سفره هاى خالى و ...خالى تر

نویسنده


 

سفره هاى خالى و ...خالى تر
شهلا اخترى ـ فریبا ابتهاج شیرازى

 

 

((فقر)) چیست؟
((فقر)) چهره اى زشت از زندگى است. چهره اى زرد, سرد و بـى روح; و انسان فقیر انسانى است که آنچه خداوند براى او خواسته, از وى دریغ شده است.
اما براستى ((فقر)) کدام سـطح از زندگى اسـت؟ چـه کسـى واقعا فقیر است؟ حداقل امکانات زندگى کدام است؟ خط فقر کجاست؟ بـر چه محـرومیتـها یا محـدودیتـهایى مى تـوان نام ((فـقـر)) نهاد؟ آیا ((فقر)) در همه جوامع یکسان و یک شکل است؟ آیا هر کسى بـه مجرد عدم دستیابى بـه یک امکان مالى یا اجتماعى مى تواند خود را فقیر بـپندارد؟ و . .. زنان در مقابـل ((فقر)) تا چه حد آسیب پذیرند؟
بـیش از یک میلیارد نفر از مردم جـهان در حال حاضر در شرایطى زیر خط غیر قابل قبول فقر زندگى مى کنند. این در حالى است که یک میلیارد نفر دیگر نیز با فقر نسـبـى دسـت بـه گریبـانند. اینان بیشتر ساکن کشورهاى در حال توسعه بـویژه مناطق روستایى کم درآمد آسـیا, اقیانوس آرام, آفریقا, آمریکاى لاتـین بـوده و گروهى نیز حتى در کشورهاى توسعه نیافته بسر مى برند.
فقر علل بـسیارى دارد و مشکلى پیچیده و چند بـعدى است. در یک بیان عام, فقر را موقعیتى مى گویند که نیازها و خواسته ها به طور کامل و مناسب بـرآورده نمى شود. اگرچه بـراى بـیان دقیق تر بـاید مشخص شود که چه نیازهایى مورد نظر بـوده و چه سطحى از بـرآورده شدن این نیازها شاخص فقیر بودن یا نبودن است. از همین رو تعاریف مربوطه به طور اساسى به استانداردهاى زندگى و چگونگى نیازمندیهاى انسانى در یک جامعه بازمى گردد. بـه بـیان دیگر این تعریف عام از فقر محتاج تعیین شاخصها و کیفیت زندگى بـا در نظر گرفتن مفهوم فقر مطلق و فقر نسبى است.

جلوه هاى مختلف ((فقر))
بـراى روشن تـر شدن موضوع بـاید دانست که فقر جلوه هاى مختـلفى دارد. از آن جمله نبـود درآمد و منابـع مولد کافى بـراى تـداوم معیشت, گرسنگى و سوء تـغذیه, عدم دستـرسى بـه امکانات آموزشى و دیگر خدمات اساسى, افزایش ناخوشى و مرگ و میر ناشى از بـیمارى, بـى خانمانى و کمبـود مسکن, محیط زیست ناامن, تـبـعیض و محرومیت اجتماعى, عدم مشارکت در تصمیم گیرى براى حیات اجتماعى و فرهنگى.
بنابـراین, فـقر در همه کشـورها وجـود دارد: فـقر انبـوه, در بـسیارى از کشورهاى در حال تـوسعه, انبـوه فقرا در قلب ثروت در کشورهاى توسعه یافته, فقدان امکانات زندگى در اثر رکود اقتصادى جوامع, فقر ناگهانى در نتیجه بلایاى طبـیعى یا کشمکشهاى داخلى و خارجى, فقر کارگرانى که دستمزدشان پایین است و تـهیدستـى کسانى که در خارج از نظام حـمایتـى خانواده و نهادهاى اجـتـماعى قرار مى گیرند. در این میان و در همه این کشورها زنان بار نامتناسبـى از فقر را بر دوش مى کشند و کودکانى که در فقر بزرگ مى شوند اغلب براى همیشه وضع نامساعدى خواهند داشت.
