گفتگو با جوان در عصر حاضر
((قسمت دوم))
قرآن و چگونگى سخن گفتن با جوان عصر حاضر
احمد عابدینى
از دقت در مباحث گذشته روشن مى شود کتاب الهى ((هدى للناس;(1) هدایتگر مردم)) است و حاوى تمامى مطالب مى باشد: ((تبیانا لکل شى)).(2) از جمله امور, راه هدایت جوانان این عصر است که چون جوانان از مردمند, ((هدى للناس)) حکم مى کند اینان نیز مشمول هدایت شوند و چون وضع و ویژگى افراد کنونى با مردم اعصار گذشته متفاوت است, راه هدایت آنان ویژه است و چون قرآن بیانگر همه چیز ـ لااقل در محدوده هدایت کلى انسانها ـ مى باشد, این راهها را بیان کرده است. بنابراین از اکنون باید در آیات قرآن دقت کرد و با توجه به آنچه از جوان امروز مى دانیم, راه سخن گفتن و ارتباط برقرار کردن با او را پیدا کنیم.
لازم است اکنون با جوان عصر حاضر, آشنایى بیشترى حاصل شود و با روحیات او بیشتر آشنا شد, تا بتوان راه و روش سخن گفتن با او را بهتر از قرآن استخراج کرد.
O جوان عصر حاضر از دید آموزشى
براى گفتگو با جوان عصر حاضر و تربیت او به گونه اى که اسلام خواسته و فطرت سالم توحیدى وى استوار گردیده, اول باید ویژگیهاى او را شناخت.
برخى از آن ویژگیها نظیر تعقل و دورى از تعصب و تقلید قبلا گذشت, اما ویژگیهاى ظریفى که در بعد تعلیم و تعلم آنان نقش بسزایى دارد, در اینجا بیان مى داریم, طبیعى است که این ویژگیها در همه جوانان به یک اندازه نیست اما در تربیت و رشد آنان باید به اینها توجه داشت:
1. بسیارى از جوانان کنونى از تعلیم مستقیم امور تربیتى و اخلاقى, متنفرند و آموزش دادن این امور به طور مستقیم را برنمى تابند, خصوصا اگر آنان مورد خطاب و معلوم باشد انگشت اشاره گوینده متوجه آنان است. بنابراین در آموزش دادن این گونه امور به او باید از بیانهاى غیر مستقیم و غیر صریح استفاده کرد.
2. جوان عصر حاضر از رمز و راز و از پس پرده گویى, بیشتر لذت مى برد. به همین جهت در تماشاى فیلمها و در خواندن کتابها, بیشتر تحقیق و دقت خود را بر زوایاى پنهان آن معطوف مى دارد.
3. جوان عصر حاضر نوعا واقع گراست, به گونه اى که حتى داستانهاى خیالى را رنگ واقعیت مى دهد و با خیالاتى که به خاطر تناقض, نتوان آنها را در واقع تطبیق داد یا تناقضى جزئى بین اجزاى آن به وجود مىآید, برنمى تابد و از آنها استقبال نمى کند.
4. جوان عصر حاضر مطلبى را نمى خواهد بدون دلیل و برهان بپذیرد و در دلیل و برهان بیشتر چشمش به علوم تجربى است و کلیات ذهنى را که همراه با مطلق گرایى و مطلق گویى است, برنمى تابد. از این رو داراى پرسش است.
5. جوان عصر حاضر به عدالت و آزادى بها مى دهد و نمى تواند حکمى را که تبعیض مآبانه مى بیند یا ظالمانه تصور مى کند, قبول کند. او امورى را که آزادى وى را محدود مى کند, تا دلیل و برهانى مورد قبول بر آن نباشد, نمى پذیرد.
6. جوان عصر حاضر به امور تعبدى محض, تن نمى دهد و نمى تواند قبول کند خداوند ما را بدون دلیل به امورى که دلیل و حکمت و علت آن را نمى فهمیم, متعبد کرده باشد. او در پى شنیدن هر حکمى یک ((چرا)) مطرح مى کند و تا وقتى جواب ((چرا)) عقل پذیر یا ارتکازى نباشد, ((چرا))هایش پایان نمى پذیرد.
