مشــاور شــمـا

نویسنده


 مشاور شما

 

 

مشاور این شماره:
دکتر زهرا آکوچکیان
این شماره
خواهر ر.م ـ قم
خواهر ف.و.ب ـ خرمآباد
برادر محمد.ح.ح ـ نیویورک
خواهر دختر غم ـ اصفهان
خواهرM.A ـ قم
یادآورى:
1ـ خواهران و برادرانى که مایل بـه دریافت کتبـى پاسخهاى خود در اولین فرصـت مى بـاشـند لازم اسـت نشـانى کامل خـود یا یکى از دوستانشان را همراه طرح مشکلات خویش درج نمایند.
2 ـ آن دسـتـه از نامه هایى که بـه خـاطر فقدان یا نقص نشانى, امکان ارسال پـاسخ بـراى آنها نیست, پـس از آماده شدن پـاسخ در اولین شماره مجله منتشر خواهد شد.
3 ـ بـخـش مشـاوره مجـله خـود را امانت دار نامه ها و مطالب آن مى داند و حداکثـر دقت را در حـفظ اسرار و مسایل خصوصى صاحـبـان نامه ها خواهد نمود و بـا رعایت این مهم, طرح مشکلات و پاسخها را براى عموم خوانندگان مفید و حتى راهگشا مى داند.
4 در صورتـى که مایل بـه درج نام کامل خویش در مجله نیستـید مى توانید از حروف فارسى اختصارى استفاده کنید و تـقاضاى ما این است که از درج حروف لاتین اجتناب شود.
5 ـ لطفـا در نامه هاى خـود از یک طرف کاغـذ اسـتـفـاده کنید.
نمى دانم در دانشـگـاه در چـه رشـتـه اى ادامه تـحـصـیل بـدهم؟
خواهر ر.م ـ قم
خواهر گرامى!
شما چندین بار در کنکور دانشگاه شرکت کرده اید. بـار اول رشته پرستارى بوده که به خاطر وابـستگى زیاد بـه خانواده و عدم علاقه بـه آن رشته حاضر بـه ادامه تحصیل نشده اید. حالا نیز که در رشته مدیریت دولتى مشغول بـه تـحصیل هستـید, بـاز نگران و ناراحت از جانب خودتان هستید که علاقه زیادى به آن رشته ندارید و آینده آن را نمى دانید و گویا حتـى زحـمت تـحـقیق در این مورد را بـه خود نداده اید, و هم نگرانى هاى اطرافیان به شـما فشـار مىآورد; چـون آنها چندان با این رشته تحصیلى آشنا نیستند و آینده تان را روشن و واضح نمى بینند.
خـواهر محـتـرم! یکـى از مهمتـرین دلایل این همه سـرگـردانى و پـریشانى آن است که شما کارى مى کنید و قدم در راهى مى گذارید که آگاه به آن نیستید; فقط براى اینکه انتخابى کرده باشید, و بـعد وقتـى مجـبـور بـه عمل مى شوید ـ آن هم در مسیرى که خود انتـخاب کرده اید دچار تـشـویش, نگرانى و ناامیدى از پـیشـرفت مى شـوید.
على رغم آنکه خواهرتان پـرستـار بـود, تـلاشى بـراى کسب اطلاعات بـیشتـر در مورد این رشتـه نکردید. رشتـه پـرستـارى در کشور ما خوشبـختانه از نظر علمى رشد زیادى داشته و زمینه پـیشرفت بـراى فرد علاقه مند و کوشا باز است, و حتى رشته هاى فوق لیسانس, تربـیت مدرس و دکتراى آن وجود دارد.
حال که از این انتخاب گذشته اید, انتـخاب دومتـان بـه چه دلیل بوده است؟ آیا قبلا اطلاعاتى در مورد آن به دست آورده بودید؟ پرس و جویى در مورد ابـعاد مختـلف این رشتـه, آینده شغلى و علمى آن نکرده بودید؟
اگر بررسى مختـصرى در مورد رشتـه تـحصیلى خود که ناچارید چند سال از بـهتـرین سالهاى عمر خود را صرف آن کنید ـ مى نمودید, هم استوارتر مى توانستـید تـصمیم بـگیرید, و هم آینده شما بـا وضوح بیشترى نمایان مى شد.
وقتى مولایمان على(ع)مى گوید: من خدایى را که نبینم, نمى پرستم, شـیعه چـگونه راهى را مى رود که نمى شـناسـد و عمرش را صرف چـیزى مى کند که برایش مفهومى ندارد؟! مگر ما چند بار بـه دنیا مىآییم که بـاید هر چیز را خود تجربـه کنیم؟! در نهایت خدا مى داند این تجربه چقدر به کار مىآید و آیا زمانى که بـراى تجربـه کردن صرف کرده ایم, پس از کسب آن تـجـارب بـرایمان جـبـران مى شود یا نه؟! و باز مولا(ع)مى گوید: ((من چنان در احوال گذشتگان سیر کردم که گویى با خود آنها زندگى کرده ام)) . عبرتآموزى, تحقیق و مطالعه, از ضروریات گام برداشتـن در زندگى, آن هم شـخـص شـیعى که چـنین امامى دارد, مى باشد.
بررسى بیشترى کنید. رشته مدیریت هم اکنون در کشور ما به خاطر تحولات سیستم مدیریتى و اقتصادى, رشتـه اى است که امکان گستـرش و پیشرفت دارد.
در همه دنیا مدیریت یکى از مهمترین رشتـه هاى تـحصیلى, علمى و اجرایى در همه نظامهاى اجتماعى و اقتـصادى و فرهنگى و ... است.
آنها بـا تکامل نظامهاى مدیریتى خود, تلاش بـر پـیشرفت روزافزون اقتصادى, فرهنگى و سیاسى و ... دارند.
