زن و خانواده, فرهنگ و آداب محلى(14)
مراسم ازدواج در دوان

 

 

در گذشتـه ازدواج در روستـاى دوان(واقع در استـان فارس در 12 کیلومتـرى شمال شرقى کازرون)درون فامیلى یا درون طایفه اى بـوده است و کمتر اتفاق مى افتـاده که دختـر را بـه غریبـه شوهر دهند.
اغلب دخترعموها بـراى پسرعموها, دخترخاله ها بـراى پسرخاله ها یا پسردایى ها, دخترعمه ها بـراى پـسردایى ها و بـرعکس, در بـدو تولد ناف بر مى شده اند.
ناف بر شدن دختر بـراى پسر که هنوز هم کم و بـیش در میان مردم وجود دارد, آدابى دارد که به این قرار است: وقتى دخترى به دنیا مىآید, مادرى که صاحـب پـسرى در حـدود دو سه ساله است پـیشنهاد مى کند که ناف دختر را با نام پسرش ببرند. بـا جواب مثبـت, مادر پـسـر در همان روزهاى بـعد از تـولد نوزاد, یک جـفت گوشواره یا النگو و .. . را به عنوان نشانه همراه با مقدارى پول براى ماما به خانه مادر دختر مى بـرد و بـدین تـرتـیب همسر آینده پـسرش را انتخاب مى کند.
اما چون پسر به سن ازدواج رسد و دخترى را برایش ناف بـر نکرده باشند پـدر و مادر بـه فکر یافتـن دختـرى از فامیل بـرمىآیند و ابـتدا بـا پـسر بـه مشورت مى نشینند و از آنجایى که خجالت مانع انتخاب و اظهار نظر از سوى پسر مى شود, انجام آن را به عهده پدر و مادر مى گذارد, پـدر و مادر از آن پـس وکیل مى شوند که اقدامات لازم را به عمل آورند و از این روى موضوع را بـا یکى از معتمدان خود در میان گذاشته و از او مى خواهند بـه خانه پـدر دختـر(مورد نظر)برود و دخترشان را خواستگارى کند. این اعتقاد وجود دارد که اگر بر سر راه قاصد سگ قرار گیرد آن را بـه فال نیک گیرد و بـه ماءموریتش ادامه دهد, اما در صورتى که گربـه بـخصوص گربـه سیاه قرار گیرد بـرگردد و رفتنش بـه خانه مورد نظر را بـه وقت دیگرى موکول نماید.
این قضیه چون بـاید نزد افراد تا هنگام رضایت دادن پـدر دختر پوشیده بماند, با هیچ کس دیگرى مطرح نمى شود. بنابراین وقتى فرد فرستاده شده به خانه پدر دختر مى رود سه حالت پیش مىآید: یا پدر دختـر همان موقع رضایت مى دهد و مى گوید خوشحـال مى شویم که چـنین وصلتى صورت گیرد یا مى گوید جواب را یکى دو روز دیگر عرض مى کنیم تا با دیگران هم صحبـت شود و یا در همان موقع جواب منفى مى دهد, آن هم بـه طور غیر مستقیم که مثلا حالا وقت شوهر کردن دخترش نیست و از این قبیل حرفها و دلیلها.
در صورتى که جواب مثبـت بـاشد زمانى را بـراى خواستگارى رسمى تـعیین مى کنند که معمولا بـه هنگام شب انجام مى شود. شب هنگام چند نفر از بزرگان فامیل پسر بـه خانه دختر مى روند و بـعد از سلام و تعارفات, بزرگ خانواده پسر ابتدا شروع به سخن گفتن مى کند و بـا استناد بـه قول خدا و پـیغمبـر(ص)و ائمه اطهار(ع)بـتـدریج وارد موضوع خواستگارى مى شود. پدر عروس نیز سخنانى در همین بـاب مطرح مى کند و بعد از تـوافق طرفین, مادر دختـر شیرینى از قبـل آماده شده را پـیش روى حاضران مى گیرد و همه دهانشان را شیرین مى کنند.
