مادر انتظار پژوهشى در باره زندگانى حضرت نرگس ، مادر امام مهدى عج

نویسنده


 

مادر انتظار
پژوهشى در باره زندگانى حضرت نرگس, مادر امام مهدى ((عج))
((قسمت دوم))

ناهید طیبى

 

 

در بخش نخست خواندیم که مردان بزرگ تاریخ ریشه در اندیشه مادرانى پاک دارند که در بوستان هستى خویش, گلهاى هدایت را مى پرورانند. نرجس مادرى نمونه از این میان است که در قصر قیصر روم چشم به جهان گشود و در دامان مادرش, نواده شمعون صفا, بالنده شد. شخصیت وى را در آینه کلام معصوم(ع) به نظاره نشستیم و دانستیم که او بهترین کنیزان است. صفات آسمانى و ویژگیهاى اخلاقى این پاک بانوى سامرا را نیز بیان کردیم. ادب, بینش و بصیرت و شکیبایى, از صفات برجسته او بود و اینک قسمت پایانى بحث را پى مى گیریم.

نرجس, بانوى اسیر, در راه بغداد ـ سامرا با ((بشر)) سخن مى گوید و بقیه ماجرا را این گونه بیان مى کند:
((چهارده شب بعد از خواب اول در خواب دیگرى دیدم که حضرت فاطمه(س) با مریم(س) و حوریان بهشتى به عیادت من آمده اند. حضرت مریم خطاب به من فرمود: این بانوى جهان و مادر همسر توست.
من دامان او را گرفته و از فراق امام عسگرى(ع) شکایت کرده و گریستم. حضرت فاطمه(س) فرمود: او به عیادت تو نخواهد آمد زیرا مسیحى هستى, اگر مى خواهى خدا و حضرت عیسى مسیح(ع) و مریم از تو خشنود باشند و مشتاق دیدار فرزندم حسن, هستى به یگانگى خداوند و نبوت پدر من, خاتم الانبیإ, گواهى ده.
و چون من این کلمات و شهادتها را ادا کردم بانوى دوسرا, فاطمه زهرا(س), مرا در آغوش گرفت و این گونه بهبودى یافتم. سپس فرمود: اکنون منتظر فرزندم حسن عسگرى باش که او را نزد تو خواهم فرستاد.
شب بعد در عالم رویا امام عسگرى را دیدم و ایشان فرمود اکنون که اسلام آورده اى هر شب به دیدن تو خواهم آمد تا آنگاه که فراق ما مبدل به وصال گردد. پس از آن در یکى از شبها در عالم رویا امام حسن عسگرى فرمود: فلان روز قیصر, لشگرى به جنگ مسلمانان مى فرستد. به گونه ناشناس همراه با کنیزان از فلان راه حرکت کن. و من چنین کردم و توسط مسلمانان اسیر شده و به اینجا که مى بینید رسیدم.))(1)
از متن روایت و سخنان نرجس, بانوى شرافت, مى توان نتیجه گرفت که اراده الهى بر آن قرار گرفته است تا دختر پاک و برگزیده شمعون به سامرا آمده و مقدمات ازدواج مقدسى فراهم گردد تا زمینه تولد آخرین گنجینه الهى ایجاد شود و آنگاه که مشیت الهى بر چیزى قرار گیرد واقعیت و رویا هر دو در یک راستا هستند.
نکته قابل توجه در این قضیه, عشق به ولایت در وجود نرجس است. او به خاطر وجود این ارادت از خانه و خانواده و مزایاى مادى زندگى و شاهزادگى ـ که خود مقام بزرگى در دنیاست ـ دست کشیده و به سوى امامت و ولایت رهسپار مى گردد. چهره زیباى ولایت مدارى نرجس را مى توان در زیارتنامه مخصوص ایشان مشاهده نمود: ((و رغبت فى وصله ابنإ رسول الله عارفه بحقهم مومنه بصدقهم معترفه بمنزلتهم مستبصره بامرهم مشفقه علیهم, موثره هواهم و ...;([ (2و شهادت مى دهم به اینکه] مایل شدى در پیوند با خاندان رسول الله(ص) در حالى که معرفت حقیقى به آنها داشته و به راستگویى و صدق آنها مومن بوده و به مقام و منزلت آنها اعتراف کردى و بیناى به امر امامت آنها بودى و بر آنان مهربان بوده و میل آنها را بر میل خود مقدم داشتى.))
از دیگر صفات بانو نرجس که در زیارتنامه ایشان ذکر شده است حافظ سر خدا بودن (و حفظت سر الله) و تلاش و کوشش براى رضاى خدا (و اجتهدت فى مرضات الله) و تبعیت از صالحان (مقتدیه بالصالحین) است.
صدیقه و مرضیه دو صفت از صفات بانوست که در کنار هم ذکر شده اند: السلام علیک ایتها الصدیقه المرضیه. در قسمت قبل بیان شد که صدیقه هم به معناى راستگوست و هم تصدیق کننده و نرجس در این دو صفت با حضرت زهرا(س) شریک مى گردد. در جاى دیگر مى فرماید: السلام علیک ایتها التقیه النقیه, السلام علیک ایتها الرضیه المرضیه, السلام علیک ایتها المنعونه فى الانجیل. تقیه, نقیه, رضیه و مرضیه که براى بار دوم تکرار شده است از صفات ایشان است و همچنین این بانو در انجیل توصیف شده است.