7. به برکت علم و فناورى, بسیارى از امورى که براى جوانان گذشته غیر ممکن مى نمود, براى انسان کنونى, ممکن و مسلم شده است. بنابراین مى تواند در خیالات خود پرواز کند و به سیاره ها سفر کند و امور کوچک را بزرگ ببیند و امور بزرگ را کوچک کند و اینها را از واقعیات دست یافتنى به حساب بیاورد, ولى ناهمخوانى و تضاد را قبول نمى کند.
8. جوان عصر حاضر دوست دارد کارهایى نظیر کارآگاهان و پلیسها انجام دهد و از قراین و شواهد خیلى دور از ذهن, راهى به سوى دریافت حقیقت و واقعیت پیدا کند.
O قرآن و آموزش جوان عصر حاضر
برخى از ویژگیهایى که جوان عصر حاضر دارد, مطلوب قرآن است و کتاب الهى در صدد ایجاد آن بوده است تا از آن طریق بتواند به مقصد خود نایل آید, مثلا قرآن براى اینکه مطالب خوب و توحیدى را به مردم بیاموزد, باید ابتدا آنان را از بتها و معبودهاى خیالى منصرف کند و آنها را به شک بیندازد. در مرحله بعد با ذکر دلایل توحید, آنان را به سوى خداى واحد فرا خواند و سپس اهل توحید را عمق بیشترى بخشید. بنابراین ایجاد شبهه, تا حدودى مطلوب قرآن بوده است.
جوان عصر حاضر, نسبت به تمامى امور شبهه دارد و حالت جزمیت گرایى و تعبد را کنار گذاشته و طالب دلیل و برهان است. بنابراین مقدار بسیارى از راهى که قرآن براى اقوام گذشته طى مى کرد, اکنون پیموده شده است. امتیازات ویژه اى که مردم آن عصر براى روساى قبایل و کلیدداران خانه خدا و امثال آن قائل بودند, امروزه از دید جوانان عصر حاضر, تبعیض و نارواست و مورد قبول نیست. جوان عصر حاضر همه را در مقابل قانون متساوى مى بیند.
حال به سراغ بعضى از آیات و سوره هاى قرآن مى رویم تا ببینیم در چیدن و نظم مطالب و صراحت گویى و رازگویى و حالت معما دادن به برخى مطالب یا بازگفتن و خیالات را پروش دادن چگونه عمل کرده است و در باره ظلم و عدل که زشتى و خوبى آن از داوریهاى عقل است, چه بیانى دارد و بالاخره در باره انسان سازى که مهمترین هدف قرآن است (هدى للناس) چه فرموده است؟
((بسم الله الرحمن الرحیم. ویل لکل همزه لمزه. الذى جمع مالا و عدده. یحسب انذ ماله اخلده. کلا لینبذن فى الحطمه. و ما ادریک ما الحطمه. نارالله الموقده. التى تطلع على الافئده. انها علیهم موصده. فى عمد ممدده;
واى بر هر بدگوى عیبجویى! که مالى گرد آورد و برشماردش. پندارد که مالش را جاوید کرده, ولى نه! قطعا در حطمه (خردکننده) فرو افکنده خواهد شد. تو چه دانى که ((حطمه)) چیست؟ آتش افروخته خداست, که بر دلها مشرف شود و آنان را فرا مى گیرد, در ستونهاى دراز)).
نگاهى روان شناختى
در ابتدا امورى مانند عیب جویى و استهزا را که مورد تنفر همگانى است, بیان مى کند و با کلمه ((واى بر هر بدگوى عیبجویى)) موضع صریح خود را در باره این دو صفت آسیب روانى و اجتماعى, به نمایش مى گذارد, بدون اینکه شخص خاصى را نشانه رود. از ناحیه دیگر خوش گویى و خوش بینى را که دو عامل بهداشت روانى است, ترویج مى کند.
با آوردن کلمه ((ویل)) که به معناى هلاکت یا چاهى در جهنم است, سقوط افراد عیب جو و بدگو را اطلاع مى دهد یا با بیان عاقبت آنان, که سقوط حتمى است, انسانهایى را که فطرتا طالب علو و برترى و کمال هستند, راهنمایى مى کند, که مقدمات رسیدن به کمال, ترک این گونه امور است.
