نویسنده

 

خوابگاههاى دانشجویى دختران,نگاهى از منظر خانواده و تربیت
زهرا آکوچکیان

 

 

در شماره مهر ماه مجله به مناسبت بازگشایى دانشگاهها گزارشى مبسوط را در باره خوابگاههاى دانشجویى دختران و مسایل آن تقدیم کردیم. در همان شماره و در حاشیه, گزارش مقاله اى نیز با عنوان ((روانکاوى حضور در خوابگاههاى دانشجویى)) آوردیم. در نظر داشتیم به خاطر اهمیت موضوع, از زاویه اى دیگر نیز به آن بپردازیم. این فرصت براى شماره آبان پیش نیامد. خوشحالیم در این شماره موضوع یاد شده را پى مى گیریم. آنچه مى خوانید تکمله اى بر گزارش و مقاله شماره مهرماه مى باشد.

هم اکنون فصل حضور دوباره خیل مشتاقان تحصیلات عالى در دانشگاهها و موسسات آموزش عالى است. شوق و اشتیاق حضور دوباره در سر کلاسها و بودن با همدرسان, و نگرانیهاى دانشجو که چگونه خانواده را ترک کند و چگونه با گرفتاریهاى محیط خوابگاه کنار بیاید و نگرانى خانواده ها که چطور با خیال راحت بتوانند دختر جوان خود را در محیطى دور از خانواده رها کنند, حال در محیط خوابگاه یا در منازل استیجارى, و نگرانى بیشتر خانواده دانشجویانى که در منازل استیجارى اسکان دارند, چون نظارت بر دانشجو به حداقل مى رسد, همه مسایل این ایام است.
مباحثى در باره مسایل خوابگاهها صورت گرفته, ولى لازم است بار دیگر به این معضلات نگریست و در پى جستن راهى براى شناخت بهتر مسایل و زمینه هاى بروز آن, جهت پیشگیرى از مشکلات بود. در میان ابعاد گوناگون مسایل جوان دانشجو, بیش از هر چیز نیازمند توجه خانواده هاى عزیز هستیم, زیرا بسیارى از گرفتاریها و مشکلات که گریبانگیر دانشجوست, از جنبه پیشگیرى و بروز, ریشه در نحوه تربیت و برخورد خانواده دارد, و این که چگونه دختر جوان خود را براى حضور در جامعه آماده ساخته باشد ... خوابگاهها در بهترین وضعیت و تسهیلات رفاهى, اگر زمینه هاى تربیتى جوان دچار اشکال باشد, قادر به از بین بردن مشکلات رفتارى یا عاطفى دانشجو نخواهد بود.
به طور کلى مسایلى که دانشجویان خوابگاهى با آن مواجه هستند, چند دسته است, از جمله:

1. مسایل محیطى
وضع محیطى, مربوط به خوابگاهها و شهرستانى است که موسسه آموزشى در آنجاست. در مورد محیط خوابگاهها قبلا به مسایلى اشاره شد, مثل محدودیت امکانات رفاهى و تراکم جمعیت که زمینه ساز بروز مشکلات روانشناختى براى دانشجویان مى باشد.
از یک طرف وجود آداب و عادات گوناگون و زمینه هاى فرهنگى متفاوت در کنار یکدیگر و از سوى دیگر محدودیت فضا و تراکم جمعیت موجب تماس تنگاتنگ و اصطکاک افراد مى شود. تصادم بین منافع و نیازهاى فردى نیز منجر به بروز تنش و درگیرى مى شود. در چنین محیطى میزان پرخاشگرى و رفتارهاى مداخله گرانه یا انتقادى و حتى امکان بروز رفتارهاى ضد اجتماعى افزایش مى یابد.
قوانین و دیسیپلین محیط خوابگاهها نیز برخى مواقع مانند یک عامل فشار روانى عمل مى کند, چون در مواردى بیش از آنکه این قوانین بر اساس ارزیابیهاى جامعه شناختى یا روانشناسى باشد, طبق سلیقه هاى افراد یا گروههاى تصمیم گیرنده است.
