نویسنده

 

حجاب و عفاف, مرورى دوباره
قسمت اول
ناهید طیبى

 

 

سخن آغازین
خورشید حقیقت همواره در آسمان دلهاى باورمند طلوع مى کند و با حـضـور نور, ظلمتـهاى ضـلالت غروب مى کند. از آن روز که بـاغبـان هدایت, محمد(ص), پاى بـر گلستان هستى نهاد, بـا دستان الهى خود بـذر حقیقت را در سرزمین وجود انسانها بـیافشاند و معرفت را که دردانه گمشده فطرتها بود, به ارمغان آورد.
آرى; از آن روز گلهاى بینش و بصیرت یکى پس از دیگرى شکفتند و در گستره گیتى عطرافشانى کردند. او نماز را آورد تا ستونى محکم براى بناى انسانیت باشد و تندیسى براى تقوا ساخت بـا حکم روزه, و حـج را که کنگره اى همه ساله بـود, تـا مسلمانان دین بـاور بـه زیارت خدا و بندگان خدا روند و ... .
و آن گاه که اکسیر معرفت در جان مومنان جـاى گرفت و بـرجـهاى بـلند اصول دین و فروع آن از منظر آنان هویدا گشـت, حـکمى دیگر آمد. حکمى به عظمت همه زیباییها و حکمتها; حکم حجاب.
در مدینه, آنجـا که مدنیت و تـمدن جـلوه گر مى شـود, بـاید بـا قانونهاى انسانى و الهى زیست و ((حجـاب)) , قانونى است الهى که تجلى تمدن است.
رسـول خـدا(ص), آن گـاه کـه شـناخـت و معـرفـت, میهمان دلهاى مسلمانان شد, حکم حجـاب را آورد; تـا بـا آگاهى و بـصیرت آن را پذیرا بـاشـند; یعنى احـکام دیگر در مکه بـیان شـد و حـجـاب در مدینه النبى.
در این بحـث از جـمله بـه این مبـاحـث پـرداخـتـه خـواهد شد:
عفاف و حجاب و تعریف آنها, فلسفه حجاب و آثار فردى و اجتماعى آن, ریشه یابى بى حجابى و بدحجابـى در غرب و شرق, بـویژه کشورهاى اسلامى و محدودیتهاى حجاب و تطبیق با جامعه امروز.

حجاب و عفاف و تعریف آنها
حجاب و عفاف به عنوان دو ارزش در جامعه بـشرى و بـویژه جوامع اسلامى مطرح اسـت. همواره این دو واژه در کنار هم بـه کار بـرده مى شوند و در نگاه اول بـه نظر مىآید هر دو بـه یک معنا بـاشند, اما با جستجو در متون دینى و فرهنگنامه ها بـه نکته قابـل توجهى مى رسیم و آن تفاوت این دو واژه است.
در بـرخى کتـب لغت حجاب را این گونه تـعریف کرده اند: الحجاب:
المنع من الـوصـول(1); حـجـاب یعـنى آنچـه مانع رسـیدن مى شـود.
برخى گفته اند: حجب و حجاب هر دو مصدر و بـه معناى پنهان کردن و منع از دخول است.(2)و به عنوان شاهد آیه شریفه ((و من بـیننا و بینک حجاب)) (3)را ذکر کرده اند.
در دیگر کتـابـهاى لغت حجـاب را بـه معناى ((پـرده)) آورده و نوشته اند: امرإه محجوبـه(محجبـه); زنى که پوشانیده است خود را به پوشاندنى.(4)
بـا تـوجه بـه معانى ذکرشده درمى یابـیم حجاب امرى ظاهرى و در ارتبـاط بـا جسم است, اگر چه این پـوشش بـرخاسته از اعتقادات و باورهاى درونى افراد است, ولى ظهور در نشئه مادى و طبیعى دارد; یعنى پوشش ظاهرى افراد و بـویژه زنان را حجاب مى گویند, که مانع از نگاه نامحرم به آنان مى شود.
