مشاور شما

نویسنده


 

مشاور شما
مشاور این شماره:
دکتر زهرا آکوچکیان

 

 

این شماره
خواهر ر.م.ز ـ همدان
خواهر ع.ز ـ سنندج
خواهر ف.ع ـ گندمان
خواهر ط.ف ـ زاهدان

یادآورى:
1ـ خواهران و برادرانى که مایل بـه دریافت کتبـى پاسخهاى خود در اولین فرصـت مى بـاشـند لازم اسـت نشـانى کامل خـود یا یکى از دوستانشان را همراه طرح مشکلات خویش درج نمایند.
2 ـ آن دسـتـه از نامه هایى که بـه خـاطر فقدان یا نقص نشانى, امکان ارسال پـاسخ بـراى آنها نیست, پـس از آماده شدن پـاسخ در اولین شماره مجله منتشر خواهد شد.
3 ـ بـخـش مشـاوره مجـله خـود را امانت دار نامه ها و مطالب آن مى داند و حداکثـر دقت را در حـفظ اسرار و مسایل خصوصى صاحـبـان نامه ها خواهد نمود و بـا رعایت این مهم, طرح مشکلات و پاسخها را براى عموم خوانندگان مفید و حتى راهگشا مى داند.
_4 در صورتـى که مایل بـه درج نام کامل خویش در مجله نیستـید مى توانید از حروف فارسى اختصارى استفاده کنید و تـقاضاى ما این است که از درج حروف لاتین اجتناب شود.
5 ـ لطفـا در نامه هاى خـود از یک طرف کاغـذ اسـتـفـاده کنید.

حالا که فهمیدم مشکلى نداشتـم نمى دانم بـا این ازدواج چه کنم؟
خواهر ر.م.ز ـ همدان

قبـلا در نامه اى بـرایتـان نوشتـم در نوجـوانى مورد آزار قرار گرفتم و همیشه فکر مى کردم دیگر مثل یک زن هستم. به خاطر ترس از آبـروریزى هنگام ازدواج هر خواستـگارى را رد مى کردم, تـا آخرین خواستـگارم که خیلى سمج و از خانواده اى متـشخص بـود, و قبـل از دریافت پاسخ نامه ام, در ایام عید بـه سراغم آمد. در چندین جلسه که بـا هم صحبـت کردیم, نمى دانم چرا بـه او اعتـماد کردم و همه شرایطم را گفتم و حتى مشکلى را که بـا مادرم مطرح نکرده بـودم, بـا او مطرح کردم. او هم بـه خاطر شناختى که از من و خانواده ام داشت, تمام خواسته هایم را قبول کرد و بـه طور منطقى و بـا کمال آرامش, هم مرا قانع کرد و هم پـذیرفت. از او فرصت خواستـم, ولى وى اصرار داشت زودتر مراسم عقد سر بگیرد.
همه اطرافیان از رفتـار من تـعجـب کردند, چون او از نظر سواد پایین تر از من و از جهت اختلاف سن و شغل پایین تر از سطح خانواده من اسـت, ولى من بـه خـاطر مشـکلم و اینکه او بـا روى بـاز مرا پذیرفت, وى را قبول کردم.
هر چه به ایشان اصرار کردم قبل از عقد پیش متخصص بروم, تا از وضع خود مطمئن شوم, قبـول نکرد. بـعد از مراسم خواندن صیغه, من با ترس فراوان پیش یک متخصص رفتم. بعد از معاینه بـه من گفتند:
تـو کاملا سـالم و دوشیزه اى. بـا این حـرف هم خـوشحـال شدم و هم ازدواج برایم مشکل ساز شد. من در آغاز همه معیارهایم را به خاطر این مسإله زیر پا گذاشته بودم. بـا وجود عشق وافر بـه درس, هر آنچه او گفته بود که: نباید درس بخوانى, نبـاید سر کار بـروى و باید به خاطر کار من در شهر دیگرى زندگى کنیم, پذیرفتم حتى بـا وجود علاقه به تـحصیل, فعالیت اجتـماعى و دلبـستـگى بـه خواهر و برادرهایم ـ که بـرایشان مثل مادر بـودم ـ همه را پذیرفتم, اما بـعد از فهمیدن این که سالم هستـم, همه چیز مثل پـتـکى بـر سرم کوبیده شد. گویى یوغى به گردنم انداخته اند. دو روز پیش با وجود آنکه سه بـار فرار کردم, پدر و عمویم مثل دو زندانبـان مرا بـه محضر بردند و صیغه عقد دایم را جارى کردند.
پدرم چنان با این جوان انس گرفته که دیگر مرا هم قبـول ندارد و فکر مى کند من این خانواده محترم را به بـازى گرفته ام و بـاعث آبروریزى مى شوم. در ابتدا که به خواستگارم مشکلم را گفتم, هزار بـار گفتم همسر ایدهآل تو نیستم, ولى قبـول نکرد, و من چون فکر مى کردم مشکل دارم, همه چیز را قبـول کردم, ولى حالا که فهمیده ام سالمم, نمى توانم شرایط او را تحمل کنم. مادربزرگ و داییهایم به شدت با این ازدواج مخالف هستند, چون دو طایفه در روستاى ما بـا هم مخالفند; طایفه اى

