شهربانو ، مادر نیایشها قسمت اول

نویسنده


 

شهربانو, مادر نیایشها
((قسمت اول))
ناهید طیبى ـ زهره انارى

 

 

دفتر گشوده تاریخ همواره مزین به زرینه ترین برگهاى بهشتى است; انسانهاى وارسته اى که بر بلنداى اندیشه آنها حقیقتهاى هستى رویش مى یابد و سعادت و کمال در ماهتاب نگاه آنها مى درخشد. انسانهایى که در دامان خویش تاریخ را پرورش دادند و در گوش نسلهاى فردا زمزمه توحید را نجوا کردند و لالایى آنها ((لا اله الا الله)) بود.
اینک مادرى با نام ((شهربانو)) که بانوى شهر نیایش بود و گلهاى عبودیت و نیاز در دامان او شکفته شد و مادرى که نظاره گر شکفتن غنچه وجودش نبود و بالنده شدن او را به سرزمین رویاهاى سبز وانهاد برگ زرینى از این دفتر است.
شهربانو, شاهزاده اى ایرانى است که انگشت حکمت حق بر او نشانه رفت و براى مادرى حجت خدا و زینت نیایشگران, امام سجاد(ع), انتخاب شد.
برخى از محققان و مورخان معاصر بر آن شده اند تا این نور برجسته خاندان ولایت را از صحیفه تاریخ محو کرده و او را به پستوهاى نسیان و به سرزمین افسانه ها و اساطیر تبعید کنند. شاید تنها جرم آن بانوى کریمه این باشد که در ایران, اقلیم آتشکده ها و مجوسیان, به دنیا آمده است و این جرم نیست چرا که ابراهیم(ع) در میان بتها و بت پرستان گل کرد و شکفته شد و شکوفا کرد. و موسى در خانه فرعون بالنده شد اما ((کلیم الله)) شد و رسول رحمت, حضرت محمد(ص) در گاهواره بتان, حجاز و میان بت پرستان, علم توحید را برافراشت. براستى مى توان گلى را یافت که در میان سنگلاخها سر برافراشته و روییده است اما جدا کردن او از تیره گلها غیر منصفانه است!
شاید شهربانو از آن جهت متهم به افسانه بودن شده است که برخى از افسانه پردازان قصه ((بى بى شهربانو)) و بقعه مبارکه شهررى را منسوب به بانوى حرم حسین(ع) کرده اند این نیز از انصاف به دور است که اگر افسانه اى به واقعیتى انتساب یافت هر دو را لباس افسانه پوشانده و از مستندات روایى و تاریخى چشم پوشى نماییم.
در این مقاله به بحث در باره شهربانو مى پردازیم و ناچار به بیان اختلافات و شبهات هستیم و مباحث زیرا را پى مى گیریم:

الف) نگرش محققانه در قضایاى تاریخى
ب) شهربانو از منظر روایات و تاریخ
ج) حقیقتى جاودانه یا افسانه؟!
د) ویژگیهاى والا
ه) در آینه اسمإ آسمانى
و) غروب زودهنگام
ز) بى بى شهربانو, افسانه شهررى

نگرش محققانه در قضایاى تاریخى
مباحث تاریخى همواره مورد نظر اندیشمندان و نظریه پردازان عرصه تاریخ بوده و هست و قضایاى مهم تاریخى به عنوان یکى از مباحث زنده و پویاى علمى و تحقیقى محسوب مى گردد. زوایاى دید, تحلیل و توجیه و تفسیر تاریخى پیشینه اى دارد به وسعت آفرینش انسان اولیه در عرصه هستى که ثمره درسآموز این بررسیهاى تاریخى همانا عبرتها و درسهایى است که بشریت از معلم تاریخ فرا مى گیرد.