بر قله معنویات
سیر و سلوک معنوى مقدماتى دارد که اولین آنها انجام عبادتهاى تشریع شده از سوى شارع مقدس است. در جریان زندگانى بانو نرجس و ماجراى شب تولد فرزندش, وجهه معنوى و الهى این مادر آسمانى به وضوح آشکارا مى گردد. او فرایض دینى را از حکیمه خاتون, دختر امام جواد(ع) آموخته است و شاهد بر این مطلب ادامه حدیث بشر بن سلیمان است که مى گوید: وقتى نرجس را نزد مولایم امام على النقى آوردم, ایشان خادم خود را به سوى حکیمه فرستاد و چون حکیمه وارد شد حضرت به او فرمود:
((ها هیه)); این همان است. حکیمه او (نرجس) را مدتى طولانى در آغوش گرفت و از دیدارش مسرور گشت. آنگاه ابوالحسن(ع) به وى فرمود: ((یا بنت رسول الله! خذیها الى منزلک و علمیها الفرأض و السنن فانها زوجه ابى محمد و ام القأم علیه السلام; اى دختر رسول خدا او را به خانه خود ببر و واجبات و سنتها را به وى بیاموز که او همسر ابومحمد و مادر قأم(ع) است.))(3)
پس این شاهزاده رومى تعالیم دینى و فروع آن را نزد عمه امام عسگرى(ع) آموخت و اصول را آن گونه که در صفحات پیشین ذکر کردیم نزد سیده نسإ جهانیان, حضرت زهرا(س). مرحله بعد از آموختن دین و ایجاد باورهاى آسمانى; عمل به آنهاست. از روایتى که در مورد تولد فرزند بزرگوار نرجس خبر مى دهد التزام عملى این بانو استفاده مى گردد. حکیمه خاتون که اخبار تولد امام زمان عموما از ایشان روایت شده است مى گوید در آن شب که حضرت صاحب در سحرگاه آن به دنیا آمد من به دیدار امام عسگرى(ع) رفته بودم و ایشان مرا براى افطار نگاه داشت. البته در روایت معتبر دیگرى آمده است: امام عسگرى(ع) کسى را نزد من فرستاد در نیمه شعبان سال 255 و پیام داد: ((یا عمه! اجعلى اللیله افطارک عندى فان الله عز و جل سیسرک بولیه و حجته على خلقه خلیفتى من بعدى;(4)

