وصف وارستگى مرورى بر شرح حال سیده نفیسه 1


 


مرورى بر وصف وارستگى شرح حال سیده نفیسه
قسمت اول

غلامرضا گلى زواره


اسوه فضایل
قرآن کریم علاوه بر ارائه دستوراتى ویژه براى رشد و به کمال رسیدن بانوان, الگوهایى نیز معرفى کرده و با تعیین جایگاه ارزشى و نقش آموزنده و ارزنده آنان در گسترش فرهنگ یکتاپرستى و خداجویى تواناییهاى ذاتى و لیاقتهاى زنان را در شکوفایى استعدادهاى خویش از طریق پیروى از اسوه هاى فضلیت گوشزد نموده است. در تاریخ شکوهمند تشیع نیز مى توان بانوانى را مشاهده کرد که با تمسک به وارستگى و آراستن روح و روان خود به خصال نیکو به درجات معنوى دست یافته اند و مصداق بارز و روشنى از ویژگیهایى گشته اند که قرآن به عنوان مشخصات والاى انسان رشد یافته و در مسیر هدایت قرار گرفته معرفى کرده است.
یکى از این نمونه هاى عالى فضلیت بانو سیده نفیسه دختر حسن بن زید بن حسن مى باشد که علاوه بر شرافت نسبى, با ایمان و اعمال صالح خویش به حیات طیبه دست یافت و فرمایش جاودانى قرآن در موردش صادق است که: انى لااضیع عمل عامل منکم من ذکر او انثى(1); من کار هیچ کارگزارى از شما چه زن و چه مرد ـ همه از یکدیگر ـ ضایع نمى سازم.
سیده نفیسه به مدد الطاف الهى و از برکت تعالیم جاودانى و نیز در پرتو خورشید فروزان ارزشهاى دینى و باورهاى مذهبى تا به آنجا پیش رفت که نمونه اى از یک انسان با تقوا و حافظ موازین اسلامى گردید و در طریق بندگى پروردگار آن چنان با موفقیت و پیروزى شایسته تحسین, به قله کمالات معنوى رسید ـ که به عنوان بانویى صالحه نامش در فهرست مشاهیر و نامداران جهان اسلام ضبط گردید و حتى عده اى از دانشوران و شرح حال نگاران در کتابى جداگانه به شرح حال و ذکر مکارمش پرداخته اند و کرامتهاى اخلاقى و معنوى او را براى خوانندگان بازگو کرده اند و او را کریمه دو جهان نامیده اند و مرقدش را جلوه اى از نور معنوى تلقى کرده اند. این همه تحسین و تمجید از این بانو بدان خاطر است که توانست با برداشت کم و بازدهى زیاد و اعراض از مظاهر دنیایى و امور فناپذیر حیات توإم با سعادت جاویدان را مختص خویش نماید و در تزکیه, اخلاص و پاکدامنى سرمشقى برجسته براى افراد حق جو و طالب خصال نیکو گردید.

ریحانه رسول اکرم(ص)
سیده نفیسه در بوستانى به شکوفایى رسید که رسول اکرم(ص) آن را به کشتى نوح(ع) تشبیه فرمود, خاندانى که حجت خدا بر روى زمین هستند و آدمیان را همچون فروغ هایى فروزان به سوى حق هدایت مى کنند, همان وجودهاى مبارکى که دوستى آنان مزد رسالت مصطفاى پیامبران مى باشد.(2)
جد بزرگوارش امام حسن مجتبى(ع) است که با میلاد منورش جبرئیل از آسمان بر زمین فرود آمد تا پیام و سلام پروردگار را به خاتم رسولان ابلاغ کند و تإکید نماید نام این مولود را ((حسن)) بگذارید و پیامبر اکرم(ص) نیز چنین کردند. آن حضرت به نیکى مشاهده مى کرد که امام حسن(ع) نمونه اى از وجود خودش در خوشخویى, بلند مقامى و پاکى نفس مى باشد و به حق شایسته است که از شعاع درخشان نبوت پرتو بگیرد و رهنمونى امت را پس از پدرش (مولاى متقیان) عهده دار گردد, همچنین رسول اکرم(ص) مى فرمود هر کس مى خواهد آقاى جوانان بهشت را ببیند, به حسن(ع) بنگرد(3). این فرموده ها و دیگر بیانات آن آخرین سفیر الهى از این حقیقت مسلم پرده برمى دارد که امام حسن مجتبى(ع) به مقام نبوت تقرب داشت و پایگاهى بلند و معنوى را به خود اختصاص داده است. او یکى از دو نفرى است که دودمان پیامبراکرم(ص) منحصرا از نسل او پدید آمد و یکى از پنج نفر اصحاب کسإ است و یکى از دوازده نفرى است که خدا فرمانبرى آنان را بر بندگان خود واجب و فرض ساخته است, فرزندان آن حضرت اعم از دختر و پسر پانزده نفر بودند که بزرگترین آنها زید مى باشد چنانچه ابونصر بخارى او را به لحاظ سن بزرگتر از حسین مثنى دانسته است.

