زمینه ها و جلوه هاى پرشکوه شکوفایى بانوان در عرصه هاى ایثار
((قسمت سوم))

غلامرضا گلى زواره

آوردیم که با تابش خورشید اسلام, بانوان جلوه هایى از ایثار و حماسه را به نمایش گذاشتند و در پرتو انقلاب اسلامى بار دیگر ما ناظر فداکارى زنان بودیم که رهبرى این حماسه پرشکوه در بیانات و پیامهاى خویش این وارستگیها را مورد توجه و تحسین قرار داده اند. از عوامل زمینه ساز مشارکت بانوان در دفاع مقدس, پیروزى انقلاب اسلامى, تاکید موازین شرعى به دفاع بانوان از ارزشهاى الهى, تاثیرپذیرى از اسوه هاى ایثار صدر اسلام و تربیت در مکتب عاشورا مى باشد. در این بخش تجلیهاى این ایثارها و شهامتها را از نظر خوانندگان مى گذرانیم:

O در خونین شهر
در سى و یکم شهریور ماه سال 1359 در شرایطى که جمهورى اسلامى نوپاى, پس از گذشت نزدیک یک سال و اندى استقرار, سرآغاز حاکمیت قانونى و نهادهاى انقلابى در ارکان دولت اسلامى به حساب مىآمد به ناگاه همسایه غربى بر اساس فرصت طلبى و خصلت دست نشاندگى خود بر آن شد که مطامع و خواستهاى جاه طلبانه خود را از طریق جنگى ظالمانه و تجاوزى ناخواسته بر کشور ایران و مردم آن تحمیل کند. ارتش عراق که بر اساس محاسبات دقیق وضعیت و شرایط داخلى و بیرونى جمهورى اسلامى فتح یک هفته اى تهران را تعقیب مى نمود در روزهاى نخست تجاوز بىآنکه با مانعى جدى در مرزها برخورد کند گستاخانه به قلمرو جمهورى اسلامى ایران هجوم آورد و همچنان به پیش مى راند تا آنجا که خود را در پشت اهواز و خرمشهر دیده و با مشاهده این اوضاع به تداوم تجاوز راغب تر گردیده بود. از آن پس بود که خلق حماسه ها آغاز شد و سراسر جبهه ها آوردگاه تن و تانک بود. حضور شکوهمند امت اسلامى در مقابل یورش متجاوزان از برگهاى زرین انقلاب اسلامى است که هیچ گاه از یادها فراموش نخواهد شد. زنان گرچه از حضور در صحنه و خط مقدم معاف بودند ولى با شروع جنگ, این شیردلان شهرهاى مرزى در جنوب و غرب کشور بودند که در هجوم ناجوانمردانه خصم در کنار مردان خود قدم به قدم با بعثیها درگیر شدند و در راه دفع شرارت دشمن از وطن, خانواده و جان خویش هم مایه نهادند. یکى از مظلومانه ترین جلوه هاى جنگ نقشى است که زنان قهرمان در شهرهاى جنگى به دوش گرفتند, مناظر دردناکى آفریده شد, مادران جوانى که فرزند در آغوش, پذیراى بمب و موشک شدند و در ملکوتى ترین حالات به سوى پروردگار خویش شتافتند در حالى که مردانشان در دفاع از حریم میهن اسلامى در جبهه ها حضور داشتند, در آن روزهایى که دشمن پشت دیوار خرمشهر منتظر ورود بود و شهر به تدریج از ساکنان خود خالى مى شد, خواهران بسیج و سپاه خرمشهر از جمله بانوانى بودند که ضمن جلوگیرى از مهاجرت خانواده هایشان خود به محافظت از انبار مهمات و رساندن آنها به رزمندگان اسلام پرداختند, محل استقرار عده اى دیگر از این زنان شجاع, مسجد جامع خرمشهر بود که از آنجا براى حفر سنگر به نقاط حساس شهر اعزام مى شدند. با اینکه تعداد آنها اغلب زیاد نبود ولى دلهایشان چون دریا وسیع و چون کوه محکم و استوار بود و این شجاعت و رشادت به رزمندگان دلگرمى مى داد. برخى زنان تا آخرین روز در خرمشهر باقى ماندند تا جایى که برادران با اصرار فراوان آنان را از شهر خارج کردند. آنان نه تنها با حفر سنگر و تهیه غذا براى رزمندگان و حفاظت از مهمات, ایشان را یارى مى دادند بلکه گاهى با اینکه تعلیمات نظامى را در سطح ابتدایى گذرانده بودند ساعتها در خط مقدم جبهه در برابر دشمن بعثى مى جنگیدند.(1)
در خرمشهر خواهرى بود به نام زهره حسینى که در هفته اول جنگ پدر شهیدش را با دستان خویش دفن کرد و روز یازدهم مهر ماه هم بدن قطعه قطعه شده برادرش على را که در مدرسه کشته شد به خاک سپرد. خداوند به این خواهر چنان تحملى داده بود که کارش در گلزار شهیدان دفن شهدا و نگهبانى جنازه ها شده بود.(2)
