مشاور شما

نویسنده


مشاور شما

مشاور این شماره: دکتر زهرا آکوچکیان

 

 

این شماره خواهر ى.ا ـ یزد
خواهر م.حسین پور ـ مازندران
خواهر س.ک ـ استان فارس
خواهر س.م ـ گیلان
خواهر ا.جعفرى ـ مبارکه اصفهان
جمعى از شـاگـردان دبیـرستـان ـ خـورو بیـابانک
خواهر م.د.پ ـ شاهرود
یادآورى:

1 ـ خواهران و برادرانـى که مایل به دریافت کتبـى پاسخهاى خـود در اولیـن فرصت مـى باشنـد لازم است نشانـى کامل خـود یا یکـى از دوستـانشـان را همـراه طـرح مشکلات خـویـش درج نمـاینـد.
2 ـ آن دسته از نامه هایـى که به خـاطـر فقـدان یا نقص نشـانـى, امکان ارسال پاسخ بـراى آنها نیست, پـس از آماده شـدن پـاسخ در اولیـن شمـاره مجله منتشـر خـواهـد شـد.
3 ـ بخـش مشـاوره مجله خـود را امـانت دار نـامه هـا و مطـالب آن مـى داند و حـداکثر دقت را در حفظ اسرار و مسایل خصـوصـى صاحبان نامه ها خواهد نمود و با رعایت ایـن مهم, طرح مشکلات و پاسخها را بـراى عمـوم خـواننـدگـان مفیـد و حتـى راهگشـا مـى دانـد.
4 ـ در صـورتـى که مایل به درج نام کامل خـویـش در مجله نیستید مى توانید از حروف فارسى اختصارى استفاده کنید و تقاضاى ما ایـن است که از درج حـروف لاتیـن اجتناب شـود. 5 ـ لطفـا در نامه هاى خـود از یک طـرف کـاغذ استفـاده کنیــد.

تـازه عقـد کـردیـم ولـى شـوهـرم مـرا دوست ندارد
خواهر ى.ا ـ یزد
دختـرى نـوزده ساله هستـم و یک سـال است به عقـد پسـر عمه ام در آمده ام. سال گذشته وقتى داشتم دیپلم مى گرفتـم, موضوع خواستگارى مطرح شد و مـن بشدت نگران شـدم که چه باید بکنـم. در همین حیـن عمه ام در مـورد پسـرش با خانـواده ام صحبت کـرد و همه به تـوافق رسیدند, بدون آنکه مـن و پسر عمه ام با هـم صحبتـى کرده باشیـم. اطرافیان همه از او تعریف مى کردند و با وجـودى که علاقه اى به او نداشتم, ((بله)) را گفتـم. یکى دو روز پس از خواستگارى, عقد هم انجام گرفت. از همان ابتدا او با سردى با مـن برخورد کرد. خیلى کـم به دیدن مـن مىآمد و اگر مىآمد, زود مـى رفت. زیاد هـم صحبت نمى کرد. هر چه مى گفتـم: او به مـن علاقه ندارد, مى گفتند: خجالتى است. بعد متـوجه شدم او بیشتر وقت خود را در منزل یکى از فامیل ـ که شـوهرش فـوت شده و 6 سالـى از او بزرگتر بـود ـ مى گذراند. برایش خرید مى کرد یا کارهایـش را انجام مى داد. سپـس خودش تعریف کرد: مـن به ایـن خانـم بسیار علاقه مندم و خانواده ام براى منصرف کردن مـن, مرا وادار به ازدواج با تـو کـرده انـد. هر چقـدر تلاش کردم او بر سر مهر بیاید, تفاوتـى نکرد. به اطرافیان گفته ام, ولـى آنها تـوجهى نمـى کننـد. هـر دو راضـى به طلاق هستیـم, ولـى خانـواده هایمان زیر بار نمى روند. همسرم هیچ احساسى نسبت به مـن نـدارد. ناراحت باشم یا خـوشحال, بیمار باشـم یا سرحال, برایـش تفاوتى نمى کند و سراغى هـم از مـن نمى گیرد. هر چه مى گویـم: کسى که به دیگرى علاقه ندارد, چگـونه مى تـواند با او زندگى کند, کسى گـوش نمى کند و مرا مجبـور به صبر مى کنند. هر چه مى گذرد, نفرتـم نسبت به او بیشتر مى شود. وقتى او مى خـواست به سربازى برود, حتى براى خـداحافظى نیامد, چرا که هیچ وقت مرا نخـواسته و مـى دانـم نخواهد خـواست. از یک سـو با بى مهرى و بـى علاقه گـى بیـن ما و از سـویـى دیگـر اجبـار و بـى تـوجهى اطـرافیـانـم, چه کنم؟!
خواهر گرامى!
با عرض پـوزش از شما مجبور بـودیـم گزیده اى از متـن طولانى نامه تاثرانگیز و تاسفآور شما را چاپ کنیـم. به امید آنکه والـدینـى که به دلایلى فرزندان خـود را وادار به پذیرش ازدواج مى کنند, آن را ببینند و هشیارانه به سرنـوشت جگرگـوشه هاى خـود بیندیشنـد و اقدام کنند.
شاهد بوده ایـم زنان و مردانى با آشفتگى به مشاور مراجعه مى کنند و براى مسایل خـود و درگیریهاى زناشـویـى یا افسردگـى و اضطراب ناشـى از زندگـى تحمیلـى کمک مى طلبند و یا زوجهایى به دلیل عدم علاقه به همسر خود یا بى مهرى همسر و ..., در جستجوى محبت, تـوجه و احترامند. آیا مسـوول ایـن همه درد و رنج و نعوذبالله, فسق و فجـورى که به دلیل ناتـوانى افراد, در خـویشتندارى, رخ مـى دهد, تنها آن زوج نگـون بخت هستنـد یـا هـر کسـى که در چنیــن ازدواج اجبارى نقش داشته است؟!
علت بسیـارى از آشفتگیهاى خـانـوادگـــى و روابط مختل و طلاقها مى تواند عدم تمایل یک طرف به ازدواج باشد; در ایـن مورد که هیچ کـدام از طرفیـن تمایلـى به ازدواج نداشته اند و بعد از گذشت یک سال, علاقه تحمیلـى یک طرف نیز تبـدیل به تنفر شده است. به دوام این زندگى چه امیدى مى تـوان داشت و اگر ایـن زندگى ادامه یابد, فرزندانـى که در ایـن فضا رشـد خـواهند کرد, داراى محیط امـن و سالمـى براى پرورش خواهنـد بود؟ آیا جامعه مجبور نخـواهـد بـود افرادى را در خـود بپذیرد که به مشکلات و اختلالات عاطفى و رفتارى و تنفـر از والـدیـن ـ که آنها را در فضـایـى پـر از نفـــرت و بـى عاطفگى و انزجار بـوجـود آورده اند ـ گرفتارند؟ و آیا آشفتگى محیط خـانـوادگـى و عدم احسـاس امنیت و آرامـش و محبت و صمیمیت فضایى براى رشد افراد بزهکار و ضد اجتماعى نخواهد بـود؟ یک پدر و مـادر افسـرده و دلزده و منزجـر چه دارنـد که به نسل فـــردا بدهند؟ اى والـدینـى که با خـون جگـر و نـور چشـم, عزیزانـى را به ناز مى پرورید! چگونه مى تـوانید پذیراى چنیـن آینده تلخ و شومى براى فرزندان خـود و نیز مدیون آنها و مورد خشمشان باشید؟! و به جاى آنکه باقیات صالحاتى از خود به جاى گذارید, نسلى بى هویت, پـوچ, افسرده و بیزار را بپرورانیـد, تا در پیشگاه خـداونـد مسـوول و مقصر باشید؟! پـدران و مادران! بیایید مرورى دوباره به آنچه کرده ایـد, داشته باشیـد و آینـده خـود و فـرزنـدان را به آه حسـرت و به خیال خوشبختى نسوزانید. خواهر گرامى! به شما چه مى توانیم بگوییـم جز آنچه خـوانـدید؟! اما به شما تـوصیه مـى کنیـم اگر وضع به همیـن منوال پیـش رود, تـن به ازدواج ندهید. از نزدیکان خـود از جمله عموها, عمه, دایى و یا افراد معتمد و مورد قبـول درخـواست کنید به صحبتهاى شما و نامزدتان گـوش کننـد. هـر آنچه را که در درون دارید و نظر خـود نسبت به یکدیگر و زندگـى مشترکتان را به آنها بگـویید و از آنها درخـواست کنید ایـن بنیان سست را اصلاح کنند. اگر بیگانگى شما با یکدیگر تا ایـن حد شدید است, خود را مجبـور به ادامه رابطه نکنید. سعى کنیـد مشکل را از ابعاد مختلف بـراى اطـرافیان تـوضیح دهیـد, تـا آنها متـوجه وخامت مشکل بشـونـد و کمکتان کننـد. تصمیـم عاقلانه اى اتخـاذ کنیـد, تـا سـرافکنـده و خشمگیـن و یا پشیمان نباشیـد. به دور از هر گـونه احساسات و به طور منطقى تصمیم گیرى کنید. موید باشید.