با عرض پوزش مقداى از مطالب این قسمت درهنگام پردازش افتـاده است. در صورت نیاز بـه اصل مجـله مراجـعه فرمائید.

دردسرهایى خـواهید داشت. و بـعد سوخـتـن از پـشیمانیهایى این گونه, دردش بـیش از آن نقصى است که در خـود حـس مى کردید. اینها همه مربوط به گذشته بود.
اما هم اکنون مهم این اسـت که شـما در قضـاوت و بـرخـورد بـا مسإله ازدواج و مسایلى که اخیرا پـیش آمده, تـا حـد زیادى بـه انصاف عمل نکرده و حتى حالا سعى نمى کنید به مشکلاتتان واقع بینانه نگاه و عمل کنید.
شما به خاطر آزارى که در نوجوانى دیده بـودید و از غصه اینکه بـاکره نبـاشید, نزدیک بـه هلاکت بـودید و از شدت استیصال, قرار نداشتید و بشدت افسرده شده بودید. در نامه قبـلیتان نیز در وصف خواستگار خود و خانواده اش بسیار گفته بودید. گرچه به تفاوتهایى اشاره کرده بودید, ولى نظرتان نسبت به ایشان مثبـت بـود و عمده نگرانى شما بـراى پـاسخگویى, وضعیت خودتان بـود. شما از موقعیت فردى و اجتماعى او تعریف کرده بودید. این تـعریف و تـمجیدها در وضعى بود که واقعا خود را محتاج محبـت و حمایت مى دیدید. شما در بـدترین وضع روحى, که خود را عیب دار مى پـنداشتید, بـه او پـناه بـردید و او بـزرگوارانه شما را پذیرفت. او بـدون هیچ مدرکى از جانب شما تنها بـه صرف سابـقه نیکوى خانوادگى, بـى گناهى تـان را باور کرد. بـا تمام تعصبـها و مسایل فرهنگى موجود شما را قبـول کرد. از کلامتان سوء استفاده نکرد. تحقیرتان ننمود; خود بـر این تإکید کرده اید. در صورتى که بـا اختلافات طایفه اى که مطرح است, او مى توانست شما را رسوا کند, یا تحقیرتان نموده و بـه شما پشت کند; یا حـداقـل بـرود و دیگـر بـازنگـردد, ولى او صـادقـانه و کریمانه, صدق کلامتان را باور کرد و حتى مصر بر ازدواج بود. اما حالا چـه؟ حـالا که شما از سلامت خود مطمئن شده اید, آن همه کرامت, صداقت و اعتماد را فراموش کرده و مى خواهید همچون اسباب بـازى که وقتـى تـنها بـودید, سرگرمتـان مى ساخت, حـالا که احـساس اقتـدار مى کنید, او را به دور بیاندازید؟! آیا فـکـر نمى کـنید این کـار ناجوانمردانه و نابـخـردانه بـاشد؟ آن وقت که شما خـود را غریق دریاى غم و افسوس مى دانستـید, بـه سوى شما دست یارى دراز کرد و حالا که بـه ساحل نجـات نشستـه اید, همه چیز را فراموش کرده اید؟! خواهر گرامى! ما هرگز قصد تـوبـیخ یا تـخطئه احـساسات شما را نداریم. ما کاملا احـسـاس شـما را درک مى کنیم. رنجـى را که شـما کشیدید, مى فهمیم و شور و هیجـانى را که هم اکنون شما را در خود گرفته, نیز مى فهمیم.
اگر همیشه در زندگى این گونه عجول باشید و نسنجیده عمل کنید, همیشه در تب و تـاب چـرا چـنین کردم, خواهید بـود و هیچ گاه در زندگى احساس رضایتـمندى و شادمانى نخواهید داشت. نبـاید عجولانه کارى کنید و تصمیمى بـگیرید. چیزى که رد یا قبـول مى کنید و سپس پشیمان مى شوید و باز در پى جبـران اشتبـاه گذشته بـرمىآیید, چه بسا همین جبـران, خطا بـاشد و دیر هم شده بـاشد و دیگر فرصت یا امکانى براى جبران نمانده باشد.