عفاف نیز داراى معانى گوناگونى است, که در مجموع تعریف کاملى را بـه ما خـواهد داد. راغـب اصـفـهانى در ((مفـردات القـرآن)) مى نویسد: العفه حصول حاله للنفس تـمتـنع بـها عن غلبـه الشهوه; (5)عفت حالتى درونى و نفسـانى اسـت که تـوسـط آن از غلبـه شهوت جلوگیرى مى شود.
البته قابـل ذکر است که در قرآن کریم از واژه عفت در دو معنا استفاده شده است; گاه بـه معناى خودنگهدارى و پـاکدامنى است که در مورد برخى افـراد آمده اسـت, مانند; و ان یسـتـعـفـفـن خـیر لهن(6)و: ولیستعفف الذین لا یجدون نکاحا.(7)
در ادامه تـوضیح بـیشتـرى در بـاره این آیات خـواهد آمد. گاه ((عفت)) به معناى قناعت آمده و مسایل مالى مورد نظر است, نظیر; و من کان غنیا فلیستعفف و من کان فقیرا فلیإکل بالمعروف(8); و آن کس که توانگر است, باید(از گرفتـن اجرت و سرپـرستـى)خوددارى کند و آنکه تهیدست است, مطابق عرف بخورد.
آنچـه در این مقاله مورد نظر ما اسـت, مفهوم اولى اسـت; یعنى خودنگهدارى از شهوت و مسایل جـنسى; اگر چه مى تـوان بـراى هر دو معنا واژه عفت را آورد و ضررى به مفهوم آن نمى خورد.
دیگر کتب لغت نیز آورده اند: تعفف(عفت داشتن): نگاه داشتن نفس از انجام حرام و درخواست از مردم است.(9)
برخى از لغت شناسان, عفت را بـه معناى ((ترک شهوات و پاکى خوى و جسم)) آورده اند. (10)
از مجموع معانى ذکرشده براى حجاب و عفاف مى تـوان نتـیجه گرفت که عفاف نوعى حجـاب درونى است که انسان را از گناه بـازمى دارد.
حفظ چشم, گوش, قلب و تمامى اعضا و جوارح از هر گونه خطا و گناه عفاف است که حاصل این عفت و حجـاب درونى, پـوشش ظاهرى است. بـه تـعبـیرى لطیف تـر; حـجـاب میوه عفاف اسـت و عفاف ریشـه حـجـاب. بـرخى افراد ممکن است حجـاب ظاهرى داشتـه بـاشند, ولى عفاف و طهارت باطنى را در خویش ایجاد نکرده بـاشند. این گروه, از حجاب تنها پوسته اى و ظاهرى بى معنا دارند, و از سوى دیگر کسانى هستند که ادعاى عفاف کرده و با تعابیرى همچون; من قلب پاکى دارم, خدا با قلبها کار دارد, آدم باید چشمش پاک باشد و ... خود را سرگرم کرده و مصداق ((لیفجر امامه)) (11)مى شوند. انسانهایى چنین باید در قاموس اندیشه خود نکته اى اساسى را بـنگارند و آن این است که درون پاک, بیرونى پاک مى پروراند و هرگز قلب پاک موجب بارور شدن میوه ناپاکى به نام بى حجابى و بدحجابى نخواهد شد.
