شخصیت شناسى فاطمه علیها السلام

نویسنده


آموزه هاى زندگانى حضرت زهرا(س) (14)
شخصیت شناسى فاطمه(ع)
(بخش سوم)

احمد لقمانى

 

 

احمدا اول تویى آخر تویى
شهربند بیکران را در تویى
احمدا ذات تو و حیدر یکى است
شهر با دروازه و با در یکى است
تو مدینه علمى و حیدر درست
پس کلید دانش تو حیدر است
یا على از نفس دون ما را بزن
ذوالفقارى از درون ما را بزن(1)
پیشوایان پاک و معصومان تابناک, شعاع روشنگرى از آفتاب آفریدگار هستى اند که از یک سو جلوه اى زمینى همانند دیگر انسانها دارند و از سویى دیگر تجلى خداوند بوده که در لحظه لحظه حیاتشان روشناى هدایت نمایان است. آشنایى با نام آنان, همانند نظاره کردن مشعلى شعله ور در تاریکى هاست که پرتوى اندک نصیب انسان مى سازد اما شناخت, معرفت, عشق و ولایت گامهاى سعادتآفرین بعدى است که ما را به مشعلهایى اینچنین نزدیک و نزدیک تر مى سازد و امروز و فردا و فرداهامان را با زلالى از نور و هدایت آغشته مى سازد, به گونه اى که هیچ گاه غبار غربت و تنهایى بر آینه دلهامان نمى نشیند و همیشه خود را با سرچشمه اى پرامید و لبریز از نشاط متصل مى یابیم.(2)
... بخش نخست این نوشتار را با دیدگاههاى فاطمه زهرا ـ علیهاالسلام ـ در باره آفریده برتر الهى, حضرت محمد ـ صلى الله علیه و آله و سلم ـ آغاز کردیم و جلوه هاى شخصیتى آن رسول خداوند را در نگاه پاک بانوى آفرینش از نظر گذراندیم. و بخش دوم را به ابعاد عظمت امام امیر مومنان(ع) از منظر همسر او اختصاص دادیم و به ارزشهاى والاى آن حضرت, صفات همسر بودن و امامت و ولایت على(ع) پرداختیم.
پیش از شروع فراز بعدى, بخشى دیگر از ابعاد امامت و ولایت على(ع) را, در نگاه دخت آفتاب, فاطمه زهرا(ع) از نظر مى گذرانیم:
شناخت, معرفت, محبت و ولایت جامع و پویاى پاک بانوى آفرینش نسبت به مقام ولایت امام(ع) نگرشى روشن و تصمیمى بنیادین در عرصه هاى مختلف دفاع و حمایت از امامت, به آن حضرت بخشیده بود. به گونه اى که تمامى صحنه ها و لحظه ها را میدان مبارزه با ستم کیشان و عرصه دفاع از ستم دیدگان مى دید و اندکى در استمرار مبارزه کوتاهى نمى کرد, از احد کنار تربت پاک حمزه سیدالشهدإ تا آخرین لحظه زندگى و هنگامه بیان وصایاى ضرورى با همسر ستمدیده خود, در صف اول این نبرد قرار داشت.