همچـنین سـالمندى, معـلولیت و پـناهندگى نیز گاه مى تـواند از جلوه ها و اشکال فقر بشمار آید. فقر با فقدان کنترل بر منابع از جمله زمین, مهارتها, دانش, سرمایه, روابـط اجتماعى, دسترسى بـه فرصتهاى اقتـصادى و بـرخـوردارى از خـدمات اساسى اجـتـماعى نیز ارتباط تنگاتنگ و جدایى ناپذیر دارد.
لذا بـر اساس آخرین دیدگاههاى اقتصادى و اجتماعى, فقر امروزه نه تنها به درآمد, بلکه به امکان دسترسى بـه خدمات اجتماعى نیز وابسته است.

فقر نسبى و فقر مطلق
خصـوصـیات ملى, نقش مهمى را در تـعیین و تـعریف ((فقر)) ایفا کرده و سطح تـوسـعه و پـیشرفت اقتـصادى و فرهنگى در هر کشور یک عامل کلیدى براى تعیین خط فقر است.
بـراى تعیین فقر بـاید میزان درآمد خانوار و هزینه ها و مخارج آن به منظور رفع حداقل نیازهاى اساسى در نظر گرفته شود. در این رهگذر به چهار مسإله باید توجه کرد:
1ـ چه نیازهایى اساسى هستند؟
2ـ حدود یا درجه رضایتمندى خانوار چیست؟
_3 گزینش انواع و کـمیت کـالاها و خـدمات بـراى بـرآورده کـردن نیازهاى اسـاسـى کـه امرى ضـرورى اسـت, چـگـونه صـورت مى گـیرد؟
4ـ هزینه کل اقلام و خدمات براى خانوار چقدر است؟
با در نظر گرفتن مسایل فوق, مفهوم فقر نسبـى, عدم دسترسى بـه امکانات بـه طور نامتـساوى یا محـرومیت نسبـى است. در این میان تفاوتهاى موجود بین کشورها بـا تـوجه بـه سطح تـوسعه اقتـصادى, اجـتـماعى آنها و سنتـهاى رایج فرهنگى, موجـب تـفاوت در تـعریف ((فقر)) است.
اما مشخصه هاى فقر مطلق عبـارتـند از محرومیت شدید از نیازهاى اساسى انسانى از جمله غذا, آب آشامیدنى سالم, تسهیلات بـهداشتى, سرپناه, آموزش و اطلاعات.
بنابـراین تـعریف مفهوم فقر و انتـخاب روند اندازه گیرى مناسب آن, تنها در نتیجه یک تـجزیه و تـحلیل آگاهانه, حساس و ظریف از واقعیات اجتماعى به دست مىآید. این تجزیه و تحلیل همچنین بـاید به این سوالات پاسـخ گوید که آیا فقر معضلى گسـتـرده اسـت و قشر کثیرى از جمعیت را تحت تإثیر قرار داده یا در سطح یک منطقه یا طبقه متمرکز است؟ ریشه هاى آن کدامند؟ آیا به مسایل سنتى مربـوط است یا در اثر تـغییر و تـحولات تـکنولوژیکى و اقتـصادى رخ داده است؟ چهره و خصوصیات اصلى آن چیست؟ زیر سطح تـغذیه مناسب بـودن یعنى چـه؟ میزان کودکان مدرسه نرفتـه یا تـرک تـحصیل کرده, عدم دسترسـى بـه خـدمات اجـتـماعى, شغل یا حـاشیه نشینى چـیسـت؟ خـط رضایتمندى خانوارها در سطوح مختلف اجتماعى کدام است؟ و بـالاخره تـعیین اینکه چه کسى را بـا در نظر گرفتـن ویژگیهاى اساسى فقر, فقیر مى دانیم؟

شاخص فقر انسانى در کشورهاى صنعتى یا توسعه یافتـه و کشورهاى در حال توسعه
چنانچه گفته شد سنجش میزان فقر در کشورهاى مختلف نه تنها بـر اسـاس معیارهاى گوناگون صورت مى گیرد, بـلکه این معیارها نیز در کشورهاى صنعتى و در حال توسعه از نظر نحوه شمول گروههاى انسانى و فراوانى پارامتـرهاى موثر در بـرآورد شاخصها و تـشخیص چگونگى محرومیتها متفاوت مى بـاشد. در این بـخش روش تـعیین شاخص فقر در گزارش توسعه انسانى سازمان ملل در سال 1376 بـه تـفکیک کشورهاى صنعتى و در حال توسعه مورد بررسى قرار مى گیرد.