امام خـمینى, پـیامآور ارزشهاى الهى, در بـاره حـجـاب و عفاف مى فرماید: ((توجه داشته باشید که حجابى که اسلام قرار داده است, بـراى حفظ ارزشهاى شماست. هر چه را که خدا دستـور فرموده است ـ چه براى مرد و چه براى زن ـ بـراى این است که آن ارزشهاى واقعى که اینها دارند و ممکن است به واسطه وسوسه هاى شیطانى یا دستهاى فاسد استـعمار پـایمال شـوند, این ارزشـها زنده بـشوند.)) (12)

فلسفه حجاب و آثار فردى و اجتماعى آن
آن گاه که از آثار و فلسفه حـجـاب و عفاف بـحـث مى شود, موارد بى شمارى از آثار ذکر مى شوند که با نگاهى عمیق فلسفه حجاب را در آن آثـار مى بـینیم. بـه نظر مى رسـد جـدا کردن این دو مقـوله از یکدیگر براى تبیین بهتر, ضرورى است. از این رو فلسفه حجاب را که مبحثى مبنایى است و ریشه در پیشینه دینى ما دارد مورد بحث قرار داده و سپس به آثار آن مى پردازیم.

حجاب, حق خدا
یکى از نکات اساسى که زمینه اى براى عمل بـه احکام است, شناخت جـایگاه هر چیز در نظام هستـى است. البـتـه در نظامى که خداوند متـعال در جاى جاى آن دیده مى شود و ارتـبـاط اشیإ و اعمال بـا خداوند بسیار مشهود است و با درک این ارتباط و حضور, بسیارى از مشکلات زندگى بشر حل مى شود.
((حق)) , بـه عنوان زیبـاترین و پـسندیده ترین واژه آفرینش در تمامى ادیان و جوامع بشرى مورد تـوجه قرار گرفتـه است و حقوق و اداى آنها فراتـر از زمانها و مکانها و اشخـاص و ادیان است. در واقع هر فردى از هر طبقه اجتماعى و از هر دین و ملیت, نسبت بـه اداى حقوق دیگران حساسیت نشان مى دهد و این مطلب, حق و حـقوق را فرازمانى و فرامکانى مى کند.
برخى از اندیشه گران و حکیمان بر این باورند که حجاب, حق الله است و در این باره مى گویند:
((حرمت زن نه اختصاص بـه خود زن دارد, نه مال شوهر و نه ویژه بـرادر و فرزندانش مى بـاشـد. همه اینها اگر رضایت بـدهند, قرآن راضى نخواهد بـود, چـون حرمت زن و حیثـیت زن بـه عنوان حق الله مطرح است. لذا کسى حق ندارد بـگوید من بـه نداشتـن حجـاب رضایت دادم. از اینکه قـرآن کـریم مى گـوید: هر گـروهى, اگـر راضـى هم باشند, شما حد الهى را در برابر آلودگى اجرا کنید, معلوم مى شود عصمت زن حق الله است.)) (13
پرواضح است آدمى نمى تواند حقوق الهى را کاملا ادا کند ولى بـا انجـام بـرخى کارها مى تـوان رضایت الهى را بـه دست آورد. حـضرت رسول(ص)مى فرماید: ((ان حقوق الله جل ثنائه اعظم من ان یقوم بها العبـاد و ان نعم الله اکثـر من ان یحـصیها(14); حـقوق خـداوند متعال بـزرگتـر از آن است که تـوسط بـندگان ادا شود و نعمتـهاى خداوند بیشتر از آن است که به شمارش آید.)) و حضرت على(ع)مى فرماید: ((لکنه سـبـحـانه جـعـل حـقه عـلى العـبـاد ان یطیعوه(15); ولى خداوند متـعال بـر بـندگان حقى قرار داده و آن این است که او را اطاعت کنند.))
اگر چه حق خدا بـزرگ است و قابـل ادا نیست, ولى اداى وظایف و اطاعت از خداوند متـعال بـه نوعى اداى حق محسوب مى شود. حجاب که امر خدا است و شارع مقدس بـه عنوان یکى از احـکام ضرورى دین آن را واجب کرده است, بـاید حفظ شود. حفظ این واجـب الهى اطاعت از او است و اطاعت از او حـقى است که بـر بـندگان نهاده است. و هر انسان باورمندى باید تعبدا و نه فقط به خاطر مصالح عمومى و ... این حد و حق الهى را ادا کند.
