نویسنده

 

تبعیض جنسی
منبع: مقدمه اى بر جامعه شناسى
نوشته: میخائیل اس. بازیس و ریچارد جى گلز(1)
ترجمه: فریبا شایگان

 

 

تفاوتهاى جنسى و منشإ آن
نابرابرى جنسى در آمریکا
نابرابرى جنسى در خانواده و کار
مقدمه
همه ما فرضیاتى در مورد آنچه که براى زن و مرد و پیر و جوان, نرمال و طبیعى است در ذهن خود داریم. ما این را بدیهى مى دانیم که یک فرد 60 ساله نتواند خلبان هواپیماى جت باشد, یا یک فرد 70 ساله نتواند در المپیک موفقیت کسب نماید و یا یک مرد نتواند بچه به دنیا آورد. اما مقصود ما از توجه به جنس و سن, فراتر از تفاوتهاى بدیهى و ظاهرى بین دو جنس در کارکرد تولید نسل مى باشد و حتى فراتر از محدودیتهاى زیستى و بیولوژیکى هر سن از نظر فعالیت و توانایى آنها مى رویم.
عقاید فرهنگى در مورد جنس و سن نتایج اجتماعى معینى دارد. زنان و مردان موقعیتهاى متفاوتى را در جامعه اشغال مى کنند و انتظار مى رود که نقشهاى متفاوتى هم بازى کنند. اطلاع از جنس افراد, خط راهنمایى براى رفتار مناسب با آنها مى باشد. جنسیت افراد تإثیر مستقیمى بر افکار و نوع کارى که فرد مى خواهد انجام بدهد دارد. این واقعیت که یک فرد زن است یا مرد, در واقع هویت اجتماعى و فرصتهاى اجتماعى او را شکل مى دهد. هدف از این متن نشان دادن این مطلب است که چگونه جوامع گوناگون از فاکتورهاى بیولوژیکى چون جنس و سن براى رتبه بندى کردن افراد جامعه استفاده مى کنند. در قسمت اول از این متن که به نابرابرى جنسى توجه دارد, به اصل تفاوت جنسى مى پردازد و اینکه آیا تفاوتهاى جنسى ریشه در بیولوژى و تفاوتهاى زیستى افراد دارد یا ریشه در تمایزات فرهنگى یا اجتماعى کردن آنها دارد؟
بخش دوم متن به نابرابرى جنسى در ایالات متحده آمریکاى امروزى توجه دارد و سپس نابرابرى جنسى در خانواده و کار مى پردازد.

منشإ تفاوتهاى جنسى
جامعه شناسان از واژه جنسSEX) ) براى تعیین هویت بیولوژیکى افراد به عنوان زن یا مرد استفاده مى کنند و واژه نقش جنسىSEX role) ) به رفتار, گرایشها و احساساتى که یک فرهنگ براى زنان و مردان مناسب مى داند اشاره دارد. واژه جنسیت gender)) به طرز فکر شخص یا هویت فرهنگى یک شخص به عنوان یک جنس مذکر یا مونث اشاره دارد. در بیشتر موارد هویت جنسى یک شخص با جنس او منطبق است, اما در برخى موارد این انطباق وجود ندارد.
مرد و زن بودن معناهاى متفاوتى مى تواند داشته باشد. همان طور که الینور ماکوبىEleanor Maccoby) ) عقیده دارد, وقتى یک فرد را به عنوان زن یا مرد توصیف مى کنیم, منظور ما ممکن است این باشد که:
1ـ آنها ویژگیهایى دارند که از نظر جنسى با هم متمایزند.
2ـ آنها ارزشهاى خاصى را در نقشهاى جنسى زنانه یا مردانه مشخص مى کنند, یا
3ـ آنها ویژگیهایى از خود نشان مى دهند که براى جنس مخالف جذاب است.

جامعه شناسان جنسیتgender) ) را به عنوان یک واژه وسیع تر از جنسSEX) ) به کار مى برند. این واژه تمام تفاوتهایى که از مردانه و زنانه بودن احساس مى شود را در بر مى گیرد. در غرب باستان نقشهاى جنسى, زنان آمریکایى را ملزم به داشتن بچه و رفتار دوستانه مى کرد. اینکه خشونت نداشته باشند و آشکارا تمایلات جنسى را نشان دهند تا به مردان احترام گذاشته باشند و در کل انرژى خود را صرف ازدواج و بچه دارى کنند. در عوض انتظار مى رفت که مردان مستقل و پرخاشگر باشند. تسلط و برترى جنسى بر زنان داشته باشند و انرژى و هدف خود را صرف شغل خود کنند. موفقیت یک مرد در ویژگیهاى اکتسابى او اندازه گیرى مى شد و موفقیت یک زن در جذابیتها و روابطش سنجیده مى شد. البته در دو دهه اخیر نقشهاى جنسى تغییر کرده است ولى نه به آن میزان که برخى مردم امید داشتند.
آیا نقشها و هویت جنسى به طور طبیعى تفاوتهاى بیولوژیکى را بیان مى کند؟ یا آنکه آنها را جامعه خلق کرده و اصلا بنیاد بیولوژیکى ندارد یا خیلى کم دارد؟ عقاید در این مورد بیشتر دو قطبى است. در یک طرف افرادى وجود دارند که معتقدند بیولوژى سرنوشت ساز است: ((تفاوتهاى بین مردان و زنان از طریق ژنها و هورمونها تعیین مى شوند و محیط نقش کمى در این میان به عهده دارد.)) این افراد مایلند تا تفاوتهاى جنسى را امرى طبیعى و لازم ببینند. در طرف دیگر کسانى وجود دارند که معتقدند: ((جامعه سرنوشت ساز است)).
الگوى رفتارى مردانه و زنانه محصول اجتماعى کردن است و اثر ژنها و هورمونها را در میان کم مى دانند. افرادى که به این نظریه معتقدند, مایلند تا زنان را به عنوان یک گروه تحت ستم قرار گرفته ببینند.

