آموزه هاى زندگانى حضرت زهرا س 19 شخصیت شناسى فاطمهع

نویسنده


 

آموزه هاى زندگانى حضرت زهرا (س) (19)
شخصیت شناسى فاطمه(ع)
(ام ایمن)
احمد لقمانى

 

 

درآمد سخن
سرگذشت ملتها و اقوام گوناگون که در چهره ((تمدن)) آن مرز و بوم نمایان مى شود, بیانگر حقیقتى تلخ در باره وضعیت زندگى زنان, حقوق, اختیارات و قوانین حاکم بر آنان است. که در این میان مى توان به ظلم و ذلت و تحقیر آنان در سالیان بسیار اشاره کرد; دورانى که نگاه نادرست سران حکومت و قبایل, زنان را از کمترین حقوق انسانى محروم مى ساخت و فرصت ظهور و بروز استعدادها و خلاقیتها را از آنان مى گرفت.
دوران جاهلیت پیش از اسلام, داستان غم انگیزى است که پایان آن, آغاز غم و اندوهى سنگین بر وجود انسانهاى آزاده و روشن اندیش خواهد بود; ایامى که زنان, کوچکترین احترام و ارزشى نداشتند و زنده به گور کردن دختران, نشان رشد و بالندگى براى زدودن لکه ننگ از دامن خانواده و قبیله محسوب مى شد!
پروردگار حکیم و مهربان با ظهور دین اسلام والاترین هدیه را به این قشر ستمدیده عطا کرد; زنان را چون مردان داراى شإن و مقام و منزلت ارجمندى دانست که در اصل خلقت و ارزشهاى انسانى هیچ تفاوتى با یکدیگر ندارند و از آن سو, داراى حقوقى همسان در اجتماع خواهند بود, راه رشد و تکامل را براى هر دو باز و روشن دانسته تا فرصت دستیابى به قله قداست و جاودانگى مهیا گشته, هر کس دستاورد تلاشهاى خود را نصیب خویش سازد با این تفاوت که ((زنان طرائف حکمت را در ظرایف هنر ارائه مى دهند)) و ((مردان ظرایف هنر را در طرائف حکمت تجلى مى بخشند)).(1) زیرا جلال زن در جمال او نهفته است و جمال مرد در جلال او پدیدار مى شود تا اندیشه هاى درست ظهور یابد و ستایشها و نکوهشها در گرو آرمانها و اراده ها شکل گیرد. این نگرش موجب گردید که آیات چندى در قرآن کریم در شإن و عظمت آنان بیان شود.(2) برتر از آن سوره اى به نام زنان (نسإ) تخصیص داده شود تا در فضاى تاریک جاهلیت, روشنى چشمگیرى دلها و دیده ها را پرنور سازد و حتى دخترى از همان محیط, نام ((کوثر)) یابد و سرچشمه برکات و حسنات بى شمارى شود تا در پرتو ریزش رحمت پیدا و ناپیداى خداوندى, بانوانى ارجمند, شایسته و خداجو به مقامى بس تابناک دست یابند, تمامى نگاههاى مشتاق را به سوى خود خوانده, الگویى کم نظیر براى هر روز زندگى شیفتگان دانش و بینش و پویایى شوند و بیانگر حقیقتى شیرین و دلربا شوند که گرچه معصوم نبوده اند اما همراه و همدل معصوم به بلنداى بزرگى و برترى رسیده اند.
... ((ام ایمن)), محرم کوثر و برکه اى از چشمه فضایل آن پاک بانواست که در این بخش از سیره و سخن فاطمه زهرا(س) در باره او آگاهیهاى گرانسنگى مى یابیم.

10. ام ایمن
برکه دختر ثعلبه بن عمرو, معروف به ام ایمن, شخصیتى سرشار از عظمت و عزت است که در بین بانوان صدر اسلام از موقعیتى بس ممتاز و برجسته برخوردار بوده است.(3) جلوه هاى جاودان زندگانى او لبریز از صحیفه هاى درسآموز براى امروز و هر روز زنان است; ایمان پر گستره, روشناى بصیرت و بیدارى, عرصه هاى جهاد و جانبازى, هنگامه هاى هجرت و خداخواهى و طلایه دارى در جبهه پیکار با دشمنان نبوت و ولایت, پرتوى از صفات پر عظمت این بانو است.
