زنان کشمیر در محدوده فلاکت و بدبختى

نویسنده


 

زنان کشمیر در محدوده فلاکت و بدبختى
نشریهThe Hindu ـ هند / 17 اکتبر 1999(25 مهر 78
ترجمه: محبوبه پلنگى

 

 

یک دهه حضور نیروهاى انتظامى امنیتى در کشمیر[ هند] و مبارزه علیه آنان توسط مردم مسلمان, حدود 2000 خانواده بى سرپرست بـاقى گذارده است که این خانواده ها از سرنوشت مردان خود بى اطلاعند. در واقع ناپدید شدن ربـوده شدگان توسط نیروهاى امنیتى یک وضعیت غیر عادى بـراى همسـران آنان بـه جـاى گذاشـتـه اسـت که بـا عـنوان ((نیمه بـیوگان)) مطرح اند. بـلاتـکلیفى این زنان از جـهت شوهردار بـودن یا بـیوه بـودن آنان بـه عـلت سـرنوشـت نامعـلوم شـوهران گمشده شان, رنجى مضاعف بر زندگیشان افزوده است.
بـه عـنوان مثـال ((رفیقه)) زنى که شـوهرش بـه نام ((مشـتـاق احمدخان)) حدودا سه سال پـیش تـوسط نیروهاى امنیتـى بـه بـهانه بازجـویى, ربـوده شده اسـت, نمونه اى از این زنان اسـت. بـعد از اینکه همسرش که بـه عنوان یک کارگر سـاده جـنگلدارى روزمزد کار مى کرد, دسـتـگیر و بـه سـرنوشـت نامعلومى گرفتـار آمد, رفیقه و فرزندانش مورد ضرب و شـتـم واقع شـدند و مادر پـیر وى نیز کتـک خورد. ((مشتاق احمد)) را با خود بـردند و هنوز پس از سه سال از او خبـرى نیست. رفیقه در این مدت تمام پادگانهاى ارتش کل ایالت کشمیر را در جستجوى همسرش بـوده است اما از او اثرى نیافته است و حتى حاضر شده است با وضع بد اقتصادى که دارد, حدودا 000 / 10 روپیه هندى بـه نیروهاى امنیتى بـدهد و شوهرش را آزاد کند, اما پول پرداخت شد, ولى اثرى از همسرش نیافت.
خبـرنگار مى نویسد: زمانى که رفیقه را ملاقات کردیم او در خانه پدرىاش با سه فرزند خردسال خود زندگى مى کرد. در موقعى که همسرش ربوده شد دو فرزند داشت و سومین فرزند خود را باردار بود که پس از پنج ماه بـه دنیا آمد. دخترى که هرگز پدرش را ندیده است. دو کودک پسر که بزرگتر هستند به مدرسه مى روند و رفیقه زیر بار این زندگى خرد مى شد. او بیسواد است و شغل و درآمدى ندارد که بتواند خود و فـرزندانش را اداره کـند و بـدون کـمک پـدرشـوهر و پـدرش نمى تواند به زندگى ادامه دهد. همسر او یک کارگر روزمزد بـوده و از محـل کار سـابـق او هیچ گونه کمک مالى بـه رفیقه و فرزندانش تعلق نمى گیرد. او تا سه ماه پـیش در خانه پـدرشوهرش بـود و حالا خانواده شوهر از او خـواستـه اند بـه خـانه پـدرىاش بـرگردد. او سردرگم است. خـود و بـچـه هایش را تـحـمیلى بـر دیگران مى بـیند.
با کمک یکى از نمایندگان ((سازمان حقوق بشر)) 300 تن از زنان هم سرنوشت ((رفیقه)) از دولت خـواسـتـند که یا شوهرانشان را بـه دادگاه معـرفى کنند و یا اینکه مقررى و پـول و کمک مالى از طرف دولت براى زنان بلاتـکلیف(نیمه بـیوه) تـعیین و تـامین شود. این تقاضا از طرف زنانى که همسرانشان کشتـه شدند(بـه شهادت رسیدند) نیز از دولت شده است. آنها هم از دولت تـقاضاى رسیدگى و دریافت کمک مالى دارند. زنان در کشمیر اکثـرا فقیر و بـیسواد هستـند و همه آنها نان خور خانواده هاى خود هستند.
((پروین آنگر)) موسس ((انجمن حمایت از خانواده هاى ناپـدیدشده)) که پـسـرش را حـدودا 9 سـال پـیش نیروهاى امنیتـى ربـوده اند و از حـال و وضعیت او بـى اطلاع است, یکى دیگر از زنان بـلاتـکلیف کشـمیرى اسـت که وضـعـیت پـرونده فرزند ربـوده شـده و ناپدیدشده اش, پس از 9 سال در دادگاه بلاتکلیف مانده است و نتیجه قطعى از وضعیت او ارائه نشده است.
