قصه هاى شمـا(36) مریم بصیرى
این شماره:
* تسبیح سفید
خدیجه محبى ـ تهران
* مجرم کیست؟
طیبه جلالى پور ـ نایین
* اعتدال
زهرا داورپناه ـ داراب فارس
* خواستگارى غیر منتظره
بى بى زهرا قاضوى ـ نایین
دوستان عزیز!
مهدیه قاسمیان از شهر بابـک, سـعیده زادهوش از اصفهان, سـارا خـسروى از کرمانشاه, نرگس اربـابـیان از کاشان, فرشتـه سیفى از خلخال, رامین فرهودى از تبریز, طیبـه عابـدینى و رامین علیخانى از قم و سـمیه شاهسـون, صدیقه شاهسـون و هاجـر عرب از شهر کرد. آثار زیباى شما بـه دستـمان رسید. در شماره هاى آتـى ((قصه هاى شما)) برخى از داستانهاى خوبتان بـررسى خواهد شد. موفق بـاشید.
خدیجه محبى ـ تهران
خواهر گرامى, اثر زیباى شما, ما را به باغ پر از احساس شعر و خیال برد. خوب است که این استعداد خود را پاس بدارید و بـیش از پیش در راه شکوفایى اندیشه خویش, تلاش نمایید.
با این همه, بـه نظر مى رسد که اثر شما, قسمتـى از یک داستـان کوتاه است و یک حادثه فرعى کوچک در بستر ایجاد حادثه اى بزرگتر, براى خلق اثرى بهتر مى باشد. گرچه این داستان مى تواند به تنهایى و با اضافه کردن برخى از عناصر کامل باشد ولى مى توان با پرداخت مناسب, داستان محکم و زیباترى آفرید.
بـه طور مثال هنگام خواندن اثر و در آن زمان که دختر تسبـیحش را گم مى کند, هیچ احساس خاصى به ما دست نمى دهد و معلوم نیست که آیا این شخصیت همیشه با این احساس زیبـاى مذهبـى زندگى مى کند و یا اینکه طى شرایطى به این حس دست یافته است. اگر بیش از اینها روى شخصیت دختـر و همچنین تـسبـیح کار مى کردید, آن موقع گم شدن تسبیح در حکم نماد گم کردن هویت, اصالت و فرهنگ این دختر بـراى ما ارزش پیدا مى کرد و ما نیز دوست داشتیم که شخصیت هر چه زودتر گمشده اش را بـیابـد. البـتـه همان طور که خودتـان مى دانید, اگر بخواهید به تسبیح به عنوان یک ارزش بپردازید, بـاید این مهم را در طرح داستـان بـگنجانید و عواملى را که موجب ارزشمند شدن این شىء بـراى شخصیت مى شود, عنوان نمایید. ((دمپاییهاى سبـزرنگش را جفت کرد و پا بـه نمازخانه گذاشت. انتهاى صف نشست و بـا دنیایش خـلوت کرد. همیشه مى گفت: بـا این دمپـاییهاى سبـز قدمهایم سبـز مى شود, تـازه وقتـى جفت کنار هم مى گذارم یعنى حرکت ... تـسبـیح سفید مثل یاس سفید مى ماند و یاد یاس, یاد زهراى اطهر(س)است. آب یعنى حسین(ع). پر پروانه ها یعنى عبـاس(ع)... عجب دایره المعارفى دارد این دنیاى کوچـک ... صداى سحـر سکوت خلوتـش را شکست و کسى گفت این تسبیح شماست؟ سرش را بـلند کرد و یک رشته یاس سفید دید و گفت: بله))
گل اندیشه تان چون شمیم گل یاس عطرآگین باد.
طیبه جلالى پور ـ نایین
دوست ارجمند, یافتن سوژه از لابه لاى بـخش حوادث روزنامه ها, یکى از روشهاى خلق موضوع است, ولى پـرداخت این سوژه و واقع نمایى آن خیلى مهم است.
در داستـان ((مجـرم کیست؟)) شما از حادثـه خرابـکارى دو کودک الهام گرفتـه اید و این خـبـر روزنامه اى را تـبـدیل بـه داستـان کرده اید. اما باید دقت داشته باشید که در خبر, نفس حادثه بیشتر مهم است تـا انگیزه شخصیت بـراى ایجاد آن اتـفاق و همان طور که مى دانید در داستان عکس این قضیه صدق مى کند و مخاطب مایل است به علت و چگونگى حادثه نیز واقف شود.