مهریه و شیربها و زمان عقد و ازدواج نیز در مجلسى دیگر و بـا حضور نزدیکان عروس و داماد تـعیین مى شود. در همین مجـلس است که خانواده داماد مجـمعه اى از شیرینى و کله قند و تـنقلات و قواره اى پارچه و احتمالا قطعه اى طلا براى عروس آینده شان تدارک مى بـینند و به ارمغان مى برند و جشنى کوچک برپا مى کنند.
اگر فاصله مرحـله نامزدى تـا عـقد و عـروسـى زیاد بـاشـد بـه مناسبتهایى خانواده داماد تحفه هایى براى عروسشان تهیه مى بـینند و برایش مى برند. همچنین خانواده عروس نیز بـه مناسبـتهاى مختلف هدایایى براى دامادشان مى برند. هدایایى که خانواده داماد بـراى عروس مى برد بـه مناسبـتهایى چون عید نوروز, روزه دارى بـجز ایام رمضان و ... است. هدایاى خانواده عروس نیز بـه مناسبـت فصل درو به داماد داده مى شود.
مراسم عقدکنان در میان هلهله و شادى جوانها بـخصوص دختـران و زنان و سلام و صلوات بـزرگتـرها بـرگزار مى گردد. در خـانه عروس, عروس را که لباس سبـزرنگ پوشیده, آرایش داده و صورتش بـه وسیله روبـنده کاملا پوشیده است; در اتاقى مى نشانند و در کنارش قطعه اى نمک سنگ بـه عنوان اینکه چـشم زخـم بـه او نرسد و سنگ یک منى بـه عنوان اینکه عروسى سنگین و رنگین بـاشد قرار مى دهند. همچنین در پیش روى او مجـمعه اى مى گذارند که در آن یک عدد کلام الله مجـید, یک کله قند, یک آینه, چـندین بـشقاب محتـوى حنا, گردو و بـادام, شیرینى و کلوچه و مقدارى زنجـبـیل, دارچـین و ادویه عطارى است.
همچنین یک مشربه آب که در آن برگهاى مورد و گلبـرگهاى گل محمدى است و نیز بشقابى که در آن 4 تا 6 تخم مرغ رنگ شده قرار دارد در پیش روى او قرار مى دهند.
دختـران و زنان بـا لبـاسهاى رنگارنگ و زیبـا دور عروس حـلقه مى زنند و مرتـب شعرهاى مخصوص عروسى مى خوانند و بـا دست افشانى و هلهله بـه شادى و سرور مى پـردازند. در میان آنان یک نفر تکخوان شعرهاى محلى را مى خواند و بقیه بـه او جواب مى دهند. حاضران بـه محض ورود عـاقد سـاکت مى شـوند و عـاقد بـعـد از گرفتـن قرارداد فى مابین آن را در دفتر ثبت و بعد خطبه عقد را جارى مى کند. و یک تا سه بار و گاهى پنج بار مشخصات عروس و کلیه املاک و اجناسى را که به عنوان مهریه تعیین شده است بر زبـان مىآورد. در صورتى که عروس در سومین بار کلمه ((بله)) را بـر زبـان نیاورد, قطعه اى طلا از طرف مادر عروس به عنوان زیرزبانى بـه او داده مى شود. در این صورت عروس باید در بار پنجم به نیت پنج تن آل عبا ((بـله)) دهد.
در این وقت بـا هلهله پیاپى زنان و دختران بـله گفتن عروس اعلام مى گردد. بعد از بـله گفتن عروس, مادر عروس یا داماد و اطرافیان بشقابهاى شیرینى را بین مردم مى گردانند.