تفاوتهاى بیولوژیکى
اینکه مردان و زنان با هم متفاوتند قابل تکذیب نیست. مردان اغلب بلندقدتر, سنگین وزن تر و عضلانى تر از زنان هستند. زنان کمتر آسیب پذیرند, کمتر بیمار مى شوند و در هر سنى نسبت به مردان زندگى طولانى ترى دارند. دختران در کودکى زودتر از پسران تکلم مى کنند. خانمها در آزمونهایى که به لحاظ کار دستى داراى پیچیدگى هستند سبقت مى گیرند و مردها در تجسم فضایى, استعداد بهترى دارند.
این تفاوتها از کجا مىآیند؟ معنى آنها چیست؟
الیس روسىAlice Rossi) ) کسى که خود را به عنوان یک زیست شناس معرفى مى کند, به روند تکاملى تفاوتهاى جنسى مى پردازد. ((روسى)) به مقایسه رفتار زنان و مردان در گذشته مى پردازد و مى گوید: در گذشته مردان مى خواستند که قوىهیکل و نیرومند بوده و بینش خوب و توانایى تصمیم گیرى سریع داشته باشند. این ویژگیها انطباق دارد با ویژگیهاى اجداد ما که در هنگام شکار به تنهایى و با اسلحه اى ساده جانوران بزرگ را شکار مى کردند و یا از گروههاى خود در برابر غارتگران دفاع مى نمودند.
زنان در حال حاضر به گونه اى تربیت مى شوند که تحمل و بردبارى داشته باشند و مهارتهاى دستى را یاد بگیرند و این ویژگى با ویژگیهاى زنان در زمان گردآورى غذا که مسوولیت مراقبت از بچه ها و گردآورى غذا را داشتند انطباق دارد. ((روسى)) مى گوید: بیشتر مادران به طور غریزى بچه ها را روى بازوى چپ خود مثل گهواره نگه مى دارند و اینجا مکانى است که نوزاد با شنیدن صداى قلب مادر تسکین مى یابد. مادران در همه فرهنگها با بچه هاى خود زیاد محبت مى کنند, با صداى گریه بچه تحریک مى شوند. و شیر آنها شروع به تراوش مى کند و سینه براى مکیدن بچه آماده مى شود. ((روسى)) نمى خواهد بگوید که مردان نمى توانند از نوزادان خود مراقبت نمایند, بلکه مى خواهد بگوید که آنچه مادران به طور طبیعى دارند را مردان باید یاد بگیرند. دیدگاه زیستى اجتماعى به مقایسه مردان و زنان در رابطه با کارهایى که مى توانند انجام دهند, نمى پردازد بلکه مى گوید بین جنسهاى مختلف در انجام دادن کارها تفاوت وجود دارد, یکى آن را راحت تر از دیگرى انجام مى دهد: ((روسى)) بر این نکته اصرار دارد که تفاوتهاى جنسى به معنى وجود نابرابرى نیست بلکه نشانگر وجود تفاوت است. البته در جوامع صنعتى مدرن که تقسیم کار به وجود آمده است, کمتر مشاغل به نیروى زیاد نیاز دارد. در ضمن هر کسى هم مى تواند به بچه شیر بدهد.

تإثیرات فرهنگى
اگر نقش جنس و جنسیت ریشه در بیولوژى داشته باشد, انتظار از جنسهاى متفاوت باید جهانى باشد, ولى در واقع چنین نیست. همه مى دانند که جوامع مفاهیم اجتماعى را به تفاوت بین جنسها نسبت مى دهند. در بیشتر جوامع پسران و دختران بازیهاى متفاوتى را یاد مى گیرند و پاداشهاى متفاوتى براى رفتار خوب دریافت مى کنند. مردان و زنان خود را به وسیله پوشیدن پوشاک متفاوت, آرایش متفاوت و پیروى از قواعد متفاوت مرسوم از یکدیگر متمایز مى سازند.
همه جوامع ماقبل صنعتى, تقسیم کار را بر اساس جنس داشتند. اما به نظر مى رسد که آنچه به عنوان رفتار مردانه یا زنانه مد نظر است, کاملا با این متفاوت باشد. در جوامع غربى مردم فکر مى کنند که مردان براى انجام دادن کارهاى فوق العاده, بهتر هستند. در بیشتر جوامع آفریقایى زنان هیزمها را حمل مى کنند, محصولات را به بازار مى برند و کارهاى خانه را انجام مى دهند, در صورتى که این کارها از زن به عنوان یک موجود ضعیف و ظریف انتظار نمى رود. در یونان باستان مردان نانآور خانه بودند نه زنان. در توداToda) ) همه مردان کارهاى منزل را انجام مى دهند و فکر مى کنند که زنان شایسته انجام این کار نیستند. ایرانیان معتقدند که زنان منطقى و آرام مى باشند و مردان به لحاظ احساسى تندخو و خشن هستند. در اتحاد جماهیر شوروى تقریبا تمام روانشناسان زن مى باشند. این مورد هم باید اضافه شود که فرهنگهاى متفاوت, شرایط متفاوتى براى تسلط اجتماعى یک جنس به وجود مىآورند, ولى شواهد نشان مى دهد که برخى وحدتها بین فرهنگها وجود دارد. تقریبا در تمام جوامع به نقشهاى مردانه ارزش فرهنگى بالاترى مى دهند.
براى مثال, در برخى جوامع نیوگاینا, زنان مسوول پرورش سیب زمینى شیرین و مردان مسوول پرورش سیب زمینى هندى مى باشند. سیب زمینى شیرین غذاى هر روز مردم است, ولى سیب زمینى هندى غذاى لذیذى است که براى مهمان اندوخته مى شود. در هر کجا و هر فرهنگى (البته درجات متفاوت) زنان پست تر از مردان به نظر مى رسند. این مطلب را شرى اورتنرSherry ortner) ) مردم شناس در سال 1974 نوشته است که مردم شناسان دیگر هم با او موافق هستند. نابرابرى جنسى مى رود تا جهانى شود و هیچ توضیح ساده اى هم براى علت این امر وجود ندارد.