سید با سخاوت
زید که از مادرى خزرجى به دنیا آمد, سیدى جلیل القدر, شکوهمند و بخشنده بود که خیرش به همه مى رسید و مردم از راههاى دور و نزدیک براى جلب سخاوتش به سوى مدینه رهسپار مى گردیدند تا از کمکهاى بى دریغش بهره یابند.(4) سخنوران عرب در سروده هاى خود صفات نیکش را ستوده و رفتارش را تحسین کرده اند.(5) آنها که او را مشاهده کرده اند از دیدن چهره اش به شگفتى افتاده اند و افزوده اند بسیار به رسول اکرم(ص) شباهت داشت.(6) به دلیل شجاعت و صلابت, ممدوح مردمان عصر خویش گشت و تراجم نگاران نوشته اند وى در زندگى لغزشى نداشت و از امور ناپسند اجتناب مى کرد.(7) ابن حجر عسقلانى وى را سیدى هاشمى معرفى کرده که در میان محدثین و روات از ثقات به شمار مى رود.(8)
ابن حبان او را از متقدمین در نقل احادیث شمرده و وى را مقبول الروایه مى داند. (9)
زید بن حسن لبابه دختر عبیدالله بن عباس را که قبلا همسر حضرت ابوالفضل(ع) بود به همسرى خویش برگزید و از او دو فرزند به نامهاى حسن و نفیسه آورد, این دختر را ولید بن عبدالملک مروان به همسرى خود درآورد که متإسفانه عده اى از مورخان او را با نفیسه دختر زید بن حسن یکى گرفته اند.(10)
ابوالفرج اصفهانى نوشته است زید همراه با عمویش حضرت امام حسین(ع) به کربلا رفت و در سلک اسیران نینوا به سوى شام روانه گردید و از آن پس با اهل بیت امام سوم به مدینه بازگشت, زید به دلیل شایستگى هاى نسبى و ذاتى متولى صدقات حضرت محمد(ص) گشت و چون سلیمان بن عبدالملک در نیمه جمادىالاول سال 96 هجرى به حکومت رسید, به حاکم مدینه نوشت تا او را از این سمت عزل کند و دیگرى را متولى سازد و چون عمر بن عبدالعزیز خلیفه گردید به والى شهر پیامبر گوشزد کرد زید مردى شریف و هاشمى و بزرگ این خاندان است و چون مکتوب من به تو رسد تولیت صدقات رسول اکرم(ص) را به وى برگردان و اجازه نده کسى با او از در معارضه در آید.(11)
زید در سن 90 یا 95 سالگى در منطقه بطحا واقع در شش منزلى مدینه در گذشت و پیکرش را به مدینه آورده و در قبرستان بقیع دفن کرده اند.(12)

شیخ بنى هاشم
اشاره شد که یکى از فرزندان زید حسن نام داشت, کنیه اش را ابومحمد گفته اند و مورخان خاطرنشان ساخته اند این سید عابد مورد اعتماد و بزرگى از خاندان عترت است و وى را مستجاب الدعوه معرفى کرده اند و به قول زبیر بن بکار, فاضلى شریف است. (13) حسن بن زید در پیروى از اجداد طاهر خود با قرآن کریم انس بسیار داشت و آن را به طور مستمر تلاوت مى کرد و به کثرت عبادت, تهجر و روزه دارى همراه با زهد, تقوا و عمل صالح معروف بود و باب دانش, بیان و ذوق ادبى او بر روى مشتاقان باز شده و به همین دلایل لقبهایى چون شیخ الشیوخ, شیخ بنى هاشم, من کبار آل البیت, ابومحمد مدنى, انور, عالم, عابد, فاضل, شریف و علوى در کتب تراجم و نسابه برایش ذکر کرده اند و در نقل روایات از افراد مورد وثوق مى باشد و از پدرش زید, عمویش عبدالله بن حسن, عکرم (غلام ابن عباس) عبدالله بن ابى بکر و محمدبن عمروبن حزم و ... حدیث نقل مى کرد و مالک ابن انس, محمد بن اسحاق بن یسار, محمدبن ابى ذئب, ابواویس و شخصى به نام وکیع از پرورش یافتگان مکتب او هستند و از او روایت و خبر نقل کرده اند.