مراسم تولد و نامگذارى در بلوچستان
در بلوچسـتـان, اغلب دخـتـرها را در سـن 14 و 15 سـالگى شوهر مى دهند و اگر دخترى بـعد از این سن و بـلوغ کامل بـه خانه شوهر نرود برخى وجود آن دختر را در خانه بدیمن مى دانند.
بلوچـها معتـقدند اگر زن حامله چـیزى را که میل بـه خوردن آن دارد برایش تهیه نکنند, چشم بـچه اى که در شکم دارد کج یعنى لوچ مى شود و یا گنگ مى شود و یا اینکه مادر بـه مرضى مبـتلا مى شود که بـا سرفه همراه است و این بـیمارى بـه طفل داخل رحـم نیز سرایت کرده و آن طفل کر و گنگ به دنیا مىآید بنابراین همه شوهرها سعى دارند در حد امکان خود آنچـه را که زن حـامله هوس بـه خوردن آن مى کند را برایش تهیه نمایند.
به منظور مراقبت بـیشتر از زن حامله موقعى که علایم حاملگى در زن پیدا شد یا بعد از 2 تا 3 ماهگى خوراک ساده به او مى خورانند و او را از خـوردن غـذاهاى سـنگین منع مى کنند و هرگز نمى گذارند کارهاى مشـکل یا سـنگین انجـام دهد. ضمنا غذاهاى مقوى از قبـیل گوشت و کباب و در صورت وجود سبزى و میوه جات مختلف به او مى دهند و بیشتر از همه سعى دارند که کله گوسفند به زن حامله بخورانند. بـنابـراین اگر زن حامله خوردن کله پاچه را دوست داشته بـاشد که بـهتـر و الا مادرشـوهر یا مادرزن بـه طورى کـه او مطلـع نشـود, کله پاچه را تمیز و پخته مى کنند و به طریقى بـه خورد او مى دهند. مردم بلوچ به علت فقر عمومى منطقه و بخصوص خانواده هاى کم درآمد, کمتر مى توانند گوشت بـخورند و از این لحاظ است که زنان بـاردار خـوردن گوشـت و کبـاب را ویار مى کنند و میوه هم بـخـصوص در این منطقه خیلى کم است و بعضى از میوه جات را سالى یک بـار هم بـعضى از خانواده ها بدست نمىآورند.
بعضى از زنان حامله ممکن است در اثر تحمل سنگینى حمل, ناراحت و کم اشـتـها و زردرنگ و کم خـون شـوند و قدرت و تـوانایى کار را نداشته بـاشند و بـى حـال و بـى حـوصله شوند. در این وقت مادر زن حامله نزد ملا رفته و تعویذ بـراى زن حامله مى گیرد که این تعویذ به عنوان پیش بند و یا چل بند و یا کل بند مى باشد.
1ـ پیش بند: طبق دستور ملا تعویذ را در پوشش پارچه اى مى پیچند و با نخ بندى که بهآن مى بـندند در گردن زن حامله مىآویزند که موجب رفع کسالت زن باردار و سلامت طفل او شود.
2ـ چـل بـند: دعایى اسـت که از ملا یا مولوى گرفتـه و بـراى زن بـاردار که در هنگام زایمان حـیوانى در خـانه و یا زن همسایه و همجوارى که وضع حمل مى شود, براى زن حامله دیگر چل بند مى گیرند و بـا بـندى که از موى بـز مى بـاشـد بـه گردن یا سـینه زن حـامله مى بندند.
3ـ کل بـند: تعویذى است که در موقعى که 5 الى 6 ماه از حاملگى زن گذشتـه از ملا مى گیرند و بـه گردن یا کمر زن حامله مى بـندند. کل بند جهت جلوگیرى از ناقص شدن بچه مى باشد.
اگر زن حامله قبل از پایان دوره بـاردارى طبـیعى که نه ماه و نه روز مى دانند مثلا در هفت ماهگى وضع حمل نماید مى گویند هفتوکى کرده و اگر در هشت ماهگى وضع حـمل نماید مى گوید هشتـوکى کرده و ممکن است بـچه اى که در هفت ماهگى یا هشت ماهگى متولد شده پس از چند روز فوت کند و اگر بماند باز هم ضعیف است که مى گویند نابود است.