عمه جان! امشب افطار را نزد ما بیا زیرا خداى تبارک و تعالى در این شب فرزندم حجت را که حجت خدا بر روى زمین است آشکار خواهد ساخت.))
سپس حکیمه خاتون مى فرماید: ((فلما ان صلیت المغرب و العشإ الاخره اتیت بالمأده فافطرت انا و سوسن و بایتها فى بیت واحد فغفوت غفوه ... پس از نماز مغرب و عشإ غذا آورده شد من و سوسن افطار کردیم و سپس با او خوابیدم.))
روزه بودن نرجس خاتون در آخرین روز باردارى و خواندن نماز شب به نقل حکیمه خاتون در آن شب که نمایانگر انجام این عمل در شبهاى دیگر هم هست, نمونه هایى از عبادات و پاىبندى این بانوى گرامى به مستحبات است.
نرجس به واسطه صفاى باطن و نور عبادات به جایى مى رسد که گنجینه رازهاى الهى مى شود; آنجا که در زیارتنامه او مى خوانیم: و المستودعه اسرار رب العالمین[ سلام بر تو اى کسى که] اسرار و رازهاى الهى به تو سپرده شده است.
شاید منظور از اسرار پروردگار جهانیان وجود مقدس امام زمان(ع) است که مدتى نزد نرجس به ودیعه نهاده شد و شاید کراماتى که خداوند به خاطر شایستگى او به وى عطا نمود, مورد نظر است چنانچه در قسمتهاى پایانى زیارتنامه ایشان مى خوانیم که: فهناک الله بما منحک من الکرامه و امراک.
پس گوارا کند خداوند بر تو آن کرامتى را که به تو بخشید و آن را براى تو سودمند گرداند.

پیوندى جاودانه
اکنون که از ویژگیهاى والاى بانوى سامرا آگاهى یافتیم, به کیفیت ازدواج آن بزرگوار مى پردازیم و جریان خروج نرجس از روم و ورود وى به سامرا را مورد بررسى قرار مى دهیم. آنچه مسلم است خروج نرجس از روم در دهه هفتاد از قرن نهم اتفاق افتاده است یعنى تقریبا بین سالهاى 870 تا 877 میلادى. و اگر مسإله ازدواج او با امام حسن عسگرى(ع) در ابتداى ورود به سامرا مطرح شده باشد با توجه به اینکه گفتیم حداقل یک سال و یک ماه (سیزده ماه) پس از ازدواج آنها, امام زمان(ع) متولد شده است; پس خروج نرجس در حدود سال 876 م باید باشد. و این در صورتى است که بین ورود او به سامرا و ازدواج فاصله اندکى باشد زیرا احتمال دارد نرجس مدتى را در خانه حکیمه براى آموزش اسلام زندگى کرده باشد.
برخى از کتب تاریخى شیعه سن نرجس را هنگام ازدواج سیزده سال ذکر کرده اند ولى این مطلب با مستندات تاریخى غرب سازگارى ندارد زیرا مورخین تاریخ روم در مورد وقایع سال 700 میلادى به بعد مى نویسند:
((کلیسا ازدواج دخترانى را که کمتر از پانزده سال داشتند ممنوع کرد.(5)))
با توجه به اینکه خانواده نرجس به علت انتساب به شمعون صفا از خانواده هاى مذهبى روم بوده و تاریخ نگاران از خصوصیات آن زمان ((پاپیگرى قیصرى)) را ذکر کرده اند مى توان گفت این قانون در مورد دختر کلیسا به یقین اجرا شده و مراسم ازدواج او با پسرعموهایش در کمتر از پانزده سالگى برگزار نشده است.
جهت بررسى عمیق این ازدواج آشنایى با موقعیت سیاسى ـ اجتماعى روم و سامرا امرى ضرورى به نظر مى رسد از این رو به بررسى آن مى پردازیم.

نمایى از روم
زادگاه نرجس, مادر امید و انتظار, قسطنطنیه است. پیش از آنکه این سرزمین توسط قسطنطنین اول ملقب به کبیر به این نام خوانده شود ((بیزانس)) نام داشت. بیزانس پایتخت امپراطورى روم شرقى بود که در سال 330م تا 395م در قسمت شرقى امپراطورى روم به وجود آمد و تا حدود سال 1461م پایدار ماند.(6)
هنرى لوکاس در ((تاریخ تمدن)) خود مى نویسد:
((قسطنطنیه را کونستانتینوس (قسطنطنین متوفى 337م) بنا گذاشت و در سراسر میان سده هاى میانه[ از سال 500 تا 1492 میلادى] برجسته ترین شهر اروپایى بود.))(7)