زندگانى چنین انسانى, سراسر از ستایش نسبت به گذشته و حال و آینده بوده که در گفتار تابناک اسوه هایى چون رسول خدا(ص), امیر مومنان و فاطمه زهرا ـ علیهماالسلام ـ دیده مى شود, به گونه اى که پیامبر اسلام(ص) او را ((بانوى بهشتى))(4) نامید!
افتخار بزرگ ام ایمن حضانت و نگهدارى حضرت محمد(ص) از هفت سالگى(5) است; زمانى که آغوش پر مهر مادر از یتیم عبدالله گرفته شد و تنها خدمات دلسوزانه این زن نمونه, گرمى و صفاى آن را جبران مى نمود, به گونه اى که آن حضرت هیچ گاه زحمات خالصانه ام ایمن را فراموش نکرد و گاه مى فرمود:
((ام ایمن امى بعد امى));(6) ام ایمن مادرى بعد از مادر براى من بود!
او اهل حبشه بود(7) و شیفته زلال معارف الهى و کمالات قدسى; با شناخت و معرفت والاى خود از فرزند عبدالمطلب مواظبت مى نمود و رهنمودهاى او را در سخنان آگاهانه و اندیشمندانه وى به جان مى خرید.
از آنجا که اهل کتاب با استفاده از کتب آسمانى پیش از اسلام, ((محمد)) را به عنوان آخرین رسول آسمانى دانسته و به مردم بشارت او را مى دادند و در صحنه هاى مختلف گاه از آینده چنین طفلى سخنان تعجبآمیزى بیان مى کردند, عبدالمطلب احساس نگرانى کرده, به ام ایمن مى فرمود:
((بارکه لا تغفلى عن ابنى فان اهل الکتاب یزعنون ان ابنى نبى هذه الامه));(8)
اى ام ایمن! مبادا از فرزندم غفلت کنى, چرا که اهل کتاب معتقدند که این فرزند همان پیامبر این امت است.))
سرپرستى ام ایمن هجده سال به طول انجامید و در این ایام و پس از آن رسول اکرم(ص) او را ((مادر)) خطاب مى کرد.(9) پس از رسالت, گاه که به ام ایمن مى نگریست, مى فرمود:
((هذه بقیه اهل بیتى));(10)
این[ بانو], بازمانده خاندان من است.
پیامبر(ص) پس از ازدواج با خدیجه ام ایمن را آزاد کرد, زیرا او کنیزى بود که از آن عبدالله بن عبدالمطلب و به قولى کنیز آمنه مادر رسول خدا(ص) بوده و پس از مرگ مادر از دارایى حضرت محسوب مى گشته است.(11)
در همان ایام ((عبید خزرجى)) با برکه ازدواج کرد و حاصل وصلت آن دو, فرزند پسرى به نام ((ایمن)) بود.(12) با تولد این فرزند, کنیه ام ایمن براى برکه شهرت یافت. گویى دست تقدیر در آینه عظمت ام ایمن, جمله اى نانوشته مى دید و با میلاد إیمن زمینه زیباتر شدن افتخارات را فراهم مى ساخت. زیرا پرورشهاى روشنى بخش و آموزشهاى هدایتآفرین ام ایمن فرزندى ساخت که رواق وجود او از نور نبوت و ولایت موج مى زد به گونه اى که در جنگ حنین افتخار همراهى و نبرد در رکاب رسول خدا را یافت و از ده نفرى بود که لحظه اى آن حضرت را تنها نگذاشت و پس از رشادت و شهامت مردانه و دلیرانه, فیض شهادت نصیب او گردید.(13) از آن روز ((مادر شهید)) زرین و نشان روشنگرى در بین افتخارات ام ایمن به حساب مىآمد.