اجتماعى کردن جنسى
اولین سوالى که مردم از پدر و مادر جدید مى کنند این نیست که آیا بچه سلامت است؟ بلکه مى پرسند پسر است یا دختر؟ تا وقتى که ما جنس بچه را ندانیم, نمى توانیم نسبت به او نظر دهیم و یا براى او هدیه اى انتخاب کنیم. پاسخ به سوال پسر است یا دختر نتایج اجتماعى فورى و ضرورى دارند.
یک گروه از محققان (روبینRubin) ), پرونزانوProvenzano) ), و لاریاLuria) ) در سال 1974) به سى نفر از والدینى که تازه بچه دار مى شدند ـ 15 نفر داراى پسر و 15 نفر داراى دختر ـ در اولین روز بعد از تولد فرزندشان پرسشنامه اى دادند. اگر چه ارزیابى پرستاران از بچه ها نشان مى داد که آنها از نظر سایز, تن صدا, فعالیت و دوست داشتنى بودن برابر و یکسان هستند, ولى با این حال والدین دختران بچه هاى خود را به عنوان مهربان, ظریف و مطیع ارزیابى کردند و والدین پسران, نوزاد خود را به عنوان قوى, دلیر و زیرک توصیف مى کردند.
براى یک غریبه مشکل است که یک بچه یک ساله را پسر یا دختر بداند و شاید از ظاهرشان که پسران لباس آبى و دختران لباس صورتى مى پوشند بتوانند آنها را تشخیص دهند.
یک تیم تحقیقاتى دیگر شامل ویلWill) ), سلفSELF) ) و دیتنDaten) ) در سال 1974 عکس العمل هاى مادران را در مورد بچه هاى شش ماهه خود مطالعه کردند. همه مادرانى که بچه هاى آنان دختر بودند به فرزندانشان عروسک مى دادند نه قطار. مطالعات نشان داد که والدین با بچه هاى پسر خود بیشتر بازیهاى فیزیکى انجام مى دهند ولى با دختران بیشتر صحبت مى کنند. پسران را به هوا پرت مى کنند ولى دختران را با ملایمت نگهدارى مى کنند. امروزه بیشتر والدین ادعا مى کنند که در رفتارشان با بچه ها تفاوتهاى جنسى را در نظر نمى گیرند و معتقدند که پاکیزه بودن و مورد توجه قرار گرفتن همان طور که براى دختران مهم است, براى پسران هم مهم مى باشد. همچنین معتقدند که براى دختران هم مثل پسران اظهار نظر کردن, رقابت کردن و استقلال مهم مى باشد. اما آنها فرزندان خود را به گونه اى متفاوت درک مى کنند. والدین تمایل دارند تا پسران در حال رشد خود را به عنوان بچه هایى شلوغ و پر سر و صدا و دختران را تمیز و داراى رفتارى بهتر توصیف کنند.
به هر حال اگر چه والدین سعى مى کنند بچه ها را به طرف یک هدف اصلى اجتماعى کنند ولى آنها معتقدند که از دو نقطه متفاوت شروع مى کنند چون هر دو جنس مجموعه اى از استعدادها و توانایى هاى متفاوت دارند.
اجتماعى کردن جنس به صورت بخشى از یک ((برنامه آموزش پنهانى)) در مدرسه هم تقویت مى شود. حتى زمانى که معلمان سعى دارند که با هر دو جنس به طور برابر رفتار کنند, باز خطا و تبعیض به میان مىآید. یک مشاهده گر که عکس العمل معلم را با دو بچه سخت کوش ثبت مى کند, مى نویسد: اول معلم (زن) نزد پسر رفت و محکم روى میز کوبید و گفت: این درست است, این را علامت بزن. و سپس کنار دختر رفت و گفت: این درست است اجازه بده تا من به شما کمک کنم. این رفتار معلم, دو پیام پنهانى متفاوت را در مورد تلاش بچه ها مى رساند و آن اینکه پسران خودکفا هستند و انتظار مى رود که موفقیت را خود کسب کنند و دختران نیاز به کمک دارند و به تنهایى نمى توانند موفق شوند.
محقق دیگر از عکس العمل یک معلم نسبت به دعواى بچه ها گزارش مى دهد که: یک دختر کلاس ششم با یک پسر در حال دعوا بودند, وقتى که دختر به کشاله ران پسر لگد زد, پسر برگشت و یک سیلى محکم به صورت دختر زد. پاسخ معلم چه بود؟ معلم گفت: صبر کن ببینم, شما نمى دانید که ما هرگز دختر را نمى زنیم؟ از بین این دستهاى پنهانى که وجود دارد, این ایده تلقین مى شود که دختران طبیعتا ضعیف و بدون دفاع هستند.
مطالعه کتابهاى درسى بچه ها و برنامه هاى تلویزیون نیز چنین الگوى مشابهى را به وضوح نشان مى دهد. برنامه هاى تلویزیون این کلیشه سازیهاى جنسى را تقویت مى کند. مردان بیشتر از زنان (سه به یک) در مواقع پربیننده تلویزیون حاضر مى شوند. زنان در نمایشهاى کمدى و بیشتر به صورت جوان و جذاب روى صحنه مىآیند. زنان نسبت به مردان کمتر احتمال دارد که بیرون از خانه کار کنند و کسانى هم که در بیرون از منزل کار مى کنند بیشتر مجرد یا مطلقه هستند. مردان بیشتر مایلند تا پیرتر, ثروتمندتر, قدرتمندتر و در به دست آوردن کار و خانواده موفق تر جلوه کنند. قهرمانان تلویزیونى بیشتر تمایل دارند تا در نقشهایى چون پلیس, دکتر, گزارشگر و گاو بازى کنند و بیشتر دوست دارند تا خانواده یا رییسشان را شاد کنند. تصویر مردان در تلویزیون ممکن بود همان کلیشه سازیهاى زنان را داشته باشد اما مردان بیشتر شوخ شاد هستند. در آگهیهاى تلویزیونى زنان ممکن است در نقشهاى کارى و مردان در نقشهاى خانه دارى نشان داده شوند, اما 90 درصد مواقع گوینده تلویزیون مرد است.
گروههاى همالان (همسالان) نیز تمایز جنسى را تقویت مى کنند. در واقع بچه هاى دیگر بیشتر از والدین کودکان, روى اسباب بازیها و پوشاک مناسب دختران و پسران دارند نظر مى دهند.
با وجود این پیامهایى که به طور مرتب, زیرکانه, یا غیر زیرکانه رفتار مناسب با جنسیت را به ما گوشزد مى کنند, نکته تعجبآور اینجاست که تحقیقات نشان مى دهد که پسران و دختران بیشتر از اینکه با هم متفاوت باشند به یکدیگر شبیه هستند.
مطالعه اخیر بلوکBlock) ) (1987) تفاوتهاى جنسى را در جهتهاى مورد انتظار نشان مى دهد. به طور مثال دختران بیشتر وقتشان را براى کارهاى خانه مى گذرانند و پسران بیشتر بازیهاى خشن مى کنند. اما تفاوتها بسیار کوچک و معمولى بود.
در یک مطالعه دیگر الینور ماکوبىEleanor Macccoby) ) و جکلینCarol Jacklin) ) (1974) بیش از 1400 مطالعه در مورد تفاوتهاى جنسى را مرور کردند و در نهایت به این نتیجه رسیدند که بیشترین عقاید در مورد تفاوت بین دختران و پسران در افسانه ها وجود دارد. آیا دختران جامعه پذیرتر از پسران هستند؟ نه, در واقع پسران به میزان بالایى تإثیرپذیرتر از همسالان خود بودند و بیشتر به نظرات همبازىهاى خود توجه داشتند. پس آیا دختران نسبت به پسران تإثیرپذیرترند؟ خیر, هر دو جنس به میزان برابرى مى خواهند مثل دیگران باشند. آیا دختران نسبت به پسران کمتر بلندهمت هستند؟ دوباره خیر, در واقع تحت شرایط طبیعى به نظر مى رسد که دختران نسبت به پسران موفق تر هستند. حداقل تا دبیرستان و دانشگاه دختران موفق ترند. در آزمونهاى استانداردشده, رتبه هاى بالاتر کلاس را دختران به دست مىآورند و این مواقعى رخ مى دهد که آنها پسرانى را که انگیزه بیشترى نسبت به دختران دارند به مبارزه مى طلبند. آیا دختران نسبت به پسران مهربان ترند؟ دختران ممکن است مایل باشند تا از بزرگتران اطاعت کنند اما چنین نیست که نسبت به پسران بیشتر به گروههاى فشار پاسخ مثبت دهند.
تنها چهار تفاوت جنسى اثبات شده است:
1ـ پسران پرخاشگرترند
2ـ پسران استعداد تجسم فضایى بیشترى دارند
3ـ پسران نسبت به دختران توانایى ریاضى بیشترى دارند
4ـ دختران توانایى شفاهى بیشترى دارند.
اما در کل تفاوتهاى فردى در درون هر جنس به مراتب سنگین تر و مهم تر از تفاوت بین دو جنس است.