تعبـیر زیبـایى از حضرت على(ع)نقل شده است که: بـا افسوس بـر گذشتـه و دریغ بـر آن, فرصتـهاى طلایى آینده را از دسـت مى دهید.
چه بسا رابـطه اى که هم اکنون بـه روشهاى مختلف سعى مى کنید آن را بـشکنید و از آن فرار کنید, فردا افسوس آن را بـخورید. چیزى که مى تواند با رفتار شما زیبـا بـاشد و خوشایند گردد, بـه دلیل رفتـارهایى که نشان مى دهید, نه تـنها نتـوانید آن را فسخ کنید, بلکه لکه هاى سیاهى بر آن بـیاندازید و فردا غصه بـخورید که اگر چنان رفتار نکرده بودم, حالا هم, رفتار شوهرم با من بهتر بـود و حـریمها حـفـظ مى شـد و هم, کانون زندگى گرمتـر و شـادتـر بـود. اگر خصوصیاتى که براى همسر خود بـرشمرده اید, واقعا صدق کند و آن گونه که گفتـید بـاشد, این گوهر کم ارزش و کم بـهایى نیسـت که اندکش بشمارید. جوانى که در تهران توانسته باشد هم فعالیت شغلى داشته و هم دور از خانواده سلامت رفتـار و اخلاق خود را حفظ کند, قابل تقدیر است.
برخوردى هم که در آغاز با شما داشته, نشانه محبت او به شما و پختگى اش مى بـاشد. او که در هر حال چه قبـل از دانستن وضع شما و چه پس از آن مصرانه خواستارتان بـوده, حتما علاقه زیادى بـه شما داشته است. این دوستى را قدر بدانید. او آبروى شما را به بـازى نگرفت, حرمتـتـان را نگهداشت و رازتـان را در سینه پـنهان کرد. اگر شما سنجیده و عاقلانه تر عمل کنید, گرچه او خواسته است درس را ادامه ندهید, یا کار نکنید, ولى با نشان دادن احترام و محبت متقابل و برقرارى رابـطه دوستانه و صمیمانه و مملو از تفاهم چه بسا بتوانید هر دو به این مسإله برسید و ایشان را متقاعد کنید که بـا ادامه تـحـصیل شما موافقت کند. وقتـى همسـرتـان تـواضع, پایبندى و توجه شما به زندگى را بـبـیند, مطمئنا دیگر نگران آن نخواهد بـود که بـا رفتن شما بـه فضایى دیگر, از نظر تحصیلى یا شغلى, زندگى خانواده دستخوش تنش گردد. در صورتى که در یک زندگى مشترک هر دو طرف به دیگرى احترام بگذارند و بـه خاطر خواسته هاى طرف مقابـل, در تمایلات و آرمانهاى خود کوتاه بـیایند, مى توانند به تفاهمى استوار برسند. اگر هر دو یکدیگر را انسانى بدانند که نیازمند احترام, محبت و پـذیرش است, تـفاوت سنى نمى تـواند عامل اصلى تـعیین کننده رابـطه همسرى بـاشد. چه بـسیارند زوجـهایى که فاصله سنى کوتاهى داشته, یا همسن هستـند و چون در مواردى هر دو کم تـجـربـه اند, دچار مشکل مى شوند. آنچه تـعیین کننده شکل و قوام زندگى مشترک و عامل رضایتمندى و خشنودى زوجین است, عوامل دیگرى است که به آن اشاره شد. در مقاله هاى دیگر به این مسإله به طور اجمالى