این ضرورت نیز در کشور ما منجر بـه گستـرش و ایجـاد رشتـه هاى مدیریت شده است. اگر شما فردى کوشا و علاقه مند و جـدى در تـحصیل باشید, هر چه و هر که باشید, زن یا مرد, قادر خواهید بود آینده شغلى بسـیار روشـن و بـاارزشـى را در جـامعه داشـتـه بـاشـید و موقعیتـهاى ممتـاز اجـتـماعى و شغلى را احـراز نمایید. این امر بستگى به شما دارد که فرصتها را غنیمت شمرده و با اشتغالات ذهنى گوناگون بـا مسـایل گذشـتـه و نگرانیهاى بـى مورد از آینده و یا تفسیر منفى رفتـار اطرافیان, وقت گرانبـهاى خود را هدر ندهید و مثـل یک محقق و دانشجوى واقعى در پـى کسب اطلاعات بـیشتـر و کسب آموخته هاى روز بـاشید. اگر شما بـانشاط و پـرانرژى و علاقه مند و امیدوار و آگاه بـه تـوانمندیهاى خود بـاشید, این آگاهى را بـه خانواده انتقال خواهید داد و در نتیجه دیگر شاهد نگاههاى سنگین و سرد و پرسشگر اطرفیان نخواهید بود.
اما اگر یاءس, ناامیدى و نقطه هاى کور آینده علمى و شغلى خـود را به خانواده تزریق کنید, آنها حق دارند از این همه بى ثباتى و بـى هدفى شما دچـار تـشویش و ناراحـتـى شوند. در این صورت دیگر, انتظار توجه, محبت و نوازش از خانواده بى انصافى است.
کسى که ندانسته و بدون بصیرت و بینش کافى پا در راهى بگذارد, همانند فرد نابینایى است که به جاده اى غریب پا مى گذارد و امکان زمین خـوردن و گم شدن و در چـاله افتـادن و آسیب دیدن بـراى او وجود دارد. بـه این شیوه عمل کردن در مورد هر انتخابـى, دور از خرد و خطرناک مى بـاشد, زیرا بـرخى راهها هست که وقتى در آن گام بـگذارى, دیگر امکان بـرگشت و یا جـبـران را نخواهید داشت. شما هنوز راه زیادى از زندگى را پیش رو دارید و بـایستـى تـصمیمهاى مهم و سرنوشت سـازى را بـگیرید. بـنابـراین شیوه خـویش را بـراى تصمیم گیرى یا انتخاب تغییر بدهید. در باره هر چیز, چه بـخواهید بـپذیرید ـ چه بـخواهید رد کنید ـ خوب بـررسى و تحقیق کنید, تا بعد دچار افسوس و پشیمانى نشوید. خدا نگهدار.
اراده ادامه تحصیل را از دست داده ام شوهرم حاضر به برخورد با خویشان خود نیست
خواهر ف.و.ب ـ خرمآباد
زنى سى ساله و متاءهل هستـم و یک فرزند دارم. الحمدلله زندگى مشترک خوبـى داریم. همسرم مرد بـسیار مهربـان, خوب و زحمتـکش و تحصیلکرده است. زندگى خوب و آرامى داریم; البـتـه اگر اطرافیان بگذارند و مرتـب ناراحتـیها و اختـلافاتـى بـین ما ایجاد نکنند.
خود من نیز با مدرک مهندسى به عنوان کارشناس آموزش مشغول بـه کار و بشدت مشتـاق شرکت در دوره فوق لیسانس هستـم. من قبـلا فردى بااراده و پشتکار بودم, اما حالا حس مى کنم مثل قبل نمى توانم بـه تصمیم گیریهایم جامه عمل بـپوشانم, زیرا بـه میزانى که من مشتاق ادامه تحصیل هستم, همسر و خواهرهایم نسبت به آن بى اعتنا هستند.
روى کمک یا تشویق آنها نمى توانم حساب کنم. خیلى از مواقع همسرم با وجودى که فوق لیسانس دارد, مى گوید همین حد بـرایت کافى است و خودت را اذیت نکن. برخورد اطرافیان باعث شده است آن اراده اى را که باید داشته بـاشم, تا در امتحان فوق لیسانس موفق شوم, از دست بدهم.
مشکل دیگر ما بـرخـوردهاى بـد اطرافیان شوهرم اسـت. شوهرم از برخورد متقابل امتناع مى کند و مى گوید اینها بىآبـرو و بـدزبـان هستند و اگر بخواهیم بـرخوردى بـا آنها داشته بـاشیم, موجب هتک حرمت خانواده مى شود. چون او سکوت مى کند, همیشه مجـبـورم مقابـل دیگران بایستم. جنگ و دعواهاى لازم براى حفظ خانواده به عهده من گذاشتـه شده است! و فکر مى کنم شوهرم تـرسو است, زیرا حـاضر بـه برخورد متقابل نیست, و این منجر به ناراحتى عصبى و روحى من شده است.
خواهر گرامى!
هدف شما از ادامه تـحصیل چـیست؟ آیا شما خود را بـا همسرتـان مقایسه مى کنید؟ آیا پیشرفت علمى بـرایتان ارزش دارد, یا افزایش وضع مثبت کارى و ارتقاى شغلى؟ و یا ... زیرا هدف و ارزش آن است که انگیزه لازم بـراى فعالیت و تـلاش را فراهم مىآورد. هرچـه هدف ارزشمندتر باشد; ثبات انسان براى رسیدن بـه آن بـیشتر و انگیزه قویتر خواهد بود. در چنین حالتى که انگیزه قوى بـراى رسیدن بـه هدفى وجود داشته باشد, فرد تلاش مى کند امکانات رسیدن بـه آن هدف را بسیج کند.
خواهر گرامى! به نظر مى رسد شما اول باید انگیزه هاى خود بـراى اقدام به تحصیل و بحث و درس و احتمالا جابه جایهاى مکانى و تغییر و تـحـول در زندگى خـانوادگى را ارزیابـى کنید. مشکلات آن را هم بررسى کنید. شما مثل یک تاجر ابتدا بـاید بـراى موفق شدن در یک تجارت و معامله, روى امکانات خود حساب بـاز کنید. توانمندیها و ظرفیتهاى خود را بـسنجید; سپـس روى کمک دیگران حساب بـاز کنید.