زنان, اقلیت 52 درصدى
همان طور که از تفاوتهاى نژادى براى عقلانى جلوه دادن نابرابریهاى سیاهان استفاده شده, همان طور هم تفاوتهاى بیولوژیکى مى خواسته نابرابرى رفتار زنان را توجیه کند. جنس گرایىSEXISM) ) این عقیده است که تفاوتهاى جنسى, تبعیضات علیه زنان و استعمار زنان را توجیه مى کند و جنس گرایى در واقع همان اثر نژادپرستى را داشته است.
زنان در ایالات متحده آمریکا از نظر تعداد در اکثریت هستند و بیش از 52 درصد جمعیت را تشکیل مى دهند, با این حال در آنجا با تعریفى که لوئیس ورثWirth) Louis) از گروه اقلیت مى دهد, تطبیق مى کند. با کمى تجدید نظر از نظر ((ورث)) یک گروه اقلیت عبارتست از: گروهى از مردم که به دلایل فیزیکى یا ویژگیهاى فرهنگى از دیگرانى که در جامعه آنها زندگى مى کنند جدا هستند, رفتارهاى متفاوت و نابرابر با دیگران دارند و خود را هدف تبعیضات جمعى مى بینند.
تعریف لوئیس ورث از دو جزء ترکیب شده است; یکى جزء عینى (واقعیت تبعیض که وجود دارد) و دیگر جزء ذهنى (یعنى آگاهى و رنجشى که از این رفتار نابرابر در افراد وجود دارد). این گروه اقلیت گروهى هستند که احساس مى کنند درک نشده اند, مورد تبعیض قرار گرفته و رفتارهاى نابرابر براى آنها معقول و قابل توجیه نیست.
به هر حال زنان امروز هر دو فرض را دارند, آنها حق برابر و فرصت برابر در جامعه ما ندارند. و بیشتر آنها از این موضوع آگاه هستند. هلن هاکرHaacker) Helen) کسى است که کلیشه سازى زنان و سیاهان را مقایسه کرده است که در جدول شماره 1 نشان داده شده است. او از اولین کسانى بود که مى خواست زنان را به عنوان یک گروه اقلیت توصیف کند.
در برخى موارد زنان با دیگر گروههاى اقلیت تفاوتهایى دارند از جمله اینکه از نظر مکان سکونت جدا نشده اند و بیشتر با مردان زندگى مى کنند. (با پدران, پسران, شوهران, برادران خود در تمام دوران زندگى) اگر چه آنها از بسیارى از حقوق و فرصتهایشان محروم شده اند ولى به شکل ایدهآلى در اشعار و آوازها به عنوان افرادى لطیف, شکننده و ایثارکننده عشق و مراقبت معرفى مى شوند. اما به نظر مىآید که بسیارى از زنان امروزه این ایدهآلها را به عنوان امرى مقدس در بهترین وجه آن مى بینند و این عامل مى تواند آنها را در یک جدول 1

یک چشم انداز تاریخى: پایگاه گروه اقلیت زنان و سیاهان
توصیف توسط هلن هاکر در 1951
سیاهان ــ زنان

1ـ ویژگیهاى اجتماعى قابل رویت:
پوست سیاه, لباسى متفاوت, ـ ویژگیهاى جنس دوم لباس متفاوت, دامن و غیره
دستمال گلدار و آرایش پرزرق و برق
2ـ شهرت خاص (آنچه به آنها نسبت داده مى شود)
کوته فکر, مغز کوچکتر, کم استعداد, فاقد پیچیدگى, ـ کوته فکر, مغز کوچک, کم استعداد, فاقد پیچیدگى,
آزادى زیاد در لذت غریزى, بسیار احساسى, بدوى ـ وظیفه ناشناس, ناسازگار, احساسى, فاقد وجدان قوى,
و بچگانه, داراى حسادت جنسى, به طور کلى ((پست)) ـ زنان به عنوان بى ثبات و ضعیف تر
3ـ پایگاه عقلانى ـ جاى زنان در خانه است
ـ همه فکر مى کردند که در جاى خود حق دارند ـ افسانه رضایت زنان
ـ افسانه رضایت سیاهان ـ زنان از اینکه نقش اطاعت پذیرى داشته باشند راضى اند
4ـ گرایشهاى تطابقى (همسازى)
لهجه و صداى التماسآمیز / روش متمایز ـ صداى خندهآمیز
پنهان کردن احساسات واقعى ـ روش چاپلوسى
زرنگتر از سفیدپوستان هستند ـ فریب (گول زدن زنانه)
مطالعه دقیق نظرات گروه مسلط ـ زرنگتر از مردان بودن
تقلید آشکارا از دستورات: نشان دادن جهالت ـ مطالعه دقیق نظرات گروه مسلط
ـ نیازمند کمک
5ـ مسایل مشابه:
نقش آنها به طور مشخص تعریف نشده, و بین پایگاه اکتسابى و پایگاه محول تضاد وجود دارد.
محور کاملا محدودکننده جاى بدهد. در بخش بعدى از اشعار صرف نظر کرده و نگاهى به واقعیت نابرابرى جنسى در کار و خانواده مى اندازیم.

نابرابرى در کار
از زمانى که زنان به کارهاى بیرون از خانه پرداخته اند, مدت زیادى نمى گذرد. اما این داراى ارزش است که از چگونگى رشد زنان و مشارکت آنان در کار سخن بگوییم. تا قبل از سال 1960 تنها 35 درصد از زنان آمریکایى مشاغلى بیرون از خانه داشتند و امروزه 56 درصد این کار را انجام مى دهند. در سال 1960 تنها 16 درصد از مادران همراه با بچه هایشان در بیرون از خانه شاغل بودند ولى امروز این تعداد بیش از 56 درصد مى باشد به علاوه 57 درصد از اینها بچه هاى زیر 6 سال دارند.
امروزه زنان فقط براى پول کار نمى کنند. 75 درصد زنانى که کار مى کنند یا مجرد هستند, یا قبلا ازدواج کرده اند و یا با مردى که با درآمد کمتر از 15000 دلار در سال دارد ازدواج کرده اند.
در حدود 4 درصد (یک میلیون یا بیشتر) از اینها با مردانى ازدواج کرده اند که اخیرا بیکار شده اند. این زنان به شغل خود براى پرداخت اجاره بهاى منزل یا خرید خوار و بار احتیاج دارند.
مثل دیگر اقلیتها, زنان هم حقوق قانونى ((مزد برابر براى کار برابر)) را در دهه 1960 به دست آوردند. هنوز موقعیت بازار کار اصلاح نشده است. به طور متوسط در برابر هر دلار که امروزه به مردان پرداخت مى شود, زنان تنها 64 سنت دریافت مى کنند همان طور که در سال 1939 چنین بود. این بدان معناست که یک زن مجبور است 10 روز کار کند تا مزدى برابر 6 روز کار مرد را دریافت نماید. چرا باید این طور باشد؟ به جاى یک جواب, یک تعداد ازفاکتورها در اینجا نقش بازى مى کنند:
یکى تبعیضات بالفعل در بازار کار است. دنیاى کار مردان و زنان جدا و نابرابر است. زنان در مشاغلى که پیش از این متعلق به مردان بود پخش شده اند. بین سالهاى 1970 و 1985 ـ 290000 زن مشاغلى در زمینه هاى حقوق, پزشکى, روزنامه نگارى و آموزشهاى سطح بالاى دانشگاهى پیدا کردند و 220000 زن دیگر مشروب فروش, افسر پلیس, تایپیست و تلفنچى شدند. اما این زنان استثنایى بوده اند. در همان زمان 3 / 3 میلیون زن در مشاغل سنتى زنان مشغول به کار بوده اند. سه نفر از چهار نفرى که کار مى کردند مشاغلى چون منشى گرى, خدمتکارى, کارگرى کارخانه و فروشندگى مغازه داشته اند. مشاغلى که حقوق پایین دارند امنیت شغلى پایین و فرصت ترقى کمى دارند. کارهاى دفترى شغل واقعى زنان شاغل شده است. زنان نسبت به مردان کمتر احتمال دارد که مشاغل تمام وقت بگیرند تا از این طریق درآمدشان را افزایش دهند و از عضویت در اتحادیه بهره مند شوند. وقتى زنان به سمت مشاغل بااعتبار و پردرآمد مى روند باز هم این مشاغل براى زنان داراى درآمد کمتر, اقتدار کمتر و پایگاهى پایین تر از همان شغل براى مردان است.
بیشتر زنانى که دولت آنها را ((کارگران فنى ـ حرفه اى)) مى نامد پرستاران, مددکاران اجتماعى, معلمان مدارس ابتدایى و تکنسین هاى بیمارستانى هستند, نه فیزیکدان, وکیل, یا پروفسور دانشگاه.
در این مورد مى توانید به جدول شماره 2 نگاه کنید.
به هر حال زنان شاغل اغلب در این گونه مشاغل متخصص مى شوند. براى مثال, زنان پزشک تمایل دارند تا متخصص اطفال, متخصص زنان, روانپزشک (که کارکردهاى زنانه را انجام مى دهد مثل مراقبت از بچه ها, زنان و کسانى که مشکل روانى دارند) باشند, به جاى اینکه جراح بشوند (یعنى کسانى که کارهاى مردانه انجام مى دهند مثل ترمیم بدنهاى شکسته).
به هر حال این موفقیت در حال تغییر است. جدول شماره 2 نشان مى دهد که تفاوت توزیع مردان و زنان در مشاغل نامبرده طى 6 سال گذشته بیشتر هم شده است.
جنبش حقوق برابر در سال 1963 و جنبش حقوق مدنى در سال 1964 این که به یک عضو از یک گروه شغلى مبلغ کمترى نسبت به یک شخص دیگر در همان شغل پرداخت شود را غیر قانونى اعلام کردند.
با وجود این قوانین شواهد زیادى در دست است که زنان نمى توانند حقوق برابر براى همان کار که مردان انجام مى دهند دریافت کنند. براى مثال زنان فروشنده 57 درصد از آنچه که همکاران مرد مى گیرند دریافت مى کنند, کارکنان دفترى زن 60 درصد و اساتید دانشگاه زن 6 / 74 درصد آنچه همکاران مردشان مى گیرند دریافت مى کنند. به جدول 3 در این خصوص نگاه کنید.
بخشى از تفاوت ممکن است در ارتباط باشد با انواع مشاغل زنان و مردان در درون یک رشته, براى مثال زنان فروشنده تمایل دارند تا شغل ثابت داشته باشند در حالى که مردان بیشتر احتمال دارد که مشاغل مإموریتى را بگیرند (و پول بیشترى را به دست آورند) اگر چه ممکن است کارفرمایان زنان را براى کارهاى باامنیت بالا و درآمد پایین انتخاب کنند یا زنان خودشان چنین شغلهایى را انتخاب نمایند که در مورد آن بحث خواهد شد.