در موارد دیگر چون به دلیل جمعیت زیاد کنترل رفتار افراد و برقرارى نظم دشوار است و کوچکترین بى نظمى و آشفتگى, در جمعیت به صورت موجى گسترش پیدا مى کند, مسوولان ناچار مى شوند براى کنترل وضعیت متوسل به وضع قوانین جدىتر و غیر قابل انعطاف شوند و بسته به زمینه هاى شخصیتى و تربیتى و دیگر اوضاع محیطى, تحریک دانشجوى جوان را پایین آورند, که نهایتا به بروز واکنشهاى روانى ـ رفتارى نامطلوب عصیان و رفتارهاى مقابله اى یا پنهان کارى در دانشجو منجر مى گردد.
اشاره شد شهرى که موسسه آموزش عالى یا دانشگاه در آن قرار دارد, از نظرتإثیرگذارى بر رفتار افراد, قابل اهمیت و بررسى است, زیرا بسته به وضعیت فرهنگى محیط و همخوانى یا ناهمخوانى با وضع فرهنگى و زمینه اى که دانشجو تحصیل مى کند, میزان اثرگذارى محیط روى فرد متفاوت است, مثلا یک دانشجوى پزشکى که در کرمان تحصیل مى کند با دانشجویى که در تهران به سر مى برد, وضع متفاوتى داشته, هر محیط گرایشهاى فکرى یا اجتماعى خود را دارد. مسلما وضعیت روانى و رفتارى دانشجویان در دو محیط, تفاوت خواهد کرد, حتى اگر فرض بر یکسانى خصوصیات منشى و مزاجى و رشد تربیتى باشد. اگر دانشجو از محیط بسته فرهنگى و با محدودیتها و تعصبات, همراه با عدم رشد کافى شخصیت, در محیطى مثل تهران قرار گیرد, بایستى انتظار تغییرات زیادى در رفتار او را داشته باشیم, ولى دانشجویى که از محیطى بازتر با تبادلات فرهنگى بالاتر, و پخته تر از نظر شخصیتى, به چنین فضایى قدم مى گذارد, کمتر چنین است. البته آثار مثبت حضور در محیطى با وضعى متفاوت را با آنچه قبلا فرد زندگى مى کرده, نباید از نظر دور داشت. شاید یکى از دلایلى که قرآن گاه انسان را تشویق به مهاجرت مى کند و توصیه هاى مکرر أمه(ع) به سفر و آشنایى با دیگر فرهنگها, از این بعد باشد که هر سفر و مهاجرتى, عناصر جدیدى را در معرض نگاه مهاجر یا مسافر قرار مى دهد و دنیاى او را که همه چیز همان است که پیرامونش مى گذرد, وسعت مى دهد. ایجاد معادلات جدید و روابط گسترده تر و داد و ستد اندیشه و فرهنگ و سلیقه, در رشد شخصیت انسان اثر بسزایى دارد. اما این تإثیرپذیریها ـ چه مثبت و چه منفى ـ در درجه اول به خصوصیات شخصیتى و تربیت و تجارب فرد در گذشته برمى گردد و نوع محیط و فشار گروه همتا, در این تإثیرپذیرى نقش بعدى را ایفا مى کند.
از آنجا که به کرات به تإثیر خانواده اشاره شده و بایستى به نقش مهم خانواده در شکل گیرى شخصیت و ارزشها و فرهنگ جامعه توجه داشت, به بررسى اجمالى مسایل مربوط به خانواده و نوع اثرگذارى آن بر رفتار جوان مى پردازیم.

نقش خانواده:
به جرإت مى توان گفت خانواده مهمترین و تإثیرگذارترین نقش را در شکل گیرى مسایل روانى ـ اجتماعى داراست. این نکته از نظر تربیتى و روانشناسى اثبات شده که نوع پرورش فرد و رابطه مراقبان اصلى او از کودکى تا نوجوانى و موفقیت در طى نمودن مراحل رشد, به طور برجسته و بارزى تعیین کننده رفتار و خصلتهاى شخصیتى در سالهاى بعدى یعنى بزرگسالى و میانسالى است.
