نویسنده

اخلاق و معاشرت قسمت 30

((آخرین قسمت))

تقدیر و سپاس

جواد محدثى

 

 

در برخوردهاى اجتماعى, یکى از عوامل محبتآفریـن و تحکیم روابط, داشتـن حـالت و روحیه ((سپـاسگزارى)) و ((قـدردانــــــــى)) و ((حق شناسى)) نسبت به مردم است.
همـواره سپاس و تشکر, در مقابل ((نعمت)) است. نعمت و احسان هـم یا مستقیما از سـوى خـدا به ما مـى رسـد, یا بنـدگان خـدا واسطه خیرند و نیکـى بر دست آنها جارى مـى شـود و ما از نیکـوکاریها و یاریها و مساعدتهاى مردم بهره مند مـى شـویـم و ((نعمت الهى)) از این طریق شامل ما مى گردد.
تصـور نشـود که ((شکر خـدا)) با ((سپاس از مردم)) منافات دارد, بلکه گاهـى شکر الهى در سایه تقـدیر و تشکر و حق شناسـى از مردم تحقق مـى پذیرد و خـداوند به ایـن گـونه سپاسگزاریها راضـى است, بلکه به آن دستور مى دهد. پـس, بحث شکر, اختصاص به زبان ذاکر و قلب شاکر و سجـده شکـر در بـرابـر نعمتهاى الهى و در پیشگاه خـداونـد متعال نـدارد, بلکه جلـوه اى از شکر هـم در ارتباط با نعمتها و نیکیهایـى است که از مـردم به ما مـى رسـد و نسبت به آنان هـم بایـد شـاکـر بـاشیـم.

 

جلوه هاى نعمت
در ((شکر)), گام اول شناختـن ((نعمت)) است, و گام دوم شناخت ((ولى نعمت)). از ایـن دو شناخت, حالتـى در قلب انسان نسبت به نعمت و دهنده نعمت پـدید مـىآید که او را نسبت به نعمت و صاحب آن, قـدردان و ستایشگر و سپاسگزار مـى سازد. بـراى اینکه بنـده هاى شکـورى باشیـم, ابتـدا باید نعمتهاى خـدا را که از آن بـرخـورداریـم, چه نعمتهاى آشکـار و روشـن, چه نعمتهاى پنهان و نـاشنـاخته بشنـاسیـم, تـاحق نعمتها را ادا کنیــم.
در سپـاسگزارى نسبت به مـردم نیز تـوجه به نعمتهاى مـــــــادى و معنوى که از دیگران به ما مى رسد, گام نخست پیدایـش حالت سپاس نسبت به آنان است. بـرخـى از ایـن نمـونه ها از ایـن قـرار است:
پـدر و مـادرى که در تـربیت و رشـد مـا سهم عمـده اى داشته انـد, معلمـان و مـربیـانـى که در تعلیـم و تـربیت مـا کـوشیـده انـد, هدایتگرانى که ما را با دیـن و خدا و قرآن و معارف اسلامـى آشنا ساخته اند, آنان که در ((خـوب شدن)) ما سهمى داشته اند, کسانى که در مـوفقیت علمـى, شغلـى, ادارى, اقتصـادى و رفاه و آسـایـش ما بهره اى داشته اند, آنان که امنیت اجتماعى ما را تإمیـن مى کنند, آنان که در گـرفتاریها به کمکمان مـى شتابنـد و در مشکلات, با ما همـدردى مـى کننـد, کارگـران, کشـاورزان, دامـداران, باغبـانان, تـولیدکنندگان, صنعتگران, مخترعان و ... که وسایل زندگى و رفاه انسانها را فراهـم مى سازند, دوستى که با نظر مشورتى اش ما را در کارمان کمک مـى کند, همکلاسـى که در درسها به ما یارى مـى رسانـد, همسایه اى که هنگـام نیاز, از مساعدت دریغ نمـى کنـد, رسـانه هـاى گروهى و مراکز اطلاع رسانـى و چاپ و نشر, که در ارتقاى سطح فکر و دانـش و شناخت ما مى کـوشند و ... دهها و صدها شخص و گروه و صنف و نهاد و مـرکزى که به نحـوى از سـوى آنها متنعم و بـرخــوردار مى شویم.
قـدردانـى از زحمات و خـدمات تلاشگـران و خـادمـان, آنـان را در کارشان باانگیزه تـر و مصمـم مـى سازد و ناسپاسـى از آنان, سست و مإیوس ودلسردشان مى سازد.
فـرهنگ تقـدیـر و تشکـر و زبـان سپـاس و حق شنـاسـى از نیکیها و نیکوکاران, از تعالیـم اسلام و برنامه هاى دینى است و هر چه ایـن فرهنگ در بیـن مردم رواج یابد, کمکى به توسعه خیرات و افزایش و تـداوم نیکـوکـارى و احسـان در جامعه است.
در روایات اسلامى, هـم به سپاس از مردم و خـوبیهایشان سفارش شده و هـم از ناسپاسى و قدرنشناسـى نکـوهـش شـده است و ناسپاسان به عنـوان ((رهزنـان خیـر)) قلمـدادشـده اند.

