پیامبر (ص) در خانه ، سازگارى ، مهربانى ، مدیریت قسمت چهارم

نویسنده


 

پیامبر(ص)در خانه, سازگارى, مهربانى, مدیریت
((قسمت چهارم))
احمد عابدینى

 

 

در بحث گذشته به بررسى علل تعدد همسران پیامبر پرداختیم و آن را به سبـب اوضاع نابـسامان و آشفته اقتصادى و فرهنگى دانستیم. همچنین نقش این ازدواجها را در پیوند بین قبـایل مختلف و ایجاد وحدت بیشتر میان مسلمانان بررسى کردیم. اینک به تفصیل, به بیان ثمرات و دستاوردهاى ازدواجهاى پیامبر مى پردازیم و بـه چند پرسش در بـاره زندگى خـصوصى پـیامبـر در قسـمت آینده پـاسـخ مى دهیم.

اولین ازدواج
اولین همسرى که پیامبـر اکرم انتـخاب کرد, خدیجه دختـر خویلد بود. پیامبر اکرم در سن 25 سالگى با زنى که چهل ساله و قبـل از پـیامبـر دو شـوهر کرده و از آنان داراى فرزندانى بـود, ازدواج کرد. او از خدیجـه صاحـب شش فرزند شد. پـیامبـر اکرم تـا سن 52 سالگى که خدیجه فوت کرد, همسر دیگرى اختیار نکرد و پـانزده سال قبل از رسالت و دوازده سال بعد از رسالت را با او بـه سر بـرد. او بـهترین زن پـیامبـر بـود که در صفحات آینده از زبـان عایشه قسمتى از اوصافش بـیان مى شود. اگر امورى که مغرضان یا ناآگاهان زمان ما مطرح مى کنند, وجود داشت, پیامبر اکرم بـه جاى خدیجه که بیوه زنى دو شـوهر کـرده بـود, بـا دخـتـرى ازدواج مى کـرد و اگر شهوترانى مطرح بـود, در کنار او همسران دیگرى انتـخاب مى کرد در حـالى که در آن زمان پـیامبـر اکرم وقت زیادى از عمر خود را در غار حرا و بـه چله نشینى مى گذراند و کوشش حضرت بـه تبـلیغ رسالت معطوف بـود, بـا اینکه در مکه هنوز حکومت و جنگ و صلح و روابـط تجارى و اقتصادى و نزاعهاى انصار و مهاجران و غیره مطرح نبـود. پس از فوت خدیجـه و در حـالى که حـدود پـنجـاه سال از عمر شریف پیامبر اکرم گذشتـه بـود و تـمام این مدت را تـا حدود 25 سالگى بدون همسر و از آن مدت تا پنجاه سالگى بـا همسرى که سنش بـالاتر از پیامبر اکرم بود, سپرى کرد, هیچ گاه مسایلى از قبیل بـزرگتر بودن عمر و بیوه بـودن همسر و امثال آن مطرح نبـود; حتى تا آخر عمر, پیوسته به یاد خدیجه بود و از او ـ هنگام شنیدن نام یا با یادآورى خاطره اى از او ـ تکریم مى کرد. بـه هر حال پـس از زندگى بـسیار خوب و شیرین و در اوج فداکارى که داشتند, بـاید پیامبـر همسرى انتخاب مى کرد, تا هم از طرفى همسر وى بـاشد و هم زن خانه و هم مادر و یا همنفسـى بـراى فاطمه زهرا, ولى بـعید بـود کسـى بـتواند تمامى این وظایف را انجام دهد و از طرفى مشاورى امین و یاور رسالت پیامبر اکرم(ص)باشد.

توصیف خدیجه(س)از زبان عایشه
آرى, جایگزین یافتن بـراى خدیجه که عایشه این چنین او را وصف مى کند, بسیار مشکل است. عایشه مى گوید: ((هرگاه پیامبـر مى خواست از خانه خارج شود, به یاد خدیجه مى افتاد و او را به نیکویى یاد مى کرد. روزى از ایام, حسادتم تـحریک شد و گفتـم: آیا او غیر از زنى پیر, چیز دیگرى هم بود؟ خداوند به جاى او بـهترش را نصیبـت کرده است. پیامبر غضبناک شد, به طورى که موهاى جلوى سرش از شدت غضب مى لرزید و گفت: نه, بـه خدا سوگند! بـهتـر از او را بـه من نداد. او بـه من ایمان آورد, در حالى که مردم کفر ورزیدند. مرا تـصدیق کرد, در حالى که مردم تـکذیبـم کردند. بـا مال خودش مرا یارى و همراهى کرد, در حالى که مردم محـرومم کردند و خداوند از او فـرزندهایى روزى من کرده, در حـالى که مرا از فـرزندان زنان دیگر محـروم کرد[ .عـایشـه مى گوید]: عـهد کردم دیگر هیچ گاه از خدیجه به بدى یاد نکنم.)) (1

ازدواج با عایشه و سوده
به هر حال پیامبـر اکرم(ص)در سال وفات خدیجه یا سال بـعد بـا عایشه و سوده ازدواج کرد. ((خوله)) این دو نفر را پـیشنهاد داد و خودش نیز بـه خـواسـتـگارى رفت. عایشـه در آن زمان شـش سـاله بود(2)و سوده زن بیوه اى بود.(3
اگر عایشه از همان زمان عقد ازدواج ـ که در مکه صورت پـذیرفت ـ بـه خانه پیامبـر اکرم راه یافته و در خانه ایشان سکنى گزیده باشد, با توجه به اینکه پیامبر اکرم(ص)مراسم عروسى با او را در مدینه انجام داد, او دو یا سه سال در خانه پیامبـر بـود, بـدون اینکه بتوان از او بهره زناشویى برد.

نکته هایى در باره ازدواج پیامبر با عایشه
1ـ پـیامبـر اکرم(ص)تنها یک دختر را بـه ازدواج در آورد و آن عایشه بود. پیامبر در آن هنگام بالاى پنجاه سال سن داشت و عایشه حدودا شش ساله بود.
2ـ مراسم عروسـى در مدینه و پـس از نه سـاله شدن عایشه انجـام شد. بنابراین سه سال عایشه در عقد پیامبر اکرم بود. در آن زمان دخترهاى بالغ و زنهاى بیوه جوان نیز وجود داشت; بـنابـراین اگر به انگیزه زناشویى بـود, بـاید پیامبـر بـا یکى از آنان ازدواج مى کرد تـا لازم نبـاشد سه سال صبـر کند تـا عایشه بـالغ شود. از این رو مى توان گفت امورى نظیر پـیوند بـا قبـیله تمیم, بـرداشتن مشکل از سر راه ابوبکر و دلگرم کردن بیشتر او به اسلام هدف بوده است.