در گذشته عروسیهاى دوان حدودا سه روز بـه صورت سنتى و بـسیار مفصل و طى مراحل مختلفى انجام مى گرفت که به طور خلاصه بدین صورت است: یک روز قبل از انجام مراسم رسمى, میدانى را که نزدیک خانه داماد بود, از سنگ و خار و خاشاک تمیز کرده و بـر نقطه اى بـلند که مشرف بر میدان اسـت سـیاه چـادر بـر پـا مى کردند. قبـلا گروه نوازندگان را که در کازرون مسکن داشتند, خبر کرده و آنها را به عروسى دعوت مى کردند. که با رسیدن آنها به ده, مراسم عروسى رسما شروع مى شد. آنها از بدو ورود به روستا تا رسیدن بـه خانه داماد در کوچه ها به نواختـن مى پـرداختـند. مردم نیز بـه دیدن آنان از خانه ها خارج شده و آنها را همراهى مى کردند و با کرنا و دهل زدن و بـازى چوب و ترکه بـازى مجلس شادى ادامه مى داشت. صبـح روز دوم جشن, مردم ده بعد از طلوع آفتاب, از روستا به دامنه کوه رفته و منتظر جوانانى که شب براى آوردن هیزم به کوه رفته بودند مى شدند و تا آمدن آنان از کوه به شادى مى پرداختند. این رسم بـدین گونه انجام مى شد که جوانها باید به کوه بروند و هر یک بـار هیزمى را گرد آورند و بـار چـارپـاى خـود کنند و قـبـل از دیگران بـه ده برگردند که این کار بـه شـکل مسـابـقه انجـام مى شـد. در آن روز جـوانانى که هیزم آورده بـودند در خـانه داماد بـه ناهار دعـوت مى شدند. این رسـم علاوه بـر شور و شعفى که در شرکت کنندگان پـدید مىآورد یک همیارى عمومى براى تاءمین سوخت مورد نیاز روزهاى جشن بود.
رسم مجـمعه گردان هم یکى دیگر از رسـمهایى اسـت که در روز دوم عروسى اجرا مى شد. هر یک از نزدیکان عروس و داماد مجمعه اى تـهیه مى دیدند که در موعد مقرر به خانه داماد ببرند. عده اى به دلخواه دو مجمعه مى گرفتند. یکى براى عروس و دیگرى براى داماد. بـعد از گذشتـن از کوچـه هاى ده و پـیوسـتـن همه مجـمعه داران بـه کاروان مجمعه گردان, بـه طرف خانه داماد مى رفتند و وقتى بـه خانه داماد مى رسیدند تعداد مجمعه اى که براى داماد بود بـه خانه مى بـردند و بـقیه که مربـوط بـه خانه عروس بـود همراه بـا مجمعه اى که مادر داماد گرفته بـود و حامل لبـاس عروس بـود در میان ساز و آواز و شادى به خانه عروس مى بـردند. این رسم نیز بـا گردآورى شیرینى و تنقلات, همیارى جمعى براى تاءمین شیرینى عروسى بود که به عروس و داماد هدیه مى کردند.
بـعد از مجمعه گردان رسم سرتـراشان انجام مى شد. بـه منظور صفا دادن بـه سـر و صـورت داماد در وسـط میدان عـروسـى چـارپـایه اى مى گذاشتند و داماد را بـر آن مى نشاندند و در حالى که سلمانى ده سـر و صورت او را اصلاح مى کرد, مردم گرداگرد او بـه شعرخـوانى و دست افشانى مى پرداختند. بعد از اصلاح داماد مردم به افتخار داماد بـشاشى مى کردند. رسم چـنین بـود که هر کس بـه فراخور حـال خویش مبلغى که عمدتا اسکناس بود بـه سلمانى مى داد. این رسم تا آخرین نفرى که هدیه خود را مى داد ادامه داشت. در پایان مبالغ گردآورى شده بـه پدر داماد داده مى شد. پدر داماد نیز بـه عنوان پاداش و مزد, مبلغى از مبالغ گردآورى شده را بـه سلمانى مى داد. این رسم نیز چیزى جـز حمایت دستـه جـمعى از داماد و خانواده او بـه دلیل جبران مخارجى که در این ایام داشته, نیست.