((پـروین آنگر)) مى گوید: من در تلاش هستم که وضعیت پـرونده هاى همه خانواده هاى ربـوده شدگان و ناپدیدشدگان روشن شود تا بـیش از این, خانواده ها در رنج و عذاب نـبـاشـنـد. مـن از خـانـواده هاى هم وضعیت خودم مى خواهم که از ایده هاى من حمایت کنند و در تـلاش و تکاپـو بـاشند اما متإسفانه اکثرا روستایى هستند و از هر گونه حرکت و جنبش وحشت دارند و از اینکه سرنوشتى بـدتر از اینکه هست داشته بـاشند, بـه شدت مى ترسند. مشکلات روز بـه روز بـیش از پیش مى شود و در حال اوج گرفتن است و هر روز مى گذرد در حالى که براى این زنان ((نیمه بیوه)) و بلاتکلیف فلاکت و بدبختى است.
خـبـرنگار اضـافه مى کند: بـه گزارش یکى از کارشـناسـان عـلوم اجتـماعى و جـامعه شـناسـى بـه نام آقاى دکتـر ((بـشـیر احـمد)) خـانواده هاى بـى سـرپـرسـت ناشى از ربـوده شدن یا شهید شدن(کشتـه شدن)مردانشان وضعیتى از این قرار دارند.
90 % از زنان بـیوه شده یا (نیمه بـیوه)توسط خانواده هاى شوهرانشان از خـانه رانده شـده اند و در خـانه هاى پـدرى زندگى مى کنند و در واقع تحمیلى بـه خانواده هایشان هستـند. در واقع مشکل اصلى آنها در خانه هاى پدرى شوهرانشان با مادرشوهر و خواهرشوهرانشان بـوده
است. و 10% بقیه زنان توانسـتـه اند بـا کارهاى دسـتـى و صنایع دسـتـى در کارگاههاى کوچک, بـا مزد اندکى امرار معاش کنند. اما مشکل اصلى و جدى آنها داغ بیوه شدن و یا نیمه بیوه بودن آنها به دلیل راه و ایده همسـرانشـان اسـت که همواره بـا آنهاسـت و آنها زیر نظر نیروهاى امنیتى هستند و هر جا که باشند مشکوک بـه حساب مىآیند. بنابـراین از نظر موقعیت اجتـماعى و حضور در اجتـماع, این زنان بـسیار محدود هستند و ظاهر شدن آنان بـه منزله کمک بـه مخالفان نیروهاى امنیتى است!!
چـگونگى این حالت و دیدگاه در جـامعه و شرایط ویژه این زنان, وضعیت اجتماعى آنان را تـنزل داده است و این وضعیت تـإثیرگذار بـر روند تحصیلى و حضور فرزندان آنان در اجتماع نیز بـوده است. وضعیت جوانان این خانواده ها هم متـإثر از این قضایا است که 50 % آنها جـذب نیروهاى میلیشـیا مى شـوند کـه بـراى آزادى کـشـمیر مى جنگند و برخى از آنان نیز به علت عارضه هاى ناشى از عدم حمایت روحى و عاطفى پـدر و مادر (خانواده)اعمال و حـرکات ناهنجـار از خود بروز مى دهند.
((سـارا)) و دو فرزندش نمونه اى دیگر از زنان این وادىاند. او نیز در خانواده پـدرىاش زندگى مى کند و از سرنوشت شوهرش بـى اطلاع است. شوهر او در زمستـان 1990 در شبـى که حـکومت نظامى بـرقرار بوده است, ربوده شده و تاکنون از او هیچ گونه خبرى نیست. مادرش ((زیبـا)) که اکنون در مرز 60 سالگى است, بـراى خبـرنگار توضیح مى دهد که چگونه فرزندش را بـردند. او در زمستان 1990 پس از لغو حکومت نظامى ناپدید شد. خانواده او در کل ایالت کشمیر به جستجو پرداختند اما متإسفانه ردپـایى از او نیافتند. بـا پـى گیریهاى مداوم و دست بـه دامن شدن بـه مراکز پـلیس, سرانجام از پـلیس مرکزى جـامو(ایالت کشمیر و جـامو)نامه اى دریافت کردند که فاروق همسر سارا در بـخش زندانیان جـنایى بـه سر مى بـرد. ((سارا)) زن افسرده و غمگین او, بـه زندان در جـامو مراجـعه کرده تـا حداقل ملاقاتى بـا شوهرش داشته بـاشد. و از آنجا که پـلیس در این گونه موارد بـه مردم حـرف راسـت نمى زند, سـارا تـقاضا کرده اسـت اگر نمى گذارید او را ببـینم لااقل لبـاس و یا کفش او را بـه من نشان دهید تا نشانى از او داشته باشم و از زنده بـودن آن مطمئن شوم. اما متإسفانه هیچ گونه خبرى دال بر زنده یا مرده بـودن او بـه همسر بینواى او داده نشده است.
