یکى براى دو تـــا نقد فیلم

نویسنده


یکى براى دوتا

مریم بصیرى

فیلم: چترى براى دو نفر
کارگردان: احمد امینى
نویسندگان: احمد امینى, اصغر عبداللهى
بازیگران: هدیه تهرانى, رضا کیانیان, شقایق فراهانى

((امینى)) در سومین اثر سینمایى خود پس از ((سایه هاى هجوم)) و ((غریبانه)), ((چترى براى دو نفر)) را مى سازد. فیلمى با سوژه اى تقریبا استثنایى و شاید باورنکردنى در جامعه امروز ایران. وى این بار در بستر یک ملودرام عشقى, جنایى; ژانر ترس و دلهره را تجربه مى کند و فیلمى پر از تعقیب, گریز, تهدید, قتل و ... مى سازد.
شروع اثر با یک کابوس و نماهایى غیر متعارف همراه با نورپردازى و موسیقى هم سو با سینماى دلهره, بر پرده سینما شکل مى گیرد. بیننده از همان پلانهاى نخست فیلم تکلیفش را مى داند و مى فهمد که باید جاهایى به خواست کارگردان بترسد!
((یاسمن پاکروان)) زن ثروتمندى است که به مرور زمان ارث زیادى به او رسیده است. وى براى اینکه از شوهرش جدا شود به جاى گرفتن مهریه مجبور مى گردد, ده میلیون تومان به شوهرش, صادق بدهد تا وى راضى به طلاق شود. اما پس از طلاق, صادق هنوز به مزاحمتها و باج خواهى هاى خود ادامه مى دهد و در صدد گرفتن انتقام از یاسمن مى باشد, چون که هنوز همسرش را دوست داشته و با این تفکر او موافق نیست که وقتى عشق تمام مى شود آدم عاقل باید دنبال کار خودش برود.
یاسمن به خاطر مزاحمتهاى صادق, شکایت مى کند, مرد به زندان مى افتد ولى پس از آزادى, دوباره یاسمن تهدید مى شود و هیچ راهى نمى ماند جز اینکه دست به دامن وکیلى به نام ((احسان دانشور)) شود.
((دانشور)) وکیلى است که به محض ورودش به خانه موکل خویش, توسط صادق با تلفن همراه مورد تهدید قرار مى گیرد تا هرچه زودتر این وکالت را رها کند. اما وکیل که مردى خطرپذیر است و به قول خودش سرش براى چنین ماجراهایى درد مى کند, با رغبت وارد قلب حادثه مى شود.
شخصیت پردازى این وکیل با توجه به تیپ وکلا بسیار خوب از کار در آمده است. وى در جاى جاى فیلم با لفاظى و کنایه گویى و گاه طنز, شخصیتى معقول از خویش ارائه مى دهد و حتى مستقیما به وکلا گوشه اى مى زند و مى گوید: ((وکلا حرف مفت زیاد مى زنند ولى مفت, حرف نمى زنند.))
((مینو)) زن وکیل است که بسیار پول دوست مى باشد و از اینکه همسرش نمى تواند به آرزوها و خواستهاى او جامه عمل بپوشاند ناراحت است. وى بسیار خرافاتى است و به فال قهوه, خواب و دیگر خرافاتى که سبب تغییر سرنوشتش شود معتقد مى باشد. مینو در طول فیلم چند بار براى خودش فال قهوه مى گیرد و هر بار گربه اى قهوه اى در فالش پیدا مى شود; گربه اى که حتى بارها خودش و یا صدایش را در اتاق و حیاط خانه مى بینیم و مى شنویم.
مینو در ابتدا موکل ((دانشور)) بوده و به جرم صدور چک بدون محل در زندان به سر مى برده ولى احسان با تلاشهاى زیاد, وى را از زندان بیرون مىآورد و سپس با او ازدواج مى کند. اما مینو هنوز هم دست از کارهاى خودش برنداشته است و به دسته چک یاسمن ناخنک مى زند تا بتواند مشکلات زندگیش را سر و سامان دهد و جواب طلب کاران را بدهد. وى به خاطر دوستى که بعدها با یاسمن پیدا مى کند, جعبه هاى طلاى وى را مى گشاید و یکى از گردنبندهاى یاسمن را بر گردن خودش مىآویزد و در حسرت داشتن آن جواهرات مى سوزد چرا که به قول خودش تنها چیزى که در دنیا دارد فقط یک حلقه ازدواج است. مینو هیچ توجهى به شوهرش ندارد و فکر مى کند همه چیز در پول خلاصه مى شود و حتى مى توان شانس را با پول خرید. اما یاسمن معتقد است که پول خوشبختى نمىآورد چرا که تا به حال هیچ گرهى از زندگیش را باز نکرده و او با وجود پول و ثروت بسیار نتوانسته به تنها خواسته اش که داشتن زندگى توام با عشق و آرامش است برسد.