(14) خطیب بغدادى سخاوتش را ستوده و وى را صاحب فضل و جود دانسته است, عباسقلى خان سپهر مى نویسد: حسن بن زید مردى با همت, عظیم القدر, عالم و در شمار تابعین و مجاب الدعوه است او را به صفت کرم و حلم در مدایح معرفى کرده اند و ریاست بنى حسن به او منتهى مى گردد.(15) حسن انور که امارت مدینه را عهده دار بود از چاپلوسى شاعران نفرت داشت و در یکى از روزها که فردى در شعرى او را چنین مدح گفت: ((الله فرد و ابن زید فرد ...)) فرزند زید چون این عبارت را شنید برآشفت و سراسیمه به سراینده این ابیات گفت: سنگ و خاک بر دهانت, از چه روى نگفتى: الله فرد و ابن زید عبد ... و از مقر فرمانروایى به زیر آمد و براى عرض خضوع و خشوع به پیشگاه یگانه گونه ها را بر زمین نهاده پروردگار را تسبیح و حمد وافر گفت.(16) سیدحسن انور در رعایت امور شرعى و مراعات مسایل دینى بسیار جازم و پى گیر بود و مى کوشید در جامعه اسلامى مردم موازین و آداب دینى را رعایت کنند. وى در جهت مطالبه حقوق علویان و حمایت علویان و حمایت از شیعیان درمانده, اهتمام زیادى داشت و هرگاه فرصتى به دست مىآورد و مقتضیات زمان به وى اجازه مى داد, قواى خویش را براى تضعیف قدرت عباسیان به کار مى گرفت و از نفوذ رإى خویش براى تقویت سادات استفاده مى کرد. همین امور موجب گردید که منصور عباسى بر حسن بن زید غضبناک شود و پس از پنج سال که او امیر مدینه بود از این مقام عزلش کرد و وى را روانه زندان نمود.
حسن بن زید در سال 168 هجرى در حالى که هشتاد سال داشت, هنگام سفر حج در گذشت و پیکرش را به مکه برده در آنجا مدفون ساختند.(17)
از ابومحمد حسن بن زید هفت فرزند پسر و دو فرزند دختر باقى ماند که تمامى آنان داراى اعقاب و فرزندانى هستند اما معروف و مشهور آنان سیده نفیسه مى باشد.(18)

شادى مضاعف
یازدهم ربیع الاول سال 145 هجرى بود. این ماه براى مسلمانان حجاز بسیار بهجت افزا و سرورآفرین بود و آنان خود را مهیا مى ساختند تا سالروز ولادت خاتم رسولان و مصطفاى پیامبران الهى را گرامى بدارند و بر چنین وجود با کرامتى ببالند و شعف و شادى زایدالوصف خود را از نهانخانه دل آشکار سازند. اما علویان و سادات و نیز منسوبین به رسول اکرم(ص) به استقبال نشاطى مضاعف مى رفتند و حسن انور که برحسب نظر سیره نویشان در قیافه و شمایل و برخى خصوصیات اخلاقى به جدش حضرت محمد(ص) شباهت داشت, همچون دیگر افراد از خاندان نبوى براى گرامى داشتن چنین روز مبارکى لحظه شمارى مى کرد و جلالت جد خویش را تکریم مى کرد اما گویا در خانه خودش هم خبرهایى است که شادمانى او را دو چندان کرده است, یازدهم ربیع الاول سال 145 هجرى است. (19)
