نیم نگاهى به زندگانى دخت رسول اکرم (ص) حضرت رقیهس

نویسنده


دخت خورشید
((نیم نگاهى به زندگانى دخت رسول اکرم(ص) حضرت رقیه(س))
(قسمت دوم)

ناهید طیبى

 

 

در بخش نخست دانستیم که رقیه, بانوى هجرت و ایمان, از جمله زنان تاریخ ساز است که با تدبر در زندگانى او مى توان به عظمت روحى و بلنداى بینش وى پى برد. از نسب و خاندان شریف این بانوى رسالت سخن گفتیم و سال تولد و مکان میلاد او را بررسى کردیم. صفات و ویژگیهاى والاى این هجرتآفرین بزرگ را نگاشتیم و سیماى نورانى وى را در آینه هجرت و بیعت و غیرت دینى به نظاره نشستیم تا در سایه سار صفات آسمانى اش درس ایمان بگیریم.
اینک در ادامه بحث به بخش مهمى از زندگى رقیه(س), ازدواج و مسایل بعد از آن مى پردازیم و با توجه به روایات و گفتار تاریخ نگاران شیعه و اهل سنت, رحلت او را بیان مى کنیم.

ازدواج, برگى دیگر از دفتر زندگى
پیش از این اشاره کردیم که رقیه, دخت خورشید, قبل از ازدواج با عثمان به عقد عتبه بن ابى لهب در آمده بود. البته این مسإله مربوط به قبل از بعثت بود, چنانچه مورخان مى نویسند: قبل از نبوت, عتبه, رقیه را عقد کرد و بعد از نزول سوره تبت او را طلاق داد.(1)
در باره این جریان مورخان شیعه و سنى روایات مشترک ذکر کرده و جریان را اگرچه با تعابیر گوناگون ولى به یک مضمون نقل مى کنند. رقیه در نکاح عتبه بن ابى لهب بود و ام کلثوم, خواهر بزرگوارش, در نکاح عتیبه بن ابى لهب. ابولهب چهره منفور و شناخته شده اى است و در تاریخ صدر اسلام جاى پاى کارشکنى ها و لجاجتهاى او بر جاى مانده است و همسرش ام جمیل, دختر حرب و خواهر ابوسفیان, در عرب مشهور به صفات رذیله اى مثل حسد, بغض و خودخواهى بوده است. در اثر مزاحمتهاى فراوان آنها و آزار رسانى به پیامبر(ص) از جمله ریختن امعإ و احشإ گوسفندان و قربانیها بر سر پیامبر(ص) و شرکت در جلسات تبلیغى و منحرف کردن مسیر تبلیغ پیامبر(ص) و آزارهاى دیگرى که به علت همسایگى با پیامبر(ص) مى توانستند به حضرت برسانند; در اوایل دعوت آشکار و رسمى پیامبر(ص) سوره تبت نازل شد و چهره خبیث ابولهب و همسرش بیش از پیش به مردم مکه و بویژه مسلمانان شناسانده شد.
برخى نوشته اند قبل از نزول آیات سوره تبت نیز خداوند مى خواست پیامبر بزرگوارش را با خلاصى از ابولهب و همسرش گرامى بدارد. از این رو پیامبر(ص) مقادیرى را به مصلحت رقیه به عنوان مهریه قرار داد. مى نویسند: ((جعل المقادیر تجرى لصالح رقیه رضى الله عنها))(2) و ابولهب از این نکاح منصرف شد ولى پس از مدتى تصمیم گرفتند که با ازدواج دختران پیامبر(ص) با پسران خود موافقت کنند تا با این وسیله از طریق دو دختر حضرت, او را بیشتر آزار دهند و حتى آن بزرگوار را به قتل برسانند. بعد از این واقعه و پذیرش مجدد نکاح به علتهایى که ذکر شد, آیات شریفه نازل شد و ام جمیل حسد و کینه بیشتر نسبت به پیامبر(ص) پیدا کرده و با طلاق دادن دو دختر ایشان سعى داشت به شخصیت حضرت در زمانى که دختر داشتن هیچ گونه افتخارى نداشته بلکه ننگآفرین بود, اهانتى کرده باشد. رقیه هنگام طلاق, دختر و باکره بود ولى ام کلثوم مدتى بعد از رقیه طلاق داده شد و در باکره بودن وى اختلاف در اقوال است.
طبرى, مورخ شهیر اهل سنت, مى نویسد:
ابولهب دختران پیامبر را قبل از بعثت به همسرى پسرانش در آورد و پس از آن, آنها را وادار به طلاق کرد و از خانه خود بیرون ساخت تا آن حضرت را دچار رنج و سختى کند.(3)