شما دارید بـراى آینده تان بـرنامه ریزى مى کنید و متوقع بـودن از دیگران که حتما قدم بـه قدم همراهتـان بـاشند و شما را تـاءیید کنند و حتى به شما کمک کنند تا بـه هر قیمت شما رشد کنید, توقع نابجایى است. شما هم اکنون مسـوولیت اداره یک زندگى مشـتـرک و فرزند خـود را دارید. اگر برنامه ریزى مى کنید, باید بر اساس امکانات بالفعل باشد. امکانات بالقوه براى مواقع ضرورى است.
اگر شوهرتـان مى گوید این حد کافى است و خود را اذیت نکن, بـه احتمال زیاد بـراى آن است که حساسیت شما را کم کند, تا این قدر بـه خـود فشار نیاورید. گمان نمى رود منظورشان این بـاشد که شما نبـاید در حد من که فوق لیسانس هستم, بـاشى. آیا ایشان قیمتى از زندگى مشترک خود بـراى رسیدن بـه وضع فعلى را نپـرداخته اند؟ از طرف دیگر چنان که خود نوشـتـه اید ایشـان مشـغله هاى شـغلى زیادى دارند و آنچه پـیش آمده, بـا وضعیت امروز تـا حدى آن را ایجـاب مى کند. بنابراین شما اگر توقع داشته باشید ایشان مشغله هاى کارى خود را کم کنند تا شما بتـوانید مثل دوران تـجرد درس بـخوانید, کمى نابجا است.
البتـه ناگفتـه نماند اگر هدف شـما بـاارزش بـاشـد و علاقه مند افزایش گنجینه علمى و کارآیى خود بـاشید, مى تـوانید بـا در نظر گرفتن وضع فعلى زندگى و امکانات موجود بـرنامه ریزى کنید و حتـى موفق هم بشوید و ادامه تحصیل بـدهید, اما عواقب مترتب بـر آن و احتمال اینکه در شهر دیگرى باید ادامه تحصیل دهید و نیز بـه هم ریختن کانون خانواده را در نظر داشته باشید. اگر در شهر خودتان این امکان وجـود داشـتـه بـاشـد, بـسـیار ایدهآل و مطلوب اسـت.
خواهر گرامى! پیشرفت در کار و رتبـه علمى بـاارزش است و خیلى از افـراد مى تـوانند بـه آن دسـت یابـند, اما آنچـه وجـود دارد محدودیتـهایى است که گریبـانگیر اغلب افراد است و مهم آنچه است که در حـد تـوان مى تـوان انجـام داد. چـون ما در نظام کلى قرار گرفـتـه ایم و هر حـرکت ما در کل نظامى که قرار داریم, تـاءثـیر مى گذارد. از این رو بایست حرکتهایمان محاسبه شده و با دقت انجام بگیرد, تا به خاطر رشد ما دیگران قربانى نشوند, بلکه زمینه رشد دیگران هم فراهم باشد و یا حداقل, وظایفى که ما در قبال دیگران داریم, فراموش نشود.
در مورد مشکلات خانوادگى بـایستـى بـه چند نکتـه تـوجه داشتـه باشید:
عنوان ترسو دادن به همسر که سعى مى کند بـا متانت و سکوت بـا مسایل برخورد کند ـ هم تحقیر کردن او است و هم نشانه آنکه همسر و دلایل رفتارى او درک نشده است. از سوى دیگر با چنین بـرخوردى, توان برخورد مثبت از او گرفته مى شود
. شما هم سعى کنید مثل شوهرتان عمل کنید. چه لزومى دارد شما هم متقابلا با دیگران درگیر شوید؟!
اتفاقا بـهتـرین روش بـرخورد بـا دیگران ـ که بـدزبـان و بـد برخوردند ـ بى اعتنایى و بى توجهى است, زیرا اگر بخواهید برخوردى مودبانه و محترمانه داشته بـاشید, آنها نمى فهمند و بـرخورد خاص خود را خـواهند داشت, و اگر بـخـواهید مثـل خـود آنها بـرخـورد سبکسرانه و تند داشته باشید, چون مثل آنها نیستید و بـرخوردهاى آنها را نمى توانید داشته باشید, باز هم آنها در بـرخوردهاى تند خویش جلوتر خواهند بود. پس بهتر است با بى اعتنایى برخورد نمود.
سعى کنید در مسایل زندگى کمتر بـا دیگران درگیر شوید. مى توان رفت و آمدها را در یک چارچـوب حفظ کرد و در عین حال بـا دیگران خیلى قاطى نشد.
دوستى بـا دیگران بـه معنى در هم ریختن حد و مرزها و آمیختگى با دیگران نیست. اگر حدود در رفت و آمدها و بـرخوردها حفظ شود, دیگران چگونه مى تـوانند در زندگى شما تـاءثـیرى داشتـه بـاشند؟ باز هم توجه شما را به این امر جلب مى کنیم که گاه براى حل هر مشکلى لزومى به برخورد مستقیم نیست. گاه سکوت, بى اعتنایى و حتى احترام در مقابـل بـى احترامى بـهترین حربـه بـرخورد بـا دیگران است.پیروز باشید.
همسـر امریکـایى ام مرا بـه زندان افـکـنده اسـت کـمکـم کـنید
برادر محمد.ح.ح ـ نیویورک
چند سال پیش بـراى کار بـه کشور آمریکا آمدم. پس از جمع کردن اندوخته اى قصد ازدواج داشتم و چون دخترى ایرانى نیافتم, بـا یک خانم آمریکایى قرار ازدواج گذاشتم. او با فریب, تمام اندوخته ام را گرفت و خرج عیاشى و سفرهاى اروپایى کرد. بعد هم گفت بـه فرد دیگرى علاقه دارد.
