک:المیزان,ج3, ص;138تفسیر نمونه, ج9, ص;16 کشف الاسرار,ج7 ص;534 تفسیر الکبیرفخر, ج23, ص112 و ج2, ص;30التبیان, ج1, ص57.
4ـ مفردات راغب اصفهانى, ص;353 المیزان (ترجمه), ج18, ص155و596.
5ـ نهج البلاغه, خ91, بخـش ;3 خ90, بخـش ;4 خ91, بخش2.
6ـ همان, خ109, بخش ;2 خ23, بخـش ;4 خ114, بخـش ;16 کلمات قصار 300 و 454.
7ـ همان, خ91, بخش ;8 خ185, بخـش ;26 خ109, بخش ;2خ31, بخش 70.
8ـ سوره هود, آیه 6.
9ـ سوره اسرإ, آیه 30.
10ـ سـوره سبإ, آیه 15 (کلـوا مـن رزق ربکـم و اشکـروا له...).
11ـ سـوره مـومـن, آیه 64 (و رزقکـم مـن الطیبات ...).
12ـ سـوره ذاریات, آیه 22 (و فـى السمإ رزقکـم و ما تـوعدون).
13ـ همان, آیه ;23 بقـره, آیه;212 انعام, آیه ;151 انفـال, آیه ;3 یـونـس, آیه ;24 هــــود, آیه ;6 طه, آیه 132 و حج, آیه 28.
14ـ دیـوان حـافظ, بـرگزیده غزل 380.
15ـ تفسیـر نمونه, ج3, ص365 و 366.
16ـ سوره ابراهیـم, آیه ;7 سوره مائده, آیه;88 سـوره غافر, آیه ;64 سـوره بقـره, آیه ;268 سـوره شورى, آیه 42.
17ـ سوره اعراف, آیه ;96 سوره انعام, آیه ;151 سوره یونـس, آیه ;59 سـوره هـود, آیه 6 و 15 و ;16 سـوره رعد, آیه ;26 ســــوره اسـرإ, آیه ;30 سوره روم, آیه 37.
18ـ تفسیـر نمـونه, ج20, ص;314 المیزان (تـــرجمه), ج17, ص;436 ج11, ص310 و 316.
19ـ سـوره تغابن, آیه ;15 المیزان, ج18, ص88.
20ـ سـوره اعراف, آیه 182 ـ ;183 المیزان, ج18, ص88.
21ـ سوره توبه, آیه 75 و 76.
22ـ المیزان, ج9, ص553 و 554.
23ـ سـوره آل عمران, آیه ;154 المیزان, ج18, ص88.
24ـ دیـوان حـافظ, بـرگزیده غزل 473.
25ـ سوره شورى, آیه 27.