خـانـواده ام نمـى گذارنـد به خـانه شـوهـرم بــروم
خواهر م.حسین پور ـ مازندران
قبلا برایتان نامه نـوشتـم و وقتى جـوابـم را دریافت کردم, خیلى خـوشحال شـدم. در همان زمینه اى که قبلا برایتان نـوشتـم, سـوالات دیگرى دارم. در ضمـن بگویم: شوهرم امکان اینکه مراسم عروسى راه بیـانـدازد و مـرا به خـانه اش ببـرد, نـدارد. از اول هـم بـــا خانـواده ام شرط کردند و آنها پذیرفتنـد, ولـى به دلیل سادگـى و تإثیرپذیرى خانـواده از حرفهاى فامیل و همسایگان, به مـن فشار مـىآورنـد و مـى گـوینـد: جـاى تـو دیگـر در ایـن خـــانه نیست. خانواده ام اخیرا به دلیل آنکه با شوهرم به خانه شان رفته بـودم, از خانه بیرونـم کردند, ولى دایى شـوهرم واسطه شد و مشکل را حل کرد. شـوهرم نیز با مادر و برادرم حرفـش شده و حاضر نیست به خانه مان بیاید و اصرار دارد مـن بیشتر به خانه شان بروم. از طرفـى مادرم مى گـوید: تا او نیاید, تـو هـم نباید بروى, ولـى برادرم که عقد کرده است, خیلى آزاد است.
یک بار با مادرم بگو مگویـم شد, به طورى که از مغازه اى که تازه با کمک شـوهرم باز کرده ام, او را بیـرون کـردم. هـر چنـد خـودم درآمد دارم و سربار خانواده نیستـم, ولى گـویا هیچ حقى در خانه ندارم. واقعا نمى دانـم آیا خانـواده ام حق دارند مرا از رفتـن به خانه همسرم منع کننـد؟ یا با او همـدردى کنـم؟ آیا همیشه بایستـى با تـرس و لـرز خانه شـوهـرم بـروم؟ چـرا بیـن مـن و بـرادرم فـرق مى گذارند؟! واقعا آیا خانـواده ام با مـن لجبـازى و بهانه گیـرى نمـى کننـد؟
آیا مشکل خـودم را با خانواده ام براى شـوهرم تـوضیح دهـم و همه چیز را به او بگویم؟ چطور مى توانـم رابطه بیـن خانواده ام را با خـود و همسرم و خانواده او بهتر کنم؟ گاهى به ذهنـم خطور مى کند علیه خانـواده ام به خاطر فشار آوردن به مـن براى رفتـن به خانه شـوهـر و محـدودیتهاى آنها شکـایت کنم.
خواهر گرامى!
ما مفصلا در نامه قبلـى در مـورد مسایلتان با شما صحبت کـردیـم. تقریبا پاسخ سـوالاتـى را که اخیرا مطرح کرده اید, گرفته اید. اما از آن رو که زحمت کشیـده و مجـددا مسـایلـى را مطـرح و ســــوال کـرده ایـد, به نکـاتـى چنـد اشـاره مـى کنیم:
ـ یکـى از مسایلـى که روابط شما و خـانـواده را تیـره و مخـدوش مـى کنـد, لجبـازى و بـى اعتنـایـى به خـواسته هـاى همـدیگـر است.
گرچه شما احساس تبعیض مى کنید و مى گـویید: خانواده به شما اهمیت نمى دهند, اما به خاطر خدا و حرمت مادر, وظیفه خـود را در برابر والدین انجام دهید. در رابطه والدیـن با فرزند, حضرت سجاد(ع) در دعاى چهارده صحیفه سجادیه مـى فرماید: ((حتـى اگر پـدر و مادرم حق مرا ضایع کردند, یا ظلمى به مـن نمـودند, در پاسدارى از حق والدیـن و احترام به آنها یاریـم کـن.)) شما نیز از برخوردهاى اهانتآمیز و تـوهیـن جدا خوددارى کنید. هر گـونه برخـورد تحقیرآمیز با مادرتان, شما را نزد شـوهرتان و خانواده اش حقیر مى کند. آنها اکنـون گرچه شما را حمایت و تشـویق مـى کننـد, ولـى ناخودآگاه ممکـن است با خـود بگـوینـد: دخترى که حرمت ((مادر)) را که پاره اى از وجـود اوست, نگه نـداشته است, چگـونه ممکـن است حـرمت دیگران را نگه دارد و وقتـى کمـى به او سخت گذشت, بـرنیـاشـوبد؟!
تـوهیـن به مادر و رفتارهاى ناپسند دیگر ـ هر چند او پرخاش کند ـ به صلاح نیست. وقتـى پیشـوایان دینى به جـوان مسیحـى, که تازه مسلمان شـده و مادرش تـوهینهاى بسیارى به مقـدسات اسلامـى کرده, دستور مى دهد جـوان سکـوت کند و هر تـوهینى را با محبتى پاسخگـو باشد, شما چرا به مادر مسلمانتان پرخاش مى کنید و حریمـش را زیر پـا مـى گذاریـد؟! بـا ایـن شیـوه اگـر بخـواهیـد رابطه همسـر و خانواده تان را نزدیکتر کنید, موفق نمى شـوید و فاصله ها و نفرتها بیشتر خواهـد شـد. شما خیلـى حقها بر گردن مادر خـود دارید, حق دارید آزادانه نزد همسر خـود بروید. حق داریـد در مقابل محبتـى که مـى کنید, انتظار محبت داشته باشید. باید به شخصیتتان احترام بگذارنـد. حق داریـد در ازاى شغلـى که داریـد و درآمـدى که کسب مـى کنید, انجام برخـى کارها را از جانب خانـواده متـوقع باشید, اما دلیل نمى شـود شما بزرگتریـن حقى را که خداوند فرمـوده است, زیر پا بگذارید و به مادرتان بـى احترامـى بکنیـد. اگر ـ العیاذ بالله ـ مادرتان کافر هـم باشـد, نمـى تـوانیـد با او قطع رابطه کنیـد. قطع صله رحـم جـایز نیست. فقط امـرى که بـا فـرمان خـدا مغایرت دارد و اعمالى که حرام است و خانـواده بخـواهد فرزند را مجبـور به انجام آن کند, او باید از انجام فرمانهاى ضد خـدایـى شـانه خـالـى کنـد. تـوهیـن هیچ گاه و در هیچ وضعى جـایز نیست.