رفت و آمد زنان خویشاوند و همسایگان در خانه حسن بن زید بیانگر آن است که طلوع ستاره اى فروزان در آسمان این طایفه نزدیک مى باشد, همسر حسن احساس درد مى کرد, تنها با ذکر و دعا قوت قلب مى یافت و خود را از ضعف و ناتوانى مى رهانید, هراس و نگرانى خویش را با یاد خدا برطرف مى ساخت, سرانجام پس از تحمل ناراحتى زیاد طفلش دیده به جهان گشود, کودکى که سیماى نو رسته اش چون ماه شب چهارده فروزندگى داشت, اشک شوق بر صورت مادرش دوید و با حالتى سرشار از عاطفه به آن نوزاد خوش سیما مى نگریست. اهل خانه و اطرافیان وقتى از تولد این فرزند آگاه شدند, ضمن شادمانى به حسن انور خبر دادند که فرزندى بر اولادت افزوده شده و این یکى دختر مى باشد, مبارک است, موجى از نشاط قلب و ذهن این سیدهاشمى را کامیاب ساخت. فرمایش حضرت رسول(ص) بر صفحه ذهنش نقش بست که فرموده اند: خیر اولادکم البنات.(20) و نیز این نکته را از جد بزرگوارش به خاطر داشت که تإکید کرده اند: خداوند بر دختران بیش از پسران مهربان است.(21)
زنان بنى هاشم فریاد مى زدند و شادى مى کردند و خبر از سرور این خانواده مى دادند, حسن بن زید از محل اقامت خویش به سوى اتاقى که مادر و کودک در آن به سر مى بردند رفت. حاضران با مشاهده سیماى نورانى او بر رسول اکرم(ص) و آل او درود فرستادند و براى عرض تبریک و تهنیت به سویش هجوم بردند. نان و خرما بود که دست به دست مى گشت و میان میهمانان توزیع مى گردید, فقیران و درماندگان نیز بى نصیب نبودند, همسایگان, آشنایان و بستگان گروه گروه به سوى منزل حسن انور حرکت مى کردند تا هم ولادت این کودک را شادباش گفته و نیز از خوان نعمت آن سید با سخاوت برخوردار شوند. مادر این نوزاد ام ولد یعنى کنیزى بود که از صاحب خود داراى فرزند مى شود و همین وصلت با حسن انور موجب گردید که پس از رحلت شوهر آزاد گردد و به عقد ازدواج دیگرى درآید.(22)
گرچه این دختر از کنیزى متولد گردید اما چنین موضوعى از مقام و منزلت او نمى کاهد و از زمانهاى گذشته, بسیارى از بزرگان و اولیإ از مادران کنیز, دیده به جهان گشودند ولى عظمت و جلالت آنان همچنان پابرجاست, هاجر مادر حضرت اسماعیل(ع) کنیزى بود که از نسل وى گروهى از انبیإ و اولیا پدید آمدند, حضرت قاسم که در صحراى کربلا حماسه آفرید از کنیزى به نام نفیسه به دنیا آمد.
دخترک را در قندانه سفیدى پیچیده و در دامن حسن انور نهادند, پدرش او را در آغوش کشید و در گوش راست او اذان و در گوش چپش اقامه گفت و در واقع با این سنت معنوى وى را تقدیس کرد و ذهن و روانش را با نغمه توحید و سرود آسمانى و عرشى آشنا ساخت. شیطان از استماع این صوت ملکوتى نفرت دارد و با شنیدن آن مى گریزد و از نوزاد دور مى شود. در هفتمین روز ولادتش طى مراسمى نام نفیسه براى این دختر تعیین گردید که هم هویت او را روشن کند و نیز یادآور خصال نیک هم باشد این عنوان از آن حکایت دارد که مولود مزبور آینده اى درخشان دارد و با ایمان و اعمال صالح چون گوهر نفیسى در صدف عفاف به آدمیان درس خوبى و درست زیستن خواهد داد.