خواهر بلقیس ملکیان مى گوید: برخى از بانوان که در خرمشهر نمى توانستند خود را از فرزندان جوان دلیرشان, پاسداران و نیروهاى مردمى جدا ببینند و آنها را زیر رگبارهاى مسلسلها و توپخانه هاى دشمن رها کنند همچنان در شهر ایستادگى مى کردند و غذاى رزمندگان را تهیه کرده و برایشان مى فرستادند. من و برخى از خواهران در مقر باقى مانده و به کار امداد مجروحین پرداخته بودیم اما بقیه خواهران همدوش با برادرانمان با مزدوران رژیم بعث مى جنگیدند. وى مى افزاید: مقر ما نزدیک مسجد جامع بود که در آن مقدارى از وسایل و مهمات برادران قرار داشت. روى همین اصل دشمن که توسط ستون پنجم متوجه شده بود اطراف مسجد را مى زد, لحظات مرگ و زندگى فرا رسیده بود. هر آن امکان داشت خمپاره اى به سنگر ما اصابت کند اما ما همچنان مقاوم و پا بر جا ایستادگى مى کردیم, اسلحه هایمان را مسلح کردیم و هر کدام یک نارنجک دستى در جیب خود نهادیم. سرانجام زنانى که در شهر مانده بودند به خارج آن انتقال داده شدند. تنها گروهى که باقى ماندند امدادرسانها بودند که من در میان آنها بودم و کارهاى اورژانس را انجام مى دادیم, تکه هاى خمپاره ها و خمسه خمسه هاى دشمن در اطرافمان با صداهاى ناهنجار بر زمین مى خورد و ناله ها و گریه ها و دعاهایمان با صداهاى انفجار پى در پى در هم آمیخته بود. عده اى از خواهران بدنهاى پاک شهدا را جمعآورى کرده و به گورستان جنتآباد بردند که این کار هر روز آنان بود. خرمشهر که پس از قریب یک ماه مقاومت با کمترین امکانات دیگر با خون دلاوران قهرمان رنگین شده بود از این جهت امام خمینى در پیام خویش آن را خونین شهر نامید.(3)
فاطمه ناهیدى در روزهاى آغازین جنگ تحمیلى به همراه چند پزشک راهى سرپل ذهاب گردید و از آنجا به گیلان غرب رفت, چند روزى در آنجا اقامت نمود و به مداواى مجروحین پرداخت, پس از آنکه شدت نبرد در جنوب را به وى گزارش مى نمایند به همراه اکیپ پزشکى روانه دزفول گردید و از آنجا به خرمشهر رفت تا در میدان درگیرى به کمک رزمندگان بشتابد. فاطمه به اتفاق همراهان درمانگاهى را در خرمشهر مرتب مى کند تا کار مداواى سلحشوران تسریع یابد و در همان جا با سخنانش به دلاوران روحیه مى بخشد. در خرمشهر به او خبر مى دهند که در خط مقدم شلمچه درگیرى شدیدى واقع شده است و در آنجا به نیروهاى امدادگر نیاز دارند. او به این ناحیه مى رود اما قبل از رسیدن به محل ماموریت, خط مقدم به دست عراقیها مى افتد و سلحشوران در دام عراقیها گرفتار مى شوند. پزشک همراه فاطمه نیز تیر مى خورد و فاطمه در همان جا به مداواى او مى پردازد و سپس در کانالى مخفى مى شود. عراقیها او را دستگیر کرده و چشمهایش را بسته و با یک نفربر او و دیگر همرزمانش را به عقب مى برند. فاطمه در شرایط اسارت هرگز روحیه خود را نباخت. صورت و بدنش بر اثر شکنجه هاى دژخیمان بعثى مجروح شد و از دستانش خون مى چکید اما خود را با زحمت به در سلول انفرادى رسانید و با سختى, قامت راست کرد و با انگشتان خونآلود خود بر شکاف دریچه کوچک زندان نوشت: ((الله اکبر)). او دوران چهار ساله اسارت خویش را با اراده اى پولادین و شهامت به عنوان اولین بانوى آزاده به پایان رساند.(4)