جدول شماره :2
تبعیض جنسى در محل کار:
تغییر در دهه 1980
مشاغل ـ 1983 ـ 1989

O مشاغلى که زنان در آن تسلط دارند:
ـ پرستاران ـ 8 / 95 ـ 6 / 83
ـ فروشندگان ـ 7 / 69 ـ 1 / 68
ـ معلمان مدارس ابتدایى ـ 3 / 83 ـ 1 / 78
ـ منشى ـ 0 / 99 ـ 3 / 94
ـ پذیره گر ـ 8 / 96 ـ 3 / 81
ـ تحویلدار بانک ـ 0 / 91 ـ 2 / 86
ـ کارگران خانه دار خصوصى ـ 1 / 96 ـ 7 / 93
O مشاغلى که مردان در آن تسلط دارند:
ـ پزشک ـ 8 / 15 ـ 0 / 16
ـ وکیل و قاضى ـ 8 / 15 ـ 8 / 25
ـ مهندس ـ 8 / 5 ـ 9 / 7
ـ معلمان کالج و دانشگاه ـ 3 / 36 ـ 0 / 46
ـ عضو هیإت رییسه و رییس ـ 4 / 32 ـ 7 / 40
ـ مدیر ـ 8 / 21 ـ 9 / 44
ـ خدمات شخصى (آتش نشانى پلیس, کارآگاه)8 / 812 / 17
ـ صنعتگر, تعمیرکار ماشین1 / 68 / 22
ـ متصدى وسایل نقلیه موتورى2 / 49 / 9

from V.S Bureau of Labor statistics Employment and Earnings, January 1984. SOURCE: Adapted

آموزش و پرورش نمى تواند همان حقوقى را که به مردان پرداخت مى کند به زنان هم بپردازد. در سال 1980 به طور متوسط درآمد زنان با سه سال تحصیل دانشگاهى 2000 دلار کمتر از مردانى بود که فقط تا کلاس هشتم درس خوانده بودند.
در سال 1985 یک راننده کامیون با 9 سال سواد حدود 16000 دلار دریافت مى کرد, در حالى که یک پرستار با 14 سال سواد, کمتر از 12000 دلار دریافت مى کرد. به هر حال به طور سنتى به شغلهاى زنانه مبلغ مورد پرداخت به مردان, تعلق نمى گیرد. اگر چه در همان سطح از مهارت و تربیت هم باشند. دلایل آمارى از حق زنان دفاع مى کند تا نه تنها دریافت برابر براى کار برابر, بلکه همچنین پرداخت قابل مقایسه با ارزش کار را تقاضا کنند. بیش از 12 دولت قانون گذرانده اند و کمیته هایى وضع کرده اند تا تبعیض دستمزد بر اساس جنس را حذف کنند, اما تضادگرایان بحث مى کنند که این غیر ممکن است تا بتوانند ضوابط عینى و واضحى براى تثبیت ارزش یک شغل پیدا کنند. به هر حال همان طور که صنعت پیشرفت کرده براى مثال با اختراع کامپیوتر, مرزهاى جنسى هم براى مشاغل پیدا شده به نحوى که زنان را در وضع نامساعدترى نگه مى دارد. براى مثال ((اپراتورى کامپیوتر)) که به نظر مى رسد یک پایگاه نسبتا بالایى در بین مشاغل مردانه داشته باشد باز باعث شده که این شغل یک پایگاه نسبتا پایینى در مشاغل زنانه داشته باشد. عضو هیإت رییسه بودن, جزو مشاغل مورد علاقه خاص زنان است. بین 1972 و 1983 تعداد زنان رییس در آمریکا بیش از دو برابر شده و به 2 / 3 میلیون رشد کرده است. اول زنى که یک صندلى در بازار سهام نیویورک خرید ـ موریل سیبرت ـ در سال 1967 بود. همان طور که زنان بیشتر مدیر شده اند, نظر مردان هم نسبت به توانایى آنان بالا رفت. در سال 1965 کمتر از ده درصد مردان در یک تحقیق گفتند که آنها (زنان مدیر) مطلوبیت بالایى دارند.
در نیمه دهه 1980 یک سوم این را گفتند. در سال 1965 ـ 51 درصد از مردان فکر مى کردند که زنان از نظر خلقى و مزاجى براى مدیریت مناسب نیستند, و در سال 1985 یک اقلیتى (کمتر از 20 درصد) این نظر را داشتند.

