نویسنده

نگاه, نگاهى دوباره و نو ((قسمت هفتم))
پژوهشى فقهى اجتماعى در موضوع نگاه و مسایل آن

محمد سروش

 

 

نگاه آلوده
از نظر اسلام برخى از نگاهها آلوده و مسموم است, و از چنین نگاههایى به جد باید بر حذر بود. فرقى نمى کند که نگاه کننده, زن باشد یا مرد, پیر باشد یا جوان و نیز نگاه شونده, هم جنس باشد یا اجنبى, محرم باشد یا نامحرم, کودک باشد یا بالغ, مسلمان باشد یا کافر, همچنین موضع نگاه بدن باشد یا وجه و کفین, و نگاه مستقیم باشد یا غیر مستقیم, شخص باشد یا عکس و ...
فقها, از نگاه آلوده با دو تعبیر ((تلذذ)) و ((ریبه)) یاد مى کنند, و در حقیقت این دو, ملاکهاى آلودگى نگاه به حساب مىآیند:

الف) تلذذ
لذت خواهى و لذت جویى در جان انسان ریشه دارد و هر چه روح انسان تعالى بیشترى پیدا کند, گرایش او به لذتهاى متعالى افزایش پیدا مى کند. براى کسى که شیفته علم است, لذت آموختن و فهمیدن, با لذتهاى دیگر برابرى نمى کند و کسى که شیرینى فرو بردن خشم را تجربه کند, بیشترین لذت را از آن مى برد.(1)
لذتهاى مادى نیز بخشى از نیازهاى طبیعى انسان است که رکن مهمى از زندگى به حساب مىآید.(2)
از نظر فقه اسلامى, ((لذتهاى جنسى)) صرفا باید در محدوده ((روابط زناشویى)) و بر مبناى ازدواج, قرار داشته باشد, از این رو هر گونه عملى که جنبه تلذذ جنسى داشته باشد و به این منظور انجام گیرد, حتى اگر در حد نگاه کردن هم باشد, نامشروع است.
این حکم از چنان وضوح و قطعیتى برخوردار است که کسى در آن مناقشه اى نکرده است و فقها آن را بى نیاز از استدلال دانسته اند. لذا ((اجماع)) و ((ارتکاز متشرعه)) را مهمترین دلیل آن شمرده اند.(3) همچنین هر گونه صدایى که براى چنین لذتى شنیده شود, و نیز هر گونه تماس بدنى با چنین قصدى حرام است.(4)
در باره نگاه از روى تلذذ, چند مسإله قابل بررسى است:

1) گستره تلذذ حرام
ممنوعیت نگاه براى لذت بردن چه شعاعى دارد؟ آیا شامل مواردى از قبیل تصویر نیز مى شود؟ در بررسى این سوال باید برخى از ادله مسإله را مورد توجه قرار دهیم.
صاحب جواهر, در این باره استدلال به این روایت را ممکن مى داند:
((خشم الهى نسبت به زن شوهردارى که چشم خود را از غیر همسر یا محارم خود پر مى کند, شدت مى گیرد, و اگر چنین کند هر عملى که انجام داده باشد, خداوند آن را حبط مى کند.))(5)
ولى چون در این روایت ((غیر ذى محرم منها)) وجود دارد, نمى تواند به تلذذ یا ریبه, نظر داشته باشد, زیرا چنین نگاههایى, به محارم هم جایز نمى باشد, و نسبت به تلذذ و ریبه, چنین استثنایى وجود ندارد, به علاوه سند این روایت نیز معتبر نیست.(6)
در مرسله فضیل, ((نگاه خواستگارى)) به عدم تلذذ مقید شده است(7), ولى از این مرسله هم نمى توان به یک حکم دست یافت زیرا مربوط به مقام خواستگارى است و به نگاه به ((مو و زیباییهاى زن)) در آن تصریح شده است, از این رو حکم تلذذ در دیگر موارد را آشکار نمى سازد.(8)
در روایتى از حضرت رضا(ع) نگاه به موى زنان از آن رو حرام دانسته شده است که موجب ((تهییج)) مرد و در نهایت بروز فساد و ارتکاب گناهان مى گردد. محقق نراقى, در استدلال به این روایت, چنین مناقشه مى کند:
((علت حرمت نگاه در این روایت مجموع ((تهییج و فساد)) دانسته شده است و معلوم نیست که در هر نگاه لذتآمیزى, و یا نسبت به هر شخصى, چنین علتى تحقق یابد. ))(9)
این اشکال را چنین مى توان پاسخ داد که علت تحریم نگاه ((تهییج)) ذکر شده است, ولى توضیح داده شده است که چرا
((تهییج)) مى تواند سبب حرمت شود: چون تهییج به فساد و گناه مى انجامد. پس در روایت تهییج به ((فساد)) مقید نشده است.(10)
همچنین نراقى در باره ((اجماع))(11) بر حرمت تلذذ این گونه اظهار نظر مى کند:
((اجماع منقول حجت نیست و محصل آن بیش از ((فى الجمله)) تاکنون ثابت نشده است و چنین اجماعى در مورد زنى که قصد ازدواج با او وجود دارد, زنان ذمى, عکس و تصویر, اعضإ و اجزإ جدا شده از پیکر, و مانند آنها معلوم نیست.))(12)