اندیشمندان گاه با نگرشى محققانه به شخصیتهاى برجسته تاریخى پرداخته و براى اثبات و تبیین زوایاى شخصى و شخصیتى آنان به استدلال عقلى و نقلى مى پردازند و گاه براى انکار یک واقعه به ظاهر تاریخى و در واقع افسانه و ساخته و پرداخته اوهام بشرى سالهاى متمادى به کاوش و پژوهش مى پردازند.
شاید بتوان گفت در رابطه با برخى از مباحث تاریخى که غناى اعتقادى و فرهنگى جوامع به آنها بستگى دارد توجه به چند نکته ضرورى و لازم است از جمله:

الف) چگونگى پرداخت به قضایاى تاریخى
ب) شیوه ها و تحلیل روشى و ابزارى اندیشمندان و تاریخ نگاران در نگرشى محققانه به شخصیتهاى تاریخى
ج) زوایاى نگرشها و تحلیلهاى تاریخى و پژوهش در باره توجیه و تفسیر قضایاى تاریخى
د) فلسفه اختلاف برداشتها که گاه موجب تضاد و تضارب آرإ مورخان مى شود و خوانندگان تاریخ را در کوره راههاى تردید و ابهام قرار داده و در واقع بن بستى براى پذیرش یا انکار قضیه فرا راه علاقه مندان به تاریخ قرار مى گیرد.
بحث در باره هر یک از این نکات مجال زیادى مى طلبد و ما به گونه اى مختصر و گزیده به هر یک مى پردازیم.
در قضایاى تاریخى به ویژه تاریخ اسلام از دو منبع مهم مى توان یارى جست; کتابهاى روایى که تاریخ را از منظر کلام معصوم(ع) به ما مى نمایانند و کتب تاریخى که کمترین فاصله را با زمان واقعى حادثه و یا نقل حادثه تاریخى دارند. به عبارت دیگر در تاریخ اسلام باید به کتابهاى تاریخى سده سوم مانند تاریخ یعقوبى و بصائرالدرجات و وقعه صفین و ... رجوع شود. لازم به ذکر است که از صدر اسلام تاریخ نویسى به دو شیوه متفاوت بوده است. برخى از مورخان مى نویسند:
1) تک نگارى که در آن موضوعات تاریخى به مبحث خاصى اختصاص داشته است و معمولا عبارت بود از ((اخبار)), ((وقعه)) و ((مقتل)) و این شیوه در قرن اول و دوم و در مواردى هم در قرن سوم رایج بوده است.
2) تاریخ عمومى که بیشتر در قرن سوم و چهارم مطرح شد و در این شیوه آثار تاریخى به صورت تاریخ عمومى و دوره اى بوده است و بر اساس ترتیب خلفا و یا به صورت سالشمار مسایل تاریخى را عرضه مى کرده مثل تاریخ یعقوبى, دینورى و ... ))(1)
گاهى اندیشمندان به بررسى شخصیت تاریخى پرداخته و او را از زوایاى گوناگون تحلیل کرده و در پى ارائه نکات اخلاقى, تربیتى و یا اجتماعى و سیاسى هستند و گاه خود شخص به عنوان یک گنجینه تاریخى مورد پژوهش قرار مى گیرد تا با پیراستن اکاذیب و تثبیت شخصیت واقعى او دامان تاریخ از هر گونه گزافه گویى و یا نسبتهاى غیر واقعى پاک شود. این زاویه ها در تحلیلهاى تاریخى تإثیرى مستقیم و بسزا دارد. از این رو باید مورد توجه ویژه قرار گیرد و با توجه به زاویه دید مورخ به مبحث تاریخى بپردازیم.

شهربانو از منظر روایات و تاریخ
در مورد شهربانو اختلاف از زاویه هاى گوناگونى وجود دارد که به خاستگاه و دلایل هر یک مى پردازیم.
الف) برخى از مورخان قدیم و معاصر در زمان اسارت و تاریخ ازدواج این بانو با امام حسین(ع) اختلاف داشته و به بحث در باره اینکه آیا این شاهزاده ایرانى در زمان خلافت عمر بن خطاب به مدینه فرستاده شده است یا زمان عثمان و یا در زمان امام امیرالمومنین على(ع), مى پردازند.