اصولا ولادت نفیسه شادمانى را در سراسر مکه انتشار داد زیرا پدر و اطرافیانش در سیماى او یک کرامت و خصلتى ویژه مشاهده مى کردند و آینده اى امیدبخش و غرور آفرین و توإم با عزت را در چهره اش مى دیدند, گویا بیانات رسول اکرم(ص) آینده این نوباوه را ترسیم مى کرد که این وجود با لطافت ضمن خودسازى و تهذیب نفس براى جامعه و خانواده اش انیس خوبى باشد و در کشور مصر چشمه برکت و رحمت را جارى کند زیرا آن اسوه عالمیان فرموده اند: نعم الولد البنات ملطفات مجهزات مونسات مبارکات مفلیات.(23) و به راستى که این کودک چقدر خوش قدم و مبارک بود که پس از طى دوران رشد و شکوفایى به آن درجاتى از فضلیت و معرفت رسید که پس از طى قرون و اعصار طولانى نام و یادش در اذهان باقى مانده و نیز به واسطه وجود او از پدر و جدش یاد مى گردد و در میان فرزندان متعددى که حسن انور داشته این دختر نامى جاویدان مى یابد و براى خانواده, خاندان خویشاوندان و حتى سادات و شیعیان جهان عزت و افتخار مىآفریند. گویى خداوند یک گل بسیار معطرى را به این خانواده تقدیم کرد که شمیم روح بخش او همچنان باقى است.

دوران شکوفایى
نفیسه از همان نخستین ماههاى ولادت با نوازشهاى سرشار از عطوفت مادر و پدر آشنا شد. پدرش به دلیل آن که مسوولیتهاى سنگینى بر دوش داشت کمتر مى توانست خود را با عوالم این طفل هماهنگ سازد و رفتارى را که درخور درک نوباوه اش بود پیش گیرد و بدین جهت عمده ترین نقش پرورشى را مادرش در باره او ایفا نمود که به دلیل ارتباط مستمر با دخترش و نیز همانندى با او, نفوذ افزونترى بر وى داشت و در رفتار و خلق و خوى او تإثیر گذاشت و آن نهال نوپا که در شهر مکه بهار نو خویش را آغاز کرده بود موفق گردید در همان سنین نخستین رشد از مادرى پاک سرشت سرمشق بگیرد و با اثرپذیرى از تربیتهاى وى خویشتن را براى یک حیات نوین شایسته و نیکو مهیا کند, مادرش با هوشیارى و خردمندى مسوولیت و اهمیت پرورش نفیسه را درک کرد و او را چنان شکوفا نمود که در دوره زندگى با شرافت و سلیم و صالح و پرهیزگار بار آمد این مادر بود که حسن سلوک, وظیفه شناسى, عطوفت و ایثار را به نفیسه آموخت. و بذر پرهیزگارى و اخلاص را در نهاد وجود و اعماق قبلش کاشت. دختر کوچک حسن انور, گرمى صفاى زندگى, انسانیت و اعتماد به نفس و خودباورى را از مادرش آموخت و تحت آموزشهاى تربیتى او فرا گرفت که چگونه در برابر سختیها مقاومت کند و شکیبایى ورزد و از ناملایمات نهراسد و با شهامت از ستمدیدگان دفاع نموده و به ظالمان انتقاد کند.
اگرچه ارتباط پدر با این کودک به لحاظ زمانى کوتاه بود اما نفوذش بر دخترش کم اهمیت نبود نفیسه کوچک با مشاهده پدرش و دقت در سیماى ظاهرى و نوع برخوردها و روابط او از وى توقعاتى ویژه داشت گویا با لبخندهاى خود به این واقعیت صحه نهاد که مى تواند بر رفتارهاى پسندیده پدر تکیه کند.
نفیسه این سعادت را به دست آورد که محیط تربیتى او حرم امن الهى باشد و او که به تدریج دوران کودکى را پشت سر مى نهاد با خود گفت حال که چنین عزتى نصیبم شده چرا از همان دوران از چنین معنویتى بهره نگیرم, پس مصمم گردید تمام وسع خویش را به کار گیرد تا در طول عمر خویش در غفلت و بى خبرى به سر نبرد و اوقات با فضلیت را قدر بداند. راستى که شرایط گوناگون با یکدیگر متحد شده اند تا این دختر ضمن آن که سعادت دنیا و آخرت را نصیب خویش مى سازد جامعه را از یاد نبرد و براى اصلاح آن بکوشد.