پس حکمت حجاب, سنجش میزان عبودیت و اطاعت بندگان است. بانوان با حفظ حجاب مى توانند اطاعت را, که روح و پیام اصلى عبادات بشر اسـت, اثـبـات کنند و در زمره اطاعـت کنندگان الهى قـرار گیرند.

حرمت زن
بـانوان بـه عـنوان نیمى از جـامعـه اسـلامى که در دامان خـود انسانهاى پاک و برجسته مى پرورانند, داراى حرمت و احترام ویژه اى مى باشند. آنان معلمان عاطفه هستند و پیکره اجتماع, بـا محبـت و تـربـیت آنها استـوار خواهد ماند. مفسران و اندیشه گران بـر این بـاور هستـند که ((قرآن کریم وقتـى در بـاره حجـاب سخن مى گوید, مى فرماید: حجاب عبارت است از یک نحـوه احـتـرام گذاردن و حـرمت قایل شدن براى زن, که نامحرمان او را از دید حیوانى ننگرند. در قرآن عـلت و فلسـفه حـجـاب را چـنین ذکر مى کند که: ذلک ادنى ان یعرفن فلا یوذین[ احـزاب, 33 / ]59, یعنى بـراى اینکه شـناخـتـه نشوند و مورد اذیت واقع نگردند, چرا که آنان تـجسم حرمت و عفاف جامعه هستند و حرمت دارند.)) (16
بـا اندکى تدبـر در آیات قرآن فلسفه حجاب را بـه گونه اى صریح مى بینیم و مى یابـیم که احترام و حرمت زن, فلسفه حقیقى و یا یکى از فلسفه هاى حـجـاب است. بـراستـى اگر معرفت انسان بـه شریعت و تعالیم دینى بالا رفته و قرآن را که آیین نامه سعادت و کمال بـشر است درک کند, به عظمت حجاب پى برده و مى فهمد بى حجابى و بدحجابى ثـمره عدم معـرفت و شـناخـت حـقیقى جـایگاه زن در هسـتـى اسـت. مقام زن در آیات گوناگون و همچنین در روایات بـسیارى ذکر شده و همین آیات و روایات منشـإ فتـواى مراجـع در رسـاله هاى عملیه گردیده و حکم حجاب بـه عنوان یکى از واجبـات دینى مطرح و بـیان شده اسـت. مـا این حـرمـت را در قـرآن و روایات پـى مـى گـیریم.
در قرآن کریم پس از بـیان کیفیت حجاب بـراى زنان, بـه علت آن پرداخته و مـى فـرمـاید: ((و لا یبـدین زینتـهن الا مـا ظهر مـنها ولیضربن بخمرهن على جیوبهن و لا یضربن بـإرجلهن لیعلم ما یخفین من زینتـهن(17); و زینتـهاى خـود را آشکار نکنند, مگر آنچـه که پـیدا است و بـاید روسرى خـود را بـر گردن خـویش اندازند ... و پـاهاى خود را[ بـه گونه اى بـه زمین] نکوبـند, تا آنچه از زینت ایشان که نهفتـه مى دارند, معلوم گردد.)) خـداوند متـعال در این آیه شریفه ـ که در مدینه نازل شده است ـ حکم حجاب را به گونه اى صریح و آشکارا مطرح نموده و علاوه بـر ظرافتـهاى خاصى که در نوع پوشـش زنان وجـود دارد, اشـخـاص محـرم را نیز ذکـر مى کـند, تـا نامحرمها بازشناسانده شوند و در پایان فلسفه پوشش بیان شده است که زینتها و زیبـاییهاى زنان در مقابـل نامحرم آشکار نشود, تـا آنها مورد توجه نگاههاى ناپـاک قرار نگیرند و احتـرام آنان حفظ گردد.