روزى که آن حضرت در کنار قبور شهداى احد حضور داشت, محمود بن لبید, درخواست دلیلى براى امامت على(ع) کرد فاطمه(ع) فرمود:
((شگفتا به یاد ندارید که پدرم در غدیر خم فرمود: على بهترین کسى است که او را جانشین خود در میان شما قرار مى دهم, على امام و خلیفه بعد از من است ... پدرم رسول خدا رهنمود دادند که مثل امام مثل کعبه است که مردم باید در اطراف او طواف کنند نه آنکه کعبه دور مردم طواف نماید.))(3)
و در واپسین سخنان خود نشان ننگ و نیرنگ بر نام تمامى ستمگران نهاد و تا همیشه, آزادگان جهان را به تعجب, پرسش و فراگیرى پاسخ حیرت افروز و معرفتآفرین وادار کرد تا از فلسفه مخفى بودن مراسم تشییع و پنهان بودن تربت پاک آن پاک بانو جویا شوند. حقایقى که در تداوم خط مبارزه منفى بدین گونه در وصیت نامه حضرت آمده است:
((مردمى که عهد و پیمان خدا و پیامبرش را در ولایت و رهبرى على(ع) شکستند و نادیده گرفتند, حق ندارند بر پیکر من نماز بگزارند و آنان که گواهان شاهد مرا ـ على(ع), جبرئیل, میکأیل و ام ایمن را ـ تکذیب کردند, روز یارى و حمایت از ما, در خانه هاى خود خزیدند و دست از یارى ما کشیدند ... کسانى که به خانه ما هجوم آوردند و با جمعآورى هیزم فراوان و آتش زدن آن خواستند خانه را و ما را که در آن بودیم در آتش بسوزانند, آیا چنین افرادى سزاوار است که بر من نماز بگزارند؟ !))(4) اینک صحیفه هاى دیگرى از صفات على(ع) را از نظر زهراى مرضیه(ع) پیش رو قرار مى دهیم:

ابعاد عبادى على علیه السلام
آموزنده ترین درسى که از شیوه هاى عبادى مولاى متقیان(ع) براى صاحبان اندیشه و خرد مطرح مى شود این حقیقت شیرین است که امام على(ع) در بین مردم بود اما لحظه اى از یاد خداوند و رسالت سنگین انسانى خود جدا نمى شد; چشم به جلوه هاى خاکى داشت اما دل در گرو لطف و عنایتى افلاکى قرار داده بود.
از این رو هیچ گاه هدف را فراموش نمى کرد و همیشه از راه خلق به حق مى پیوست. از خانقاه تنهایى و بریدن از مردم بیزارى مى جست و نسبت به ذکر ((یا هو)) و ((یا على)) بدون توجه به مشکلات جامعه و سختیهاى مسلمانان تنفر بسیارى داشت.
آنگاه که انفاق مادى مى کرد و در رکوع خود انگشتر خویش را به نیازمندى مى بخشید, نه تنها در کنج خلوت و عزلت نبود بلکه در مسجد و محل تجمع عموم مسلمانان حضور داشت و چون چهار درهم موجودى خود را در شب, روز, پنهان و آشکار انفاق کرد ـ و آیه اى از قرآن در بزرگداشت عبادت خالصانه او نازل گردید ـ در کوچه هاى مدینه و بین اقشار مختلف مردم دیده مى شد.(5)
برجستگى شخصیت آن حضرت چنان نمایان و خیره کننده است که دهها تن از اندیشمندان اهل سنت به همراه انبوه صاحب نظران سایر ادیان لب به ستایش صفات او گشوده اند و آن امام را ـ اسوه ایثار, عبودیت و اخلاص براى تمامى بشریت ـ فراتر از گرایشهاى مذهبى و عقیدتى ـ معرفى کرده اند.(6) بى شک آشنایى با سخنان آنان و توجه به زاویه دید آنها, شوقى افزون و شناختى بیشتر از چنین سرمایه جاودان شیعیان نصیب ما مى سازد. اما برتر از گفتار دیگران, سخنانى است که در آینه بصیرت و بینش پاک بانوى عصمت در باره ابعاد عبودیت, امام على(ع) مى توان نظاره کرد. از آن روزى که گرسنه اى در خانه حضرت را کوبید و تقاضاى کمک کرد. حضرت با شعرى شیرین و پرجاذبه, نیازمندى او را به همسر پرمهر خود بیان کرد. فاطمه(ع) ـ همچون همیشه ـ از شوهر اطاعت کرده, و در حالى که خود گرسنه بود و نیاز شدیدى به اندک طعامى داشت, تمامى غذاى آن روز را به مستمند ایثار کرد. امام على علیه السلام سخن همسر خود را در باره تإکید به احکام گرسنگان اینچنین بازگو مى کند:
((فسوف اعطیه و لا ابالى و اوثر على عیالى));
...
به زودى به این گرسنه طعام خواهم بخشید و از گرسنگى خود باکى ندارم; براى خدا او را بر فرزندان گرسنه ام مقدم مى دارم. فرزندانم دیشب را گرسنه به روز آوردند, فرزندانى که کوچکترین آنان ((حسین)) در میدان جنگ کشته خواهد شد ...(7)
آرى
روضه خلد برین خلوت درویشان است
مایه محتشمى خدمت درویشان است
آنکه پیشش بنهد تاج تکبر خورشید
کبریایى است که در حشمت درویشان است(8)
فاطمه زهرا ـ علیهاالسلام ـ خدمت رسول خدا(ص) رسید و ریزش از دست سخاوت همسر خود را این گونه ستود: ((یا رسول الله! ما یدع على شیئا من رزقه الا وزعه بین المساکین))(9);
اى رسول خدا! على از طعام و غذا در خانه باقى نمى گذارد, هر چه به دست مىآورد ـ ایثار نموده ـ بین فقیران و مستمندان تقسیم مى کند.