علل و انگیزه هاى استهزا و راههاى پیشگیرى از آن
قرآن در این سوره سپس به علت یابى دست مى زند که چگونه افرادى به این صفات زشت و آسیبهاى بنیان سوز مبتلا مى شوند. علت آن را مالدارى و مال دوستى و اعتقاد به مشکل گشا بودن همیشگى آن مى شمرد و از دیدى دیگر نشان مى دهد براى مبتلا نشدن به آسیبها باید یکى یا بیشتر از یکى از پایه هاى مثلث شوم را منهدم کرد: یا مال را جمعآورى نکرد, یا از مال دوستى ـ که علامت دوست داشتن و شماره کردن و رقم آن را افزایش دادن است ـ اجتناب کرد, و یا باید به آن تکیه نکرد و آن را نجات دهنده در تمامى زمینه ها ندانست و لااقل نقش آن را در محدوده امور دنیایى ـ غیر از مرگ ـ دانست و معتقد شد مال مانع مرگ نخواهد بود.
با دقت بیشتر روشن مى شود این سه پایه مثلث, متساوى و در یک سطح نیستند, بلکه سه مرتبه اند. مطلوب اولى این است که انسان در صدد جمع مال برنیاید و دنیا را بى ارزش بداند. حال اگر نتوانست یا به خاطر مصالحى مالدارى را ترجیح داد, باید مال دوست نباشد و در پى افتخار به مال و دارایى و نشان دادن آن برنیاید, زیرا نشان دادن افتخارآمیز مال, از خصلت غرور و بزرگ بینى و حقیر شمردن دیگران حکایت دارد.
در مرتبه سوم اگر هواى نفس و مال دوستى بر او غلبه کرد, لااقل قدرتى بالاتر از مال را قبول داشته باشد, تا خود را در همه زمینه ها رها نداند و احتمال اینکه علل دیگرى در جهان موجودند, بدهد و همچون برخى افراد, معتقد نباشد اگر پول را بر روى مرده بگذارى, زنده مى شود و پول حلال تمامى مشکلات است!
اگر شخصى به این مرتبه رسید و قبله گاه و تامین کننده تمامى آمال و آرزوهایش مال شد, دیگران را مسخره مى کند و از آنان بدگویى مى کند, اما عاقبت بدى در انتظار اوست. او نه تنها به جهنم مى رود, بلکه به آنجا پرت مى شود, چونان که آشغال سبزى با بى اعتنایى به زباله دان پرت مى شود!
از راز و رمزهاى آیه ها نباید غافل بود. آنکه خود را جاویدان مى دانست, وقتى بداند یا احتمال دهد یا حتى اگر بشنود از هر پستى, پست تر است یا تصور کند در آینده دور یا نزدیک, خوار و زبون خواهد شد, کافى است تا به فکر فرو رود و در بافته هاى اعتقادى خود تامل کند. آیه ها جزاى مسخره کردن و بدگویى را بیان مى کند, به گونه اى که دقت در آن, غرور شخص را مى شکند و او را به صلاح مى کشاند.
در این مرحله لازم نیست به قیامت و عذاب معتقد باشد تا آیه بر او اثر کند, بلکه شدت و لحن آیه و تحقیر او, به تنهایى براى به فکر انداختن کافى است.
چند پرسش در باره ((حطمه))
نکته مهم, معناى ((حطمه)) است. چرا به جاى آن, لفظ جهنم, جحیم, نار و امثال آن را به کار نبرد؟ چرا لفظ مجملى را به کار برد که بخواهد دوباره با ((و ما ادریک مالحطمه)) نظر همگان را به آن جلب کند و حتى پیامبر اکرم(ص) را نسبت به آن بى اطلاع جلوه دهد؟ چرا لفظى را به کار برد که تا آخر سوره بخواهد همان را توضیح دهد؟
((حطمه)) شکننده غرور و تکبر
((حطمه)) به معناى خردکننده و شکننده است, اما اینکه چرا خردکننده است و چه چیز را خرد مى کند و مى شکند, در آیه ذکر نشده است. از تناسب این آیه با آیه هاى قبل روشن مى شود حتما یکى از مصداقها و مواردى که ((حطمه)) آن را خرد مى کند, غرور شخص متکبر است, زیرا مسلما انسانهاى عیب جو و بدگوى, خود را از دیگران بهتر و بالاتر مى بینند که به خود جرات مى دهند از دیگران بدگویى کنند, بلکه باید خود را از دیگران بسیار بهتر و بالاتر بدانند که از غیر, زیاد عیبجویى و بدگویى کنند.