در یک نزاع بـین من و او, وى زخمى شد و از من شکایت کرد و من به چند سال زندان محکوم شدم. در جلسات متعدد درخواست بازرسى نه تنها کمکى به من نشد, بلکه چون از دادن مترجم زبان فارسى به من خـوددارى کردند و آن خـانم و وکیلش دروغهاى زیادى سر هم کردند, بـاعث شد محکومیت من دوازده سال طول بـکشد و حالا پس از هشت سال کنج زندان بـودن پولى بـراى گرفتن وکیل ندارم. در زندان در وضع بسیار نامطلوبى زندگى مى کنم. از ناحیه بـازو زخمى شده و تا حالا چند عمل جراحى روى دستم انجام شده است. دکتر معالجم گفتـه است: از دستت نباید استفاده کنى; حتى نامه ننویس, ولى آنها در زندان از من کار مى کشند و وادار به بیگارى مى کنند.
در این دیار(امریکا)اخلاق هیچ است. در کشورى که جـراید آنها ـ که یک نمونه زیراکس آن را مى فرستـم مرتـب از فساد اخلاقى و جنسى حـتـى در کودکان و نوجـوانان مى نویسـند ـ انتـظارى بـیش از این نمى شود داشت. حـالا از کارى که کرده ام, پـشیمان هستـم. من بـراى گرفتن وکیل نیازمند کمک مردم کشورم هستم.
برادر محترم!
متن کامل نامه شما را چنان که خواسته بودید در شماره 83 مجله آورده ایم و جز این کارى از دسـت همـکـاران مـجـلـه بـرنمـىآید.
البته در مطالب ارائه شده نکات مبهمى وجود دارد که حقیقت امر را مشتبـه مى سازد. سالها کار کردن, نیافتن همسرى ایرانى, نزدیک شدن به دخترى آمریکایى ـ آن هم بـا آگاهى از عدم پایبـندى اغلب جوانان آمریکایى بـه ارزشهاى اخلاقى, اعتماد کردن بـه آن دختر ـ بـه رغـم آگاهى از رفتـار او, آن هم در فرصـتـى طولانى که شـاهد گردشها و عیاشى هایش بـوده اید و بـا این همه فریب خوردن از او و ضرب و جرح و جریانى چنین پیچیده در بـرخورد قضایى, سختگیرىها و بدرفتاریهاى بى حساب در زندان و در عین حال دستیابـى بـه مجله و امکان تهیه زیراکس از آن و فرستادنش بدون سانسور و بیگارى کردن و جـراحت داشتـن و بـارها جـراحى شدن. اما اگر همه را بـه دیده حقیقت بـنگریم, در خود درسها و پیامدهایى بـراى نسل جوانى دارد که شیدا و شیفته آن سوى مرزها هستند و از همه چیز, زرق و برق و دلفریبـى هایش را مى بـینند, اما هیچ گاه افعى هاى پشت پرده را که همه چیز را بـا سـم خـویش مسـموم کرده اند, نمى بـینند. شاید این فریبـندگى تـقصیر خود ما بـاشد, چـرا که از غرب تـنها عیاشى ها, خوش گذرانى ها, و بى بند و بـارىهایش را مى گوییم. آنها هم که گذرى از آن جا داشتـه بـاشند, پـیشرفتـهاى تـکنولوژیکى و مدرن آن جا مبهوتشـان مى کند. همه آن ابـزار خـوشـگذرانى, بـى قیدیها و رشـد فناورى, به حد کافى براى نوجوان نوجو و کنجکاو و خواستار هیجان جاذبـه دارد. و اگر طالب غرب شود, چون فقط اینها بـه چشمش آمده است, مشتاق و شیفته همانها است.
ما هیچ گاه رویه هاى مطلوب غرب را براى جوانمان نگفته ایم. بـا بغضى تلخ که ناشى از سـالها اسـتـثـمار و اسـتـعمار بـوده, فقط رویه هاى زشتى را که غرایز خـواسـتـار آن هسـتـند, بـه جـوانمان گـفـتـه ایم. از رشـد فـرهنگـى, مدیریت, مجـموعـه نگـرى و نظام و حساسیتشان به روابـط فردى و حفظ حدود افراد و ... نگفته ایم. از اینکه جوان بیست و چند ساله غربـى که دانشجوى رشته تاریخ ادیان است, بـه خاطر پـایان نامه اش بـه بـررسى تاءثیر ادیان بـر جوامع گوناگون مى پردازد, تا بـه اسلام مى رسد و از اسلام بـه شیعه و بـا چـنان شورى از حـسـین و على و زینب مى گوید ـ که در بـسـیارى از جـوانان ما کمرنگ شـده اسـت ـ چـیزى نگفتـه ایم. بـه بـرنامه هاى یک جانبه نگر تلویزیون بسنده کرده ایم. نوجوان و جوان ما هم اکنون اطلاعات زیادى از جامعه غربى کسب مى کند, ولى اطلاعات هدایت شده اى که سردمداران سیاسـى و اقتـصادى غرب مى خـواهند, نه آنچـه واقعا هست.
آنها غرب را آن گونه که مى خواهند, به تصویر مى کشند و آن رویه دیگر براى جوانان تبلیغ مى شود, تا همه چشم و گوش و ذهن جوان را پـر کند و دیگر وقت و جـایى بـراى دیدن و شنیدن حـقیقت نگذارد.
متاءسفانه ما نیز چنین مى کنیم. آنچه را که آنها تبلیغ مى کنند و مى گویند خوب است, مى گوییم بـد است. مشخص است جـوانى که بـا همه تحریک پـذیرى و هیجـان طلبـى جـوانى اش دست روى غرایز غلیان کرده اش گذاشته مى شود, نهایتا به دنبـال اشبـاع آن غرایز مى رود, تا حدى که حتى خویش را فراموش مى کند و از رشد فکرى باز مى ماند و رغبتى به رویه فرهنگ و دانش و هنر غرب نشان نمى دهد. یعنى آنچه مبلغان آگاه غربى تبلیغ مى کنند و مى خواهند و ما ندانسته با رنگ و لعاب بـیشتـرى ولى از روى بـیزارى مى گوییم و ناخـواستـه بـه آن دامن مى زنیم.