به طور معمول کسى که در دانشگاه پذیرفته مى شود, دوره نوجوانى را سپرى کرده و به اوایل جوانى پا گذارده است. در این دوره انتظار مى رود جوان هویت خود را شناخته باشد و قادر به مراقبت از خود, مستقل از والدین بوده و توانایى کافى جهت یافتن راه حل مشکلات روزمره و کنترل روابط خود با دیگران را داشته باشد و عملکرد خویش را جهت رسیدن به اهداف خود تنظیم کند.
متإسفانه در فرهنگ تربیتى و آموزشى ما تلاش چندانى براى مستقل بار آوردن نوجوان نمى شود و جزء اهداف تربیتى خانواده و حتى نظام آموزش و پرورش نیست. آنچه به شدت مورد توجه است مراقبت افراطى از نوجوانان و تلاش خانواده براى در اختیار گذاشتن هر چه بیشتر امکانات و کمتر کردن مسوولیت نوجوانان است. خانواده ها با این طرز تلقى که اگر کوتاهى در بر آوردن خواسته هاى رو به افزایش نوجوان شود, امکان دارد عقده اى بار بیاید و مشکلات روحى پیدا کند, با برآورده کردن نیازهاى رو به تزاید نوجوان, او را به خود وابسته تر مى کنند. به دلیل ضعفهاى تربیتى و وابستگى زیاد به خانواده و ناتوانى در مراقبت از خود بدون کمکهاى والدین و نشناختن نقش خود در جامعه و زندگى و بحران هویتى که گریبانگیر نوجوان است, مسایل نوجوانى تا میانه هاى بزرگسالى (بیست تا سى سالگى) طول مى کشد و برخى حتى تا آن موقع قادر به مراقبت از خود نبوده و از مهارتهاى مناسب اجتماعى بهره مند نیستند.
اغلب دانشجویان در سنین پایان نوجوانى و اوایل بزرگسالى به سر مى برند و برخى با خود بارى از مشکلات گذشته را به دوش مى کشند و با وجود چنین مسایلى به دانشگاه یعنى مرحله اى جدى از زندگى مستقل پا مى گذارند. الگوهاى خانواده و نحوه ارتباط اعضاى خانواده با یکدیگر, در شکل دادن شخصیت و منش فرد و رفتارهاى او با دیگر افراد جامعه حأز اهمیت است.
در برخى خانواده ها والدین دایما سرزنش مى کنند و از فرزندان خود ایراد مى گیرند و هر انتخاب, رفتار یا کلام او را مورد انتقاد قرار مى دهند. در این خانواده ها امکانى براى اظهار نظر یا ابراز وجود فرزند باقى نمى ماند. آنها به دلیل اینکه همیشه مورد ملامت قرار گرفته و هیچ گاه جنبه هاى مثبتى از آنان مطرح نشده است, مىآموزند همیشه خود را سرزنش و ملامت کنند و هر کار خود را غلط بدانند و دیگران را برتر از خود ببینند. کودک قبل از آنکه شناختى نسبت به دنیا و خودش پیدا کند, دنیا و حتى خود را از نگاه والدین یا مراقبان خود مى بیند. چنین فردى چون خود را بد مى بیند, تنها انجام اعمال بد و منفى را براى خود ممکن مى بیند و اینکه صلاحیتى براى انجام کارهاى مثبت ندارد. احساس بى کفایتى, عدم اتکا و عدم اعتماد به نفس, از خصوصیات این افراد است. این نوجوان مىآموزد خود را باور نداشته باشد و قادر به ابراز وجود در جمع همسالان و همدرسان نباشد و در فعالیتهاى فردى و اجتماعى, با شکست مواجه شود یا توسط دیگران مورد سوء استفاده قرار گیرد.