((با عرض پوزش مقداى از مطالب این قسمت در هنگام پردازش افتـاده است. در صورت نیاز بـه اصل مجله مراجعه فرمائید. ))


تحسین همه بـوده اید. شما دختـر بـاهوشى هستـید, که مى تـوانید مسایل را, اگر عجـول نبـاشید, خوب بـفهمید و راه چاره را پـیدا کنید. شما حالا سربـلندید و این بـراى زندگى مشترک که عجولانه از آن مى گریزید, بـاارزش است. دیگر همسرتـان بـر شما منتـى نخواهد داشت و احساس شرم یا گناه نخواهید کرد. سعى کنید صبور بـاشید و در تصمیم گیرى نهایى به خدا توکل کنید و از او کمک بـخواهید. از او طلب خیر کنید, تـا شما را بـه آنچـه بـه صلاح حـال و آینده و عاقبت به خیرى شما است, هدایت کند.
شاید این مرد کسى بـاشد که بـتواند مسیر خیر را پـیش روى شما باز کند. شما که قبلا از همه گریزان بودید, از همه خود را پنهان مى کردید و حتى از خود بیزار بودید, او بر سر راه شما قرار گرفت و باعث شد در مورد خود کنجکاوى و بررسى بـیشترى بـکنید, تا نزد خود یا او احساس شرم یا خجالت نکنید.
شما در هر صـورت و بـا هر کـه ازدواج کـنید, ناچـار بـه تـرک خانواده هستـید. بـقیه بـچه هاى خانواده هم همین طور. هیچ کس از سرنوشت خود آگاه نیست که فردا کجا خـواهد بـود و یا چـه خـواهد کرد. از آنجـا که درگیریهاى طایفه اى در روسـتـاى شما پـایدار و ادامه دار اسـت, چـه حـالا بـا ایشان ازدواج کنید, یا بـا دیگرى, بالاخره آن فرد, یکى از این دو طایفه خواهد بـود. آن وقت یا پدر و خانواده پـدرى و یا طایفه مادرى از آن دلگیر خـواهند شد. اگر شما بـخـواهید بـا فرد سومى که متـعلق بـه هیچ کدام از طایفه ها نبـاشـد, ازدواج کنید, ممکن اسـت مورد مخـالفـت هر دو طرف قرار گیرید. همان طور که مادرتان بـا فردى از طایفه دیگر ازدواج کرد و از طرف خـانواده خـود طرد شد. شما نیز چـنان وضعى را خـواهید داشت. از نظر رضایت اطرافیان, پدرتان بـزرگترین حق را بـه گردن شما دارد و او است که باید حتى بعد از ازدواج حامى شما بـاشد و شما بـتوانید بـه کسى غیر از همسر اتکا داشته بـاشید. و چه کسى بهتر از پدرتان؟! شما متعلق بـه خانواده خود, یعنى پدر و خواهر و برادران هستـید و آنچه اهمیت دارد, این است که این وابـستـگى قطع نشود; حـتـى اگر بـعد مکانى در میان بـاشـد. بـه خـدایتـان مى سپاریم و برایتان دعاى خیر مى کنیم.دست حق یارتان.