ب) گروهى دیگر در اینکه آیا توسط ((حریث بن جابر جعفى)) به اسارت در آمده و براى امام(ع) فرستاده شده است و یا در زمان حکومت عبدالله بن عامر بن کریز, پس از مرگ پدر, اسیر شد و یا در اثر خوابى که دید خود را در سلک اسیران در آورد و واقعه اى شبیه به نرجس, شاهزاده رومى, براى او ذکر کرده اند.
ج) گروه دیگرى از نویسندگان معاصر اصل وجود شهربانو به عنوان دختر یزدگرد و اسارت او و ازدواج با امام حسین(ع) را نفى کرده و آن را از افسانه هاى ساخته و پرداخته مردم مى دانند و مى نویسند: ((داستان شهربانو را نخست پندارها و افسانه ها پدید آورده, سپس واقعیت خارجى در پوشش خیال از دیده ها پنهان مانده است.(2)))
د) مورد اختلاف دیگر در مورد این بانو زمان و کیفیت مرگ ایشان است که عده اى (بویژه مورخان صدر اسلام) بر این باور هستند و روایاتى هم داریم که ایشان در حال نفاس, چند روزى پس از تولد فرزندش على بن الحسین(ع) از دنیا رفت و برخى معتقدند که در کربلا حضور داشته و پس از شهادت امام حسین(ع) به خاطر ضعف روحیه سوار بر ذوالجناح شده و خود را در فرات غرق کرد! و عده اى دیگر سخن از افسانه کوه بى بى شهربانو به میان آورده و مدفن این بانوى حرم اهل بیت را شهررى و ایران مى دانند و ما به تفصیل از آن سخن خواهیم گفت.
ه$) از دیگر موارد اختلافى مورخان این است که آیا او دختر یزدگرد هست یا نه؟ منشإ این اختلاف سخن مسعودى است که مى نویسد: ((یزدگرد در 35 سالگى به قتل رسید و دو پسر به نامهاى بهرام و فیروز و سه دختر به نامهاى آدرگ, شاهین و مردآوند از او به جاى ماندند.))(3)
برخى از محققان با توجه به مشخص بودن تعداد فرزندان یزدگرد و نبودن نام شهربانو در میان آنها مى گویند, وجود شهربانو از اساطیر و افسانه هاست. سعید نفیسى پس از آنکه افسانه بودن این قضیه را از سوى برخى از محققان معاصر ذکر مى نماید و دلیل فوق را بیان مى کند, مى نویسد:
((در برخى از کتابها دختر دیگرى براى یزدگرد ذکر شده است با نام شهربانو یا شاه زنان و گفته شده است که او همسر حسین بن على(ع) و مادر امام زین العابدین على بن الحسین بوده است.))(4)
گفتنى است که یعقوبى, مورخ قرن سوم هجرى اولین کسى است که در باره شهربانو مطلب نوشت و مى توان به آن استناد کرد. او در باره مادر امام سجاد(ع) مى نویسد ((و امه جرار بنت یزدجرد(5))). در روایات زیادى نیز شهربانو با نامهاى گوناگون ذکر شده ولى نام پدر او را یزدگرد آخرین شاه ساسانى نوشته اند و در آینده این روایات مورد بررسى قرار مى گیرد. به هر حال در مورد نام پدر شهربانو اختلاف است و پنج نام براى او در مصادر مختلف ذکر شده است که عبارتند از: ((یزدگرد)) که در بیشتر مصادر ذکر شده است و ((نوشجان)) که در مناقب ابن شهر آشوب آمده و همچنین ((شیرویه)) پسر کسرى و ((سبحان)) و ((سبحان)) که در مجمل التواریخ و القصص ذکر شده است و صاحب کتاب, نام ((سبحان)) را رجحان داده است.(6)
در ابتدا به تحقیق در موارد اختلافى مى پردازیم و پس از اثبات و یا نفى این شخصیت تاریخى به اختلافات موجود در مورد سال ازدواج او با امام حسین(ع) و زمان اسارت و کیفیت رحلت وى بحث خواهیم داشت.