با پرت کردن آنان چونان اشیاى پست و بى مقدار در جاى خردکننده و شکننده, به طور حتم غرور و خودبرتربینى آنان را مى شکند. نه تنها این امر در آخرت اتفاق مى افتد, بلکه گفتن و اعلام چنین چیزى در دنیا غرور و نخوت آنان را خواهد شکست, زیرا آنان موجوداتى هستند که به خاطر قدرت و مال, همیشه در بهترین جایگاهها نشسته و دیگران از آنان تملق گفته اند و آنان باد به غبغب انداخته, ثناى ثناگویان را گوش داده و خود را رب اعلاى مردم دانسته و مرگ را تنها براى دیگران تصور کرده و خود را جاودانه انگاشته اند! اکنون با ندایى در دنیا مواجه شده اند که خلاف وضع موجود را اعلام مى کند. از این رو برمىآشوبند و آشفته مى شوند و براى جبران ضعفها, بزرگ نمایى مى کنند.
پس همین ندا خردکننده و شکننده است, حتى اگر در پس آن هیچ خبر و عذابى ـ بر فرض محال ـ نباشد, زیرا بزرگان گفته اند: ((بالاترین جهاد, گفتن کلمه عدلى در پیشگاه سلطان ستمگر است)).
علت شکنندگى ((حطمه))
اما چرا خردکننده است؟ شاید آیات بعدى جواب این سوال باشد و بگوید ((حطمه)) خردکننده است, زیرا آتش قهر الهى است. خداوند قهاریتش بروز کرده و آتش قهرش برافروخته شده است. از این رو تنها برون و پوست را نمى سوزاند تا اساس بدن استوار بماند و خرد نشود, بلکه به درون نفوذ مى کند و عمق جان را مى سوزاند و کاملا همه جا را فرا مى گیرد. به همین جهت جسم آن فرد کاملا خرد و ریز مى شود و فرو مى ریزد.
چرا آتش قهر خداوند این گونه است؟ چه ویژگیهایى دارد که به درون هم نفوذ مى کند؟ آیا این آتش در دنیا نظیر و مانندى دارد؟
جواب این سوالها را بحثهاى بعدى روشن خواهد کرد.
ارتباط ((حطمه)) با اشعه ماورا بنفش
حال اگر به همین آیات با دید علمى امروزى نگاه شود, رموز و اشاره هاى دیگرى دارد و حقایقى را معلوم و آشکار مى سازد. اگر با صرف نظر از مطالبى که قبلا توضیح داده شد, امروزه از هر دانشجو یا دانشآموز, حتى از مردم کوچه و بازار پرسیده شود: جسمى داریم که لطیف و نورانى و سوزاننده است ـ معناى ((نار)) ـ که به درون اشیا نفوذ مى کند (تطلع على الافئده) و حرکت آن در ستونهاى کشیده شده و مستقیم است (فى عمد ممدده) فورا جواب مى دهند جواب یکى از اشعه هاى ماوراى بنفش است که به خاطر کوتاه بودن طول موجشان به راحتى از اجسام عبور مى کنند و به همین جهت گاهى آنها را طورى تنظیم مى کنند که از پوست و گوشت عبور کند, ولى از استخوان عبور نکند, تا از درون عکس بگیرند و شکستگى استخوان و غیره مشخص شود. این اشعه ها بر خلاف نورهاى معمولى که حرکتى مخلوطى دارند, داراى حرکتى استوانه اى و مستقیم هستند.
اگر مردم این را مى فهمند, آیا نمى توان گفت قرآن آن زمان به گونه اى صحبت کرده است که آنان تنها ویژگى جهنم را مى فهمیده اند, ولى در زمان ما به گونه اى ملموس, مردم با آن سر و کار دارند؟
اگر جواب مثبت است, حال باز به معناى ((حطمه)) (خردکننده و شکننده) بازگردیم و توجه کنیم امروزه سنگهاى کلیه را با همین اشعه خرد مى کنند, تا خود به خود از مجارى ادرار دفع شود یا برخى سلولهاى مخرب و غده هاى بدخیم درونى را با همین اشعه از بین مى برند. معلوم مى شود توجه به این امور بوده است که لفظ ((حطمه)) به کار رفته است.