شاخص فقر انسانى در کشورهاىدر حـال تـوسعه, محـرومیت انسانها را در سه زمینه به شرح زیرمطالعه مى کند:
1ـ طول عمر;
این محرومیت در رابطه با احتمال بقإ و عواملى است که انسانها را در سنین نسبتـا اولیه عمر خـود در معرض خـطر مرگ و میر قرار مى دهد.
2ـ دانش; این محـرومیت ناتـوانى در خواندن و نوشتـن و از این طریق ارتباط با دیگران است.
3ـ استـاندارد زندگى مناسب; متـغیر سوم مربـوط بـه سطح زندگى مناسب اسـت که بـر حـسـب امکانات کلى اقتـصادى ارزیابـى مى شود.
در این کشـورها مورد اول یعنى طول عمر بـه وسـیله درصد مردمى تـوجیه مى شود که انتـظار نمى رود تـا سن 40 سالگى زنده بـمانند. محرومیت از دانش نیز از طریق سنجش بى سوادى بزرگسالان و بى سوادان 15 ساله و بالاتر صورت مى گیرد. در این حال تعیین محرومیت از سطح زندگى مناسب, خود داراى سه متغیر زیر است:
الف ـ درصد مردمى که به آب سالم دسترسى ندارند.
ب ـ درصـد مردمى که بـه خـدمات بـهداشـتـى دسـتـرسـى ندارند.
ج ـ درصد کودکان کم وزن زیر پنج سال(سوء تغذیه).
اما محاسبـه شاخص فقر انسانى در کشورهاى صنعتى یا توسعه یافته بـر محرومیت چهار بـعد اساسى زندگى انسانها متـمرکز است. بـدین معنى که علاوه بـر سه متـغیر شاخص فقر انسانى در کشورهاى در حال توسعه, یک متغیر بـا عنوان محرومیت اجتماعى نیز بـه آنها اضافه مى شود.
در این کشورها محرومیت طول عمر بـه وسیله درصد مردمى تـوجـیه مى شود که انتظار نمى رود تـا سن 60 سالگى زنده بـمانند. محرومیت از دانش به واسطه درصد مردمى بیان مى شود که در سنین بـین 16 تا 65 سال بر اساس تـعریف سـازمان همکاریهاى تـوسـعه اقتـصادى عملا بـى سواد بـاشند. محرومیت از استـاندارد زندگى مناسب در کشورهاى صنعتى که طبـق شرایط اقتـصادى شکل مى گیرد بـه وسیله درصد مردمى نشان داده مى شود که زیر خـط فقر درآمد, زندگى مى کنند و این خـط فقر در سطح 50 درصد, میانه درآمد قابـل تصرف, تعریف مى شود. اما محرومیت چهارم به معنى عدم مداخله و مشارکت یا محرومیت اجتماعى از طریق سنجـش میزان بـیکارى بـلند مدت(12 ماه و بـیشتـر)افراد بیکار از کل نیروى کار مى باشد.

فقیرترین و غنى ترین کشورها
بر اساس این معیارها در گزارش توسعه انسانى سازمان ملل, کشور نیجر در میان کشورهاى در حال توسعه, گرفتار بـالاترین میزان فقر با 1 / 62 درصد بوده و کشور ترینیداد و توباگو پایین ترین میزان فقر را بـا 3 / 3 درصد داشتـه اند. بـراى روشن تـر شدن موضوع بـه بررسى بـرخى عوامل موثر در روند شاخصهاى این کشورها مى پردازیم: در کشور نیجر تعداد افرادى که انتـظار مى رفت تـا سن 40 سالگى فوت کنند, 36 درصد از کل جـمعیت را تـشکیل داده و تـعداد افراد بى سـواد 4 / 86 درصد کل بـزرگسـالان را شامل بـوده اسـت. تـعداد افرادى که بـه آب سالم دستـرسى نداشتـه اند حـدود 52 درصد از کل جـمعیت بـوده و حـدود 36 درصد از کل کودکان زیر پـنج سال داراى وزنى کمتر از وزن متعارف سن خود بوده اند.