شکایت کـردن و کار را به رفتـارهاى ناهنجـار و ناپسنـد رسانـدن درست نیست و روابط خانـوادگـى را بیـش از پیـش آشفته مـى کنـد و حریمها را بیشتر مى درد. بـراى بهبـود روابط همسـر با خانـواده تان اصـرار زیادى نـداشته بـاشیـد. درگیـر شـدن و جـدال نتیجه خـوبـى ندارد. چه لزومـى دارد بیـن آن دو, یکـى را انتخاب کنید؟ یا آنکه چـون همسرتان کمتر به منزل شما مـىآینـد, شما بخـواهیـد بیشتـر خانه آنها بـرویـد؟ تا روابط همسـر و خانـواده تان تیـره است, اصـرار بـى مـورد نکنید. به همان یکـى, دو روز کفایت کنیـد. هـر چه شما لجاجت و بـدرفتارى بیشتـرى به خاطـر همسـرتان یا رفتـن به خانه آنها بکنیـد, انزجـار و رنجـش خانـواده از همسـرتـان را بیشتـر خواهید کرد.
محبت, مهمتـریـن ابزار و سلاح شما در بـرخـورد با خانـواده است. توجه نشان دادن و حتـى هدیه دادن به مادر و تـواضع در مقابل او و مشارکت در کارهاى خـانه و نیز احتـرام و محبت کـردن به همسـر برادر و داشتـن برخـوردهاى سنجیده با وى و خانواده مى تـواند در کـاستـن ایـن تشنجها کمک بسیـارى بکند.
خـواهر محترم! مگر رسـول خـدا(ص) بـراى بیان حق, آزارها از دست فامیل و نزدیکان خود (عمو و زن عمـو) نـدید؟ ولـى برخـورد رسـول خـدا(ص) بـا آنها چگـونه بـود؟ خـداونـد مـى فـرمـاید:
((اگر حسـن خلق و کلام نرم تو نبود, مردم از پیرامون تو پراکنده مـى شـدنـد.))(1) مـدارا کـردن و حسـن خلق, سبب جلب محبت دیگران مى شود.(2) اگر شما از رسـول خدا(ص) و امامان(ع) پیروى کنید, موفق مى شوید, ولـى اگر بخواهید بر اساس خواسته ها و غضب خـود عمل کنید, مطمئن بـاشیـد هـر گـونه تلاش بـراى حل مشکلات, بیهوده خـواهـد بـــود.
چند روزى که به منزل شـوهر خـود مـى روید, فعلا به سبب حساسیتهاى مفـرط خانـواده کافـى است و از آن رو که شـوهـرتان بـا بـرادر و مادرتان اختلاف پیدا کرده و حاضر نیست به خانه شما بیایـد, براى رفتـن بیشتر به خانه شـوهرتان اصرار نکنید. گفته ایـد: برادرتان به تازگـى عقد کرده و اغلب روزهاى هفته را نزد همسر خـود به سر مـى برد و شما از برخـورد دوگانه مادر ناراحتید; ایـن مسإله را با یکـى از نزدیکان مطرح کنیـد و در سایر مسایل و مشکلات قبل از اینکه دعوا و جنجـالـى به پـا شـود و آن وقت بخـواهنـد دیگـران مداخله کنند, با ریـش سفیدى و کدخدامنشى, سعى در حل اختلافات خود و خانواده تان داشته باشید.
خواهر گرامى!در همان حال که در جستجـو و تلاش براى پیـدا کردن راه حلـى بـراى بهتر کردن روابط خـود و همسرتان با خانواده هستید, لزومى ندارد همه مسایل و مشکلات و درگیـریهاى درون خـانـواده را بـراى همسـر تعریف کنیـد; زیـرا او را دلزده تـر و مـإیـوس تـر مـى کنید.
ولى براى نزدیکتر کردن همسر و خانـواده تان بهتر است نکات منفى, بـدگـوییها و دل نگـرانیهاى دو طـرف را به گـوش آنها نـرسانیـد.
برعکـس اگر نکته مثبتـى هست و هر کـدام به دیگرى علاقه و تـوجهى ابراز کرد, آن را بیشتر به زبان بیاوریـد, تا به تـدریج عناد و بددلى بین آنها کمتر شود.
هیچ گاه در پى ایـن نباشید که وقتى در جمعى حضـور دارید, نظر و گفته هـاى منفـى افـراد نسبت به فـرد ثـالثـى را به گـوش آن شخص برسانید. برعکـس, جنبه هاى خوب و مثبت را پررنگتر بگویید, تا به جاى دلسردى و کـدورت, محبت و صمیمیت بیـن افراد را بیشتر کنید. ایـن از هـر صـدقه و کار نیکـى بالاتـر است, زیرا در روایت است: صـدقه اى که خـدا دوست مـى دارد, اصلاح بیـن مردم در وقتـى است که آنها از هـم دور شده اند. باید در وقتـى که جـدالـى بینشان پیـش آمـده است, دلهاى آنها را به هـم نزدیک کرد.(3) همیشه سعى کنید روزتان را با چنیـن صـدقه اى آغاز کنید و با رفق و مدارا به هدف خود برسید. (4)
موفق و شاد باشید.