حقیقتى جاودانه و یا افسانه؟!
در کتابهاى روایى روایات متعددى با عبارات گوناگون در مورد مادر على بن الحسین(ع) آمده است که برخى از آنها مربوط به کتب معتبر است; به گونه اى که نمى توان آنها را مورد بى مهرى در پژوهش قرار داد.
در مناقب ابن شهر آشوب به نقل از ابوجعفر ابن بابویه آمده است:
((... و امه شهربانویه بنت یزدجرد بن شهریار الکسرى و یسمونها ایضا: شاه زنان و جهان بانویه و سلافه و ...;(7)
و مادر او[ على بن الحسین(ع]( شهربانو دختر یزدگرد پسر شهریار است و او را شاه زنان و جهان بانو و سلافه و ... هم نام نهاده اند.))
و در کشف الغمه به نقل از ابن خشاب (صاحب کتاب موالید الائمه) مى خوانیم:
((امه خوله بنت یزدجرد ملک فارس و هى التى سماها امیرالمومنین شاه زنان و یقال: بل کان اسمها بره بنت نوشجان و یقال: بل کان اسمها شهربانو بنت یزدجرد;(8)
مادر او (امام سجاد(ع)) خوله دختر یزدگرد پادشاه ایران است و او کسى است که امیرالمومنین او را شاه زنان نامید و گفته شده است که نام او بره دختر نوشجان باشد و نیز گفته شده که نام او شهربانو دختر یزدجرد باشد.))
شیخ مفید که از عالمان سده چهارم است و در مورد تإلیفات تاریخى او نوشته اند: ((کتابهاى خاصى به شرح دوازده امام پرداخته است. کهن ترین اثر در این زمینه که به تفصیل به این بحث پرداخته, کتاب ((الارشاد)) شیخ مفید است))(9) در باره مادر امام سجاد(ع) مى نویسد:
((امه شاه زنان بنت یزدجرد بن شهریار کسرى و یقال: ان اسمها شهربانو;(10)
مادر على بن الحسین(ع) شاه زنان دختر یزدگرد پسر شهریار, شاه ایران, است و گفته شده که نام او شهربانو است.))
با توجه به اینکه روایت اول از ابن خشاب نقل شده است و در باره او نوشته اند که کهن ترین کتاب تاریخى در مورد ائمه را دارد و آن تاریخ الائمه یا تاریخ الموالید و یا وفیات اهل البیت است,(11) مى بینیم که پیشینه این روایات به پیش از کلینى و یا شیخ مفید مى رسد و باید با تإمل بیشتر آنها را بررسى کرد.
از طرفى على بن الحسین مسعودى (م346) که از مورخان سده سوم است در کتاب اثبات الوصیه مى نویسد: ((و روى ان ابامحمد ولد سنه ثمان و ثلاثین من الهجره و کانت امه جهان شاه بنت یزدجرد ملک آخر ملوک الفرس و هو یزدجرد بن شهریار;))(12)
روایت شده است که ابامحمد (امام سجاد(ع)) در سال 38 هجرى به دنیا آمد و مادرش جهانشاه دختر یزدگرد آخرین شاه ایرانى بوده که همان یزدجرد پسر شهریار است.))
با توجه به روایات فوق و روایات دیگرى, که با اندک اختلاف در تاریخ اسارت شهربانو و اینکه فتح خراسان و اسارت او با کدام یک از خلفا همزمان بوده است نقل شده و با تصریح, شهربانو را به عنوان مادر امام سجاد(ع) نقل مى کنند, دلیل متقنى براى انکار اصل وجود شهربانو و ازدواج امام حسین(ع) و شهربانو وجود ندارد. گفتنى است که اگر چه برخى از این روایات از نظر سند ضعیف بوده مورد قبول نیستند ولى همین احادیث ضعیف چون از طرق گوناگون نقل شده و مضمون مشترکى در وجود بانوى ایرانى با نام شهربانو در حرم اهل بیت دارند قابل اعتماد هستند گرچه در پژوهشهاى تاریخى حتى ضعف سند نیز ضرر به یک نقل مکرر که در کتب کهن و قدیمى ذکر شده است نمى رساند.