مى خواهم ادامه تحصیل بـدهم مورد تـوجه یکى از همکلاسیها هستـم
خواهر ع.ز ـ سنندج

دخترى 23 ساله و دانشجوى ترم پنجم هستم. چون در ابتدا علاقه اى به رشته ام نداشتم, چندان دل به درس نمى دادم. اما حالا که به خود آمده و مى خـواهم ادامه بـدهم و در مقطع فـوق لیسـانس شـرکت کنم, مى ترسم به خاطر پایه ضعیفم موفق نشوم.
به نویسـندگى هم علاقه دارم, ولى بـه خـاطر وضع مالى نامناسـب نمى توانم کتابـهاى جنبـى تـهیه, یا از مجلات و روزنامه استـفاده کنم.
مدتى اسـت یکى از همکلاسـانم بـه من تـوجـه نشان مى دهد. اوایل توجهى نمى کردم, ولى کم کم این مسإله موجب اشتـغال ذهنى من شده است. بـه طورى که وقتـى مى خـواهم دانشگاه بـروم, دچـار دلهره و تشویش مى شوم. البـته من بـه شخصیتم اهمیت مى دهم و حتى نگاه خود را از او حفظ مى کنم, ولى احساس مى کنم نسبت به او علاقه اى در دلم ایجاد شده است و بى مهرى و سردى نشان دادن من باعث گریز او شود.
در خانه تنها بـا مادر و پدرم زندگى مى کنم. مادرم افسرده است و در فضاى خانه هیچ دلخوشى و همزبانى ندارم, چون بـایستى دائما شنونده حرفهاى تکرارى مملو از غصه و درد مادرم باشم.
خواهر گرامى!
هوشیار بودن شما نسبـت بـه زمانى که دارید پشت سر مى گذارید و امکاناتى که از دست مى دهید, جاى شکر دارد; اما اگر واقعا مشتاق و علاقه مند پـیشرفت هستید, خوشبـختانه راه, پـیش روى شما گسترده است, ولى بایستى همتى بـیش از آنچه تـاکنون داشتـه اید, بـه کار بـرید. اغلب کتابـخانه ها غنى و سرشار از متونى است که مى توانید غناى علمى و حـتـى هنرى(نویسندگى)خـود را افزایش دهید. اگر فکر کنیم وقتى مى توانیم کتابخوان باشیم که کتاب از آن خودمان باشد, تـفکر نادرستـى است. هم اکنون در همه جـاى دنیا بـخـصوص کشورهاى پیشرفته همت مسوولان بر گسترش کتابخانه ها است و افراد جامعه بیش از آنکه تمایل به خرید کتاب داشته باشند, به عضویت کتابـخانه ها در مىآیند و از منابـع آن مثل کتـاب یا ارتـبـاطات یا شبـکه هاى رایانه اى بـهره مى گیرند. از شما که دانشجوى تـرم پـنجم هستـید, انتظار مى رود این مطالب را در مورد کتاب و دسترسى به آن فهمیده باشید. منابع دیگرى نیز هست که مى توانید از آنها بهره بـگیرید. شاید اولین منابـع, اساتـید دانشگاه و کتـابـخانه آنجـا و سپـس کتابخانه شهر است.
در مورد توجه همکلاستـان بـه شما, بـایستـى بـا احتـیاط و دقت بـیشترى بـرخورد نمایید. اگر کسى بـه مدت زیادى شما را زیر نظر داشتـه بـاشد و واقعا قصدش سرگرمى, یا بـازى نبـاشد, مسلما بـه طریقى خواست خـود را بـه شما خـواهد گفت و تـقاضاى جـلسه اى بـا خانواده تان را خواهد داشت.
به شما توصیه مى کنیم ذهن و دل خود را در چند جا مشغول نکنید, که در یک دل دو دلبـر نگنجـد. مطمئن بـاشـید اگر قصـد آن فـرد, ازدواج و رابطه اى مشروع باشد و جدا شما مورد توجه اش باشید, بـا بـرخوردهاى جدى و متین شما نخواهد رمید, بـلکه اشتیاق و علاقه و احترامش بیشتر خواهد شد; ولى اگر هدفش بازى و تحقیر شما بـاشد, بـا متانت شما دامش را جمع خواهد کرد و بـه راه خود خواهد رفت. هدفـى را که ذکر کرده اید, یعـنى ادامه تـحـصـیل و نویسـندگى, نیازمند تلاش و جدیتى است که با اشتغالات ذهنى دیگر سازگار نیست. البـته وقتى بـرنامه خود را مشخص کردید و راه افتادید, یعنى در واقع دانستـید چـه مى خواهید بـکنید, ازدواج را هم جـزو بـرنامه زندگى خود بـگذارید. از نظر سـن نیز کـه مشـکـلى ندارید و وقـت مناسبى است.
اگر افسردگى مادرتـان جـدى بـاشد, بـه طورى که در فعالیتـهاى روزمره زندگى و روابط با دیگران و نیز مراقبت از خود دچار مشکل باشد, حتما نیاز بـه درمان و پى گیرى درمانى دارد. اگر در منطقه شما روانپـزشک وجـود داشتـه بـاشد; مراجـعه کنید. موید بـاشید.