یادآورى:
1ـ از تاریخ برمىآید شوهر دادن دختر در سنین کم, امر متداولى بـوده است و در آن محـیط گرمسیر زنان و مردان داراى رشد سریع و زنان در نه سالگى قابل ازدواج بودند. حضرت زهرا(س)نیز بـنا بـه قول مشهور در نه سالگى به خانه شوهر رفت.
2ـ از برخى تاریخها و نقل قولها بـه دست مىآید ازدواج پیامبـر اکرم(ص)با عایشه به پیشنهاد و درخواست ابوبکر, پدر عایشه بـود.

ازدواج با حفصه دختر عمر
همسر دیگرى که رسول الله(ص)انتخاب کرد, حفصه دختر عمر بـن خطاب بود.
حفصه از زنانى بود که به مدینه هجرت کرد و همسر(خـنیس بن خـدافه سهمى)) از مجـاهدان بـدر بـود. پـس از وفات شوهر حفصه, چنان که گفته اند عمر به ابوبکر پیشنهاد کرد او را بـه همسرى قبـول کند, ولى او قبول نکرد و عمر غضبناک شد. او را به عثمان پیشنهاد کرد ـ بـعد از اینکه رقیه دختر پـیامبـر, که همسر عثمان بـود, وفات یافت ـ او نیز قبول نکرد, عمر زبان
شکایت نزد رسول الله(ص)گشود. پـیامبـر اکرم(ص)فرمود: حفصه بـا کسى که بهتر از عثمان است, ازدواج مى کند و عثمان با همسرى بهتر از حـفصـه ازدواج مى کند. سـپـس پـیامبـر اکرم(ص)او را از پـدرش خواستگارى کرد و با او ازدواج کرد. این ازدواج در سال سوم هجرت رخ داد.(4)

نکته ها:
1ـ بـا توجه بـه مبـاحث گذشته و مقایسه دوران جاهلیت و دوران حاضر, روشن شد که یک فرد ـ خصوصا زن, نیازهاى گوناگونى داشت که خود بـه تنهایى از عهده آنها بـرنمىآمد; مثلا زن نفقه و خوراک و پوشاک مى خواست که در اوضاع صدر اسلام که مسلمانان مکه بـه مدینه هجـرت کـردند و مانند آوارگـان بـى پـناه در روى سـکـویى بـیرون مسجدالنبى مسکن گزیدند و جایى براى استراحت, لبـاسى بـراى پـوشیدن و غذایى بـراى خوردن نداشتند, تهیه نفقه زن, اعم از لباس و مسکن و خوراک کاملا عمل مشکلى بود.
یادآور مى شود لبـاس اصحاب صفه گاه تکه پارچه اى بـود که امکان پـوشش از ناف تا زانو را نداشت. پـیامبـر اکرم فرموده بـود: در نماز جماعت مردان قبـل از زنان از سجده بـلند شوند, تـا خود را کاملا بپوشانند.
2ـ بـراى زنان ممکن نبـود همچون مردان در صفه اجتـماع کنند و حتما مى بایست مسکنى که داراى امنیت کامل باشد, بـرگزینند, زیرا اراذل و اوبـاش در مدینه وجـود داشتـند که پـیوستـه مزاحم زنان مى شدند; بـه طورى که آیه هاى 59 و 60 سوره احزاب علاوه بـر دستور حجاب به زنان, به منافقان و اراذل و اوباش هشدار مى دهد: اگر از مزاحمت زنان دست برندارند, درگیر جنگ شدید بـا پیامبـر و اخراج از مدینه خواهند شد.
3ـ زنان نمى تـوانستـند چـونان مردان از خود دفاع کنند; حـتـى مردان به تنهایى نمى تـوانستـند از خود دفاع کنند و همان طور که قبلا بیان شد, هر فردى با کمک قبـیله خود مى توانست از خویش دفاع بکند. پیوندهاى قبـیله اى محکمترین پیوندها بـود. مردان و زنانى که هجرت کرده بودند و در واقع از قبـیله خود جدا شده و از آنها بریده بودند, هیچ گونه حامى نداشتند. پیامبر اکرم(ص)بـین مردان مهاجر و انصار پیمان اخوت بـست و مشکل امنیت مردان را تا حدودى حل کـرد, ولى مشـکـل امنیت زنان بـى شـوهر همچـنان بـاقـى ماند. در این میان ازدواج بـا زنان بـیوه تـنها راه حـل مشکل بـود و پیامبـر اکرم(ص)بـا این ازدواجها اوج فداکارى خود را نسبـت بـه پـیروانش نشان داد و ثابـت کرد غمخوار اصحاب است. از جمله مشکل بزرگى را که براى عمر پیش آمده بود و ابوبـکر و عثمان حاضر بـه حل آن نبودند, پیامبر اکرم(ص)حل کرد.

ازدواج با ام سلمه
همسر دیگر رسول الله(ص)ام سلمه بـود که قبـل از رسـول اکرم نزد اباسلمه بود و براى او چهار فرزند بـه نامهاى سلمه, عمر, دره و زینب به دنیا آورد. او از زنانى بود که بـه حبـشه و مدینه هجرت کرد. پس از فوت ابـى سلمه ابـوبـکر از او خواستگارى کرد, ولى وى قبـول نکرد. پیامبـر اکرم(ص)عمر را فرستاد تا او را بـراى حضرت خواستگارى کند. ام سلمه گفت: من زنى غیرتى هستم(نمى توانم همسران دیگر را تحمل کنم)داراى پـسر هستم و هیچ یک از سرپـرستان من در مدینه حاضر نیست[ تا اجازه دهد] .
عمر به رسول الله(ص)خبر داد. حضرت فرمود به او بـگو: راجع بـه غیرت(حسادت)تو دعا مى کنم برود. پسردار بـودنت مشکلى ندارد و از آن ناحیه تـإمین مى شوى. نبـودن اولیائت اشکالى ندارد, چون هیچ کدام از چـنین امرى کراهت ندارند و آن را ناپـسـند نمى شـمارند. ام سلمه بـه فـرزندش گفـت: بـلند شـو و مرا بـه ازدواج پـیامبـر درآور.(5)
چرا ابوبکر پیشنهاد عمر براى ازدواج بـا حفصه را قبـول نکرد, ولى خودش به خواستگارى ام سلمه رفت؟ شاید ابـوبـکر خبـر از اخلاق تند و خشن حفصه داشت, زیرا او اخلاق تـندى داشت که از پـدرش بـه ارث برده بود و بـه همین جهت ابـوبـکر تمایل بـه ازدواج بـا او نداشت. اما ام سلمه زنى بـااخلاق و مودب بـود که علاوه بـر داستان شنیدنى هجرتش به مدینه, همین کلمات رد و بدل شده بین او و رسول خدا, اخلاقیات او را آشکار مى کند:

روحیات ام سلمه
الف ـ خودش به عیب خود اعتراف کرد و گفت: من غیرت(حسادت)دارم و نمى تـوانم زنان دیگر را تـحـمل کنم و رسول اکرم(ص)نیز فرمود: دعا مى کنم این حالت از بین برود. اما چرا بـراى زنان دیگر چنین دعایى را نکرد و تنها ام سلمه مشمول این دعا شد؟ شاید پیامبر به این خاطر چـنین دعایى را کرد که ام سلمه عیب خود را شناخت و بـه فکر اصلاح آن افتـاد. هر کس عیب خود را فهمید و بـه فکر اصلاح آن افتـاد, کوشـش مى کند و مقدمات آن را فـراهم مى نماید. اگر دعـاى رسول الله(ص)نیز ضمیمه شود, آن صفت پلید از زندگى رخت برمى بندد, اما کسى که هنوز معیوب بودن خود را نمى داند و بر عیب خود اصرار مى ورزد, چگونه دعاى پیامبر آن را برطرف سازد؟!
ب ـ جـملات دیگرى که ام سلمه گفت, نشانگر این است که نمى خـواست بارش بر دوش دیگران باشد و مزاحم دیگران شود, لذا بچه دار بـودن خـود را عـذرى مـى دانسـت کـه بـه نظر خـودش مـانع ازدواج بـود. اگر داستـان هجرت او بـه مدینه ملاحظه شود, روشن مى شود تـا چه حدى مى خواسته مزاحم دیگران نبـاشد. خود, این واقعه را این گونه بـیان مى کند: ((وقتى خواستیم هجرت کنیم, ابـوسلمه مرا و فرزندم را بر شترى سـوار کرد و افسـار آن را بـه دسـت گرفت, اما طائفه من(بنى مغیره)آمدند و زمام شتر را از او گرفتند و گفتند: تو خود مى توانى بروى, ولى فردى از افراد طایفه ما را اجازه نمى دهیم به همراه ببرى. طایفه شوهرم(بنى عبـدالاسد)وقتى وضع را چنین دیدند, آمدند و بـچه ام را بـه زور گرفتند و بـردند و گفتند: نمى گذاریم فرزند ما نزد بنى مغیره بماند. بـه هر حال آنان مرا منع کردند و بین من و شوهرم و فرزندم جدایى افتاد. شوهرم بـه مدینه رفت. هر روز صبح خارج مى شدم و در ابـطح مى نشستـم و مى گریستـم, و یک سال گذشت تا یکى از پسرعموهایم بر من گذشت و دلش به حالم سوخت و به قبیله ام گفت: چـرا این زن مسکین را رها نمى کنید؟ چـرا بـین او, شوهرش و فرزندش جدایى افکنده اید؟ آنان مرا رها کردند و گفتـند: اگر خواستى, به شوهرت ملحق شو. طایفه بنى عبدالاسد نیز بچه ام را دادند و شترم را سوار شدم و بچه ام را در دامنم گذاشتم. سپس بـه سوى مدینه خارج شدم. هیچ کس را همراه نداشتم. وقتـى بـه تـنعیم [محله اى نزدیک شهر مکه] رسیدم, ((عثمان بـن ابـى طلحه)) را دیدم. گفت: کجا مى روى؟ گفتم: به سوى شوهرم در مدینه. گفت: کسى بـا تو هست؟ گفتم: نه, سوگند بـه خدا! غیر از خدا و فرزندم کسى بـا من نیست. گفت: بـه خدا سوگند! رهایت نمى کنم. افسار شترم را گرفت و شتر را مى کشید, تا مرا بـه مدینه رساند. سوگند بـه خدا! کریمتر از او در بـین عرب ندیدم. هرگاه بـه منزلى مى رسـیدیم, شـتـر را مى خواباند و خودش زیر سایه درختى مى رفت, تا وقت سفر مى رسید ... تا مرا بـه قبـا رساند. گفت: شوهرت در اینجا است و سپس بـه سوى مکه برگشت.)) (6)
روشن است که چرا او تنها با فرزندش تصمیم دارد راه طولانى چند روزه را بـدون همراه بـپـیماید. او دوستدار شوهر خود و علاقه مند اسلام است. او داراى اراده اى محکم و عزمى راسخ است و در عین حال نمى خواهد بـراى کسى سختى ایجاد کند. امثال این ویژگیهاست که او را در بین زنان ممتاز مى کند, تا ابوبکر براى خواستگارى او برود و در پیشگاه پیامبر آن عذرها را بیاورد.
بـه هر حـال ام سلمه ویژگیهاى خـاصى داشت که سزاوار بـود همسر رسول الله(ص)شود و در بـیت نبـوت وارد گردد. اگر بـرکاتـى که در خانه پـیامبـر داشتـه و وصایایى که نزد او گذاشتـه شده, چـه از ناحیه پـیامبـر(ص)و چه از سوى امام حسین(ع)و علامتهایى که بـراى کشته شدن حسین نزد او گذاشته و نیز نزول آیه تطهیر در بیت او و نصیحتهایى را که به عایشه کرده, جمعآورى شود, معـلوم مى گردد او باید به بیت نبوى راه مى یافت, تا همه این برکات از او حاصل شود.
علاوه بـر اینکه او داراى چهار فرزند یتیم بوده کــه پیامبـر بـه عنوان رهبـر امت اسلامى باید بـراى تـغذیه و امنیـت و سرپـرستـى آنها فکرى مى کرد.
او وارد خانه نبـى اکرم شد, ولى على رغم اینکه خـود را غیور و حسـود مى دانسـت, دیگران بـودند که بـر او غیرت ورزیدند و او را مسخره کردند, تـا آیه ((یا ایها الذین امنوا لا یسخر قوم من قوم عسى ان یکونوا خیرا منهم و لا نسـإ من نسـإ عسـى ان یکن خـیرا منهن)) (7)آنان را از مسخـره کردن بـازداشـت و بـا اشـاره گفت: ام سلمه از آنان بهتر است و در آخر آیه بـا صراحت بـیشترى القاب بدى را که بـراى ام سلمه بـه کار مى بـردند, ((فسوق)) نامید(بـئس الاسم الفسوق بعد الایمان)تا شاید دیگر چنین القاب بـدى را بـراى او به کار نبرند.