رومیان قبل از امپراطورى کنستانتین بت پرست بودند ولى از زمان او به بعد مسیحى شدند. کنستانتین به آیین مسیحیت آزادى و امنیت داد. از این رو کشور روم مملو از کلیسا گردید و درون اجتماعات مسیحیان که رو به گسترش بود یک فعالیت شدید در باره حکمت الهى و دانش عقاید به وجود آمد.(8) (سال 323م)
تاریخ روم و امپراطورى آن در تاریخ به صورت کامل ثبت شده است و ما به علت اختصار و تناسب با بحث مورد نظر از سال 867 تا 886م را مورد بررسى قرار مى دهیم زیرا نرجس در این دوره مى زیسته است البته در میان این سالها نیز از 870 تا 876م مهمترین قسمت تاریخ مربوط به بحث است.
مورخان مى نویسند: از سال 867م تا 886م, ((بازیل)) بر بیزانس حکومت مى کرد و پس از وى پسرانش لئون ششم و الکساندر به امپراطورى رسیدند.(9)
جنگهاى بین مسلمانان و رومیها در کتب تاریخى اسلام و غرب ذکر شده است که با توجه به آنها مى توان به صحت خروج بانو نرجس از روم به سوى سامرإ پى برد. در نتیجه جنگهاى اعراب و روم جزیره کرت که از جزایر مدیترانه است و در جنوب یونان واقع شده و متعلق به آن کشور است به تصرف مسلمانان در آمد. در اواخر سال 212 هجرى سپاه اسلام با ده هزار نیروى سپاهى وارد این جزیره شده و آن را به صورت پایگاهى براى حملات خود به جزایر دیگر در آوردند و سپس بر جزیره سیسیل تسلط یافتند و در سال 829 مسلمانان موفق به تسخیر شهر ((آموریوم)) که مهد خاندان سلطنتى بود شدند. در ((تاریخ تمدن)) ذکر شده است که در سال 718م نیروى دریایى بیزانس, عربها را از قسطنطنیه پس راند و در سال 961م جزیره کرت را که به دست عربها افتاده بود تصرف کرد.(10)
به هر حال تاریخ نگارانى مثل ابن اثیر و طبرى از جنگهاى پراکنده اى بین اسلام و روم از سال 240 تا 253 ه$.ق خبر مى دهند که در خلال این جنگها از هر دو طرف عده اى اسیر شده اند.(11)
((نازیلیف)) مورخ شهیر روسى مى نویسد: در سال 248 ه$.ق سردار مسلمانان با رومیان پیکار کرد و طى آن بسیارى از اشراف و بزرگان روم به اسارت رسیدند.(12) از طرفى ابن اثیر در ((الکامل فى التاریخ)) سخن از جنگى بین مسلمانان و روم در بیان حوادث سال 253 ه$.ق دارد و مى نویسد: ((فى هذه السنه کانت حرب بین سلیمان بن عمران الاذى و بین عنزه فقتل منهم بباب شمعون مقتله عظیمه و ادخل روسهم. ))(13)
اکنون با توجه به نقلهاى گوناگون مورخان در مورد اسارت بانو نرجس, دو احتمال مى تواند وجود داشته باشد:
الف) در سال 248 که بنا بر قول نازیلیف جنگى بین مسلمین و رومیان در گرفت و شاهزاده ها اسیر شدند; نرجس در این جنگ به فرمان امام حسن عسگرى(ع) در عالم رویا خود را به جمع کنیزان ملحق کرده و به بغداد مى رود. اگر چنین باشد این موضوع در حالى صورت مى گیرد که امام عسگرى(ع) 16 سال بیشتر ندارد و نرجس نیز بنا بر آنچه گفته شد کمتر از 15 سال ندارد. اگر ازدواج این دو بزرگوار بنا بر آنچه بیان شد در سال 253 و یا اوایل 254 باشد, پاک بانوى سامرإ در حدود 7 یا 8 سال نزد حکیمه خاتون به تعلیم فرایض دینى مشغول بوده و سپس به همسرى امام عسگرى(ع) در آمد. این احتمال بعید به نظر مى رسد زیرا با روایت بشر بن سلیمان و جریان بشارت امام دهم(ع) به نرجس و علاقه ایشان به امام عسگرى مطابقت نمى کند.
ب) بنا بر آنچه در ((الکامل فى التاریخ)) ابن اثیر آمده است در جریان جنگى که در سال 253 رخ داد و برخى از شاهزادگان و بزرگان در آن به اسارت مسلمانان در آمدند; نرجس به جمع اسیران پیوسته و به عنوان کنیز در معرض فروش قرار مى گیرد.
در این صورت با توجه به اینکه امام زمان(ع) در سال 255 به دنیا آمدند و حداقل یک سال و اندى فاصله وصلت این دو بزرگوار و تولد فرزندشان مى تواند باشد (چون در زمان امام هادى(ع) عقد خوانده شد و امام زمان پس از شهادت ایشان به دنیا آمد) نتیجه مى گیریم که نرجس در سال 253 ه$.ق وارد سامرا مى گردد در جریان جنگ اعراب و روم. و در مدت کوتاهى مثلا دو یا سه ماه در خانه حکیمه خاتون به تعلیم فرایض مى پردازد و در اواخر سال 253 و یا اوایل 254 با امام عسگرى(ع) ازدواج مى کند.