برخى خانواده ها به طور افراطى فرزندان خود را تحت حمایت قرار مى دهند و با حمایت و محبتهاى افراطى, امکان رشد مهارتهاى اجتماعى و اداره کردن خود را از نوجوان گرفته و او را به خود وابسته مى کنند. این خانواده ها اجازه نمى دهند فرزندشان نیازى احساس کند یا توانایى حل مشکلات را بیاموزد و بدون کمک گیرى از والدین و اتکا به آنها, با مسایل روزمره برخورد کند و شیوه چاره جویى را تجربه نماید و فردى متکى به نفس و بااراده بار آید. فرزندان این گونه خانواده ها همیشه منتظرند دیگران برایشان کارى بکنند و براى هر تصمیم گیرى یا اقدامى, به شدت وابسته به خانواده هستند. فرزندان هیچ گاه اجازه تجربه جدید نداشته و فرصتى نمى یابند مستقلا با محیط درگیر شوند و راههاى مناسب برخورد با مسایل محیط را پیدا کنند. آنها تصمیم گیریهاى مهم را به عهده دیگران گذاشته و حتى دیگران مسوول اعمال آنانند.
در زندگى دانشجویى, دور از والدین مواقعى پیش مىآید که جوان دانشجو مجبور شود انتخابى بکند یا تصمیمى بگیرد. چنین فردى, دورى از خانواده را برنمى تابد و دایما مشکلات روحى و عاطفى پیدا مى کند. او تلاش مى کند منابع دیگرى را براى جایگزینى با خانواده پیدا کند و الگوى خانوادگى را در وضع جدید پیاده نماید.
برخى خانواده ها به شدت آشفته و در هم ریخته اند. درگیریهاى مداوم والدین یا اعضاى خانواده با یکدیگر فرصتى براى توجه به فرزندان باقى نمى گذارد و والدین اغلب درگیر مسایل خود هستند و الگوى منسجم و سامان یافته تربیتى خاصى روى بچه ها اعمال نمى شود. در این خانواده ها فرزندان به قدر کافى از نظر عاطفى اشباع نیستند. دختر نوجوان رشد کرده در محیطى که ابراز عواطف, محدود و ناچیز بوده است, بلوغ عاطفى مناسبى نخواهد داشت و دچار انحراف و اختلال مى گردد و گاه جذب کانونهایى مى شود که به دروغ به وى ابراز محبت و علاقه مى کنند, تا از او سوء استفاده نمایند. این نوجوانان همیشه در پى فرصتهایى هستند تا نیاز اشباع نشده درونى خویش را به شکلى ارضا نمایند. آنان در برخورد با دیگران این نیاز را مطرح مى نمایند و راه براى سوء استفاده افراد دغل باز گشوده مى شود. افراد خودباخته در محیطى بدون حضور مراقبان براحتى اغوا و آلت دست دیگران مى شوند.
برخى خانواده ها به شدت کنترل کننده و تسلططلب هستند. معمولا پدر یا مادرى خشن, تحقیرکننده و حاکم مطلق خانواده است که اجازه ابراز عقیده یا بیان نظریات فردى به اعضاى خانواده داده نمى شود و ارزشهاى اخلاقى یا اعتقادى فرد مسلط, به فرزندان تحمیل مى شود, بدون آنکه آنها اراده اى در انتخاب, قبول یا رد داشته باشند. در این خانواده, رفتار اعضاى خانواده, نوع پوشش, دوست, سرگرمى و ... تحت کنترل است.