نراقى در پایان بحث خود به این نتیجه مى رسد که ((قاعده اى)) کلى در مورد حرمت هر نگاه با تلذذ وجود ندارد, بلکه در هر مورد با توجه به ثبوت اجماع, مى توان حکم به حرمت داد.(13)

2) تلذذ عقل و تلذذ شهوت
آیا هر گونه لذت بردنى ممنوع است و یا تلذذ ممنوع, صرفا لذت بردن شهوانى و جنسى است؟
قبلا اشاره کردیم که ((لذت)), در لذتهاى مادى خلاصه نمى شود, چه اینکه عشق نیز به ((عشق حیوانى)) اختصاص ندارد, از این رو, ممکن است لذت در نگاه کردن, از تلذذ جنسى و عشق حیوانى عارى باشد.
این تفاوت به صراحت در کلام فقیهان, حکیمان و عارفان مطرح شده است. آیت الله حکیم در این باره مى گوید:
((تلذذى که هم اینک محل کلام است ـ و به حرمت آن حکم مى شود ـ تلذذ شهوى است, ولى طبع بشر به زیبایى گرایش دارد و بر آن سرشته شده است, و این, تلذذ شهوى نیست, مثل لذت بردن از نگاه به مناظر زیبا.))(14)

آیت الله سیداحمد خوانسارى نیز دو گونه لذت بردن را مطرح مى سازد, یکى را از نوع لذت نگاه به همسر, و دیگرى را از نوع لذت نگاه به گلها مى داند, و همین تقسیم را در نگاه به انسانها, قابل تطبیق مى داند.(15)
بر این اساس آنان که در مسیر کمال گام برمى دارند, باید از نظر آلوده پاک باشند و دیده خویش را مقدس بشمارند:
دوستان, عیب نظربازى حافظ مکنید
که من او را ز محبان خدا مى بینم
نظر به خوب رویان با شأبه حیوانى, از موانع کمال معنوى است و نگاه به وجوه حسان آن گونه که اهل معرفت طرح کرده اند, هرگز چنین نگاهى نیست. حکیم ابن سینا در رساله عشق مى نویسد:
((هرگاه انسان دوست دار صور حسنه و وجوه مستحسنه گردید اگر به جهت لذت حیوانى و جنبه بهیمى باشد از جمله افعال قبیح و اعمال زشت و قبیح محسوب مى شود و صاحب آن مستوجب ملامت و مستحق عذاب الیم آخرت است و اما اگر دوستى او به اعتبار جنبه عقلانى و وجه تجردى باشد این عمل او وسیله اى است به جهت اتصال به معشوق حقیقى و وصول به علت اولى.))(16)
صدرالمتإلهین شیرازى نیز, نظر به وجوه را مطرح ساخته است.(17)
با توجه به این تفکیک, لذتى که در نگاه هاى پاک از قبیل نگاه والدین به فرزند وجود دارد, از شأبه شهوت مبراست, هرچند برخاسته از خوب صورتى و نیک سیرتى فرزند باشد, مشمول تحریم نیست(18) و نباید کلمات فقها را از این جهت ((مطلق)) دانسته و هر گونه تلذذى را در نزدشان حرام دانست.(19)

3) تلذذ قهرى و تلذذ قصدى
آیا تلذذ حرام, نگاه کردن از روى قصد تلذذ است و یا ((قصد)) در حرمت نگاه, دخالتى نداشته, و نگاه با هر قصدى, اگر همراه با لذت بردن شود, حرام است؟
تعبیرات فقهى پیشینیان نمایانگر تإثیر ((قصد)) در حرمت است و ((نگاه به منظور لذت بردن)) موضوع حرمت تلقى شده است, همان گونه که محقق حلى در شرایع مى گوید: ((لا یجوز ذلک لتلذذ))(20) و گاه تصریح نموده اند که اگر در نگاه لذت ((بدون قصد)) پیش آید, نگاه را حرام نمى کند. مثلا در خصوص نگاه به قصد خواستگارى و انتخاب همسر فرموده اند:
((در جواز این نگاه شرط است که به قصد لذت بردن نباشد, ولى اگر مى داند که به صورت قهرى, لذت پدید مىآید, مانعى ندارد.))(21)
بر این اساس در هر کجا که شرع اجازه نگاه داده است, مثل نگاه براى خواستگارى یا براى معالجه, یا براى شهادت و موارد نظیر آن, با قصد لذت, نگاه حرام است, و بدون آن, نگاه محکوم به حرمت نیست.
شیخ انصارى که در اوج تقوا قرار دارد, این موضوع را به صورت مبسوطتر و شفاف تر مورد بحث قرار داده است. وى علاوه بر اطلاق ادله جواز نظر, که آن را شامل چنین صورتى مى داند و تخصیص و خروج بیشتر از ((نظر به قصد تلذذ)) را مشکوک قرار مى دهد, به دو دلیل دیگر نیز استناد مى کند:(22)
الف) با توجه به اینکه:
ـ در موارد جواز نگاه, تفاوتى بین نگاه به افراد زیبا و افراد دیگر وجود ندارد و احدى از فقها در این گونه موارد نگاه به اشخاص زیبا را استثنا نکرده است,
ـ و نگاه به افراد زیبا ـ از مردان و زنان ـ طبعا لذت بخش است, چرا که طبیعت انسان از زیبایى لذت مى برد و بدان گرایش دارد.
از این رو, جواز نگاه, غالبا از ((تلذذ قهرى)) تفکیک ندارد و در شرع هم تکلیف جداگانه اى براى نگاه به خوب رویان, جعل و بیان نشده است.
ب) على بن سوید, از حضرت ابى الحسن(ع) پرسید:

من به نگاه کردن به زن زیبا مبتلایم و از نگاه بدان لذت مى برم, امام فرمود:
((على! مانعى ندارد در حالى که خداوند به نیت پاک تو آگاه است, ولى از زنا برحذر باش که برکت و دین را از بین مى برد.))(23)
تحلیل شیخ انصارى, از این روایت معتبر و صحیحه, چنین است:
مقصود على بن سوید در این سوال آن است که در بسیارى مواقع, مشکل نگاه به زن زیبا برایش رخ مى دهد و در هنگام نگاه به او و سخن گفتن با او ـ براى داد و ستد و یا کار دیگر ـ از نگاه کردن به صورت زیباى او, لذت مى برد, شاید شغل وى از قبیل بزازى بوده که ارتباط زیادترى را با زنان ایجاب مى کند. از این رو سوال مى کند که آیا با حصول تلذذ, وظیفه چشم پوشى دارد؟ و امام علیه السلام پاسخ فرمود: این نگاه مانعى ندارد, وقتى خداوند مى داند که قصد تو همین است که اظهار مى دارى, و از چنین نگاهى به ((ابتلا)) تعبیر کرده اى و لذت آن را نمى پسندى.
شیخ, با این تفسیر, از روایت چنین استنباط مى کند, که ((تلذذ قهرى)) مانعى ندارد. استاد مطهرى نیز چنین برداشتى از این روایت دارد.(24)
البته تفسیرهاى دیگرى نیز از این روایت ارأه شده است:
1ـ در مستند نراقى و به تبع آن مستمسک حکیم, این روایت, مربوط به ((اضطرار)) از قبیل نگاه براى معالجه, دانسته شده است و بدان محل شده است.(25)
2ـ صاحب کشف اللثام و به تبع آن صاحب جواهر, این روایت را مربوط به ((نظر اتفاقى)) دانسته اند و چنین برداشت کرده اند که اگر نگاه به اجنبى به طور اتفاقى رخ دهد و باعث تلذذ باشد, مانعى ندارد ولى تلذذ در نگاه عمدى ممنوع است.(26)
3ـ مرحوم مجلسى این احتمال را مطرح کرده است که ممکن است روایت مربوط به نگاه خواستگارى باشد.(27) بررسى هر یک از این وجوه و احتمالات, از حوصله این نوشتار بیرون است, ولى به هر حال چنین برداشتهایى, بیش از آنکه ((بیان ظاهر)) روایت باشد, راه هایى براى توجیه آن بر طبق قواعد پذیرفته شده در نزد قألان آنهاست و در این میان, تفسیر شیخ, تکلف کمترى برمى دارد. و البته براى همه فقیهان مسلم است که نگاه به ((قصد لذت بردن)) حرام است و روایت نمى تواند در صدد تجویز آن باشد, چه اینکه احدى از فقها هم بدان قأل نیست.(28)

ایراد شگفتآور و نظر شگفتآورتر
به شیخ اعظم ایراد گرفته اند که لذت بردن على بن سوید در نگاه به زن زیبا, با ((وثاقت)) او منافات دارد, زیرا بالضروره, بین همه مسلمین و بخصوص اصحاب أمه, حرمت چنین نگاهى معروف بوده است.(29)
ولى این ایراد جدا شگفتآور است زیرا شیخ تصریح مى کند که مقصود ((تلذذ قهرى)) است نه نظر به قصد تلذذ, و حرمت نظر با تلذذ قهرى, از کجا اثبات شده تا چه رسد به آنکه بین مسلمانان ((معروف)) بوده است!! اساسا چنین مسإله اى در کدام حدیث, و یا در کدام کتاب فتوایى مورد تعرض قرار گرفته تا در باره آن اظهار نظرى صورت گرفته باشد و همه مسلمانان بر آن اتفاق نظر داشته باشند؟!
به علاوه توثیق على بن سوید, توسط شیخ طوسى صورت گرفته است, و او خود تصریح کرده است که ((وثوق در روایت کردن)), براى عدالت لازم در نقل حدیث کافى است و فسق در عمل زیانى به آن نمى رساند.(30) از این رو فرضا که على بن سوید با چنین نگاهى, مرتکب گناه شده باشد, این ((معصیت)) وى, منافاتى با ((ثقه بودنش)) ندارد.
شگفتآورتر از این ایراد, احتمالى است که در تفسیر و توجیه این روایت مطرح کرده اند:
((عادت و رویه على بن سوید, نگاه کردن به زن زیباروى بوده است, بدون آنکه اضطرارى وجود داشته باشد, کإن او براى انگیزه هاى پاک, تقویت ایمان و توحید, نگاه مى کرده تا در رخ او, جمال خداوند متعال را تماشا کند.))(31)
ولى در باره چنین احتمالى باید پاسخ داد که:
اولا مگر کسى که جمال الهى را در آیینه مخلوقاتش مى بیند, از آن اظهار ناخشنودى مى کند و آن را ((ابتلإ)) مى پندارد؟
ثانیا: کسى که در این حد بالا از معرفت الهى است, چطور حضرت, او را از ((زنا)) برحذر مى دارد؟
ثالثا: کسى که به دنبال رویت جمال حق است چرا در پهنه گیتى و در میان همه مخلوقات الهى, به ((مرإه جمیله)) روى آورده, و مخلوقاتى را که خداوند به نظر به آنها فرمان داده است, فراموش کرده است: إفلا ینظرون الى الابل کیف خلقت؟