جوان خودباخته اگر هم در بزنگاهى در برخورد بـا بـى وفایى ها و ناجـوانمردىها و نیرنگها دچار خشم و عکس العمل شود, نه بـه خاطر غیرت مردانه یا مذهبـى اسـت, بـلکه خـشمى اسـت ناشى از احـسـاس سرخوردگى, حقارت و طرد شدن!
در جایى که تو را از خود نمى دانند و یک زایده و مزاحم هستـى, انتظار برخوردى عادلانه و بى طرفانه, غیر منطقى است و بـا واقعیت آن جـوامع همخوانى ندارد. امریکاییان حـتـى نسبـت بـه دیگر ملل اروپایى احساس بـرترى مى کنند; چه رسد بـه جوامع توسعه نیافته یا در حال تـوسعه! اى کاش ما هم بـا شیوه محـمدى(ص)دیگران را دعوت مى کردیم و از منکر بازشان مى داشتیم. پیامبر(ص)در عین حال که به عشق و علم و فهم و فقه دعوت و از گناه نهى مى کند, دنیاى بـیرون غرق در کفر و الحاد را طرد نمى کند, بلکه مسلمان را تشویق مى کند برود با آنان درآمیزد, ولى بهترین چیزشان را بردارد. ((اطلبـوا العلم ولو بـالصین)) بـراى دانستن و فهمیدن و غنى تر شدن از نظر علمى و فـهم اسـت. بـه امید رشـد فـهم و درایت و قدرت انتـخـاب حقیقت(فرقان)بـراى نوجوان و جوان مسلمان و ایرانى و همه جوانان مسلمان و غیر مسلمان سراسر دنیا.خدا نگهدار.
با خـانواده شـوهرم مشـکل دارم شـوهرم نیز علاقه اى بـه ازدواج نداشته است
خواهر دختر غم ـ اصفهان
دختر شانزده ساله اى هستم که اخیرا با یکى از پسران فامیل عقد کرده ام. این وصلت بنا بر توصیه اطرافیان بود. گرچه من مایل بـه این ازدواج بودم, ولى مادرشوهرم در ابـتـدا و خود همسرم تـمایل زیادى نداشتـه اند و بـعد بـا تـعریف دیگران اقدام کرده اند. وضع مالى خانواده همسرم از ما بهتر است. بـه خاطر همین احساس مى کنم آنها به چشم حقارت به من نگاه مى کنند. مراسم عقد و نامزدى خیلى ساده و با حداقل هزینه و شاید نزدیک بـه هیچ بـرگزار شد; آن هم در جمعى که فقط من و خانواده ام و او و خانواده اش بودند. حالا هم هر وقت بـه خانه همسرم مى روم, آنها مرا خیلى تـحویل نمى گیرند و چندان به من محل نمى گذارند. شوهرم مرد خوبـى است, پاک است, اهل کار و تلاش است, ولى مرا درک نمى کند. او 24 ساله است. او بـه من گفته: اصلا علاقه اى به ازدواج نداشته و بیشتر بـه خاطر مادرش این کار را کرده است.
دو خواهرشوهر هم دارم که خیلى با من نمى جوشند و تازه در مورد رفتارهاى من به برادرشان حرف مى زنند. او پسر متعصبى است و نسبت به رفتار و پوشش من خیلى حساس است. من هم سعى مى کنم رعایت کنم.
روزى براى نشان دادن توجهم به او کارت پستالى به وى دادم. او با نگاه کردن به کارت, به جاى تشکر یا ابراز علاقه بـه من گفت: این کارهاى بـچه گانه یعنى چه؟ مگر ما دوست دختر و پسر هستیم که این چرت و پرتـها را مى نویسى. از آن موقع تـا کنون حس مى کنم علاقه ام بـه او کمتـر شـده اسـت. از طرف دیگر او رازنگه دار نیسـت و همه حرفها را بـراى مادر و خواهرهایش مى گوید; گرچـه در بـیرون خانه فردى باوقار و باشخصیت است. او هر از گاه به من و رفتارم ایراد مى گیرد, یا طعنه مى زند و من با این انتخابى که کرده ام, نمى دانم چه کنم. دوست دارم زندگى خوبى داشته باشم.
خواهر گرامى!
اگر شما سعى کنید کمى واقع بین تر بوده و وضع خود و همسرتان را روشن تر ببینید, خیلى از این مسایل که نوشته اید و رنجتان مى دهد, دیگر نخواهد توانست این قدر دل شما را بسوزاند و آزارتان بدهد.
خواهر عزیز! شما هنوز سنین نوجـوانى را پـشت سر نگذاشتـه اید, ولى شوهرتـان از این مرحله رد شده است. اگر بـا همین فاصله سنى شما بعد از بیست سال ازدواج مى کردید, راحت تـر مى تـوانستـید بـا مسایل مدارا کنید.
در دوره نوجوانى بـسیارى از حالاتى که شما دارید, طبـیعى است.
شما خواستار رابطه پرشور و رومانتیک هستید. بى توجهى هاى دیگران, حتى اگر از روز قصد و بـدخواهى نبـاشد, شما را آزار مى دهد. شما بـا تـمام وجـود فکر مى کنید چـیزى درست است و سعى مى کنید آن را انجام دهید, ولى بعد متوجه مى شوید دیگران آن را کاملا درست نمى د انند, یا معترض مى شوند.