حال اگر توجه شود تابش این اشعه توان زیادى دارد و براى بدن ضررهاى فراوانى دارد و همان گونه که سنگ را مى شکند, به استخوان و غیره آسیب مى رساند, به گونه اى که طبیبان, در مواقع ضرورى به مقدار ضرورت از آنها استفاده مى کنند و معمولا سایر بدن افراد را از معرض این اشعه, دور نگه مى دارند و زمان تابش را به حداقل ممکن تقلیل مى دهند تا آسیبهاى کمترى به بدن وارد شود, اگر به آیه برگردیم و ببینیم در آن از ((حطمه)) به عنوان آتشى برافروخته یاد مى کند, یعنى یک شعاع کوچک از یک روزنه ریز نیست, بلکه آتشى وسیع و فروزان است و از طرف دیگر بر همه اطراف شخص عیبجو و بدگویى که در آیات اول سوره به او اشاره شد, احاطه دارد (انها علیهم موصده), حال با بلایى که از اشعه هاى ماوراى بنفش و امثال آنکه مستقیما و به طور همه جانبه و براى زمانى طولانى به انسانى بتابد, چه بر سر او خواهد آورد, مساله اى است که در تصور نمى گنجد, خصوصا اگر دقت شود آتش قهر الهى است و شاید ریزترین طول موجها و قویترین نورها, به کار برده شود!
شاید به همین جهت خداوند, به اشرف و اعلم و افضل مخلوقات خود, یعنى پیامبر اکرم(ص) مى فرماید: تو چه مى دانى که حطمه چیست؟ وقتى او نداند, مسلما ما نمى توانیم از آن حتى تصورى ابتدایى داشته باشیم!
به هر حال با این کشفیات علمى, هم به زبان امروزى بودن قرآن واضح تر مى شود و هم تهدیدهاى خداوند در قیامت عینى تر مى گردد.
امید است مجموع این گفتار, ما را بر ضرر و زیانهاى استهزاى بدگویى و عیب جویى, بینا سازد, به گونه اى که خصلتهاى ناپسند از جامعه و از تک تک افراد رخت بربندد.
O تطبیق کاربردى
ویژگیهاى جوانان عصر حاضر در طى چند جستار بیان شد و شمه اى از ویژگیهاى قرآن با توضیح یک سوره بیان گردید. حال وقت آن رسیده که بررسى شود: آیا آنچه مطلوب جوانان است, در قرآن وجود دارد؟ آنجا که انحرافى هست, قرآن چگونه راه علاج را نشان داده است؟
1. جوان از تعلیم مستقیم امور تربیتى رنج مى برد و نمى خواهد انگشت اشاره به سوى او مشخصا نشانه رود. مى بینیم قرآن خطاب به فرد خاصى نکرده و حتى ضمیر مخاطب به کار نبرده است. علاوه بر آن اسم گروه خاصى نظیر عرب و عجم و سفید و سیاه و شهرى یا روستایى را مطرح نکرده است, مثلا در همین سوره, تنها دارندگان دو صفت پلید را نکوهش کرده است. بنابراین هیچ کس نمى تواند از نصیحت و هشدار قرآن, با عذر مستقیم بودن, ابراز نارضایتى کند و بگوید: قرآن مرا انگشت نما کرده است!
2. جوان عصر حاضر از رمز و رازشنوى و کشف آن لذت مى برد و قرآن در خود رمز و رازهاى فراوان دارد. در سوره اى که گذشت, برخى مطالب علمى از جمله انواع نور و قدرت شکنندگى و خردکنندگى برخى از آنها و حرکت مستقیم و استوانه اى آنها را با رمز و اختصار بیان کرد. این جوان امروزى است که باید به کشف رمزها همت گمارد و به ترجمه الفاظ قرآنى اکتفا نکند, بلکه بر روى واژه ها و روابط آنها دقت کند.