سپاس از مردم
در مقـابل نیکیهایـى که از دیگـران به مـا مـى رسـد, سه حـــالت مى توانیم داشته باشیم:
1ـ مکـافـات و جبـران (که عالـى تـریـن بـرخورد است)
2ـ شکر و سپاس, با زبان و قلم
3ـ نـاسپـاسـى و قـدرنشنـاسـى (که بـدتـریـن بـرخورد است).

از حضـرت علـى(ع) روایت است که فـرمود:
بر عهده کسى است که به او انعام و احسانى شده, اینکه به خـوبـى و به نحـو شایسته, بر نعمت دهنده نیکى کند و نعمت و احسان او را جبران نماید. اگر از جبران عملى و ((مکافات)) ناتـوان بـود, با ستایشى شایسته و ثناى نیک برخورد کند, اگر از ستایـش زبانى هـم ناتـوان بـود, حداقل نعمت را بشناسد و به نعمت دهنده محبت داشته باشـد. اگـر ایـن را هـم ندارد و نتـوانـد, پـس شایسته آن نعمت نیست!(1)
در روایتى هـم از امام باقر(ع) روایت شده که: هر کـس, آن گـونه که به او نیکـى شده, رفتار کند, مکافات و جبران کرده است و اگر ناتـوان باشـد, شاکر است و اگـر شاکـر باشـد, بزرگـوار است.(2)
از حضرت رضا(ع) روایت است:
((من لم یشکر المنعم مـن المخلوقین لم یشکر الله عز و جل));(3) هر کـس مخلـوقهاى نعمت دهنده را سپاس نگـوید, خدا را سپاس نگفته است.
ایـن حقیقت, به تعبیـرهاى گـوناگـون و به صـور مکـرر در روایات اسلامى آمده است.
از امام سجاد(ع) نقل شده است:
((اشکرکم لله اشکرکم للناس))(4) شکرگزارتریـن شما نسبت به خدا, کسـى است که نسبت به مـردم سپـاسگزارتـر بـاشد.
و از پیـامبـر اکـرم(ص) نقل شـده که فـرمـود:
((مـن لا یشکـر الناس لا یشکـر الله))(5) کسـى که مـردم را سپـاس نگـویـد, شکـر خـدا را هـم انجـام نمـى دهـد.
و به فـرمـوده امام کاظم(ع): خـداونـد, بنـده سپاسگزار را دوست مى دارد. در قیامت, خداوند به برخى از بندگانـش خطاب مى کند: آیا نسبت به فلانـى سپـاس و تشکـر کـردى؟ مـى گـوید:
پروردگارا! مـن تـو را شکر کردم. خـداوند مـى فرماید: اگر او را تشکـر نکـرده اى, پـس مـرا هـم تشکـر نکرده اى! (6)
امـام سجاد(ع) در ((رسـاله الحقوق)), در مورد حق کسى که بر شما نیکـى کـرده و وظیفه اى که در برابر او دارید, چنین فرموده است:
((و اما حق ذىالمعروف علیک فان تشکره و تذکر معروفه ...))(7)
حق کسى که صاحب نیکى بر تـوست, ایـن است که سپاسگزار او باشى و کار نیک او را یاد کنـى و خالصانه بیـن خـود و خـدایت در حق او دعا کنى و گفتار نیک در باره او داشته باشـى, اگر چنیـن کنى در نهان و آشکار او را سپاس گفته اى و اگر هـم روزى قـدرت بر جبران داشته بـاشـى, نیکـى او را جبـران کنـى.