سارا با کارهاى بافتنى و دستى خود حداکثر پولى بـه مبـلغ 200 روپـیه در ماه دستمزد مى گیرد که این مبـلغ حتى خرج شهریه مدرسه دو فرزندش نمى گردد. او بـراى اینکه سـربـار پـدر و مادر خـود و همسرش نبـاشد, غذایى جداگانه و اندک بـراى فرزندانش مى پـزد. او مبلغ اندکى از خانواده خـود که آنها هم در شرایط خـوبـى بـه سر نمى برند, دریافت مى دارد و از آنجایى که به بیمارى سل مبتلا است, در بعضى مواقع اینقدر وضعیت جسمى اش وخیم مى گردد که حالت خفگى و فشار خون به او دست مى دهد. اما او هنوز چشم انتظار است تا شاید بتواند شوهرش را بـبـیند. آقاى ((پرویز امروز)) نماینده سازمان حقوق بشر تلاش مى کند تا براى مواردى چون سارا کمکى دریافت نماید و یا از طریق دادگاه بتواند وضعیت آنان را شفاف و روشن کند اما متإسفانه هیچ کدام از 300 موردى که در دست اقدام دارد, دادگاه تصمیمى در رابطه بـا آنها نگرفتـه و این خانواده ها بـلاتـکلیف و بـى خـانمان هسـتـند و در رنج و مشـقت و فلاکت ناشـى از فشـارهاى اجتـماعى و زندگى غوطه ور هستـند. و از آنجایى که آقاى ((پـرویز امروز)) نتـیجـه اى از اقـداماتـش ندیده اسـت ناامیدانه مى گوید:
((وکلا هم نمى توانند از حقوق کسانى که در محاصره رنج و بـدبـختى هستند, از حداقل حقوق انسانى آنان دفاع نمایند. ))
وکیل مدافـع دیگرى بـه نام ((غـلام احـمد)) کـه یکـى از وکـلاى بـازنشستـه و معروف است بـا 300 مورد دیگر دست بـه گریبـان است و همچنان شاهد بـى عدالتـیها, شکنجه ها و خانه خراب شدنها روى سر افـراد و کشـتـار بـى رحـمانه و اذیت و آزار اسـت, ولى هیچ کارى نتوانسته است انجام دهد و متـإسفانه اینقدر وضع وخیم گشتـه که حتى اگر ردپایى از گمشدگان و ربـوده شدگان پـیدا کنند, نیروهاى انتـظامى اظهار مى دارند, آنها را آزاد کرده ایم و مجددا ناپـدید شده اند و ما هیچ کارى نمى توانیم بکنیم.
این موارد آنقدر وضعیت را وخـیم و دشوار مى کند که دست و پـاى هر حقـوقـدانى را که بـخـواهد از حـق آنان حـمایت و دفـاع کند, مى بـندد. ظلم مضـاعـفـى که بـه خـانواده هاى کشـتـه شـدگان و یا ربـوده شدگان مى شود این است که پس از دستگیرى این افراد یا کشته شـدن آنان, خـانواده هایشـان مورد اذیت و آزار و شـکـنجـه قـرار مى گیرند و مایملک آنان, خانه, زمین و هر چه داشته باشند خراب و ویران مى گردد و از بـین مى رود. و اگر بـه طور خیلى نادر یکى از این افراد بى گناه ربوده شده, بى گناه شناخته شود و به خانواده و خانه اش برگردد, چیزى براى ادامه زندگى نخواهد داشت. در بعضى از موارد افـراد بـى گناهى کـه از زندانها رهایى یافـتـه اند پـس از بازگشت از خانه و کاشانه خود هیچ اثرى نیافتـه اند. البـتـه این گونه موارد توسط نیروهاى کمک سازمان ملل به ثبـت رسیده است, که در بـعـضـى از مواقع اگر اینها بـتـوانند نمى گذارند که خـانه و کاشانه دستگیرشدگان خراب گردد!؟
خبرنگار مى نویسد: سازمان ملل از زمانى که در این ایالت مستقر شده توانسته اندکى از مشکلات بر سر راه را از میان بردارد و بـا ملاقاتى که با چند نفر از اعضاى آنان داشتیم اعلام نمودند که بـه زندانها مراجعه و وضعیت درمانى و تحصیلى زندانیان ربوده شده را از نزدیک زیر نظر داشـتـه و رسـیدگى مى کـنیم. نیروهاى دولتـى و سازمان ملل امکان این را به وجود آورده اند تا هر گونه موارد یا شکایاتى از هر کسى را از دولت و غیره به ثبـت رسانیده و بـررسى کنند. که این یکى از وظایف مهم اینها بشمار مى رود.