یاسمن به خاطر ترس, از خانه مجلل و اشرافیش مجبور مى شود در خانه استیجارى مینو ماندگار شود تا ((دانشور)) وى را از شر شوهر سابقش خلاص کند و هر دو زن در کنار هم است که در حسرت داشته هاى همدیگر بال بال مى زنند.
یک مثلث عشقى که الگوى ابتدایى اکثر فیلمهاى کلاسیک و دراماتیک است از همان آغاز ماجرا شکل مى گیرد که صادق از آن بیرون رانده شده است; صادقى که خاله یاسمن او را بزرگ کرده و به قول آنها آدمش کرده و یاسمن را به ازدواج وى در آورده است. لذا این عاشق سرخورده از عشق, کم کم تبدیل به یک قاتل مى شود و اقدام به قتل و غارت مى کند. ابتدا خاله را به قتل مى رساند چون به توصیه وى, یاسمن طلاق گرفته است. سپس تصمیم مى گیرد یاسمن را بکشد. تهدید او در ابتدا با خونى کردن تمام عکسهاى مغرور و مغموم یاسمن بر در و دیوار خانه اشرافیش شروع مى شود و درست هنگامى که فرصت مى یابد تا چهره واقعى یاسمن را نیز به خون بکشد و او را به قتل برساند, وکیل پیدایش مى شود و صادق فرار مى کند; صادقى که در اثر حقارت در خانه دل و خانه مجلل یاسمن تبدیل به یک شیاد و جانى شده است. با ماندگار شدن همیشگى یاسمن در منزل مینو, این دو زن على رغم برخورد سرد اولیه, با هم دوست مى شوند و در غیاب ((دانشور)) حرفهاى پنهانى زیادى مى زنند. مینو که آرزوهاى طول و درازى دارد و حتى معتقد است که نام یاسمن, اسم پولدارى است; در حسرت نواختن یک پیانو است. یاسمن پیانوى خود را به خانه وى مىآورد و به او نواختن آن ساز را آموزش مى دهد. کم کم این دو زن به هم نزدیکتر شده و ساز دیگرى مى زنند. یاسمن پول دارد و مینو یک شوهر خوب و سر به راه. پس یاسمن پول مى دهد تا مینو به زعم خودش, خوشبخت شود و در عوض شوهرش را به او بفروشد.
وکیل که خود در اثر گذشت زمان کمى به یاسمن علاقه مند شده و به قول زنش دلش براى او قیلى ویلى رفته است, وقتى متوجه مى شود, مانند یک شى توسط دو زن به خرید و فروش رسیده و مینو او را به حراج گذاشته است; در اثر پایمال شدن غرورش, زنان را به حال خود رها مى کند و همراه دختر کوچکش خانه را براى همیشه ترک مى کند.
در نبود وکیل, شب هنگام صادق دوباره به خانه او مىآید و هر دو زن را تهدید به قتل مى کند ولى در نهایت مینو و یاسمن با همان گلدانى که یاسمن به آن خانه آورده است, کشته مى شود.
یاسمن بر خلاف اعتقادش, به واسطه داشتن پول, اعتماد به نفس بالایى دارد طورى که مینو و شوهرش را مى خرد و على رغم اینکه معتقد است مردها دروغگوهاى خوبى هستند و فکر مى کنند زنها خر مى باشند, به وکیل علاقه مند مى شود و هنوز از دست شوهر سابقش خلاص نشده, به دنبال مرد دیگرى براى زندگى آینده اش مى گردد. هرچند در پایان هر دو زن درمى یابند که واقعا پول خوشبختى نمىآورد.
فیلمى که در ابتدا بر حمایت از زنان تاکید داشت و به نظام مردسالارى جامعه مى پرداخت, ناگهان به قطب ضد زن گرایش پیدا مى کند و همه چیز از قطبى به قطبى دیگر مى غلتد و فیلم تبدیل به اثرى در حمایت از مردان مى شود.
در واقع فیلمساز مى خواهد به نوعى آینده زندگى مدرن را نشان دهد. در نظر او در جامعه مدرن اگر همه چیز به دست زنها باشد حتى شوهرانشان را هم سرمایه تجارت خویش قرار مى دهند.