حساسیت زیاد نسبت به نمودهاى عاطفى دیگران, دلبـستگیهاى مفرط و گاه غیر منطقى و معتدل بـه دیگران, شکنندگى عاطفى, حـسـاسـیت نسبت بـه انتـقاد, از خصوصیات نوجـوانى است. یک نوجـوان در وضع سختى زندگى مى کند. از یک طرف بایستـى بـا تـحولات درونى, روحى و روانى و جـسـمى خـود مدارا کند و از طرف دیگر بـا تـوقعاتـى که اطرافیان از او بـه عـنوان کسـى که دارد وارد دنیاى بـزرگسـالان مى شود دارند, مدارا کند و کنار بـیاید. حـال شـما علاوه بـر این تـنشها, درگیر جـریان مهم دیگرى در زندگى خـود شده اید که آن هم توانمندى خاص خود را مى طلبد, تا یک فرد بتواند بـا انسان دیگرى که خصوصیات دیگر و حتى گاه کاملا متفاوت دارد, کنار بیاید و خود را به او بفهماند و نیز بتواند او را درک کند و متناسب با نیاز همسر خود عمل کند; آن هم عملى بموقع, بجا, مناسب و شایسته. حالا نوجوانى که براى کنار آمدن بـا خود مشکلاتى دارد, بـاید سعى کند به عنوان همسر و بانو با همسر و شوهر خود کنار بیاید. او را به عنوان یک مرد بـفهمد و احساسش و نیازى را که دارد, درک کند. ما به شما حق مى دهیم که در این مورد مشکل داشته بـاشید, ولى نگران نباشید. گرچه این مشـکلات را دارید, ولى بـه خـاطر شـور و نشـاط نوجـوانى, فکر نوجـو و نوطلب و فعال خـود, اگر اطلاعات مناسـب و مفیدى به دسـت آورید و از تـجـارب سـودمند و مفید دیگران بـهره بـبـرید, مى تـوانید در زندگى بـسـیار موفق و خـوشبـخـت بـاشید.
از طرف دیگر, همسرتان, این دوره پرهیاهوى نوجوانى را پـشت سر گذاشته و به ثبات و قرار بیشترى رسیده است. هر چند نمى توان گفت آیا او واقعا در دوره نوجوانیش, نوجـوانى کرده است یا خیر. آیا وضع خانواده, به گونه اى بوده است که او بـتواند احساسات خود را بشناسد و بیان کند, یا چنین وضعى فراهم نبوده است. به این دلیل او سخت مى تواند وضع شما را درک کند و بـا شما همراه بـاشد, ولى چـون خود هنوز از دوره نوجـوانى فاصله نگرفتـه است, امید زیادى بـراى نزدیک شدن بـه او وجود دارد. بـا همه این تفاصیل اگر شما بتوانید بـا صبـورى و زیرکى بـیشترى عمل کرده و در بـرخورد بـا دیگران مراقبت بیشترى داشته باشید, چه بـسا بـتوانید خیلى سریع مشکلات خود را حل کنید.
1ـ در مرحله اول در برخورد با همسرتان سعى کنید بفهمید او از چه چیزهایى خوشش مىآید و چه چیزهایى براى او خوشایند نیست. حال این خوشایند و ناخوشایندى در هر زمینه اى بـاشد; حتـى رنگ و مدل لباس یا نحوه صحبـت کردن و خوش و بـش کردن بـا او و طرز پوشش و رفتار همه و همه را با زیرکى سعى کنید بـفهمید و مطابـق آن عمل کنید. وقتى مى بـینید همسرتـان حـوصله ندارد, آرامش خود را حـفظ کنید و موقع شناس بـاشید. این دقت را در مورد آراسـتـگى منزل یا نحوه پذیرایى از او هم در نظر داشته باشید.
2ـ قـبـل از آنکـه بـخـواهید دیگران مطابـق آن چـیزى کـه شـما مى خواهید, عمل کنند, پیش دستى کرده و بـه سلیقه آنها توجه داشته باشید.
3ـ بـه مادرشوهر و پدرشوهر خود احترام بـگذارید. حتى اگر جواب سلامى نشنوید, با گرمى و محبت با آنها برخورد کنید. از همسر خود وقتى سراغتان مىآید, حال آنها را جویا شوید. در موقعیتهایى مثل روز مادر و یا ... با دادن هدیه اى بسیار ساده توجه و محبـت خود را به آنها نشان دهید.
در برخورد بـا پـدر و مادر همسر گرمتـر و مهربـانتـر از پـیش باشید. موقع شناس باشید. حتى اگر به تعارف بـاشد, وقتى بـه منزل آنها مى روید, بـى اعـتـنا بـه مسـایل منزل نبـاشـید. در کمک بـه مادرشوهر پیشقدم باشید و اگر محبتى به شما کردند, حتى اگر دادن یک لیوان آب بـاشد, تشکر و قدردانى خود را نشان دهید. سعى کنید به خواهران همسرتان, خود را نزدیکتر کنید. به آنها به چشم دوست یا خـواهر نگاه کنید. نظر آنها را در مورد مسایل مخـتـلف جـویا شوید. با آنها گرم بگیرید. صحبت یا شوخى کنید و اگر بـزرگتر از شما هستند, حرمت آنها را حفظ کنید.
4ـ در برخورد بـا دیگران ـ حتى اگر بـرخوردهاى آنها ناراحتتان کرد ـ فورى روى همین رفتـار قضاوت نکنید و نخواهید از او کناره بگیرید, یا زود نتیجه گیرى نکنید که آنها بـه شما علاقه اى ندارند و عمدا مى خواهند بـه شما بـى احترامى کنند, بـلکه همه رفتارها و بـرخوردهاى آن فرد را در نظر داشته بـاشید و بـه خصوصیات مثبـت دیگر او هم توجه کنید.
5ـ نکته مهم در بـرقرارى ارتبـاط بـا دیگران و احساس راحتى در کنار آنها این است که افراد را آن گونه که هستند, بـفهمید. سعى کنید احساسـاتـشان را درک کنید و آنها را همان طور که هسـتـند, بپذیرید. مساءله مهمى که روابط بـین افراد را مخدوش مى کند, این است که اغلب افراد دلشـان مى خـواهد دیگرى آن گونه بـاشـد, فکر کند, رفتـار نماید که خودش مى خواهد, نه اینکه دیگرى را آن گونه که هست, بپذیرد. این توقع از دیگران, با برقرارى رابطه اى همراه بـا تـفاهم و پـذیرش و احتـرام جـور در نمىآید, چـرا که دیگران آنچنان هستـند که مى خواهند, و این خودخواهى است که ما بـخواهیم همه طبق خـواستـه ما عمل کنند و بـرخـوردى داشتـه بـاشند که ما مى خواهیم. اگر این اصل را در نظر بـگیریم که حـوادث آن گونه که باید, رخ مى دهد, بهتر مى توانیم با مسایل مدارا کنیم.