3. جوان عصر حاضر واقع گراست, و قرآن واقعیتها را بیان مى کند. شاهد آن است که نمونه هاى کوچک از آن واقعیت و قدرت مخوفى را که براى آتش درون سوز بیان مى کند, در دنیا, در اشعه هاى ماوراى بنفش مى توان ملاحظه کرد. آنگاه قرآن از قدرت تخیل انسان استفاده مى کند و مى گوید: تصور کن این چنین اشعه اى از تمامى جوانب و براى مدت طولانى, کسى را احاطه کرده باشد. ویژگیهایى که براى این نور بیان کرد, کاملا هماهنگ و در جهت تهدید است. آهنگ جملات نیز با تهدید سازگار است. بنابراین اگر دیگران, یک داستان خیالى را براى منظور جزئى بیان مى کنند, قرآن حقیقتى را با زبانى مناسب با بیان آن واقعیت و با عباراتى هماهنگ و موزون و در جهت حذف برخى رفتارهاى زشت روانى که موجب آسیبهاى اجتماعى است و همراه با بیان علل و انگیزه هاى رفتار ناپسند و با گفتن سرانجام کارها و بیان ویژگیهاى عذاب آخرت, براى پاک سازى روح انسان از این آسیبها, با عبارتهایى کوتاه بیان داشته است.
4. چون جوان عصر حاضر اهل شبهه است, ممکن است در این مباحث شبهه کند و در وقوع قیامت یا در قدرت خداوند بر ایجاد چنین آتش مهیبى شبهه کند, ولى وقتى دقت کند یا دیگرى او را متوجه نماید که این سوره و سوره هاى دیگر سابقه هزار و چهار صد ساله دارند و قرآن فریاد مبارزه طلبى (فاتوا بسوره من مثله) سر داده است و همگان در عمل, ضعف خود را براى هماوردى نشان داده اند, دلیلى قاطع بر توانایى مطلق خداوند است, زیرا همان گونه که از الفاظ و حروف معمولى که شبانه روز مردم به کار مى برند, قرآنى ساخته که همیشه جاوید است, از نورهاى معمولى و در دسترس بشر, توان ساختن چنان عذاب خوفناکى را دارد.
به هر حال وقتى شبهه جا باز مى کند که شبهه کننده قرآن را بشناسد و بر رموز آن آگاه گردد و سوره اى نظیر آن بیاورد. امروز نیز اگر کسى مرد این میدان است, به مبارزه طلبى قرآن جواب دهد.
5. جوان عصر حاضر عدالت خواه و در پى آزادى است. قرآن نیز همین هدف را تعقیب مى کند, به ویژه در این سوره که عیبجویان و بدگویان را مورد حمله قرار مى دهد, تا آنان به جهت مال و مقام و موقعیتى که دارند, در صدد تحقیر و توهین به دیگران برنیایند, تا اینان در جامعه تحقیر نشوند و بتوانند از حقوق متساوى با دیگران برخوردار باشند. از طرف دیگر ریشه ناعدالتى و نبود آزادى را, مال انباشته نزد برخى و روحیه مال پرستى عنوان مى کند, تا افراد جامعه از انباشت و شمار سودجویانه مال خوددارى کنند. از سوى دیگر با بیان عذابهاى چنین افرادى, زبان مظلومان و استهزاشدگان را باز کرده, تا با خواندن آیات, رسوایى آخرتى عیبجویان و بدگویان را روشن سازد, تا مجبور شوند از این رفتار بد دست بردارند و افراد ضعیف را راحت بگذارند. بنابراین تهدید مستکبران, در راستاى تحقق عدالت و آزادى مستضعفان است.
6. جوان عصر حاضر, امور تعبدى محض را قبول نمى کند و به دنبال چراها مى گردد. قرآن نیز هیچ گاه انسانها را به تعبد محض دعوت نکرده, بلکه پیوسته کنار هر فرمانى, فلسفه و حکمت و علت و یا هدف آن را بیان داشته و پیوسته انسانها را به تدبر در آیات تکوینى و انفسى و آیات تدوینى و تشریعى دعوت کرده است. حتى هدف از تشریع نماز و روزه و وضو و تیمم و غسل را بیان کرده است. فهم برخى از مطالب بیان شده, محتواى بیشترى مى خواهد که غیر از بیان شدن حکمت آن مساله و تعبدى بودن آن است, همان گونه که اگر طبیبى داروى خاصى را تجویز کند, براى فهم اینکه چرا چنین دستورى داده, مطالعات پزشکى لازم است, ولى به هر حال او دستور تعبدى نداده است.