1ـ آل عمران (3), آیه 159. 2 ـ مستجلب المحبه السخإ والرفق و حسن الخلق, على(ع),غررالحکم. 3 ـ صدقه یحبها الله, اصلاح بیـن الناس اذا تفارقوا و تقارب بین الناس اذا تباعدوا. 4 ـ بـالـرفق تـدرک المقـاصـد, حضـرت علـى(ع), غررالحکم.

بـراى بـرادر گـوشه گیـر و سیگـارىام نگـرانـم
خواهر س.ک ـ استان فارس
دخترى هستم که در دوره پیش دانشگاهى تحصیل مى کنم. مـن فرزند دوم خانواده هستـم. برادر نوزده ساله اى دارم که بعد از فوت پدرم که یک سال و نیـم پیـش رخ داد, تـرک تحصیل کـرد و کار پـدرم را که کاسب بـود, ادامه داد, در صـورتـى که نیاز مالـى نداشتیـم و او مـى تـوانست ادامه تحصیل بـدهـد. مـدتـى است او با دوستان ناباب معاشرت مى کند. سیگار مى کشد و مى ترسیـم رو به تریاک هـم بیاورد. مـن به او علاقه زیـادى دارم. بـرایـش نگـران هستــــم. او اغلب گوشه گیر, منزوى و غمگین است. اغلب نوارهاى غمگیـن گـوش مى کند و زیر بار حرف هیچ کـس نمى رود. از کسى حرف شنـوى ندارد, حتى از عمـوها; گـاه دوستـانـش را که خـوب نیستنـد, به خـانه مـىآورد. متإسفانه پدرم, هم سیگار و هـم تریاک مصرف مى کرد و به نظر مـن سبب آلودگى برادرم او بـود. دخترخاله هـم سنى دارم که نفوذ خوبى روى برادرم داشت, ولـى دیگر حرفهاى او هـم تإثیرى نـدارد. به حرف مادرم هم اهمیت نمى دهد.
خواهر عزیز!
برادر شما فرزند اول خانـواده است و در ایـن مـدت فشارهایـى را متحمل شـده است, مثل دیگر اعضاى خانـواده; اما فرزند اول و پسر بـودن و اینکه ناخودآگاه تمایل دارد مثل مرد خانواده عمل کند و بیان غیـر مستقیـم اینکه مسـوولیت خانـواده بـا مـن است, و نیز خصـوصیات شخصیتـى که دارد, همچنیـن ترک تحصیل, همه مـى تـواننـد عواملـى بـراى بـروز افسـردگـى باشنـد. اوضاعى را که به اختصار گفتید و اینکه او حتـى قبلا دور از چشـم والدیـن رفتارهایـى مثل سیگار کشیـدن داشته است, مـى تـوانـد دلیل وجـود مشکلات روحـى وى باشد. پـدرى که خـود آلـوده است, دیگر دقت و نظارت مناسبـى روى فرزندان نمى تـواند داشته باشد, یا نیازهاى پسر نـوجـوان در حال رشد را درک کند و با او همراه باشد و یا به صـورت الگویى مناسب براى فرزند قرار گیرد.
به نظر ما برادر شما افسرده است, حتـى اگر بگـویید با دوستانـش چندان مشکلى ندارد.
نـوجـوان افسرده علاوه بر حالتهایـى مثل گـوشه گیرى, انزواطلبـى, کـم حرفـى, بـى حـوصلگى, بهانه گیرى, حساس و زودرنج شدن, زود گریه کـردن یا ناتـوانـى از گـریه, حالات دیگـرى نیز ممکـن است داشته باشـد. نـوجـوانان بیـش از آنکه حالت افسردگـى را نشان دهنـد, بیشتر حالات خشم و تحریک پذیرى و عصبانیت و زود از کوره در رفتـن ـ به هر دلیل کـوچک یا بزرگ ـ و تحمل کم و کـم ظرفیتـى و آمادگى براى درگیرى با دیگران و بـرخـى مـواقع رفتارهاى ضـد اجتماعى ـ مثل حمل زنجیر و چاقـو و ضرب و جرح و کشیدن سیگار یا مواد دیگر ـ دارند.

