آموزه هاى زندگانى حضرت زهرا(س) (10) احمد لقمانى
دیدگاههاى اخلاقى در سیره و سخن الهى
بخش (4)
((اصالت و هویت)) دین باوران, هدف همیشه مستکبران بوده است تا از آشنایى معتقدان به آرمانهاى الهى جلوگیرى کرده و با شیوه هاى شیطانى از آگاهى نسبت به گنجینه هاى فکرى فرهنگى آنان بـکاهند و سرانجام بر ((غفلت و جهالت)) خداجویان بیفزایند.
چنین ابزار ویرانگرى که دشمنان آگاه بـهره هاى فراوانى در طول تاریخ از آن برده اند و دوستان ناآگاه ضررهاى بى جبرانى به وسیله آن مرتکب شده اند, در یک پدیده شوم به چشم مى خورد که ((فقر فکرى فرهنگى)) خواهد بـود. جلوه هاى دلخراش این حادثه, بـى تـوجهى بـه معارف ناب دینى, گریز از معنویت بـخشى و گسست صفا و صمیمیت بـین دین باوران و اسوه هاى صالح و آسمانى خواهد بود تا به آسانى دل و دیده افراد به دنبال الگوهاى ارسالى از سوى استعمارگران بوده و بـى هیچ مقاومت و انتقادى, ((جاهلان و غافلان)) تمام شخصیت و هویت خویش را در پیروى از چنین الگوهایى دانسته و بى خبـر از نقشه هاى دشمنان, شـیوه سـخـنان, افکار, آداب و تـمامى اصول زندگى را از آنان دریافته و بـه تمامى مفاخر فرهنگ و ادب مذهبـى و ملى خویش پشت نمایند!!
آشنایى بـا ((آموزه هاى زندگانى حـضرت زهرا علیهاالسلام)) ورقى از دایره المعارف عظیم فرهنگى ماست که رسـالت تـمامى دلسـوزان و معتـقدان, آشنایى شایستـه, دقیق و فراگیر بـا این مجموعه خواهد بـود تـا بـدین سان از غناى فکرى, بـصیرت عملى و جامع نگرى الهى بهره مند گشته, ضمن دستیابى به اسوه هاى صالح و اطمینان بخش, توان دفاع از بـاورهاى خودى و نبـرد اندیشمندانه بـا هجوم اندیشه هاى غیر خودى را کسب کنند.
چـهارمین بـخش از دیدگاههاى اخلاقى فاطمه زهرا ـ علیهاالسلام ـ را با چنین انگیزه هایى پى مى گیریم:
10ـ رضایت از خداوند
مسیر زندگى انسـان همراه بـا شادیها و شیونهاسـت. گاه رفاه و راحتـى زمینه ساز لذتـهاى مادى و معنوى بـوده و زمانى سختـیها و تـلخیها, ناکامى و اندوه بـسیارى فراهم مى سازند. ((شکر)) ویژگى صالحان و خداباوران در صحنه هاى مختلف بهره مندى از نعمتهاى الهى است و ((صبر)) صفت بـرجـسـتـه اى اسـت که در ناهمواریها, مددکار شایسته انسان خواهد بود و او را بـه تـحمل تـلخیها دعوت مى کند.
برتر از صبر و بردبـارى, ((رضایت بـه اراده الهى)) است,(1)صفتى که در آن مرتبه اى والاتر از ((یقین)) دیده مى شود و نوعى دلدادگى و شیفتگى بـه پروردگار, قضا و قدر و اراده او نمایان مى گردد.(2
خداوند حکیم, ((روحیه تـوحیدى)) را بـاعث رضایت خاطر انسانها دانسـتـه(3)و جـانهاى پـاکان و مومنان را آغشتـه بـه اطمینان و آرامشى چـشمگیر مى شمرد که پـىآمد آن رضا بـه خواستـه هاى خداوند خواهد بـود.(4)فرزانگان رضایت پـیشه را در تمامى صحنه هاى زندگى, ((حـزب الله)) معـرفـى کرده و آنان را رسـتـگاران خـوش فـرجـام مى داند.(5)و از سوى دیگر عاقبت سرکشان اراده خداوند را شکنجه اى دردناک و پوچى تلاشهاى آنان در عرصه هاى مختلف بیان مى کند.(6)آنگاه که این ویژگى والا را در آینه سـخـنان معصومان ـ علیهم السلام ـ مى نگریم, به خوبى درمى یابیم که سرآمد طاعت خداوند در آنچـه دوسـت داریم و یا از آن بـیزاریم ـ حـالت رضاسـت(7)و آنچه گستره ایمان را بنیان محکم و پابـرجایى مى بـخشد(8)و آرامش خاطر,(9)سلامت نفس,(10)غناى بـى پـایان(11)و خـشوع فراوان(12)بـه دنبال دارد این صفت آسمانى است. افزون بر این, بـرکات ارزشمند, رضاى قلبـى بـه اراده الهى, آسایش جسم و جان,(13)راحتى وجود از شک, بـددلى و کفران خداوند(14)و در آغوش کشیدن زندگى لذت بـخش ـ که یک سـوى آن در زمین و سـوى دیگر آن در آسـمان لطف, حـکـمت و اراده رحمانى پروردگار است ـ نیز خواهد بـود; (15)آنان که گامى در این مسیر سعادتآفرین گذارند, چنان عظمتى در روح خود مى یابند که ذره اى از آن را با انبوه بـى کران مادیات معاوضه نخواهند کرد و در این حـال بـه ویژگیهاى اخـلاقى معصومان ـ علیهم السلام ـ پـى مى برند
و گوشه اى از معارف سخـنان و سیره آنان را در بـاره رضایت بـه داده ها و نداده هاى خداوند درک مى کنند.