سیماى سامره
سامره در کنار رود دجله قرار دارد. هنگامى که زندگى در بغداد دشوار شد و افراد و گروههاى نظامى زیاد مى شدند به دستور معتصم که از زمامداران عباسى بود, در سال 212 شهر سامره ساخته شد و نظامیان به آنجا فرستاده شدند. و سپس بزرگان دولت و ارتش به آنجا منتقل شدند و نام آنجا را ((عسکر)) گذاشتند. مورخان مى نویسند:
((معتصم از بیم آنکه مبادا مردم بغداد بر وى بشورند در سامرا به فاصله پنجاه کیلومترى شمال پایتخت (بغداد) قصرى براى خود بنا کرد.))(14)
در سال 232 متوکل, امام دهم(ع) و فرزندش را به سامره آورد تا تحت نظر داشته باشد. به گواه تاریخ و روایتهاى گوناگون از سویى مدینه در فراق امام مى سوخت و از سوى دیگر, مردم سامرا از امام(ع) استقبال خوبى داشته و از حضور امام در سامره خشنود بودند. ((ایشان در خانه خزیمه بن حازم سکونت یافتند.))(15)
فضاى سامره براى امام دهم و نیز امام حسن عسگرى ـ علیهماالسلام ـ چونان زندانى بود که ابتدا و انتها نداشت, خانواده مکرم این بزرگواران همواره تحت نظر بوده و با رفت و آمد نظامیان و به ویژه جاسوسان متوکل و جانشین او ـ که در سال 247 به تخت نشست ـ و همچنین معتز که در سال 252 زمامدارى مردم را به عهده گرفت مورد آزار و اذیت قرار مى گرفتند.
نرجس, بانوى شرافت, در چنین خانه اى زندگى مى کرد و با عشق به ولایت و همسر بزرگوار خویش تمامى سختیها و ناامنیهاى موجود را تحمل نموده و حتى لحظه اى از آرمانها و ارزشهاى الهى دست برنداشت.
وجود خفقان و استبداد حاکم وقت باعث شد که مراسم وصلت امام حسن عسگرى(ع) و نرجس به صورت مخفیانه و در خانه حکیمه دختر امام جواد(ع) برگزار گردد. حکیمه خاتون مى گوید:
((روزى پسر برادرم[ امام حسن عسگرى(ع]( به دیدن من آمد و سخت به وى[ نرجس] نظر انداخت. گفتم: اگر مایل هستید او را نزد شما روانه کنم؟ فرمود: نه عمه! ولى من از وى درشگفتم. گفتم: از چه چیز تعجب مى کنید؟ فرمود: به زودى فرزند بزرگوارى از وى به وجود مىآید که خداوند زمین را به وسیله او پر از عدل و داد مى کند پس از آنکه پر از ظلم و ستم شده باشد. گفتم: من او را نزد شما مى فرستم. فرمود: در این خصوص از پدرم اجازه بگیرید. من هم لباس پوشیدم و به منزل امام على النقى رفتم و سلام کرده و نشستم. حضرت ابتدا به سخن کرده و فرمود: حکیمه! نرجس را نزد فرزندم بفرست. عرض کردم آقا! من براى همین مطلب نزد شما آمده ام, فرمود: خدا مى خواهد تو را در ثواب آن شریک گرداند و از آن خیر بهره ور کند. بى درنگ به خانه برگشتم و نرجس را زینت کرده و در خانه خودم وسیله زفاف آنها را فراهم نمودم. سپس حضرت چند روز بعد به اتفاق نرجس نزد پدر بزرگوارش رفت. ))(16)