بانویى فداکار مى گوید: در آغاز جنگ تحمیلى در چند کیلومترى جاده خرمشهر آبادان توسط نیروهاى بعثى به اسارت درآمدم, ما از اینکه منطقه به دست دشمن افتاده بى اطلاع بودیم و چون با آمبولانس به ناحیه مورد نظر اعزام شدیم از دور دشمنان را مشاهده کردیم که لباسهایشان شبیه لباس نیروهاى خودى بود. گمان کردیم نیروهاى ایرانى هستند ولى چون به آنان نزدیک شدیم متوجه گردیدیم عراقى هستند. آنها از این ترفند استفاده کرده بودند که از لباسهایى که شباهت به لباسهاى رزمندگان ایران داشت استفاده کرده و با چنین حیله اى ما را غافلگیر نمایند. بدین گونه 23 روز بعد از آغاز جنگ تحمیلى من که به عنوان امدادگر به جبهه آمده بودم اسیر شدم. از بدو اسارت وقتى بعثیها متوجه شدند در بین اکیپى که اسیر کرده اند دو زن هست مات و مبهوت مانده بودند و به دیگر عراقیها مى گفتند ما ژنرالهاى زن ایرانى را دستگیر کردیم! با وجود اینکه در بازجوییها از راه رعب و وحشت و خشونت وارد گردیدند این خواهر هیچ گونه اطلاعاتى از نیروهاى خودى به دست دشمن نداد.(5)

O در سنگر سوسنگرد و هویزه
خدیجه میرشکار همسر حبیب شریف (آزاده) و اهل بستان بود. پس از شروع جنگ تحمیلى عراق علیه ایران چند روزى در بستان به رزمندگان کمک کرد آن گاه که این شهر تهدید گردید همراه والدین به سوسنگرد آمد. چند روز در انتظار همسرش که پاسدار کشور است مى سوخت. جنگ به سوسنگرد هم کشیده شد و سرانجام شوهرش از محاصره این دیار خبر داد و به خدیجه گفت: امشب شهر را ترک مى کنیم تو هم با ما مىآیى. قبل از طلوع آفتاب با ماشینى راه مى افتند. حبیب اسلحه اى به خدیجه مى دهد تا در برابر تهاجم احتمالى از خود دفاع کند, در این هنگام نفربرى را ملاحظه مى کنند که تیربارى روى آن نصب شده است و تا خدیجه از شوهر مى پرسد که این نفربر از کجا مىآید تیربار ماشین حامل زن و شوهر را به رگبار مى بندد. آن دو مجروح مى شوند و در پى آن اسیرانى هستند که اشغالگران بعثى آنها را تشنه و نیمه جان در کنار جاده بر روى خاک انداخته اند. پس از ساعاتى آمبولانس عراقى از راه مى رسد و آن دو مجروح سوار مى شوند ولى خبرى از مداوا نمى باشد. یک شب به همان حال باقى مى مانند تا به بیمارستان مى رسند. در آنجا به خدیجه خون وصل مى کنند اما او که تحمل ندارد خون دشمن به بدنش وارد شود تلاش مى کند قطع شود ولى فریاد وحشیانه افسر عراقى مانعى براى کار اوست, افسر بعثى با عصبانیت به وى مى گوید: چه مى کنى؟ او که چشمان خود را بسته تا آن مزدور را نبیند مى گوید خون عراقى نمى خواهم. افسر بعثى مى گوید تو را با همین خون تا این لحظه زنده نگه داشته ایم. چهارده روز به همین منوال مى گذرد. خدیجه را با مداوایى سطحى و بدون عمل جراحتش به همان حال به سلول انفرادى بغداد مى برند. پس از سه ماه او وارد اردوگاه موصل مى گردد, هشت ماه میهمان اردوگاه است. شکنجه هاى شدید عراقیها توشه پذیرایى از این بانوى شجاع است و صبرش در برابر این همه رنج و فشار دژخیمان را عصبانى مى کند. خدیجه میرشکار بعد از سپرى شدن دوران اسارت در اردوگاه موصل چهار ماه در زندان رمادیه به سر مى برد تا اینکه لطف خداوند زمینه هاى رهایى او را فراهم مى کند.(6)
پیرزنى عرب در سوسنگرد زندگى مى کرد و با وجود آنکه شوهرى نابینا داشت از شهر دفاع کرد. مشهور است که او با چوب دستى خود چند سرباز عراقى را از پاى در آورد.(7) زنى رزمنده که مادر شهید نیز بود هنگامى که عراقیها به شهر سوسنگرد آمدند آنها را به خانه خود دعوت کرد و برایشان غذا تدارک دید, موقعى که آنها مشغول استراحت بودند درب اتاق را از پشت بر رویشان قفل کرد و نیروهاى بسیجى را خبر نمود, آنان نیز آمدند و قواى متجاوز را به اسارت گرفتند.(8)
در روزهاى هفتم و هشتم مهر ماه 1359 مزدوران و ستون پنجمى هاى عراق وارد هویزه شدند و شروع به ارعاب و تهدید مردم نمودند و به مرور سربازان بعثى نیز وارد شدند ولى با شور و حالى که مردم تا آن زمان از خود بروز داده بودند جرات ورود به مرکز شهر را نداشتند و در کنار پل و ساحل کرخه نور چادر زده و از طریق ایادى خائن خود مردم را ترغیب به حمایت از رژیم عراق مى نمودند و مردم غیور هویزه اعم از زن و مرد به طرق گوناگون خشم و انزجار خویش را از آنان نشان دادند تا اینکه در تاریخ دهم مهر ماه سال 1359 زنان با فریاد و شعار مردان را تهییج و جوانان را تشجیع حمله به عراقیهاى مستقر در حاشیه شهر و مزدوران داخلى آنها نمودند که بسیار موثر واقع شد به نحوى که با هجوم همگانى مواجه و به رغم کشتار و مجروح نمودن تعدادى از مردم بى گناه و زنان و کودکان بى پناه سرانجام در اثر هجوم عمومى و غیرت زنان پا به فرار گذاشته و تا مدتها جرات ورود به شهر را نداشتند.(9)