مى خواهم با یک جانباز ازدواج کنم
خواهر ف.ع ـ گندمان

دخترى بیست و شش ساله هستم. بعد از اتمام درس دانشگاه مشکلاتى پـیدا کرده ام. یکى از عمده تـرین مشـکلات من این اسـت که تـاکنون موقعیت ازدواج برایم فراهم نشده است. و مدتى است بـا نگاه کردن به یک مرد یا اگر بـه کسى فکر کنم ـ حتى در خواب ـ احساس مى کنم ترشحاتى پیدا مى کنم و نمى دانم از نظر شرعى و طهارت وظیفه اى بـر عهده من قرار مى گیرد یا خیر. آیا مشکلى در ازدواج بـرایم ایجاد نمى کند؟
فکر مى کنم علت این مسإله ازدواج نکردن باشد. از چند ماه پیش تصمیم گرفته ام با یک جانباز ازدواج کنم, گرچه در محیط ما چندان مورد تـإیید نیسـت, ولى مى خـواهم در این کار خـلوص نیت داشتـه باشم.
خواهر محترم!
آیا واقعا تاکنون هیچ موقعیتى بـراى ازدواج شما فراهم نشده و کسى بـه سراغ شما نیامده است؟ اگر این طور بـاشد, که بـعید است چنین وضعیتى بـه طور مطلق بـرایتان مطرح بـاشد, شاید شما شرایط خاصى داشتـه اید و افرادى را که بـه سراغتـان آمده اند, بـه دلیل ناهماهنگى با شرایط خود رد کرده اید.
بـا افزایش سـن ممکن اسـت موارد محـدود شده بـاشد. اگر عوامل دیگرى هم وجـود داشتـه بـاشد که در انتـخاب همسر از طرف شما یا خـانواده تـان موثـر بـاشد, چـیزى نگفتـه اید. چـون بـرخـى مواقع اطرافیان, ملاکها و شرایط دشـوارى را بـراى خـواسـتـگاران عنوان مى کنند که باعث زدگى و گریز افراد مى شود. اگر در ازدواج بـا یک جانباز قصد قربـت دارید و بـه خاطر ارزش والاى انسانى خیال چنین کارى را دارید, حرفى نیست; اما اگر فقط از سر استـیصال بـاشد و یا جنبـش احساسى خام, تإمل کنید. اگر چنین کنید و بـعد گرفتار تردید شوید,

((بـا عرض پـوزش مقداى از مطالب این قسمت در هنگام پردازش افتاده است. در صورت نیاز بـه اصل مجله مراجعه فرمائید. ))


امیدواریم همه جـوانان ما بـه این مسإله مهم اهمیت بـدهند و سعى کنند هنگام شادى مرتکب معصیت نشوند.
پاسخ سوال اول و دوم بسته به نظر مرجع تقلید شما و یا افرادى است که چنین اعمالى را مى خواهند انجام بدهند.
برخى از مراجع, رقصیدن یا نواختن دایره و شادمانى به این شکل را در مراسـم عروسـى بـدون اشکال مى دانند و بـه طور کلى هر نوع موسیقى را که در آن غنا نبـاشد, حتى اگر آن وسیله در مجالس لهو و لعب و غنا بـه کار رود, بـدون اشکال دانستـه اند و بـرخـى نیز اشکال کرده اند.
در مورد رقصـیدن هم همین طور. در مقابـل زنان یا مردان محـرم نظرات متـفاوت است. شما بـایستـى طبـق نظر مرجـع خود عمل کنید.
اما سوال سوم; طبق بـیان قرآن و آیه شریفه این عمل گناه است, زیرا نمایش هر گونه زینت, در برابر مردان نامحرم اشکال داشته و از آن نهى شده اسـت زینت زن تـنها موى او نیسـت; حـتـى پـوشیدن لباسهایى که بـرجـسـتـگیهاى بـدن را نمایان سـازد, اشکال دارد.
قرآن کریم مى فرماید: ((به زنان باایمان بگو دیدگان خود را(از هر نامحـرمى) فـرو بـندند و پـاکدامنى ورزند و زیورهاى خـود را آشکار نکنند; مگر آنچه طبعا پیداست. باید روسرى خود را بر گردن خویش اندازند و زیورهاى خود را جز بـراى شوهران یا پدرانشان یا پسران خواهرانشان یا زنان و ... آشکار نکنند.)) (سوره نور, آیه 31)خدا نگهدار.