ازدواج با ام حبیبه
یکى از همسران رسول الله(ص)ام حبـیبـه دختـر ابـوسفیان است. او همسر عبیدالله بـن جحش بـود. هر دو در مکه مسلمان شدند و در اثر فشار مشرکان و آزار و اذبت آنان با گروهى از مسلمانان به حبـشه هجرت کردند. در آنجا داراى فرزندى به نام ((حبـیبـه)) شدند, که کنیه ((ام حـبـیبـه)) از همین فرزند گرفتـه شده اسـت. در حـبـشه عبـیدالله مسیحیت را بـرگزید و نصرانى شد و در همان جا از دنیا رفت. ام حبیبه بدون همسر در کشورى غریب باقى ماند و روحیه وى در اثر این دو حادثه تضعیف شد:
شوهرش مسیحى شده و فوت کرده است و خود در غربـت زندگى مى کند. پیامبـر اکرم(ص) مصلحت دید او را بـه ازدواج خود درآورد تا بـه گونه اى روحیه او را تقویت کند; از این رو بـه نجاشى نامه اى نوشت و از او خواست ام حبیبه را براى ایشان خواستگارى کند, و او چنین کرد. آنقدر ((ام حـبـیبـه)) از این خـبـر خـوشحـال شد که تـمامى النگوهاى خود را بـه غلامى که این خبـر مسرت بـخش را بـه وى داد, بخشید.(8)پیامبر با زنى ازدواج کرد که نه او را مى توانست ببیند و نه در شـهر او بـود و نه رسـیدن بـه وى بـرایشـان ممکن بـود.

ازدواج با زینب بنت جحش
ایشان خواهر عبدالله جحش و دخترعمه پیامبر اکرم(ص)است, که از سابقان در اسلام بود. پیامبر اکرم او را بـه ازدواج زید درآورد. زید فرزند حارثه, غلامى بود که پیامبـر او را آزاد ساخت و او را بـه فرزندى قبـول کرد. زینب مدتـى نزد زید بـود, اما بـه خـاطر اختلافهاى سلیقه اى و قبیله اى و شخصیتى نتوانستند زندگى را ادامه دهند و زید وى را طلاق داد. وقتى که عده زینب تمام شد, پـیامبـر اکرم(ص)زید را فرستاد, تا او را براى حضرت خواستگارى کند. زینب گفت: تصمیمى نمى گیرم, تـا خدایم فرمان دهد, و بـه نمازخانه خود رفت و بـه عبـادت پرداخت, تا آیه قرآن نازل شد: ((فلما قضى زید منها وطرا زوجناکها; وقتى زید بهره خود را از او برگرفت, ما وى را به ازدواج تو درآوردیم.)) (9)
به همین جهت رسول الله(ص)بدون اذن بر او وارد شد و وى بر سایر زنان افتخـار مى کرد که خـداوند او را بـه ازدواج پـیامبـر(ص)در آورده است. در این ازدواج پـیامبـر, بـا نان و گوشت ولیمه داد. زینب از زنان نیکوکار و بخشنده بود. بـه بـرکت او ازدواج بـا همسر پـسرخوانده جـایز شد و سنت جـاهلى شکست و آیه حـجـاب نازل شد.(10)

توضیح آیه 37 سوره احزاب
در باره زینب و سبب ازدواج پیامبر با ایشان و زمینه هاى قبـلى آن بحثهاى گوناگونى مطرح است که براى رفع پاسخ به برخى پرسشها, آیه 37 سوره احزاب را توضیح مى دهیم:
((و اذ تـقول للذى انعـم الله علیه و انعـمت علیه امسـک علیک زوجک و اتق الله و تخفى فى نفسک ما الله مبـدیه و تخشى الناس و الله احق ان تخشاه فلما قضى زید منها وطرا زوجناکها لکى لا یکون على المومنین حـرج فى ازواج ادعیائهم اذا قضوا منهن وطرا و کان امر الله مفعولا; و یاد آور هنگامى که مى گویى بـه آن کس که خـدا بـه او نعمت داده است و تو بـه او نعمت داده اى, همسرت را بـراى خودت نگه دار و از خدا بـترس. و در نفس خود چیزى را مخفى مى کنى که خـداوند ظاهرکننده آن اسـت و از مردم مى تـرسـى, در حـالى که خداوند سزاوارتر است که از او بتـرسى. هنگامى که زید خواستـه و آرزویش را برآورد, ما همسرش را به ازدواج تو درآوردیم, تا براى مومنان ازدواج با همسران فرزندخوانده هایشان سختى نداشته بـاشد, وقتى که آنان بـه کامیابـى خود پـایان دادند و امر و فرمان خدا انجام شده است.))
نکته هایى که از این آیه استفاده مى شود:
1ـ ازدواج بین پیامبـر و زینب را خداوند بـرقرار کرده و تصمیم خداوند بر آن بود.
2ـ هدف از این ازدواج شکستـن رسـم غلط حـرمت ازدواج بـا همسـر فرزندخوانده, پس از طلاق بود.
3ـ پـیامبـر از مسإله اى خـوف داشت که خـداوند بـه او مى گوید:
ترسى ندارد و باید فرمان و خواست خدا مبنى بـر ازدواج بـا زینب صورت پذیرد.
4ـ زید کـامیابـى خـود از زینب را بـه پـایان رسـانده و دیگر نمى خواست از او کامیاب شود.
5ـ پیامبر چیزى را در درون خود مخفى مى کرد که خداوند خواستار علنى شدن آن است.