تشکر از والدین
از میان همه صـاحب نعمتها, خـداى متعال از خـدمتـى که والـدیـن, بخصـوص مادر در حق فرزند انجام مى دهد و زحمتـى که مـى کشـد, یاد کرده و ((شکر از والـدیـن)) را در کنار شکر خـدا آورده است. در وصیتهاى حکیمانه حضرت حق به انسان, یکى هـم همیـن نکته است. در قـرآن کریم مـى خـوانیـم, ضمـن آنکه پـروردگار, انسان را وصیت و سفـارش نسبت به پـدر و مادر کـرده و یاد اینکه مـادر, او را در مـدت دو سال دوران باردارى و زایمان و شیر دادن و جـدا کردن از شیر, با همه سختیها و ضعفها او را حمل کـرده است, مـى فـرمایـد:
((... ان اشکر لـى و لـوالدیک))(8), نسبت به مـن و پدر و مادرت شاکر باش!
ایـن قدردانى خدا از زحمات مادر و تـوصیه حضرت او است که انسان هـم قدرشناس و شاکر مادر و پدر باشد. در همیـن مـورد نیز, امام زین العابدین(ع) مى فرماید:
((حق مادرت بـر تو آن است که بـدانـى او تـو را در جایـى حمل و نگهدارى کـرده که هیچ کـس به نگهدارى دیگـرى در آنجـا اقـــدام نمى کند, او از میوه دلـش و شیره جانـش به تـو داده است, با همه اعضا و جوارحـش تو را نگهدارى و حمایت کرده است و باکى از ایـن نداشته که گـرسنه بماند و تو را سیر کنـد, تشنه باشـد و تـو را سیراب گردانـد, عریان باشـد ولـى تـو را پـوشیده دارد, خـود در برابر آفتاب بماند ولى سایه بان تو شـود, به خاطر تـو بى خـوابـى بکشـد و تو را از گزنـد سـرما و گرما نگه دارد تا تـو از آن او باشى. و باید بدانى که تو هرگز قدرت و تـوان سپاس او را ندارى, مگـر بـا یـارى وتـوفیق خـداوند.))(9)
آیا بـا ایـن همه حقـى که والـدیـن, مخصـوصا مادر بـر گـردن ما دارد, ما نعمت وجـود مادر را قـدر مـى دانیـم و از زحماتـش تشکر مى کنیـم و به یادمان مى ماند که در باره ما چه رنجها کشیده و چه فـداکاریها کرده است؟ آیا سپاس از مادر, تنها با یک کارت تبریک یا لـوح تقدیر یا قاب عکـس یا جشـن عادى, انجام شدنى است؟ و آیا فرمان الهى که ((سپاسگزار پـدر و مادرتان باشیـد)), از سـوى ما انجام و امتثال مـى شـود؟ در سخنـى از حضرت رضا(ع) آمـده است که طبق همین آیه, هر کس که از والدیـن خود سپاسگزارى نکند, خدا را هم سپاس نگفته است.(10)

رهزنان خیر
پیشتر اشاره شد که ناسپاسى از مردم, مـوجب دلسردى و سلب انگیزه از آنان مـى شـود. البته وظیفه کسـى که احسـان و نیکـى به مـردم مـى کند, آن است که به خاطر خدا خدمت کند و انتظار پاداش هـم از خـدا داشته بـاشـد و قـدرنشنـاسـى مـردم او را سـرد نکنــد. در نهج البلاغه است که: ((لا یزهدنک فى المعروف مـن لا یشکره لک))(11)
کسى که سپاسگزار نیکیهاى تو نیست, تـو را در انجام کار معروف و شایسته, بى رغبت نسازد. ایـن, یک سوى قضیه است, اما در سوى دیگر وظیفه مـردمـى قـرار دارد که از خـدمـات و احسـانها بـرخـوردار مـى شـوند. مردم اگر با سپاس و تقدیر, اهلیت و شایستگـى خـود را نشان ندهند, موجب سلب نعمت و موجب منصرف شدن نیکـوکاران از عمل خیر مـى گـردنـد. و ایـن نـوعى ((رهزنـى)) در کار خیر است که در روایات نیز آمده است.
از امام صادق(ع) روایت است:
((لعن الله قاطعى سبیل المعروف, و هـو الرجل یصنع الیه المعروف فتکفره, فیمنع صاحبه مـن ان یصنع ذلک الـى غیره))(12) خدا لعنت کنـد رهزنان راه معروف و نیکـى را, رهزن خیر کسـى است که به او خـوبى مى شـود و او ناسپاسى و کفران مى کند, در نتیجه آن نیکوکار را مـانع از آن مـى شـود که به دیگـرى نیکـى کند.
وقتـى ببینند نیکـى هایشان مـورد تـوجه و تقدیر نیست و گاهى هـم بدتر از بى تـوجهى مى شـود, یعنى خـوبى را با بدى مقابله مى کنند, مى گوید: بخشکد ایـن دست که نمک ندارد. و آنگاه تصمیم مى گیرد که دیگر به کسى خوبى نکند, چـون قدر نمى شناسند. تباه شدن عمل صالح و ضایع شدن احسان و نیکى گاهى هم از همیـن رهگذر است. در حدیثى حضـرت امیـر(ع) پنج چیز را تباه شـده و ضایع مـى شمارد, از جمله بارش باران به شـوره زار و افروختـن چراغ در روز روشـن و تقدیـم غذا به انسان سیر و یکى هـم نیکى کردن به کسـى که سپاسگزارى از آن نمـى کنـد ((و معروف تصطنعه الـى مـن لایشکره))(13)