چـنانچـه زن در موعد طبـیعى وضع حـمل کند بـه محـض اینکه درد زایمان بر او مستولى شود و علایم زاییدن در او ظاهر گردد یکى از زنان ده یا قبیله را که از همه داناتر است و دایه نامیده مى شود خبر مى کنند. دایه(ماما)پس از معاینه زن حامله خود را آماده کار مى کند. او ابتـدا مقدارى اسـفند یا دودنى که ماده اى اسـت مانند کندر(کند لک)خوشبـو, بـا نمک و مقدارى گندم در آتـش مى ریزد تـا مادر و طفل که به دنیا مىآید از چشم زخم مصون بـماند و یک طناب که از موى بز ساخته شده به دور اتاق یا کپر مى بـندند و یک قرآن بـر بـالین مادر مى گذارند تـا طفل از شیاطین و ناپـاکى در امان باشد. بعد به اتفاق مادر زائو و یکى یا دو نفر از زنان باتجربه منتظر تـولد طفل مى شوند و او را در زایش کمک و مراقبـت مى کنند. پس از تولد طفل, دایه او را در دامن کرده و بـا پارچه اى تمیز رطوبت طفل را خشک کرده و ناف طفل را بـریده و مقدارى آب نمک در چـشـم طفل مى کند. در مدتـى که دایه مشـغول این کارهاسـت مادر و خـواهر زن و قـوم و خـویشـان بـا هلهله فـریاد و شـادى مى کنند. اولین غذایى که پس از زایمان بـه زن زائو مى دهند مقدارى روغن حـیوانى کاملا طبـیعى اسـت که آن را داغ کرده و نبـات در آن حـل مى کنند و گرماگرم به او مى خورانند تـا شکمش گرم شود. در گذشتـه در برخى موارد بعد از آن مقدارى ماسه بـادى که خیلى نرم است یا مقدارى خاکستر روى حصیرى که بـه منزله فرش اتـاق است مى ریزند و زن را روى آن مى خوابـانند که خـونى که از زن دفع مى شود جـذب آن ماسه ها شود. این عمل تا سه روز و در بعضى جاها تا شش روز ادامه دارد. هر چـند ساعت نیز مقدارى ماسه خشک بـه آن اضافه کرده تـا بستر زن تر نباشد. بعد جوجه اى را سرخ کرده بـا مقدار کمى بـرنج آن را به صورت آش درست کرده و بـه زن مى دهند تا شکمش گرم شود و احساس درد نکند.
به محض تولد طفل, فردى براى پدر طفل مژده مى برد. پدر طفل اگر نوزاد پسر باشد و یا اینکه اولین فرزند او بـاشد بـه او هدیه اى بـه نام مژدگانى مى دهد. بـعدا اغلب زنان ده یا اقوام و خـویشان هلهله کنان و با شادى بـه طرف خانه یا کپر پدر و مادر طفل روانه مى شوند و مادر زن زائو از آنها استـقبـال مى کند. پـس از مبـارک بـاد, مادر زن زائو روغنى خوشبـو بـه زنان داده تا دستهایشان و حتـى موهایشان را چرب کنند و بـا شیرینى و چاى و قلیان از آنها پذیرایى مى شود و پس از آن با گفتن شادباش بـا پدر طفل خداحافظى کرده به طرف خانه خود روانه مى شوند.
از دیگر غذاهایى که بـه زن زائو مى خـورانند حـلوا اسـت که در بلوچستان(در ناحیه بمپور)به آن ((تاساپى)) مى گویند و آن را بـا آرد و شـکر یا خـرما و روغـن و زردچـوبـه یا پـودر گلرنگ درسـت مى کنند. بدیت تـرتـیب که, اول آرد را در یک دیگ ریختـه و آن را خوب داغ مى کنند, بـعد مقدارى آب بـه آن اضافه کرده و آن را خوب بهم مى زنند تا مخلوط شود, بعد آن را مى گذارند تا گرم شود. وقتى که گرم شد مقدارى شکر روى آن مى ریزند و آن را خوب مخلوط مى کنند و مقدارى زردچوبـه یا گلرنگ بـه آن اضافه مى کنند. سپس آن را از روى آتش پـایین مىآورند و اول مقدارى بـه زائو مى دهند و مقدارى نیز بین افرادى که گرد او نشستـه اند تـقسیم مى کنند و از آنجایى که شکر گرانتر است و به علت عدم بـضاعت کافى تهیه آن بـراى همه مردم میسر نیست, خرما را در یک دیگ مى ریزند و روى آن آب ریختـه تا خوب بـجوشد. وقتى که جوشید آن را داخل یک کیسه سفید پارچه اى مى ریزند و آب آن را مى گیرند و تـفاله آن را بـیرون مى اندازند و بعد آبى که از خرما بدست آمده است را دوبـاره مى جوشانند تا خوب غلیظ شـود و بـعد از آن بـراى شـیرینى حـلوا اسـتـفاده مى کنند. بعد از سه روز که از تولد طفل گذشت دوباره زنها جمع شده و در مراسم شستن و غسـل دادن نوزاد که بـه وسـیله دایه انجـام مى شود شرکت مى کنند و بـا چـاى و شیرینى پـذیرایى مى شوند و اگر چـاى و شیرینى نباشد از حلوایى که براى زائو تهیه نموده اند به مهمانان هم مى دهند و در این روز اقوام و خـویشان هم هدایایى که بـیشتـر لباس نوزاد است به عنوان رونما براى نوزاد مى بـرند و دایه طفل, نوزاد را به میهمانان نشان مى دهد.