با تـوجه به آنچه ذکـر شـد, اگـر ایـن وضعیت را در بـرادر خـود مشاهده مى کنید, به صورت غیر مستقیم و با انگشت گذاشتـن بر حالات هیجانـى که براى خـود او نیز زجرآور و ناراحت کننـده است, او را به روانپزشک راهنمایى کنید. در غالب مواقع ـ بخصـوص اگر بمـوقع اقـدام شـود ـ بـا درمان افسـردگـى, رفتـارهـاى ضـد اجتمـاعى و درونگرایى و بـى حـوصلگـى بهبـود مى یابد. علاوه بر درمان دارویى, کمکهاى مشاوره اى و صحبت کردن با یک مشاور کارآمـد مـى تـواند در ایجـاد آرامـش و اصلاح رفتـار مـوثـر بـاشـد.
افسـردگـى, بیمارى شایع, اما درمان پذیر است. ولـى اگر از درمان آن غفلت شـود, مـى تـواند صـدمه زیادى به فرد و زندگـى او بزند. نـوجـوانان به دلیل آنکه هنـوز شخصیتشان کاملا شکل نگـرفته است, آسیب بیشترى خـواهند دید و امکان بـدآمـوزى رفتارهایـى که حیـن افسـردگـى از آنها سـر زده است, وجـود دارد. دست حق یـارتـان.

خواستگار مناسب پیدا نمى کنم
خواهر س.م ـ گیلان
دخترى 25 ساله هستـم که در یکـى از روستاها زندگـى مى کنـم. چند سال قبل, چند خـواستگار داشتـم که مـورد پسند مـن نبـودند و به آنها جـواب رد دادم. معیارهاى مـن همان است که اسلام سفارش کرده است; مثل: ایمان, اخلاق خـوب, تفاهـم و .. . ولـى در جایى که ما زندگـى مـى کنیـم, خبرى از ایـن معیارها نیست, و شاید بهتر باشد بگـویـم: کسـى معنـاى آن را نمـى دانـد; حتـى خـانـواده خــودم.
همه جـوانهاى محل و خانـواده هاشان را مى شناسـم, ولى کسـى را که هم عقیده مـن باشد, سراغ ندارم. خانواده ام براى ازدواج, مرا تحت فشار قرار داده اند و فکر مى کنـم مجبـور شوم همه خواسته هایـم را زیر پا بگذارم.
خواهر گرامى!
شما به طـور کلـى معیارهاى خـوبـى براى انتخاب همسر دارید, اما برخـى مـواقع ما تفسیرى از ارزش داریـم که ممکـن است متناسب با واقعیات نباشد. وقتى ما با آن چارچوب ذهنى, با هر چیز و هر کـس برخورد کنیم و آن با چارچـوب ذهنى ما جـور نیاید, فکر مى کنیـم, ضد ارزش است یا نقص فراوان در آن مـى بینیـم; در نتیجه پذیرش آن افراد یا موقعیتها براى ما سخت و دشوار و گاه غیرممکـن مى شـود.
شما از ایمان داشتـن, خـوش اخلاق بـودن و ... چه برداشتـى دارید؟
آیا آن فـرد حتما بایـد ظاهـر خاصـى داشته بـاشـد, یا اهل بیان شعارهاى دینى و ... باشد؟ اگر مومـن کسانى باشند که آرایش صورت و مـوى خاصـى دارند, یا اصرار دارند در مجامع, به گـونه اى خاص, جلوه کنند, اشتباه کرده ایم.
روش برخـورد ما با انسانهاى دیگر باید از قرآن الگـوبردارى شده باشد. قرآن به کسانى که از معاصـى کبیره پرهیز کنند (نافرمانـى خـداونـد را نکننـد) و حـرام و حلال را رعایت کننـد و به عبادات واجب مقیـد باشنـد و به آخـرت و پیامبـران ایمان داشته باشنـد, مومـن مى گوید; زیرا اگر فردى به ایـن اصول پایبند باشد, نهایتا به ایمـان حقیقـى و خـالص هـدایت مـى شــود.
شما به صـداقت, بـى پیرایگـى و اجتناب از حرام و تقیـد به انجام واجبات تـوجه کنید. حتما پیرامـونتان چنیـن افرادى را مى یابید. بخصـوص که روستاها کـوچکنـد و اغلب اهالـى, یکـدیگر را بخـوبـى مى شناسند; شما هـم در مورد بیشتر افراد شناخت دارید. اگر اصل و نسب افراد (خانـواده و شخصیت فـرد) شایسته باشـد, بقیه مسایل و چگـونگـى شکل دادن به آنها دست خـود شما است. شما هستیـد که به عنوان همسر قادرید چنان تغییرات منشى و خلقى در شـوهرتان ایجاد کنیـد که اطـرافیـان او را به تعجب وا داریـد.