پس از آنکه همسر ام ایمن در جنگ خیبر به شهادت رسید, رسول خدا(ص) ضمن ((بانوى بهشتى))(14) خواندن او, این جمله را خطاب به اصحاب باوفاى خود فرمود:
((من سره ان یتزوج امرإه من اهل الجنه فلیتزوج ام ایمن;(15)
هر کس مى خواهد با ازدواج با زنى از اهل بهشت خوشحال شود, ام ایمن را تزویج کند. ))
زید بن حارثه با ام ایمن ازدواج کرد و ((اسامه)) از او متولد شد. اسامه بن زید همان جوان لایق و مورد اعتمادى است که پیامبر در واپسین روزهاى عمر خویش او را به فرماندهى سپاه اسلام منصوب کرد!(16)
نگاهى دوباره به زندگانى درسآموز ام ایمن, گویاى این حقیقت است که این بانوى بزرگ و بزرگوار, افتخار خدمتگزارى پنج معصوم(ع) را یافته و توفیق بى نظیرى در حضور عاشقانه و خالصانه در کنار رسول اکرم(ص) را نصیب خود ساخته است به گونه اى که گاه رسول خدا(ص) به او سر زده,(17) زمانى از علت شادى یا غصه هاى او سوال کرده,(18) موقعى ام ایمن چونان محرمى قابل قبول در عرصه هاى مختلف حیات آن حضرت حضور داشته و به راحتى در خانه و اتاق پیامبر رفت و آمد داشته است.(19)
افزون بر چنین زحمات دلسوزانه, فعالیتهاى ارزشمند آن بانو در عرصه هاى دیگرى چونان آبرسانى به مجاهدان و مداواى مجروحان در جنگهاى احد, حنین و خیبر(20) و تلاشهاى علمى فرهنگى وى در نقل روایات رسول خدا(ص) و حضور آگاهانه و هوشمندانه در جبهه مخالفت با غاصبان خلافت و فدک, جلوه هاى دیگرى از شخصیت ام ایمن را بازگو مى کند;(21) پایمردى و استقامت او بدان حد بود که وقتى در جنگ احد عده اى از مسلمانان سست ایمان فرار کردند, ام ایمن با ناراحتى بسیار, مشتى خاک از زمین برداشت و با فریادى رعدآسا به صورت آنان پاشید و گفت:
((واى بر شما! چرا فرار مى کنید؟! شما زن هستید, بروید پشت چرخ نخ ریسى که مخصوص زنان است بنشینید!))(22)
و خود از میدان مبارزه لحظه اى جدا نشد.در حساس ترین و سرنوشت سازترین زمان ـ یعنى پس از رحلت رسول خدا(ص) که زر و زور و تزویر دهان بسیارى را بسته بود و آنان را وادار به انکار حقایق مى نمود ـام ایمن جهاد فکرى فرهنگى خود را با بیان احادیث رسول الله(ص) در ((غدیر خم))(23) ـ براى دفاع از مولاى متقیان على علیه السلام ـ و در باره ((فدک))(24) ـ براى بازستانى حق از دست رفته فاطمه(ع) ـ آغاز کرد و در این عرصه پر خطر, گرچه مورد توهین از سوى برخى سران قدرت قرار مى گرفت(25) اما چونان فرماندهى مهیا و شیردل, اندکى در راه روشن خویش درنگ نکرد و خود را از مبارزه دور نساخت.