در چنین خانواده هایى که پدر یا جانشینان پدر ـ مثل برادر بزرگتر ـ به زور ارزشهاى اخلاقى و انسانى را تحمیل مى کنند و اجازه رشد توانمندیهاى فردى داده نمى شود, نوجوانان در پى فرصتهایى هستند که آزاد و رها از زیر بار آن همه فشار, آنچه را که دلشان مى خواهد, انجام دهند, که ساده ترین شکل آن تغییر سریع حجاب و پوشش و نوع روابط با دیگران بعد از ورود به دانشگاه است. ارزشهاى اخلاقى یا مذهبى و آنچه تحت استیلاى کانون قدرت در خانواده, در وجود فرد شکل گرفته, چون درونى و جزئى از شخصیت فرد نشده است, به مرور رنگ مى بازد یا حتى اگر جزئى از اعتقادات درونى شده باشد, مورد تردید قرار مى گیرد و چون با عقل و منطق نپذیرفته شده و قابل دفاع نبوده است, در طوفان تردید و شک رها مى شود و ارزشهاى جارى محیط و گروههاى همتا جایگزین مى شود. در این خانواده ها, در مورد دوستان و روابط اجتماعى فرزندان محدودیتهاى زیادى اعمال مى شود و نوجوان بدون آنکه بداند چرا از ارتباط با دیگران محروم است, توانایى گزینش افراد را نداشته و نمى داند چگونه دوست برگزیند و از چه کسانى پرهیز کند. این افراد وقتى در وضعى جدید و آزاد قرار بگیرند, مهارت کافى در شناخت افراد و انتخاب دوست و همراه را نداشته و جذب ارزشهاى دیگرى که به نظر آنان برتر است, مى شوند; یعنى در واقع هرچه جزء ارزشهاى افراد مسلط زندگى آنان نباشد که برخى مواقع قیمت سنگینى براى به دست آوردن تجربه شناخت دیگران و انتخاب مى پردازند.
بعضى خانواده ها, بدون هیچ گونه برنامه تربیتى و زندگى هستند و سوگیریهاى ارزشى و اخلاقى چندان مد نظر خانواده نیست و تنها وضعیت ظاهرى و اقتصادى و اجتماعى اهمیت دارد. بچه هایى که در این خانواده ها رشد مى کنند, از نظر انضباط فردى و اجتماعى, افرادى بى کفایت و بى توجه هستند و به سختى مى توانند در یک نظام جا بیفتند و با روابط اجتماعى موجود جامعه دانشجویى و قوانین حاکم بر آن کنار بیایند.
اینها وقتى مجبور به پذیرفتن قواعد گروه شوند, درگیریها و تنشهایى بروز مى کند و دایما در تعارض و درگیرى با دیگران بوده و توانایى پذیرش قوانین زندگى گروهى و دسته جمعى را ندارند و نسبت به ارزشها و قوانین پذیرفته شده توسط دیگران بى اعتنایى مى کنند. چنین رفتارهایى سبب ایجاد تنش و درگیرى مداوم با دیگران و طرد شدن از جانب افراد مى شود.

وجود چنین زمینه هاى تربیتى, در شکل گیرى شخصیت فرد و سازگارى یا ناسازگارى اجتماعى او بسیار موثر است, زیرا هر کس در طول زندگى خود, مراحلى از رشد را طى مى کند; نوزادى و کودکى و نوجوانى و جوانى و میانسالى و سالمندى, که در هر مرحله بایستى رشد مناسب از نظر بیولوژیک, روانى و اجتماعى داشته باشد تا بتواند مرحله بعدى زندگى خود را با موفقیت پشت سر بگذارد.
دوره کودکى و نوجوانى دانشجو در خانواده سپرى مى گردد و او تا پایان دوره نوجوانى (نوزده, بیست سالگى) بایستى هویت خویش را پیدا کرده و دورنمایى از زندگى آینده را براى خود ترسیم نموده باشد و نظام ارزشى و اخلاقى او شکل گرفته و خود و دنیاى پیرامونش را بشناسد تا بتواند جایگاه مناسب خود را بیابد. باید احساس کفایت و اعتماد به نفس در او تقویت شده باشد تا بتواند در دوره بعدى زندگى, یعنى جوانى و آغاز سالهاى بزرگسالى قادر به زندگى مستقلى از والدین باشد و نیز مهارتهاى اجتماعى و معاشرت را آموخته و بتواند روابط بین فردى پویا و پربار و همراه با فهم و شعور و نه از سر ضعف و وابستگى یا سلطه جویى, با دیگران برقرار نماید. نوجوان در انتهاى سنین نوجوانى, یعنى تقریبا همزمان با ورود در دانشگاهها و موسسات آموزش عالى بایستى ارزشهاى اخلاقى و انسانى, در وى, درونى شده باشد و روشهاى مناسب مدارا و سازگارى با دنیاى اطراف و افراد را آموخته باشد و شیوه هاى انطباقى کارآیى داشته باشد, تا وقتى دور از نظام حمایتى اولیه و در وضعى متفاوت با وضع خانوادگى قرار مى گیرد, دچار استرسهاى روانشناختى نشده و مبتلا به انواع و اقسام اختلالات عاطفى, روانى یا رفتارى مثل, اضطراب و افسردگى و اختلال سازگارى یا اختلالات رفتارى (بى بندوبارى و پرخاشگرى و رفتارهاى مقابله اى) و رفتارهایى ضد اجتماعى و ضد اخلاقى نگردد.