او نمى دانست که با این کار نه تنها اهانت به پیامبر(ص) نکرده بلکه او گرامى تر از همیشه نزد مردم شناخته شد زیرا این اتصال نامبارک در کیفیت تبلیغ حضرت هم مى توانست اثر گذارد. از طرفى شخصیت پیامبر(ص) به گونه اى بوده است که حتى قبل از نبوت مورد احترام مردم بوده و ازدواج با دختران حضرتش براى هر کس مایه افتخار بود.
مورخان اهل سنت مى نویسند:(4)
پس از طلاق رقیه و ام کلثوم خداوند خیر را براى پیامبرش بیش از پیش قرار داد. در آن زمان در دل عثمان حسرتى ایجاد شد که چرا بر عتبه بن ابى لهب پیشى نگرفته و قبل از او به خواستگارى رقیه نرفته است. جمال و کمالات رقیه را شنیده بود و به خاطر دورى از این شرف عظیم در اندوه و حسرت به سر مى برد. با همان حالت به منزل خاله اش سعدى بنت کریز رفت. او در میان عرب جاهلیت به کهانت و آشنایى با رمل معروف بود. از این رو با دیدن خواهرزاده اش به حزن ضمیر او پى برده و با طبع لطیف شاعرانه اش از درد عثمان سخن گفت و چون عثمان بت پرست بود با سرودن اشعارى خطاب به عثمان او را تشویق به پذیرش اسلام کرد.
عثمان از منزل خاله خود خارج شد و در افکار خود غرق بود که ابوبکر او را دیده و پس از صحبتهاى فراوان او را به اسلام دعوت کرد و سپس نزد پیامبر(ص) رفته و اسلام عثمان را اعلام کرد و بعد, از دختر پیامبر(ص) براى او خواستگارى کرد.
بر این اساس زندگى مشترک عثمان و رقیه, دختر رسالت, از اوایل بعثت و در واقع بعد از نزول سوره ((مسد[ ((تبت] آغاز شده است که تقریبا سال چهارم بعثت مى باشد و باردار بودن وى در هجرت اول به حبشه که سال پنجم بعثت صورت گرفت و سقط جنین وى موید دیگرى بر این ادعاست که او در سال چهارم هجرى در حدود سن ده سالگى با عثمان ازدواج کرده است و با فاصله کمى باردارى و سقط جنین او در سال پنجم صورت گرفته است. پس دوران همسردارى این بانوى شکیبا حدود دوازده سال و شاید هم کمتر بوده است.
از کیفیت زندگى مشترک او با عثمان مطالب زیادى در دست نیست جز دو روایت در کتب شیعى که حکایت از ناراحتیهاى موجود در خانه رقیه مى کند و در آینده, در بخش پایانى مقاله, به آن مى پردازیم. مطلبى که از روایات استفاده مى شود این است که رقیه, بانوى هجرت, مورد ضرب قرار مى گرفته است و یکى از دلایل مرگ او در جوانى همین رفتار بوده است. او چندین بار به خانه پدر آمده و یا پیک فرستاده است که در خانه مورد آزار همسرش قرار گرفته است و پیامبر(ص) در پاسخ او فرموده اند:
((اقنى حیإک فما اقبح بالمرإه ذات حسب و دین فى کل یوم تشکو زوجها))(5)
[دخترم] حیاى خودت را بیشتر کن چه زشت است براى زنى که داراى حسب و دین است اینکه هر روز از همسرش گله و شکایت کند.
پیامبر(ص) براى اتمام حجت چند بار دخترشان را این گونه به خانه همسر برگرداندند ولى مرتبه چهارم او را به خانه خویش آوردند و در خانه پیامبر(ص) بود تا هنگام وفات.
در این روایات با مضمون مشترک نام همسر عثمان به گونه اى صریح آورده نشده است و با لفظ بنت رسول الله(ص) از او سخن به میان آمده است. از این رو احتمال دارد در مورد ام کلثوم, خواهر رقیه باشد, ولى با جمله اى که در مورد رقیه در روایت دیگر ذکر شده که ((ان رقیه لما قتلها عثمان))(6) مى توان این روایات را به رقیه هم مطابقت داد.