فاطمه زهرإ, ام ایمن; روزها و رازهاى بسیار
ام ایمن براى زهراى عزیز چونان بانویى خدایى و مادرى پرمهر بود که سالیان بسیار پیش از میلاد او در خدمت پدر و خانواده رسول خدا(ص) افتخار خدمتگزارى داشته و جلوه هاى صفا و صمیمیت و صداقت خود را بر همگان آشکار ساخته بود. از این رو بین او و فاطمه علاقه اى برتر از دو مسلمان دیده مى شد و در هنگامه هاى گوناگون نوعى عشق و ارادت چشمگیرى وجود داشت که از سوى هر یک به دیگرى اظهار مى شد.(26)
هنگام هجرت مسلمانان از مکه به مدینه بانویى که جدا از بقیه مسلمانان, همراه فاطمه زهرا(ع) راهى مدینه گردید, ام ایمن بود(27) و پس از مراسم خواستگارى امام على علیه السلام از دخت رسول خدا(ص), نخستین پولى که پیامبر(ص) براى خرید جهیزیه به اصحاب شایسته و مورد اطمینان خود پرداخت کرد, به آن زن والاگوهر بود تا لوازم خانه زندگى زهرا(س) را خریدارى کند.(28)
اندیشه هاى خیرخواهانه این بانو از دیرباز در شیوه زندگى او وجود داشته, به گونه اى که گاه به دنبال کارهاى شایسته و خداپسندانه روانه مى شد تا آنچه در توان دارد به کار گیرد و دلهاى اطرافیان را شاد و خرسند سازد:
امیر مومنان على(ع) فرمود: یک ماه پس از خرید اثاثیه منزل و جهیزیه عروس با اینکه با رسول خدا(ص) نماز مى خواندم و به منزل برمى گشتم, از امر ازدواج صحبتى به میان نمىآوردم. همسران رسول خدا(ص) به من گفتند: آیا میل دارى در مورد ورود فاطمه به خانه ات با حضرت صحبتى بکنیم؟ گفتم انجام دهید!
آنان نزد رسول خدا رفته[ ولى در بین زنان حاضر] ام ایمن رو به حضرت کرده گفت:
اى رسول خدا! اگر خدیجه(ع) زنده بود با عروسى فاطمه دیدگانش روشن مى شد. على دوست دارد که همسرش به خانه اش برود. دیدگان فاطمه را به شوهر او روشن بفرمایید و به زندگى او سر و سامانى دهید و چشم ما را نیز روشن کنید.
پیامبر(ص) فرمود: چرا على خود نمىآید و همسرش را از من نمى خواهد. ما انتظار داریم خود او بیاید و از ما درخواست کند.
على(ع) فرمود عرض کردم: اى رسول خدا(ص) حیا مانع من مى شد.(29)
و بدین سان با پیشقدمى ام ایمن قرار عروسى گذارده شد و دلهاى تمامى شیفتگان با شادى این مراسم روشنى بیشرى یافت. پیشتر اشاره اى به سلسله افتخارات و توفیقات کم نظیر آن انسان صالح و پرهیزگار داشتیم و خدمتگزارى پنج معصوم(ع) را از جلوه هاى تابناک زندگانى او برشمردیم, اینک به رویاى راستین و صادقه او اشاره اى مى کنیم:
روزى همسایگان ام ایمن خدمت رسول اکرم(ص) رفته, از شب گذشته وى خبر دادند که تا صبح گریه مى کرده است. پیامبر او را خواست و فرمود:
ام ایمن! خداوند چشمانت را نگریاند, دیشب براى چه گریه مى کردى؟!
این بانوى بهشتى عرض کرد: یا رسول الله! خواب عجیبى دیدم که آسایش را از من گرفت. دلم راضى نیست بر زبان بیاورم. پیامبر(ص) فرمود: بگو تا برایت تعبیر کنم. ام ایمن گفت: در خواب دیدم برخى از اعضاى پیکر شما به خانه من افتاد.