فاطمه زهرا علیه السلام ـ الگویى پاک بـراى تمامى پاکان بـوده که ((راضـیه)) و ((مرضـیه)) نام داشـت; از آن رو کـه بـه تـمامى تلخـیها, مصائب و دشواریهاى جـانکاه زندگى ـ که از سوى خـداوند براى او مقدر شـده بـود ـ راضـى و خـشـنود بـود, ((راضـیه)) اش مى خواندند و از آنجا که تمامى گفتار و رفتـار وى بـه نزد خدا و رسول(ص)پسندیده بود, ((مرضیه)) خطابش مى کردند.(16
روزى که على(ع)از فاطمه(س)خواستگارى کرد, پیامبر اسلام(ص), به مشورت و رایزنى بـا دخت عزیز خود پرداخت و فرمود: دخترم فاطمه! پـسر عمویت على ـ علیه السلام ـ از تو خواستگارى کرده است, پـاسخ تو چیست؟
با احترام و ادب, عرض کرد: پدرجان! نظر شما چیست؟
رسـول خـدا(ص)فرمود: ((اذن الله فیه من السـمإ)) خـداوند از آسمان اجازه فرمود.
فاطمه مرضیه[ در حالى که لبخند بر لب داشت] گفت:
((رضیت بما رضى الله لى و رسوله.)) (17
خشنودم بـه آنچه که خدا و پـیامبـر او بـراى من رضایت دادند.
و در سخنى دیگر عمق عشق و رضایت خویش را این گونه بیان نمود:
((رضیت بالله ربا و بـک یا ابـتاه نبـیا و بـابـن عمى بـعلا و ولیا)) ; (18
خشنودم که خدا پروردگار من است و تو اى پدر پیامبـر من و پسر عمویم على(ع) شوهر و امام من است.
روزى که رسول خدا(ص)حوادث تلخ آینده را بـراى فاطمه(ع)تـوضیح مى داد, سخن به ماجراى کربلا و حوادث خونبـار عاشورا انجامید. از آنجـا که مادران کانون مهر و عاطفه اى سـرشار بـوده و اندیشه از دست دادن پاره تـن, رنجـى در کام جـانشان مى ریزد و از سوى دیگر قضایاى جانکاه کربـلا حادثـه اى عادى در از دست دادن فرزند محسوب نمى شود و دلهاى تمامى آزادگان عالم را به
دردى ابـدى دچار ساخته است اما زهراى عزیز تنها دو سوال مطرح کرد و در پـایان جمله اى بـیان نمود. در پـرسش نخست رو بـه پـدر کرده, گفـت: ((یا ابـتـاه من یقـتـل ولدى و قـره عـینى و ثـمره فوادى؟))
اى پدر! چـه کسـى فرزندم و نور چـشمم و میوه دلم حـسـین(ع)را مى کشد؟
فرمود: شر امه من امتى.
بدترین افراد امت من.
فاطمه(ع)پرسید: یا ابتاه! اقرإ جبرئیل عنى السلام و قل له فى اى موضع یقتل؟
پدرجان! سلام مرا بـه جبـرئیل بـرسان و از او بـپرس که در کجا حسین مرا شهید مى کنند؟
پـیامبـر(ص)فرمود: در سـرزمینى که بـه آن ((کربـلا)) مى گویند.
زهراى مرضـیه عرض کرد: یا ابـه! سـلمت و رضـیت و تـو کلت على الله; (19
اى پدر در برابر خواسته هاى پروردگار تسلیم و راضى ام و به خدا توکل کرده ام.
امیر مومنان علـى(ع)در بـاره همـسـر مـهربـان خـود مـى گـوید:
فاطمه(ع)آنقدر محور دستاس را چرخانید که دستـش زخمى شد و آنقدر با مشـک آب کشـید که در گردن و گلویش اثـرش بـاقى ماند و آنقدر خانه را جارو کرد که لباسهایش رنگ گرد و غبار گرفت و آنقدر زیر دیگ را آتـش کرد که جامه هایش خاکستـرى و تـیره رنگ شد و از این رهگذر آسیب و صدمه دید. هنگامى که براى رسول خدا(ص)خدمتگزارانى آورده شد من به او گفتم خوب است نزد پدرت بـروى و خدمتگزارى از آن حضرت بگیرى.