بهترین روش برخورد این است که در مرحله اول تلاش کنیم بـفهمیم دیگران چگونه اند, چه مى خواهند و چه چیزهایى بـرایشان مهم است و با آن کنار بیاییم و آن را بپذیریم. نه اینکه حتما همه را قبول داشته باشیم, بلکه بپذیریم افراد این خصوصیات را دارند و ما در واقع خود فرد را بپـذیریم, حتـى اگر کلام یا رفتـار او مطلوب ما نباشد.
در مرحـله دوم بـعـد از آنکه دیگران را پـذیرفتـیم, احـتـرام گذاشتـیم و بـا آنها کنار آمدیم, سعى کنیم خـیلى آرام محـیط را تـغییر دهیم; یعنى بـا نزدیک شـدن بـه دیگران و کسـب اطمینان و اعتـماد آنها, آنچه را که مورد علاقه و تـوقع ما است, در رفتـار نشان دهیم; یعنى بتـوانیم احساسات و اعتـقادات خود را در فضایى که مملو از صمیمیت و محبت و احترام است, بیان کنیم. مسلما وقتى افراد حس کنند بـراى فرد دیگر ارزش دارند و مورد احترام هستند, آنها نیز متقابلا همین برخورد را خواهند داشت.
خواهر محتـرم! سه کتـاب را بـه شما معرفى مى کنیم که بـحثـهاى کاملتر و مفیدترى را در اختـیارتـان مى گذارد; یکى کتـاب ((آیین دوست یابـى)) دیل کـارنگى و دیگرى کـتـاب ((زنان ونوسـى و مردان مریخى)) است. اولى برخى از نکاتى را که براى برقرارى رابطه خوب با دیگران مفید اسـت, مورد بـحـث قرار داده اسـت. اگر خـواننده دایمى مجـله بـاشید, اخلاق معاشرت نکات جـالب بـر اساس آموزه هاى ائمه اطهار(ع)را ارائه مى کرد که حـتـما بـه کارتـان خواهد آمد.
کتاب دوم بـه خصوصیات خاص زن و مرد اشاره کرده است که دانستن آن بد نیست; گرچه این کتاب آثار قلمى نویسنده غربى است, ولى تا حدود زیادى مى تـوان از آن بـهره جـست. همچنین کتـاب ((عشق هرگز کافى نیست)) بـراى حـل مسایل شما و همسرتـان مفید خـواهد بـود.
در آخر بـاز تـاءکید داریم خیلى نگران نبـاشید و خود را آزار ندهید. مطمئن باشید یکى دو سال دیگر که تجربه بـیشترى از زندگى و روش بـرخورد بـا دیگران پیدا کند و سنتان بـالاتر رود, دیدتان نسبت به مسایل بسیار متفاوت خواهد شد.
با دعاى خیر, موفق باشید.
خواهرM.A ـ قم
مدتى زیادى اسـت که در لبـاس زیرم تـرشحـات سـفیدرنگ و غلیظى مى بینم و بوى تند و ناخوشایندى از بدنم احساس مى کنم. در این مورد به مادرم چیزى نگفته ام و خیلى مى ترسم. من بـه خواستـگارانم جـواب منفى مى دهم, چون نگران هستـم مبـادا در زندگى زناشویى ام اثر بد بگذارد. گرچه من علاقه زیادى بـه ازدواج دارم, ولى جواب منفى به خواستگاران داده و خانواده نیز بر اساس حرف من آنها را رد مى کنند. شبـها خوابـهاى وحـشتـناکى مى بـینم.
خواهر گرامى!
با توجه به علایمى که گفتید ـ هر چند کاملا وضعیت خود را توضیح نداده اید احتمال دارد بـه عفونت دچار شده بـاشید. البـته علایم دیگرى مثـل خارش یا سوزش یا درد در ناحـیه لگن ممکن است داشتـه باشید, اما به نظر مى رسد علایم گفته شده را ندارید, چون آنها را ذکر نکرده اید. به دلیل اینکه شما در شروع سالهاى بـلوغ هستید و تـغییرات هورمونى در این سنین و تـرشحـات مخـاطى زیاد است. اگر مراقبتهاى بهداشتى مناسب انجام نگیرد, وضعیتى همانند شما بـروز خـواهد کرد. از این رو در درجـه اول سـعى کنید بـهداشت را رعایت کنید. لباس زیر را حداقل روزى یک بـار عوض کنید و حداقل سه روز یک بار حمام کنید. حتما بـا حوله یا دستـمال تـمیزى خود را خشک کنید, زیرا لباس مرطوب و ترشحات طبیعى مى تواند محیط خوبى بـراى رشد میکروبها باشد.
در درجه بعد حتما با مادر خود صحبـت کرده و بـه همراه او نزد متخصص زنان بـروید که اگر عفونتى بـاشد, تحت درمان دارویى قرار بگیرید.
خواهر گرامى! نکته ظریفى را خدمتتان عرض کنیم و آن اینکه هیچ گاه از چـیزى که نمى دانید و نمى شناسید, نتـرسید و نگران نشوید.
هر گاه با موردى برخورد کردید که موجب نگرانى شما شد, سعى کنید در جـهت شناسایى آن و یا بـررسى علتـش اقدام کنید, سپـس خود را دل مشغول آن کنید. وضعیتى که بـه سادگى قابـل بـررسى یا حل است, این قدر شما را مشوش ساخته که دایم بـا آن دل مشغولید و ذهنتـان را درگیر کرده است و به دلیل اضطراب ناشى از آن دچار خیال پـردازى یا اخـتـلال خـواب شده اید. دانایى درمان بـسیارى از ترسها, نگرانیها و دردهاى روحى و روانى انسان است.
موفق باشید.
بد عهدى همسران
همسرم,
تو بـا بـدعهدى و نقض پـیمانهاى مکررت زندگى مشتـرکمان را از مسیر شیرین خوشبختى خارج ساخته اى.