یکى از موارد جالب, مهم و گویاى مشارکت بانوان فداکار, زنى است که با آغاز تهاجم دشمن به مرزهاى دشت آزادگان به انحا مختلف و در عرصه هاى گوناگون حضورى فعال و موثر در کنار همسرش داشت تا اینکه سرانجام در محاصره دوم سوسنگرد در 22 آبان 1359 در حالى که با خودرویى به رانندگى شوهرش اسناد و مدارک نظامى سپاه این شهر را براى آنکه به دست دشمن نیفتد به اهواز انتقال مى داد مواجه با قطع جاده سوسنگرد ـ اهواز در حد فاصل روستاى ابوحمیزه و سوسنگرد توسط دشمن شد که به دست نیروهاى متجاوز اسیر گردید و چند سالى در اسارت دژخیمان بود.(10)
خواهر جانباز خانم آمنه وهاب زاده که از بانوان مبارز مى باشد و در جهت پیروزى انقلاب اسلامى تلاشهاى موثرى نموده است, در نماز جمعه مسوول انتظامات بود که منافقین با ترفندى حمله کردند و پایش را شکستند. وى در روز نهم مهر ماه سال 1359 همراه با 250 نفر بانوى امدادگر که او سرپرستى آنان را عهده دار بود و روى چادر سیاهشان کفن به بر داشتند عازم جبهه نور علیه ظلمت گردید. اعزام اول او حدود سه ماه طول کشید و بار دوم راهى خرمشهر گردید. او مى گوید در سوسنگرد به دلیل شرایط محیطى, خانه و سنگر یکى بود. به فاصله دو یا سه کیلومترى خط مقدم بودیم که خبر آوردند خانه یکى از پاسداران بومى مورد حمله چند نفر عراقى قرار گرفته است. همراه برادران به آنجا رفتم. همسرش تا توانسته بود از خود مقاومت نشان داده و در جایى که به او حمله کرده بودند قصد داشته از پنجره فرار کند که عراقیها به او حمله کرده و موهایش را گرفته و او را از ناحیه گیسوان آویزان کرده بودند. برادران موفق شدند عراقى را هلاک کنند, پیکر نیمه جان این زن مقاوم را که پایین آوردیم, پوست سرش کنده شده بود. تمام بدنش را با دندان یا وسیله دیگر زخمى نموده بودند. پیکر خونین او را به اهواز انتقال دادیم که خیلى تاثربرانگیز بود. آن زن مظلوم و مقاوم, سند افتخارآفرینى بانوان در صحنه هاى ایثار مى باشد. خانم آمنه وهاب زاده, تا سال 1362 در جبهه بود و تنها براى تعویض نیرو, انتقال مجروحین بدحال به تهران و شهرهاى دیگر جبهه را ترک مى نمود و در این مدت هفت بار مجروح گردید. او 36 ماه در جبهه هاى جنوب و نه ماه در مناطق غرب بود. در شهرستان سردشت موج گرفتگى موجب مجروح شدن وى گردید و در جبهه غرب دچار جراحت شیمیایى گشت. او جانباز 70% شیمیایى شده و از ناحیه دستگاه گوارش, ریه ها, چشمها و گوش دچار صدمات و لطمات جدى گردیده است.(11)

O شهامت بانوان در آبادان
حماسهآفرینى هاى زنان دلاور جمهورى اسلامى ایران در طول هشت سال دفاع مقدس افزون تر از آن است که بخواهیم در قید نگارش آوریم, همانها که دوشادوش دلیرمردان عرصه هاى پیکار حماسه آفریدند و به دنیا نشان دادند که وقتى موضوع دفاع از سرزمین و اسلام در میان باشد سر از پا نمى شناسند. اینان گرچه دریایى از عاطفه اند اما در برابر تجاوز دشمن بعثى از عواطف خود گذشتند و پرتلاش و کوشا خویش را در تاریخ دفاع مقدس جمهورى اسلامى ایران ماندگار کردند. زنان گرچه پیشتر وظیفه پشتیبانى و حضور در پشت جبهه را بر عهده داشتند اما کم نیستند بانوانى که رو در رو با دشمن دست و پنجه نرم کردند و حتى آنان را به خاک سیاه نشاندند, چنانچه به نمونه هایى اشاره کردیم.