جرعه هاى جاوید
سازندگیهاى اخلاقى و پرورشهاى پرمایه موجب گردید که نفیسه از دوران صباوت مزه ایمان را با ذائقه روح و روان خویش بچشد و پیوستگى خود را با پروردگار جهانیان احساس کند و به این موضوع مهم و اساسى پى ببرد که عامل شکوفایى سجایاى انسانى و فضلیتهاى جاویدان و بهترین پناهگاه و بزرگترین عامل اطمینان روح و آرامش درونى همین قدرت معنوى است. در طوفان پر تلاطم زندگى با این آرامش که در بى کرانگى توحید به دست مىآید مى توان خوش زیست و راه صواب و خیرخواهانه را پیش گرفت. در پرتو رشد ایمانى و تعالیم سازنده آن, نفیسه به عبادت و فریضه هاى دینى و تکالیف مذهبى و حتى نوافل و مستحبات علاقه پیدا کرد و با تمسک به عبادات, ایمان خویش را نسبت به پروردگار عالمیان محکمتر و ژرف تر نمود. نقش سازنده نماز و دعا در زندگى این دختر چنان ملموس و محسوس بود که به نیروهاى روحى او توانى مضاعف بخشید و شعورى ویژه به وى عنایت کرد که بتواند توسط آن در مشکلات زندگى به فکر یافتن راه حلى معقول براى برطرف کردن دشواریها باشد و خود را از فشارهاى روحى, نگرانیها و ناامیدیها برهاند و استقامت لازم را در برابر ناملایمات به دست آورد.
نفیسه با رقتى که در درون خویش داشت احساس کرد شریک غمى دارد که مى تواند با او درد دل کند با گوش دل مى شنید که ندایى غیبى به وى مى گوید: به امدادت خواهم شتافت, این الهام ملکوتى او را پشت گرم ساخت و نیرویى در وجودش پدید آورد که زمینه و سبب موفقیت او را در مسیر تقوا و عبادت فراهم ساخت و شهره آفاقش نمود.
به گفته مورخان نفیسه دوران کودکى و نوجوانى را در مکه گذرانید و ادامه نشو و نمایش در مدینه بود و در واقع در سنین رشد و دوران پویایى هجرتى را به همراه والدین خویش آغاز کرد و به شهر جدش یعنى مدینه الرسول گام نهاد.(24) خانه اى که نفیسه در آن اقامت داشت در غرب مدینه و درست مقابل خانه اى بود که به حضرت امام صادق(ع) تعلق داشت.گفته اند وقتى حسن بن زید وى را به مدینه آورد دستش را گرفت و به مضجع مقدس رسول اکرم(ص) آورد و عرض کرد یا رسول الله! من از دخترم خشنودم. و چندین بار این جمله را تکرار کرد, تا آنکه در عالم رویا حضرت محمد(ص) را مشاهده کرد که خطاب به وى فرمود: اى حسن! چون تو از او رضایت دارى من نیز از وى خشنودم و خداوند سبحانه و تعالى به سبب خشنودى من از او, از نفیسه راضى است.(25)

دو جویبار
چون نفیسه پانزده بهار را با موفقیت پشت سر نهاد و به موازات رشد جسمى از تربیتهاى معنوى برخوردار گردید. به عنوان دخترى متدین, باوقار, عفیف و پاک نهاد در بین علویان و سادات مدینه اشتهار یافت, بسیارى از جوانان بنى هاشم مشتاق و مهیاى آن بودند که او را به همسرى خویش برگزینند, گروهى از اشراف قریش نیز مى خواستند افتخار وصلت با خانواده حسن انور را از آن خویش سازند زیرا حسن بن زید یعنى پدر نفیسه امیر مدینه بود و نفوذ اجتماعى سیاسى داشت و جوانان مدینه آرزوى ازدواج با دختر والى مقتدرى را در ذهن خویش مى پرورانیدند اما حسن انور در باره این که نفیسه با چه کسى ازدواج کند دقت زیادى داشت و نمى خواست فرزندش که در سنین کودکى و نوجوانى در فضیلت و تقوا به درجاتى نائل شده با فردى که از مکارم بهره اى ندارد, تشکیل زندگى مشترک بدهد.