به هر حال در نزدیک به 20 روایت که برخى از آنها در کتب معتبر روایى و تاریخى ذکر شده آمده است که شهربانو مادر امام سجاد(ع), ایرانى بوده و از خانواده سلطنتى مى باشد. حتى اگر روایات ضعیف و آنها که مطابق تاریخ نیستند را کنار بزنیم احادیث محکم و مطابق با تاریخ آن زمان مى یابیم که قابل استناد هستند; احادیثى که شیخ صدوق و کلینى و شیخ مفید و مبرد در کتابهایشان نقل کرده اند.
برخى با استناد به کلام شهید مطهرى در مورد مشکوک بودن قضیه شهربانو بناى انکار را نهاده اند در حالى که علامه شهید در صدد نفى استناد شیعه گرى در ایران به نسبت خاندان ساسانى با اهل بیت(ع) بوده و در این مورد به یکى از روایات (روایت موجود در کافى) اشاره نموده و مى فرماید:
((گذشته از عدم انطباق مضمون این روایت با تاریخ, در سند این روایت دو نفر قرار دارند که آن را غیر قابل اعتماد مى کنند. یکى ابراهیم بن اسحاق احمرى نهاوندى است که علمإ رجال او را از نظر دینى متهم مى دانند و روایات او را غیر قابل اعتماد مى شمارند و دیگرى عمرو بن شمر است که او نیز کذاب و جعال خوانده شده است.)) در ادامه مى فرماید:
((من نمى دانم سایر روایاتى که در این مورد است از این قبیل است یا نه؟ بررسى مجموع احادیثى که در این زمینه وارد شده است احتیاج به مطالعه و تحقیق بیشترى دارد.))(13)
با توجه به مطلب مذکور شهید مطهرى با قاطعیت کامل از افسانه بودن این قضیه تاریخى سخن نگفته و تنها به بررسى یک روایت پرداخته و پس از ذکر ضعف سند و عدم تطابق با واقعیتهاى تاریخى محققان و پژوهشگران را دعوت به مطالعه و تحقیق بیشترى نموده است.
اکنون به کتابهاى تاریخى رجوع کرده و شهربانو را در آنجا جستجو مى کنیم. در تاریخ یعقوبى آمده است:
((مادر على بن الحسین(ع) حرار دختر یزدگرد بود و حسین(ع) نام او را غزاله نهاد. ))(14)
و مسعودى در مروج الذهب مى نویسد:
((وى (یزدگرد) آخرین پادشاه ساسانى بود و پادشاهى او تا وقتى که در مرو خراسان کشته شد بیست سال بود. هنگام قتل وى هفت سال و نیم از خلافت عثمان بن عفان مى گذشت و سال سى و یکم هجرت بود.))(15)
با توجه به روایاتى که اسارت بانوى ایرانى و خواهرش را پس از قتل پدرش, یزدگرد, ذکر کرده و اشاره به زمان خلافت عثمان کرده اند مثل روایتى که شیخ صدوق در عیون اخبارالرضا ذکر مى کند و سخن این مورخ سده سوم که قتل یزدگرد را در سال 31 هجرى و همزمان با هفتمین سال خلافت عثمان ذکر مى کند, به صحت قضیه اسارت ایشان پى مى بریم. در روایت آمده است:
سهل بن قاسم نوشجانى مى گوید: ((امام رضا(ع) در خراسان به من فرمود: بین ما (اهل بیت) و شما نسبتى وجود دارد. گفتم: چیست آن نسبت اى امیر؟! فرمود: وقتى عبدالله بن عامر بن زکریا خراسان را فتح کرد بر دو دختر یزدگرد پسر شهریار, شاه ایران, دست یافت و آن دو را نزد عثمان بن عفان فرستاد. عثمان یکى از آن دو دختر را به حسین(ع) و دیگرى را به حسن(ع) بخشید و...))(16)
در مورد شخصیت عبدالله بن کریز و منصب او در زمان خلافت عثمان, یعقوبى مى نویسد:
((عثمان, عبدالله ابن عامر بن کریز را که 25 ساله بود[ در سال 27 ه]$ به جاى ابوموسى اشعرى فرستاد و او را فرماندار بصره کرد.))