با شروع نائره جنگ و تهاجم و بمبارانهاى هوایى و شلیک توپها و خمپاره هاى دشمن به شهر مقاوم آبادان و اعلام وضع اضطرارى و حالت جنگى در آبادان و بسیج عمومى به منظور مقابله و دفاع از این دیار و دفع تجاوز دشمن از همان ابتدا خواهران متعهد و شجاع داوطلبانه به یارى سپاهیان و نیروهاى مردمى و نظامى و انتظامى شتافته و در امورى چون احداث سنگر و تهیه مواد آتش زا و کوکتل مولوتوف و تدارک وسایل و مایحتاج رزمندگان و امداد و درمان و معالجه مجروحین, ترغیب و تشویق عمومى به مقاومت و ایستادگى و ایجاد جو مناسب و مثبت روحى رزمندگان و نیز به دست گرفتن سلاح, حفاظت از مقرها و پایگاهها, مساجد و مقابله با توطئه ها و رفع جو رعب و وحشت که توسط گروههاى الحادى و نفاق ایجاد شده بود, مستقیما حضورى فعال و موثر داشته اند و اوج حضور حماسى و شجاعانه بانوان آبادانى پس از محاصره شهر و در تنگنا قرار دادن مردم باقى مانده در شهر نمایان چشمگیرترى دارد به نحوى که اکثریت قریب به اتفاق همسران و خواهران, مادران و دختران سپاهیان و نیروهاى مردمى و رزمنده, حاضر به ترک خانه و کاشانه خود و تنها گذاشتن همسر, برادران و مبارزان شهر نشده و با تقبل رنج و مشقات زندگى طاقت فرسا در شهرى جنگ زده تحمل همه نوع مصایب را نموده و تا پاى مجروح شدن و به شهادت رسیدن خود, فرزندان, مردان و وابستگان دلاورانه مقاومت کردند و هر روز شاهد به خون خفتن عزیزانى شده که زینب گونه آنان را تشییع و دفن نموده و به درمان و معالجه مجروحان در بیمارستانها همت گمارده بودند, در امر تدارک, تهیه خوراک و غذاى رزمندگان فعال و در کنار همه امور و پشتیبانیهاى محورهاى خطوط دفاعى در نمازهاى پرصلابت و دشمن شکن شهر که تحت هیچ شرایط سخت و حاد ترک نگردید شرکت کردند و با حضور شکوهمند خویش روحیه سلحشوران را تقویت کردند که آمار بالاى جانبازان و شهداى زن آبادان خود مویدى روشن بر این ادعاست. این حضور و مشارکت تا پایان جنگ ـ مگر در مواردى که به دستور فرماندهان نظامى بنا به برخى ملاحظات دستور تخلیه شهر داده مى شد ـ به طور مستمر ادامه داشت. اسارت تعدادى از زنان خود حکایتى گویا و روشن از حضور زنان متعهد در سنگرهاى پشتیبانى, امداد و درمان است که حتى حاضر به رها نمودن مجروحین به بهاى اسارت نشده و مسوولیت و مشارکت خویش را تا انتها به پایان رسانیدند.
شهر اهواز به دلیل مرکزیت تصمیم گیرىهاى نظامى, سیاسى و اجرایى استان خوزستان و نیز به عنوان اولین و مهمترین شهر مقدم جبهه ها اهمیت ویژه اى را دارا بود و مراکز عمده و عقبه هاى اصلى نیروها و یگانها و واحدها در این شهر متمرکز و اکثر مراکز آموزشى, صنعتى و ادارى در اختیار و در خدمت جبهه هاى حق قرار گرفته و عمده امور امداد, درمان و تدارکات پشتیبانیها, آموزشها, اعزام و بسیج و تجهیز رزمندگان اسلام از این شهر تدارک دیده مى شد و علاوه بر نقش حیاتى رزمندگان در مقابله با تهاجم دشمن در کنار آنان زنان و خواهران مومن و حزب اللهى نیز زینب گونه به پا خاسته و به یارى منادیان نور و سعادت شتافته و با حضور گسترده و فعالیتهاى همه جانبه, عزم و اراده بانوان صدر اسلام را مجسم و تداعى کردند.(12)
معصومه آبادى که از اهالى آبادان بود در آغاز جنگ تحمیلى به عنوان نماینده فرماندارى این شهر در پرورشگاه و بیمارستانهاى آبادان مسوولیت خروج کودکان از منطقه را عهده دار گردید و در راستاى همان ماموریت و به منظور امدادرسانى به رزمندگان در تاریخ 23 مهر 1359 از سر بندر, عازم آبادان گشت اما به همراه تنى چند از پزشکان و پزشکیاران در حوالى آبادان به دست نیروهاى بعثى که خود را با لباس سپاه مخفى کرده بودند اسیر گردید. او پس از تحمل چهل ماه اسارت و استقامت در برابر شکنجه ها و فشارهاى قواى عراق در دهم بهمن ماه سال 1362 از اسارت رهایى یافت و از طریق فرودگاه ترکیه به ایران بازگشت.(13)

O تدارکات و پشتیبانى رزمندگان
در این صحنه نیز زنان فداکار نهایت تلاش و کوشش خود را جهت یارى رساندن به رزمندگان اسلام انجام دادند. امام خمینى در این مورد فرموده اند: ((شما در تاریخ نگاه کنید از صدر تاریخ تا آخر. اگر پیدا کردید یک جایى را که زنها و زنهاى جوانى که حالا باید فرض کنید که بروند سراغ جوانى اشان, و پیرزنش, پیرمردش, این طور کوشش کند در اینکه پشتیبانى از ارتشش بکند, پشتیبانى از پاسدارهایش بکند.))(14)
خواهران بسیجى علاوه بر آنکه در ستادهاى پشتیبانى و تدارکات, حضور فعال داشتند در بیمارستانها به عنوان امدادگر نقش ارزنده اى در بهبود مجروحین ایفا نمودند. بانوان در خصوص پتوشویى, لباسشویى رزمندگان, رفوى لباس و ملحفه و تعمیر پوتین در مناطق جنگى حضور دلگرم کننده اى براى حماسهآفرینان داشتند, کم نیستند زنانى که در هنگام مهاجرت با تمام سختیهایى که آوارگى در بر دارد آنان به تنهایى و در غیاب مردان مدافع شهرها بوده و مسوولیت سرپرستى خانواده را به عهده گرفته و دم بر نیاورده اند.