ب) ریبه
((ریبه)) یک تعبیر و اصطلاح صرفا فقهى است و این واژه, در نصوص روایى به کار نرفته است. فقها تفاسیر متعددى بر آن شمرده اند. محقق نراقى براى آن سه معنى ذکر مى کند:
الف) خوف فتنه و در موضع تهمت قرار گرفتن
ب) فکر گناه در ذهن
ج) خوف ارتکاب گناه(32)
برخى هم از معنى اول به ((خوف افتتان)) تعبیر کرده, و ریبه را به دو معنى دیگر اختصاص داده اند(33) و در نتیجه, نگاه هاى آلوده را سه قسم دانسته اند: تلذذ, فتنه و ریبه.
به هر حال ((ریبه)) از ریشه لغوى ((راب)) به معنى ((اضطراب درونى)) است و نگاه با ریبه, نگاهى است که با هیجان و تحریک انسان همراه باشد و در اثر آن, گرایش براى اطفإ غریزه جنسى از راه حرام به وجود آید, اعم از آنکه در فکر ارضإ شهوت با ((شخص منظورالیه)) باشد و یا به هر کار حرام دیگرى تمایل پیدا کند.
در اینجا توجه به چند نکته لازم است:
الف) بین ((تلذذ)) و ((ریبه)) نسبت ((عموم و خصوص من وجه)) وجود دارد, و این بدان معنى است که گاه تحریک شهوانى و ((تلذذ)) در نگاه کردن وجود ندارد, ولى ((خوف غلطیدن در حرام)) نسبت به مراحل بعدى احساس مى شود, و گاه این خوف وجود ندارد و یا اساسا زمینه اى براى آن در کار نیست, ولى نگاه براى ((تلذذ)) صورت مى گیرد, و گاه در نگاه کردن از یک طرف ((تلذذ)) وجود دارد و از طرف دیگر خوف ارتکاب گناه نیز در کار است.(34)
ب) عنصر اصلى ریبه ((خوف)) و خطر نسبت به ارتکاب گناه است, و خوف, نه ((اطمینان به وقوع)), بلکه ((نگرانى)) از وقوع است. از این رو وقتى که ((احتمال جدى)) و قابل توجهى وجود داشته باشد, هر چند که این احتمال به حد اطمینان هم نرسد, ((خوف)) صدق مى کند. به بیان شهید مطهرى که برگرفته از مباحث فقهى است:
((در ریبه, نظر به خاطر تلذذ و چشم چرانى نیست, ولى خصوصیت ناظر و منظورالیه مجموعا طورى است که خطرناک است و خوف هست که لغزشى به دنبال نگاه کردن بوجود آید.))(35)
ج) ممنوعیت نگاه با ریبه, مانند هر اقدام دیگر در زمینه خطر, جنبه ((پیشگیرى)) دارد. و اسلام پیش از وقوع گناه, بسترى را که عادتا بدان مى انجامد مسدود مى کند و قبل از آنکه عنان اراده و تصمیم, از کف قدرت انسان خارج شود, او را از نزدیک شدن به گرداب خطرناک, برحذر مى دارد.
این پیشگیرى بر خلاف پیشگیرى از گناهان دیگر, صرفا جنبه اخلاقى ندارد, بلکه یک الزام حتمى و تکلیف قطعى است زیرا از یک سو آلودگى جنسى از منفورترین گناهان است, و از سوى دیگر با نزدیک شدن به آن و در هنگام فوران شهوات و طغیان غریزه, نجات و رهایى, عادتا غیر ممکن است. در حالى که در گناهان دیگر حتى معصیت کبیره اى مانند رباخورى, چنین قدرتى براى مقهور ساختن انسان وجود ندارد. از این رو در اینجا, در معرض گناه قرار گرفتن ـ ریبه ـ هم ممنوع است.
د) از آنجا که با ((خوف)) وقوع در حرام, باید از نگاه اجتناب کرد, از این رو ((حذر)) در زمینه خطر, جنبه ((احتیاط)) دارد و نگاه نکردن, به عنوان ((طریقى)) براى ((گناه نکردن)) ملاحظه شده است. از این رو برخى محققان ((حرمت نفسى)) نظر با ریبه را انکار کرده و آن را ((حکم طریقى)) دانسته اند. مفهوم این سخن آن است که اگر اتفاقا نظر با ریبه, به تحقق گناه نیانجامد, معصیتى صورت نگرفته است. همان گونه که در دیگر موارد لزوم رعایت احتیاط, قضیه از همین قرار است.(36)
ه$) ((طریقى)) بودن حکم ریبه در نظر, موجب آن مى شود که این حکم جنبه ((ارشادى)) به خود بگیرد. حکم ارشادى, در مقابل حکم مولوى است. شیخ انصارى در بحثهاى خود توضیح داده است که اوامر مربوط به ((احتیاط)), ارشادى است و به منظور تحرز از مفسده واقعى صورت گرفته است.(37)
و) هر چند فقهاى پیشین, ((فکر گناه)) را هم یکى از معانى ریبه دانسته اند, ولى فقهاى متإخر, چنین اندیشه و فکرى را گناه تلقى نکرده اند. از این رو معنى ((ما یخطر بالبال من النظر)) ـ را از تفسیر ریبه حذف, و در توضیح ریبه به ((خوف وقوع در حرام)) اکتفا کرده اند.(38) و منکر دلیل بر حرمت خطور بالبال شده اند.(39)
و اگرچه برخى فقها مانند ابن فهد حلى عدم ((ریبه)) و إمن از ((فتنه)) را ((دو شرط)) براى جواز نظر دانسته اند,(40) ولى فقهاى بعد, مانند شهید ثانى, منکر تفاوت شده و خوف فتنه را چیزى جز همان ((ریبه)) به حساب نیاورده اند.(41) پس آنچه امروزه در فقه به عنوان ریبه مطرح شود, چیزى بیش از ((خوف وقوع در حرام)) نیست.