در آستان مقدس ((مادرى))
((مادر)) بودن از جلوه هاى ویژه یک عمر پربرکت براى بانوان است و بسیارى از بانوان نمونه را بر مسند تربیت و پرورش مى توان شناخت و شناساند. رقیه, بانوى صبر و شکیبایى, در نخستین روزهاى ازدواج با عثمان براى مقام والاى مادرى برگزیده شد ولى به علت مشکلات فراوان سیاسى ـ اجتماعى آن زمان ناچار به هجرت شد و در هجرت اول, فرزند دلبندش سقط شد و رقیه در اندوه غنچه ناشکفته خود به سوگ نشست. به نقل از مورخان شیعه و اهل سنت پس از او صاحب فرزندى به نام عبدالله شد که در شش سالگى در سال چهارم هجرى از دنیا رفته است پس وى, در سال یازدهم یا دوازدهم بعثت در مکه به دنیا آمده است. در کتب تاریخى آمده است که خروسى چشم او را نوک زده و چهره اش متورم شد و بیمار گشت و مرد و رقیه پس از آن فرزندى براى عثمان نیاورد.(7)
ابن عساکر مى گوید: کنیه عثمان در دوران جاهلیت اباعمرو بود. پس از اینکه اسلام آورد از رقیه دختر پیامبر(ص) صاحب پسرى شد که او را عبدالله نامیدند و کنیه عثمان هم به همان نام به ((اباعبدالله)) تغییر یافت.(8)
البته در برخى منابع شیعى مثل بحارالانوار (ج22, ص167) نیز مطالب فوق به همین ترتیب ذکر شده است.

