احسان و نیکى آرى, هتک کرامت و شخصیت نه!
((و یطعمون الطعام على حبه مسکینا و یتیما و إسیرا, انما نطعمکم لوجه الله لا نرید منکم جزإ و لا شکورا, انا نخاف من ربنا یوما عبوسا قمطریرا.))(1)
سالى که ماه پایانى آن را مى گذارنیم به نام مبارک امیرالمومنین(ع) مزین شده است. دومین عید غدیر را در روزهاى پایانى این ماه جشن خواهیم گرفت و خداى را سپاس خواهیم گفت که ما را از دوستداران و پیروان على(ع) قرار داد و در جرگه کسانى درآورد که به ولایت آن حضرت(ع) تمسک جسته و باور دارند. از سوى دیگر هفته احسان و نیکوکارى را در پیش داریم; هفته اى که در آستانه سال جدید ما را پیش از پیش به یاد همنوعان مى اندازد و مى تواند یادآور ارزش والا و بى بدیل نیکى به دیگران باشد; ارزشى که تنها نگاهى کوتاه به آیات و روایات و سیره اهل بیت(ع) نشان از اهمیت آن در منطق انسانى اسلام دارد. و این امر آن قدر واضح است که در این فرصت نیازى به شرح آن نیست. تنها مرورى کوتاه به زندگى امیرالمومنین(ع), چه در دوران پیامبر(ص) و چه پس از آن و چه آنگاه که در سالهاى آخر عمر شریف خود, عهده دار امر حکومت شد, به خوبى نشان خواهد داد که رسیدگى به مشکلات دیگران و سختى دادن به خود براى آسایش مردم و کمک به نیازمندان و محرومان, چه جایگاهى در زندگى و منطق آن بزرگوار داشته است. از میان آن همه نکات و ارزشهایى که در عملکرد آن بزرگوار و خاندان شریف ایشان در این باره وجود دارد, تنها نگاهى درسآموز به آیات سوره ((انسان)) که در شإن حضرت و همسر و فرزندانش نازل شده, ما را جرعه نوش کوثر معرفت انسانهایى مى گرداند که مایه فخر خداوند و الگوى جاودانه همه خوبى هایند و تمسک به ولایت آنان تمسک به منش و روش و اخلاق کریمه و آن همه اوصاف نیک آنان نیز مى باشد. در این فرصت و در استقبال از هفته احسان و نیکوکارى فقط به یک نکته اشاره اى کوتاه مى کنیم.
در شرح زندگى امیرالمومنین(ع) و نیز دیگر ائمه(ع) بارها خوانده و شنیده ایم که آنان پنهانى و حتى به صورت ناشناس به مستمندان و درماندگان کمک مى کردند. شبانه شخصا به در خانه نیازمندان مى رفتند و بىآنکه شناخته شوند کمکهاى جنسى و نقدى خود را به آنان مى رساندند تا جایى که در موارد متعددى تنها پس از رحلت آن بزرگواران, فقرا و نیازمندان مى فهمیدند چه کسى به آنان کمک مى کرده است. بارها نیز به دیگران سفارش کرده اند که پنهانى به کمک نیازمندان بشتابند و براى چنین روشى پاداشى دوچندان برشمرده اند. تا جایى که در بیانى تمثیلى و کنایى, تشویق کرده اند که شخص اگر با دست راست خود کمک مى کند و صدقه اى مى دهد آن را از دست چپ خود پنهان بدارد.(2) یک حکمت روشن این پنهانکارى, حفظ آبرو و کرامت کسانى است که به هر دلیل, نیازمند دریافت کمک شده اند و چاره اى جز گشودن دست نیاز به دیگران ندارند. اگر اولیإ دین(ع) به گونه اى رفتار مى کردند که حتى خود نیازمندان و مددجویان نیز پى نبرند چه کسى به آنان کمک مى رساند و همین مقدار نیز مایه سرشکستگى آنان نشود, آیا شایسته است ارزش آن همه خدمات و تلاشهاى قابل تقدیر و مبارک خویش را با به نمایش در آوردن شخصیت نیازمندان در مقابل چشم میلیونها بیننده به ویژه اقوام و دوستان آنان, خدشه دار کنیم و کرامت و شخصیت بسیارى از افراد را ناخواسته, آن هم در آغاز زندگى مشترک, دستخوش سلیقه ناصحیح خود در جلب کمکهاى بیشتر و اطمینان بخشى به جامعه در مصرف کمکها قرار دهیم؟ تردیدى در حسن نیت و خیرخواهى دست اندرکاران چنین امورى نیست و حتى همین روشهاى ناصحیح را نیز مى توان به عذر جلب توجه بیشتر جامعه توجیه کرد ولى آیا بارها براى ما نگفته اند که على(ع) پنهانى به امور نیازمندان و مسکینان رسیدگى مى کرد. آیا امام باقر(ع) در باره سیره پدر بزرگوارش نفرموده است که على بن حسین(ع) در شب تاریک, کیسه بر دوش از خانه خارج مى شد, در خانه هاى فقرا را یکى یکى مى زد و هر کس بیرون مىآمد, کمک مورد نظر را به او مى داد. ((و کان یغطى وجهه لئلا یعرفه)); و چهره اش را مى پوشاند تا صاحب خانه او را نشناسد.(3) آن قدر چنین کرد که پس از رحلتش, هنگام غسل دادن وى, دیدند پشت حضرت همانند زانوى شتر پینه بسته است.(4)