بررسى ادله حرمت نظر با ریبه
صاحب جواهر در این باره چنین مى نویسد:
((در نزد اصحاب ما و فقهاى شیعه معلوم و بلکه مفروغ عنه و مسلم است که نظر با ریبه حرام است, نصوص ((اشعار)), بلکه برخى از آنها ((ظهور)) و حتى ((صراحت)) به آن دارند.))(42)
ولى وى به هیچ یک از این نصوص اشاره اى نمى کند و از ادله صریح نشانى به دست نمى دهد.
بررسى حرمت نظر با ریبه, از دو جنبه, امکان پذیر است:
1) آیا هر عملى که انسان را ((در معرض)) ارتکاب هر گونه ((گناهى)) قرار مى دهد, حرام است؟
روشن است که از نظر اخلاقى, با احتمال وقوع در گناه, ((شایسته)) و نیکو است که انسان خویش را از خطر دور نگاه دارد و بدان نزدیک نشود. کلام امیرالمومنین(ع) نیز ناظر به همین ((احتیاط پسندیده)) است که گناهان, منطقه ممنوع و قرق گاه الهى است, هر کس که در اطراف آن بگردد, خطر ورود بدان را دارد.(43)
ولى فقیهان, در این باره ((فتوى)) به ((وجوب)) دورى از مواردى که انسان را در معرض گناه قرار مى دهد, نمى دهند, و از چنین روایاتى, یک حکم الزامى استفاده نمى کنند. آنان حتى نسبت به ((حکم استحبابى)) هم مناقشه دارند.(44) و به طور کلى در نزد ایشان, قاعده اى که ((حرمت ارتکاب هر عملى را که ((احتمالا)) به گناه منجر مى شود)) مطرح نیست.
در باره نظر با ریبه نیز صاحب جواهر تصریح مى کند که ((حرمت)) از جهت ((احتمال)) کشیده شدن به گناه نیست تا قابل مناقشه باشد.(45)
2) در خصوص ((نگاهى)) که زمینه گناه را فراهم مى کند, شواهد و ادله اى براى حرمت وجود دارد که فقها به بحث پیرامون آنها پرداخته اند.
شیخ انصارى چنین نگاهى را مشتمل بر ((فساد)) منهى عنه مى داند(46) ولى از آن رو که نگاه با ریبه, ((طریق احتمالى)) ارتکاب فساد است, قاعدتا نمى توان آن را ((مصداق فساد)) شمرد. شیخ به علاوه به این روایت استناد مى جوید:
((در حجه الوداع زنى خثعمیه, براى پرسیدن مسإله اى خدمت رسول خدا رسید, فضل بن عباس(47) که در کنار حضرت بود, شروع به نگاه به او کرد, زن نیز چشم به او دوخته بود, پیامبر صورت فضل را از آن زن برگرداند و فرمود: مردى جوان و زنى جوان, مى ترسم که شیطان بینشان وارد شود.))(48)
این روایت, سند قابل اعتمادى ندارد, بلکه اساسا در کتب حدیثى شیعه, نقل نشده است. به علاوه از جهت دلالت نیز قابل مناقشه است. زیرا در اینجا دو عکس العمل از پیامبر(ص) نقل شده است: یکى اقدام به برگرداندن صورت فضل, و دیگرى بیان و توضیح این اقدام عملى. روشن است که ((عمل حضرت)) ـ برگرداندن صورت فضل ـ دلالت بر ((وجوب)) ندارد, چنان که از آن ((حرمت)) نگاه فضل را نیز نمى توان کشف کرد. البته ((رجحان)) عملى حضرت, و ((مرجوح)) بودن کار فضل, مورد کلام و بحث نیست. همچنین ((بیان)) حضرت نیز در ((نگرانى از دخالت شیطان)), حکم مسإله را از نظر ((حرمت نظر)) نشان نمى دهد, هر چند که بر مرجوح بودن آن دلالت دارد.
فرق است بین جمله ((نگرانم که نظر ((زمینه عمل شیطانى)) را فراهم سازد)) ـ ظاهر روایت ـ با جمله ((نظر با ریبه ((از شیطان)) است)). جمله دوم که دلیل حرمت است در روایت نیامده است, و جمله اول هر چند مضمون روایت است, ولى دلیل بر حرمت نیست.
شهید ثانى در توضیح آنکه عمل رسول خدا(ص) (برگرداندن صورت فضل) دلالت بر وجوب ندارد, چنین مى گوید:
((پیامبر, آن دو را از این نگاه با ((لفظ)) و زبان ((نهى)) نکرد, با اینکه نهى از منکر, واجب فورى است و آنچه را حضرت انجام داد, کارى است که دلالت بر آن ندارد.))(49)
این بیان از دو جهت غیر قابل قبول است, یکى آنکه در نهى از منکر, ((نهى زبانى)) لازم شمرده شده است و بر این اساس عمل حضرت را ضرورتا خارج از نهى از منکر دانسته است, دیگر آنکه نهى از منکر را اختصاص به اقدامى داده است که بر ((وجوب)) دلالت داشته باشد.
فقهایى که ادله لفظیه را براى حرمت نظر با ریبه کافى ندانسته اند, از طرح و نقد آن روى گردانده و بر اساس ((اجماع)) و ((ارتکاز متشرعه)) فتوى به حرمت داده اند.(50)