اما در ترینیداد و توباگو تعداد افرادى که انتـظار مى رفت تـا سن 40 سالگى فوت کنند 4 درصد از کل جمعیت و تعداد افراد بى سواد 1 / 2 درصد از کل بـزرگسـالان را تـشکیل داده اسـت. در این کشور همچـنین درصد افرادى که بـه آب سالم دستـرسى نداشتـه اند حدود 3 درصد از کل جمعیت بـوده و تـقریبـا همه افراد کشور بـه نحوى از خدمات بهداشتى بـرخوردار بـوده اند. در میان کودکان زیر پنج سال نیز فقط 7 درصد وزنى کمتر از وزن متـعارف سن خود را داشتـه اند.
بـر اساس همین گزارش در بـین کشورهاى صنعتى و توسعه یافته بـر طبـق عوامل تعیین شاخص فقر, کشورهاى سوئد و هلند بـه ترتیب بـا شاخص 8 / 6 و 2 / 8 درصد کمترین و ایالات متحده آمریکا بـا شاخص 5 / 16 درصد بالاترین میزان فقر را داشته است.
در سوئد تـعداد افرادى که انتـظار مى رفت تـا سن 60 سالگى فوت کنند, 8 درصد کل جمعیت را تشکیل داده و بـر حسب معیار و تـعریف مربوط حدود 5 / 7 درصد مردم(بین سنین 16 تا 65)بى سواد بوده اند.
در این کشور 7 / 6 درصد از مردم زیر خط فقر درآمدى قرار داشتـه و افراد بیکار بلندمدت(12 ماه و بـیشتر)5 / 1 درصد از کل نیروى کار را تشکیل مى داده اند.
از سوى دیگر در ایالات متحده آمریکا تـعداد افرادى که انتـظار مى رفت تا سـن 60 سـالگى فوت کنند 13 درصد از کل جـمعیت بـوده و حـدود 7 / 20 درصد از مردم بـین سـنین 16 تـا 65 سـال بـى سـواد بوده اند. همچنین 1 / 19 درصد از مردم در زیر خط فقر درآمد قرار داشته اند.

زنانه شدن معضل فقر
((زنانه شدن فقر)) , مفهومى است که رد پاى تبعیضات اقتصادى و اجتـماعى بـراى زنان را در جوامع, نمایان مى سازد. در این مفهوم زنان در شرایط اقتـصادى و اجـتـماعى بـرابـر بـا مردان از آنان فقیرترند و در هرم فقر, در اوج قرار گرفته اند.
بـه عبـارت دیگر زنانه شـدن معضـل فقر در واقع نابـرابـریهاى جنسـیتـى را تـإیید مى کند و نشانگر آن اسـت که ثـمرات ناشى از توسعه بـه طور بـرابـر بـین مشارکت کنندگان آن تـوزیع نشده است.
از این دیدگاه, فقر پـدیده اى عمومى است که بـایستى از دیدگاه جنسیتى بـه دلیل شرایط متفاوت اقتصادى, اجتماعى مورد بـحث قرار گیرد. زیرا تفاوتهاى جنسیتى قابـل ملاحظه اى در میان کسانى که در فقر زندگى مى کنند, وجود دارد.
در این میان بـرخى از محـققین و جـامعه شناسان معتـقدند شرایط فقیرانه براى زنان به دلیل عدم تـسـاوى آنها در سـرمایه نیسـت, بـلکه بـیشتر بـه دلیل تبـعات حاصل از عدم تساوى در تواناییهاى انسانى و تـوزیع قدرت در خـانواده است. بـدین معنى که ارتـبـاط مستقیمى بین فقر زنان و جنسیتشان بـر اساس مسوولیت پذیرى, سنتها و الگوهاى مشارکت اقتصادى در روند توسعه وجود دارد. در بعضى از ساختارهاى اجتماعى دسترسى محدود زنان به آموزش, بـهداشت, تغذیه و فرصتهاى کافى اشتغال در بخش رسمى منجر به نرخ بالاى بـى سوادى, مرگ و میر و سوء تغذیه مادران و افزایش تعداد زنان شاغل در بخش غیر رسمى مى شود. شرایط سخت زنان سرپـرست خانوار نیز بـیشتـر در جوامعى که زنان از حق مالکیت محروم هستـند و قدرت تـصمیم گیرى و سرمایه در اختیار مردان است, مشهود مى باشد.