اما کارگردان فراموش کرده است که در جامعه امروز ایران کمتر زنى پیدا مى شود که چنین روحیه اى داشته باشد و خودش به خاطر پول, براى خویشتن هوویى پیدا کند که هرگز نتواند از دستش رهایى یابد. در واقع وقتى برخى از فیلمسازان از روى دست کارگردانان غربى تقلید مى کنند, یادشان مى رود که در جامعه هنوز سنتى ایران نمى توان تمامى سوژه هاى غربى را پیاده کرد و در وانفساى کمبود سوژه, هر ماجرایى را تبدیل به فیلم کرد و حتى اخلاق را به بازى گرفت.
در ((چترى براى دو نفر)) نیز خود کارگردان کاملا به این امر واقف است که در مقابل زندگى اشرافى یاسمن, مینو و شوهرش زندگى ساده و سنتى دارند و نمى توان به این راحتى در ذهن مخاطب, این دو را با هم آشتى داد.
رفتار و کردار یاسمن و نحوه زندگى او چنان برگرفته از دنیاى غرب است که وى در هنگام دیدن جسد خاله اش, فقط یک فریاد مى کشد و بس. او حتى در مراسم تدفین وى چون زنان سنتى بر سر نمى زند و نمى گرید بلکه با همراهان مرفه خود با تورى سیاه و کراواتهاى مشکى, فقط از مرگ خاله اش اظهار تاسف مى نماید.
حتى استعاره اى که در نام فیلم مى باشد از این صحنه گرفته شده است. هنگام مراسم تدفین خاله, باران مى گیرد و یاسمن چترى سیاه از کیفش بیرون مىآورد و وکیل آن چتر را بر سر خود و مینو و یاسمن مى گیرد. مرد نمادى از چترى است که مى تواند بر سر هر دو زن گسترده شود, چترى سیاه و شوم.
((امینى)) حتى در نحوه ((دکوپاژ)) فیلم نیز بر این صحنه عنایت بیشترى داشته است. نماهاى دو نفره در گورستان هر بار ((دانشور)) را در کنار یکى از زنها نشان مى دهد. کادرى که فقط یک زن و مرد در آن مى گنجد و بعد این نماهاى ((توشات)), تبدیل به نماى سه نفره اى مى شود که مرد چتر را بر سر هر دو زن مى گستراند.
در صحنه هاى بعدى فیلم که یاسمن جایگاه خود را در خانه مینو پیدا کرده است, کم کم زنان در نماهاى دو نفره گنجانده مى شوند و وکیل تنهاست, طورى که دختر کوچکش پى به این مساله مى برد و وقتى مادرش با خاله یاسمن پچ پچ مى کند او به پدرش مى گوید چون آن دو زن با هم هستند پس او نیز به نزد پدرش آمده است تا او هم تنها نباشد. در سکانس پایانى به این تفکر بیشتر توجه مى شود و کارگردان ((دکوپاژ)) خود را چنان تنظیم مى کند که دو زن در ابتدا با همدیگر و سپس به صورت تک تک با صادق در هنگام ارتکاب قتل و در نهایت تنها در کنار همدیگر دیده مى شوند و ((دانشور)) همراه دخترش در ماشین نشسته است و به سوى ناکجاآباد مى راند و باز تاکید روى همان تنهایى از سوى دخترک.
برخوردهاى بین ((دانشور)) و دو زن نیز قابل تعمق است. وکیل در تمامى صحنه ها برخوردى رو در رو و هم سطح با زنش دارد ولى در دو نماى عمده شروع و پایان فیلم, از طرز قرار گرفتن او و یاسمن به شکل دیگرى است. مرد در پایین پله هاست و نگاه دوربین از بالاست و کارگردان با نمایى((هاى انگل)) مى خواهد سلطه و برترى زن را نسبت به وکیل نشان دهد.
حکایت ((چترى براى دو نفر)), حکایت دو زن است که مى خواهند به زور به زیر چتر حمایت یک مرد مشترک بخزند و خوشبخت شوند.
آخرین تجربه ((امینى)) بیننده را توى خودش مى برد و وقتى فیلم تمام مى شود, وى تازه یادش مىآید که همه چیز چون کابوس مینو غیر واقعى است و او همچنان در دنیایى زندگى مى کند که زنان همواره براى گرفتن طلاق مجبور هستند به انواع باج خواهیها تن در دهند و از حقوق مسلم خود بگذرند.