مادرى, جلوه اى جاودان
گلهاى هستى همواره در دامان باغبانان بیدار بالنده مى شوند و پاینده. نرجس گلى از بوستان ((ارحام مطهره)) است که در دامان خویش, زیباترین اقاقیا را پروراند; گلى که چشمهاى منتظران به آن دوخته است.
خورشید وجود نرجس در مقام مادرى را مى توان در سه جلوه به نظاره نشست:
الف) حفظ سر الله:
امام زمان(ع) یکى از اسرار الهى بود که تولدش مخفیانه بود و زندگى اش نیز از اسرار آسمانى. و نرجس بهترین حافظ این سر بود. امام حسن عسگرى(ع) به عمه خویش حکیمه فرمود:
((در طلیعه فجر آثار جنین بر تو ظاهر مى شود زیرا مثل او (نرجس) مثل مادر موسى است که تا هنگام ولادت اثرى از باردارى او ظاهر نشده و احدى از حال او آگاه نگردید.))(17)
در تاریخ, چند مادر بزرگوار وجود دارد که در مورد باردارى با هم شباهت دارند. مادر حضرت ابراهیم(ع) و حضرت موسى(ع) و نجمه, مادر امام رضا(ع) و نرجس از این مادران هستند. این مادران برجسته به یقین از باردارى خود اطلاع داشتند ولى به علت آگاهى از وضعیت سیاسى و فرهنگى زمان خویش این سر را همچنان تا هنگام ولادت فرزند حفظ مى کردند. و اگر چنین نبود در زیارتنامه بانو نرجس از صفت ((حافظ سر الله)) یاد نمى شد زیرا این فضیلت آنگاه وجود دارد که شخص از وجود سر باخبر باشد. در زیارتنامه مى خوانیم: اشهد انک ... و حفظت سر الله و حملت ولى الله و بالغت فى حفظ حجه الله;
شهادت مى دهم که تو ... و نگاه داشتى راز خدا را و ولى خدا را حمل کردى و در نگهدارى حجت خدا تلاش کردى.))
ب) سرپرستى شایسته:
در فرازى از زیارتنامه ایشان مى خوانیم: ((اشهد انک احسنت الکفاله و ادیت الامانه و ...; شهادت مى دهم که به راستى تو نیکو پرستارى کردى[ از امام زمان(ع]( و ادإ کردى امانت را و ...))
آن گونه که قبلا گفتیم پس از تولد امام زمان(ع) مدت زیادى, امام حسن عسگرى(ع) در زندان بودند و در نتیجه تربیت و حفظ و سرپرستى فرزند بزرگوار ایشان به نرجس, مادر فداکار وى, سپرده مى شد. به گواه تاریخ نرجس وظایف مادرى را به نیکوترین وجه انجام داد و از این رو با عبارت ((و احسنت الکفاله)) این واقعیت به گوش عصرها و نسلهاى آینده رسیده و مى رسد. حتى پس از شهادت امام حسن(ع), نرجس علاوه بر حزن و اندوه فراوان و انجام رسالت یک همسر شهید به حفظ تنها یادگار ماندگار از همسر خویش پرداخته و لحظه اى از محافظت وى غافل نشد. از این گفتار حکیمه خاتون معلوم مى شود که نرجس تنها بانوى خانه امام عسگرى(ع) است زیرا اگر بانوان و یا کنیزان دیگرى وجود مى داشتند حکیمه, بانوى بیت امامت, باردارى را منحصر در نرجس نمى دانست و آثار حمل را تنها در او جستجو نمى کرد.
ج) بر مسند تربیت:
کتابهاى فراوانى در مورد اخلاق و ویژگیهاى اخلاقى حضرت ولى عصر(ع) نوشته شده است که با بررسى و مطالعه این کتب به نقش تربیتى مادر بزرگوار ایشان مى توان پى برد.
در روایتى از محمد بن عبدالله المطهرى آمده است که: ((حکیمه خاتون پس از شهادت مولایم امام حسن عسگرى(ع) در مورد حجت خدا برایم سخن گفت.)) او جریان تولد و کیفیت تولد امام زمان(ع) را نقل مى کند تا مى رسد به آنجا که مى گوید هنگامى که روح القدس حضرت صاحب را براى نگاهدارى و پرورش علم و معرفت به آسمان برد, شنیدم که ابامحمد, امام عسگرى(ع), فرمود: استودعک الذى استودعته ام موسى. سپردم تو را (اى فرزندم) به آنکه مادر موسى به او سپرده بود (فرزندش را).
در این حالت نرجس, مادر مهربان امام زمان(ع), گریه کرد امام(ع) به او فرمود: اسکتى فان الرضاع محرم علیه الا من ثدیک و سیعاد الیک کما رد موسى الى امه;
آرام باش که او تنها از شیر تو مى نوشد و بزودى به سوى تو برمى گردد و همان گونه که موسى به مادرش برگردانده شد.))(18)
شاید فرازى از زیارتنامه که مى خوانیم ((و ادیت الامانه و اجتهدت فى مرضات الله; و اداى امانت نمودى و در راه خوشنودى خداوند کوشش کردى)) اشاره به همین قضیه باشد. زیرا مهر و عاطفه مادرى با تحمل دورى از طفل سازگارى ندارد مگر اینکه انگیزه الهى در میان باشد و براى رضاى خدا بوده و همچنین با یک جهان بینى صحیح که همه چیز را از آن خدا دانسته و خود را امانتدارى که سرانجام باید اداى امانت کند تلقى کند.