همسرم,
تو با بدقولى هایت نه تنها باعث سلب اعتماد من و بـچه ها شده اى بـلـکـه بـیش از هر چـیز هویت خـود را نزد مـا از دسـت داده اى.
همسرم,
تـو هیچ وقت اندیشیده اى که این صفت تـو را هم بـچـه ها کسـب و خـواهند آموخـت؟ صفت مذمومى که از خـود بـه یادگار گذاشـتـه اى.
همسرم,
به قول دنیادیده ها, بـدعهدى و بـدقولى مذمومترین صفتى است که یک همسر مى تواند در خانواده داشته باشد.
همسرم,
اگر دوست دارى در خانواده ات محتـرم بـاشى و از اعتـماد اعضاى خانواده ات برخوردار, بـدعهدى را کنار بـگذار و هرچه را بـر خود نمى پسندى بر دیگران روا مدار.
پرشتاب و بى تفکر
زن: من فکر مى کردم تمام مشکلات با طلاق حل مى شوند. اما بـعد از طلاق فرصت یافتم تا خوب فکر کنم. فرصت یافتم تا بـه خود بـیایم.
مرد: من پایم را توى یک کفش کرده بودم که او زن زندگى نیست و باید از زندگى من خارج شود. اما بعد از طلاق ...
زن: با چه عشق و علاقه اى با هم ازدواج کردیم!
مرد: چه شد بعد از چند سال نتوانستـیم همدیگر را تـحمل کنیم؟ چرا بعد از مدتى کوتـاه بـه این نتـیجه رسیدیم بـاید از هم جدا بشویم؟ آیا لجبازى بود؟
زن: حال که خوب فکر مى کنم مى بینم او آن گونه که مى پنداشتم بد نبود.
مرد: بـراسـتـى که او چـندان هم مقصر نبـود. شـاید من نیز در اختلافاتمان بى تقصیر نبودم!
زن: زندگى زناشویى, هر قدر هم پرتـنش بـاشد, غیر قابـل تـحمل نیست.
مرد: زن و مرد اگر اندکى بـزرگوارى و گذشـت بـه خـرج بـدهند, مى توانند بسیارى از مشکلات خودشان را حل کنند.
زن: از آنجایى که هر دوى ما درگیر غرورمان ـ غرور بى جایمان ـ بودیم حاضر به گذشت نمى شدیم.
مرد: حال آنکه از او جدا شده ام گله ها از او فراموشم شده است.
زن: و ما خـاطرات خـوش فـراوانى از همدیگر بـه یادگار داریم.
راستى چه شد همه آن روزهاى خوش فراموشم شد؟
مرد: بـاید جبـران کنم. اگر قبـل از جدایى اندکى تفکر مى کردم حتما به این نتیجه مى رسیدم که راههاى زیادى براى حل اختلافاتمان وجود دارد!
زن: اگر قبل از طلاق چشم بـاز مى کردم و اشتبـاهاتم را مى دیدم, هرگز این اتفاق نمى افتاد, اگر ...
مرد: چرا اینقدر پرشتاب از هم جدا شدیم؟
زن: بـا طلاق نابـخـردانه خـود بـى دلـیل زبـانزد مـردم شـدیم.
مرد: و حرمت اجتماعى خود را از دست دادیم.
زن: من رجوع مى کنم. من اشتبـاه کردم. بـاید بـه ادامه زندگیم مى اندیشیدم. من برمى گردم.
مرد: من از او معذرت خواهم خـواسـت. او زن خـوبـى اسـت که من قدردانش نبودم. کار من پرشتاب و بى تاءمل بود. من باید به ادامه زندگى فکر مى کردم نه بـه جدایى. کار اشتـبـاه, اشتـبـاه بـزرگ.
تجربه اى تلخ را از سر خامى! ما بـاید بـا هم زندگى کنیم. زندگى مهربانانه و پر از خوشى!
تفاهم در زندگى
همسرم,
چند سالى است از زندگى مشترکمان مى گذرد. چند سالى که ما فراز و نشیبهاى فراوانى را تجربه کرده ایم.
همسرم,
فردا, سالروز ازدواجمان است. اما این ((فردا)) بسیار متفاوتر از ((فرداهاى)) سالهاى پـیشین است چرا که دیگر نه من آن ((من)) هستم و نه تو آن ((تو))
همسرم,
درست است که ما در طول زندگیمان دچار تنش و دعواهایى بوده ایم اما در اول زندگى شـاید این موضـوع زیاد غـریب نبـاشـد چـرا که ازدواج بر اسـاس شناخـت نسـبـى زن و مرد از هم شکل مى گیرد و در ابـتداى کار آنان تنها شناختى ظاهرى از خلقیات و روحیات یکدیگر دارند.
همسرم,
در ابـتـداى زندگى اگر زن و مرد قدرت درک اندیشه هاى یکدیگر و تـطبـیق خـود بـا دیگران را نداشتـه بـاشند; عامل بـوجـود آمدن سوءتفاهم مى شود.
همسرم,
در ابتداى زندگى تـصور ما این بـود که همسر بـاید تـابـع محض خـواست و سلیقه دیگرى بـاشد در حـالى که وقتـى دو انسان عاقل و بالغ در کنار هم زندگى مى کنند; یکى نمى تواند بـرده دیگرى بـاشد بلکه آن دو باید بـا هم تفاهم داشته و از نظر عقیده و سلیقه در کنار هم باشند.
همسرم,
ما آموخته ایم که باید برخى حساسیتهاى بى جهت و بى مورد را کنار بگذاریم و نسبـت بـه بـرخى رفتـارها هم سعه صدر داشتـه بـاشیم.
همسرم,
ما آموخته ایم که باید قبل از ازدواج هر دو چشم را باز کرده و بعد از ازدواج یکى از چشمها را ببندیم.
همسرم,
فردا سالروز ازدواجمان را جشن مى گیریم در حالى که در کنار هم احساس خوشبختى و آرامش مى کنیم.