سپس به ارزشهاى امیر مومنان اشاره کرده و به پدر عرض کرد:
((و الذى اصطفاک و اجتباک و هداک و هدا بک الامه لا زلت مقره له ما عشت))(10);
پدرجان! سوگند به خدایى که تو را به رسالت انتخاب کرد و براى هدایت انسانها برگزید و تو را هدایت کرد و امت اسلامى را به وسیله تو هدایت نمود, تا زنده ام, همواره او را قبول دارم.
همراه با ((خدمت به خلق)), ((خلوت با حق)) نیز در ساعاتى از زندگانى آن حضرت دیده مى شد به گونه اى که گاه شگفتى نوع عبادت عاشقانه امام, تمامى اطرافیان را به خود جذب مى کرد.
ابودردإ مى گوید: على علیه السلام را در حالت سجده به گونه اى مشاهده کردم که هیچ صدایى نمى شنود و حرکتى ندارد. فریاد زدم, سوگند به خدا على ـ علیه السلام ـ از دنیا رفته است. شتابان به سوى خانه حضرت حرکت کردم و ماجرا را به فاطمه علیهاالسلام خبر دادم که على ـ علیه السلام ـ در مسجد فوت کرده است. ایشان ـ با جمله اى کوتاه, گستره معرفت و عشق و دلدادگى مولا را گوشزد کرده ـ فرمود:
((هى و الله الغشیه التى تإخذه من خشیه الله(11); به خدا قسم این حالت نوعى بیهوشى است که از ترس در برابر عظمت پروردگار بر او عارض شده, در عبادت مدهوش مى شود.

ارزش شیعیان على(ع) و مقام علاقه مندان حضرت
مهر حیدر در دل و جان من است
مهر حیدر دین و ایمان من است
مهر حیدر کار صد موسى کند
مهر حیدر مرده را احیا کند
مهر حیدر ریسمانى محکم است
مهر حیدر دستگیر عالم است
مهر حیدر گوهرى بس قیمتى است
در ((اتممت علیکم نعمتى)) است
شیعیان امیر مومنان على ـ علیه السلام ـ انسانهاى پاک نهادى هستند که از خاندانى سپیدسیرت به وجود آمده و هماره مهر ولایت و عشق امامت آن حضرت را در اعماق قلب خود مى پرورانند. فاطمه زهرا(ع) آنان را این گونه ستود:
((ان السعید, کل السعید, حق السعید من احب علیا فى حیاته و بعد موته))(12);
همانا سعادت و رستگارى, همه خوبیها و نیکبختى ها, حقیقت رستگارى و سعادت در کسى است که على را در دوران زندگى و پس از شهادتش دوست داشته باشد.
در سخنى از رسول خدا(ص), فاطمه ـ علیهاالسلام ـ عظمت و شخصیت قدسى و ملکوتى شیعیان را چنین توصیف مى کند:
((ان ابى ـ صلى الله علیه و آله و سلم ـ نظر الى على و قال: هذا و شیعته فى الجنه))(13);
روزى پدرم رسول خدا ـ درود خداوند بر او و خاندان پاک او باد ـ نگاهى به على(ع) کرد, سپس با اشاره به او فرمود: این مرد و پیروان او در بهشت هستند.
و در موقعى دیگر رو به على(ع) کرد و فرمود:
((یا اباالحسن! اما انک و شیعتک فى الجنه))(14); اى على! همانا تو و شیعیان و پیروان تو در بهشت الهى خواهید بود.
پرسشى که از دیرزمان براى بسیارى از افراد ـ بویژه جوانان و دانش پژوهان ـ مطرح بوده, آن است که به راستى دوستى على(ع) و سخن از ولایت او به تنهایى مسیر سعادت و راه نجات امروز و فرداى ما خواهد بود؟! آیا نافرمانیهاى برخى و گناهان گوناگون آنان تإثیرى در از دست دادن کیمیاى سعادتشان نخواهد داشت؟! این محبت ظاهرى گاه بدان حد رسیده که پاره اى با نوشتن شعرى, دل به محبت قلبى مى سپارند و راه هر بیراهه اى را برابر خود مى گشایند و مى گویند:
اگر دوزخ درون پوست دارى
نسوزى گر على را دوست دارى!!