زنان در تغییرات اقتصادى و اجتماعى آسیب پـذیرتـر بـوده و بـه تعبـیرى قربـانیان این تغییرات بـه شمار مىآیند, بـدین دلیل که انتخاب و گزینش سیاستهاى اقتـصادى تـا حدود زیادى بـرخاستـه از دیدگاههاى مردانه یا به عبـارت بـهتـر فاقد در نظر گرفتـن نقش, تواناییها, نیازها و مسوولیتهاى زنان است. بـسیارى از پژوهشهاى اخیر, هم نقش اقتـصادى عمده زنان, بـویژه در نواحى روستـایى را نشان داده و هم بـى اثرى بـرنامه هایى را که فقط متـوجه سران مرد خانوار است. سیاستـهایى که در مورد زنان غفلت مى ورزد و آنها را نمى بـیند. عوامل اقتـصادى و اجـتـماعى که عموما مسـوول این نوع سیاستگزاریها مى باشند عبارتند از:
1ـ تقسیم کار بر اساس جنسیت
2ـ غفلت از ارزش گذارى بر روى کار زنان در خانه.
این در حـالیست که در جـهان امروز هر سیاستـى بـراى موفقیت و هجـوم بـر فقر و بـیکارى, بـاید نقش مهم زنان بـویژه زنان فقیر روستایى را هم در خانوار و هم در مجموع فعالیتهاى اقتـصادى بـه حساب آورد. زنان باید در تصمیم گیریها بویژه در امور مربـوط بـه توزیع کار, منابع, درآمد و هزینه مشارکت بـیشترى داشته بـاشند. مهم این است که بـدانیم سیاستـهاى تـوسعه چـگونه بـر زنان اثـر مى گذارند و اطمینان یابیم که اقدامات در بهبـود پایگاه و شرایط کار و زندگى آنها اثر پایدارى خواهد داشت.
امروزه در خانواده هاى فقیر, بخـش بـزرگى از درآمد خـانوار از کار زنان تإمین مى شود. در حالى که خانوارهایى که زنان در رإس آنها هستـند هم زیادند و هم روزانه بـر شمار آنها در میان فقرا افزوده مى شود.
متإسفانه نیازها و مسایل زنان فقیر, حتى از سوى سیاستگزاران, متفکران و برنامه ریزان جهانى نادیده گرفته شده یا بد فهمیده مى شود.
تـعدادى از پـژوهشهایى که در مورد زنان جهان سوم در دهه 1990 انجام گرفتـه حـاکى از آن است که محـرومیت آنها در حـال افزایش مى باشد. حجم و بار کارى آنها سنگین تر شده و موقعیتشان نسبت بـه مردان در حال تنزل است. آژانسهاى توسعه که بر روى مسایل زنان و کمک بـه آنها در دهه 70 میلادى تمرکز یافته بـودند, امید داشتند که تلاشهایشان بـه صورت خودکار موجب ترقى وضعیت زنان در کشورهاى جـهان سوم ـ که گروه کثـیرى از جـمعیت فقرا را تـشکیل مى دهند ـ شود. اما اینک پس از دو دهه, مناسب است سوال شود که چرا پیشرفت زنان در این مدت بسیار کم بوده است؟
شاید یکى از دلایل عمده این امر, زمینه هاى تـاریخـى تـئوریهاى تـوسـعه و نگاه کارشناسـان اقتـصاد جـهانى ـ که عمدتـا از میان کارشناسان غربى هستند بـه زنان جهان سوم بـاشد. بـرخى معتقدند که تعریف ارائه شده از سوى کارشناسان و موسسات کمک دهنده جهانى و عمدتـا غربـى در مورد زنان جـهان سـوم که آنان را موجـوداتـى نیازمند و غیر مفید معـرفى کرده و نیز ارائه یک الگوى تـوسـعـه ثابت براى همه جوامع بر مشکلات اقتصادى زنان فقیر دامن زده است.