و نیز مى نویسد: ((عبدالله بن عامر کریز, نیشابور را در سال 30 به زور گشود. ))(17)
بنابراین, در اینکه خراسان در سال 31 فتح شد(18) پس از نیشابور و اینکه عامر بن کریز فتوحاتى در شرق ایران از جمله خراسان داشته است بنا بر نقل معتبر تاریخى شکى نیست و با جمع روایت و نقل تاریخى مى توان به این نکته اعتراف کرد که شهربانو دختر یزدگرد پس از قتل پدر در جریان فتح خراسان به دست فرماندهان سپاه عرب اسیر شده و به مدینه فرستاده مى شود و با اختیار خود امام حسین(ع) را براى ازدواج برمى گزیند. برخى از نویسندگان معاصر این حدیث را ساخته ذهن فرزندان امام حسن(ع) دانسته و مى نویسند:
((... به نظر مى رسد که هم چشمى حسنیان با حسینیان موجب پدید آمدن چنین روایتى شده باشد ... تا حسنیان و حسینیان هر دو از مفاخرت زناشویى با خاندان یزدگرد برخوردار بوده باشند!))(19)
با اندک تإمل درمى یابیم که تنها علت ضعف حدیث مذکور این است که عون بن محمد و سهل بن القاسم در کتب رجال ذکر نشده اند که البته با توجه به اینکه در کتب رجال بیشتر راویان احادیث فقهى مورد بحث قرار گرفته اند و بسیارى از ناقلان تاریخ و راویان احادیث تاریخى در کتب رجالى ذکر نشده اند, این عدم ذکر در کتب رجالى ضعف محسوب نمى شود. همان گونه که در کتب رجال از حکیمه خاتون که راوى بسیارى از روایتهاى تاریخى است ذکرى نشده است ولى وثاقت و صداقت این بانوى عالمه و حکیمه با این مسإله مورد خدشه قرار نمى گیرد.
پس اولا, حدیث را شیخ صدوق ذکر مى کند که مورد توجه علما و فقها و اندیشمندان است. ثانیا, دیگر راویان مورد تإیید هستند و ثالثا, این روایت با نقلهاى تاریخى موجود در تاریخ یعقوبى کاملا مطابقت دارد و براحتى نمى توان آن را ساخته خیال پردازان عرب و عجم دانست.
گفتنى است که در کتاب ((الکامل)) مبرد به این مسإله اشاره شده است:
((کان اسم ام على بن الحسین(ع) سلافه من ولد یزدجرد معروفه النسب من خیرات النسإ و قیل خوله;(20)
نام مادر على بن الحسین(ع) سلافه است و او از فرزندان یزدگرد بود. و نسب و خاندان معروفى دارد از بهترین زنان و زنان برگزیده بوده و او را خوله هم نامیده اند.))