در قرآن پس از سفارش زنان خداوند متعال مى فرماید:
یا ایها الذین آمنوا لا یحل لکـم ان تـرثـو النسـإ کـرها و لا تعضلوهن لتذهبوا ببعض ما آتیتموهن الا ان یإتین بفاحشه مبینه و عاشروهن بالمعروف(18); اى کسانى که ایمان آوردید! براى شما حلال نیست که زنان را برخلاف میلشان ارث برید, و بـر آنان سخت نگیرید تـا بـخشى از آنچه بـه آنان داده اید,[ از چنگشان] درآورید, مگر آنکه مرتـکب عمل زشتـى شوند که ثابـت شده بـاشد و بـا آنها بـه شایستگى رفتار کنید.))
در این آیه رسوبـات عقاید جـاهلى مورد نهى قرار گرفتـه است و حقوق و ارزش پایمال شده زن در جاهلیت و قبـل از ظهور اسلام صریحا مورد انتـقاد واقع شده و دریچه اى جـدید بـه سوى ارزش و عظمت زن گشـوده مى شـود. زنانى که قـبـل از اسـلام در کودکى زنده بـه گور مى شدند و یا در هنگام ازدواج مورد ظلم قرار مى گرفتند و چون شىء کم ارزشى از سوى پـدران بـه ارث گذاشـتـه مى شـدند, بـا این آیه, ارزشمند مى شوند و حیثیت و حقوق به تاراج رفته آنان بـازگردانده مى شود و مورد سفارش و مرحمت قرار مى گیرند. این ارمغانى خجسته و مبارک از سوى خداوند متعال بود که با کلام آسمانى به مردم ابـلاغ شد. ((قرآن ما را متـوجـه کرد, و مى فرماید: بـا زنها معاشـرت نیک داشته بـاشید و در مجامع خود آنان را راه دهید و اگر بـراى شما خوشـایند نیسـت که در مجـامع خـود شـرکت دهید آنها را, این کار ناخـوشـایند را بـکـنید. ممکـن اسـت خـیر فـراوانى در این کـار بـاشد(یجـعل الله فیه خـیرا کثـیرا)و شما ندانید و این معاشرت, اختصاصى به مسایل خانوادگى ندارد.)) (19
در آیه دیگر حـرمت و شخـصیت زن بـه عنوان فلسـفه حـجـاب مطرح مى شود: ((یا ایها النبـى قل لازواجـک و بـناتـک و نسإ المومنین یدنین علیهن من جـلابـیبـهن ذلک ادنى ان یعرفن فلا یوذین(20); اى پیامبر! به زنان و دخترانت و زنان مومنان بگو: پوشش خود را بـر خود فرو پـوشند. این بـراى آنکه شناختـه شوند و مورد آزار قرار نگیرند, مناسب تر است و خدا آمرزنده و مهربان است.))
در این آیه زنان و دختران پیامبر و زنانى که همسر مردان مومن هستند, از دیگر زنان جامعه آن روز جدا مى شوند و حکم حجاب بـراى این زنان محـتـرم آورده مى شـود. از ظاهر آیه مى تـوان دریافت که حجاب به خاطر احترام و حرمت زنان بوده و مقام آنان به قدرى والا است که باید از طریق حجاب شناخته شوند; مبـادا مانند زنان کفار مـورد آزار و اذیت قـرار گـیرند. این دسـتـه از زنان بـه خـاطر اعتقادات و بـاورهاى دینى, داراى ارزش و مقامى افزون از دیگران هستند و حرمت آنها باید مورد شناسایى قرار گیرد.