زهرا(ع)بـه خانه پـیامبـر(ص)رفت اما عده اى از جـوانان را نزد حضرت دید, خجالت کشیده برگشت و فرداى آن روز رفت. رسول خدا علت آمدن دخـت خـود را جـویا شد. فاطمه سـکوت کرد اما من ماجـرا را بازگو کردم.
حضرت رو به عزیز خود فاطمه کرده فرمود:
زهراجان! تقوا پیشه کن و از خدا بترس و فریضه و وظیفه خود را در مقابل پروردگارت انجام بـده و کارهاى خانه ات را خود بـه جاى آور! هرگاه وارد بستر شدى سى و سه بـار ((سبـحان الله)) و سى و سه بار ((الحمد لله)) و سى و چهار بـار ((الله اکبـر)) بـگو که مجموع آنها صد مرتبه مى شود. این بـراى تـو از خادم بـهتـر است.
فاطمه(ع)سه بار فرمود: ((از خدا و رسولش راضى هستم.)) (20)به سوى منزل بـازگشت و ادامه داد: ((از پـدرم خیر دنیا را خواستم, آن حضرت خیر آخرت به من داد. )) (21
آرى اینچنین صفتـى موجب گردید که آیه ((رضى الله عنهم و رضوا عنه)) ,(22)(خداوند از آنان راضى و آنان نیز از خدا خشنودند)در شإن آن بانوى والاگوهر نازل شود و پروردگار بـزرگ در سخنى دیگر از شخصیت چشمگیر زهراى مرضیه این گونه بگوید: ((یا ایتها النفس المطمئنه ارجعى الى ربک راضیه مرضیه فادخلى فى عبادى و ادخلى جنتى)) ; (23)
الا اى که با یاد پروردگار
رسیدى به آرامشى و قرار
بیا این زمان سوى یزدان خویش
به سوى خدا گام بگذار پیش
که هستى تو خشنود از کبریا
ز تو نیز راضیست یکتا خدا
کنون در صف بندگانم در آى
به باغ بهشتم تو مى کن سراى(24)
بـى شک چنین بـینش شفاف و چنان دامان پـاکى است که فرزندى چون حسین بن على(ع)را تربیت مى کند که در بارش بلا و مصیبـت در رزمگاه خون و شهادت, کربـلا هر آنچه بـه ظهر عاشورا نزدیک مى شد, چهره اى برافروخته تر و زیبـاتر پـیدا مى نمود و در واپـسین لحظه هاى حیات خویش, نخـست رضایت خـویش را از قضا و قدر الهى بـیان کرد, سپـس صبورى خود را بر تمامى بلاها اعلام نمود و فرمود:
((الهى رضـا بـرضـاک صـبـرا عـلى قضـائک لا اله سـواک)) ; (25)
پروردگارا! راضى به رضاى توام و بردبـار و شکیبـا در بـرابـر قضایت; هیچ معبودى غیر از تو نیست.
و خـواهر گرامى او, زینب کبـرا چـون سخـن زهرآلود یزید را در شهادت حسین(ع)شنید بـا جمله اى کوتاه, تمام هستى و حوادث آفرینش را در آینه اى زیبـا و پرنور از رضاى خود و خاندان عزیزش نمایان ساخت و فرمود:
((ما رإیت الا جمیلا)) ; (26)
هرچه ـ در کربلا و عاشورا ـ دیدم همه زیبایى بود.
براستـى هر یک از ما تـا چه اندازه در سختـیها و مصائب چونان فاطمه(ع)و فرزندان بـى همتاى او هستیم؟ آیا تاکنون میزان صبـر و رضاى خود را در صحنه هاى گوناگون دین دارى و خدامحورى سنجیده ایم؟! و آیا حاضریم بـراى حفظ اسلام, انقلاب و ولایت همرنگى خود را با چنین اسوه هاى پاک, به دشمنان ثابت کنیم؟
11ـ قلب, راه تقویت و پرتگاه تضعیف آن
قلب هر انسـان, مرکز فرماندهى و کانون مهر و عاطفه او و حـرم الهى نامیده شده اسـت. تـقویت آن, هدایت تـمامى اعضا را در پـى خـواهد داشت و فراهم سازى زمینه هاى روشنى و نورانیت دل, آدمى را به اقبال و استقبال از عبادات و اعمال نیک سوق مى دهد همان گونه که گاه ادبار قلب, نوعى بى حالى, خمودى, سستى و خستگى نسبـت بـه بـهره گیرى از فرصتـهاى شایسـتـه و تـوفیقهاى فراهم شده, ایجـاد مى کند.(27
یاران دوزخ و جهنمیان کسانى هستند که صفت نخستشان; بـى تـوجهى به شایستگیهاى قلب اسـت.