جدول شماره 3
شکاف درآمدى ـ میانگین دریافت مبلغ سالانه کارگران تمام وقت ـ بر اساس شغل

شغل ـ درآمد مردان (دلار) ـ درآمد زنان (دلار) ـ نسبت زنان به مردان
ـ مدیر هیإت رییسه ـ 36055 ـ 21874 ـ 60 درصد
ـ متخصص ـ 35839 ـ 24565 ـ 68 درصد
ـ فنى ـ فروشندگى ـ 26656 ـ 16331 ـ 61 درصد
ـ خدمات ـ 17320 ـ 11000 ـ 63 درصد
ـ مشاغل دقیق ـ 24931 ـ 17190 ـ 68 درصد
ـ کارخانه و کارگر ـ 20571 ـ 13025 ـ 63 درصد

منبع: اداره سرشمارى آمریکا, گزارش رایج جمعیتى, 1987

ـ امروزه تقریبا نیمى از مردان مى گویند که وقتى رییس آنها زن است احساس راحتى بیشترى دارند. در مقایسه با 25 درصد که در سال 1965 این را مى گفتند. اما به نظر مىآید که زنان به طور کامل در قله پذیرفته نشده اند. خیلى از مردان و زنان معتقدند موانع نامرئى وجود دارد; این موانع نامرئى همان که مجله ـ وال استریت ـ آن را ((سقف شیشه اى مى نامد)). کارگزاران احساس مى کنند که حضور زنان فضاى صمیمى (مدیران) را به هم مى ریزد.
مدیران مرد عادت به مبادله اطلاعات و تقویت دوستى یکدیگر دارند, با یکدیگر بازى گلف مى کنند, یا شوخى هایى که متکى به چیزهاى ورزشى و جنسى و نظامى است با هم دارند که با بودن زنان در کنار خودشان احساس ناراحتى مى کنند.
مردهایى که آرزوى ارتقإ دارند, زنها را مورد سوء استفاده قرار مى دهند, با غرور صحبت از بهره کشى زنان در خانواده مى کنند. زنان در مقامات بالا ناچارند طورى رفتار کنند که گویى زندگى خصوصى وجود ندارد.
((موانع نامرئى)) در درون دلارها و سنتهاى گم شده تفسیر مى شود.
بدون استثناهاى نادر, زنان رییس نمى توانند درآمدى به میزان همکاران مردشان داشته باشند. طبق یک تحقیق جداگانه که توسط ((هاروارد)) هدایت شد, شرکت ((استنفورد, رند)) به زنان فوق لیسانس تجارت, همان شهریه اى را که به مردان فوق لیسانس تجارت پرداخت کرده اند, داده اند (یعنى 29584 دلار در سال 1985) اما صرف نظر از شرکتى که براى آن کار مى کنند یا شغلى که آنها دارند, در طول ده سال آنها در حدود 20 درصد کمتر از مردان همکار خودشان درآمد داشته اند. یک دلیل مهم براى این تفاوت به نظر مى رسد این باشد که این زنان به میزان بالایى در مشاغلى از شرکت جاى گرفته اند که فرصت کمترى براى ترفیع و ترقى دارند. براى مثال آنها ممکن است پرسنل مدیران شوند به جاى آنکه خودشان کار مدیران را انجام دهند. سرانجام, زمانى که کار مى کنند نقش متضادى را تجربه مى کنند که مردانى که کار مى کنند نمى توانند با آن برخورد کنند. وقتى یک زن حامله مى شود, موقعیت او در بازار کار ضعیف مى شود. برآورد شده که 60 درصد از زنانى که کار مى کنند از طریق ضمانت مرخصى زایمان حمایت نشده اند. بسیارى از آنان وقتى که کارفرمایانشان مى فهمند که آنها باردار هستند از کار اخراج مى شوند و وقتى بعد از تولد به کار باز مى گردند با آنان مانند تازه مزدبگیران رفتار مى شود. و همچنین از ارشدیت آنان کم مى شود و بسیارى از مادران جدید کار نیمه وقت و شغلهاى کم درآمد نزدیک به خانه شان را قبول مى کنند زیرا آنها استطاعت ندارند که پرستار بچه پیدا کنند. طبق یک برآورد, زنان 20 درصد درآمدشان را بعد از بچه دار شدن از دست مى دهند. مردان به ندرت مجبور مى شوند که بین داشتن یک حرفه و داشتن یک خانواده یکى را انتخاب کنند.

