روابط خانوادگى کوچ نشینان در شمال خراسان
شمال خراسان شامل پنج شهرستان به نامهاى مشهد, درگز, بجنورد, قوچان و شیروان است. تـمام جـهانگردانى که از اواخر دوره صفویه تا اواخر دوره قاجاریه بـه شمال خراسان مسافرت کرده اند اکثریت, جمعیت این خطه را کردزبان دانسته اند.
هر کدام از خانواده هاى کوچ نشین در این منطقه یک واحد تـولیدى را تشکیل مى دهد و هر یک از اعضاى آن داراى نقش مشخصى است که در درون این واحد تولید, حقوق هر کدام از آنها بـه دقت تـعیین شده است. کارهاى زنانه و مردانه بـه طور واضح معین و از یکدیگر جدا مى بـاشند. کارهایى که انجام آن مستلزم ایجاد ارتبـاط بـا اشخاص خارج از محله است, مثـل خـرید مواد خـوراکى یا فروش فرآورده هاى دامدارى, به عهده مردها مى بـاشـد, اما بـیشـتـرین قسـمت کارهاى تولید(به استثناى نگهدارى و پشم چینى)مثل شیردوشى, تبدیل شیر به مشتقات آن, یافتن نوار چادر و کارهاى خانگى بـه عهده زنان است.
تـقویم فعالیتـهاى روزانه یک زن در دوره شیردوشى بـه شرح زیر است:
صبح خیلى زود و غالبا یک ساعت و نیم قبل از طلوع آفتاب بـراى مشک زنى و کره گیرى بـرمى خیزد و این کار را بـه کمک مشک و سه پایه سنتى انجام مى دهد. بعد از کره گیرى, نوبت به فراهم کردن صبـحانه و تـمیز کردن چـادر مى رسـد, حـدود سـاعت هشت صبـح شیردوشى شروع مى شود. حمل آب از چشمه و یا از رودخانه تـا چادر یک کار منحصرا زنانه است و هرگز یک مرد کوچ نشین(و حتى روستانشین)و حتى یک پسر جـوان مبـادرت بـه حمل آب نمى کند. نزدیکى هاى ظهر, زن بـه آماده کردن نهار مى پردازد, و بخصوص اگر بچه هاى زیادى در خانواده وجود داشته باشد این کار وقت بیشترى مى گیرد. بـعد از نهار, اگر هنوز مقدارى از ماست بـاقى مانده بـاشد, مجددا بـه مشک زنى و کره گیرى مى پـردازد. تـهیه کشـک و قره قروت نیز معمولا بـعدازظهرها انجـام مى شود. حدود ساعت پـنج بـعدازظهر شیردوشى را مجددا شروع مى کند, بعد از این دومین شیردوشى, شیر به دستآمده را بـا شیرى که صبـح دوشیده است بـا هم مىآمیزد و آن را تبـدیل بـه ماست مى نماید تا براى مشک زنى و کره گیرى صبح فردا آماده باشد. در طول بـهار زنها هر دو و یا سه روز یک بـار نان مى پـزند, زنان آخ رین نفرى هستند که بـه هنگام شب مى خوابـند. آنان در دوره شیردوشى عملا حـتـى یک ساعت فراغت ندارند.
در فصل پاییز زنها به کارهاى دیگرى مثل ریسیدن موى بز, بافتن نوار چـادر, بـافتـن فرش و خرجـین مى پـردازند. در طول کوچ, حمل بـچه هاى کوچک بـه عهده آنهاست و یک مرد و حتى یک پسر جوان هرگز کودکى را حمل نمى کند.
چـنان که ملاحـظه مى شود, بـخش اعظمى از کارهاى تـولیدى و کلیه کارهاى خانگى تـوسط زنها انجـام مى شود. مرد کوچ نشین, زنى که در کنارش نباشد هرگز نمى تواند گله خود را اداره کند و حتى قادر به ادامه زندگى سنتـى کوچ نشـینى نخـواهد بـود. بـراى یک کوچ نشـین, ازدواج کردن و یا زندگى در خانواده اى که قبلا تشکیل شده, یکى از ضروریات براى ادامه دادن به کوچ نشینى است.
زنها که این چـنین در خـدمت مردان کوچ نشین هسـتـند و همه نوع فعالیت و زحمتى را انجام مى دهند و نقشى اساسى در تـولید دارند, در مقایسه با مردها, نسبـت بـه دارایى خانواده از حقوق بـرابـر بـرخوردار نیستند. در میان کردهاى کوچ نشین, خانواده هسته مرکزى و بـنیادین اقتـصاد است و هر کدام از پـسرهاى مجرد خانواده, در مورد ثـروت و دارایى خـانواده داراى همان حـقوقى اسـت که پـدرش دارد. در اینجا نیز مثل سایر کوچ نشینان, مثلا ترکمنها که قبلا در صحراى قره قوم کوچ نشینى مى کردند و یا مثل باصریهاى کوچ نشین جنوب ایران, هر کدام از فرزندان خانواده بـه هنگام ازدواج بـخـشى از گله پدرى را دریافت مى کنند اما عملا تنها پسرها بـخشى از گله را مى گیرند و نه دخترها.