رسول اکرم(ص) فرمود: خوابت گوارا باد. فاطمه فرزندى مىآورد که تو او را در دامن خود پرورش مى دهى. پس از مدتى حسین(ع) متولد شد. روز هفتم ام ایمن او را در بغل گرفت و خدمت پیامبر آورد. آن حضرت رو به وى کرد و فرمود: ((این است تعبیر خوابى که دیده اى!))(30)
احترام و ارادت فاطمه(ع) نسبت به ام ایمن چشمگیر بود, به گونه اى که گاه آن حضرت از غذاى مخصوص خود و خانواده به ام ایمن تقدیم مى کرد, مبادا احساس بیگانگى با خود و فرزندان و شوهر خویش پیدا کند.(31)
شناخت بسیار و اطمینان فراوان زهراى مرضیه نسبت به ام ایمن چنان بود که آن حضرت(ع) وى را به عنوان شاهدى راستگو, دلیر و شجاع در برابر غاصبان فدک حاضر ساخت(32) تا همراه با امام على(ع) شهادت دهد. ماجراى آن روز را از امام صادق(ع) مى شنویم:
پس از رحلت رسول خدا(ص), ابوبکر بر جاى آن حضرت نشست و دستور داد نماینده و وکیل فاطمه(ع) را از فدک اخراج کنند. آن حضرت نزد او رفته فرمود:
اى ابوبکر! تو ادعا مى کنى جانشین پدرم مى باشى و بر جاى او نشسته اى بااینکه دستور داده اى کارگزار مرا از فدک خارج کنند و مى دانى که رسول خدا(ص) آن را به من بخشیده و مرا نسبت به این مطلب شهود و گواهانى است ...
ابابکر در پاسخ گفت: شاهدت را بیاور! حضرت, ام ایمن و على(ع) را به عنوان شاهد معرفى کرد. ابوبکر از ام ایمن پرسید: آیا تو از رسول خدا چنین مطلبى را در باره فاطمه شنیده اى؟
او گفت: آرى من خود از آن حضرت شنیدم که ... آیا مى شود کسى که بانوى زنان جهان است چیزى را که از او نیست ادعا کند؟! و من نیز که از زنان اهل بهشتم, هیچ گاه جز آنچه از رسول خدا(ص) شنیده باشم گواهى نخواهم داد. عمر گفت: اى ام ایمن دست از سر ما بردار و این داستانها را کنار بگذار! شما به چه چیزى گواهى مى دهید؟ پاسخ داد: روزى در خانه فاطمه در حضور رسول خدا ـ صلى الله علیه و آله و سلم ـ نشسته بودم. در این هنگام جبرئیل نازل شده گفت: خداوند دستور داده با دو بالم حدود فدک را برایت مشخص سازم ... رسول خدا(ص) پس ازآن فدک را به فاطمه بخشید و رو به من کرده فرمود: اى ام ایمن! بر این مطلب گواه باش و تو با على نیز شاهد این موضوع باشید!
عمر پس از شنیدن سخنان آن بانوى راستگو, گفت:
((اى ام ایمن, تو یک زن مى باشى و شهادت یک زن ارزشى ندارد اما على نیز به نفع خود شهادت مى دهد و چون در این گواهى داراى نفع است, شهادتش قبول نمى شود.))
در این هنگام ام ایمن با حالت خشم و غضب از جاى برخاسته گفت:
((خدایا! این دو نفر به حق دختر محمد, پیامبرت ستم کردند. تو آنان را به شدت پایمال و نابودشان کن!)) سپس از مجلس خارج شد.(33)
در صحنه اى دیگر زهراى مرضیه با استناد به سخن پدر عزیز خود رو به آن دو کرد و فرمود:
آیا از پدرم رسول الله نشنیدید که فرمود ام ایمن اهل بهشت است؟
و آن دو در پاسخ گفتند: آرى شنیدیم.
سپس حضرت فرمود: پس چرا با شهادت او و اسمإ ـ که او نیز بهشتى است ـ فدک را تحویل من نمى دهید؟ آیا دو زن بهشتى به باطل شهادت داده اند؟(34)
دلدادگى و همراهى این بانوى وفادار با دخت رسول خدا(ص) هیچ گاه کاستى نیافت و در تمامى عرصه هاى مختلف, حضورى تإثیرگذار و بیدارگر براى غافلان و خوابآلودگان داشت, گرچه در این مسیر پرفراز و نشیب گاه مورد توهین یا استهزاى سران ستم قرار مى گرفت.(35)
در واپسین روزهاى زندگانى فاطمه(ع), ام ایمن از جمله بانوان همراه و مونس آن حضرت بود. هنگامى که اندوه رحلت پدر, غم محرومیت امام(ع) از خلافت و فشار روحى غصب فدک توان از زهرا(ع) ربود و او را غمگین, افسرده, محزون, پژمرده و گریان ساخت, آن حضرت ام ایمن و اسمإ بنت عمیس را طلبید تا با آنان سخن گوید و پس از آن شوهر خود على(ع) را خبر کنند.(36) هنگامى که امام(ع) بر بالین همسر مظلوم خود حاضر شد و آن پاک بانو وصایاى خود را بیان مى کرد, رو به شوهر خویش کرده فرمود:
((اذا توفیت لا تعلم احدا الا ام سلمه و ام ایمن و فضه و من الرجال ...(37);
آن هنگام که از دنیا رفتم, هیچ کس را آگاه مکن مگر ام سلمه و ام ایمن و فضه را [از زنان] و از مردان ...))