اگر از ابتدا بخواهید ایدهآل فکر کنید و بخـواهید همسرى کامل و بـى عیب داشته بـاشیـد, آرزویـى محال است. اگر از تفاهـم دم مى زنید و در زندگى مشتاق آن هستید, ایـن چیزى است که در به وجـود آوردنـش خـود شمـا نقـش اول را دارید.
پـس نگاهـى دوبـاره به تـوقعات خـود, تـواناییهایتان و دیگـران بیاندازید. خداوند هیچ انسانـى را بدون کفـو و همشإن نیافریده و رزق او را از پیـش فـراهـم سـاخته است. در حقیقت, بصیـــرت و واقع بینـى مـا است که فـرصت دستیابـى به رزق و روزى را فـراهـم مى سازد.
موفق باشید.

آیا تغییر رشته بدهم؟
خواهر ا.جعفرى ـ مبارکه اصفهان
دختـرى هستـم که در سال دوم دبیـرستان, رشته علـوم تجـربـى درس مى خـوانـم. عشق وافرى به درسهاى زیست شناسى, فیزیک و شیمى دارم. درسهایـم خـوب است و علاقه زیادى به ادامه تحصیل در رشته پزشکـى دارم. همه سعى خـود را براى رسیـدن به ایـن هـدف مـى کنـم, ولـى بسیارى از اطرافیان مى گـویند درصد قبـولى در رشته تجربى پاییـن است و پشت کنکـور مـى مانى و تغییر رشته بدهى, بهتر است و... به خاطر ایـن حرفها خیلى نگران مى شوم و گاه در هدفـم شک مى کنم. هر چنـد با تمام نیرو تلاش مـى کنـم به هدفـم برسـم. آیا تغییر رشته بدهم؟
خواهر گرامى!
اگر مى خـواهید هدفى را که انتخاب مى کنید, هدف درستـى باشد و با حرفهاى دیگران, نسبت به خود تردید ننمایید, قبل از قدم گذاشتـن در راه, از همه جـوانب به آن نگاه کنیـد و آن را مـورد بـررسـى قرار دهید. از هر منبعى که در دستـرس دارید, کسب اطلاع نماییـد, تا با خاطرى آسوده ـ و البته با تـوکل به خداوند ـ راه خـود را ادامه دهیـد و هر طعنه و برخـوردى نتـوانـد اراده شما را بـراى رسیدن به هدفتان سست کند; حتى اگر اطرافیان شواهدى علیه خـواست شما ارائه کننـد. چنان که در انقلاب شاهـد بـودیـم سالها قبل از انقلاب, به حضرت امام مـى گفتنـد: تلاش بـراى خلع شاه بیهوده است. مگر نمى بینید سازمان سیا, و صهیـونیستها حامـى او هستند و تمام ارکان مملکت در اختیار آنهاست و امکان نـدارد چیزى ایـن حکـومت را تهدید کندe . ایـن حرف دوستان دلسوز و نیز سخـن دشمنان بود, اما امام چون به هدف خـود یعنـى استقرار حکـومت اسلامـى و پیروزى حق ایمان داشت, به رغم آیه یإس خـوانیها, مبارزه و تلاش کرد و سـرانجام به هـدف خـود جامه تحقق پـوشاند; آن هـم در شرایطـى که هیچ کـس در دنیا تصـور سرنگونى نظام طاغوتى را در ذهـن نداشت. امام, خداباورى و خودباورى داشت و هدف را خـوب مى شناخت و به آن ایمان داشت. براى رسیدن به آن هـم قیمت گزافى پرداخت و سالیان دربه درى و غربت را تحمل کرد و فـرزنـد عزیزى را که امیـد داشت بعد از خـودش ادامه دهنده راهش باشد, از دست داد.
خواهر گرامى!شما باید در مـورد رشته تجربى تحقیقات بیشترى بنمایید, تا اسیر تردید نشـوید. رشته علـوم تجربى تنها شامل رشته پزشکى نیست, که اگـر به فـرض نتـوانیـد در آن رشته قبـول شـویـد, تغییــر رشته بدهیـد, بلکه دهها رشته دیگر نیز هست که مى تـوان در آنها ادامه تحصیل داد; رشته هایـى که هر کـدام جایگاه ویژه علمـى ـ اجتماعى خود را داراست.
گرچه رشته پزشکـى متقاضـى بسیارى دارد و فعلا گـرچه رشته پزشکـى متقاضـى بسیارى دارد و فعلا محـدودیتهایـى براى جذب دانشجـوى آن اعمال کرده اند, ولـى بالاخره تعدادى باید جذب دانشگاه شـونـد که یکى از آنها ممکـن است شما باشید. موفقیت, بستگى به تلاش و کوشش شما در میدان رقابت دارد.
به شما تـوصیه مـى کنیـم دفترچه هاى کنکـور را از دوستانـى که در کنکـور شـرکت کرده انـد, گرفته و به دقت مطالعه کنیـد. در مـورد رشته هاى مربـوط به رشته علوم تجربى بدقت مطالعه و تحقیق کنید و از مشاوران تحصیلـى و افـرادى که در آن رشته ها تحصیل مـى کننـد, کسب اطلاع کنید. ممکـن است در بیـن رشته هاى تحصیلـى دانشگاهـى به رشته دیگرى بر بخـوریـد که متناسب با علایق شما باشـد. در انتخاب هـدف تحصیلـى همیشه یک هدف و یک راه را پیـش روى خود باز نکنید, بلکه راههاى دیگرى را نیز براى ورود به دنیاى علـم مـدنظر داشته باشید. اگر نتـوانستید از مسیر مورد نظرتان وارد شـویـد, در مـوفقیت را به روى خـود بسته نبینیـد و راههاى دیگـر را امتحـان کنیـد.مــوفق باشید.