خرافه هاى اسرائیلى در تفسیر آیه
پـیامبـر چه چیز را مخفى مى کرد؟ افسانه گویان و داستان سرایان, امورى را گفتـه اند که از صدر و ذیل آیه, بـطلان آن بـه طور کامل روشن مى شود. مثلا گفته اند: هنگامى که نزاع خود را پـیش پـیامبـر آوردند یا هنگامى که پیامبر به طرف خانه زید رفت و از سوراخ در نگاه کرد, چشمش به زینب افتاد و محبت او در دل پیامبر جاى بـاز کرد! و ایشان مى خواست به نحوى زید او را طلاق دهد, تا پیامبر با او ازدواج کند! ولى این حـرف بـا دلایلى از آیه و غیر آیه مردود است;
اولا: پیامبر معصوم است و نگاه کردن از سوراخ در خانه و امثال آن حرام است, که از پیامبر سر نمى زند.
ثانیا: بـر فرض محال که پیامبـر معصوم نبـاشد, این گونه امور خلاف اخلاق است. کارهاى ضد اخـلاقى از انسانهاى عادى صادر نمى شود, تا چه رسد به پیامبر اکرم!
ثالثا: آیه تصریح دارد خداوند این ازدواج را ترتیب داده است.
اگر شخصى گناهى شرعى و یا امرى خلاف اخلاق انجـام دهد, خداوند او را طرد مى کند, نه اینکه خودش ازدواج را بر پا کند.
رابـعا: آیه تـصریح دارد زید, کامیابـى خود را از زینب تـمام کرده بود, نه اینکه به خاطر پیامبـر ـ بـا اینکه همسرش را دوست مى داشت ـ وى را طلاق داده باشد.
خامسا: از لحاظ تاریخى روشن است زینب دخترعمه پیامبـر بـود و خودش پیشنهاد ازدواج به پیامبر اکرم را داده بود. اگر زیبایى و جمال و این گونه امور مطرح بود, هنگامى که او دختر بود, پیامبر مى توانست با او ازدواج کند.
اساسا زینب مى خـواست همسر پـیامبـر بـاشد, ولى پـیامبـر اکرم مى خواست او را به ازدواج زید درآورد و زینب مخالفت کرد, تا آیه نازل شد: ((هیچ مومنى را نرسد که وقتـى خـدا و رسول خـدا حـکمى کردند, آنان خودشان اخـتـیاردار بـاشند.)) در آن هنگام بـود که زینب به ازدواج با زید تن داد. بنابراین اگر پیامبـر(ص)زینب را بـه جهت زیبـایى و امثال آن مى خواست و این مسإله بـود که مخفى مى کرد, روشـن اسـت که قبـل از ازدواج وى بـا زید و در زمانى که زینب دختـر جوانى بـود, پـیامبـر مى تـوانست بـا وى ازدواج کند. سادسا آیه اصرار دارد ازدواج پیامبر(ص)بـراى سنت شکنى است, نه به جـهت زیبـایى و مسایل شخصى. در نتـیجـه این ازدواج بـه خاطر مصالحى که خـدا مى خـواست و یکى را بـیان کرده است, انجـام شد و چیزى که پیامبر(ص)مخفى مى کرد, شاید این بـود که خداوند قبـلا او را از این مسإله باخبـر ساخته بـود که زینب جزء همسرانش خواهد بـود و چـون پـیامبـر دید زینب همسر پـسرخـوانده اش است, از این مسإله بیم داشت و مى خواست زید وى را طلاق ندهد تا زمینه ازدواج پـیامبـر فراهم نشود, ولى خـداوند مى خـواست این امر محـقق شود. آخرین جواب در باره این ازدواج و شبهات آن, این است که در سوره احزاب هم داستان زینب و زید را مطرح کرده ـ که بـیشترین خرافات را داستان سرایان در ذیل همین آیات بیان کرده اند ـ و هم بـهترین آیات مربوط بـه پیامبـر را نازل کرده است, از جمله ((ان الله و ملائکته یصلون على النبى یا ایها الذین آمنوا صلوا علیه و سلموا تسلیما; همانا خدا و فرشتگان بر پیامبر درود مى فرستند. شما نیز اى ایمانآورندگان! بر او درود بفرستید و بر او به نحوى خاص سلام کنید.)) (11)همچنین در همین سوره اسـت: ((لقد کان لکم فى رسـول الله اسوه حسنه,(12)به تحقیق براى شما در(سیره و عمل)رسول الله اسوه و سرمشق نیکویى است.)) آنان که خـرافه هاى اسرائیلى را ذیل برخـى آیات این سوره مطرح مى کنند, آیا فکر نمى کنند آن خـرافه ها با اسوه بـودن پیامبـر و بـا درود خدا و فرشتگان سازگار نیست؟! پیداست همه اینها خیالاتى است که دشمنان پروریده اند و دوستان با جهالت تمام در بـرخى کتـابـهاى تـفسیرى آورده اند, در صورتـى که قراین موجـود در خـود آیات و در کل سـوره این افـسـانه ها را رد مى کند.

ازدواج با جویریه
در غزوه بنى المصطلق, جویریه دختر حارث(رییس قبیله بنى المصطلق)همراه بـا عده اى از زنان و مردان اسیر شد. در تقسیم غنایم, جویریه, سهم ثـابـت بـن قیس شد. جویریه بـا مولاى خود عقد کتابت نوشت; یعنى جویریه در قبـال پـرداخت مقدار معینى از پـول آزاد شود. جویریه بـراى تـهیه پـول نزد پـیامبـر آمد و گفت: من جویریه دختر حارث رییس قبیله بنى المصطلق هستم. بـلاها و مصایبـى که به من رسیده, بر شما مخفى نیست. من عقد مکاتبـه بـراى آزادى خود نوشته ام. سپس سر خود را از خجالت پایین انداخت و بغض گلویش را گرفت و بـا صدایى حـزین گفت: مرا بـراى تـهیه پـول یارى کن! پیامبر اکرم(ص)فرمود: یا بهتر و بالاتر از کمک براى تهیه پول؟ سپس پـیامبـر اکرم(ص)ادامه داد: آیا حاضرى آن مقدارى را که بـا ارباب خود مکاتـبـه کرده اى, بـپـردازم و تـو را بـه ازدواج خود درآورم؟ جـویریه گفت: بـله, حـاضرم. و رسول اکرم(ص) چـنین کرد. وقتى خبر به مسلمانان رسید, گفتند: پیامبر داماد این قبیله شد.
پس ما خویشان رسول الله را به اسارت نزد خود گرفته ایم. عجب کار بدى است. فورا هر چه اسیر از قبیله بـنى المصطلق نزد آنان بـود, آزاد کـردند و بـه این تـرتـیب حـدود صـد اسیر آزاد شدند.(13) زنى بـابـرکت تـر از جـویریه بـراى قبـیله خـود سـراغ دارید؟! بنابراین همان گونه که روشن شد ازدواج پیامبر با جویریه, آزادى اسراى بنى المصطلق و سپس مسلمان شدن آن قبیله را به همراه داشت. شایان ذکر است جـویریه قبـل از پـیامبـر, همسـر پـسـرعموى خـود (ابـن ذىالشـفـر)بـود. او از رسـول الله صـاحـب فـرزند نشد.(14)