2. مشکلات روانشناختى
معضلاتى روانشناختى وجود دارد که هر دانشجویى که به دلیل تحصیلات, ناچار از دور شدن از خانواده باشد, با آن درگیر مى شود و برخى ناشى از تجارب تلخ و استرسآمیز گذشته جوان دانشجو در محیط خانواده و برخى مربوط به مزاج فرد و گاه تغییرات محیطى است.
در ابتدا به مسایلى که مربوط به محیط یا خانواده است, اشاره شد و به آثار روانى و عاطفى اشاره گردید, مثل اندوه جدایى و فراق از خانواده به دلیل وابستگى عاطفى زیاد. گاه به دلیل مسایل شخصیتى, فرد درونگرا بوده و قادر به برقرارى روابط بین فردى و دوستى با دیگران نیست یا شخصیتى اجتنابى دارد و نمى تواند در محیطى غریب احساس آرامش کند و حضور در جمعى غیر از جمع خانواده او را بشدت مضطرب مى سازد. بعضى از مسایل روانشناختى دانشجویان مى تواند به دلیل ناتوانى از انعطاف و تغیرپذیرى در وضع جدید باشد.
عدم انعطاف موجب بروز اختلال سازگارى مى گردد و با علایمى شبیه افسردگى و اضطراب و پرخاشگرى و بى قرارى و حتى بروز رفتارهایى ضد اجتماعى و ضد اخلاقى شناخته مى شود.
اگر بحران هویت فرد, قبل از ورود به دانشگاه حل نشده باشد, به دلیل فراوانى گرایشها, سردرگمى منشى بیشتر خواهد شد.
نوجوانى که از فرهنگهاى محدود و بسته تر پا به محیطهاى فرهنگى باز مى گذارد, به دلیل تفاوت فرهنگ, اگر ابراز و شیوه دفاعى قوى براى مقابله با تهاجم فرهنگ محیط جدید را نداشته باشد, دچار شوک فرهنگى مى شود و احساس پوچى و سرخوردگى نسبت به آنچه قبلا باور داشته است, مى کند.
نوجوانى که نظام ارزشى و اخلاقى و وجدان در او شکل نگرفته, یا از خانواده اى با سلطه جویى و کنترلهاى شدید آمده یا در خانواده اى طردکننده رشد کرده است, دچار لغزشهاى اخلاقى و رفتارى مى شود. زندگى در محیطى متراکم و با داشتن لحظه هایى دور از نظارت مراقبان, وضع را براى بروز رفتارهاى ناهنجار و حتى انحراف در رفتارهاى جنسى فراهم مى سازد. این نکته بسیار حأز اهمیت است و نمى توان از آن چشم پوشید. در چنین محیطى که متراکم از افراد با تربیتها و سلیقه ها و اطلاعات گوناگون است, امکان رد و بدل نمودن هر گونه اطلاعاتى یا دسترسى به آن آسانتر است و اگر حتى یک نفر از نظر اخلاقى مشکل داشته و در روابط با هم جنس یا غیر هم جنس, بى بندوبار باشد, در چنین محیطهایى براحتى مى تواند دیگران را آلوده سازد. و هرچه ـ به دلیلهاى برشمرده ـ دانشجو ضعیف تر و آسیب پذیرتر باشد, طعمه بهترى براى این افراد خواهد بود.