پاسخ این پرسش را مى توانیم از سخن زهراى مرضیه ـ علیهاالسلام ـ در ماجرایى شنیدنى با پرسشى اینچنین بشنویم: یکى از شیعیان اهل بیت ـ علیهم السلام ـ در شهر مدینه, همسر خود را خدمت فاطمه(ع) فرستاده و با طرح این پرسش که: آیا من از شیعیان شما هستم؟ عیار و معیار سنجش پیروى ناب و همه جانبه را جویا شد.
حضرت(س) فرمود:
((ان کنت تعمل بما امرناک و تنتهى عما زجرناک عنه فانت من شیعتنا و الا فلا))(15);
اگر به آنچه به شما امر مى کنیم عمل مى کنى و از آنچه شما را برحذر مى داریم دورى مى کنى از شیعیان ما هستى و الا نه!
آن شخص پس از شنیدن پاسخ کلى, مضطرب و نگران آینده خود شد و با توجه به ضعفها, سستى ها و عصیان هاى خود گفت: اى واى بر من که براى همیشه در آتش دوزخ الهى خواهم بود.
همسرش درد و اندوه او را, خدمت حضرت زهرا ـ علیهاالسلام ـ مطرح کرد, فاطمه ـ علیهاالسلام ـ پاسخ داد: از قول من به همسرت بگو چنین نیست که او قضاوت کرده است. شیعیان ما از بهترین افراد اهل بهشتند و همه دوستان ما و دوستان دوستان ما و دشمنان دشمنان ما همه در بهشت خواهند بود.
آرى کسى که با قلب و زبان تسلیم ما اهل بیت شده, اما از اوامر ما سرپیچى کند و نواهى ما را محترم نشمرد از شیعیان واقعى ما نخواهد بود, گرچه این گروه نیز پس از پاک شدن از گناهان و تحمل مشکلات روز قیامت و قرار گرفتن اندک زمانى در طبقات بالاى جهنم و چشیدن عذاب, اهل بهشت خواهند بود و ما به خاطر دوستى شان با ما, نجاتشان داده و آنان را به پیشگاه خودمان انتقال خواهیم داد.))(16)
چنین بینش مهربانانه فاطمه(س) موجب گردید که در آخرین روزهاى زندگانى ـ پس از غسل و عوض کردن لباسهاى خود ـ رو به قبله نشسته, دستها را به سوى آسمان برآورده, چنین دعا کند:
((الهى و سیدى اسإلک بالذین اصطفیتهم و ببکإ ولدى فى مفارقتى ان تغفر لعصاه شیعتى و شیعه ذریتى))(17);
پروردگارا! سرورا! به حق پیامبرانى که آنها را برگزیدى و به گریه هاى حسن و حسین در فراق من, از تو مى خواهم که شیعیان من و شیعیان فرزندان مرا ببخشایى.

مصایب و مظلومیت على(ع) و دفاع از ولایت
در حریم عشق نتوان دم زد از گفت و شنود
ز آنکه آنجا جمله اعضا چشم باید بود و گوش(18)
دیده پردقت و بینش و بصیرت, بزرگترین ویژگى پیروان ولایت است, آنجا که دشمن با روش خزنده و نامرئى چنین گوهر شب چراغى را از دل و دیده افراد برباید. نگاه جامعه به هستى, نگاهى ظاهرى بوده که تمامى لذتها و کامیابى هاى آن هدف اصلى زندگانى آنان محسوب خواهد شد; نکته اى که پروردگار حکیم ناآگاهان را بدان نکوهش کرده, مى فرماید:
((یعلمون ظاهرا من الحیاه الدنیا و هم عن الاخره هم غافلون))(19);
از زندگى دنیا ظاهرى را مى شناسند و حال آنکه از آخرت غافلند.