دو استدلال قرآنى
در باره حرمت نظر با ریبه دو استدلال قرآنى نیز مطرح شده است. استدلال نخست به این آیه قرآن است:
((و الذین هم لفروجهم حافظون الاعلى ازواجهم او ما ملکت ایمانهم فانهم غیر ملومین و من ابتغى ورإ ذلک فاولئک هم العادون.))(51)
در این آیه حفظ ((خود)) از ویژگیهاى ((مومن)) شمرده شده است و هر کس که در برابر غیر همسر و یا کنیز خود, دامان خویش را حفظ نکند, ((تجاوز کار)) معرفى شده است. با تإمل در واژه ((حفظ)) معلوم مى شود که از هر گونه عملى که به پاکدامنى آسیب مى رساند, باید اجتناب کرد. از این رو کسى که خود را ((در معرض)) آلودگى جنسى قرار مى دهد به این دستور الهى عمل نکرده و معصیت کار است و البته ((نگاه با ریبه)) شخص را در ((معرض)) گناه قرار مى دهد و لذا مورد نهى است.(52)
اگر چنین برداشتى از آیه صحیح باشد,(53) تنها ما را به این نتیجه مى رساند که: ((نگاهى که شخص را در معرض ((زنا)) قرار مى دهد و در اثر آن خوف ارتکاب زنا وجود دارد, حرام است)) در حالى که فقها ریبه را ((خوف گناه)) دانسته اند, اعم از آنکه آن گناه, زنا, یا لمس و یا تقبیل باشد. از این رو استدلال به این آیه, اخص از مدعى است و نوع خاصى از ریبه را حرام مى داند.
به علاوه گفته شده که این آیه به قرینه ((او ما ملکت ایمانهم)) مربوط به ((مردان)) است زیرا زنان در برابر بردگان خود نیز, موظف به حفظ مى باشند و چنین استثنایى ((الا على ما ملکت ایمانهم)) ـ در باره زنان وجود ندارد.(54) با توجه به این نکته, آیه از جهت دیگرى نیز اخص از مدعى است و صرفا نظر ((مردان)) را در صورت ریبه حرام مى داند.
استدلال دوم به این آیه قرآن است:
((فلا تخضعن بالقول فیطمع الذى فى قلبه مرض)).
در توضیح استدلال به این آیه برخى محققان گفته اند:
((از آیه استفاده مى شود که زنان نباید با قنج و دلال صحبت کنند زیرا این کار از آن جهت که دل ناپاک را به طمع مى اندازد و به تمتعات منهى مى کشاند, جایز نیست. پس از نگاهى که معرضیت براى حرام دارد و دل ناپاک را به دنبال خود مى کشاند, باید پرهیز کرد.))(55)
سوالى که در باره این استشهاد قرآنى مطرح است, این است که چگونه مى توان از این آیه, یک ((تکلیف عام)) استفاده کرد؟ ابهام چنین برداشتى از آن رو است که این ((نهى)) با یک ((فإ)) آغاز مى شود که تفریع بر جمله قبل است و جمله قبل این است: اى زنان پیامبر شما مانند دیگر زنان نیستید اگر رعایت تقوا کنید, پس صداى خود را نازک نکنید.(56) اینک باید پرسید چگونه مى توان از آیه اى که اولا خطاب به همسران رسول خداست و ثانیا در آن تصریح شده است که آنان با زنان دیگر, تفاوت دارند, یک ((حکم کلى)) براى ((همه زنان)) استفاده کرد؟
آیا این احتمال وجود ندارد که موقعیت استثنایى رسول خدا در میان امت اسلامى, مرحله بالاترى از تقوا را بر همسران حضرت ایجاب نموده و به خصوص محدودیتهاى بیشترى را در روابط اجتماعى برایشان به وجود آورده باشد؟ چه اینکه در آیه بعد هم به آنان دستور مى دهد: ((در خانه هایتان بمانید)) و این دستور نسبت به زنان پیامبر از ((فلسفه خاصى)) برخوردار است.(57)
برخى محققان براى تعمیم این حکم از زنان پیامبر به دیگر زنان, از علت نهى, که طمع بیماردلان است, استفاده کرده اند و چنین برداشت کرده اند که چون این علت ((عام)) است و اختصاصى به زنان پیامبر ندارد, از این رو همگان باید از کارهایى که طمع جنسى را برمى انگیزد پرهیز کنند, و از این رو نگاه با ریبه ممنوع است.
ادامه دارد