آنان دل دارند اما هواها و هوسـها را بـر آن مسـلط کرده, بستر مناسب هدایت را سلب مى کنند. از این رو پروردگار بزرگ با عبارت:
((لهم قلوب لا یفقهون بـها)) آنان را نکوهش کرده و در پایان عاقبت فراموشى خویشتن در توجه بـه قلب را سقوط بـه مرحله حیوانیت, بـلکه پـست تـر از حـیوانات شدن, معرفى مى کند: ((اولئک کالانعام بـل هم اضـل)) و چـنین فرجـام شـومى را دسـت آورد غفلت دانسته تـا تـمامى انسانها در صحنه هاى مختـلف زندگى هیچ گاه از خویشتن خویش که همان قلب است غفلت نکنند: ((اولئک هم الغافلون)) .(28
فلسـفه اهتـمام فراوان معصومان ـ علیهم السـلام ـ بـه این عنصر تإثیرگذار نشان از اهمیت چشمگیر قلب دارد, از این رو همواره به یاد خدا, استغفار از گناهان, بازگشت سریع از بیراهه هاى مختلف و هوشیارى در بـرابـر نقشه هاى شیطانى سفارش کرده اند تا هر کدورتى که پـدید آمد بـه زودى بـرطرف شود و روشنى قلب بـار دیگر ایجاد گردد. (29
امام صادق ـ علیه السـلام ـ در جـمله اى بـسـیار ارزشـمند و بـا واژه هایى زرین و روشنگر, قلب را ((حرم خدا)) معرفى فرموده و به توجه, خردورزى و هوشمندى پیروان خود تإکید کرده که ((مبادا در حرم الهى غیر از خداوند راه یابد)) :
((القلب حرم الله فلا تـسـکـن حـرم الـلـه غـیر الـلـه)) .(30 این در حالى است که حرمهاى دیگر خداوند بیت الله الحرام, بیت المعـمور و بـیت المقدس اسـت اما از آنجـا که این حـرم بـه طور مستقیم بـا دست آفرینش پروردگار در وجود انسان قرار گرفته است, ارزشى بس افزون تـر از دیگر حـرمهاى خـداوند دارد!! بـدین خـاطر ((ظرفـهاى الهى در زمین)) نام گـرفـتـه کـه محـبـوبـتـرین آنها رقیق ترین, مصفاترین و استوارترین آنان است, رقیق ترین قلوب براى دوستان و برادران ایمانى, بـاصفاتـرین آنها, پـاک تـرین قلوب از گناهان و محکمترین آنان, قلوبى است که در ذات خداوند, استحکامى غیر قابل نفوذ داشته باشد.(31
بزرگ بـانوى هستى; فاطمه زهرا ـ علیهاالسلام ـ بـا چنین نگرشى عرشى توجه به خداوند, عشق به رسالت و توجه بـه مردم را محل پرش قلب بـه ملکوت دانسته و از دلبـستگیها و وابـستگیهایى که چونان زنجیرى ناپیدا قلب را تسخیر خود کرده و بـا گذر روزها و هفته ها آدمى را بـه سقوط بـیشتر در پـرتگاههاى مختلف مى کشاند, بـیزارى مى جـست. نغمه هاى عاشقانه مناجـات او در نیمه هاى شب مجـاهدتـهاى پیدا و پـنهان وى در راه حفظ ارزشهاى دینى و قداستهاى مذهبـى و مبارزه جانکاه او بـا دشمنان بـراى استمرار دستآوردهاى رسالت و امامت به خاطر جلوگیرى از واژگونى قلب انسانها و هدایت و سعادت آنان بـود. اما دریغا که دیگران تـیرگى و ظلمت را بـراى جـامعه پـدید آوردند و دلها را بـى فروغ از نور ولایت و هدایت ساخـتـند.
خطبه آن حضرت در مسجـد, چونان دایره المعارفى گرانسنگ و جـاودان است که فرازهاى معرفتآفرین آن بـراى همیشه درسآموز خواهد بـود.
اشاره بـه قلب و خـصوصیات قلوب انسانها در پـذیرش حـق و یا دور ساختن آن, ویژگى چشمگیر این سخنان است. در بـخش نخست گفتار پـس از ستایش پروردگار با شهادت بـه یگانگى خداوند فرازى دیگر شروع کرده مى فرماید: ((گواهى مى دهم که خـداى جـهان یکى است و جـز او خدایى نیست. ترجمان این گواهى دوستـى بـىآلایش و پـایبـندان این اعتقاد دلهاى پربینش است.))