این موسسـات زنان جـهان سـوم, را معمولا خـانه نشین, غیر فعال, تولیدى و کم مهارت معرفى کردند. در حالى که حتـى قرار دادن زنان کشورهاى جهان سوم در قالب کلى ((جهان سومى)) عنوانى مبـهم است. جهان سوم در واقع اقلیمى متـنوع از کشورهاى جهان را شامل مى شود که گاهى فاصله میان کشورهاى این مجموعه با کشورهاى توسعه یافته, کمتر است. لذا این طبـقه بـندى کلیشه اى بـدون تـوجه بـه تـنوعات فرهنگى, ریشه هاى تـاریخـى و سطوح متـفاوت زندگى زنان در منطقه, نتوانست موفقیتـى را کسب نماید. بـدیهى است یکسان نگریستـن بـه زنان جهان سوم و برنامه ریزى بر این مبنا نه تنها باعث حل مشکلات آنها نمى شـود, بـلکه موجـب افزایش نابـرابـرى در میان زنان نیز خواهد شد.

نقش سـازمانهاى غیر دولتـى در ارتـقإ وضـعیت اقتـصـادى زنان
بر اساس آنچه گفته شد عزم دولتـها و سیاستـگزارى اقتـصادى در جوامع, همچنین دیدگاههاى جهانى هر یک, آثـارى بـر زندگى زنان و مبارزه با فقر دارند.
به هر حال آنچه مسلم است هیچ یورش فراگیرى بـه فقر و بـیکارى موفق نخواهد شد, مگر آنکه در جهت بهبود پایگاه اجتماعى و شرایط زندگى زنان گامهاى موثرى بردارد.
از سوى دیگر تجربه پیشرفت سازمانهاى غیر دولتى زنان در بـرخى از کشورهاى فقیر یا در حال توسعه نشان داده که تلاش براى بهبـود وضعیت اقتصادى فقرا, شروع کار در سطح محلى و سپـس گستـرش آن در سطح ملى یا بـین المللى گرچه تـجربـه اى نادر, ولى تـإثیرگذار و قابل بررسى است.
شکل گیرى گروهها و جوامع روستایى یک راه حل مطلوب بـراى رسیدن بـر خوداتـکایى و در نظر گرفتـن اولویتـهاى تـوسعه بـراى جوامع روستایى مختلف اسـت. در سـطح روسـتـاها ثـابـت شده اسـت که بـا بـرخوردارى از حمایت صمیمانه و تـشویق, روستـاییان مایل و قادر هستند کنتـرل موقعیت خود را بـه دست گیرند و خط مشى هاى مناسب و موثـرى را بـراى رفع مشکلات خـویش تـعیین کنند. البـتـه این امر نیازمند اعـتـماد و درک آنها از سـوى ارگـانهاى دولتـى و سـایر گروههاى کمک دهندگان مالى است.
تقریبا 40 سال از کوششهاى توسعه اى سازمانهاى بین المللى و ملى بـراى امحـاى فقر مى گذرد, ولى بـه اندازه تـلاشهاى صورت گرفتـه, تـغییرات جدى در زندگى فقرا حاصل نشده است. این مسإله بـه طور قطع نشان دهنده این است که اشتـبـاهاتـى در روند سیاستـگزاریها, تصمیم گیریها و عملکردها وجود دارد. توسعه یعنى تلاش بـراى ایجاد تغییرات اقتـصادى, سیاسى و اجتـماعى. این امر بـراى فقرا زمانى تحقق مى یابد که حضور فقیران را در فکر کردن, آزادى عمل و تلاش و تـقلا بـراى ایجاد تـغییر مجاز بـدانیم و از طریق ارائه آموزش و آگاهى, توان مبـارزه بـا فـقـر را بـه خـود آنها منتـقـل کنیم.