بانوان در کانونهایى چون انجمن اسلامى سنگرنشینان را حمایت کردند, همچنین حداقل معیشت و دارایى زینتى خویش را به رزمندگان اختصاص دادند و با برپایى جلسات روضه خوانى, برگزارى دعا و نیایش از حمایت معنوى نیز دریغ نورزیدند. مادران در هنگام شهادت فرزندان برومندشان زیباترین رجزها و شعارها و مرثیه هاى مبارزه طلبانه را بر زبان جارى مى ساختند و هر بار با رویى گشاده تر آمادگى بیشتر خود را براى تقدیم دیگر فرزندانشان به پیشگاه اسلام اعلام مى کردند. در پشت جبهه سنگین ترین وظیفه در بیمارستانهاى صحرایى و در شهرها به مجروحین و مصدومین جنگ تعلق داشت که این مسوولیت بر عهده زنان فداکار بهیار و پرستار و پزشک بود. در شهر ایلام به هنگام بمباران هوایى بانوى پزشکى در حالى که همه به پناهگاه رفته بودند و شهر زیر حملات زمینى و هوایى دشمن مى لرزید و قهرمانانه ایستادگى مى کرد, به کار جراحى و درمان زنى پرداخت و پس از اطمینان از رفع حالت اضطرارى مصدوم خود به پناهگاه رفت.(15)
با تشکل انصار المجاهدین, خواهران ایثارگر به خانواده رزمندگان سرکشى کرده, و ضمن تفقد از زنان و فرزندان این عزیزان, نیازهاى احتمالى آنان را برطرف مى ساختند. کمکهاى مردمى و سپاه به وسیله این خواهران به خانواده سلحشوران انتقال و مشکلات و مسایل آنان به مقامات و مسوولین ذىربط منتقل مى شد. بدین سان با استمالت و رسیدگى به وضیعت خانواده هاى رزمندگان نقش تربیتى و عاطفى خود را ایفا کردند.(16)
از طریق تشکلهاى مردمى, بومى و محلى به تهیه مواد غذایى, پوشاک رزمى و غیره خواهران اقدام کرده و خود در قالب کاروانهاى دیدار از جبهه هاى نور در میان برادران مبارز و خواهران ایمانى خویش حضور یافته و نسبت به توزیع مواد و لوازم تهیه شده در خطوط نبرد علیه باطل انجام وظیفه مى کردند. در یکى از محورهاى جبهه چنگوله کاروان بزرگى از زنان مسلمان متشکل از چند اتوبوس توقف نمود و از سلحشوران تقاضا کرد تا سنگرهاى خود را ترک کرده تا آنها پتوها و وسایل زندگیشان را مرتب کنند و چنین شد.
حضور فعال خواهران بسیجى در بخش تولید لباسهاى ضد شیمیایى رزمندگان از دیگر جلوه هاى ایثار این فداکاران است. این خواهران در مراکزى که مواد خنثى کننده مواد شیمیایى بسته بندى مى شد و نیز در مراکزى که لباسهاى ضد شیمیایى رزمندگان چسب زنى مى گردید و خود این چسبها از ترکیبهاى شیمیایى عارضه دار بود مشغول خدمت به اسلام بودند. بسیج خواهران براى مقابله با فعالیتهاى ضد انقلاب و منافقین در خصوص اطلاعات و عملیات حضور پرتحرک و چشمگیرى داشتند. خواهران دانشآموز علاوه بر کمکهاى به ظاهر اندک اما ارزشمند با نامه هاى تکان دهنده و لبریز از احساسات مذهبى و علایق درونى به مبارزان از راه دور رزمندگان اسلام را تهییج و براى پیروزى آنان علیه کفر و ستم دعا مى کردند.