محیط خوابگاهها و داشتن اوقات خلوت و فراغت و مهمتر از همه کم شدن کنترلهاى بیرونى و ضعف وجدان و مراقبت درونى, تسهیل کننده انحرافات اخلاقى و رفتارى دانشجوى خوابگاهى است و دختران به دلیل ضعف بیشتر در مهارتهاى اجتماعى ـ به سبب درگیرى کمتر با محیط بیرون از خانه ـ آسیب پذیرتر هستند.
از دیگر معضلاتى که بار روانى داشته و دانشجو را تحت فشار مى گذارد, نارضایتى از رشته تحصیلى و محیط تحصیل است, که موجب کمرنگ شدن انگیزه تحصیل و مطالعه و تحقیق مى گردد. وقتى دختر جوان از یک طرف وقت خود براى مطالعه یا تحقیق بهره نگیرد و از طرف دیگر مشکلات درونى داشته و جاذبه هاى بیرون او را به سوى خود مى کشد, واضح است انتخاب او براى پر کردن تنهایى و فراغت چه خواهد بود.

ترسهاى پندارى
ترسهاى مرضى و غیر منطقى یکى دیگر از مشکلات روانشناختى دانشجوى خوابگاهى است. دانشجویى که به دلیل وابستگى زیاد به والدین یا وجود شخصیت اجتنابى, اکنون ناچار است تنها و بدون حامیان, در محیطى غریب با آدمهاى بیگانه و با سلیقه هاى گوناگون سر کند, احساس بیگانگى و غرابت به او دست مى دهد که به صورت ترسهاى مرضى و غیر منطقى بروز مى کند, مثل ترس از حضور در اجتماع یا انجام عملى در مقابل دیگران یا رفتن به بازار و محیطهاى سربسته یا ترس غیر منطقى از برخى اشیا یا حیوانات. بروز این نگرانیها عمدتا ریشه در سوابق خانوادگى و استرسهاى محیطى دارد.
زمینه هاى تربیتى مناسبى که خانواده براى فرزند خود فراهم مىآورد, مى تواند جنبه پیشگیرى و مقاوم کننده جوان داشته و او را براى برخورد مناسب با مشکلات و حتى بهره گیرى از دشواریها براى رشد بیشتر شخصیت خود مهیا سازد. اگر جوان در مراحل زندگى اجتماعى و تحصیلى خود دچار مشکلاتى مى شود, فقط او را سرزنش نکنیم, بلکه مرورى بر روابط خانواده و اصول تربیتى به کار گرفته شده, داشته باشیم.
آیا وضعیت به گونه اى بوده است که نوجوان بتواند هویت مستقل و مشخصى پیدا کند؟ آیا زندگیش هدفمند است؟ آیا ابزار لازم براى سیر کردن در مسیر پر پیچ و خم زندگى را در اختیارش گذاشته ایم؟ آیا مى داند چه مى خواهد و چکار مى خواهد بکند؟ آیا او قادر به مداراى مناسب با افراد دور و بر خود است؟
روابط بین والدین و رابطه آنها با فرزندان, به گونه اى باید باشد که آموخته باشد خشم خود را کنترل کند و براى دیگران و خود ارزش و احترام قایل باشد. آیا به او آموخته شده خود را ارزشمند بداند؟ چون آنکه براى خود ارزش و احترام قایل نباشد, به تعبیر امام على(ع) مردم از شر او در امان نخواهند بود.
آیا مى تواند روابط بین فردى سالمى با دیگران برقرار کند و در عین حال مراقب خود باشد; یعنى رابطه اى که نه خود تحت تسلط دیگران قرار گیرد و نه خود تحمیل گر و سلطه جو باشد؟ او باید توانایى برقرارى رابطه متقابل با دیگران را داشته باشد و قادر به درک دیگران و فهماندن خود به دیگران باشد و بتواند نیازها و مسایل دیگران را بفهمد و احساسات درونى خود را به دیگران انتقال دهد.