در این هنگام اسحاق موتمن فرزند برومند حضرت امام جعفرصادق(ع) از حسن انور خواست تا اجازه دهد با نفیسه ازدواج کند, فرزند زید در مقابل این تقاضا مهر سکوت برلب زد, اسحاق از اینکه پاسخ مثبت دریافت نکرد ناراحت شد و از منزل حسن به روضه مطهر جدش رسول اکرم(ص) رفت و خطاب به آن رحمت عالمیان عرض کرد: یا رسول الله! به خاطر عفت, تدین و شرافت خانوادگى خواستم تا دختر حسن را به عنوان همسر آینده خویش برگزینم که پدرش تقاضایم را بى جواب گذاشت. بعد از این سخن از حرم مطهر خاتم رسولان بیرون آمد و امیدوار بود که جد اطهرش با آن نفوذ معنوى و قدوسى زمینه هاى این پیوند پاک را فراهم کند. آن روز به پایان رسید, شب هنگام که حسن بن زید بر بستر خویش آرمیده بود رسول خدا را در رویایى راستین مشاهده کرد که خطاب به وى فرمود:
اى حسن! نفیسه را به اسحاق تزویج کن. فرزند زید صبح آن شب با این پیوند موافقت کرد و بدین گونه در ماه رجب سال 161 هجرى عقد ازدواج آنان واقع گردید. (26) بدین گونه دو انسان نیکوسرشت که همچون جویبارهایى از سرچشمه علوى منشإ گرفته بودند, همدیگر را یافتند و روانهاى تشنه آنان از معنویت هم سیراب شدند, با این پیوند نور امام حسن(ع) و امام حسین(ع) به هم رسید زیرا جد نفیسه امام دوم و جد اسحاق امام سوم بود.

همسر ستوده خصال
همسر نفیسه هفتمین پسر امام صادق(ع) بود, همان فروغ فروزانى که گنجینه هاى ارزشمندى از معارف الهى و مباحث گرانقدر علمى و دینى برجاى نهاد که در حراست از حریم دیانت و نشر اندیشه هاى مذهبى در طى قرون و اعصار نقش به سزایى داشت. مادر اسحاق حمیده مصفات نام دارد. این بانوى پاک نهاد فرزند صاعد از اهالى اندلس مى باشد که در عصر امامت حضرت باقر(ع) از آن نواحى به عنوان کنیزى به مدینه انتقال داده شد. این دختر بربرى در حرم امام صادق(ع) شخصیتى شریف و جلیل داشت و با اینکه به عنوان یک کنیز از برده فروشان خریدارى گردید به دلیل شایستگى هاى ذاتى و کمالات اکتسابى, پیشواى ششم احترامش را داشت و از آن چنان مقام معنوى برخوردار گشت که امام ششم او را به عنوان همسر خویش برگزید و یکى از فرزندانش امام هفتم شیعیان گشت و فرزند دیگرش اسحاق مى باشد. حمیده به فرمایش امام صادق(ع) چون گوهرى گرانبها از پلیدیها پاک بود و فرشتگان همواره از او محافظت مى کردند تا به آن امام رسید به همین جهت حمیده را مصفاه (داراى سرشتى پاک) نامیده اند.(27)
اسحاق همسر نفیسه در منابع تاریخى و کتب سیره به عنوان انسانى پرهیزگار, فاضل و اهل اجتهاد معرفى شده و او را مورد وثوق در نقل حدیث ذکر نموده اند. اسحاق برادر خود امام کاظم(ع) را مورد تإیید قرار داد و از پدر خویش در تإیید مقام امامت او روایت ذکر کرد.(28) بنا به گفته مقریزى اسحاق اهل اصلاح, خیر, فضل و فردى متدین به شمار مى رفت و طوایف رقى در مصر و بنوزهره در حلب از نسل اویند. (29) اسحاق از کثیر بن عبدالله, عمروبن عوف, عبدالله بن جعفر المخزومى, صالح بن معاویه بن عبدالله و غیر آنان روایت نقل مى کرد, عثمان الدارى از ابن معین نقل کرده که اسحاق را جز به صداقت و درستى ندیدم.(30) اسحاق این سعادت را به دست آورد که آداب, سنن, فضایل و مناقب وافرى از پدرش فرا گرفت و در بین سادات, علویان و شیعیان, اصحاب پدر و نیز راویان حدیث و دانشوران و معاریف مقام ارجمندى به خود اختصاص داد. کنیه اسحاق, ابومحمد مى باشد و به دلیل امانت دارى او را موتمن گفته و محل تولدش را عریض (ناحیه اى در مدینه) نوشته اند.