نام شهربانو در کتب مستشرقین نیز به چشم مى خورد که خاستگاه آن نیز کتابهاى قرون اولیه هجرى است. در کتاب ایران در زمان ساسانیان از مستشرق دانمارکى کریستین سن مى خوانیم:
((اما شهربانو بنا بر روایات شیعه ـ که صحت آن روایات گویا قطعى نیست ـ با امام حسین(ع) ازدواج کرد پس فرزندان حسین همانان که پسران محمد(ص) بودند که دخترش فاطمه همسر على بود وارث خورنه یا فر ایزدى شاهنشاهان ایران باستان هستند و از دو طرف (پدر و مادر) کریم و بزرگوارند.))(21)
سخن این مستشرق داراى دو بخش است. در بخش اول شهربانو را طبق روایات شیعه دختر یزدگرد و همسر امام حسین(ع) مى داند و در بخش دوم دلیل ارادت ایرانیان به فرزندان حسین بن على(ع) را توارث آنها از مجد و شکوه شاهنشاهان ایران ذکر مى کند که البته این بخش از سخن ایشان نادرست است زیرا شیعیان ایران پیش از قضیه شهربانو گرایش به شیعه و محبت اهل بیت داشته اند و خاستگاه محبت ایرانیان به خاندان اهل بیت(ع) معرفت و شناخت آنها نسبت به آن بزرگواران است نه حس ملى گرایانه آنان و مى توان گفت این بزرگترین بى انصافى نسبت به شیعیان ایرانى است.
اما بخش اول این سخن کریستین سن که از شهربانو سخن به میان آمده با توجه به اینکه پیش از این مطلب مى نویسد: ((و مسعودى (در مروج الذهب) نام فرزندان یزدگرد را ذکر کرده و مى نویسد که او دو پسر به نامهاى وهرام (بهرام) و پیروز (فیروز) و سه دختر به نامهاى إدرگ و شهربانو و مرداوند داشته است.))(22) و شهربانو را از فرزند یزدگرد برمى شمارد قابل بحث است.
گفتنى است که در مروج الذهب مسعودى عبارت مربوط به نامهاى دختران یزدگرد آن گونه که در این کتاب آمده دیده نشد و مترجم فارسى کتاب مستشرق دانمارکى نیز در پى نوشت خود ذیل نام شهربانو مى نویسد:
((در نسخه خطى اسم ((ادرگ)) و ((شهربانو)) فاسد شده است.))(23)
از طرفى در نسخه هاى چاپى کتاب مسعودى مى خوانیم: ((و ثلاث بنات: ادرگ, شاهین و مرداوند;))(24) دختران یزدگرد سه تا هستند ادرگ و شاهین و مرداوند.))
در کتاب ایران در عهد باستان نیز به نقل از مسعودى (بدون ذکرمشخصات کتاب) نوشته شده است: ((از سرگذشت خاندان یزدگرد (سوم) آگاهى اندکى داریم. مسعودى فرزندان او را چنین مى شمارد: دو پسر به نامهاى وهرام و پیروز (بهرام و فیروز) و سه دختر إردگ و شهربانو و مردآوند.))(25)
و نیز همین نویسنده مى نویسد:
((از کتابها بر مىآید که یزدگرد سه زن داشته و داراى هفت پسر و پنج دختر بوده است ... دختر دیگرى هم به نام شهربانو به او نسبت داده اند که گویند با دو دختر دیگر آنان را به اسارت به مدینه بردند و شهربانو به زنى حضرت امام حسین در آمد. ))
از این مطالب شاید بتوان این نتیجه را گرفت که نام شهربانو در نسخه خطى و اصلى مروج الذهب بوده است و به علت فساد ظاهر واژه و باقى ماندن برخى از آثار, افراد مختلف از آن برداشت گوناگون کرده اند. در همه موارد نام شهربانو پس از إدرگ و یا ارگ ذکر شده است و در مروج الذهب موجود در دسترس مى بینیم که نام بعد از إرگ, شاهین نوشته شده است و احتمال جابجایى این دو نام (شهربانو و شاهین) به خاطر شباهت آنها منطقى و عقلایى به نظر مى رسد و نیاز به تحقیق بیشتر دارد.