O نقشهاى تربیتى و عاطفى
بانوان ضمن محدود نگاه داشتن سطح توقعات خود در غیاب مردان تمامى مسوولیتهاى پرورشى و اقتصادى خانواده را عهده دار شدند و واقع بینى ناشى از مشکلات جنگ از جمله خاموشیهاى بى وقفه, کمآبى, کمبود مواد غذایى و گرانى را تحمل کردند و با آگاهى از شرایط, ساده زیستى و قناعت را بیش از پیش نصب العین خود قرار داده و حال و هواى روحانى و ملکوتى جبهه ها را به زیباترین شکل در خانه ها به نمایش گذاشتند. به فرمایش امام خمینى(قدس سره): ((زنان نیز انسان سازند)) و این مادران بودند که بر اساس نقش تربیتى خویش مردان مبارز, رزمنده و بسیجى براى فداکارى در راه اعتلاى حق و نصرت دین و دفع تجاوز پرورش دادند. نوع پرورشهاى اخلاقى و تربیتهاى صحیح و الهى بانوان بود که بر اثر آن شیرمردان میدانهاى نبرد و زاهدان شب پدید آمدند. به راستى که فرمایش امام در این خصوص به تحقق پیوست که خاطرنشان ساخته اند: ((از دامان زن مرد به معراج مى رود)) شهدا, آزادگان, جانبازان و سایر فداکاران و سنگرسازان بى سنگر نشان دادند که بر اثر تلاشهاى تربیتى مادر مى توان به سوى حق عروج کرد و آشناى عرشیان گردید و به وجه الله نظر افکند.
مادران, خواهران و حتى دختران در جامعه اسلامى ایران تلاش کردند که فضاى خانواده را براى به جبهه رفتن مردان مهیا کنند و از سوى دیگر مشوق آنان گشتند. از زبان همسر و مادر شهیدى از شیراز نقل مى کنند که با اعلام حضور در جبهه شوهر و فرزندش ثبت نام کردند اما در خانه پدر پسر را مورد خطاب قرار داده مى گوید تو جوانى و حالا باید درس بخوانى و آینده به تو نیاز دارد. پسر مى گوید تو جوانى و حالا باید بمانى و از مادر و بچه هاى کوچکت مراقبت و مواظبت نمایى و من هم اکنون مى توانم به جبهه بروم چون بین آنان تفاهم پدید نیامد داورى را به خانم واگذار کردند. او نقل مى کند: به آنان گفتم: هر دو نفر بروید. و پدر و پسر به عرصه هاى ایثار رفتند و به شهادت رسیدند.(17) بانوان در غیاب بزرگتر خانواده با فداکارى, تلاش و بلندهمتى جاى خالى پدر خانواده را ترمیم کرده تا هم خانواده را از لحاظ عاطفى و رفتارى تغذیه کرده و به گونه اى عمل کنند که آنان احساس کمبود ننمایند. چنین نقشى از نظر روانشناسى و آرام سازى اجتماعى و جلوگیرى از آسیب پذیرى روان بسیار اثربخش بود. به رغم فضاى تبلیغاتى مسموم بوقهاى وابسته به استکبار و نفاق, زنان به جهانیان نشان دادند که ملت ایران قوى و داراى عزمى والا و روحیه اى بالاست. این استقامت و اراده پولادین آنگاه بیشتر تجلى مى کرد که زنى چند نفر از عزیزانش را از دست مى داد چنانچه هفت پسر, دو برادر, شوهر و داماد بانویى به شهادت رسید اما او همچنان مقاوم و استوار بود و بى تابى نمى کرد. بدین جهت است که مقام معظم رهبرى حضرت آیت الله خامنه اى فرموده اند: استقامت و ثباتى که مادران, همسران و خواهران شهدا از خود نشان داده اند انسان را حیرت زده مى کند.(18)
در راه خدا تن به خطر باید داد
در مقدم انقلاب سر باید داد
آن شیرزنى که شوهرش گشت شهید
مى گفت: در این راه پسر باید داد
مادرى وقتى فرزندش شهید شد گفت مى خواهم جنازه اش را ببینم و چون چشمش بر بدن بى سر و دست پسرش افتاد دست خود را بالا برد و گفت: یا فاطمه زهرا(س) شادمانم از اینکه مى توانم صدایت بزنم, او در سردخانه پیکر فرزند را عطر و گلاب زد و با دقت داخل پارچه پیچید و در تشییع جنازه اش حتى یک قطره اشک نریخت.(19)
مادر دو شهید (حمید و مجید علیرضایى) مى گوید وقتى فرزندانم به شهادت رسیدند خداوند صبر شگفتى به ما داد که خود و آشنایانم تعجب کردیم. اطرفیان مى پرسیدند صبر شما واقعیت دارد یا اینکه شبها گریه مى کنید؟! در جوابشان گفتم دینى را نسبت به نظام و اسلام ادا کردم و قبلا احساس شرمندگى مى کردم که شهیدى نداده ام, هدیه ناقابلى بود که به پیشگاه پروردگار تقدیم کردم.(20)