در شب دوم جشن بـعد از تاریک شدن هوا عده اى از خانواده داماد بـا مجمعه اى که در آن ظرفى از حناى خیسانده و دستـمالهاى سه گوش گلدوزى شده قرار داشت با دست افشانى و شعرخـوانى بـه خـانه عروس مى رفـتـند. وقـتـى بـه خـانه عـروس مى رسـیدند کل مى زدند و هورا مى کشیدند و با صداى بلند شعر مى خواندند. در آنجا ضمن اینکه بـه دور عروس حـلقه مى زدند شعر مى خـواندند, یک نفر روى دسـت و پـاى عروس حنا مى گذاشت و پارچه هاى سه گوش را روى آن مى بست. بعد همراه با خانواده عروس که مجمعه اى از حنا گرفته بودند بـه خانه داماد بازمى گشتند و دست و پاى داماد را نیز حنا مى بستند. در تمام طول حنابـندان دخـتـران و زنان دمى از شعرخـوانى و دسـت افشانى دسـت برنمى داشتند.
صبـح روز سوم چند زن از خانواده داماد بـه خانه عروس رفتـه و همراه با چند نفر از همراهان عروس بـه حمام مى رفتند و قبـلا بـه حمامى که معمولا زن جاافتاده اى بـود خبـر مى دادند و او نیز حمام را بـراى حـمام عروسى آماده مى کرد. حـمامى هنگام ورود عروس بـه حمام از او با دود کردن اسپند و کندر استقبـال مى کرد. حدود ظهر عروس از حـمام بـیرون مى رفت ناهار از طرف خـانواده داماد آورده مى شد و عروس و همراهان او ناهار را در خـانه عروس صرف مى کردند.
ناهار حمامـى نیز از طرف خـانواده دامـاد همـراه بـا مـزد او و شیرینى فرستاده مى شد. بـعدازظهر عروس را آرایش مى کردند و او را لباس سـفید مى پـوشاندند. لبـاس عروس گرچـه سـفید بـود اما تـکه پارچه هاى رنگین سبز و سرخ که به اندازه کف دست چیده بـودند بـه جاى جاى لباس مى دوختند.
عصر آخرین روز جشن مراسم زیبا و باشکوهى بـرگزار مى شد. اسبـى که از بـهتـرین اسـبـهاى روسـتـا بـود بـراى داماد آماده مى شد.
بـعدازظهر مردم در حـاشیه جـنوبـى روستـا گرد مىآمدند. آخرالامر داماد همراه با چند سوار از کوچه هاى ده بـه جمع مى پیوست و بـعد از تاخت و تازى که در زمینهاى زیر ده انجام مى دادند روانه چشمه مى شدند. در آنجا داماد وضو مى گرفت و دو رکعت نماز حاجت مى خواند و بعد با همراهى سوارکاران به محل تاخت و تاز بـرمى گشتند. بـعد از هنرنماییهاى بسـیار, سـوارکـاران داماد را همراهى مى کـردند.
تماشاگران نیز به دنبـال آنها از کوچه ها مى گذشتـد تـا بـه خانه داماد برسند. در میان راه مردم از پشت بام خانه خود بر سر جمعیت گل مى ریخـتـند و گلاب مى پـاشیدند. شب سـوم از جـشن, شب شام دادن خانواده داماد به اهالى بود و بعد از آن زمان بـراى بـردن عروس بـه خانه بـخت. در این شب معمولا مردان ده بـه شام دعوت مى شدند.
سفره طویلى را بـر پـشت بـام مى گستـردند و سینیهاى متـعدد چلو و کاسه هاى خورش و ماست و ترشى و سبزى و ... را بـر آن مى گذاشتند.
مردم دسته دستـه مى نشستـند و مى خوردند و سپـس بـلند شده, بـراى دیگران جـا بـاز مى کردند. حدود نیمه هاى شب نوبـت بـه آخرین قدم مراسم عروسى یعنى بـردن عروس از خانه پدر بـه خانه داماد بـود.