1ـ نهج البلاغه, نامه 31, و تجرع الغیظ فانى لم ار جرعه احلى منها عاقبه و لا إلذ مغبه.
2ـ نهج البلاغه, حکمت 390, لیس للعاقل ان یکون شاخصا الا فى ثلاث مرمه لمعاش او خطوه فى معاد او لذه فى غیر محرم.
3ـ سیدمحسن حکیم, مستمسک العروه الوثقى, ج14, ص30.
4ـ محمدحسن النجفى, جواهرالکلام, ج29, ص70.
5ـ جواهرالکلام, ج29, ص:82 اشتد غضب الله على امرإه ذات بعل ملات عینها من غیر زوجها او غیر ذى محرم منها فانها ان فعلت ذلک احبط الله کل عمل عملته.
6ـ ر.ک. شیخ صدوق, ثواب الاعمال, ص331.
7ـ الحر العاملى, وسأل الشیعه, ج14, ص60.
8ـ متن روایت چنین است: قلت: إینظر الرجل الى المرإه یرید تزویجها فینظر الى شعرها و محاسنها؟ قال: لابإس بذلک اذا لم یکن متلذذا.
9ـ نراقى, مستندالشیعه, ج2, ص473.
10ـ شیخ صدوق, علل الشرایع, ج2, ص:251 حرم النظر الى شعور النسإ المحجوبات بالازدواج و غیرهن من النسإ لما فیه من تهییج الرجال, و ما یدعو التهییج الى الفساد و الدخول فیما لا یحل و لا یجمل و کذلک ما اشبه الشعور.
11ـ فقهایى که اجماع مدرکى را حجت نمى دانند, در اینجا نمى توانند به اجماع استناد کنند. آیت الله حکیم, هرچند چنین مبنایى دارد ولى در اینجا متذکر اشکال نشده است, و آیت الله محقق داماد در بحث کنونى مى گوید: یشکل الجمود على مثل هذا الاجماع المتحمل استناد مجمعیه الى ما فى الباب من الادله. کتاب الصلاه, (تقریرات محقق داماد), ج2, ص73.
12ـ نراقى, همان.
13ـ نراقى, مستند الشیعه, ج2, ص:473 ان تحریم النظر بتلذذ مطلقا لا مستند له بل اللازم الحکم به فى موضع ثبت فیه الاجماع. قابل توجه است که در مستمسک (20/14) با نقل بخش ناقصى از کلام مستند الشیعه, حرمت نظر با تلذذ به زبان غیر مسلمان را از نظر نراقى ((اجماعى)) دانسته است, در حالى که همان گونه که عبارت مستند الشیعه را نقل کردیم, وى به عدم ثبوت اجماع در این مورد تصریح کرده است.
14ـ سیدمحسن حکیم, مستمسک العروه الوثقى, ج14, ص30.
15ـ سیداحمد خوانسارى, جامع المدارک, ج4, ص140.
16ـ ابن سینا, الرسأل, (رساله العشق), ص387, و رسأل ابن سینا, ترجمه ضیإالدین درى, ص115.
17ـ صدرالمتإلهین, اسفار, ج7, ص173 و 174.
18ـ گمان حرمت در چنین مواردى حاج ملا هادى سبزوارى را سبب آن شده است که مسإله اجتماع و امر و نهى را در اینجا طرح کند (حاشیه اسفار, ج7, ص174) در حالى که نظر با تلذذ یا صرفا حرام است و شهوى, و یا صرفا حلال است و غیر شهوى. و تلذذ در نگاه حلال, نهى ندارد.
19ـ ر.ک. سیداحمد خوانسارى, جامع المدارک, ج4, ص145.
20ـ محقق حلى, شرایع الاسلام, ص171.
21ـ سیدمحمدکاظم یزدى, العروه الوثقى, کتاب النکاح, مسإله 26.
22ـ شیخ انصارى, کتاب النکاح, ص54.
23ـ کلینى, کافى, ج5, ص:542 قلت لابى الحسن(ع) انى مبتلى بالنظر الى المرإه الجمیله فیعجبنى النظر الیها فقال لى: یا على! لا بإس اذا عرف الله من نیتک الصدق, و ایاک و الزنا, فانه یمحق البرکه و یهلک الدین.
24ـ شهید مطهرى, پاسخهاى استاد به نقدهاى مسإله حجاب, ص45.
25ـ نراقى, مستند الشیعه, ج2, ص471 و سیدمحسن حکیم, مستمسک العروه الوثقى, ج14, ص30.
26ـ فاضل هندى, کشف اللثام, ج1, ص , محمدحسن النجفى, جواهر الکلام, ج29, ص79.
27ـ محمدباقر مجلسى, مرآه العقول, ج20, ص387.
28ـ محمدتقى خوئى, (تقریرات کتاب النکاح آیت الله خوئى), ج1, ص57.
29ـ شهید سیدمصطفى خمینى, مستند تحریرالوسیله, ج2, ص395.
30ـ شیخ طوسى, عده الاصول, ج1, ص152.