نابرابرى در خانواده
زنان آمریکایى بسیارى از حقوق قانونى خود را هنگامى که ازدواج مى کردند از دست مى داده اند و همسران اجازه دارایى خودشان را هم نداشتند. آنها نمى توانستند خواسته و آرزویى داشته باشند. یک شوهر حق داشت تا هر درآمدى را که همسرش داشت یا به ارث مى برد را بدون مشورت با او تعیین کند. او حق داشت روى مذهب یا آموزش فرزندانش تصمیم بگیرد و یا قیمتى براى آنها انتخاب کند. او همچنین حق داشت که اگر همسرش نافرمانى مى کرد او را تنبیه کند.
حالا قوانین تغییر کرده اگر چه در تعدادى از جنبه ها, نه در همه موارد. هنوز هم مرد حق قانونى دارد تا با همسرش مقاربت داشته باشد اگر چه او راضى نباشد یا نخواهد (حقى که مورد بحث قرار مى گیرد در دادگاهها). او (مرد) به طور قانونى وظیفه دارد تا به خانواده اش سرویس بدهد بدون اینکه پولى دریافت کند. اگر چه مرد ضمانت کرده که از همسرش حمایت کند, اما زن نسبت به درآمدش و چگونگى خرج کردن آن هنوز حق قانونى ندارد. گرایش به سمت ازدواج و خانواده به میزان وسیعترى دستخوش تغییر شده است. امروزه بیشتر شوهران و همسران دوست دارند ازدواجشان را به عنوان یک مشارکت برابر ببینند. براى مثال یک تحقیق از دانشجویان دانشگاه (کالج) نشان مى دهد که از هر سه مرد دو نفرشان دوست داشتند همسران آینده شان به طور برابرى در درآمد خانواده مشارکت داشته باشند. آنها ازدواجى که دو نفر درآمد داشته باشند را به عنوان فرصتى براى زندگى بهتر مى دانستند, نه به عنوان تهدید نقش سنتى مرد به عنوان نانآور خانواده.
در همین مطالعه دو نفر از سه مرد مى گفتند که آنها انتظار دارند وظایف خانواده را تقسیم کنند و مى خواستند تا بیشتر وقتشان را به پرورش دادن فرزندانشان اختصاص دهند, همان طور که همسرانشان این کار را انجام مى دهند. اما مطالعات دیگر که هماهنگ با این تحقیق بوده نشان داده که به طور واقعى زندگى خانوادگى نمى تواند چنین تساوىگرایى ایدهآلى داشته باشد, تغییر در گرایش موجب تغییر در رفتار نشده است.
در بیشتر ازدواجهاى دو درآمدى امروزه, کار همسر (زن) دو نوبته شده است یکى در محل کار و دیگرى در خانه.
کار همسران در بیرون از خانه هنوز اغلب به عنوان ((فقط یک شغل)) در نظر گرفته مى شود در حالى که استخدام شوهران به عنوان یک ((حرفه)) تهدید شده است. کاهش درآمد همسران به عنوان یک توجیه عقلانى خدمت مى کند به اینکه بیشتر کارهایى مثل فروشندگى, آشپزى, نظافت و رختشویى کردن را زنان انجام دهند. اگر یک شوهر شام را بپزد یا رختشویى کند, این معمولا به عنوان کمک به همسر تعریف مى شود ولى براى یک زن هنوز یک شغل است. به طور متوسط زن 30 ساعت از هفته را در این شغل (خانه) دوم کار مى کند. در مقایسه با شوهرش او در هر سال یک ماه اضافه تر کار مى کند.
((آرلى هوچسچیلد)) جامعه شناس (1989) در مصاحبه اش با پنجاه زن که کار مى کردند, فهمید زنانى که معمولا یک دایره مشکى (حلقه مشکى) زیر چشمانشان داشتند, از خواب چنان صحبت مى کردند که آدمهاى گرسنه از غذا صحبت مى کنند (شدیدا بى خوابى کشیده بودند).
در مورد مسوولیت بچه ها مردان تمایل دارند تا به گردن زنان بیفتد. حتى اگر یک مادر بعد از دوران باردارى (زایمان) به سر کار برگردد, این فرصت براى او وجود دارد که اگر بچه اش بیمار شود یا پرستار نتواند او را نگه دارد, او از مرخصى روزانه براى مراقبت از بچه استفاده کند. بسیارى از پدران کهنه بچه را عوض مى کنند, به بچه هایشان با شیشه شیر مى دهند, در شب بچه هاى بزرگتر را به رختخواب مى برند, آنها را روز شنبه به بیرون مى برند. به آنها دوچرخه سوارى مىآموزند و شبیه به این. اما این مادر است که معمولا مسوولیت روزمره و دنیوى بچه را به عهده مى گیرد, مسوولیتى که هرگز در تربیت بچه پایان نمى پذیرد. توجه به اینکه بچه جوراب کافى دارد, دستکشش را مى پوشد, سبزیجات مى خورد, یا تکالیفش را هر شب انجام مى دهد و مانند اینها.
چرا مردان نمى توانند بیش از این در خانه کارى انجام دهند؟ در یک مطالعه (رابینسون) در سال 1975 فهمید که همسران آنها نمى خواهند که بیش از این انجام دهند. تنها دو همسر از ده همسر گفتند که مى خواهند شوهرانشان بیش از این کارى در خانه انجام دهند. دلیلش ممکن است این باشد که زنان مایل نیستند تا این بخش از کار خود را به مردان بدهند. ارزیابى از خود زنان متکى است به اجراى نقشهاى سنتى زنانه شان (همان طور که در مورد نقشهاى بیرون از خانه چنین است). و اینکه آنها این گونه اجتماعى شده اند تا فکر کنند که براى مردان ناشایست است که کارهاى خانه را انجام دهند. به هر حال براى زنانى که بیرون از خانه کار نمى کنند این الگو به میزان زیادى واقعیت دارد.
مطالعه مشارکت قدرت در خانواده, تمرکز دارد روى کسى که در خانه تصمیم گیرنده است. اگر چه شوهران و همسرانشان اغلب مى گویند که با مشورت یکدیگر تصمیم مى گیرند, اما نقشى که آنها در فرآیند تصمیم گیرى ایفا مى کنند ممکن است کاملا متفاوت باشد. همان طور که یک قاعده عمومى است, شوهران قدرت هماهنگ کننده دارند, آنها تمایل دارند تا در تصمیمات مهمى که مراحل زندگى را مشخص مى کند حرف آخر را بزنند. و به طور کلى زنان ((قدرت اجرایى)) در درون خطوط مشخص شده را دارند و بیشتر تصمیمات روزمره را آنها مى گیرند. تفاوت بین قدرت هماهنگ کننده و اجراکننده تفاوت بین تصمیم گیرى است, اگر چه خانواده تصمیم گرفته که یک ماشین بخرد و رنگ آن هم مشخص شده است.
شواهدى وجود دارد که نشان مى دهد همسرانى که کار مى کنند نسبت به همسرانى که کار نمى کنند قدرت بیشترى در خانواده دارند, بویژه روى اینکه چه وقت بچه دار شوند و چگونه بچه دار شوند, اما ((پلز)) نشان داد که اکثریت فراوانى از آمریکاییان (چه مرد و چه زن) معتقدند که حتى وقتى که هر دو زوج کار مى کنند شغل شوهر در اول قرار مى گیرد (به جدول 2 نگاه کنید).
سرانجام, وقتى که خانواده از هم پاشیده مى شود, زنان بیشتر از مردان رنج مى کشند. همان طور که ((لینور لیتزمن)) نظر مى دهد در ((انقلاب طلاق)) (1985) نه شکست طلاق (که اجازه مى دهد یک ازدواج پایان بپذیرد بدون دلیل) بحث کرده که بسیارى از زنان در طلاق صدمه بیشترى مى بینند.
در طلاقهاى بدون شکست, به طور معمولى قضات با هر دو والدین به صورت برابر و مساوى رفتار مى کنند. این بدین معناست که هر کدام نیمى از درآمد خانواده را به دست مىآورند, زن مى تواند خودش را حمایت کند (تإمین کند). در کمتر از 15 درصد از طلاقها زنان نفقه شان را بخشیده اند. زنان مسن ترى که در طول زندگى خود کار خانه کرده اند یا کسانى که کارهاى کمى انجام مى داده اند تا درآمد خانواده را تکمیل کنند, تقریبا همیشه سهمى کمتر از استاندارد زندگى دریافت کرده اند, همان مطالعه نشان داده که زنان با بچه هاى وابسته به خود نیز چنین بوده اند. وقتى که یک خانواده از هم پاشیده مى شود, مردان کمتر احتمال دارد تا تنها شوند. در اغلب موارد زنان تک والدى مى شوند. دادگاهها به هر سه زن از پنج زن, اجازه مى دهند تا از فرزندان خود حمایت کنند. اما بسیارى از مادران طلاق گرفته تمام مبلغى را که حق قانونى آنها بوده را دریافت نمى کنند و حتى از نظر مالى هم از پدر کمک مى گیرند. طلاق به معناى اقتصادى آن براى بیشتر زنان شکست است, و بدبختى اقتصادى براى آنها تقریبا زندگى زیر خط فقر است.
در بیشتر موارد استاندارد طلاق مردان طلاق داده از زندگى تغییر نمى کنند حتى ممکن است رشد هم بکنند, طبق یک مطالعه در سال 1982 نسبت درآمد با نیاز مالى بعد از طلاق تا 30 درصد براى مردان افزایش مى یابد اما براى زنان تا 75 درصد کاهش مى یابد.
از طرف دیگر درآمد یک همسر (در بر گیرنده نفقه و حمایت از بچه) براى رفع نیازهاى مالى خود و بچه اش کافى نیست. بنابراین طلاق مى تواند مرد را از زحمت حمایت از خانواده رها کند, اما یک زن را به درون فقر بیاندازد.
اگر چه بسیارى از محققان موافق هستند با اینکه نرخ بالاى طلاق یکى از علل زنانه شدن فقر است, اما این تنها علت نیست. تبعیض جنسى و تبعیض شغلى نشان داده که این فقر را به میزان زیادى بالا مى برد. در یک مطالعه 5 درصد از زنان داراى شوهر مزدبگیر, در فقر زندگى مى کرده اند. براى زنان (بویژه مادران مجرد) یک شغل تنها یک راه حل موضعى است. بیشتر از یک چهارم کارکنان تنها, مادرانى هستند که زیر خط فقر زندگى مى کنند. (بخش بازرگانى آمریکا 1980) یک محقق ارزیابى کرده که اگر زنان همان حقوق را که مردان در همان کار مشابه دریافت مى کنند مى گرفتند ـ حقوق برابر براى کار برابر ـ نیمى از زنانى که الان در فقر زندگى مى کنند, فقیر نمى شدند.