آیا به دختر جوان دانشجو, احساس کفایت و اعتماد به نفس داده ایم؟ آیا او خود را مثل دیگران و حتى با توانمندى بیشتر مى بیند؟ آیا به او آموخته ایم خود را با دیگران مقایسه کند و از سر کبر خود را برتر ببیند یا به خاطر احساس بى ارزشى و احساس حقارت, خود را فقیرتر از دیگران احساس کند؟ اگر این گونه باشد, هر دو حالت روى رفتار او اثر سوء خواهد داشت.
آیا به دختر جوانمان آموخته ایم وقتى کسى مراقب او نیست, آنقدر ارزشها و باید و نبایدها در او درونى شده باشد که بتواند وضعیت جسمانى و رفتارى خود را کنترل و مراقبت کند؟ آیا او قادر است در برابر دیگران و توقعاتشان, نیازمندیهاى خود را برآورد؟
او باید قادر باشد در روابط و مناسبات اجتماعى, حد و مرز خود و دیگران را بشناسد. آیا به جوانمان آنقدر رشد داده ایم که آنچه را به سود یا ضررش است, تشخیص بدهد و از اغفال شدن در امان باشد؟ آیا خانواده و نظام آموزشى و پرورشى ما, توانسته است فرهنگ و ارزشهاى اخلاقى را به جوان منتقل کند و به او احساس هویت و ریشه دار بودن بدهد و ارزشها را در او درونى سازد, به گونه اى که در وضع بحرانى, ارزشهاى درونى شده, او را از آسیب اخلاقى و جسمانى و روانى حفظ کند؟
آیا نوجوانمان قادر است علاوه بر درک نیازهاى خود و تلاش براى برآورده شدن آنها از طریق صحیح, با دیگران همدلى و همدردى داشته باشد؟ او باید آموخته باشد غیر از خود انسانهاى دیگر را ببیند و براى آنها حق و ارزش قایل باشد. باید او محبت کردن و پذیرا شدن دوستى و محبت را آموخته باشد. آیا آموخته است در برابر مسایل جامعه احساس مسوولیت کند؟ دهها مسایل دیگر هست که بایستى به آنهاتوجه نمود. باید دانشجو و دختر جوانمان را براى حضور موفق و سربلند در جامعه ـ که گوشه اى از آن حضور در زندگى جمعى به دور از خانواده مى باشد ـ آماده سازیم. آماده سازى دختران و پسران, تنها بر عهده خانواده ها نیست, بلکه در نظام آموزش و پرورش بر هرچه مستقل سازى بیشتر جوانان بایستى طرح و برنامه ریزى داشت. هر دو نظام (خانواده و آموزش و پرورش) لازم است هماهنگ عمل کنند و با استفاده از روشهاى عارى از افراط و تفریط به صورت علمى و عملى مهارتهاى اجتماعى و فردى را به نوجوانان آموزش دهند.
به نوجوان باید آموخت همانند خردورزان عمل کند. به همه مسایل محیط خوب توجه داشته باشد و از میان آنها بهترین را انتخاب کند. به نوجوان و جوانمان زهد کاذب و رهبانیت نیاموزیم, تقوا بیاموزیم. به او یاد بدهیم با جامعه درآمیزد, ولى مراقب خود باشد و با صیانت نفس گام بردارد, تا آسیب نبیند و مورد سوء استفاده قرار نگیرد.
به او یاد بدهیم در تعاملات و برخوردهاى اجتماعى وارد شود و بیش از آنکه به جنسیت خود توجه داشته باشد, به ماهیت انسان بودن خود بها بدهد. اگر اول خود را انسان و بعد زن ببیند, اعمال و رفتار او در سلامت و به دور از لغزش یا اغواگرى یا سبک سرى و هوشمندانه خواهد بود.
نهایت کلام, به فرزندان خود مخصوصا دختران بیاموزیم چگونه زندگى کنند, حتى اگر از آغاز جوانیشان, زیر ذره بین مراقبتهاى اطرافیان نباشند. در همه حال غرور و عزت خویش را حفظ کنند و بدانند چه نقش مهمى را در جامعه بر عهده گرفته و بایستى به نحو احسن و نیکوترین وجه آن را ایفا کنند.