و آیا این محمد بن اسحاق نیست که مى گوید جمعى از مردم مدینه زندگى مى گذراندند اما نمى دانستند زندگى آنان از کجا تإمین مى شود تا اینکه على بن حسین درگذشت. آن وقت فهمیدند کسى که شبها سراغ آنان مى رفت وى بوده است که از دست دادند. تعداد چنین خانواده هایى را یکصد خانواده با جمعیت شمرده اند.(5) امام سجاد(ع) نقاب بر چهره مى زد تا وى را نشناسند و بسیار مى شد که نیازمندان شبانه بر در خانه خود مى ایستادند و منتظر آمدن وى بودند ولى نمى دانستند کیست, از این رو هنگامى که او را مى دیدند به یکدیگر بشارت مى دادند که ((صاحب کیسه)) آمد.(6)
و آیا هشام بن سالم براى ما روایت نکرده است که امام صادق(ع) وقتى تاریکى شب فرا مى رسید و پاسى از آن مى گذشت کیسه اى شامل نان و گوشت و پول را بر گردن خویش مى انداخت و سراغ نیازمندان مدینه مى رفت و آن را میانشان قسمت مى کرد ولى آنان وى را نمى شناختند تا اینکه حضرت رحلت کرد و دیدند دیگر کسى سراغشان نیامد, آنگاه فهمیدند که آن فرد, امام صادق(ع) بوده است!(7)
آیا با این گونه آموزه هاى دینى و آن همه تإکیدهایى که در ضرورت حفظ شخصیت افراد و کرامت انسانى آنان شده است, شایسته است مرد جوانى را که مى خواهد عهده دار مسوولیت زندگى و مدیریت آن باشد, از آغاز, فردى ناتوان و نیازمند کمک معرفى کنیم و همواره در پیش چشم دیگران, ((شوهرى)) جلوه دهیم که خود حتى توان تشکیل زندگى را نداشته است و دختر جوان را با آن همه آمال و آرزو, فرزند خانواده اى مستمند معرفى کنیم که توان فراهم آورد جهازیه اى مختصر براى فرزند خود نداشته اند و مایه سرشکستگى وى در زندگى شویم. آیا چنین رفتارى را براى نزدیکان و خویشان خود مى پسندیم. آیا به صرف اینکه آنان, خود (و طبعا از سر ناچارى) رضایت مى دهند مجوز چنین روشى مى شود و بدتر آنکه شنیده شود در پاره اى موارد جهازیه تقدیمى, ممهور به برچسب نیز مى شود تا لااقل براى مدتى معلوم باشد از کجا آمده است! گاه نیز شخص مجبور به گذراندن آزمون احکام شده است.
هیچ کس نمى تواند ارزش خدمات ارائه شده را نادیده بگیرد و آن همه کمکهاى گسترده را در سراسر کشور به خاطر چنین روشهایى, کوچک جلوه دهد ولى آیا اساسا در جامعه اسلامى با آن همه سرمایه هاى خدادادى و حاکمیت اسلام, وجود آن همه دختر و پسر جوان که تنها با کمکهاى دیگران توانسته اند با حداقلى از امکانات, آغاز زندگى مشترک خویش را جشن بگیرند جایى براى افتخار دارد که آن را به منظر و تماشاى جامعه بگذاریم؟ آیا نباید بر این واقعیت گریست؟ چه جاى شادمانى و افتخار است تماشاى عروسان و دامادانى که حتى نتوانسته اند زندگى مشترک خود را بدون استمداد از دیگران آغاز کنند و چه جاى این است که با این روشها, حس ترحم دیگران را برانگیزیم تا حاضر شوند اندکى کمک کنند! امیدواریم در چنین روشهایى تجدید نظر شود و راههاى دیگرى براى جلب کمک و ارائه گزارش فعالیتها, که هر دو نیز امرى لازم است, انتخاب گردد تا همراه با حداکثر تلاش براى بهبود وضع زندگى نیازمندان و مددجویان, حداکثر تلاش نیز براى حفظ حرمت و کرامت انسانى و شخصیت اسلامى و اجتماعى آنان صورت گیرد. ان شإالله.
سردبیر
1ـ سوره انسان, آیه 10ـ8.
2ـ ((امام صادق(ع): یا ابن جندب! لاتتصدق على اعین الناس لیزکوک فانک ان فعلت ذلک فقد استوفیت اجرک و لکن اذا اعطیت بیمینک فلا تطلع علیها شمالک فان الذى تتصدق له سرا یجزیک علانیه على رووس الاشهاد فى الیوم الذى لایضرک ان لایطلع الناس على صدقتک...)) بحارالانوار, ج78, ص284, ج96, و نیز نگاه کن: ص24, ج69, ص377و390.
3ـ بحارالانوار, ج46,ص89.
4ـ همان, ص90.
5ـ همان, ص88.
6ـ بحارالانوار, ج46, ص89.
7ـ ((کان ابوعبدالله(ع) اذا اعتم و ذهب من اللیل شطره اخذ جرابا فیه خبز و لحم و الدراهم فحمله على عنقه ثم ذهب به الى اهل الحاجه من اهل المدینه فقسمه فیهم و لایعرفونه فلما معنى ابوعبدالله(ع) فقدوا ذا فعلموا انه کان اباعبدالله(ع).)) کافى, ج4, ص8.