ازدواج با صفیه
یکى دیگر از همسران پیامبر اکرم(ص)صفیه دختر حیى بن اخطب بود, که در غزوه خیبـر بـه اسارت مسلمانان در آمد. پـس از فتح خیبـر بلال, صفیه و دخترعمویش را به اسارت گرفت و آنان را نزد پیامبـر اکرم(ص)آورد. در مسیر آنان را از کنار کشـتـه شـدگان یهود عبـور داد. دخترعموى صفیه همین که کشتـه ها را دید, بـر سر و صورت خود زد و خاک بـر سر خود ریخت, ولى صفیه آرامش و وقار خویش را حـفظ کرد. وقتى نزد پیامبر اکرم(ص)رسیدند, حضرت بـه بـلال فرمود: مگر رحمت و عطوفت از دلت رخت بـربـستـه است؟! چـرا آنان را از کنار کشته شدگان عبور دادى؟!
سپـس حضرت دخترعموى صفیه را دید که شور و شیون سر داده و خاک بـر سـر ریخـتـه اسـت; از این رو فرمود: این شیطان را از من دور کنید.
در این لحظه چشم حضرت بـه صورت کبـودشده صفیه افتاد و پرسید:
چرا صورتت کبـود شده است؟ صفیه جواب داد: شبـى در خواب دیدم که ماه در دامان من واقع شده است. صبـحـگاهان خـواب خـود را بـراى شوهرم(کنانه بن ابى حقیق)بیان کردم. او سیلى محکمى به صورتم زد و گفت: مثل اینکه آرزوى محمد را در دل مى پرورى؟!
پیامبر اکرم(ص)به پاس جبران ضربه اى که او خورده بـود, فرمود:
اگر اسلام را قبول کنى, تو را به همسرى خود برمى گزینم و اگر بـر یهودیت باقى باشى, تو را آزاد مى کنم, تا نزد قبـیله ات بـرگردى. صفیه جـواب داد: قبـل از اینکه مرا بـه اسلام دعوت کنى, ایمان آورده ام و مـاندن نزد رسـول خـدا بـرایم ارزشـمـندتـر اسـت.(15 در صـفحـات آینده عـشـق وافر صـفیه بـه پـیامبـر اکرم و گریه بـى تـابـانه وى هنگام فوت آن حضرت و دعاى سوزناک او را ـ که از صمیم دل از خدا مى خواست دردهاى پیامبر را به جان او بیاندازد و او به جاى پیامبـر در بـستر مرگ قرار گیرد ـ بـیان خواهیم کرد.
زن فداکارى که پیش از رسیدن لشکر اسـلام بـه سـرزمینشان ایمان مىآورد و دلش بـه عشق اسلام مى تپـد, بـه طورى که در آن راه سیلى مى خورد, سزاوار مرد دیگرى غیر از پـیامبـر نیست. خـانمى که بـا بـزرگوارى از کنار کشتـگان طایفه خود عبـور مى کند و اگر چه دلش آتش مى گیرد, ولى فریاد برنمىآورد و خطایى مرتکب نمى شود, سزاوار این است که در زمره همسران رسول اکرم(ص)باشد.
علت ازدواج پیامبـر بـا صفیه, علاوه بـر تمامى ثمرات عمومى که ازدواجـهاى پـیامبـر داشت ـ نظیر ایجـاد دوستـى بـین یهودیان و مسلمانان, تشویق و تـرغیب یهودیان بـه پـذیرش اسلام, رضایت دادن مسلمانان به اینکه اهل خیبر در آنجا بمانند و کشاورزى خیبـر را به عهده بگیرند ـ داراى نکته دیگرى نیز بود که به آن مى پردازیم:
صفیه دختـر رییس قبـیله است و او نبـاید مانند سایر زنان بـه اسارت رود و در خانه هر کسى وارد شود, بلکه باید شخصیت اجتماعى او لحاظ و حفظ شود.
در احـادیث اسلامى داریم که ((للامام صفو المال; بـرگزیده مال, سهم امام اسـت)) . در تـوضیح, امور و اشیاى کم نظیر و غیر قابـل تقسیم و گرانبـها را ذکر مى کنند.(16) بـانویى همچون صفیه که از رویا و خوابش روشن مى شود از قبـل عشق اسلام را در سر داشته و در همان خیبـر ـ در کنار کشته هاى پـدر و اقوامش ـ مسلمان شده(17)و حتى با عبور از کنار آنان ـ اگر چه قلبـش حزین شده ـ ولى فریاد و فغان راه نینداخته و وقتى پـیامبـر او را مخیر بـین ماندن در خیبـر یا اسلام آوردن و همسر پیامبـر شدن مى کند, دومى را انتخاب کرده است(18), این چـنین زنى سزاوار نیست در خانه هر فردى قرار بگیرد; خصوصا که بـرخى مسلمانان, ضعیف الایمان یا منافق بـودند و صفیه نمى توانست در آنجا اخلاق اسلامى را فرا گیرد.

محبتهاى متقابل پیامبر اکرم(ص)و صفیه
در یکى از سـفـرهاى حـج که همسـران پـیامبـر اکرم(ص)همراه وى بودند, شخصى شترهاى زنان پیامبر را با سرعت مى راند ... در بـین راه شتر صفیه به زانو درآمد و از راه رفتن ایستاد. او شروع بـه گریه کرد. پیامبر اکرم(ص)وقتى شنید, آمد و با دست اشکهاى او را پـاک کرد. گریه صفیه شدت یافت و حضرت ایشان را دلدارى داد, تـا او آرام شود, ولى بـیشتـر گریه مى کرد. حضرت او را از گریه کردن بـازداشت و بـه مردم دستـور داد همان جا فرود آیند, در حالى که تصمیم بـه فرود آمدن در آن مکان را نداشت. صفیه مى گوید: آن روز سهم من بود و پیامبر مى بـایست پیش من بـاشد. وقتى که خیمه رسول اکرم بر پا شد, ترسیدم که در درونم کمى از او ناراحت باشم. پیش عایشه رفتم و گفت: مى دانى که من روز و سهم خودم از پـیامبـر را بـه هیچ قیمتى نمى فروشم, ولى اکنون روزم را بـه تو مى بـخشم, تا رسول الله را از من راضى کنى. او قبول کرد و روسرى پوشید که آن را زعفرانى کرده بود. بر آن آب پاشید تا بوى خوش آن بـیشتر شود و لباسهایش را پوشید و پیش رسول خدا رفت. پرده خیمه را بالا زد. رسول اکرم فرمود: اى عایشه! چه شده است؟ امروز سـهم تـو نیسـت. عایشه جواب داد: ذلک فضل الله یوتیه من یشإ; این بـخشش خداست. به هر که خواست, مى دهد.
وقتى صبحگاهان شد, پیامبر به زینب بـنت جحش گفت: اى زینب! آیا خواهرت صفیه را بر شترت میهمان مى کنى؟ زینب با تعجب گفت: من زن یهودى تو را میهمان کنم؟! پیامبر اکرم با شنیدن این سخن غضبناک شد و با او قهر کرد, و تـا مکه و در ایام منى و در بـازگشت تـا مدینه و ماههاى محرم و صفر بـا او اصلا حرف نزد و سهمى هم بـراى او قرار نداد. زینب کم کم مإیوس شـد و فکر کرد پـیامبـر بـراى همیشه او را رها کرده است, ولى در ماه ربیع الاول پیامبـر بـر او وارد شد و بـا دسـت خـویش خـانه را مرتـب کرد. زینب مى گوید: از خوشحالى نمى دانستم چه انجام دهم. به هر حال پیامبـر از او راضى شد. (19)