در داستان شما بدون اینکه بچه ها بر اساس یک ضربه روحى, تهدید و کتک و ... مورد تحقیر و تنبیه قرار گرفته باشند, دست بـه این عمل مى زنند. در حالى که خواننده باورش نمى شود دو کودک بدون هیچ قصد و انگیزه قبـلى و بـدون اینکه بـا کسـى لج کرده و یا مشـکل روانى داشته باشند, بخواهند و همچنین بتوانند یک خانه را به آن شکل تخریب کنند.
شما مى توانستید با تخیلى قوىتر و یک پرداخت محکم از این خبـر به ظاهر بى اهمیت یک داستان مهم تربیتى, روانشناختى بسازید و به نحوه ارتبـاط درست والدین و فرزندان بـپـردازید و نشان دهید که بچه ها بـر اساس چـه مشکلى و بـنا بـه چـه هدفى دست بـه این کار زده اند.
از دگرسو اگر شما, خود بـچـه ها را بـه عنوان شخصیتـهاى اصلى, معرفى مى کردید, موفق تـر بـودید و بـهتـر از اینها مى تـوانستـید پیامتان را منتقل کنید چرا که بـچه ها مى توانستند طى گفتگوى خود بـه بـرخى از علل و مشکلات موجود در خانواده شان اشاره کنند, اما در شکل حاضر علت این خرابکارى و سرنوشت بـچه ها بـعد از آن مشخص نمى شود و گویا داستـان فقط بـراى فرضیات و پـیش داوریهاى دیگران نوشته شده است و سعى داشته یک داستـان حادثه اى پـلیسى از آب در بیاید. البـته این هم یک شکل ماجراست ولى وقتى شما مى توانید از این سوژه داستـان زیبـاتـرى خلق کنید چرا آن را تـبـدیل بـه یک داستان سـطحـى و کم ارزش مى کنید. مسـلما بـا دسـتـکارى طرح و یک بازنویسى درست و حسـابـى مى تـوانید داسـتـان خـوبـى بـنویسـید.
موفقیت همواره با شماست و پیش رویتان.
زهرا داورپناه ـ داراب فارس
دوست گرامى, خواندن داستـان شما نشان داد که بـى جهت بـه صفحه ((قصه هاى شما)) علاقه مند نیستید. پختگى نثر شما کاملا عیان است و نشان از آن دارد که بـا مهارت و تمرین چندساله بـه وضعیت موجود دست یافته اید. اگر در بسط و شرح موضوع نیز قدرى جانب ((اعتدال)) را نگاه مى داشتید, داستانتـان از هر جهت مورد قبـول بود.
شما در این اثر زندگى پسرى را که به شدت علاقه مند بـه فوتبـال است, نشان مى دهید و او را بـى تـوجه بـه خانواده و تـحصیل معرفى مى کنید ولى ناگهان وى شخصیتـى ساخـتـگى از خـود نشان مى دهد تـا بـتواند موافقت خانواده اش را بـراى شرکت در یک مسابـقه مهم کسب کند. در ادامه کار تـا آنجـا پـیش مى رود که پـدر این پـسر حاضر مى شود وى را بـه بـاشگاهى معرفى کرده و راه پـیشرفت در ورزش را براى فرزندش باز بگذارد.
تغییر رفتار پسر و تغییر موضع پـدر بـدون مقدمه و دفعتا صورت مى گیرد و در آخر هر دو با هم کنار آمده و روى فوتبال بـه توافق مى رسند!
جداى از این مسإله در پایان داستان, پرش زمانى بـزرگى انجام داده اید و از آن مسابقه ورزشى به آینده گریزى زده اید. ((بـه هر حال بعد از اینکه مسابقات برگزار شد و عضویت من در باشگاه مسجل شد, فصل جدیدى در زندگى من بوجود آمد. فصلى که توإم با موفقیت در ورزش و تحصیل بود, چون توانستم علاوه بر راه یابى بـه دانشگاه در رشته فیزیک بـه عنوان یکى از ورزشـکاران خـوب در کشـور مطرح شوم. و امروز که من در کنار ورزش, در یکى از دبـیرستانها مشغول به تدریس هستم, قصد دارم تجربـیاتم را که بـه مدد راهنمایى پدر بـه دست آورده ام در اختیار شاگردانم قرار دهم و بـه آنها گوشزد کنم که در جاده زندگى همواره مسیر اعتـدال را در پـیش گیرند.)) گذشت زمان, آن هم به این سرعت, بـر خلاف تصور شما, در یک داستان کوتاه پـسندیده نیست و بـه این مى ماند که بـخواهیم بـه خواننده بقبولانیم که ما مى توانیم از این پسر تنبل و درس نخوان, یک دبـیر موفق و ورزشکار بسازیم و یا بـه قولى دیگر نتـیجه تـلاش شخصیت و نویسنده را در این آخر کار نشان دهیم.
