من نمى دانم چرا


من نمى دانم چرا!

 

 

زن[ من نمى دانم چرا محیط خانه مان شبیه سربازخانه هاست. من نمى دانم چرا احساس مى کنم در زندان به سر مى برم]!
مرد[ من نمى دانم چرا روح بردبارى و مسالمت در زندگى ما حاکم نیست؟ چرا ما در روح و فکر هم نفوذى نداریم؟]
زن[ من نمى دانم چرا خانه برایم محیط امن و آسایش نیست]!
مرد[ من نمى دانم چرا در حل و فصل ساده ترین و ابتدایى ترین مسایل زندگى با دشوارى و سر در گمى روبه رو هستیم؟]
زن[ من نمى دانم چرا رابطه اعضاى خانواده ما بر پایه صمیمیت و زندگى پرمهر و محبت نیست]!
مرد[ من نمى دانم چرا میان افکار ما هماهنگى وجود ندارد. آیا اساس زندگى زناشویى بر پایه توافق و تفاهم جسمى و روحى نیست؟ آیا مشکل اصلى ما در اینجا است؟]
زن[ من نمى دانم اگر اساس زندگى مشترک بر پایه محبت و مودت است پس چرا ما این گونه نیستیم. آیا درد و مشکل ما ((سوء تفاهم)) و درمان و راه حل ما ((تفاهم)) مى باشد؟]