اشتیاق و دلدادگى محبت و ولایت فاطمه زهرا(ع), چنان تإثیرى در وجود ام ایمن گذارده بود که پس از شهادت آن بانو, توان اقامت در مدینه و دیدن جاى خالى محبوبه آسمانى خویش را در خود نمى دید, از این رو به سوى مکه حرکت کرد و گفت:
((پس از زهراى عزیز, نمى خواهم دیگر روى مدینه را ببینم.))
در مسیر خود چون به جحفه رسید دچار تشنگى شدیدى شد که بیم هلاکت او وجود داشت. در آن حال رو به آسمان کرد و گفت:
((پروردگارا! آیا مرا که خدمتگزار دختر پیامبرت بودم, در حال عطش و تشنگى مى گذارى؟!)) ناگاه ظرف آبى از بهشت نزد او آمد و ام ایمن از آن تحفه گواراى بهشتى نوشید.(38)
... سرانجام در اوایل خلافت عثمان, سال 24 هجرى و در حالى که آن بانوى قدسى 85 سال داشت, تن خاکى را رها کرد و روح افلاکى او به سوى بهشت موعود رسول خدا(ص) پر کشید(39) تا براى همیشه در کنار خوبان خدایى و معصومان و پاکان آرام یابد و پاداش سرشار و جاودان خود را مشاهده نماید.(40)
ادامه دارد.

1ـ زن در آیینه جلال و جمال, آیت الله جوادى آملى, ص25 ـ ;43 محدثات, غروى نائینى, ص1 و 2.
2ـ نگاه کنید به آیات 1 از سوره نسإ; 189 از سوره اعراف; 6 از سوره زمر; 21از سوره روم; 164 از سوره آل عمران; 128 از سوره توبه و بنگرید امالى صدوق, مجلس چهارم; غرر الحکم و درر الکلم, ج3, ص313 و ;382 خصال صدوق, باب ثلاثه; کتاب من لا یحضره الفقیه, ج3, ص383 و ;385 تحف العقول رساله حقوق امام سجاد(ع).
3ـ مروج الذهب, ابوالحسن على بن حسین مسعودى, ترجمه ابوالقاسم پاینده, ج1, ص630 و ;641 الطبقات الکبرى, ابن سعد, ج8, ص;179 محدثات, ص47.
4ـ نهج الحق و کشف الصدق, ص;270 گوهر المراد, ج1, ص;406 الدمعه الساکبه, ج3, ص61. ر.ک: بحارالانوار, ج22, ص265.
5ـ مروج الذهب, ج1, ص630.
6ـ اعیان الشیعه, سیدمحسن امین, ج3, ص;555 مروج الذهب, ج1, ص641.
7ـ اسدالغابه, ج5, ص408.
8ـ سفینه البحار, ج2, ص736.
9ـ الطبقات الکبرى, ج8, ص224.
10ـ همان, ص224 ـ 228.
11ـ مروج الذهب, ج1, ص641.
12ـ الطبقات الکبرى, ج8, ص224.
13ـ همان.
14ـ الدمعه الساکبه, ج3, ص;61 گوهر المراد, ج1, ص406.
15ـ نهج الحق و کشف الصدق, ص;270 الطبقات الکبرى, ج8, ص224 و 225.