نکته هاى اخلاقى ـ اجتماعى
1)در سفر و حضر زنان پیامبر سهم مشخصى داشته و عدالت در بـین آنان رعایت مى شد.
2)پیامبر با همه مشکلات و گرفتاریهایى که یک رهبر دینى, سیاسى داشت و علاوه بر آن مشکلات سفرهاى آن روز, بـاز از کوچکترین امور غفلت نمى کرد و براى دلدارى صفیه شخصا اقدام نمود و با پاک کردن اشک چشم و صحبت کردن با او و یک شب رحل اقامت گزیدن به خاطر او مهربانى زایدالوصف خود را نشان داد.
3)این همسران پیامبر بودند که مى خواستند پیش پیامبر بـاشند و آن را به هیچ قیمتى معامله نمى کردند.
4)صفیه ادب را در حضور پیامبر بـسیار رعایت مى کرد و وقتى کمى از پیامبر دلگیر بود یا فکر مى کرد پیامبر از او دلگیر است, سهم خود را به عایشه مى دهد, به این شرط که عایشه پیامبر را از صفیه راضى کند.
5)زنان پیامبـر حق داشتند نوبـت خود را بـه یکدیگر بـبـخشند. 6) پیامبـر بـا ادب تمام از زینب مى خواهد صفیه را بـر شتر خود سوار کند و صفیه را خواهر او قلمداد مى کند.
7) زینب بـه خاطر امورى از صفیه عصبـانى است, که عبـارتند از:
غیرت زنانه که معـمولا همسـران یک مرد نسـبـت بـه یکدیگر دارند; ملاطفتهاى نبى اکرم به صفیه که غیرت زینب را بیشتر تحریک کرده و او را به اهانت باز داشته است; صفیه بـا اینکه دیرتر از دیگران به بـیت پیامبـر راه یافته, ولى ادب و اخلاق او بـراى وى جایگاه خـاصى بـاز کرده, آن چـنان که زینب را بـه عکس العمل وا مى دارد.
8) بـا اینکه صـفیه در همان لحـظه اول اسـارت, مسـلمان شـد و پیامبر را برگزید, ولى با این حال عصبانیت زینب بـاعث مى شود او را یهودى بـنامد و موجب ناراحتـى پـیامبـر, زینب و محرومیت خود بشود.
9) پیامبر اکرم بـا تکلم نکردن بـا زینب و قهر کردن از او, وى را متوجه اشتـبـاه خود ساخت و درسى بـه او داد تـا وى و دیگران بدانند نباید با آبروى مردم بازى کرد و با زبان, اسبـاب آزار و اذیت آنان را فراهم ساخت.
10) با اینکه پیامبر از زینب آزرده خاطر شد, ولى کلام نابهنجار یا خشمآلودى نفرمود و تنها با سکوت و قطع مراوده بـه تربـیت او پـرداخـت, و این یکى از راههاى موفق در تـربـیت بـدگویان اسـت.
11) پس از گذشت مدتى و ادب شدن زینب پیامبـر شخصا بـه خانه او رفت و خانه را مرتب کرد, نه اینکه منتظر باشد کسانى واسطه شوند و آنان را آشتى دهند و یا اینکه بخواهد با کبر و غرور از ادامه زندگى, خوددارى کند و به خاطر داشتـن همسران متـعدد یکى را رها سازد.

صفیه و خاطره اى از پیامبر اکرم(ص)
((تا حال شخصى را نیکوسیرت تر از رسول الله نیافته ام. شبى مرا پـشت سر خود روى شترش سوار کرده بـود. داشتم کسل و خسته مى شدم. رسول الله بـا دستش مرا گرفت, تا نیفتم و آسیبـى نبـینم و گفت: مقدارى صبر کن, تحمل کن, کم کم مى رسیم, اى دختر حیى! و گفت, اى صفیه! من از رفتارم با تو عذرخواهى مى کنم.)) (20)

نکته ها:
1ـ رسول اکرم حتـى بـعد از فتـح خیبـر و بـه دست آوردن غنایم زیاد, باز براى خود مرکبـى جدا و بـراى همسرش مرکبـى دیگر قرار نمى دهد و او را بر مرکب خود سوار مى کند و از افتادن او جلوگیرى مى کند.
2ـ در وقت جـنگ بـه حـکم وظیفه شرعى و رفع فساد, بـا مفسدهاى خیبـر مى جـنگد و آنان را قلع و قمع مى کند, ولى در حیطه اخلاق از زنش عذرخواهى و بـیان مى کند: این قلع و قمع بـه خـاطر حـرفها و کارهاى خود آنان بود.
3ـ صفیه انسان جهان دیده اى است. او دختر رییس قبیله است و قبلا یهودى بـوده و از تـعـالیم آنان آگـاه اسـت. پـیامبـر اکـرم از بـین بـرنده قوم او بـود, ولى بـا این حال او را داراى نیکوترین اخلاق مى داند.