گله از مشاوران مدرسه جمعى از شـاگـردان دبیـرستـان خـورو بیـابانک
در دبیرستان ما چند نفر هستند که به عنـوان مشاور, کار مى کنند. ما شاهد بـوده ایـم وقتى نامه هاى نوشته شده تـوسط دانـشآمـوزان, مطرح مـى شـود, به جاى چاره جـویـى, تلاش آنها جستـن نام و مشخصات دانـشآموزان و پـس از آن, گاه تمسخر و تحقیر آنان است. در حالى که وظیفه مشـاور, تذکـر دادن و راهنمـایـى است.
خواهران گرامى!
به رسـم امانت, نامه شما را چاپ کردیم, اماچند سخن باشماو چند نکته بـراى مشاوران عزیزى داریـم که نیت واقعى آنهاکمک به دانش آموزان است. همیشه وقـایع, به گـونه اى که ما مـى بینیـم و بـاورى که داریـم, منطبق نبـوده, تفسیـر و بـرداشت مـا کـاملا حقیقت نیست. گـاه دو رفتار مشابه هـم رخ مـى دهد و ناظرى که شاهد هر دو بـوده, رفتار سومى را که در بین دو حادثه رخ داده, فهمیده است. وى ممکـن است دو رفتارى را که به طـور متـوالى دیده, علت و معلول هـم بداند. مثلا مشکلـى در جمع و نکته اى دیگر در حاشیه مطرح شـود و نقـد یا خنـده افراد, از دیـد فرد ناظر, که متـوجه مطلب حاشیه اى نبـوده است, به صـورت تمسخر جلـوه مى کند. گاه دانـشآمـوز مسإله را به گـونه اى مطرح مـى کند که امکان بیان آن و ارائه یک راه حل در جمع ممکـن نیست و لازم است به صورت فردى به حل مشکل پرداخته شـود, و اگـر دانـشآمـوز به علت تـرس یا خجالت, تمایلـى به معرفـى خـود نـداشته باشـد و شناسایـى نشـود, شایـد نتـوان به او کمک کـرد. خـواهران گرامى! مطلبى که خدمتتان عرض کردیـم, تـوجیه رفتارهاى غلط نیست, بلکه صورت دیگر یک رفتار است. تقاضاى ما ایـن است که بـراى بیان یک حادثه و قضاوت در بـاره آن در ابتـدا تا آنجا که مى تـوانید مثبت نگر باشید; در ایـن صورت هـم رنج شما کمتر خواهد بـود و هـم روابطتان با دیگران, به دلیل نگـرش منفـى از وقایع, مختل نخواهد شد و آسیب اجتماعى شما و دیگران کمتر خـواهد بـود. ((حسـن ظن بـاعث آرامـش قلب و سلامت دیـن است(1) و انـدوه و غم را کـم کـرده و از گنـاه جلـوگیـرى مـى کند.))(2)
اما سخنـى با مشاوران محترم در محیطهاى آموزشى یا غیرآمـوزشـى, جلب اعتماد مـراجعه کننده و احتـرام به نظرات او ـ هر چنـد قابل انتقاد باشـد ـ و قضاوت نکردن در باره وى به خاطر رفتارهایـش و نیز تحقیر یا تمسخـر نکـردن او و رازدارى و همچنیـن مـوضع گیـرى نکردن در مقابل کسى که براى حل مشکلـش به مشاور پناه مى برد, از اصـول اولیه و مـورد قبـول مشاوره و راهنمایـى است. مسلما تمام عزیزان, با اعتقاد به چنیـن اصـولـى اقدام به مشاوره مى نمایند.
در مورد نوجـوانان ـ که غالبا به سختى مى تـوانند به بزرگترها و دارندگان مسـوولیت و قـدرت, اعتماد کنند ـ رفتار صادقانه, براى جلب اعتماد و اطمینان مهم است. گاه ممکـن است مسـایلـى پیـش پـا افتاده, براى نوجـوان حساس و زودرنج, مشکل بزرگى ایجاد کند; از ایـن رو همیشه در برخورد با مشکلات نوجوانان بایستى با نگاه آنها به مسایل نگریست و خـود را به آنها نزدیکتـر نمـود, تا قادر به همـدلـى و بـرقـرارى ارتبـاط, بـراى یـافتـن راه حل مشکلات بـود.
اگر ما در امر مشاوره به ایـن نکات توجه نکنیم, هرچند حسـن نیت داشته باشیم, در این مهم شکست خواهیـم خورد و اولین و مهمتریـن پل ارتباطى با نـوجـوان را ـ که اعتماد اوست ـ از دست خـواهیـم داد در ایـن صـورت آنها اگر, به دلایلى مجبـور به مراجعه شـوند, صداقتـى را که باید در بیان مسایل داشته باشند, نخـواهند داشت; در نتیجه کمک چنـدانـى از دست مشـاور بـرنخـواهـد آمد. موفق باشید.
 1ـ حضـرت علـى(ع), غررالحکـم. 2ـ همـان.