در چنین جامعه اى که شعار اصلى آنها ((مى خواهیم زندگى کنیم و لذت کامل ببریم)) است, به راحتى ناصالحان و گمراهان ((یوسف صالح و رهبر شایسته)) را کنار زده تا در نگاه ساده لوحان محبوب شوند; عبرتى که در کتاب الهى این گونه مطرح شده است:
((اقتلوا یوسف او اطرحوه ارضا یخل لکم وجه ابیکم و تکونوا من بعده قوما صالحین(20)))
[یکى گفت]: یوسف را بکشید یا او را به سرزمینى بیندازید تا توجه پدرتان متوجه شما گردد و پس از او مردمى شایسته باشید. در این هنگام گمراهان, گرانقدر مى شوند(21) و گمراهى و گناه, بایسته و شایسته! مگر آنکه یعقوب صفتانى هوشیار و آگاه, عقبه حوادث را نگریسته, دستهاى آلوده و ناپاک دشمن را در گفتار و رفتار آنان به خوبى تشخیص دهند.
با نگاهى به حوادث دوران على(ع) مظلومیت آن حضرت و دفاع غربتآلود فاطمه زهرا(ع) از ولایت را در ژرفاى سخن رهبر عظیم الشإن انقلاب, حضرت آیت الله خامنه اى مى توان یافت که فرمود:
((علت همه خون دلهاى امیرالمومنین ـ علیه السلام ـ این بود که قدرت تحلیل مردم ضعیف بود.))
چنین پدیده اى موجب گردید که از دهها هزار نفر حاضران غدیرخم(22) ـ که شاهد معرفى امام على(ع) به عنوان جانشین توسط رسول خدا, صلى الله علیه و آله و سلم, بودند ـ تنها 3, 5 و یا 7 نفر همدل و همراه با ولایت باشند(23)!! و حضرت زهرا(س) اندوه این مصیبت و مظلومیت را از پیش از رحلت پیامبر(ص) تا واپسین لحظه هاى حیات خود بر دل و دیده و ذهن و اندیشه خود حس مى کرد.
روزى در یکى از جلسات خانوادگى, رسول گرامى اسلام(ص), دخترش فاطمه ـ علیهاالسلام ـ را با انبوه مشکلات و مصایبى که پس از وى بر امیرالمومنین(ع) خواهد بارید, آشنا کرد و فرمود: ان زوجک یلاقى بعدى کذا و کذا. حضرت زهرا ـ علیهاالسلام ـ غمگین و اندوهناک, رو به پدر کرده گفت:
((یا رسول الله! الا تدعوا الله ان ینصرف ذلک عنه؟));
اى رسول خدا! آیا از خداوند نمى طلبى که این مشکلات از على کناره گیرند؟
پیامبر(ص) فرمود: چرا, اما چاره اى جز آن نیست, زیرا انسانها آزادند و از نعمت اختیار و آزادى سوء استفاده مى کنند.(24)
در آخرین نفسهاى رسول خدا(ص) که پیکر بى رمق او در بستر افتاده بود و توان هر گونه حرکت و سخنى از او سلب شده بود, غم غربت على(ع) بر قلب فاطمه(ع) چنان سنگینى مى کرد که سرشک اندوه از دیدگان او جارى گردید و گفت:
((... اى امین پروردگار و اى پیامبر خدا! ... پس از تو چه بر سر على خواهد آمد, او که برادر تو است و تنها یاور دین اسلام خواهد بود.))(25)
پس از رحلت رسول خدا ـ صلى الله علیه و آله و سلم ـ آوار اندوه, سنگین تر و طاقت سوزتر گردید, غم از دست دادن پدرى چون پیامبر(ص), زنده شدن دوباره ارزشهاى جاهلیت, تهاجم و تجاوز بى امان به حریم ولایت و امامت و غربت غبارآلود اسلام ناب محمدى و امامت علوى, مصایب را شکننده تر مى کرد به گونه اى که گاه, آه دردآلودى از عمق جان حضرت(س) برمىآمد, لب به فریاد مى گشود و با پدر این گونه درد دل مى کرد:
((... اى پدر بزرگوار و اى بهترین انسانها! اکنون بیا و بنگر که امام برگزیده تو را اسیرگونه به طرف بیعت تحمیلى مى کشند و مى برند[ ناگهان فریاد سختى از صمیم دل برآورد و فرمود]:
فریاد اى محمد, فریاد اى دوست, فریاد اى پدر, فریاد اى اباالقاسم, فریاد اى احمد, فریاد از کمى یاران و یاوران, فریاد از ناله بسیار, فریاد از مشکلات فراوان, فریاد از مصیبت و اندوه زیاد, فریاد از مصیبت جانکاه.))(26)
پس از این سخنان دردآلود و غمبار, صیحه اى زد و بیهوش بر زمین افتاد.