16ـ الطبقات الکبرى, ج8, ص179.
17ـ النوادر, ص;485 الدعوات, ص;47 المناقب, ج1, ص;125 وسایل الشیعه, ج11, ص30.
18ـ شرح الاخبار فى فضائل الائمه الاطهار, ص;66 الامالى للشیخ الصدوق, ج1, ص;76 دار السلام, ج1, ص;206 الدمعه الساکبه, ج4, ص16 و ;94 روضه الواعظین, ص;154 کامل الزیارات, ص;58 الامالى للشیخ الطوسى, ج2, ص281.
19ـ نزهه الابرار, ص;237 روضه المتقین, ج5, ص;368 البرهان, ج2, ص;294 الامالى للشیخ الصدوق, ج1, ص;237 بحارالانوار, ج103, ص;279 اخبار زینبیات, ص102.
20ـ عوالم العلوم, ج11, ص315 و ;386 القاب الرسول و عترته, ص;189 الطبقات الکبرى, ج8, ص224 ـ 226 (ابن سعد در الطبقات قریب سیزده روایت در باره امدادگرى و خدمات ام ایمن در جبهه هاى نبرد بیان کرده است.)
21ـ مدینه المعاجز, ج1, ص;259 مراه العقول, ج14, ص;239 ملاذ الاخیار, ج3, ص;322 عوالم العلوم, ج11, ص;533 الدمعه الساکبه, ج4, ص34.
ر.ک: رجال برقى, ص;61 رجال طوسى, ص;34 المعجم الکبیر, ج25, ص;88 الاصابه, ج4, ص;416 الطبقات الکبرى, ج8, ص;24 کامل الزیارات, ص262.
22ـ شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید, ج15, ص;24 المغازى, ج1, ص278.
23ـ تمهید الاصول, ص;389 عوالم العلوم, ج11, ص235.
24ـ الصواعق المحرقه, ص;21 السیره الحلبیه, ج3, ص362 و ;391 احتجاج, ج1, ص119 ـ ;123 النص و الاجتهاد, ص110 ـ ;119 الطرائف, ص248 ـ ;251 سیره ائمه ـ علیهم السلام ـ , ص;130 مروج الذهب, ج2, ص242.
25ـ شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید, ج16, ص374.
26ـ شادمانى دل پیامبر(ص), ص721, 626, 630 و 902.
27ـ ملاذ الاخیار, ج3, ص;322 عوالم العلوم, ج11, ص;533 الدمعه الساکبه, ج4, ص34.
28ـ مناقب ابن شهر آشوب, ص352 و 353.
29ـ شادمانى دل پیامبر(ص), ص629 و 630.
30ـ شرح الاخبار من فضائل الائمه الاطهار, ص66.
31ـ بحارالانوار, ج43, ص63.
32ـ تمهید الاصول, ص;389 عوالم العلوم, ج11, ص335.
33ـ الاختصاص شیخ مفید, ص183 و 184.
34ـ کتاب عوالم, ج11, ص;436 تفسیر نورالثقلین, ج4, ص186.
35ـ شادمانى دل پیامبر(ص), ص492.
36ـ المجالس السنیه فى مناقب و مصائب العتره النبویه, ج2, ص123 ـ 126.
37ـ کوکب الدرى, ج1, ص;243 بیت الاحزان, ص;176 دلائل الامامه طبرى, ص44.
38ـ الطبقات الکبرى, ج8, ص;224 بحارالانوار, ج43, ص;46 الخرائج و الجرایح, ج2, ص;530 عوالم العلوم, ج11, ص156.
39ـ ریاحین الشریعه, ج2, ص326 ـ ;333 محدثات, ص;47 الطبقات الکبرى, ج8, ص226.
40ـ ر.ک: المناقب, ج3, ص359 و ج4, ص;70 عوالم العلوم, ج11, ص156 و ;212 مستدرک الوسائل, ج2, ص;359 امالى شیخ طوسى, ص;470 الارشاد, ج1, ص140.