معمولا در آخر شب عده اى از خانواده داماد و در راءس آنان پـدر و مادر داماد بدون حضور داماد بـا اسبـى آراسته و تزیین شده بـه خانه عروس مى رفتـند و در حـالى که از میان اطرافیان عروس که در بـیرون از خانه منتظر بـودند مى گذشتند, وارد خانه عروس مى شدند.
خانواده عروس قسمتـى از حـیاط را فرش کرده و از آنها استـقبـال مى کردند.
بـعد از صرف شیرینى و شربـت, پـدر داماد اجازه بـردن عروس را مى خواست.
بـالاخره بـعد از اجازه او, عروس بـلند مى شد و دست پدر و صورت مادر و اطرافیان را مى بـوسید و در حالى که مى گریست آماده رفتـن مى شد. عروس را سوار بـر اسب مى کردند و در حالى که افسار اسب در دست سلمانى ده بـود و در دو طرف عروس دو زن جـاافتـاده در حرکت بـودند و دختـرى جوان آینه اى در دست و رو بـه عروس مى گرفت و در پیشاپیش مى رفت عروس را بـه خانه داماد مى بـردند. عده اى در میان جمع تفنگ در دست مرتـب تـیر هوایى شلیک مى کردند و عده اى نیز در بین راه مى خواندند و شادى مى کردند.
عروس چون به در خانه داماد مى رسید مى ایستاد. داماد در آستانه در به انتـظار ایستـاده, مدتـى که مى گذشت و عروس وارد نمى شد از طرف مادر داماد هدیه اى به او داده مى شد. بعد داماد مىآمد و زیر بـغل عروس را مى گرفت و او را از اسـب پـیاده مى کرد و بـه خـانه مى برد. عروس را بـه حجله مى بـردند. حجله که معمولا اتاقى رو بـه قبله بود بـا پارچه هاى رنگین از کف تا سقف تزیین مى شد. بـعد از ورود عروس و داماد بـه حجـله مردم ضمن آرزوى سعادت و نیکبـختـى براى آنها, خداحافظى مى کردند و آنها را تنها مى گذاشتند. یکى از زنهاى مسن فامیل مشربه آبى که بر سر مجمعه عقد بود مى بـرد و در حـالى که دست عروس را روى سر داماد قرار مى داد و دست داماد بـر سر عروس, پـاهایشان را بـا آب مشربـه مى شست و بـراى آنها آرزوى دوام زندگى و سلامتى و خوشبختى مى کرد. از آن پس مدعوین بـه خانه خود مى رفتند و خانه خلوت مى شد.
فرداى عروسى داماد با یکى از بزرگان خانواده خود به منزل پدر عروس مى رفت و ضمن اینکه دست پدر و مادرزن خود را مى بوسید, آنان بـه او تـبـریک مى گفـتـند و هدیه اى را نیز بـه او مى دادند. وقت مراجـعـت مادر عروس ظرفى را که پـر از چـلوزیره بـود همراه بـا تخم مرغ آب پز شده و کوفته ریزه و حلوا بـراى عروس خود مى فرستاد.
بعد از انجام این امر و بـازگشت داماد, نوازندگان بـه مدت یک ساعت در حیاط خانه داماد به عنوان پـاحجله یعنى نواختن در پـاى حجله, مى نواختند که پایان بخش مراسم عروسى بود.
روز سوم بعد از عروسى, عروس و داماد همراه بـا خانواده داماد به دعوت پدر و مادر عروس به خانه آنان مى رفتند. این دعوت معمولا بـراى صرف ناهار انجـام مى شد. پـدر و مادر عروس در این روز بـه عنوان اینکه اولین بـار پس از عروسى, دخترشان بـه خانه شان آمده است هدیه اى را به او مى دادند. بعد از این مجلس, معمولا تا 6 ماه عروس به خانه پدر نمى رفت و خود را بـا خوى و خصلت خانواده شوهر وفق مى داد.
منبع:
تاریخ و فرهنگ مردم دوان, عبدالعلى لهسایى زاده, عبدالنبى سلامى, ص134 ـ 144.