اى اذان محض اى تکبیر ناب
اى على اى مرزبان آفتاب
چون زمین از غربتت آگاه شد
قطره اى از وى چکید و ماه شد
تو بزرگى, خاک, میدان تو نیست
آسمان را تاب جولان تو نیست
مرحبا ما بر حسب راى توییم
کشته تیغ تولاى توییم(27)
از روزى که از على(ع) به اجبار بیعت گرفته شد مبارزه اى فکرى فرهنگى و غیر ظاهرى در شیوه فعالیت فاطمه(ع) قرار گرفت. گاه اعتراض خود را با گریه هاى هدفمند به گوش همگان مى رساند, زمانى با گفتگو از ولایت دفاع مى کرد.
دختر طلحه, در یکى از روزهاى غمبار پس از رحلت رسول خدا(ص) خدمت فاطمه(ع) رسید و با اظهار ناراحتى از گریه هاى دلخراش آن بانو, با شگفتى پرسید: فاطمه! چه چیزى شما را این گونه به گریه و زارى وا داشته است؟ حضرت به پیشینه جریانات در زمان رسول خدا و کینه اى که از على در دل کسانى مانده بود ولى قدرت اظهار نداشتند و پس از رحلت پیامبر(ص) برملا کردند اشاره کرد.(28)
روزى دیگر, راه هر عذر و بهانه اى را در فردا و فرداها مسدود ساخته, به تمامى مهاجرین و انصار اتمام حجت کرد تا وجدانهاى خفته را بیدار سازد و آگاهى اجتماعى را افزون تر نماید.(29) و پس از آن با اعتصاب در سخن گفتن با خلیفه اول و دوم به افشاگرى و اعتراض پرداخت از این رو در سخنى آشکار به آن دو فرمود:
((و الله لا اکلکما من رإس کلمه حتى القى ربى فاشکونکما الیه بما صنعتما به و بى و ارتکبتما منى))(30);
سوگند به خدا, بعد از این با شما دو نفر حتى یک کلمه نیز سخن نمى گویم تا به ملاقات پروردگار بشتابم و شکایت شما را به او مى برم و توضیح خواهم داد که شما با خدا و دین او و با من چه کردید و چه اعمالى مرتکب شدید. و سرانجام در لحظه هاى آخرین حیات که همسر مهربان او در کنار بسترش حضور داشت, به شدت گریست. و چون امام از علت گریه او سوال کرد فرمود:
((ابکى لما تلقى بعدى));
بر مصیبتهایى که پس از من بر تو خواهد بارید مى گریم.(31)
... و لحظاتى بعد با اندوهى در دل و اشک در دیده به دیدار پروردگار شتافت تا در آن سرا, از مظلومیت امام سخن گوید و بر ستمهایى که بر حجت خدا شده است شهادت دهد.ادامه دارد.

 

1ـ شرجى آواز, احمد عزیزى, ص18 و 21.
2ـ ر.ک: تفسیر البرهان, ج2, ص;56 تفسیر صافى, ح2, ص;262 المیزان, ج8, ص382.
3ـ کوکب الدرى, ج1, ص;235 الصراط المستقیم, ج2, ص;123 احقاق الحق, ج21, ص26 و ;27 غایه المرام, ص96.
4ـ بحارالانوار, ج43, ص204 و ;207 کشف الغمه, ج1, ص;494 علل الشرایع, ج1, ص;176 بیت الاحزان, ص113. 5ـ نک: سوره مومنون, آیه 11, سوره نور, آیه ;17 سوره فرقان, آیه ;39 سوره مومنون, آیه ;6 سوره فرقان, آیه 40 و 44 و ;46 سوره مومنون, آیه 12 و ;14 سوره نور, آیه 34 و 26 و 23 و 20 و 19 و 18 و 30 و 31 و 29.