مرگ, شهادت; هنگامه دیدار
در مورد علت مرگ رقیه در سنین جوانى یعنى حدود بیست و دو سالگى اختلاف شدیدى بین علمإ شیعه و اهل سنت وجود دارد که به علت عدم جمع این روایات و اختلاف بارز و تعارض شدید آنها هر دو گونه نقل را مىآوریم و داورى را به شما مى سپاریم.
همان گونه که قبلا گفته شد در منابع شیعى است رقیه در اثر آزار شدید عثمان دچار ضعف و بیمارى شده و در پى آن ضعف و جراحتها از دنیا رفت. دلایل آنها هم روایاتى است که به صورتهاى گوناگون از امام صادق(ع) نقل شده است و آن جریان مغیره بن ابى العاص, عموى عثمان, و تهمت خبر دادن رقیه به پیامبر(ص) از سوى عثمان است.
در کتب اهل سنت علت مرگ را حصبه ذکر کرده و نوشته اند:
((رقیه به مرض حصبه مبتلا شد و در بستر بود که پیامبر براى جنگ بدر از مدینه خارج شدند و هنگام برگشت پیامبر از بدر, رقیه فوت کرده بود.))(9)
تقریبا اکثر کتابهاى اهل سنت علت مرگ را حصبه دانسته اند. این اعتقاد بر اساس سخن پیشینیان آنهاست. دکتر عایشه بنت الشاطى مى نویسد:
عبدالله در کودکى در شش سالگى مرد به خاطر اینکه خروسى چشم او را نوک زده بود و رقیه بسیار محزون شد و براى فرزند از دست رفته بسیار گریست و از این داغ دق کرد و برخى گفته اند به بیمارى حصبه مبتلا شد.(10)
این سخن درست نیست زیرا مورخان سال وفات رقیه را دوم هجرى ذکر کرده اند و مرگ فرزند او سال چهارم هجرى بوده است که با این گفتار منافات دارد.
برخى مورخان مى نویسند: ((ماتت فى حیاه ابیها فى السنه الثانیه من الهجره عقب غزاه البدر))(11)
(رقیه) در زمان حیات پدر بزرگوارش در سال دوم هجرى و پس از جنگ بدر از دنیا رفت.
همین مورخ مى نویسد: کانت رقیه اول بنات النبى و فاه بالمدینه المنوره و دفنت بالبقیع))(12)
اولین دختر پیامبر که در مدینه وفات کرد رقیه بود و او در بقیع دفن شد.
ابن سعد مى نویسد: ((توفیت رقیه یوم جإ زید بن حارثه بشیرا بفتح بدر و ... ))(13)
رقیه در روزى وفات کرد که زید بن حارثه (پسرخوانده پیامبر(ص)) خبر و بشارت فتح مسلمانان در بدر را آورده بود.
اکنون با توجه به اینکه جنگ بدر در ماه رمضان واقع شد و به پایان رسید مى توان گفت رقیه در ماه رمضان سال دوم هجرى وفات کرد و در قبرستان بقیع در مدینه به خاک سپرده شد و در آن زمان فرزندش چهار ساله بود.
پس از وفات رقیه, عثمان با ام کلثوم خواهر بزرگوار او ازدواج کرد و این ازدواج با یک محاسبه, حدود 6 ماه پس از مرگ رقیه بود زیرا ابن سعد مى نویسد:
آنگاه که خواهر (ام کلثوم), رقیه وفات کرد پیامبر ام کلثوم را به ازدواج عثمان در آورد در سال سوم هجرى در حالى که او باکره بود و فرزندى هم براى عثمان نیاورد.(14)
در مورد روزهاى پایانى زندگى حضرت رقیه, دختر پیامبر گرامى اسلام(ص), روایات از بینش و وفادارى این بانو سخن مى گویند. ما به ذکر دو روایت که با اندک تفاوت داراى یک پیام تاریخى هستند بسنده مى کنیم. مرحوم کلینى در کتاب شریف کافى ـ که از کتب اربعه شیعه است ـ جریان پناهندگى مغیره, عموى عثمان, را به نقل از امام صادق(ع) این گونه بیان مى کند:
عثمان عموى خود مغیره بن ابى العاص را پناه داده بود ـ در حالى که پیامبر(ص) خون او را مباح دانسته و فرمان قتل او را صادر کرده بودند ـ و به دختر رسول خدا (رقیه) گفت که به پدر بزرگوارش خبر ندهد. گویا او نمى دانست که به پیامبر وحى نازل مى شود; سپس وحى نازل شد, و پیامبر خبر از مکان مغیره یافت و على(ع) را به سوى او فرستاده و فرمود: (اى على) شمشیرت را همراه داشته باش و به خانه دخترعمویت برو و اگر مغیره را یافتى او را به قتل برسان.
على(ع) به خانه رقیه رفت و مغیره را نیافت و نزد پیامبر برگشته و عرض کرد: او را ندیدم. به دستور پیامبر(ص) دوباره برگشت. بعد از خروج على(ع) عثمان با عمویش مغیره وارد شد و سه بار تقاضاى بخشش براى او کرد و به دروغ سوگند خورد که او را امان داده ام! پیامبر(ص) نیز فقط سه روز به او امان داد و تإکید کرد اگر پس از آن بر او دست یابم او را خواهم کشت. و هر گونه مساعدت به مغیره را مورد لعن خداوند قرار داد. روز چهارم توسط جبرئیل از محل مغیره آگاه شد و على(ع) و عمار و کس دیگرى را براى قتل مغیره فرستاد و على(ع) او را کشت. در ادامه روایت به این مضمون