دختران در آبگینه نابرابرى


دختــران در آبگینه نابرابرى

 

 

آمارها نشان مى دهند جمعیت دخترها در سنین کودکى بیش از پسرها مى بـاشد. دو سوم از جمعیت نوجوان بـیسواد, دختر هستند و دو سوم از 130 میلیون کودکى که دسـتـرسـى بـه مدارس ابـتـدایى ندارند, دختربـچه ها هستند. گمان مى رود بـیش از یک میلیون نوزاد دختر از گرسنگى, بى توجهى و بدرفتارى جان خود را از دست مى دهند تنها بـه این دلیل که دختر به دنیا آمده اند.
بدیهى است رابـطه اى تـنگاتـنگ میان بـاسوادى زنان و تـوسعه و پـیشرفت ملتـها وجود دارد. چرا که زنان نیمى از جمعیت هر کشورى را دارا هستند. بسیارى از مسایل مربوط بـه زندگى انسانها مانند کاهش مرگ و میر کودکان, نوزاد کمتـر, درآمد بـیشـتـر خـانواده, آگاهى بـه شرایط اجتماعى, مبـارزه بـا خرافات و پندارهاى غلط و ساختـن اجتـماعى سالم و ... در نتـیجه بـاسوادى زنان و دختـران امکان پذیر مى گردد.
دخترها در کشورهاى عقب مانده جهان و بخصوص در روستاها به دلایل مختلفى و در مقایسه بـا پسرها دچار نابـرابـرى هستند. پسرها در روسـتـاها بـه چـراندن گله و کشـاورزى در مزرعه مى پـردازند اما دختـرها در کارهاى منزل کمک مى کنند. در شهرها, مادران و پـسران در این گونه کشورها بـراى کسب درآمد از خـانه بـیرون مى روند در حالى که دختـرها در خانه مانده و از نوزادان مراقبـت مى نمایند.
در کشور هند حدود 100 میلیون کودک خدمتکار وجود دارد که بـیشتر این تعداد دختر هستـند. در حالى که 5 درصد کودکان, بـین سنین 5 تا 18 سال بوده و معمولا دختران خانواده هاى فقیر بـه خانواده هاى پولدار داده مى شوند تا بـدون دریافت مزدى شبـانه روز بـراى آنها کار کنند.
نابرابرى میان دختـران و پـسران در تـعلیم و تـربـیت بـا شدت بیشتـرى خـود را نشان مى دهد و این دخـتـران در این گونه کشورها هستند که از امکانات تحصیلى محروم مى مانند. محرومیت دختـران از تحصیل بـاعث مى شود تا آنان نسبـت بـه پـسرها عقب مانده تر جلوه گر شوند و جامعه به این نتیجه برسد که دخترها فاقد تواناییهایى به مانند پسرها مى باشند.
ریشه هاى دلایل عدم مدرسه رفتـن دختـران در کشورهاى جهان سوم و بـخصوص در روستاهاى این کشورها بـیشتر مربـوط بـه نقش و دیدگاه عمومى نسبـت بـه زنان مى شود. در خانواده هاى روستایى مدرسه رفتن دخـتـران چـندان بـا اهمیت نمى بـاشـد چـرا که آنان در نقش رییس خانواده نخواهند بود! بـنابـراین مدرسه فرستادن دختران بـه هیچ وجه به عنوان امرى ضرورى نخواهد بـود و دختران بـاید بـه وظایف خـانگى خـود بـپـردازند. در یک خـانواده روستـایى جـهان سومى و عقب مانده(بخصوص در خانواده هاى فقیر)دختران براى یارى رساندن به مادر خود در یک خـانه غالبـا شلوغ, کار زیادى بـر عهده خـواهند داشت. این دختران در خانه مانده, غذا تـهیه کرده و یا در تـهیه غذا به مادر خود کمک کرده و از برادران کوچک و یا خواهران کوچک خود مواظبـت و نگهدارى مى نمایند. آنان همچنین بـاید از چشمه آب بیاورند, دانه ها را بکوبـند, چوبـهاى خشک را بـراى پخت غذا جمع کنند و نیز به مادر در کارهاى کـشـاورزى و یا کـارهاى دسـتـى و کارگاهى کمک کنند.
در کانون خانوادگى روستاهاى کشورهاى مورد اشاره, شرایط بـراى انجام تکالیف درسى بـسیار دشوار و نامناسب است. مادران یا خسته یا بـیمار و یا از کارافتـاده اند و این دختـرانند که بـاید بـه وظایف و کارهاى خانه بـپـردازند. اما دختر کوچکى که بـسیار کار مى کند آن قدر خسته و کوفتـه است که دیگر مدرسه جایى در زندگى و فکر او نخواهد داشت! از طرف دیگر, دختر براى درس خواندن از سوى والدین خود تشویق نمى شود و اهمیت تعلیم و تربـیت فرزندان بـراى والدین درک ناشدنى مى بـاشد! حـال, چـنانچـه والدین بـسیار فقیر باشند اصولا صورت مساءله پاک خواهد بود! نبـاید از نظر دور داشت که در نزد بسیارى از والدین این گونه کشورها تعلیم و آموزش بـا ماهیت و ارزشهاى مربوط به زن تناسبى نداشته و نامناسب مى باشد و مادر بى سواد تنها مى خواهد به دختر خود یاد بـدهد که بـیش از هر چیز, همسرى بـراى شوهر آینده اش بـاشد و والدین از ازدواج زودرس دختران خود و نیز یک دختر ((معمولى)) بودن بـیشتر سود مى بـرند.
در بـسیارى از مناطق محلى این ترس در میان افراد و والدین محلى وجـود دارد که دخـتـرشان از شوهر آینده خـود بـاسوادتـر بـاشد.
براى همین دختران ـ که در انتـظار بـه سر مى بـرند تـا زودتـر ازدواج کنند ـ از رفتـن بـه مدرسه سود و بـهره اى نمى بـرند. عدم اعتماد به نفس دختران بـه خود, وجود نابـرابـرى و موانع فرهنگى میان زنان و مردان, و عقیده اى که معتـقد است دخـتـران از لحـاظ طبـیعى داراى ظرفیتها و تواناییهاى بـسیار کمترى بـراى یادگیرى نسبت به پسران هستند; از دیگر مشکلات مى باشد.
بـه هر حـال, شـاید مهمتـرین راهکار در راه حـصول دانش اندوزى دختران, زدودن اندیشه نابـرابـرى میان دختران و پـسران بـاشد و مهمترین و اصلى ترین نهادى که باید متحول شود خانواده است تا در اساس, در ظلم فاحشى که از این طریق بـر دختران و بـخصوص دختران روستایى معمول مى باشد; دگرگونى حاصل گردد.