خزان زندگى
نویسنده کتاب ریاحین الشریعه سال وفات بانوى سامرإ را 261 ه.ق ذکر نمود, و مى نویسد:
((در سنه 261 در سر من راى (سامرا) به جوار حق شتافت و بنا به روایتى قبل از امام حسن عسگرى(ع) از دنیا رفت و پشت سر امام حسن عسگرى(ع) مدفون گردید.))(19)
اگر روایتى که در مورد ایثار کنیزى به نام صقیل ذکر شده است در باره نرجس, مادر انتظار, باشد و احتمال آن هم زیاد است, سال وفات این بانو از 262 به بعد خواهد بود زیرا زمان ذکر شده در روایت دو سال است و امام عسگرى(ع) نیز در سال 260 به شهادت رسیدند.
یکى از فضیلتهاى این بانوى بزرگوار, مقام شفاعت اوست. سید بن طاووس در زیارتنامه اى که براى این بانوى ماجده ذکر مى کند مى نویسد: ((و سودمند کن مرا به زیارت آن بانو و بر دوستى و محبت او پایدار بدار مرا و از شفاعت او و فرزندش محروم مفرما و مرا با او و فرزندش محشور کن.))
انسانهاى کامل و اولیإ برجسته الهى به اذن خداوند متعال داراى مقام شفاعت مى شوند و این مقامى بس عظیم است. پاک بانوى بیت امامت نیز از این مقام الهى بهره برده و شافع دوستداران خود و فرزندش مى باشد. با نگاهى گذرا به شیوه هاى بزرگان و اندیشمندان دینى, نقش شفاعتى ایشان در دنیا را مى توان دریافت و شفاعت آخرت را به زمان دیگر واگذاشت.
مرحوم آیت الله حاج شیخ عبدالکریم حأرى یزدى مى فرماید:
آنگاه که در سامرا بودیم, بیمارى وبا و طاعون شیوع پیدا کرده و هر روز عده اى مبتلا شده و مى مردند. روزى گروهى از اهل علم در منزل مرحوم سید محمد فشارکى(ره) بودند که میرزا محمد تقى شیرازى به مجلس آنها وارد شدند. ایشان در مقام علمى, هم سطح با مرحوم فشارکى بودند. در آنجا صحبت از وبا و طاعون و خطرات آنها شد میرزاى شیرازى فرمود: اگر من حکمى کنم آیا انجام مى شود؟ همه گفتند: بلى. فرمود: من حکم مى کنم که شیعیان سامرا از امروز به مدت 10 روز زیارت عاشورا بخوانند و ثواب آن را هدیه به روح شریف نرجس خاتون, والده ماجده حضرت حجه(ع), نمایند و ایشان را نزد فرزندش شفیع نمایند که ایشان شفاعت امتش را نزد خدا بکند, من ضامن مى شوم که هر کس چنین کند مبتلا به وبا و طاعون نشود.
آیت الله حأرى یزدى فرمود: شیعیان مقیم سامرا اطاعت کرده و زیارت عاشورا را خوانده و هدیه به نرجس خاتون کردند. پس از آن تلف شدن شیعیان متوقف شد و همه روزه عده اى از عامه مى مردند و این مطلب به قدرى واضح بود که آنان از خجالت, مردگان خود را شبها دفن مى کردند.(20)
با توجه به این جریان که پسر بزرگوار آیت الله حأرى یزدى, موسس حوزه علمیه قم, از پدر خویش نقل مى کند, مقام و عظمت بانو نرجس به حدى است که براى توسل به امام زمان(ع) از ناحیه ایشان بهتر مى توان وارد شده و حاجتهاى دنیوى و اخروى را درخواست کرد.
سخن از بانوى هجرت و عشق و ایثار بیش از این مجال مى طلبد که از ذکر برخى دیگر از حقایق زندگانى ایشان معذوریم و تنها سخن ما این است که امروز در هر کجاى هستى قلبى به عشق امام عصر(ع) مى تپد و چشمان انتظار به ظهورش دوخته و دستهاى دعا براى فرجش به آسمان بلند کرده و براى آن آیت سبز حضور, آرزوى سلامتى مى کند; در کنار این بزرگمرد زمان چهره پاک و معصوم مادرى را به نظاره مى نشیند که به عشق اسلام و ولایت از سرزمین خویش هجرت کرده و در دامان اهل بیت عصمت و طهارت بالنده شد و سرزمین وجودش آنچنان شکوفایى یافت که زیباترین گل خلقت, مهدى موعود(عج), در آن شکفته شد و تقدیم بشریت گردید.