آمده است که عثمان همسرش, دختر پیامبر(ص) را زده و به او گفت: تو به پدرت خبر از مکان مغیره دادى. رقیه, نزد پیامبر آمده و از آنچه اتفاق افتاده بود و وى شاهد آن بود خبر داد و از عثمان شکایت کرد. پیامبر فرمود: بانویى که صاحب حسب و دین است نباید از همسرش شکایت کند و او را به خانه همسر فرستاد. عثمان هر روز او را آزار مى داد و سخنان قبلى را مى گفت تا اینکه سه بار این اتفاق افتاد و مرتبه چهارم پیامبر على(ع) را فرستاد براى آوردن رقیه و على(ع) او را آورد. پیامبر(ص) پشت او را نگاه کرد و زخمهاى شدید و جراحتهاى او را دید. و به شدت اظهار ناراحتى کرد.
این اتفاق روز یکشنبه افتاد و روز دوم و سوم هم گذشت و روز چهارم بعد از ضربات شدید از دنیا رفت(15) و ...))
البته روایت دیگر که از نظر مضمون شبیه به این روایت است در بحار وجود دارد که از کتاب ((الخرأج)) ذکر شده است. با توجه به اینکه در این روایت جریان مغیره و پناهندگى او را بعد از غزوه خندق بیان مى کند به نظر مى رسد منظور از دختر پیامبر ام کلثوم باشد. در روایت آمده است که امام صادق(ع) در پاسخ پرسشى که از جواز نماز بر جنازه توسط زنان شد فرمود:
مغیره کسى بود که ادعاى تیراندازى به پیامبر را کرد و ادعا کرده بود که دندانهاى پیشین پیامبر را شکسته و لبهاى او را شکافته و حمزه را کشته و ... در روزى که غزوه خندق اتفاق افتاده بود خوابید و وقتى بیدار شد از ترس اینکه او را بگیرند ادعاهاى خود را انکار کرده و به خانه عثمان پناه برد و(16) ...
بنا بر نقل مورخان, جنگ خندق در سال پنجم هجرى اتفاق افتاد در حالى که رقیه, دختر پیامبر(ص) در سال دوم هجرى از دنیا رفت. از این رو احتمال زیادى دارد که منظور از دختر پیامبر(ص) در این دو روایت, ام کلثوم خواهر رقیه باشد که پس از مرگ خواهرش به عقد عثمان در آمده و در سال نهم هجرى از دنیا رفته است.
در پایان روایتى را که ابن سعد در کتاب طبقات خود آورده است را بازگو مى کنیم. وى به نقل از عبدالله بن عباس مى نویسد:
((الحقى بسلفنا عثمان بن مضعون)). فبکت النسإ فجعل عمر یضربهن بسوطه فاخذ النبى(ص) بیده و قال: دعهن یبکین ثم قال: ابکین و ایاکن و تعیق الشیطان فانه مهمایکن من القلب و العین فمن الله و الرحمه و مهمایکن من الید و اللسان فمن الشیطان. فقعدت فاطمه على شفیر القبر جنب رسول الله فجعلت تبکى فجعل رسول الله یمسح الدمع عن عینها بطرف ثوبه. ))(17)
هنگامى که رقیه, دختر رسول الله, از دنیا رفت پیامبر(ص) فرمود: ((به درگذشته شایسته ما عثمان بن مضعون, ملحق شو (دخترم)!)) زنان گریستند و عمر بن خطاب با شلاق آنان را زد. پیامبر دست او را گرفت و فرمود: رهایشان کن تا گریه کنند. سپس فرمود: گریه کنید. اما بپرهیزید که شیاطین شما را از خیر باز دارند, چرا که آن سوگوارى که از دل و اشک چشم باشد از خداوند و از سر رحمت و مهربانى است و آنچه فقط از دست و زبان باشد از شیطان است. سپس فاطمه کنار رسول الله بر سر قبر نشست و شروع به گریه کرد. پیامبر با گوشه لباس خود اشکهاى فاطمه را پاک مى کرد.
ذهبى بعد از ذکر این روایت مى گوید: این سخن ناصواب است. و بعد به نقل از ابن سعد مى نویسد این مطلب را به محمد بن عمر گفتم و او گفت: از همه روایات ثابت مى شود که رقیه زمانى وفات کرد که پیامبر در جنگ بدر شرکت کرده بودند و شاید این روایت در باره غیر رقیه (ام کلثوم) باشد و شاید هم مربوط به زمانى است که پیامبر از جنگ بدر بازگشته و براى زیارت سر قبر رقیه آمده بود (زنان مدینه هم به خاطر پیامبر جمع شده بودند).(18) 

پى نوشت :
1ـ ابن سعد, الطبقات الکبرى, ج8, ص36.
2ـ احمد خلیل جمعه, نسإ اهل البیت, ص485.
3ـ سیدمحمود طالقانى, تفسیر پرتویى از قرآن, ص294, به نقل از تاریخ طبرى.
4ـ نسإ اهل البیت, ص496.
5ـ بحارالانوار, ج22, ص161.
6ـ الکافى, ج3, ص236.
7ـ سیر اعلام النبلإ, ج2, ص251 و الاستیعاب, ج4, ص294.
8ـ مختصر تاریخ دمشق, ج16, ص114.
9ـ ابن اثیر, اسدالغابه, ج6, ص114.
10ـ بنات النبى, ص140.
11ـ نسإ اهل البیت, ص489.
12ـ همان.
13ـ طبقات ابن سعد, ج8, ص36.
14ـ همان, ج8, ص38.
15ـ کافى, ج3, ص252.
16ـ بحارالانوار, ج22, ص158.
17ـ طبقات ابن سعد, ج8, ص37.
18ـ سیر اعلام النبلإ, ج2, ص252.