سازمانها و گروههاى غیر دولتى با درک نیازمندیها, تماس مداوم و شناخت از بـافت اجتماعى و اقتصادى جوامع فقیر از طریق مشارکت آنها در فنون, آموزشها, بـحثها و گفت و شنودها, همچنین از طریق انجام پـروژه هاى کوچک, اما عینى و واقعى مى توانند نقش موثرى را در امحاى فقر بر عهده گیرند.

بارقه هاى امید در گزارش ملى توسعه انسانى ایران
در حـالى که آمارها نشان مى دهد شاخـصهاى تـوسعه انسانى در 30 کشور جهان در نیمه اول دهه 90 میلادى کاهش و تعداد مردمى که بـا حداقل درآمد ممکن زندگى مى کنند افزایش داشته است, انتشار گزارش تـوسـعه انسـانى جـمهورى اسـلامى ایران تـصویر روشنى از اصلاحـات اقتـصادى, جـمعیتـى, بـهداشـتـى, تـغذیه اى و ... را ارائه داد.
بر اساس این گزارش در دهه نخست پس از پیروزى انقلاب اسلامى بـا وقوع جـنگ تـحمیلى عراق علیه ایران و محاصره اقتـصادى و از سوى دیگر به دلیل عدم امکان تدوین برنامه هاى فراگیر توسعه اقتصادى, تولید ناخالص داخلى کاهش یافته و درآمد سرانه روند نزولى پـیدا کرد. اما در دهه دوم, انقلاب بـا چـرخـشى اسـتـراتـژیک بـه سـوى آزادسازى اقتـصادى و خـصوصى سازى در بـرنامه اول تـوسعه, تـولید ناخالص داخلى از رشد متوسط سالانه اى معادل 3 / 7 درصد بـرخوردار شد. در عین حال در برنامه دوم تـوسعه بـه واسطه عدم تـحقق کامل اصلاحـات اقتـصادى و کاهش شدید قیمت بـین المللى نفت, رشد متـوسط سالانه تولید ناخـالص داخـلى بـه 8 / 3 درصد در چـهار سال اولیه برنامه دوم رسید.
بـر اسـاس همین گزارش, از جـمله عوامل اصـلى عدم تـحـقق کامل اصلاحات اقتصادى و دستیابى به رشد اقتصادى بالا در برنامه هاى اول و دوم توسـعه, فقدان ارتـبـاط منطقى کافى میان سـیاسـتـهاى کلى برنامه, راهبردها و برنامه هاى عملیاتى بوده است.
مهمتـرین دستـاورد تـوسعه انسانى در ایران در دهه اخیر, کاهش فقر انسانى از 31 % به 18 % بـه شمار مىآید. بـهبـود نماگرهاى آموزشى و بـهداشتى و توزیع درآمد و بهبود در سهم درآمدى 20 % از فقیرترین اقشار جامعه نسبت به 20 % از ثـروتـمندتـرین اقشـار, عـلل اصـلى کاهش فـقر انسـانى اسـت.
پـراکندگى فقر انسانى(مانند پـراکندگى توسعه انسانى, 842 / 0 تهران 545 / 0 سیستـان و بـلوچستـان)در استـان ها چشمگیر است و دامنه آن در سال 1375 بین 3 / 11 % در استان تهران تا 5 / 39 % در استان سیستان و بـلوچستـان قرار داشتـه است. تـفاوتـها در میزان بى سوادى بزرگسالان, جمعیت فاقد دسترسى به آب سالم و توالت بـهداشتـى و تـوزیع درآمدها از عوامل اصلى این پـراکندگى اسـت.
شاخص توسعه انسانى, تعدیل یافته بـر اساس جنسیت, در دهه اخیر از یک توسعه انسانى پایین بـه یک تـوسعه انسانى متـوسط ارتـقإ یافتـه است. بـهبـود سواد و تـحـصیلات زنان در مقایسه بـا وضعیت بـهداشت و درآمد آنان, نقش بـیشترى را در این پیشرفت ایفا کرده است. پـراکندگى شاخـصهاى تـوسعه انسانى مربـوط بـه زنان نیز در استانها قابـل تـوجه است. تـفاوت در میزان بـاسوادى زنان و نیز تـعداد نمایندگان زن استـانها در مجـلس شوراى اسلامى, عوامل مهم این پراکندگى بوده اند. مقایسه رتبـه استانها از نظر رتبـه شاخص هزینه ناخالص سرانه و رتبه شاخص تـوسعه انسانى دو نتـیجه اساسى داشته است:
بـا رشد اقتصادى بـالاتر مى توان شاخص توسعه انسانى استانها را بهبود بخشید, اما براى بـهبـود شاخص فقر انسانى و توسعه انسانى تعدیل یافته بـر اساس جنسیت, راهکار اساسى, توزیع عادلانه خدمات آموزشى و بهداشتى بین استانهاست.