خواهر م.د.پ ـ شاهرود خواهر محترم
مشکلـى که برایتان پیـش آمده بعید است به واسطه روابطـى که شما ذکر کرده اید پیـش آید; مگر آنکه از وسایلـى استفاده کرده باشید که منجر به آسیب جسمى شده باشد. به هر صورت شما مدت مدیدى درگیر انجام رفتارى بـوده اید که منجر به ایجاد ضایعاتى شده است و ایـن مطلبـى نیست که با چند تـوصیه انسان بتـواند آن را فراموش کند و یا اشتغال ذهنى نداشته باشد. گناه خاصیت و کششـى دارد که حتى وقتـى به آن اقدام نکنى تـو را به خود مشغول مى کند و همیـن اشتغال ذهنى موجب اقدام بعدى مى شود و بعد از اقدام احساس پشیمانى و نفرت از خـود دست مـى دهد, ولـى باز مجددا رفتار تکرار مى شـود. گاه حتى اگر فرد اقدام به انجام رفتار ناشایست نداشته باشـد, به خاطر عوارض آن یا احساس گناه و حقارت ناشـى از اقدام به آن رفتار, تا سالهاى طـولانـى ذهنـش با مسـایلـى که در گذشته داشته, درگیـر خـواهـد بـود.
تنها راهـى که بـراى تسکین التهاب و اضطـراب ناشـى از ایـن فکر وجـود دارد, آن است که اولا در درون خـود بشـدت از آن اعمــــال انزجار پیدا کرده باشید; سپـس امید به لطف و رحمت خداوند داشته و همچنیـن قصد تکرار آن گناه, یا حتـى فکر اقدام و لذت بردن از آن افکار را نـداشته باشیـد. در مرحله بعد جبـران خطاهاى گذشته با انجام رفتارهاى صحیح و اعمال درست و شایسته است و به تعبیـر قرآن تنها راه پاک کردن آن افکار منفـى و ناراحت کننده و نتایج آن اعمال نادرست, انجام اعمال خیر و شایسته مـى باشد:
((به واقع حسنات و اعمال نیکـو و خیر, خطاها و زشتیها را مـى بـرد. و ایـن تذکـرى است بـراى آنها که متذکـر مـى شـوند)).
به میزانـى که شما تلاش در داشتـن رفتار خـوب و پسنـدیده داشته باشید, خداوند به شما یارى خواهد رساند. تـوکل تنها بدون سعى و تلاش دور از مفهوم تـوکل است. از طرف دیگر در صورتى که بخـواهید ازدواج کنید, لزومـى نـدارد گناهان گذشته خـود را بازگـو کنید; چرا که اعتراف به گناه, گناه است. بیـن خود و خدایتان باشد. با خـداونـد عهد کنید هیچ گاه گناه نکنید و حتـى به آن فکر نکنید. در مـورد جبـران ضـایعه جسمـى شمـا تـوصیه خـاصـى نـداریــــم.
سوال کرده بـودید: آیا صیغه خواندن به نیت صحبت کردن با یک مرد در خلـوت, صحیح است, خیـر, درست نیست; به چند دلیل: اولا اجازه دختـر با پـدر است و اگـر واقعا قصـد ازدواج بـاشـد, مـى تـوان با اذن پـدر, در محیطـى که احتمال گناه نباشد, با فرد گفتگو داشت. در ایـن صـورت حتى نیاز به خـواندن صیغه براى صحبت نیست. ثـانیا چه لزومـى دارد بـا یک مـرد نامحـرم در مکانـى خلـوت و پنهانى صحبتى داشته باشید؟
خـود ایـن مسإله باز کردن باب گناه است; زیرا در یک مکان خلوت و میان دو نامحـرم نفـر سوم شیطان است که وسـوسه کننـده به گناه است. اگر نیت خیر و صـواب باشد, چه لزومى به پنهان کارى و خلـوت کردن است؟ اگر نیت ایـن نباشـد, صیغه خـواندن براى محرمیت تنها یک بهانه است. در هـر صـورت مشکل شرعى دارد.
از آنجا که رضایت پدر براى خـواندن خطبه واجب است, ایـن کار از همان ابتدا خطا است.
هـوشیار باشید زمانـى از روى جهالت گناهى کردید که راه برگشت و جبران (تـوبه) باز است, ولـى اقدام به خطایـى دیگر, با علـم به آن, دیگر جایـى براى بازگشت نمـى گذارد. هـدایت حق شامل حالتان.
سوره هود, آیه 114.