پس به روشنگرى دلها بـا رسالت رسول خدا(ص)اشاره کرده, فرمود:
((خداى بزرگ تاریکیها را بـه نور محمد ـ صلى الله علیه و آله و سلم ـ روشن ساخت و دلها را از تیرگى کفر دور کرد.)) آنگاه به فلسفه یکایک اعمال عبادى بندگان اشاره نموده, بار دیگر با بیان به جایگاه قلب, فرمود:
((... و العدل تنسیقا للقلوب)) ; (32
خـداوند عدالت را بـراى نظام دادن قلوب و نمودارسازى مرتـبـه یقین قرار داد.
در سـخـنى دیگر در دفـاع از امامت عـلى(ع)بـه دلهاى تـاریک و بـى فروغ هواپرستان و شهوت زدگان توجه داده فرمود: ((آیا نشنیدند کلام خدا را که فـرمود: پـروردگار تـو خـلق مى کـند آنچـه را کـه مى خواهد و اختـیار تـعیین امامت بـه دست اوست)) آرى شنیدند اما همان گونه که قرآن فرمود: ((دیده بصیرت آنها کور و چشم دل آنها بى نور است. )) (33
در فرازهاى مخـتـلف از سـخـنان فـاطمه زهرا ـ عـلیهاالسـلام ـ مىآموزیم که قلوب انسانها دو گونه بـیش نیستند: نخست دلهایى که با نور ایمان و روشنایى یقین و عبودیت از تیرگى کفر و ظلمت شرک به دور است و قلبـهایى که در غبـار هواها و هوسها و ظلمت اطاعت شیطان, از بصیرت و روشن بینى نصیبى نبرده و هیچ حقیقتى را پیروى نمى کنند.)) (34
12ـ حجاب
کلمه ((حجاب)) بـه معناى ((پـرده, حاجب و ستر)) است که مفهوم رایج آن ((پوشش)) است. حقیقت این حکم در اسلام با آداب و رسوم و یا فرهنگ بـرخى اقوام و سرزمینها همچون ایران قدیم و هند تفاوت بـسیارى دارد زیرا فلسفه حجاب زندانى ساختـن زنان در خانه و یا دور کردن آنان از اجـتـماع و محـیطهاى گـوناگـون نبـوده بـلکـه ((مصونیت)) زنان است نه ((محدودیت)) آنان. در سایه این حکم, زن و مرد با هم معاشرت داشـتـه و حـتـى در یک محـیط مشـغول فعالیت مى شوند اما با پوشش و به دور از جلوه گرى و خودنمایى.
بـه یقین هنگامى که تمامى رفتار, گفتار و پـندار انسان داراى مرزهاى مشخص و تـعریفهاى روشنى گردید, التـذاذهاى جـنسى نیز در محیط خاص خود یعنى ((محیط خانوادگى))
و در ((دایره ازدواج قانونى)) اختصاص مى یابد و بر خلاف روشهاى غربـى و فسادآور, کار و فعالیت یا تـحصیل و تـدریس هیچ گاه بـا لذت جـوییهاى جـنسى آمیختـه نمى شود; آرمانى که در سایه حـجـاب و پایبـندى زنان و مردان بـدان, این دو محیط بـه کلى از هم تفکیک شده و هر یک شرایط خاص خـود را خـواهد داشت. آنجـا که حـریمهاى مختلف میان زن و مرد کنار رفته و آزادى معاشرتهاى بى بند و بار, هیجانها و التهابهاى جنسى فزونى یابد, غریزه جنسى ـ که غریزه اى نیرومند و توفنده است ـ هرچه بیشتر اطاعت شود, سرکش تر مى گردد و چونان آتشى مى ماند که خوراک بیشتر, آن را شعله ورتر و زبـانه هاى افروزنده تر خواهد ساخت. صفحات تاریخ همان گونه که آزمندان زر و سیم و ثروت و قدرت را تشنگانى سیر ناشدنى مى داند که هرچه پول و قدرت بـیشـتـرى بـه دسـت آورده اند, عطشـى فراوان تـر یافتـه اند, هوس بـازان و شهوت پـیشگان بـى شمارى نیز معرفى مى کند که مرز خاصى براى ارضاى تـمایلات خویش نمى یافتـند و گاه بـه یک یا دو حرمسرا بسنده نمى کردند! از آن حس ((تغزل)) که محبوب یابى و معشوق ستایى است, جلوه هاى کامجویى و لذت یابى را به گونه اى متنوع و نو به نو دامن مى زند و بـه آنجـا مى انجـامد که بـراى عشقهاى جـنسى خـود, موسیقى خـاصـى قرار مى دهد و بـا حـرص و آز خـاصـى در این میدان مى تازد.(35
بى شک یگانه راهى که تمامى بـیراهه هاى هلاکت بـار را بـسته نگاه مى دارد, زمینه سازى و تدبیرى خاص بـراى تعدیل, رام کردن غریزه و دستیابى بـه محدوده بـکارگیرى این نیرو است; که این ویژگى پدید آورنده بـهداشت روانى انسان و آرامش روحـى او خواهد بـود. قرآن کریم وظیفه مشترک زن و مرد را در آغاز این تکلیف این گونه بیان مى کند:
((قل للمومنین یغضـوا من ابـصـارهم و یحـفظوا فروجـهم ... قل للمومنات یغضض من ابـصـارهن و یحـفظن فروجـهن ...)) (36)در این دستور از خیره شدن و نگاههاى لبـریز از شهوت توسط زن و مرد بـه یکدیگر نهى شده است و از آن طرف به زنان نیز توصیه شده است بدن خود را از مردان بـیگانه پـوشیده دارند و هیچ گاه در اجتماع بـه دلربـایى, طنازى و جلوه گرى نپردازند تا موجب تحریک مردان گردند زیرا تحریک توان مادى بشر و گسترش خواستـه هاى غریزى او, تـعادل روحـى روانى وى را بـه هم زده, نگاهى همیشه خواهان و دلى همیشه ناکام بـه وى مى بـخـشـد و فرجـام او را بـا اخـتـلالات گوناگون و بیماریهاى روانى همراه مى سازد.