ماریه قبطیه
ماریه و خواهرش شیرین را ـ مقوقس مصرى ـ حاکم اسکندریه و مصر با اشیایى دیگر در سال هفتم هجرت به عنوان هدیه بـراى پیامبـر فرستاد. آنها در سال هشتم بـه مدینه رسیدند. این دو خواهر قبـل از رسیدن به مدینه مسلمان شدند. پیامبـر اکرم(ص)ماریه را بـراى خود گرفت و شیرین را به حسان بن ثابت داد.(21)
پیامبر اکرم از ماریه داراى فرزندى به نام ابـراهیم شد که در ذىالحجه سال هشتم متـولد شد و پـس از شانزده یا هیجده ماه وفات یافت. پـیامبـر اکرم(ص)ماریه را بـه همسرى نگرفت. او بـه عنوان کـنیز در بـیت رسـول الله بـود, ولى پـیامبـر او را زیاد دوسـت مى داشت. از طرفى پیامبـر اکرم غیر از حضرت خدیجه, از هیچ یک از همسرانش داراى فرزند نشد. تـنها از ماریه فرزنددار شد و او نیز در زمان رسول اکرم ـ تـنها چند ماه قبـل از وفات پـیامبـر ـ از دنیا رفت.(22)

عجایب زندگى انبیا
یکى از عجایب زندگى پـیامبـر اکرم(ص)این بـود که وى از خدیجه هفت فرزند داشـت که عـبـارت بـودند از: زینب, ام کلثـوم, فاطمه, رقیه, قاسـم, طاهر و طیب.(23)ولى از سـایر زنان ـ بـا اینکه از شوهرهاى قبلى فرزند داشتند و مى توانستند دوبـاره بـچه دار شوند, رسول الله از آنان بچه دار نشد.
پـیامبـر از اول تـا آخر عمر از نظر مزاجـى سالم بـود و زنان پـیامبـر نیز سالم بـودند, چـون از شوهر یا شوهرهاى قبـلى صاحب فرزند شدند, ولى خـداوند نخـواست آنان از پـیامبـر صاحـب فرزند شوند; همان طور که در مورد پیامبران قبـلى نوع دیگرى را خواسته بود; مثلا حضرت ابـراهیم در دوران پیرى و کهولت سن از زنى پیر و نازا بـچـه دار مى شـود; زکریا نیز همین طور. در قـرآن بـه هر دو واقعه اشاره شده است. ((قالت یا ویلتـا إلد و انا عجـوز و هذا بـعلى شیخا ان هذا لشىء عجـیب(24); همسر ابـراهیم گفت: اى واى! آیا من مى زایم در حالى که پـیرزنى عاجـزم و این شوهر من است که پیر است. واقعا این خبر عجیبى است.))
((قال رب انى یکون لى غلام و کانت امرإتى عاقرا و قد بلغت من الکبر عتیا; (25) و زکریا گفت: اى پروردگار من! چطور من پسردار مى شوم در حـالى که همسرم نازا بـوده و من بـه پـیرى مفرط دچـار شده ام؟!))
و پـیامبـر دیگرى بـدون پـدر بـه وجود مىآید و در گهواره سخن مى گوید, و پیامبر دیگرى را دشمنش نگهدارى و محافظت مى کند. بودن ماریه در بیت رسالت علاوه بر بـرخى ثمرات عمومى که قبـلا ذکر شد, براى نشان دادن امور ذیل نیز بوده است:
1ـ شخصیت دادن بـه ماریه و بـا او معامله زن حر و آزاده کردن, با اینکه به عنوان کنیزى فرستاده شده بود.
2ـ ثابت شدن صحت مزاجى پیامبر
3ـ فرزنددار شدن از پیامبر قابـلیت خاصى را مى طلبـد که در هیچ یک از زنان متعدد پیامبر در مدینه یافت نمى شد.
4ـ امتحان زنان پیامبر که چگونه بـا ماریه و فرزند او بـرخورد مى کنند.

چکیده بحث
رمز تعدد همسران پـیامبـر اکرم(ص)بـا توجه بـه عوامل محیطى و جـغرافیایى و اجـتـماعى روشن شد و معلوم گشت در آن وضع که زنان سرپناه نداشته و موجود مزاحم و بى ثمرى تلقى مى شدند, ازدواج بـا زنان متـعدد نه تـنها بـد نبـود و از دید شهوانى مورد نظر قرار نمى گرفـت, بـلکه نوعـى شـخـصـیت دادن بـه زن و رعـایت او بـود. و نیز روشن شد ازدواج مى توانست پـیوندهاى قبـیله اى را مستحکم کند و از کینه تـوزیها بـکاهد و مشکلات اقتـصادى افراد را بـرطرف کند. مسوول جامعه در مدینه باید فکرى به حال بیوه زنان فقیرى که از فامیل و قبیله خود دور بودند بکند, به طورى که آبرو و شخصیت و روحیه آنان حفظ شود و احساس حـقارت نکنند و لازم نبـاشد مانند مردان فقیرى که در صفه جاى مى گرفتند, آن جا بروند. علاوه بر این ازدواج پـیامبـر اکـرم بـا هر یک از همسـرانش, اثـراتـى داشـت. یادآورى: تـا اینجا همسران معروف پـیامبـر(ص)معرفى شدند, ولى حـضرت همسران دیگرى نیز داشتـه که بـرخـى در زمان خـود او وفات یافته اند و برخى را پیامبـر قبـل از مراسم عروسى رها کرده است, که چون در این بحث حایز اهمیت نبودند, از ذکر آنها خوددارى شد. در ادامه به مناسبـت, از بـرخى آنان ذکرى بـه میان مىآید.ادامه دارد.

 

پى نوشت :
1ـ نقش عایشه در اسلام, مرتضى عسکرى, ج1, ص86. 2ـ همان, ص187.
3ـ همان, ص158.
4ـ همان, ص;67 کنزالعمال, ج13, ص697.
5ـ نقش عایشه در اسلام, ص329 و 330.
6ـ همان.
7ـ سوره حجرات, آیه 11.
8ـ نقش عایشه در اسلام, ص303.
9ـ سوره احزاب(33), آیه 37.
10ـ اسدالغابه, ج7, ص126.
11ـ احزاب(33), آیه 56.
12ـ همان, آیه 21.
13ـ اسدالغابه, ج;7 کامل ابن اثیر, ج1, ص578.
14ـ کامل ابن اثیر, ج1, ص578 و 579.
15ـ طبقات ابن سعد, ج8, ص120.
16ـ وسائل الشیعه, ج6, ص365.
17ـ طبقات ابن سعد, ج8, ص120.
18ـ همان.
19ـ مسند احمد حنبـل, ج6, ص337 ـ ;338 اسدالغابـه, ج7, ص169.
20ـ کنزالعمال, ج13, ص637, حدیث 37609.
21ـ الکامل فـى التـاریخ, ج1, ص;601 اسـدالغـابـه, ج7, ص253.
22ـ دهخدا, ج1, ص237.
23ـ اسـدالغـابـه, ج7, ص;82 الکـامل فـى التـاریخ, ج1, ص665.
24ـ هود(11), آیه 72.
25ـ مریم(19), آیه 8.