براى اینکه مسإله بـهتر و روشن بـاشد فرض مى کنیم مردى داراى 300 رإس میش و بـز و نیز داراى دو پسر و دختر مى بـاشد که همگى آنها مجـرد هستـند. اگر پـسرى ازدواج کند سهمى که بـه او تـعلق مى گیرد 100 رإس دام است, زیرا که پدر و پسرها سه نفر بـه حساب مىآیند و هر کدام سهم برابرى از دامهاى خانواده دارند. در حالى که اگر یکى از دخـتـرهاى خـانواده ازدواج کند, نه تـنها از گله دامهاى پدر خود سهمى نمى برد, بلکه پدر قسمت مهمى از دامهایش را که دامادش به عنوان شیربها مى دهد, نگه مى دارد و همین دامها گله پدر را بزرگتر مى کند و در نتیجه سهم پسرهایى که بـعدا مى خواهند ازدواج کنند, بـیشتر مى شود. ممکن است پدرى هزینه هاى ازدواج پسر خود را به عهده بـگیرد, اما این هزینه ها معمولا از سهم همین پسر کسر مى گردد. پـسرى که سهم خود را مى گیرد و از پـدر جـدا مى شود, تمام حقوق خود را در مورد گله پدر حتى بـعد از مرگ پـدر از دست مى دهد, بـرعکس از سایر دارایى پـدر خود مثـل زمین و سایر اموال غیر منقول ارث مى برد. نمونه اى را ذکر مى کنیم:
آقاى رضاقلى از طایفه بریمانلو داراى چهار پسر بـه نامهاى 1ـ حاجى عزیز 2ـ حاجى محمد 3ـ عبـاس 4ـ على و دو دختر بـود. زمانى که حاجى عزیز, پـسر بـزرگتـر, مى خواست ازدواج کند, پـدر او فقط داراى 200 رإس میش و بز بود. بنابـراین سهم او چهل رإس دام و یک شتر و یک رإس الاغ شد که دریافت نمود. در آن موقع بـراى پدر و سه برادرش 160 رإس باقى ماند.
سال بعد یکى از دختـرها ازدواج کرد که نه تـنها بـخشى از گله پدرى به او تعلق نگرفت بلکه پدرش از 30 رإس دامى که داماد بـه عنوان شیربها داده بـود, 15 رإس آن را بـراى خود نگه داشت. دو سال بعد پسر دوم او حاجى محمد ازدواج کرد, در آن موقع پدرش 192 رإس دام داشت و پـسـر نیز سـهم خـود را که 48 رإس دام مى شـد, دریافت کرد. کمى بعد دومین دختر او بدون اینکه چیزى از گله پدر نصیبـش شود ازدواج کرد و دو پـسر دیگرش عبـاس و على مجرد مانده بودند. رضاقلى, شش سال بعد از ازدواج حاجى محمد, از دنیا رفت و به هنگام مرگ داراى 1325 رإس دام بود و این دامها بـین دو پسر باقیمانده که مجرد بودند و نیز مادر آنها تقسیم شد. مادر تعداد 166 رإس دام یعـنى یک هشـتـم از کـل گله را بـرداشـت(166 = :8 1325)و پـسـرها نیز هر کـدام تـعـداد 579 رإس دام, یعـنى نصـف باقیمانده را بـرداشتند. مادر بـا کوچکترین پسر خود ماند و بـه زندگى خود ادامه داد. دو برادر بـزرگتر که سهم خود را در هنگام ازدواج گرفته بودند, دیگر هیچ گونه حقى از گله پدر خود نداشتند دخترها نیز چیزى نصیبشان نمى شد. اما دارایى غیر منقول پدر بـین هر شش فرزند و مادر آنها تـقسیم شد. آنچـه که بـه عنوان دارایى غیر منقول باقى مانده بود, یک خانه و قطعه اى زمین بود. یک هشتم آن به مادر رسید و از آنچه مانده بـود هر پسر یک سهم و هر دختر یک دوم سهم نصیبش شد. در اینجا در باره دخترها از بابت سهمى که از گله پدر باید ببـرند, این سهم مراعات نشده, در حالى که دختر نسبـت بـه این گله همان حقى را داشته است که در مورد اموال غیر منقول داشتـه است. گاهى, بـعضى از کوچ نشینان حقوق مادر و خواهر خود را رعایت نمى کنند مگر اینکه دختـر و مادر بـه دادگاه شکایت کنند. زنهاى کوچ نشـین عـملا قـربـانى رسـوم کوچ نشـینان هسـتـند.
ازدواج
پسر بـه هنگام ازدواج سهمى از گله پدر و نیز سهمى از حیوانات بـارکش را مى گیرد البـتـه بـه شرطى که از پـدر جدا شود و زندگى مستقلى در پیش گیرد. در میان کوچ نشینان سن ازدواج پسرها و بخصوص دخترها خیلى بـالاتر از سن ازدواج در میان روستانشینان است. هدیه و یا شیربـهاى زیادى که پـدر دختـر مطالبه مى نماید بزرگترین و اساسى ترین مانع براى ازدواج است. در واقع, کوچ نشینانى که احـساس مى کنند نیروى کار انسانى کم دارند, سعى مى کنند تا حد ممکن دختران خود را, که به صورت رایگان بـراى آنها کار مى کنند, از دست ندهند.
در سال 1358 و در میان کوچ نشینان خراسان مجموع پولى که بـراى ازدواج با یک دختر از پسر مطالبه مى شد ملبغ 000 / 450 ریال بود که علاوه بـر آن پـسر بـاید چند رإس دام هدیه مى داد و هزینه هاى مربوط به ازدواج را نیز متقبـل مى شد. در همین حال هزینه هاى کلى ازدواج بـراى پسرى کوچ نشین از خانواده اى متوسط بـالغ بـر 000 / 560 ریال مى شد. در حالى که در همین سـال ازدواج بـراى یک پـسـر جوان روستایى از خانواده اى متـوسط حداکثر 000 / 128 ریال هزینه در بر داشت و حتى در بـعضى از روستاها, این هزینه فقط از 000 / 16 تا 000 / 32 ریال مى رسید. در واقع چنان که مرسوم بـوده است, پولى که به گرد و غبار و... مى گذارید؟))