این مقاله در چهار قسمت تدوین شده است که قسمت دوم را در شماره بعد خواهیم آورد.
1ـ سوره آل عمران, آیه 195.
2ـ اشاره است به آیه23 از سوره شورا.
3ـ البدایه و النهایه, ابن کثیر شامى, ج8, فضائل الاصحاب.
4ـ تحفه الاحیاب, محدث قمى, ص;282 تنقیح المقال, علامه مامقامى, ج2, ص;204 اعلام الورى, طبرسى, ص211.
5ـ بحارالانوار, علامه مجلسى, ج10, ص234.
6ـ المواعظ و الاعتبار بذکرالخطط والاثار, مقریزى, ج دوم, ص638, طبقات الکبرى, ج5, ص318.
7ـ عبدالعظیم الحسنى, حیاته و مسنده, عزیزالله عطاردى, ص74.
8ـ نک: تقریب التهذیب, ابن حجرعسقلانى.
9ـ تهذیب التهذیب, ابن حجر عسقلانى, ج سوم, ص406.
10ـ ابن عنبه, المجدى و بلاذرى دچار این اشتباه شده اند (نک: اعیان الشیعه, ج10, ص227).
11ـ ناسخ التواریخ, دوران حضرت کاظم(ع), ج سوم, ص;132 عمده الطالب, ص;65 ریاحین الشریعه, ذبیح الله محلاتى, ج5, ح49.
12ـ الطبقات الکبرى, ج5, ص;318 تاریخ ابن عساکر, ج5, ص;40 تهذیب التهذیب, ج سوم, ص406, الارشاد, ج دوم, ص;22 سرالسلسله العلویه, ص;21 اعلام الورى, ص212.
13ـ آل بیت النبى فى مصر, احمد ابوکف, ص142.
14ـ مإخذ قبل, ص;143 تاریخ بغداد, ح7, ص309.
15ـ ناسخ التواریخ (امام کاظم(ع)), ج سوم, ص130.
16ـ آل بیت النبى فى مصر, ص145ـ 146, ناسخ التواریخ, ص131.
17ـ وفیات الاعیان, ابن خلکان, ج5, ص422, تتمه المنتهى, حاج شیخ عباس قمى, ص146, مرات الجنان و عبره الیقظان, شافعى یمنى, ج اول, ص355.
18ـ آل بیت النبى فى مصر, ص;148 ریاحین الشریعه, ج5, ص96.
19ـ السیده نفیسه, توفیق ابوعلم, ص;13 الاعلام, زرکلى, ج8, ص44.
20ـ بحارالانوار, علامه مجلسى, ج23, ص113.
21ـ المحجه البیضإ, فیض کاشانى, ج2, ص64.
22ـ ناسخ التواریخ, ج3, ص;131 السیده النفیسه, ص21.
23ـوسایل الشیعه, شیخ حر عاملى, ج15, ص100.
24ـ نور ملکوت, علامه سید محمد حسین حسینى تهرانى, ج4, ص489.
25ـ ناسخ التواریخ, امام کاظم(ع), ج سوم, ص132.
26ـ آل بیت النبى فى مصر, ص101 ـ ;102 السیده النفیسه, توفیق ابوعلم, ص95 ـ96.
27ـ نک: اصول کافى, ج2, ص385 ـ ;387 سفینه البحار, ج دوم, ص;649 اعلام الورى, ص285.
28ـ کشف الغمه, ج2, ص;408 ریاحین الشریعه, ج سوم, ص18.
29ـ المواعظ و الاعتبار..., ج2, ص638.
30ـ تهذیب التهذیب, ج اول, ص207.