31ـ شهید سیدمصطفى خمینى, مستند تحریر الوسیله, ج2, ص395.
32ـ نراقى, مستند الشیعه, ج2, ص274.
33ـ فاضل هندى, کشف اللثام, ج1, ص.
34ـ سیدمحمد محقق داماد, کتاب الصلاه (تقریرات), ج2, ص77.
35ـ شهید مطهرى, مسإله حجاب, ص165.
36ـ محمدحسین نأینى, فوأدالاصول, ج4, ص281.
37ـ شیخ مرتضى انصارى, فوأدالاصول, ج1, ص399 و ر.ک. فوأدالاصول نأینى, ج4, ص50 و ج3, ص398.
38ـ سیدمحمدکاظم یزدى, العروه الوثقى, کتاب النکاح, مسإله 27.
39ـ نراقى, مستند الشیعه, ج2, ص473.
40ـ ابن فهد حلى, المهذب البارع, ج3, ص206. 41ـ شهید ثانى, مسالک الافهام, ج7, ص44.
42ـ محمدحسن النجفى, جواهر الکلام, ج29, ص70.
43ـ الحر العاملى, وسأل الشیعه, ج18, ص:118 المعاصى حمى الله فمن یرتع حولها یوشک ان یدخلها.
44ـ شیخ انصارى, فرأدالاصول, ج1, ص382 و 383.
45ـ محمدحسن النجفى, جواهرالکلام, ج29, ص70.
46ـ شیخ انصارى, کتاب النکاح, ص55.
47ـ فضل بن عباس, عموزاده رسول خداست که ترجمه نگاران وى را در ((زیبارویى و حسن جمال)) ممتاز دانسته اند.
48ـ شیخ انصارى, کتاب النکاح, ص56.
49ـ شهید ثانى, مسالک الافهام, ج4, ص48.
50ـ سیدمحسن حکیم, مستمسک العروه الوثقى, ج14, ص30.
51ـ سوره مومنون, آیه :5 [مومنان آنانند که] پاک دامن اند مگر در مورد همسرانشان یا کنیزانى که به دست آورده اند که در این صورت بر آنان نکوهشى نیست. پس هر که فراتر از این جوید, آنان تجاوزکارانند.
52ـ محمدتقى خوئى, مبانى عروه الوثقى (تقریرات آیت الله خوئى), ج1, ص39.
53ـ تردیدى که در این باره وجود دارد از آن رو است که مبناى این استدلال بر ((وجوب)) حفظ خود است, ولى در خود آیه چیزى که دلالت بر ((وجوب)) کند, وجود ندارد. این آیه به همراه آیاتى است که صفات ((مومن کامل)) را ـ اعم از واجب و مستحب ـ را برمى شمارد: خشوع در نماز, پرهیز از لغو و ادإ زکات. و استفاده وجوب از آیه بعد ((فمن ابتغى ورإ ذلک فاولئک هم العادون)) با این اشکال مواجه است که دراینجا ((تمتع جنسى)) از غیر همسر و کنیز, منع شده است و ((ابتغى ورإ ذلک)) به معنى طلب کردن غیر از آن است و اشاره اى به ((لزوم حفظ)) ندارد. لذا مفاد آیه این نیست ((هر کس دامن خود را از همسر و کنیز خویش حفظ نکند, تجاوزکار است)) تا استدلال به آیه تمام باشد, بلکه مفاد آیه این است که ((هر که غیر از همسر و کنیز خود را طلب کند, تجاوزکار است)). پس این آیات مشتمل بر دو حکم جداگانه است: یکى ((مطلوب بودن حفظ)) دامن و دیگرى حرمت ارتباط جنسى با بیگانه. 54ـ ر.ک. شیخ طوسى تفسیر التبیان. ج7, ص348, و طبرسى, مجمع البیان, ج7, ص658.
55ـ در باره این استدلال دو نکته قابل تإمل است, یکى آنکه مفهوم ((طمع)) که در این آیه آمده است با مفهوم ((ریبه)) که در زبان فقهى رایج است, تفاوت دارد, ریبه ((خوف)) ارتکاب حرام است ولى ((طمع)), ((حرکتى)) از نفس به سوى مشتهیات است (مفردات راغب, 316). دیگر آنکه با توجه به آنچه که بر خضوع در قول مترتب شده است, نهى از خضوع مى تواند ((نهى ارشادى)) براى جلوگیرى از مفسده طمع بیماردلان باشد, در این صورت ((حکم مولوى)) از آیه استفاده نمى شود. باید توجه داشت که طمع در این آیه به شکل ((علت)) براى ((نهى)) اخذ نشده است تا بتواند معمم و مخصص باشد.
56ـ سوره احزاب, آیه :32 یا نسإ النبى لستن کإحد من النسإ ان اتقیتن فلا تخضعن بالقول فیطمع الذى فى قلبه مرض و قلن قولا معروفا و قرن فى بیوتکن ...
57ـ ر.ک. شهید مطهرى, مسإله حجاب, ص62.

ابتـــدا