آثار و نتایج سپاس
در کنار آثار سـوء و پیامـدهاى منفـى ناسپاسـى, نتایج درخشان و ثمربخـش قـدرشناسـى و سپاس قابل طـرح است. همچنان که گفته شـد, تقـدیـر و سپاس, هم ایجاد الفت و محبت و محبـوبیت مـى کنـد, هـم فرهنگ نیکـوکارى را ترویج مى کند, هـم مـوجب رضایت الهى است. در تـوصیه هاى دینى هـم سفارش به سپاس از صاحبان خیر و نیکـى شده است.
هـم به نیکوکاران توصیه شده که بر شاکران, احسان و نیکى بیشترى کنند.
وقتى سپاس از نیکـوکار, و نیکى بیشتر به سپاسگزار, در کنار هـم و با هـم مـورد عمل قرار گیرد, جامعه رو به نیکـوکارى و خـدمات بیشتـر و ایثـارهاى بزرگتـر مـى رود. به روایت امام صادق(ع), در تـورات چنیـن نـوشته است: ((اشکر من انعم علیک, و انعم على مـن شکـرک, فانه لازوال للنعمإ اذا شکـرت و لا بقإ لها اذا کفـرت و الشکـر زیـاده فـى النعم و امـان مـن الغیـر))(14)
نسبت به کسـى که بر تـو نعمتـى داده, سپاسگزارى کـن, و نسبت به کسـى که از تـو سپاسگزارى کرده, احسان و انعام کـن, چرا که اگر نعمتها سپاس شـود, زوال نمـى پذیـرد و اگـر ناسپاسـى شـود, دوام نمى یابد. شکر و سپاس, مـوجب افزایـش نعمتها و ایمنى از تغییر و دگـرگـونـى است. داشتـن زبان تقـدیر و تشکـر, نـرم کننـده دلها, افزاینـده عواطف و زداینـده کـدورتها و دشمنـى هـاست.
مهم, داشتـن چنیـن تـربیت و تـرویج چنیـن فـرهنگ در جامعه است. مقـدارى حال و حـوصله و مجال, و مقـدارى هـم هزینه و مخارج لازم دارد که به صـورت شفاهـى, کتبـى, تلفنـى, با ارسـال هـدیه, بـا ارتقـإ رتبه, دادن جـایزه و ابـراز محبت و نشـان دادن عنایت و تـوجه, قدردانى خود را از کارهاى خوب که عمل مى شود و از خـوبان و شایستگان جامعه, نشان دهیم.
امام علـى(ع) مـى فرماید: سپاسگزارى تو از کسـى که از تـو راضـى است, رضایت و وفاى او را مى افزاید, و سپاسگزارى تـو از کسـى که بر تـو خشمگیـن است, موجب صلاح و تمایل و عاطفه از سـوى او نسبت به تو مى گردد:
((شکرک الراضـى عنک یزیـده رضا و وفإ, شکرک للساخط علیک یـوجب لک منه صلاحا و تعطفا))(15) مقـوله ((سپاس از مردم)), بـى ارتباط با ((فـرهنگ تشـویق)) نیست که در مباحث پیشیـن در آن مـورد بحث شـد. چه خـوب که همیشه گله و انتقـاد از بـدیها و نارسـاییها و عیوب نکنیم, بلکه چشـم ((نیک بیـن)) هم داشته باشیم و از خوبیها و خـوشـرفتاریها و محاسـن اخلاقـى و عملهاى شایسته فرزنـدانمان, همسـرانمان, دوستان و همکارانمان, خـدمتگزاران جامعه, تلاشگـران زحمت کـش و فـداکـاران گمنـام, به هـر نحـو و با هـر زبـانـى که مى توانیم, تقدیر و تشکر کنیـم, که ... سپاس از خوبى ها و خوبان, ((تکثیر خوبى ها))ست! پایان.
1ـ بحـارالانـوار, ج68(بیـروت), ص50.
2ـ همان.
3ـ میزان الحکمه, ج5, ص153.
4ـ همان, ص148.
5ـ نهج الفصاحه, حدیث 1202.
6ـ اصول کافى, ج2, ص99.
7ـ مکارم الاخلاق, ص422.
8ـ لقمان, آیه 14.
9ـ مکارم الاخلاق, ص421.
10ـ میزان الحکمه, ج5, ص154, حدیث 9639.
11ـ نهج البلاغه, فیض الاسلام, حکمت 195.
12ـ وسائل الشیعه,ج11, ص539.
13ـ بحارالانوار, ج68, ص47.
14ـ همان, ص55.
15ـ غررالحکم, (به نقل از میزان الحکمه, ج5, ص152).