روش بـهتـر آن بـود که شما زمان را همان بـزرگسالى شخصیت فرض مى کردید و او در مقابـل تـنبـلى یکى از شاگردانش, خاطره خود را بـراى دانشآموزان تـعریف کرده و بـه راهنمایى غیر مسـتـقیم فرد مذکور مى پرداخت.
در این شکل اثر, سیر منطقى ترى بـه خود مى گرفت و لزوم پرداختن به شیطنتهاى کودکى آن پسر مشخص مى شد.
البته در شکلى دیگر مى تـوانستـید در همان زمان نوجوانى, تـلاش این پسر را براى راه یافتن به باشگاه و همت او بـراى موفقیت در دروس مدرسه را نشان دهید و در اوج کار, پسر بـا خیال راه یافتن به تیم ملى و غیره داستانش را تمام کند.
نکته دیگرى هم که باعث شده اثر شما قدرى ضعیف شود, عدم نمایش دادن کشمکشها و تـنشهاى این پـسر بـا خـانواده و معلمهایش است.
همان طور که بـارها گفتـه شده, ایجـاد یک سرى دلهره و انتـظار, کشمکشهاى موجود را هم واقعى تر کرده و علاقه مخاطب بـه داستان را صدچندان مى کند.
امیدواریم که بـا این علاقه پایدار خود, داستانهاى ماندگارترى بنویسید.
بى بى زهرا قاضوى ـ نایین
خواهر عزیز, ابتدا باید از همراهى مستمر شما و همچنین پیشرفت قابـل ملاحظه اى که دارید تـقدیر و تـشکر کنیم و بـه امید روزهاى بهترى براى شما باشیم.
پرداختن بـه مسایل و مشکلات دختـران روستـایى از دید شما جالب است. تاکنون تمام داستانهایى که براى ما فرستاده اید, مربوط بـه دختران روستاست. توصیه مى کنیم این رویه را ادامه دهید تا اینکه بتـوانید بـه تـوصیف اشخاص, مکان و زمان در محیطى خاص, بـیش از اینها واقف شوید و جـزو یکى از کسانى بـاشید که در مورد روستـا قلم مى زنند.
داستان جدید شما هم نشانه همین توصیه ماست. البـته کاملا واضح است که به مرور زمان خـواهید تـوانسـت مهارت لازم را کسـب کنید.
افکار و اعمال این دختر بـه خوبـى نشان دهنده شک و تـردید او نسبت به وضعیت موجود است و همین منتظر نگاه داشتن خواننده براى پى بردن به پایان ماجراست که براى او شیرین و دلچسب است. البته همان گونه که ذکر شد به زودى خواهید توانست داستـانهاى بـهتـرى بنویسید و خود با توجه بـه جایگاه عناصر داستان, اثر محکمى خلق کنید.
همچنین فراموش نکنید که بعد از این, روى رفتار و روابط آدمها بـیشتـر از این دقت کنید و بـه همین سـادگى آنها را از تـصمیمى منصرف و یا وادار بـه کـار دیگرى نکـنید. ((بـالزاک)) نویسـنده فرانسوى در بررسى خصوصیات درونى افراد جامعه اش و همچنین روابـط میان انسانها توانایى قابـل توجهى داشت و همین خصوصیت مهم سبـب جاودانگى او شد.
در ضمن بهتـر بـود که بـه علت این کار والدین دختـر, بـیشتـر مى پرداختید و عنوان مى کردید که آنها چقدر بـه زیبـایى و ازدواج در سن کم معتقد هستند و مایلند تا این دخترشان زودتـر بـه خانه بخت برود.
در ادامه این شماره داستـان شما را بـا هم مى خوانیم و منتـظر آثار زیباترتان هستیم.