افزون بـر آثار فردى, استحکام پـیوند خانوادگى دستآورد دیگرى در حفظ حجـاب خواهد بـود; ارمغانى ارزشمند که صمیمیت زن و شوهر را استمرار بخشیده و از هرز رفتـن احساسات, عواطف و عشق نهفتـه در وجود آن دو جـلوگیرى مى کند. در این هنگام همسر انسان ((رفیق او در لذت جوییهاى مشروع)) خواهد بود نه ((رقیب وى در کامرواییهاى بى حـد و مرز)) ! آنگاه که محـیط خانه و خانواده از تـوفانهاى گزنده شهوت ایمن یافت, اجتـماع نیز از این گونه آفات مصون خواهد بود. زیرا لذتهاى جنسى از محیط خانه بـه سوى اجتماع سرازیر نشده و نیروى تفکر, تحقیق, کار و فعالیت اجتـماع را ضعیف نمى کند. از آن سـو بـا حـضور سـالم و تإثـیرگذار زنان نیروى فعـال جـامعـه دو بـرابـر مى شـود و هیچ محدودیت و مانعى در حفظ و بالندگى آن ایجاد نمى کند بلکه از فلج شدن نیروى مردان ـ بـه خـاطر تـحـریک زنان ـ جـلوگیرى مى نماید; نیروى کمى و کیفى جـامعه را افزایش داده و در کنار چنین بـرکات بـى کران, ارزش و احـتـرام زن بـه عنوان انسانى عاطفى و صمیمى و تإثیرگذار حفظ مى شود و آنان که رفتارى متین, بـاوقار و عفیف تر در جامعه دارند چونان گوهرى گرانبها بوده که توان قیمت گذارى از تمامى افراد را سلب کرده, ارزشى فراتر از نگاه و لمس مى یابـند; نکته اى اساسى که خداوند بزرگ در جمله اى زیبا بـدان اشاره مى کند که:
((ذلک ادنى ان یعرفن فلا یوذین)) ; (37)این کار براى آنکه بـه عفاف شناختـه شوند و معلوم شود خـود را در اخـتـیار مردان قرار نمى دهند بـهتر است زیرا ابـهت, حشمت و عظمت زنان بـاحجاب, نوعى دورباش و ترس روانى بـراى بـیگانگان فراهم مى کند تا از هر گونه فکر شیطانى خوددارى کنند. فاطمه زهرا علیهاالسلام ـ بـا بـینشى اینچنین روشن سیره و سخنى درسآموز براى تمامى زنان و مردان بـه جـاى گذاشت و گاه نگاه تـحسینآمیز پـدر را متـوجـه خود مى ساخت. روزى مـردى نابـینا پـس از اجـازه گـرفـتـن وارد مـنزل امـام على(ع)شد. پیامبر(ص) مشاهده کرد که زهرا(ع)از جاى بـرخاسته, از او فاصله گرفت و خود را پـوشاند. رسول خدا(ص)رو بـه فاطمه کرده فرمود:
((دخترم این مرد نابیناست.))
پـاسـخ داد: ((یا رسـول الله! ان لم یکن یرانى فانى اراه و هو یشم الریح)) ;
پدر! اگر او مرا نمـى بـیند مـن او را مـى بـینم و ـ گـرچـه وى نابیناست اما ـ بوى مرا استشمام مى کند.