پى نوشت :
1ـ بحارالانوار, ج51, ص8.
2ـ مفاتیح الجنان, ص855.
3ـ بحارالانوار, ج51, ص10.
4ـ همان, ص17, ح25.
5ـ ویل دورانت, تاریخ تمدن, ج4, ص1108.
6ـ آخرین سفیر, ص40.
7ـ هنرى لوکاس, تاریخ تمدن, ج1, ص335.
8ـ آخرین سفیر, ص28 به بعد.
9ـ تاریخ تمدن (ویل دورانت), ج4, ص540.
10ـ هنرى لوکاس, تاریخ تمدن, ترجمه عبدالحسین آذرنگ, ج1, ص340.
11ـ ابن اثیر, الکامل فى التاریخ, ج6, ص191.
12ـ ر.ک نازیلیف, تاریخ العرب و الروم.
13ـ الکامل فى التاریخ, ج6, ص191.
14ـ ویل دورانت, تاریخ تمدن, ج4, ص259.
15ـ على بن الحسین المسعودى, اثبات الوصیه, ص228.
16ـ بحارالانوار (مهدى موعود), ج13, ص203 و 204.
17ـ بحارالانوار, ج51, ص13.
18ـ همان, ص14.
19ـ ذبیح الله محلاتى, ریاحین الشریعه, ج3, ص26.
20ـ شهید دستغیب, داستانهاى شگفت, ص494 و مجموعه یادداشتهاى حاج شیخ مرتضى حأرى یزدى(ره), ص27 و 28.