مسلما در وراى هر صحنه از فداکارى که در جبهه ها آفریده شده سیماى یک مادر یا همسر و یا خواهر شهید حضورى نورانى دارد. مادرى که حاصل عمر خویش و جوان رشیدش را با رویى باز راهى جبهه نمود و به هنگام شهادتش خون در دل و آفتاب در جبین, مقاوم ایستاد, همسرى که آرزوهاى جوانى خود را در کوله پشتى شوهرش بست و او را به سوى جبهه ها اعزام کرد و آن خواهرى که تمام محبتش را دعاى خیرى نمود و برادرش را مهیاى دفاع از اسلام نمود, نقش موثر زنان را در بعد عاطفى و تربیتى جنگ ترسیم مى کند. نمونه دیگر از صحنه هاى شکوهمند ایثار بانوان, ازدواج آنان با جانبازان است. خواهر رووفى فرد مى گوید از وقتى با جانبازى ازدواج کرده ام احساس سعادت و خوشبختى مى کنم!(21) خواهر فاطمه جم نیز انگیزه ازدواج با یک جانباز را جلب رضایت خدا دانسته و مى افزاید که همین موضوع خود یک نوع فداکارى است ولى نیاز به ایمان دارد و با توجه به حق, مشکلات نادیده انگاشته شده و حتى احساس خوشبختى مى نمایم.(22)
آن زن پاکدامنى که ازدواج با یک جانبازى را که از ناحیه چشم صدمه دیده و پاهایش قطع شده افتخار مى داند واقعا به مقام والاى انسانى رسیده و هر انسان آزاده اى از این ایثار, درس اخلاص و دیانت و ولایت را فرا مى گیرد و در احادیث آمده که اگر انسان بر هواى نفس غلبه کند مقامش از ملائکه برتر است و آیا به راستى بهشت زیر پاى چنین زنانى نیست؟ و گویا آنان از ملکوت تحفه اى آورده اند, جانبازان شاهد در همین دنیا در جوار چنین همسرانى احساس انس و بقا را درک مى کنند و از شمیم دوستى, روحشان به پرواز در مىآید و رنجهاى بزرگ خود را در پرتو چنین فداکاریهاى بانوان از یاد مى برند و در صفاى چشمه مودت جارى شده توسط همسران خود جز درک دیار دوست و وفاى ازلى چیزى نمى یابند.
امام خمینى مى فرماید: ((... اینجانب در طول این جنگ صحنه هایى از مادران, خواهران و همسران عزیز از دست داده دیده ام که گمان ندارم در غیر این انقلاب نظیرى داشته باشد آنچه براى من یک خاطره فراموش نشدنى است با اینکه تمام صحنه ها چنین است ازدواج یک دختر جوان با یک پاسدار عزیز است که در جنگ هر دو دست خود را از دست داده و از هر دو چشم آسیب دیده بود. روح بزرگ و سرشار از صفا و صمیمیت گفت: حال که نتوانستم به جبهه بروم بگذار با این ازدواج دین خود را به انقلاب و به دینم ادا کرده باشم ...)).(23)

پى نوشت :
1ـ نک: نقش رزمى زنان در دفاع, زهرا رحمانیان, تهران, معاونت تبلیغات و انتشارات نیروى مقاومت (1376).
2ـ روزنامه جمهورى اسلامى, 27 بهمن 1375.
3ـ لحظات مرگ و زندگى, مجله پیام انقلاب, شماره 31, ص64.
4ـ این شرح بى نهایت, فرزاد جمشیدى, ص;43 چشم در چشم آنان, مریم شانکى, ص9.
5ـ ماهنامه آزادگان, شماره 6, شهریور 1371, ص36 ـ 40.
6ـ این شرح بى نهایت, ص;18 اسیر شماره 339, رضا رئیسى, ص10 و 17.
7ـ روزنامه کیهان, شماره 16922, ص9.
8ـ مجله زن روز, 12 شهریور 1376.
9ـ مجموعه مقالات و سخنرانیهاى اولین سمینار زن و دفاع مقدس, ص185.
10ـ ماخذ قبل, ص184.
11ـ براى آشنایى افزون تر با فداکاریهاى این بانوى سلحشور و جانباز نگاه کنید به مجله پیام زن, سال سوم, شماره 34, ص22 ـ 29.
12ـ مجموعه مقالات و سخنرانیهاى ..., ص181 ـ 182.
13ـ روزنه اى به آسمان, مریم شانکى, ص9, 20, 27 و 47.
14ـ نشریه ریحانه, مهر 1378, ص20.
15ـ مجموعه مقالات کنگره بزرگداشت سرداران و بیست و سه هزار شهید استان اصفهان, اصفهان لشکر 14 امام حسین(ع), تابستان 1375, مقاله احمد لطفى, ص289.
16ـ همان, ص290.
17ـ همان, ص260.
18ـ چشمه نور, ص260.
19ـ در کوچه هاى خرمشهر, مریم شانکى, ص;153 زنان نمونه, على شیرازى, ص226, 227.
20ـ مجله پیام انقلاب, شماره 67, ص82.
21ـ پیام انقلاب, شماره 54, ص33.
22ـ پیام انقلاب, شماره 67, ص78.
23ـ جایگاه زن در اندیشه امام خمینى, ص209.