حضرت پس از شنیدن سخـنان دخـتـر دلبـند خـویش فرمود: ((شهادت مى دهم که تو پاره تن من هستى!)) (38
به یقین جاذبـه, طراوت و ظرافت آفرینش زنان چنان بـراى مردان موثر است که نه تنها دیدن بلکه احساس بـوى آنان نیز محرک خواهد بود, بدین خاطر حکم کراهت براى نشستن سریع مردان بر جاى زنان ـ در حالى که هنوز محل نشستـن گرم است ـ وجـود دارد(39)تـا افراد محتاط و دقیق بـا اندکى تـإمل کمتـرین احساس لذتـى نکنند. آیا چنین احکام ظریف و بـسیار دقیق نشان از ارزش گذارى چـشمگیر اسلام بـه زنان و پـاسداشت جـایگاه واقعى آنان نخواهد بـود؟ و چـونان معبـرهاى حساسى نمى ماند که احتـیاط در گذر از آنها, سلامت انسان را از سـقـوط در پـرتـگاههاى گناه و نافـرمانى فـراهم مى سـازد؟ آنان که با نگرشى اینچنین به سیره و سخن زهراى مرضیه مى نگرند از یک سو حفظ حریمهاى احکام الهى را بـه گونه اى جامع دیده و از سوى دیگر حضور بموقع, حرکتآفرین و پویاى آن پاک بانو را به خوبى حس مى کنند. بى شک الگویى با این صفات برجسته, براى تمامى زمانها و همه انسانها مایه معرفت و بینش خواهد بـود. اگر در پاسخ پرسش رسول خدا(ص)که فرمود: چه چـیزى بـراى زنان نیکو و شایستـه است؟
فاطمه عرض مى کند:
((خیر للنسـإ ان لا یرین الـرجـال و لایراهن الـرجـال)) ; (40 آنچه براى زنان نیکوست آن است که مردان را نبیند و مردان نیز او را نبینند.
این سخن بدان معنا نیسـت که بـهتـرین زنان کسـانى هسـتـند که همواره در محـلى خـود را محـصور سازند و تـنها بـا شوهر و دیگر محارم خود رفت و آمد داشته باشند!! زیرا این برداشت با شیوه آن حضرت متـضاد اسـت; همان گونه که فاطمه علیهاالسـلام در صحـنه هاى مخـتـلف اجـتـماعى, سـیاسـى, فرهنگى و اقتـصـادى, حـضور فعال و اندیشمندانه اى داشته است, بلکه مفهوم این گفتـار بـا تـوجه بـه دیگر سخنان و شیوه ها; ((حضور ضرورى و کارآمد)) همراه بـا ((حفظ حریمها و ارج گذارى ارزش و قداسـت زنان)) اسـت. در این صورت هیچ کوته نظرى و یکسونگرى در تحلیل ((یک سخن)) از زهرا(ع)بدون تفسیر و تحلیل دیگر گفته ها مشاهده نخواهد شد, مانند این حدیث که ـ آن حضرت در پاسخ پدر ـ فرمود:
((ادنى ما تکون من ربها ان تلزم قعر بیتها)) ; (41
نزدیکترین حالت زن به خداوند, زمانى است که داخل خانه بماند.
زیرا معیار الگوگیرى و سعادتمندى در سخن فاطمه(ع), ((در منزل ماندن)) نیست بلکه, ((زمینه سازى دورى از گناه, پیرایه کردن خود از آلودگى روحـى و قرب الهى)) است که این حـالت روحـانى گاه در محافل معنوى بـه گونه اى بـیشتر و سریعتر بـه دست مىآید و یا در محیط کار بـا خدمت بـه همنوعان ـ بـویژه بـانوان ـ حاصل مى شود. آنان که بـدون تـوجـه بـه مفاهیم عبـارات و ملاک حقیقى سخنان, واژه اى از احادیث را بـرگزیده و قضاوتـى جـاهلانه مى کنند, بـى شک انسانهایى متحجر و دور از بینش بوده که نظر خود را بـر گفته هاى معصومان(ع)تحمیل مى کنند و برداشتى شتابزده و یک سویه مى نمایند.
بـا چنین معیار و ملاکى است که فاطمه(ع)بـراى بـعد از مرگ خود نگران است مبـادا حجم بـدن او بـر تختى که هنگام تشییع بـر دوش افراد است, دیده شود. از این رو بـه همسر خـود على(ع)وصیت مى کند که بـراى او تابـوتى درست کند و هنگامى که اسمإ بـنت عمیس بـا دیدن ناراحتى آن حضرت, نوع پوشش پـیکر افراد را در حبـشه بـیان مى کند که بدن بـه وسیله چوبـهاى تر و شاخه هاى نازک درخت احاطه شـده و پـارچـه اى بـر آن پـهن مى کنند ـ فاطمه(ع)خـوشـحـال شـده مى فرماید:
((اصنعى لى مثلـه; اسـتـرینى سـتـرک الـلـه من الـنار.)) (42 اى اسمإ! براى من تابوتى همانند آن درست کن تا مرا بپوشاند; خدا تو را از آتش دوزخ حفظ نماید.
اوج عفت و پایبندى به حجاب در آن حضرت, موجب چنین ناراحتى در او مى شود. چـرا که آفرینش و آفریده هاى پـروردگار همیشه در محضر الهى هستند.