((در اینکه منظور از شناختـه شدن(یعرفن)در آیه چـیست, دو نظر وجـود دارد که بـا هم منافاتـى ندارند; نخـست اینکه در آن زمان معمول بوده است که کنیزان بدون پوشیدن سر و گردن از منزل بیرون مىآمدند و از آنجا که از نظر اخـلاقى وضع خـوبـى نداشتـند, گاهى جـوانان هرزه مـزاحـم آنها مـى شـدند. در این آیه بـه زنان آزاد مسلمان دستـور داده شده که حجاب اسلامى را کاملا رعایت کنند, تـا از کنیزان شناخته شوند و بـهانه اى بـراى مزاحمت بـه دست هرزگان ندهند[ ;یعنى هرزگان بـه خاطر حـرمت مسلمانى و آزاد بـودن آنها مزاحم نشود] . و نکتـه دیگر اینکه زنان مسلمان در پـوشیدن حجاب سهل انگار نباشند)) .(21
بنابراین بـا توجه بـه آیات فوق فلسفه مهم حجاب, حرمت و ارزش زنان مسلمان است. در جـاى دیگر آمده است: ((و ان یستـعففن خـیر لهن و الله سمیع علیم(22); و عفت ورزیدن براى آنها(زنانى که از کار افتـاده اند و امید زناشویى ندارند)بـهتـر است و خـدا شنواى دانا اسـت.)) در این آیه شـریفه حـکم حـجـاب بـراى زنانى که از زناشویى ناامید شده اند, مطرح شده و در حالى که تخفیفى براى این گروه مطرح گردیده, عفت (حجـاب درونى)و حجـاب بـراى آنان بـهتـر شمرده شده اسـت, زیرا در هر موقعیتـى زن مسـلمان داراى حـرمت و احتـرام است و حفظ این حرمت بـه وسیله حجاب است. در پـایان آیه شریفه با جمله ((و الله سمیع علیم)) نکته اى نغز و ظریف را بیان مى فرماید. مفسران در این مورد مى نویسند: ((و الله سـمیع علیم)) تعلیل حکمى است که تشریع شده است و معنایش این است که خدا شنوا است آنچه را که زنان به فطرت خود درخواست مى کنند و دانا است به احکامى که به آنان محتاجند.(23
از این مطلب فهمیده مى شود فطرت انسان و بـویژه زنان خواستـار حفظ حرمت است و حـکم الهى بـر اساس فطرت انسانها است, زیرا دین اسلام مطابق با فطرت بشر است.
پس آنجـا که آیه ((عـفت)) را بـه عـنوان ((خـیر)) بـراى زنان سالخورده بـه شمار مىآورد, هر چند مورد سوء استـفاده جنسى قرار نگیرند و از کارافتاده باشند, بـه خاطر ارزش ذاتى این صفت است.
على(ع)در مورد عفت مى فرماید: ((العـفاف یصـون النفس و ینزهها عن الدنایا (الدنیا(24)) ; عفاف, نفس انسان را حـفظ مى کند و از پستیها(یا از دنیازدگى)پاک نگه مى دارد.))
از این روایت درمى یابـیم ((خـیر)) در عفاف ـ که آیه شریفه آن را بیان مى کند ـ بـه خـاطر عظمتـى اسـت که انسـان تـوسـط عفت و خودنگهدارى مى یابـد و آن حـفـظ نفـس و دورى از پـسـتـیها اسـت. در آیه دیگر آمده است: ((یا نسإ النبى لستن کإحد من النسإ ان اتقیتن فلا تخضعن بـالقول فیطمع الذى فى قلبـه مرض و قلن قولا معـروفـا(25); اى همسـران پـیامبـر! شـما مانند هیچ یک از زنان [دیگر] نیستید. اگر سر پروا دارید, پـس بـه ناز سخن مگویید, تا آن کس که در دلش بـیمارى اسـت, طمع ورزد, و گفـتـارى شـایسـتـه گویید.))
این آیه شریفه اگر چه ظاهرا خطاب بـه زنان پیامبـر است, ولى اختصاص بـه آنان ندارد, زیرا علت حکم در آیه ذکر شده است(فیطمع الذى فى قلبه مرض)و هر زنى که احتمال خطر بدهد, بـاید از نازکى صداى خود بکاهد.