7. جوان عصر حاضر به برکت پیشرفت فناورى قدرت تخیل زیادى پیدا کرده و شاید در همین راستا قرآن این ویژگى را در نظر گرفته و خواسته است قدرت تخیل آنان را در جهت اهداف خود, به کار ببرد. به همین سبب, ((انها علیهم موصده)) را بیان کرده است, تا همین که بشر توانست قدرت یک لحظه اى تابش اشعه ماوراى بنفش را در عکس بردارى از استخوان مشاهده کند, قدرت تخیل خود را افزایش دهد و احاطه اشعه هاى پرقدرت و مدام, بر خود را تصور کند و از هر عملى که موجب شود به چنین بلاى عظیمى گرفتار شود, خوددارى کند.
8. جوان عصر حاضر مى خواهد چون کارآگاهان, از قراین و شواهد خیلى دور, واقعیت را بیابد. قرآن کریم نیز نشانه هاى خیلى دور از اشیا را بیان کرده است, ولى وقتى افراد به آن دست نیافته اند, قراین بیشترى را بیان کرده است. اکنون که اشعه ماوراى بنفش و قدرت آن کشف شده, معلوم گردیده که قرائن آن و صفاتش را چهارده قرن, قبل بیان کرده, ولى کشف کننده اى نبوده و کسى سراغ این علوم را از قرآن نگرفته است. امروز نیز بسیارى از مجهولات وجود دارد و نظریات و فرضیه هاى گوناگونى در باره آنها وجود دارد, ولى کمتر کسى همت مى کند تا از این کتاب الهى که ((تبیانا لکل شى; بیانگر همه چیز است)) مدد بگیرد و از قراین بسیار دور شروع کند و با پیشرفت در کار به قرینه هاى نزدیکتر برسد.
اکنون نیز قرآن هزاران رموز دارد و هزاران اشاره, و دانشمندان هزاران مجهول دارند و صدها یا هزاران فرضیه, اما همتى پیدا نمى شود که از قرآن در این راه بهره بردارى کند.
رابطه قرآن و انسان عصر حاضر
از آنچه گذشت ـ که تنها ترجمه و توضیحى از یک سوره قرآن و تطبیق آن با روحیات جوان عصر حاضر بود ـ روشن مى گردد قرآن چون چشمه سار زلالى است که همگان براى حیات خود نیازمند آن هستند و انسانها چون تشنگان در بیابانى سوزان, به هر سویى مى روند, تا به مقدار توان آب برگیرند, ولى به سراغ این چشمه سار زلال نمىآیند و همت دقت در آیات آن را در خود نمى بینند. بنابراین در یک جمله مى توان گفت که جوان عصر حاضر و قرآن, عاشق و معشوقى هستند که یکى دیگرى را نمى شناسد و از آن دور است. به همین جهت در قیامت پیامبر اکرم(ص) به خداوند شکایت مى کند: ((پروردگارا! قوم من, این قرآن را رها کردند)).(3)
اگر مهمترین هدف خود را در این زمان, شناساندن قرآن به نسل جدید, اعم از مسلمان و غیر مسلمان قرار دهیم و در این راه گام برداریم و روشهاى تربیتى و علمى و اخلاقى قرآن را تا حد فهم خود, کشف و بیان کنیم, جوان عصر حاضر, کشف بیشتر و بهتر را خود انجام مى دهد. آنگاه معلوم مى شود جوان عاشقى است که از معشوق خود جدا افتاده و در دام هوسها گرفتار شده است. اگر چنین نکنیم, مشمول شکایت پیامبر(ص) خواهیم بود و او از ما به خداوند شکایت خواهد کرد.
راه صحیح گفتگو با جوان عصر حاضر
در جواب آنچه تا حال گذشت, ممکن است کسى بگوید که ما آماده ایم قرآن و تفسیر آن را به جوانان بیاموزیم, ولى مشکل از جوانان است که از قرآن فرارى هستند و به سوى آن نمىآیند; بنابراین تکلیفى متوجه ما نیست و پیامبر اکرم(ص) نمى تواند از ما شکایت کند یا اگر شکایت کرد, جواب مى دهیم که ما آمادگى خود را براى تبلیغ و تبیین اعلام کردیم, ولى کسى براى استفاده نیامد, یا ما تفاسیر و ترجمه ها را از طریق وسایل ارتباط جمعى و نوشتارى و تصویرى در اختیار همگان گذاشتیم و آنان باید استفاده مى کردند, که نکردند.
1ـ سوره بقره, آیه 185.
2ـ سوره نحل, آیه 89.
3ـ سوره فرقان, آیه 30.