افزایش میزان باسوادى بزرگسالان از 1 / 57 % به 5 / 74 % در سالهاى 76 ـ 1367 و افزایش میزان تـرکیبـى ثبـت نام در کلیه مقاطع تحصیلى از 6 / 65 % به 75 % در همان سالها از عوامل مهم ارتـقاى تـوسعه انسانى کشور در دهه اخیر بـوده اند. مقایسه شاخص پـیشرفت تـحصیلى در کشور که در سال 1376 برابر با 75 % بوده است با اندازه آن در کشورهاى با توسعه بـالاى انسانى که در فاصله 85 % تا 99 % قرار داشته, نشان مى دهد که هنوز بـراى بـهبـود توسعه انسانى از طریق پـیشرفت تـحصیلى ظرفیت زیادى وجـود دارد, اما این شاخص در ایران بالاتر از متـوسط آن در کشورهاى بـا تـوسعه انسانى متـوسط است.
افزایش امید بـه زندگى از 6 / 61 سال در سال 1367 بـه 5 / 69 در سال 1376 همچـنین کاهش مرگ و میر کودکان زیر 5 سال از عوامل مهم ارتقاى تـوسـعه انسـانى در ایران در دهه اخـیر بـوده اسـت. مقایسه امید به زندگى در کشور(5 / 69 سال)با امید بـه زندگى در کشورهاى با توسعه انسانى بالا که بـین 75 تا 80 سال بـوده, نشان مى دهد که هنوز امکان بـهبـود توسعه انسانى از طریق افزایش امید به زندگى وجود دارد, اما این شاخص در ایران بـالاتر از متوسط آن در کشورهاى با توسعه انسانى متوسط بوده است.
یکى دیگر از نکات جالب در گزارش تـوسعه انسانى ایران, متـوسط سهم گروههاى مختلف مواد غذایى در تـإمین انرژى در سالهاى 76 ـ 1367 در کشور در مقایسه با سهم آنها در کشورهاى در حال توسعه و کشورهاى تـوسـعه یافتـه نشان مى دهد که ایران از نظر عرضه انرژى هم ردیف کشورهاى توسعه یافته قرار داشته, اما از نظر ترکیب اقلام غذایى وضعیتى مشابه با کشورهاى در حال توسعه دارد.
بـر اساس گزارش مذکور در مجـموع شاخـص تـوسعه انسانى جـمهورى اسلامى طى دهه اخیر از 642% به 757 %افزایش یافته است.

منابع و مآخذ:
ـ گزارش ملى توسعه انسانى جمهورى اسلامى ایران, سازمان برنامه و بودجه, 1378
گزارش اجلاس جـهانى تـوسعه اجـتـماعى, دفتـر مطالعات سیاسى و بـین المللى وزارت امور خارجـه و نمایندگى سازمان ملل متـحـد در تهران
ـ کتـاب اشتـغال و فقر در جـهانى پـرآشوب, یوسف کیان, سازمان برنامه و بودجه
ـ گزارش توسعه انسانى مصر, 98 ـ 1997
ـ فصلنامه بـین المللى تـوسـعه جـهانى, جـایگزینیهاى تـوسـعه, سازمانهاى غیر دولتى, شماره 15
نگاه غرب بـه زنان جهان سومى, جینا کرزبـرسکى, فصلنامه جهان سوم
On Statistical Measurment of poverty , Seminar, ـ United Nation , Santiago, Chile, 7 _ 9 May 1997
Gender, Poverty and Sustainable Dvelopment, ـ Vivienne Wee 8 Noeleem Heyzer, UNDP, 1995