تفسیر نابرابرى جنسى
تعدادى از تفسیرها براى نابرابرى جنسى در کار یا درآمد وجود دارند. تئورى سرمایه انسانىhuman capital) ) اعتقاد دارند که زنان پول کمترى نسبت به مردان دریافت مى کنند به این دلیل که آنها امتیازات کمترى دارند تا در بازار کار بفروشند. به طور متوسط, زنان سواد کمترى دارند, تجربه کارى کم دارند, و بازده کمترى نسبت به مردان دارند, نتیجه اینکه آنها ارزش کمترى براى استخدام دارند, اگر چه این ممکن است برخى نابرابریها را در حقوق زنان توضیح بدهد, لیکن نمى تواند توضیح دهد که چرا زنانى که آموزش عالى دارند و زنانى که مشاغل تمام وقت دارند نسبت به مردان دریافتى کمترى دارند.
تئورى ((توده وارover crowding) (() این اعتقاد را دارد که نابرابرى جنسى از طریق انباشته شدن زنان در درون تعداد نسبتا کمى از مشاغل به وجود آمده است. طبق قانون عرضه و تقاضا, هر چه تعداد کارگران براى یک شغل بیشتر باشد, کارفرمایان مبلغ کمترى به آنان مى پردازند. این هم چنین ممکن است برخى از نابرابرىهاى جنسى را توضیح بدهد, اما نمى تواند توضیح بدهد که چرا مردان در مشاغل سنتى زنان (مثل کار اجتماعى) نسبت به زنان دریافتى بیشترى دارند.
سومین تفسیر ((فرضیه هاى بازار کار دو جنبه اىlabour market hypothesis) (( dual) عقیده دارد که بازار کار به دو بخش تقسیم شده است. بازار کار اصلى که از طریق دستمزدهاى بالا, شرایط کارى خوب, سودهاى حاشیه اى, امنیت شغلى, فرصت براى ترقى, درجه بالایى از اتحادیه اى بودن و فرآیند حقوقى با مراجعه به حقوق شغلى مشخص شده است. در مقابل این (شغل اصلى )بازار کار ((ثانویه)) وجود دارد که از طریق دستمزد پایین, شرایط کارگران فقیر, امنیت شغلى کم, استخدام نیمه وقت و فصلى, سودهاى حاشیه اى کم, سطوح پایین اتحادیه اى مشخص شده است و در بازارهاى کار ثانویه ثبت شده است, اما فرصت کمى براى ترقى وجود دارد.
بازارهاى کار اصلى (اولیه) و ثانویه در دو دنیاى جدا هستند, افراد به ندرت از یکى به دیگرى حرکت مى کنند, و اکثریت زنانى که کار مى کنند در این بخش ثانویه قرار دارند. (براى مثال کارگران مستخدم, بوتیک داران و خیاطان). اما اگر این دلیل اصلى براى نابرابرى شغلى بود, قوانین در مقابل تبعیضات جنسى و تغییر دادن گرایشها (ایستارها) به سمت زنانى که کار مى کنند مى بایست کاهش مى داد این شکاف پرداختى را. آنها نتوانسته اند این کار را بکنند.
تفسیر (توضیح) تداوم نابرابرى جنسى در نهادى شدن جنسیت قرار دارد. الگوهاى اجتماعى ثبت شده اند که نتایج ناخواسته و محدودکننده اى براى زنان دارند.
نتیجه ناخواسته آن, این دشوارى را براى زنان یا بچه هاى کوچک به وجود آورده تا شغلهاى تمام وقت را رها کنند و لذا نتوانند استخدام شده و از حقوق بازنشستگى بهره مند شوند. زنى که مرخصى مى گیرد (نیمه وقت کار مى کند) تا بچه اش را تربیت کند کمتر از این قانون (قانون استخدام) بهره مند مى شود. سیاست بیمه سلامتى که تنها استخدام شدگان تمام وقت را پوشش مى دهد, نمى تواند بخشى از یک توطئه علیه زنان باشد. اما نتایج آن افزایش آسیب پذیرى اقتصادى کارگران نیمه وقت است.
مردان بین 25 تا 34 ساله مى توانند پیشرفت شغلى داشته باشند. کارگرانى که در این دوره نمى توانند پیشرفت کنند, اغلب در جایى که هستند در همان سطح از شغل و درآمد باقى مى مانند و این دهه اى است که زنان بیشتر احتمال دارد که براى بزرگ کردن بچه کار را ترک کنند. به طور ساده, بیشتر زنان با مشکل اداره کردن دو شغل (سر کار و خانه دارى) یا انتخاب بین شغل و خانواده روبه رو بشوند. به همین دلیل حتى بدون تبعیض بین دو جنس نابرابرى جنسى رخ خواهد داد.
براى محدود کردن نابرابرى جنسى تغییرات ساختارى هم در مراقبت از بچه و هم در کار لازم مى باشد. ایالات متحده یک کشور صنعتى است که یک برنامه ملى براى مراقبت از بچه ندارد. براى مثال در سوئد دولت به طور مجانى یا کمک هزینه روزانه براى مراقبت بیشتر از بچه ها و براى سپرى کردن دوران کودکى ارائه مى دهد. مثلا تا یک سال 90 درصد از حقوق مادران یا پدرانى که براى مراقبت از بچه تازه به دنیا آمده در خانه مى مانند را پرداخت مى کند.
همچنین والدین مى توانند 6 ساعت در روز را تا زمانى که بچه به سن 8 سالگى مى رسد انتخاب کنند. در فرانسه 90 درصد از بچه هاى سه ساله, روز را در یک مرکز مراقبت روزانه (مهد کودک) دولتى مى گذرانند. در ایتالیا, کارگران زن وقتى که بچه به دنیا بیاورند ارشدیت دریافت مى کنند. در مقابل آن, کمپانیهایى در آمریکا وجود دارند که لازم نمى بینند شغل زنان را بعد از زایمان تضمین کنند, در آنجا مرخصى پدرانه (براى مراقبت از بچه) غیر معمولى است, مجوز دادن مهد کودک فقط براى یک بچه از پنج بچه صادر مى شود و دولت مراقبت روزانه را فقط براى مادران فقیر ارائه مى دهد. آمریکا در برنامه ریزى کار با انعطاف بیشتر براى کارگران نیز نسبت به دیگر کشورهاى صنعتى عقب مانده تر است. آمریکا همچنین در دادن آزادى به کارگران در برنامه ریزى شغلى و هم به والدین که زمان بیشترى را با بچه هایشان بگذرانند از دیگر کشورهاى صنعتى عقب مانده تر است. تقریبا نیمى از تمام کارگران سفیدپوست در غرب آلمان زمان قابل انعطاف دارند ولى در آمریکا این کمتر از 10 درصد مى باشد. همچنین زنان اروپایى قدرت بیشترى دارند (در نتیجه حمایت خانواده) نسبت به آمریکا.
در سوئد و ایتالیا زنان 80 درصد دستمزد مردان را دریافت مى کنند. در فرانسه, غرب آلمان و بریتانیا 70 درصد و در آمریکا فقط در حدود 60 درصد.

1ـ این مقاله ترجمه اى است از:
fourth edition Michael S.Bassis Richard g.Celles NEW YORK, 1991. Source: Sociology an interduction,