جمع بین این سخن و مطلب دیگر مسعودى که در اثبات الوصیه ذکر کرده و پیش از این گفتیم:
((و روایت شده است که ابامحمد در سال سى و هشت هجرى به دنیا آمد و مادرش جهان شاه دختر یزدگرد (سوم) آخرین شاه عجم بود و او یزدگرد پسر شهریار بود))(26) تإیید دیگرى بر این مطلب است که یزدگرد دخترى با نام جهان شاه یا شهربانو داشته است و او همسر امام حسین بود.
در پایان این بخش از مقاله نتیجه مى گیریم:
اولا, شهربانو همسر امام حسین(ع) و مادر على بن الحسین(ع) بوده و از ایرانیان است.
ثانیا, روایات زیاد و نقلهاى معتبر تاریخى در این زمینه وجود دارد که راه را براى هر گونه انکار و افسانه انگارى در مورد این قضیه مى بندد.
ثالثا, شهربانو از شاهزاده هاى ایرانى و به قول برخى از نویسندگان معاصر(27) حداقل از شاهدختهاى ایرانى بوده است.
رابعا, ارادت خالصانه ایرانیان به اهل بیت عصمت و طهارت ارتباطى با نسبت سببى بین اهل بیت(ع) و شاهنشاهان ایرانى نداشته و برخاسته از معرفت نسبت به اهل بیت و روحیه حق جویى آنان بوده و هست. در بخش دوم و پایانى, ادامه زندگینامه این بانو را پى مى گیریم.
1ـ منابع تاریخ اسلام, رسول جعفریان, ص110.
2ـ زندگانى على بن الحسین(ع), سیدجعفر شهیدى, ص9.
3ـ مروج الذهب, على بن الحسین المسعودى, ج1, ص281, (عربى).
4ـ از پرویز تا چنگیز, سیدسعید نفیسى (مقاله در مجله مهر, سال اول), ص70.
5ـ تاریخ یعقوبى, احمد بن ابى یعقوب (یعقوبى), ج1, ص219.
6ـ مجله رساله الحسین(ع) سال اول, شماره دوم, مقاله السیده ((شهربانو)), الشیخ محمدهادى الیوسفى, ص28.
7ـ مناقب ابن شهر آشوب, ابن شهر آشوب, ج4, ص189.
8ـ کشف الغمه, على بن عیسى الاربلى, ج2, ص302.
9ـ منابع تاریخ اسلام, ص239.
10ـ الارشاد, شیخ مفید, ص269.
11ـ[ برخى این کتاب را به ابن خشاب و برخى دیگر به نصر بن على جهضمى و یا ابن ابى الثلج و یا احمد بن محمد فریابى نسبت داده اند]. ن.ک: منابع تاریخ اسلام, ص239.
12ـ اثبات الوصیه, على بن الحسین المسعودى, ص169, (برخى از مورخان این کتاب را از مسعودى نمى دانند.)
13ـ خدمات متقابل اسلام و ایران, مرتضى مطهرى,, ص132 و 133.
14ـ تاریخ یعقوبى, ج1, ص219.
15ـ مروج الذهب, ج1, ص275 (فارسى), ترجمه ابوالقاسم پاینده.
16ـ عیون اخبارالرضا, ج2, ص126 و 127.
17ـ یعقوبى, ج2, ص59.
18ـ الکامل, ابن اثیر, ج3, ص205.
19ـ زندگانى امام زین العابدین(ع), سیدجعفر شهیدى, ص20.
20ـ الکامل, مبرد, ج2, ص93.
21ـ ایران فى عهد ساسانیین, کریستن سن, ترجمه یحیى الخشاب, ص489, (عربى).
22ـ همان, ص488.
23ـ ایران در زمان ساسانیان, کریستن سن, ترجمه رسیه یاسمى, ص659, (فارسى).
24ـ مروج الذهب, ج1, ص284.
25ـ ایران در عهد باستان, دکتر محمدجواد مشکور, ص489.
26ـ اثبات الوصیه, ص169 و 170.
27ـ شیخ هادى یوسفى غروى و رسول جعفریان.