دستورهاى خداوند متعال به بـانوان در این آیه و آیه بـعد بـا ظرافت و دقت خاصى مطرح گردیده است. ابـتـدا از سخـن گفتـن ـ که شروع هر ارتباطى است ـ بـحث مى کند, که نرم و نازک سخن نگویید و سپس مى فرماید: در ارتباط فردى بـا نامحرم مراقب بـوده و خود را در معرض دیدگان مردم قرار ندهید و نماز را به پاى دارید و زکات بپردازید.
((بدون شک این یک حکم عام است و تکیه آیات بر زنان پیامبر(ص)بـه عنوان تإکید بـیشتر است; درست مثل اینکه بـه شخص دانشمندى بـگوییم: تـو که دانشمند هستـى, دروغ مگو. مفهومش این نیست که دروغ گفتن براى دیگران مجاز باشد, بـلکه منظور این این است که یک مرد عالم بـاید بـه صورت موکدتر و جدىترى از این کار پرهیز کند.)) (26
و نیز در ذیل همین آیه آورده اند: ((و لا تخضعن بالقول)) اشاره بـه کیفیت سخن گفتـن دارد و جمله ((قلن قولا معروفا)) اشاره بـه محتواى سخن.)) (27
از جـمله مواردى که موید این نکتـه مهم است و حرمت زن مسلمان را به عنوان فلسفه حجاب متذکر مى شود, احکام و فروعات فقهى است.
در باب نگاه, بحثى بـه عنوان نگاه بـه عکس هست, که فقها فتوا داده اند: نگاه کردن به عکس زن مسلمانى که آشنا و پاکدامن باشد, حرام است, اما اگر متهتک بـوده و اهل نجابـت نبـاشد, نگاه کردن عکس او حرمت ندارد.(28
ادامه دارد.

 

1ـ مفردات راغب, ص108.
2ـ على اکبـر قریشـى, قاموس قرآن, ج2, ص103. 3ـ فصـلت, آیه 5.
4ـ احـمـد سـیاح, فـرهنـگ بـزرگ جـامـع نـوین, ج1 و 2, ص234.
5ـ مفردات راغب, باب العین.
6ـ نور, آیه :60 و خـوددارى کـردن پـیرزنان از آشـکـار کـردن زینتها بهتر است.
7ـ نور, آیه :32 آنان کـه اسـتـطاعـت زناشـویى ندارند, بـاید پاکدامنى پیشه کنند.
8ـ نسإ, آیه 6.
9ـ طریحى, مجمع البحرین, ج2, ص208.
10ـ فرهنگ جامع نوین, ج3 و 4, ص1021.
11ـ قیامت, آیه :5 بلکه انسان مى خواهد آزاد باشد و گناه کند.
12ـ صحیفه نور, ج19, ص121.
13ـ آیت الـلـه جـوادى آملـى, زن در آینه جـلال و جـمال, ص425.
14ـ علامه محمدباقر مجلسى, بحارالانوار, ج77, ص76.
15ـ نهج البلاغه, خ214.
16ـ زن در آینه جلال و جمال, ص426.
17ـ نور, آیه 31.
18ـ نسإ, آیه 19.
19ـ زن در آینه جلال و جمال, ص369.
20ـ احزاب, آیه 59.
21ـ جـمعـى از نویسـندگان, تـفـسـیر نمونه, ج17, ص427 و 428.
22ـ نور, آیه 60.
23ـ علامه محمدحسین طبـاطبـایى, التـفسیر المیزان, ج15, ص243.
24ـ محمد محمدى رىشهرى, میزان الحکمه, ج6, ص359, حدیث 12823.
25ـ احزاب, آیه 32.
26ـ تفسیر نمونه, ج17, ص290.
27ـ همان, ص289.
28ـ حریم عفاف, ص40.