6ـ ر.ک: صحیح مسلم, ج7, ص;120 مسند احمد بن حنبل, ج1, ص185 و ;231 تفسیر طبرى, ج3, ص;192 مستدرک حاکم نیشابورى, ج3, ص;150 دلأل النبوه, حافظ ابونعیم اصفهانى, ص;297 روح المعانى, آلوسى, ج3, ص;167 فصول المهمه, ابن صباغ, ص;108 الجامع لاحکام القرآن, علامه قرطبى, ج3, ص;104 شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید, ج3, ص;270 احیإ العلوم, غزالى, ج3, ص238.
7ـ احقاق الحق, ج9, ص119 و ج18, ص339 و ج20, ص166 تا ;157 امالى شیخ صدوق, ص258 و ;259 فضأل الخمسه من الصحاح السته, ج1, ص;258 تفسیر فرات کوفى, ص177.
8ـ دیوان حافظ, غزل شماره 492.
9ـ بحارالانوار, ج43, ص;143 کشف الغمه, ج1, ص;473 کوکب الدرى, ج1, ص143.
10ـ مناقب شهر آشوب, ج3, ص330 و ج2, ص;94 بحارالانوار, ج43, ص;38 عوالم, ج11, ص128.
11ـ لئالى الاخبار, ج4, ص;36 ثواب الاعمال, ص;116 کتاب امالى صدوق, ص79.
12ـ مقتل الحسین(ع), ص;46 ذخأر العقبى, ص;92 ریاض النفره, ج2, ص;214 مناقب خوارزمى, ص47.
13ـ ینابیع الموده, ص40.
14ـ تاریخ بغداد, ج12, ص;289 المناقب خوارزمى, ص;67 غایه المرام, ص;584 ینابیع الموده, ص257.
15ـ بحارالانوار, ج65, ص;155 تفسیر ـ منسوب به ـ امام حسن عسگرى علیه السلام, ص308 و ;248 لئالى الاخبار, ج5, ص156.
16ـ همان; (گویند شخصى به نام حاجب شعرى اینچنین سرود:
((حاجب محاسبه حشر با على است
من ضامنم هر چه که خواهى نگاه کن))
امیر مومنان(ع) به خواب او آمده و با اصلاح شعر وى, توجه شاعر را به ولایت و محبت همراه با تعهد در گفتار و رفتار جلب کرده, فرمودند, از این پس بگو:
((حاجب محاسبه حشر با على است
شرم از خدا کن و کمتر گناه کن)))
17ـ کوکب الدرى, ج1, ص;254 ذخأر العقبى, ص53.
18ـ دیوان حافظ, غزل 279. (با گزینش)
19ـ سوره روم, آیه 6.
20ـ سوره یوسف, آیه 9.
21ـ سوره غافر, آیه 37.
22ـ ر.ک: علامه امینى (پژوهش ارزشمند مرحوم علامه در باره سند حدیث الغدیر که 356 نفر راوى آن را نقل کرده و تعداد افراد حاضر در بیان غدیرخم را بیش از یکصد هزار نفر بیان کرده اند).
23ـ کتاب الشافى, ص231, معانى الاخبار, ص;354 بلاغات النسإ, ص;19 النص و الاجتهاد, ص106 و ;107 المراجعات, ص103, نهایه ابن اثیر, ج4, ص273.
24ـ بحارالانوار, ج24, ص;230 کنزالفوأد, ص335.
25ـ خصأص الأمه, ص;41 کتاب عوالم, ج11, ص399 و ;595 بحارالانوار, ج22, ص;484 الطرف, ص25 و 26 و 27.
26ـ ریاحین الشریعه, ج1, ص;249 احقاق الحق, ج10, ص427 تا ;430 کوکب الدرى, ج1, ص;241 بیت الاحزان, ص146.
27ـ کفشهاى مکاشفه, ص;101 شرجى آواز, ص20 و 21 و 22.
28ـ امالى شیخ صدوق, ج1, ص;207 ریاحین الشریعه, ج2, ص;41 امالى شیخ طوسى, ص117.
29ـ کتاب سلیم بن قیس, ص;134 اختصاص شیخ مفید, ص178 و ;183 کتاب عوالم, ج11, ص425.
30ـ بحارالانوار, ج43, ص203 و ج28, ص;357 علل الشرایع, ج1, ص;185 احقاق الحق, ج1, ص217.
31ـ مصباح الانوار, ص;262 کتاب العوالم, ج11, ص494 و ;607 بحارالانوار, ج43, ص218.