در شب ششم تـولد نوزاد جـشن شب شش نوزاد بـرپـا مى شود که بـه اصطلاح بـلوچى ((شب ششگانى)) گفته مى شود. در این شب پـدر طفل در حدود استطاعت خود یک گاو و یا شتـر یا گوسفند نذر کرده و تـمام اهالى روستا و خویشان و اقوام خود را دعوت مى کند و به آنها شام مى دهد. بعد از شام کلیه مردان و زنان شروع به شادى مى کنند و در بعضى مواقع ممکن است تا صبح هم بیدار بـمانند زیرا عقیده دارند که جن بـا استفاده از زمان ناپاکى زائو بـه او حمله کرده و بـه زائو و قوم او آسیب مى رساند. بـعد از آنکه آفتاب طلوع کرد دایه که از روز اول تولد همراه زائو بوده و مراقبت از زائو و طفل را به عهده داشته آنان را شسـتـشو و غسـل مى دهد و انعام و دسـت مزد قابل توجهى به او داده مى شود. بعضى از خانواده هاى بلوچ بـه محض تولد نوزاد بـراى او اسمى انتـخاب مى کنند که اگر نوزاد قبـل از روز ششم که روز نامگذارى اسـت فوت کرد, نام طفل در دنیا بـماند اما اغـلب خـانواده ها در روز شـشـم بـراى طفل نامگذارى مى کنند. بـنابـراین بـعد از شستشوى مادر و طفل در روز ششم, بـعضى ملا را آورده تا از روى قرآن و کتاب طلسم, اسم بچه را تعیین کند و اگر نوزاد پدر بزرگ داشته باشد و طفل پسر باشد, پدر بزرگ بـراى طفل اسم انتخاب مى کند و چنانچه نوزاد دختر بـاشد مادر بـزرگ اسم او را انتـخاب مى کند و چه بـسا پـدر بـزرگ نام خود را بـه نوه خود مى دهد و مادر بزرگ نام خود را در صورتى که نوزاد دختر باشد بـه او مى دهد.
بعضى از پدران و مادران بلوچ نام همان روز از هفته را که طفل در آن متولد مى شود بـراى نام طفل انتخاب مى کنند و این اسامى که از روزهاى هفته گرفته مى شود نسبتا زیاد است و از بین آنها شنبه و جمعه بیشتر از سایر روزهاى هفته براى نامگذارى اطفال استفاده شده و سه شنبـه را انتخاب نمى کنند چون اعتقاد دارند روز سه شنبـه نحس است و روز یکشنبـه هم کمتـر دیده شد, که بـراى اسم انتـخاب کنند. بـعضى از اسامى که بـر روى اطفال گذاشته مى شود, دلالت بـر خردى و کوچکى آنها داشته و براى همیشه روى آنها مى ماند در مورد نامگذارى زنان بـلوچ, مردم بـلوچـستـان بـیشتـر از نامهاى زنان پیغمبر اسلام استفاده کرده و علاوه بر آن پیشتر از پسوند بى بـى و خاتون و ملک(گل بى بى, مه بى بى, خیر بى بـى, رحم بـى بـى, ...)بـه دنبـال استفاده مى شود و البـته آوردن نام خاتون و بـى بـى و ملک بـیشتر مخصوص خانواده خوانین بـوده و بـعدا میان همه رایج گشته است.
برگرفته از:
فرهنگ مردم بلوچ ـ عبدالله ناصرى