ادامه دارد.
1ـ بحارالانوار, علامه مجلسى, ج82, ص142.
2ـ الکافى, ثقه الاسلام کلینى, ج2, ص;62 بـحارالانوار, ج73, ص50, و ج78, ص136.
3ـ سوره روم, آیه 36 و 37.
4ـ سوره الفجر, آیه 27 و 28.
5 سوره مجـادله, آیه ;22 سوره حـشر, آیه ;59 سوره حـدید, آیه 20.
6ـ سوره محمد, آیه 27 و ;28 سوره فتـح, آیه ;29 سوره ذاریات, آیه 15 و ;16 سوره النجم, آیه 26.
7ـ بحارالانوار, ج71, ص;139 امالى شیخ مفید, ص155.
8ـ همان, ج43, ص351.
9ـ غررالحکم و دررالکلم.
10ـ بحارالانوار, ج75, ص52.
11ـ همان, ج77, ص196 و 78, ص192 و ج69, ص368.
12ـ غررالحکم و دررالکلم.
13ـ بحارالانوار, ج71, ص139.
14ـ همان, ص159.
15ـ همان, ج78, ص;54 غررالحکم و دررالکلم.
16ـ فاطمه زهرا(ع), شادمانى دل پیامبـر(ص), ص269, 270, 271 و 272.
_17 رک: ملحقات احـقاق الحـق, ج23, ص;477 مختـصر تـاریخ دمشق, ج17, ص;133 بحارالانوار, ج42, ص149 ـ 151.
18ـ بـحارالانوار, ج44, ص264 و ;221 مناقب ابـن شهر آشوب, ج3, ص;344 احقاق الحق, ج5, ص117 و 273.
19ـ نک: تظلم الزهرا: ص;95 تفسیر فرات کوفى, ص;55 بحارالانوار, ج44, ص264 و 221.
20ـ مسند فاطمه(ع), سیوطى, ص110.
21ـ فاطمه زهرا(س), شادمانى دل پیامبر(ص), ص270.
22ـ سوره مجادله, آیه 22.
23ـ سوره الفجر, آیه 27 و 28.
24ـ ترجمه منظوم قرآن مجید, امید مجد, ص594.
25ـ موسـوعه کلمات الامام الحـسـین ـ علیه السـلام ـ, ص510.(بـا اندکى تلخیص).
26ـ تاریخ طبرى, ج4, ص183.
27ـ بـحـارالانوار, ج70, ص;50 خـصال, خ;110 کنزالعمال, خ1222.
_28 سـوره اعراف, آیه ;179 منافقون, آیه 7 و ;3 سـوره تـوبـه, آیه 87. رک: معراج السـالکین و صلاه العارفین, امام خـمینى(ره), ص17 و 26 و ;32 دایره المعارف قرآن کریم, ص65.
29ـ شرح نهج البـلاغه ابـن ابـى الحـدید, ج19, ص;11 غررالحـکم و دررالکلم, نهج البلاغه, حکمت ;312 بحارالانوار, ج78, ص354 و ج 94, ص128.
30ـ بحارالانوار, ج70, ص25.
_31 نک: غررالحـکم و دررالکلم; بـحـارالانوار, ج78, ص11 و ج70, ص55 و ;109 اصول کافى, ج2, ص423.
_32 الـنص و الاجـتـهاد, ص106 و ;107 الـمراجـعـات, ص;103 مروج الذهب, ج2, ص311.
33ـ کتـاب عـوالم, ج11, ص;444 احـقـاق الحـق, ج21, ص26 و 27.
34ـ نهج الحیاه, ص110 ـ 100.
_35 مسإله حجاب, استاد شهید مطهرى, ص60 تـا 112(بـا تـلخیص); رک: حجـاب و آزادى(مجـموعه مقالات); کلمه الحجـاب و ادله النقاب, اسدالله موسوى خوانسارى; آیه حجـاب, آیت الله طالقانى; حـجـاب و جامعه, زهرا حسینى.
36ـ سوره نور, آیه 31.
37ـ سوره احزاب, آیه 59.
38ـ احـقاق الحـق, ج10, ص;258 کتـاب عوالم, ج11, ص223 و ;629 مستدرک الوسائل, ج14, ص289.
39ـ رک: العروه الوثقى, مرحوم آیت الله سیدمحمدکاظم یزدى, ج1, مکروهات و مستحبات.
40ـ مکارم الاخلاق, ص;267 کشف الغمه, ج2, ص;23 بحارالانوار, ج101, ص36 و ج100, ص238.
41ـ بـحارالانوار, ج43, ص92 و ج100, ص;250 مقتل خوارزمى, ص63.
42ـ کشـف الغمه, ج27, ص;67 ریاحـین الشـریعـه, ج2, ص;60 عوالم, ج11, ص511.